responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 97

 

باخَرْز ، بخش و شهری در استان خراسان .

1) بخش باخرز . در شهرستان تایباد، در مشرق استان خراسان در ناحیة قدیمی باخرز، مشتمل بر دهستانهای بالا ولایت و باخرز است . رشته کوههایی با جهت شمال غربی ـ جنوب شرقی در آن امتداد دارد. کوه باخرز (مرتفعترین قله ، 755 ، 1 متر)، در ناحیة باخرز واقع است . علاوه بر رشته قناتهای میروَس ، ریگستان و تقی آباد، رود روس و ریزابه های آن ، کال کوه سفید و شهرنو، که به هریرود می ریزند، اراضی باخرز را مشروب می کنند در باخرز بادهای خشک و سوزان می وزد، و در اراضی آن (کوه و دشت )، درختان گز، تاغ و پنبه یافت می شود. محصولات عمده آن تره بار، زیره ، گندم ، جو، پنبه و چغندر قند است و از درختان میوه انار، توت ، انجیر و انگور دارد. از صنایع دستی دارای قالیچه بافی است .

گروههایی از طوایف هزاره و بهلولی و تیموری بربری (خاوری ) در آن سکونت دارند. به نوشتة سفرنامة کلنل ییت ، باخرز در دورة قاجاریه ، بارها گرفتار هجوم و غارت ترکمنها شده است . در عهد ناصرالدین شاه جمعیت عمدة باخرز را ایرانیان تشکیل می دادند که «باخرزی » خوانده می شدند، و طوایفی مانند هزاره ای و تیموری و افغانی نیز در آن ساکن بودند (ص 125).

در دوره های تاریخی ، محدودة سیاسی باخرز اغلب دستخوش دگرگونی شده است . در 1316 ش ، طبق قانون تقسیمات کشوری ، باخرز احتمالاً به عنوان دهستان ، در بخش طیبات (تایباد) در شهرستان مشهد تشکیل یافت . در 1329 ش ، بخش طیبات (تابع مشهد) از سه دهستان پایین ولایت باخرز (مرکز: یوسف آباد)، میان ولایت باخرز (مرکز: مشهدریزه ) و ( یا بالا ولایت باخرز ) و شهرنو، در مجموع با 105 آبادی ، تشکیل می شد (رزم آرا، ج 9، ص 261). در 1331 ش ، باخرز جزو شهرستان «جام و باخرز» و مشتمل بر دهستانهای بالا ولایت (با 53 ده )، پایین ولایت (با 24 ده ) و میان ولایت (با 31 ده ) بود (ایران . وزارت کشور. ادارة کل آمار و ثبت احوال ، ج 3، ص 127ـ128، 130ـ131). در تقسیمات کشوری ایران در 1355 ش ، شهرستان باخرز (مرکز، تایباد) با همان تقسیم بندی ، و در فهرست واحدهای تقسیمات کشوری تا پایان شهریور 1365، شهرستان باخرز به نام تایباد همچنان دارای سه دهستان میان ولایت ، پایین ولایت و بالا ولایت قید شده است . در قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری در مهر 1365، باخرز دهستانی درشهرستان تایباد (به مرکزیت شهرِنو باخرز) ضبط شده است و در آخرین تقسیمات کشوری (1369 ش ) به جای شهرنو، شهرنو باخرز آمده است .

2) شهرنو یا شهرِنو باخرز. (جمعیت طبق سرشماری 1365 ش : 152 ، 6 تن ). در ارتفاع 280 ، 1 متری (در دهستان بالا ولایت )، و حدود 55 کیلومتری شمال غربی شهر تایباد قرار دارد. رود شهرنو که از کوههای سرخ حصار و سیاه چشمه آغاز می شود، پس از عبور از شمال آبادی به هریرود می ریزد.

ظاهراً شهر در کنار مالین * یا مالان ( شهرساسانی ـ اسلامی ) احداث شده است (لسترنج ، ص 382). در 1299، درنزدیک شهرنو، آبادی دیگری به نام شهر کهنه قرار داشت (منشی ، ص 113) که احتمالاً همان شهر مالین است چون در آن منطقه جز مالین شهر قدیمی دیگری وجود نداشته است . به نوشتة مک گرگر در دورة ناصرالدین شاه ، شهرنو دارای برج و بارو بود و هزارخانه داشت ولی تنها صدخانة مسکونی بود و اطراف آن را باغها و کشتزارهای بسیار فراگرفته بود (ج 1، ص 225). ییت می نویسد که ، شهرنو به دست محمدخان بیگلر بیگی ، از خوانین ایل هزاره که ، احداث شده و آب آن از قنات تأمین می شود. در 1311 و 1312/1894 درآمد منطقة باخرز به 3400 تومان (680 پوند) و 1800 خروار غلّه می رسید (ص 125). (برای آثار تاریخی ناحیة باخرز رجوع کنید به تایباد * ، شهرستان ).

از ناحیة باخرز بزرگانی چون ابوالحسن باخرزی * ، سیف الدین باخرزی * و ابوالمفاخر یحیی باخرزی * برخاسته اند.

پیشینه . از تاریخ پیش از اسلام باخرز آگاهی چندانی نداریم . برخی از جغرافیانویسان مسلمان نام آن را «کواخرز» ضبط کرده اند (اصطخری ، 1967، ص 256، 283؛ ابن حوقل ، ص 433، 455). به نوشتة یاقوت حموی ، باخرز در زبان پهلوی «بادهرزه » بوده است (ج 1، ص 458). در یورش تازیان به ایران در دورة خلافت عثمان (23ـ35) ابن عامر، یزید جُرشی (پدرسالم بن یزید) را به رستاق زام ( جام * ) از توابع نیشابور فرستاد و او آن بلد را به عَنْوه بگشود و باخرز را که رستاقی از نیشابور بود، فتح کرد (بلاذری ، ص 390). در 180، هنگامی که علی بن عیسی بن ماهان در خراسان حکومت می کرد، میان او و حمزة بن آذرک * در باخرز جنگی درگرفت که به شکست لشکریان حمزه انجامید (ابن اثیر، ج 5، ص 102).

در قرن سوم ابن خرداذبه باخرز را از شهرهای نیشابور شمرده است (ص 24). اصطخری و ابن حوقل ، مالن (یامالان ) باخرز (کواخرز) را در مقابل مالن هرات نوشته اند (ابن حوقل ، ص 433؛ اصطخری ، ص 256). در قرن سوم ، یعقوبی هم باخرز را از کوره های نیشابور ضبط کرده است (ص 278). در قرن چهارم ، مقدسی می نویسد: «باخرز شهر حُبوب و مویز است و از آن پوشاک ( پارچه دوخته ) صادر می شود و مرکز آن مالن است که آباد می باشد (ص 319). در سده های پنجم و ششم به گفته : اصطخری ، بوزگان ( یابوزجهان یا پوچکان مطابق با شهرکنونی تربت جام ) و مالن ( باخرز ) و چند ناحیة دیگر از محدودة گستردة نشابور (نیشابور) شمرده می شد و بوزگان تا مالن یک مرحله فاصله داشت (1340 ش ، ص 205، 223).

در 583، خوارزمشاه جام و باخرز و زیرپل را به سلطان شاه پسر ایل ارسلان واگذار کرد (جوینی ، ج 2، ص 25ـ26). در 645، منکوقآن ، ملک شمس الدین (از سلسله آل کرت * ) را به حکومت همة ولایات خراسان و هرات ( از جمله باخرز ) و نیمروز رساند (رشیدالدین فضل الله ، ج 3، ص 103؛ وصاف حضرة ، ص 47؛ خوافی ، ج 2، ص 316).

در اوایل قرن هفتم ، به نوشتة یاقوت حموی ، باخرز 168 قریه داشت و مرکز آن قصبة مالین بود (ج 1، ص 458). او به قریة جوذقان ، از توابع آن ، اشاره می کند و از رجال آنجا احمدبن اسماعیل بن جوذقانی باخرزی (متولد 483) را نام می برد (همان ، ج 2، ص 145). امروزه جوزقان در حدود سی کیلومتری شمال غربی شهر تایباد واقع است .

از مطالب تاریخی چنین برمی آید که محدودة باخرز در قدیم وسیعتر بوده و کمابیش باشهرستان امروزی تایباد مطابقت داشته است .

در 668، در جنگ بین مغولها، آباقاخان (یا پسر ارشدش ارغون ) از مرغزار رادکان وارد باخرز شد و به براق ، سردار شورشی مغولها، پیشنهاد صلح کرد و چون براق پیشنهاد او را نپذیرفت میان آن دو جنگ درگرفت (رشیدالدین فضل الله ، ج 3، ص 120ـ121؛ بناکتی ، ص 429). در 706، در زمان اولجایتو سردار او بوجای با 000 ، 30 مرد، که براعیان خواف و باخرز و حکام مرو و سرخس مشتمل بود، به جنگِ جمال الدین محمد سام حکمران هرات رفت و مدتی شهر را محاصره کرد (اسفزاری ، ج 2، ص 73، 81؛ میرخواند، ج 5، ص 457). در 740، حمدالله مستوفی دربارة باخرز چنین نوشته است : «باخرز ولایتی است از اقلیم چهارم و ولایتی بسیار دارد و معتبر است و از مجموع مواضع ، باغات انگور و میوه فراوان باشد، بتخصیص قصبة مالان ( مالین ) که جای عظیم و پرنزهت است و خربزه بلند از جمیع خراسان مشهوراست » (ص 153). در 817، به نوشتة حافظ ابرو، ولایت باخرز تابع هرات بود (ص بیست و پنج ، بیست و هشت ). در 861، هنگامی که سلطان سعید ( محمدبن میرانشاه ) از دارالسلطنه هرات به جانب بلخ عزیمت کرد، ( شاهزاده ) میرزا ابراهیم در ولایت باخرز و خواف به سر می برد (روملو، ج 11، ص 369ـ371؛ میرخواند، ج 6، ص 815ـ816) در 874، باخرز مانند خواف و ترشیز و زاوه غارت شد (اسفزاری ، ج 2، ص 334، 345). در 884، میرزا ابابکر ولد سلطان ابوسعید در جنگ با سلطان حسین میرزا رهسپار خواف و باخرز شد (روملو، ج 11، ص 587،589). در 895، به نوشتة اسفزاری ، ترکمانان بر باخرز و قهستان ترشیز و خواف مستولی بودند (ج 2، ص 350، 354). در 913، شیبک خان ازبک ، «راهی بی » را بر باخرز حاکم کرد (روملو، ج 12، ص 133). در 943 که شاه طهماسب اول برا جلوگیری از حملة ازبکان به سوی خراسان حرکت کرد باخرز در تصرف عبیدخان ازبک ، بود (همان ، ج 12، ص 357ـ358). در اوایل دورة سلطنت سلطان محمد خدابنده (حک :985ـ996)، ولایت خواف و باخرز به مرشد قلی خان تکلو واگذار شد. درهمین زمان جلال خان ، فرزند دین محمدخان ازبک ، 000 ، 67 کس به مرو و نسا و ابیورد و مشهد مقدس حمله و آنجا را غارت کرد (اسکندرمنشی ، ج 1، ص 228ـ229؛ حسینی استرآبادی ، ص 104ـ105). در 998، درسال سوم جلوس شاه عباس اول ، اوزبکیه پس از قتل عام مردم مشهد، ولایت بسطام و جام وخاف ( = خواف ) و غوریان ( و باخرز ) را متصرف شدند و آهنگ عراق کردند (حسینی استرآبادی ، ص 145ـ146). در 1024 و 1025، قرانغمه خان از سرداران ازبک با گروهی از طایفة آلمانچی به خراسان حمله کرد و ولایت جام و خواف و باخرز را غارت و غنایم فراوانی به دست آورد (اسکندرمنشی ، ج 2، ص 893). در 1040، ازبکان به خراسان تاختند و قلعة غوریان را محاصره کردند؛ چون نتیجه ای نگرفتند به جام و خواف و باخرز یورش بردند ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند (خواجگی اصفهانی ، ص 117، 122ـ123). در 1128، پس از اینکه میان حاکم ایرانی هرات ـ جعفرخان ـ و افغانان جنگی درگرفت وی از ایشان شکست خورد. عبدالله خان ، از ابدالیهای افغان ، پس از این پیروزی دراندک زمانی ، توابع هرات از جمله باخرز راتصرف کردند (مرعشی صفوی ، ص 19ـ21). در 1163، قشون قزلباش از راه باخرز و خواف ، که به دست افغانان افتاده بود، عازم هرات شدند (گلستانه ، ص 410). در 1231، در دورة فتحعلیشاه قاجار، هنگام شورش خانهای خراسان ، که در رأس آنان محمدخان قرایی قرارداشت ، مددخان افغان نایب هرات برای مدتی غوریان و جام و باخرز را به فرمان خود درآورد (سپهر، ج 1، ص 273ـ278). در 1235، شجاع السلطنه قصد سفر هرات کرد. در این سفر ولایت باخرز و شهرنو را از دست بنیاد خان هزاره ای درآورد و آنجا را به امیر قلچ خان تیموری سپرد (رضاقلی هدایت ، ج 9، ص 579ـ580؛ سپهر، ج 1، ص 313ـ314). در 1236، حسنعلی میرزا (شجاع السلطنه ) ابراهیم خان هزاره را به حکومت شهرنو و باخرز تعیین کرد (سپهر، ج 1، ص 318، 320). در 1248، حکومت جام و باخرز را به ابراهیم خان حاکم سابق هزاره واگذار شد (اعتمادالسلطنه ، ج 3، ص 152ـ153). در 1253 و 1254، محمدشاه با سپاهی بزرگ به قصد تسخیر هرات رهسپار باخرز و جام شد گرچه پس از یک سال محاصره از تصرف آنجا صرفنظر کرد (سپهر، ج 2، ص 258، 266ـ270؛ صدیق الممالک ، ص 69، 72ـ73؛ مهدیقلی هدایت ، ص 64). در 1262 ش ، محمدشاه قاجار پس از محاصرة هرات حدود 000 ، 8 خانوار از طوایف تیموری راکه از تاتارهای بودند با رئیس آنها، قلیچ خان ، به خراسان منتقل کرد و قلیچ خان بعدها، که قدرتی به دست آورده بود، به عنوان امیر، سرپرستی نواحی جام و باخرز و هرات و زورآباد را عهده دار شد (ییت ، ص 38ـ39). در 1272، شاهزاده محمد یوسف ابدالی 700 خانوار باخرزی را، که شیرمحمدخان هزاره از باخرز به بادغیس برده و یارمحمدخان حاکم هرات آنان را به هرات آورده بود، به باخرز بازگرداند (رضاقلی هدایت ، ج 10، ص 665،667ـ668؛ اعتمادالسلطنه ، ج 3، ص 244). باخرزیها که هزاره ها هم با آنان بودند «وقتی که مراجعت کردند، هرکس به خط مستقیم به سرخانه و مسکن خود بازگشت ، مثل کسی که به سفری رفته و بعد به خانة خود معاودت نموده باشد» ( مجموعه اسناد و مدارک فرخ خان امین الدوله ، ج 2، ص 281). در اواسط قرن سیزدهم ، به نوشتة زین العابدین شیروانی . باخرز از ولایت خراسان شمرده می شد و در اقلیم چهارم قرار داشت و پنجاه پاره دهِ آباد داشت و مردم آن اکثراً حنفی مذهب بودند و محمدخان هزاره ای شهرمیانه ای در آن ساخته بود که شهرنو (یا نوشهر) خوانده می شد و جمعاً هزارخانه داشت و نزدیک ده هزار تن از هزاره ایها در آنجا زندگی می کردند (1315، ص 129؛ همو، 1361 ش ، ص 150). در 1294، یوسف خان پس از او پسرش ، اسماعیل خان ، به حکومت باخرز گماشته شدند. دردورة ناصرالدین شاه ، اسماعیل خان ، با لقب امیرتومانی و عنوان شجاع الملک ، حاکم باخرز شد (ییت ، ص 121). باخرز در طی بیست سال ، دوبار شاهد شورش هزاره ایها بود. نخستین بار در 1300 ش ، که با کلنل محمدتقی خان پسیان به چنگ پرداختند. در این هنگام محمدرضا شجاع الملک حاکم باخرز سرپرستی هزاره ایها را به عهده داشت و والی قاینات و دیگر خوانین خراسان نیز از او حمایت می کردند. باردوم ، پس از شهریور 1320 (سقوط رضا شاه ) که در شورش عشایر خراسان شرکت کردند. در این جنگ ، دهکده احدآباد و قلعه کلات را مرکز خود قرار دادند بسهولت شهرهای تربت جام ، تایباد (طیبات )، فریمان و تربت حیدریه را متصرف شدند. شورشیان پس از شکست از قوای دولتی در رباط سنگ بست و کشته شدن صولت السلطنه خان این هزاره (رجوع کنید به صولت السلطنه * ، هزاره )، متفرق و تسلیم شدند. پس از این جنگ ، طایفة هزاره ایها بتدریج درمعرض فروپاشی قرار گرفت و ساختار ایلی خود را از دست داد. (بیات ، ص 23ـ84؛ میرنیا، ص 106؛ رزم آرا، ج 9، ص 248؛ بهار، ج 1، ص 149، 153ـ154).


منابع :
(1) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1405/1985؛
(2) ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(3) ابن خرداذبه ، کتاب المسالک والممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(4) معین الدین محمد اسفزاری ، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات ، چاپ محمد کاظم امام ، تهران 1338ـ1339 ش ؛
(5) اسکندرمنشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، تهران 1350 ش ؛
(6) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(7) ترجمة فارسی از قرن 5/6 هجری ، چاپ ایرج افشار، تهران 1340 ش ؛
(8) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، ج 3 ( تهران 1300 ) ؛
(9) ایران . وزارت دفاع . ادارة جغرافیائی ارتش ، فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ، ج 55: تایباد ، تهران 1363 ش ؛
(10) ایران . وزارت کشور، فهرست واحدهای تقسیمات کشوری تا پایان شهریورماه 1365 ش ، تهران 1365 ش ؛
(11) همو، قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران مصوب 16 آبان ماه 1316 ، تهران 1316 ش ؛
(12) ایران . وزارت کشور. ادارة کل آمار و ثبت احوال ، کتاب جغرافیا و اسامی دهات کشور ، تهران 1329ـ1331 ش ؛
(13) ایران . وزارت کشور. حوزة معاونت برنامه ریزی و خدمات مدیریت . دفتر تقسیمات کشوری ، اجرای قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری ، تهران 1366 ش ؛
(14) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، بیروت 1988؛
(15) داودبن محمد بناکتی ، تاریخ بناکتی = روضه اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب ، چاپ جعفر شعار، تهران 1348 ش ؛
(16) محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران 1357ـ1363 ش ؛
(17) کاوه بیات ، صولة السلطنه هزاره و شورش خراسان در زمستان سال 1320 شمسی ، تهران 1370 ش ؛
(18) تقسیمات کشور شاهنشاهی ایران ، شهریور 1355 ، ( بی جا: بی تا. ) ؛
(19) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن 1911ـ1937؛
(20) عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو ، چاپ مایل هروی ، تهران 1349 ش ؛
(21) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی ، تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی ، چاپ احسان اشراقی ، تهران 1364 ش ؛
(22) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج ، تهران 1362 ش ؛
(23) محمدمعصوم خواجگی اصفهانی ، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی ، تهران 1368 ش ؛
(24) احمدبن محمد خوافی ، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ ، مشهد 1339ـ1341 ش ؛
(25) حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها) ، ج 9: استان خراسان ، تهران 1329 ش ؛
(26) رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ ، ج 3، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ، باکو 1957؛
(27) حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوایی ، تهران ، ج 11، 1349 ش ، ج 12، 1357 ش ؛
(28) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران 1344ـ1345 ش ؛
(29) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحت نامه ، تهران 1315؛
(30) همو، ریاض السیاحه ، چاپ اصغر حامد ربانی ، تهران ( تاریخ مقدمه 1361 ش ) ؛
(31) ابراهیم بن اسدالله صدیق الممالک ، منتخب التواریخ ، تهران 1366 ش ؛
(32) ابوالحسن بن محمد امین گلستانه ، مجمل التواریخ ، چاپ مدرس رضوی ، تهران 1356 ش ؛
(33) گی لسترنج ، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمة محمود عرفان ، تهران 1367 ش ؛
(34) مجموعه اسناد و مداراک فرّخ خان امین الدوله ، ج 2، چاپ کریم اصفهانیان ، تهران 1347 ش ؛
(35) محمد خلیل بن داود مرعشی صفوی ، مجمع التواریخ ، چاپ عباس اقبال آشتیانی ، تهران 1362 ش ؛
(36) مرکز آمار ایران ، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه 1365، فرهنگ آبادیهای کشور: شهرستان تایباد ، تهران 1368 ش ؛
(37) همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه 1365، نتایج تفصیلی : شهرستان تایباد ، تهران 1368 ش ؛
(38) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(39) مک گرگر، شرح سفری به ایالت خراسان وشمال غربی افغانستان ، ترجمة مجید مهدیزاده ، مشهد 1366 ش ؛
(40) محمدعلی منشی ، سفرنامة رکن الدوله به سرخس ، چاپ محمد گلبن ، تهران 1356 ش ؛
(41) محمدبن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، تهران 1338ـ1339 ش ؛
(42) علی میرنیا، پژوهشی در شناخت ایلها و طایفه های عشایری خراسان و نقش سیاسی رؤسای ایلهای بزرگ در امور کشور، و روابط آنها با حکومتها و استعمارگران ، تهران 1369 ش ؛
(43) عبدالله بن فضل الله وصاف حضرة ، تحریر تاریخ وصّاف ، به قلم عبدالمحمد آیتی ، تهران 1346 ش ؛
(44) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری ، درمیرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 8 ـ10، تهران 1339 ش ؛
(45) مهدیقلی هدایت ، گزارش ایران ، چاپ محمدعلی صوتی ، تهران 1363 ش ؛
(46) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛
(47) احمدبن اسحاق یعقوبی ، کتاب البلدان ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(48) چارلز ادواردییت ، خراسان وسیستان ، ترجمة قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری ، تهران 1365 ش .

/خسرو خسروی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 97
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست