جمالپاشا ، سردار و دولتمرد عثمانی و از رهبران برجسته جمعیت اتحاد و ترقی. نام اصلی او احمدجمال بود. وی در 27 صفر 1289 در جزیره مدللی (میتیلینی یا لِسْبوس)، واقع در دریای اژه، كه از 1331/1913 به یونان تعلق دارد ( > فرهنگ جدید جغرافیایی وبستر <، ذیل "Lesbos" )، به دنیا آمد. پدرش، محمد نسیببیك، داروساز نظامی بود. احمدجمال پس از تحصیل در مدارس ابتدایی و متوسطه نظامی و فارغالتحصیل شدن از مكتب حربیه شاهانه و به پایان رساندن دوره دانشگاه جنگ با درجه سروان ستاد (1313)، به فعالیت در شعبه اول اداره اركان حَرب (ستاد) و شعبه امور ساختمانی استحكامات لشكر دوم پرداخت. وی در 1316 به ستاد لشكر سوم، مستقر در سلانیك، انتقال یافت ( د. ا. د. ترك ، ذیل مادّه؛ میدان لاروس، ج 2، ص 846). این بندر اروپایی از لحاظ فرهنگی بالاتر از میانگین سطح فرهنگ عثمانی بود و به دلیل موقعیت ویژه آن نسبت به دیگر شهرهای عثمانی، محیط مساعدتری برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی به شمار میآمد (رامسائور، ص 96ـ97)؛ ازاینرو، انتقال به آنجا تأثیر عمیقی بر سرنوشت جمالپاشا گذاشت. سلانیك از نخستین سالهای قرن چهاردهم/ بیستم مركز اصلی سازمانیابی جمعیت اتحاد و ترقی شد. این جمعیت، كه تا اندكی پس از اعلان مشروطه در جمادیالآخره 1326/ ژوئیه 1908، نامهای دیگری داشت (میدان لاروس ، ج 6، ص 612)، به ویژه در میان افسران لشكر سومِ مستقر در آنجا نفوذ یافت (آقشین، ص 60ـ62).
جمالپاشا، كه به فعالیتهای تبلیغاتی و تشكیلاتی جمعیت در ارتش تمایل پیدا كرده بود، یك سال پس از ارتقا به درجه سرگردی، در 1324 به عضویت جمعیت در آمد. در این تاریخ، جمعیت حریت عثمانی نامیده میشد ( د. ا. د. ترك ، همانجا؛ احمد، ص 169). وی به عنوان بازرسِ راهآهنهای مقدونیه، به توسعه و تحكیم تشكیلات جمعیت، كه نفوذ روزافزون داشت، پرداخت (د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه). در همایش اول جمعیت، كه در 1326/1908 مخفیانه در سلانیك برگزار گردید و در آن نام جمعیت به فرقه اتحاد و ترقی تغییر یافت، وی به عضویت در كمیته اجرایی انتخاب شد (اسدلی، ص 721؛ د. اسلام ، همانجا) و جزو هیئت ده نفرهای گردید كه اندكی پس از اعلان مشروطیت، برای نظارت بر اوضاع سیاسی استانبول و اعلام وجود حزب در پایتخت، از سلانیك به آنجا اعزام گردید (آقشین، ص 87؛ د. ا. د. ترك ، همانجا). نخستین رویداد مهمِ مؤثر در ارتقای موقعیت جمالپاشا، واقعه 31 مارس سال 1325 رومی/ 22 ربیعالاول 1327 بود. در این روز، مخالفانِ حاكمیتِ جمعیت اتحاد و ترقی، در استانبول قیام كردند؛ اما، ارتش حزب حاكم، آنان را سركوب كرد (آقشین، ص 125ـ135؛ احمد، ص 40ـ 46؛ لوئیس، ص 213ـ 220؛ نیز رجوع کنید به اتحاد و ترقی *، حزب).
جمال، پس از تسلط بر اوضاع، در اوایل جمادیالاولی 1327 «متصرفِ» (مقامی پایینتر از استاندار و بالاتر از فرماندار) اسكدارِ بخش آسیایی استانبول گردید (جمالپاشا، ص 207). وی، به علت درگیریهای خونینی كه بین ارمنیان و تركان در ایالت آطنه/ ادنه پدید آمده بود، در اواخر رجب 1327/ اواسط اوت 1909 به عنوان والی و فرمانده نیروهای برقراركننده امنیت به آنجا فرستاده شد. نقش او در سركوب ارمنیان عمدهترین دلیلی است كه بسیاری، عاملان ترور او را ارمنیان معرفی كردهاند ( رجوع کنید به ص 207ـ 218؛ رجوع کنید به ادامه مقاله). او در 1329 والی بغداد شد و برای جلوگیری از فعالیتهای آزادیخواهانه ملیگرایان عرب بسیار كوشید و سرانجام، بهعلت تمایل نداشتن به همكاری با كابینه غازی احمد مختار پاشا، در تابستان 1330 استعفا كرد و به استانبول بازگشت ( د. ا. د. ترك ، همانجا) و به تقاضای خودش، به عنوان فرمانده تیپ احتیاط قونیه، در جنگ بالكان *(1330ـ1331/ 1912ـ1913) شركت جست و پس از شكست، به پینار حصاری عقبنشینی نمود و در خط دفاعی چَتالْجه، در غرب استانبول، موضع گرفت ( د. اسلام ، همانجا). وی كه در همان زمان به درجه سرهنگی ارتقا یافته بود، به علت ابتلا به وبا، در اواخر 1330 به استانبول برگشت. اندكی بعد، در نتیجه اقدامات ضد جمعیت اتحاد و ترقی كاملپاشا، كه بهجای غازیاحمد مختارپاشا به صدارت رسیده بود، جمالپاشا به اتهام تبلیغ علیه كابینه غازی احمد به دادگاه نظامی فراخوانده شد؛ اما، پیش از محاكمه آزاد گردید و به چتالجه برگشت و فرمانده تیپ چهارم لشكر دوم و بازرس عمومی شد ( د. ا. د. ترك؛ د. اسلام ؛ اسدلی، همانجاها؛ احمد، ص 168).
در جریان كودتایی در 14 صفر 1331، گروهی از نظامیان پیرو جمعیت اتحاد و ترقی، با استفاده از ناخشنودی مردم از شایعه واگذاری شهرهای رومایلی (بخش اروپایی عثمانی) از طرف كابینه كاملپاشا به دولتهای بالكان، به بابعالی، مقر صدراعظم، حمله كردند و وزیر جنگ و چند تن دیگر را به قتل رساندند و كاملپاشا را وادار به استعفا كردند و همان روز حكم صدارت محمود شوكتپاشا * (صدراعظم در 1331) را، كه مناسبات حسنهای با جمعیت اتحاد و ترقی داشت، از سلطان محمد پنجم گرفتند (آقشین، ص 226؛ تونایا، ج 1، ص 270ـ 271؛ لوئیس، ص 225).
یكی از نخستین اقدامهای محمود شوكتپاشا، انتصاب جمالپاشا به عنوان فرماندار نظامی استانبول بود (عمجه ، ص 143). این انتصاب در زندگی جمال چنان اهمیتی داشت كه خود، شركت در كودتا را نخستین اقدام واقعی سیاسی خویش بهشمار آورده و خاطراتش را از همان تاریخ شروع كرده است ( رجوع کنید به جمالپاشا، ص 9). حسن عمجه نیز آن حادثه را آغاز درخشش ستاره اقبال جمالپاشا دانسته است (همانجا). جمالپاشا شرح مبسوطی از اقداماتش را در مقام فرماندار نظامی استانبول، بهمنظور تأمین امنیت پایتخت، آورده است (رجوع کنید به جمالپاشا، ص 9ـ21). وی در خاتمه بخشیدن به تشنجات پس از كودتا نقش مهمی داشته و از وزیرانی كه مغضوب جمعیت بودند، محافظت كرده و به آنان امكان داده است تا استانبول را ترك كنند. همچنین با تأمین هزینه سفر مخالفان لیبرال سرشناسی چون علی كمال و رضا نور به خارج، و مرخص كردن اكثر دستگیرشدگان و انتشار نوشتههای ملایم در مطبوعات، برای آرام كردن اوضاع كوشیده است ( د. اسلام، همانجا؛ > دایرةالمعارف خاورمیانه معاصر <، ذیل مادّه؛ د.ا.د. ترك، همانجا؛ احمد، ص 122)؛ با این حال، وی نتوانست از واكنش انتقامجویانه مخالفان، كه بارزترین نمود آن ترور محمود شوكتپاشا در 6 رجب 1331 بود، جلوگیری كند ( د. اسلام، همانجا)، اگرچه جمالپاشا ادعا كرد بر اساس اطلاعاتی كه داشته، به شوكتپاشا در باره وقوع خطر هشدار داده بوده است (ص 21، 30). این حادثه ــ كه به ادعای جمالپاشا (ص 29ـ32)، شاهزاده صباحالدین كارگردان اصلی آن بود (نیز رجوع کنید به آوجیاوغلو، ج 1، ص 257ـ 258) موجبات تسلط بیش از پیش اتحادیون بر امور، خروج آنان از حوزه نفوذ برادربزرگ (محمود شوكتپاشا) و ورود مستقیم آنان به دولت صدراعظم دستنشاندهشان را فراهم آورد (آقشین، ص 237ـ 238). به این دلیل برخی (برای نمونه رجوع کنید به همانجا) ترور محمود شوكتپاشا را به جمعیت اتحاد و ترقی نسبت دادهاند و برخی دیگر (برای نمونه رجوع کنید به احمد، ص 126) احتمال دادهاند كه این ترور، توطئه جمعیت اتحاد و ترقی، برای از میان برداشتن مخالفان سیاسی خود، بوده است. در این میان جمالپاشا، به عنوان فرماندار نظامی استانبول، با استفاده از حكومت نظامی و جوّ وحشت و ارعاب، در تسلط بر اوضاع و از میان برداشتن مخالفان و تحمیل حكومت تكحزبی اتحاد و ترقی سهم اساسی داشته است ( رجوع کنید به همان، ص 129ـ130؛ لاموش، ص 374). پس گرفتن اَدرنه و بخشهایی از اراضی تحت اشغال دولتهای بالكان ــ كه در این جنگها جمال در كنار نیروهای جمعیت اتحاد و ترقی مداخله مستقیم داشت ( رجوع کنید به جمال پاشا، ص 15، 37ـ45) در توجیه كودتای جمعیت و سختگیریهای پس از ترورِ محمود شوكتپاشا و مشروعیت بخشیدن به حاكمیت جمعیت آشكارا مؤثر بود (احمد، ص 120). به نوشته شاو (ج 2، ص 298)، تصرف دوباره ادرنه احساسات عمومی را چندان تشدید كرد كه حق جمعیت اتحاد و ترقی در اعمال حكومتِ بیچون و چرا پذیرفته شد.
كابینه سعید حلیمپاشا *، نامزد صدراعظمی جمعیت اتحاد و ترقی، كه ادامهدهنده برنامههای كابینه محمود شوكتپاشا بود ( رجوع کنید به جمالپاشا، ص 57)، كابینهای اتحادی بهشمار میرفت، اما در اوایل تشكیل آن، هنوز وزارتهای مهمی چون حربیه (جنگ)، بحریه (نیروی دریایی)، مالیه و نافعه (فواید عامه) در اختیار وزرای غیراتحادی بود. طلعتبیگ ــ كه پیش از كودتا نگرانیاش را از سیطره جمعیت بر وزارت حربیه ابراز كرده بود (آقشین، ص 259) یك ماه پس از قتل محمود شوكتپاشا و انتصاب به وزارت داخلیه (كشور) در كابینه سعید حلیمپاشا، از لزوم وجود یك وزیر حربیه جمعیت سخن گفت (بایور، ج 2، بخش 2، ص 315ـ316). در این زمان، جمعیت اتحاد و ترقی با بهرهبرداری از قتل محمود شوكتپاشا، به سركوب مخالفان پرداخت و محبوبیت حاصل از پس گرفتن ادرنه، فرصت قبضه انحصاری قدرت را برای آن فراهم آورد. در تعقیب همین سیاست، انورپاشا و جمالپاشا به درجه سرتیپی و پاشایی (تیمساری) ارتقا یافتند. انورپاشا * به وزارت جنگ و جمالپاشا در ذیحجّه 1332 به وزارت نافعه (فواید عامه) و حدود سه ماه بعد به وزارت بحریه منصوب شد (جمالپاشا، ص 57، 65ـ66) و هماهنگ با انور، كه به اصلاح و نوسازی ارتش پرداخته بود، به اصلاح و نوسازی نیروی دریایی پرداخت (همان، ص 66ـ 77). پس از قتل محمود شوكتپاشا تا پایان جنگ جهانی اول، بیش از پنج سال زمام حاكمیت عثمانی در دست مثلثی از پاشاهای نظامی اتحاد و ترقی، یعنی طلعتپاشا و انورپاشا و جمالپاشا، بود و سعید حلیمپاشا كه در ربیعالاول 1335 كرسی صدارت را به طلعتپاشا سپرد، در عمل از آنان پیروی میكرد (رجوع کنید به لوئیس، ص 225ـ226؛ كینراس، ص 613؛ شاو، ج 2، ص 299ـ300). با این حال، به رقابت پنهانی انورپاشا با طلعتپاشا و جمالپاشا نیز اشاراتی شده است (برای نمونه رجوع کنید به تونچای، ص 51 52؛ تونایا، ج 3، ص 221ـ222؛ آقشین، ص 289؛ > دایرةالمعارف خاورمیانه معاصر <، همانجا). به گفته اسدلی (ص 424ـ425)، هنگامی كه جمالپاشا اطلاع یافت انورپاشا به درجه سرلشكری ارتقا یافته، بیدرنگ درجه سرلشكری به سردوشیهای خود زد و در واقع، به خود ترفیع درجه داد و استانبول را نیز مطّلع كرد.
غالباً جمالپاشا در جناح نظامی جمعیت اتحاد و ترقی، پس از انورپاشا، مقام دوم به شمار میآمد ( رجوع کنید به د. ا. د. ترك، همانجا)؛ اما، به نوشته حسن عمجه (ص 145)، در آن روزها وقتی سخن از اتحاد و ترقی میرفت، نخستین نامی كه متبادر میشد، جمالپاشا بود. فروز احمد، جمالپاشا را، كه از نظر سنی بزرگتر از دو عضو دیگر مثلث مورد بحث بود، پرطرفدارتر از دو تن دیگر دانسته، كارایی و سرسختی او را از ابزارهای مهم پیشرفت اتحاد و ترقی به شمار آورده است (ص 159). برنارد لوئیس هم او را مردی با كفایت، مقتدر، مسئولیتپذیر و سازمانده دانسته و معتقد است كه وی، به هنگام احساس ضرورت، برای آرمانی كه به آن خدمت میكرد تعصب بسیاری به خرج میداد (ص 226).
تشكیل دولت جمعیت اتحاد و ترقی، همزمان بود با صفبندی دولتهای متفق و مركزی در اروپا كه اندكی بعد به شروع جنگ جهانی اول انجامید و دامنهاش به سرعت عثمانی را نیز در برگرفت. در نتیجه، دولت مذكور نیز، كه تمامیت ارضی و حتی موجودیتش در معرض نابودی قرار داشت، از همان آغاز جنگ، به عرصه كشمكشهای قدرتهای جهانی كشیده شد. اكثر اعضای دولت، و از جمله جمالپاشا، ابتدا در صدد نزدیك شدن به متفقان بر آمدند (لاموش، ص 375) و حتی جمالپاشا، برای جلب كمك و دوستی دولت فرانسه، در اوایل شعبان 1332/ اواخر ژوئن 1914 به آن كشور رفت؛ اما، این سفر نتیجهای نداشت (جمالپاشا، ص 81ـ84؛ لاموش، ص 377؛ تونایا، ج 3، ص 493، 526). مدتی بعد مذاكراتی پنهانی، بدون اطلاع جمالپاشا و دیگر اعضای دولت، بین سفیر آلمان در استانبول و سعید حلیم و انور و طلعت صورت گرفت كه به انعقاد پیمان نظامی بین دو كشور در 10 رمضان 1332/ 2 اوت 1914 و اعلان بسیج عمومی در عثمانی و ورود آن كشور در ذیحجه 1332/ اواخر اوت 1914 به جنگ انجامید. جمالپاشا هم، كه بعداً از مذاكرات آگاه شد، با مفاد قرارداد موافقت كرد (جمالپاشا، ص 85 -90؛ طلعتپاشا، ص 34؛ آقشین، ص 272ـ 287؛ تونایا، ج 3، ص 496؛ لاموش، همانجا). چند روز پس از ورود تركیه عثمانی به جنگ، انورپاشا (وزیر جنگ و فرمانده كل قوا) جمالپاشا را، ضمن حفظ وزارت بحریه، به فرمانداری سوریه و فرماندهی لشكر چهارم مستقر در سوریه منصوب كرد. اقدامات وی، كه مأموریت داشت نیروهای انگلیسی را از مصر بیرون براند، نتیجه نداد و او شكست خورد (تونایا، ج 3، ص 516؛ آقشین، ص283؛ لاموش، ص 381) و مورد انتقادهای تند قرار گرفت، چنانكه در اواسط ربیعالاول 1336/ اواخر دسامبر 1917 از فرماندهی لشكر چهارم استعفا كرد و به استانبول بازگشت (جمالپاشا، ص 104ـ196).
یكی از مسائل شایان توجه در دوره فرمانداری جمالپاشا، تشدید روزافزون جنبشهای آزادیبخش ملی مناطق عربزبان قلمرو عثمانی به تحریك انگلیسیها بود. وی، همانگونه كه از خاطراتش برمیآید، با این جنبشها برخوردی دوگانه داشته و ضمن تلاش برای دلجویی از ملّیون، از اعدام رهبران آشتیناپذیر آنان نیز رویگردان نبوده، چنانكه در یك مورد یازده و در موردی دیگر 21 تن از آنان را در شوال 1333/ اوت 1915 و رجب 1334/ مه 1916 اعدام كرده است ( د. ا. د. ترك ؛ د. اسلام ، همانجاها). ادعا شده است كه وی اگرچه قبلاً بهشدت ضد یهود بود، در زمان فرمانداری در سوریه ــ به دنبال تغییر سیاست دولت عثمانی در قبال یهودیان فلسطین، بر اثر فشار نمایندگان امریكا و آلمان در استانبول از مؤسسات یهودی در فلسطین دیدار كرد و بیست هزار دونوم (واحد مساحت) از زمینهای فلسطین را به آنان بخشید (شرابی، ج 1، ص 56 57). درمورد نحوه فرمانداریاش در سوریه و مصر هم گفته شده كه مانند خدیوان حكومت میكرد (آقشین، ص 290) و حتی متهم شده كه در آنجا به فكر تشكیل سلسله سلطنتی از خاندان خود بوده است (تونایا، ج 3، ص260؛ اسدلی، ص 424).
در هر حال، پس از شكست عثمانی در جنگ و استعفای طلعتپاشا از مقام صدراعظمی، جمالپاشا نیز به همراه هفت تن دیگر از رهبران اتحاد و ترقی در شب 27 محرّم 1337/ 2 نوامبر 1918، با یك اژدرافكن آلمانی، از استانبول فرار كرد (تونایا، ج 3، ص 567)؛ نخست به برلین، بعد به مونیخ و سپس به سویس رفت. در 1338/ 1919، یك دادگاه نظامی در استانبول، در محاكمهای غیابی وی را به اعدام محكوم كرد (همان، ج 3، ص560- 563؛ د. ا. د. ترك ، همانجا). او كه در خارج از عثمانی به سازماندهی وابستگان اتحاد و ترقی و نظامیان به اسارت در آمده عثمانی میپرداخت، در اواسط 1338/ اواسط 1920، به دعوت كارل رادك ، از رهبران حزب كمونیست شوروی، و با وعده حمایت بولشویكها * از مبارزه ملی تركها، به اتفاق انورپاشا و طلعتپاشا و چند تن از دوستانش، به مسكو سفر كرد (شاو، ج 2، ص 354)، سپس با حمایت چیچرین (كمیسر خارجه شوروی) و به تقاضای امیر امان اللّه خان افغان، به سمت مستشار نظامی به كابل رفت و در بازسازی نیروهای نظامی افغانستان، كه قرار بود به هندوستان حمله كنند و به بریتانیا ضربه بزنند، كمك كرد (كار، ج 3، ص 353ـ354؛ د. اسلام ، همانجا)؛ اما، اقدامات پانتركیستی ( رجوع کنید به پانتركیسم * ) و پان اسلامیستی او و انورپاشا در آسیای مركزی، سوءظن رهبران شوروی را بر انگیخت و پس از بازگشت به مسكو، به هنگام توقف در تفلیس برای تلگرام زدن به مصطفی كمالپاشا، در 30 تیر 1301/ 21 ژوئیه 1922 با همراهانش ترور گردید (طوغان، ص 24، 66ـ 68، 76، 79، 114ـ116). گروهی بولشویكها و گروهی دیگر تروریستهای ارمنی را ــ كه پیش از آن چهار تن از رهبران اتحاد و ترقی، از جمله طلعتپاشا و سعید حلیمپاشا، را كشته بودند عامل قتل او دانستهاند ( رجوع کنید به تونایا، ج 3، ص 570 573؛ د. اسلام؛ د. ا. د. ترك، همانجاها). دو هفته بعد انورپاشا هم در جنگ با ارتش سرخ، در تاجیكستان كشته شد (تونایا، ج 3، 580؛ طوغان، ص 116).
جمالپاشا در ماههایی كه در آلمان و سویس به سر میبرد، خاطرات خود را از 1331 تا نیمه اول 1336/ 1913 تا اوایل 1918 نوشت، ولی این كتاب با عنوان جمالپاشا خاطراتی: 1922ـ1913منتشر شده است. این كتاب، كه مفصّلترین خاطره منتشر شده از رهبران اتحاد و ترقی است، در 1302 ش/1923 در استانبول انتشار یافت و ترجمههای آلمانی، فرانسه و انگلیسی آن نیز در همان سالها منتشر گردید (رجوع کنید به د. ا. د. ترك؛ د. اسلام، همانجاها).
(7) Feroz Ahmad, The Young Turks , Oxford 1969; (8) Sina Aksin, Jon Turkler ve Ittihat ve Terakki , Istanbul 1987; (9) Hasan Amca, Dogmayan hurriyet , Istanbul 1989; (10) Dogan Avcioglu, Turkiyenin duzeni , vol.1, Istanbul 1990; (11) Yusuf Hikmet Bayur, Turk inkilabi tarihi , vol. 2, Ankara 1991; (12) EI 2 , s.v. "Djemal Pasha" (by D. A. Rustow); (13) Encyclopedia of the modern Middle East , ed. Reeva S. Simon, Philip Mattar, and Richard W. Bulliet, New York 1996, s.v. "Cemal Pasa" (by Hasan Kayali); (14) Mustafa Ragip Esatli, Ittihat ve Terakki , Istanbul 1975; (15) Bernard Lewis, The emergence of modern Turkey , 2nd ed., London 1968; (16) Meydan Larousse: buyuk lugat ve ansiklopedi , Istanbul: Meydan Yayinevi,1990-1991; 17- Ernest Edmondson Ramsaur, The Young Turks: prelude to the revolution of 1908 , Beirut 1965; (18) Stanford J. Shaw, History of the Ottoman Empire and modern Turkey , Cambridge 1985; (19) Talat Pasa, Talat Pasa'nin anilari, ed. Alpay Kabacali, Istanbul 1990; (20) Tarik Zafer Tunaya, Turkiye'de siyasal partiler , Istanbul 1988-1989; (21) Mete Tuncay, "Siyasal tarih (1908-1923)", in Turkiye tarihi , vol. 4, ed. Sina Aksin, Istanbul 1990; (22) TDVIA , s. v. "Cemal Pasa" (by M. Sukru Hanioglu); (23) Webster's new geographical dictionary , Springfield, Mass .1980.