responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 989

 

بُرغوثیه ، پیروان محمّدبن عیسی کاتب ، معروف به بُرغوث ، معاصر ابوالهُذَیْل علاّ ف معتزلی (ح 130 ـ ح 230). به گفتة ابن ندیم (ص 213) در شرح حال ابوجعفر محمّدبن عبدالله اسکافی ، یکی از بزرگان معتزله ، او در 40 (یعنی 240) وفات یافت و چون محمدبن عیسی بُرغوث این خبر را شنید سجده کرد، اما خود او نیز پس از شش ماه از دنیا رفت . بنابراین ، وفات او نیز باید در 240 یا 241 هجری اتفاق افتاده باشد. علّت خوشحالی او از مرگ اسکافی این بوده که اسکافی از مخالفان مُجَبِّره * (پیروان جبر)، و بعضی از کتابهای او در ردّ جبریان بود (همانجا) اما برغوث جبری مذهب بوده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ). بعلاوه ، اسکافی کتابی در ردّ خود برغوث نیز داشته است به نام کتاب بیان المشکل عَلی برغوث (ظاهراً کلمة «علی برغوث » جزو اسم کتاب نیست بلکه وصف کتاب است ، یعنی این کتاب در ردّ برغوث نوشته شده است ). کلمة «بُرغوث »، به معنای کک ، ظاهراً لقبی تحقیرآمیز است ، و صاحب این لقب یا از جهت جثّه یا از جهات دیگر تحقیر می شده است . از داستانی نیز که ابن مرتضی در طبقات المعتزله (ص 46) دربارة او و ابوالهذیل علاّ ف آورده است ، این معنی استنباط می شود. ابوالهذیل ، که از مباحثه با او سر باز زده و به او اعتنایی نکرده بود، در پاسخ تمثّل شعری او، به شعری دیگر تمثّل کرد،بدین مضمون : «من خود را برتر از آن می دانم که با او سخن بگویم ، زیرا سخن گفتن من با او مایة خواری من و شرف او خواهد شد.»

به هر حال ، او و پیروانش در فرقة نَجاریّه * (پیروان ابوعبدالله حسین بن محمّد نجّار) گروه خاصی بودند که به برغوثیه معروف شده اند. به گفتة عبدالقاهر بغدادی در اصول الدین (ص 334)، نجاریة ری ، حدود ده فرقه بوده اند که یکدیگر را تکفیر می کرده اند و نیز به گفتة همو در اَلفرْقُ بین الفِرَق (ص 209) برغوثیّه ، یکی از فِرَق مشهور نجاریه بوده است . برغوثیّه بیشتر عقاید حسین بن محمّد نجّار را پذیرفته بودند، جز آنکه برغوث ، «مکتسب » را فاعل نمی خوانده و نجّار فاعل می خوانده است . مقصود این است که نجاریه جبری مذهب بودند ولی مانند اشاعره به «کسب * » اعتقاد داشتند (برای آنکه از لوازم و نتایج مذهب جبر فرار کنند، معتقد بودند که انسان اعمال خود را «کسب » می کند و پاداش و کیفر اعمال او به دلیل همین کسب است ). اما برغوث از اطلاق لفظ «فاعل » بر «مکتسب » خودداری می کرد تا در برابر خدا به فاعل مختار دیگری قائل نباشد. عقیدة او دربارة استطاعتِ به همراه فعل نیز همین امر را تأیید می کند (ابن حزم ، ج 3، ص 22). برغوث در مسألة «تولید * »، متولّدات (افعال ثانوی ) را نیز فعل خدا می دانست ،یعنی برای مثال اگر کسی سنگی پرتاب کند،

همان عمل نخستین که «پرتاب سنگ » است ، «کسب » یا «اکتساب » اوست ، اما حرکاتِ بعدیِ سنگ در هوا، که حرکات «تولیدی » خوانده می شود، نتیجة عمل انسان یا خود عمل انسان نیست بلکه همه فعل * خداوند است و خداوند طبیعت سنگ را چنان آفریده است که اگر پرتاب شد، در هوا حرکت کند.نتیجة عملی این بحث آن است که اگر سنگِ پرتاب شده به کسی خورد، این حرکت و تصادم آخری سنگ از خداست .اما نجّار و اشاعره معتقد بودند که حرکات سنگ از فعل خداست اما نتیجة کسبِ انسان (پرتاب کنندة سنگ ) است نه نتیجة طبیعت سنگ . نیز برغوث معتقد بود که خداوند عضو حیوان و انسان را چنان آفریده است که اگر ضربه ای بر آن وارد شود به درد آید، پس «درد» فعلی تولیدی یا فعل خداست با ایجاب طبیعت . در اینجا نیز نجّار و اشاعره به ایجاب طبیعت معتقد نیستند و درد حاصل را نیز فعل خدا می دانند (همانجا؛ خیاط ، ص 98).

از عقاید دیگری که اشعری در مقالات (ص 284) به برغوث نسبت داده ، این است که «جواد» (سخی ) بودنِ خداوند،صفت ثبوتی نیست و به معنای «نفی بخل » است و متکلّم بودن خداوند هم به معنای ناتوان نبودن او از تکلّم است . این عقیدة برغوث از آنروست که اگر «جواد» و «متکلّم » صفات ثبوتی خداوند شمرده شوند باید دایمی باشند، یعنی خداوند باید پیوسته در حال «جود» و «تکلم » باشد، و این درست نیست ، و اگر بگوییم که گاهی در حال جود و تکلّم است و گاهی نیست ، او را محل حوادث و اعراض دانسته ایم که خود مستلزم محالات دیگری است . تریتون ، نویسندة مقالة «برغوثیه » در د. اسلام ، بیان دیگری از این عقیدة خاص برغوث به دست می دهد، به این ترتیب که خداوند به واسطة نفس یا ذاتش تکلّم می کند، به این معنا که کلام ، صفتی از ذات

اوست ؛ هر چند گزارش دیگری می گوید که آنان کلام خدا را فعل او می دانستند (له کلام فعلی ) و نتیجه می گرفتند که قرآن کلام خدا نیست .

برغوث در مسألة نفی قَدَر با معتزله مخالف بود و این لازمة جبری بودن اوست ؛ و نیز او را از «مُرجِئه » شمرده اند. برغوث در مسألة رؤیت خداوند، که از مسائل مهم کلامی بوده ، مانند معتزله ، عقیده داشته که رؤیت خداوند در این جهان و آن جهان محال است ، و برای توجیه برخی از نصوص دال بر رؤیتِ خداوند، گفته است که خدا در چشم ، توانایی قلب را قرار می دهد. بدینسان دیدن خداوند با چشم یعنی معرفت خداوند و شناختن او (اشعری ، ص 285؛ شهرستانی ، ج 1، ص 117).

اشعری (همانجا) نیز این نظر را به او نسبت داده است که مرده و مقتول هر دو به اجل خود می میرند. مقصود این است که میان مقتول و متوفی به مرگِ طبیعی ، فرقی نیست زیرا آجال و مرگها مخلوق اند و در دست خداوند؛ و انسان را در آن اختیاری نیست ، ازینرو قاتل را قاتل خواندن با فاعل مطلق دانستنِ خداوند منافات ندارد. اشعری (همانجا) از او نقل کرده است : «روزیِ حلال و روزیِ حرام را خداوند می دهد؛ و روزی بر دو قسم است : روزیِ غذا و روزیِ مِلک .» مقصود این است که به عقیدة برغوثِ جبری مذهب ، چون همة امور از خداوند است ، پس از این جهت میان روزی حلال و حرام فرقی نیست ، و لازم نیست که روزی فقط غذا باشد، بلکه مال و ملک هم روزی محسوب می شود.

اعتقاد به جبر محض ، دربارة انسان و اعمال او مشکلاتی در پی دارد؛ از جمله آنکه اگر خدا فاعل و خالقِ همة افعال و اعمال انسان باشد، خودِ انسان چه اثری دارد و چه لزومی هست که او را مرکّب از نفس و بدن بدانند؛ زیرا خداوند، که فاعل و خالق همة کارهاست ، اعمال انسان را بدون روح نیز می تواند بیافریند. به گفتة اشعری (ص 330)، به عقیدة برغوث ، انسان آمیزه ای است از رنگ و بو و مزه و اعراضی مانند آن ، چندانکه هیچیک از رفتارهای انسان را نمی توان جدا از اندامهای دیگر ملاحظه و تحلیل کرد. مثلاً وقتی یکی از اندامهای انسان متحرک و عضو دیگر فاقد حرکت است ، نمی توان حرکت را فقط از ناحیة عضو متحرک دانست بلکه عضو ساکن نیز در این حرکت تأثیر دارد. دربارة عضو ساکن نیز همین قاعده صادق است ، یعنی عضو متحرک در سکون عضو ساکن مؤثر است .

با اینهمه ، برغوث از اطلاق کلمة فاعل بر خدا اجتناب می کرد و می گفت «فعل » در تداول به زشتیها نیز گفته می شود، چنانکه در مقام ملامت و عیبجویی می گویند «بئس ما فعلت » (بدکاری کردی ). به او گفتند پس به خداوند خالق نیز نباید بگویی ، زیرا خداوند در مقام ملامت و تقبیح فرموده است :

«... و تَخْلُقُونَ اِفْکاً...» (عنکبوت : 17) یعنی شما بُهتان می آفرینید (اشعری ، ص 540؛ قس د. اسلام ، ذیل «برغوثیه »).

تریتون ، احتمال داده است که محمدبن عیسی مذکور در مقالات اشعری (ص 552) همین محمدبن عیسی برغوث باشد، که این احتمال بعید است ، زیرا اگر عقایدی را که برای محمدبن عیسی ذکر شده به برغوث نسبت دهیم ، با جبری بودن او منافات پیدا می کند. عقاید محمدبن عیسی مذکور در مقالات اشعری ، با جزئی اختلافات ، با عقاید معتزله در باب عدل یکی است . از جمله معتزله گفته اند که خداوند قادر است بندگان را بر آنچه خود از ایشان می خواهد ناگزیر سازد و محمدبن عیسی گفته است که چنین نیست ؛ زیرا اگر خداوند مردم را بر ایمان وعدل ناگزیر سازد، نمی توان مردم را مؤمن و عادل خواند.در اینجا معتزله خداوند را از لحاظ نظری بر «اِلْجاء» و اجبارقادر دانسته اند ولی در اینکه آیا عملاً هم چنین است چیزی نگفته اند. محمدبن عیسی عدل ناگزیر می سازد. ابن ابی الحدید (ج 3، ص 227ـ228) مطالبی از برغوث و نظام نقل کرده است که اقوال و اعتقادات خود ایشان نیست . ولی به گمان تریتون ، آن اقوال عقیدة خود برغوث است . ابن ابی الحدید می گوید : نظام و محمدبن عیسی برغوث حکایت کرده اند که قومی خداوند را خودِ فضا پنداشته اما جسم ندانسته اند، زیرا جسم محتاج مکان است و فضا مکان اشیاست . و نیز برغوث گفته است : طایفه ای از ایشان (شاید از مُجَسِّمه ) می گویند که خداوند خودِ فضاست و فضا جسمی است که اشیا در آن حلول کرده اند و آن را غایت و نهایتی نیست . این طایفه به قول خداوند استناد جسته اند که : «و جاهِدُوا فی اللّهِ حقَّ جِهادِه » (حج : 78). شاید مقصود از استناد به آیه این بوده است که «فی اللّه » را به معنای ظرف مکان گرفته اند.


منابع :
(1) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت 1385ـ1387/ 1965ـ1967؛
(2) ابن حزم ، الفصل فی الملل والاهواء والنِحَل ، بیروت 1403/1983؛
(3) ابن مرتضی ، کتاب طبقات المعتزلة ، ؛
(4) چاپ سوزانا دیواله ویلتزر، بیروت ( تاریخ مقدمه 1960 ) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350 ش ؛
علی بن اسماعیل اشعری ، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر،



(5) ویسبادن 1400/ 1980؛
(6) عبدالقاهربن طاهر بغدادی ، الفَرق بین الفِرَق ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره ( بی تا. ) ؛
(7) همو، کتاب اصول الدین ، استانبول 1346/1928؛
(8) عبدالرحیم بن محمد خیّاط ، کتاب الانتصار ، بیروت 1957؛
(9) محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، الملل والنحل ، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره 1367ـ 1368/ 1948ـ 1949، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛


(10) EI , s.v. "Burghuthiyya" (by S. Tritton).

/ عباس زریاب /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 989
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست