responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 911

 

بَرجَوان ، ابوالفتوح ، غلامی که در خلاف ت الحاکم مدتی حکمران مصر بود. او در دربار العزیز پرورش یافته و در همانجا به منصب پیشکاری خلیفه نایل آمده بود (مقریزی ، ج 2، ص 3؛ ابن تغری بردی ، ج 4، ص 48؛ ابن خلکان ، 1842ـ1871، ج 2، ص 201). برجوان از خواجگان و صاحب لقب «استاذ» بود. اصل و نسب او بروشنی معلوم نیست . ابن خلکان او را سیاه پوست و ابن قلانسی سفید پوست دانسته است . مقریزی می گوید که او از صقالبه (اسلاوها) و یا از اهل صقلیه (سیسیل ) است ، صورتهای «صَقْلَبی » و «صِقِلّی » هر دو در نسخ خطی خطط آمده است (دوساسی ، ج 1، ص 130).

برجوان از جانب العزیز به عنوان پیشکارِ ولیعهد جوان منصوب شد و پس از درگذشت العزیز در رمضان 386، ولیعهد را با لقب الحاکم رسماً به خلافت نشاند. در آغاز تنها وظیفة وی سرپرستی خلیفة جوان بود. «واسطه * » یعنی ابن عمّار کُتامی ، سردار لشکر و افواج بربرها، قدرت حکومتی را عملاً در دست داشت که یقیناً برای خلیفة جوان و پیشکار او رنج آور و ناخوشایند بود، و ریاست و زبردستی بربرها بدون شک باعث تحریک کینه در ترکان و دیگر شرقیان سپاه و شاید هم خود مصریان به طور عموم می شد. سرانجام برجوان شریک سرنوشت شرقیان شد و در همین سال به مَنْگُوتَکین ، حاکم ترک دمشق ، نامه نوشت و از او دعوت کرد که با سپاه به نجات مصر و شخص خلیفه از ظلم و جور بربرها بشتابد. منگوتکین ، به یاری جماعاتی از ترکان و دیلمان و سیاهان و اعراب محلی روانة مصر شد؛ ولی در نزدیکی عَسْقَلان از لشکر بربر، که ابن عمار به فرماندهی سلیمان بن جعفر بن فلاح گسیل داشته بود، شکست خورد، برجوان موقتاً مجبور به اطاعت از ابن عمار شد، ولی اندکی بعد توانست با برخورداری از حمایت جَیْش بن صَمصَامه ، که سرداری بربرنژاد ولی ناراضی بود، بار دیگر به مقابله با ابن عمار برخیزد و این بار موفق شود. ابن عمار در رویارویی با برجوان شکست خورد و ناگزیر پنهان شد و برجوان در مقام «واسطه » و رئیس واقعی دولت به جای او نشست (28 رمضان 387). برجوان با بربرهای مغلوب در مصر با گذشت و ملایمت رفتار کرد، ولی دیگر قدرت آنان برای همیشه در هم شکسته شده بود. حاکم بربری دمشق معزول گردید و افواج کُتامیِ سپاه ، قتل عام شدند. پس از آن ، شام چندی دچار هرج و مرج گردید که با تلاش بسیار برجوان رفع شد. اعراب یاغی در فلسطین و صور سرکوب شدند و حملات زمینی و دریایی روم شرقی دفع شد.

مذاکرات سیاسی به عقد قرارداد صلح ده ساله ای بین روم شرقی و دولت فاطمی انجامید. در مغرب ، برجوان ، برقه و طرابلس را تسخیر کرد و هر دو شهر به فرمان خواجگان درآمد، اما این فتح دوامی نیافت .

برجوان ، که بر اثر پیروزیها مغرور شده بود، با خلیفه نیز رفتار تحکم آمیزی اختیار کرد، بطوریکه ، طبق بعضی از منابع ، حتی اسب سواری و نیز مقدار صِلات و عطایای او را محدود ساخت (نویری ، ابن عبری ). نویری این داستان پرمعنا را نقل می کند که برجوان عادت داشت الحاکم * را «وَزَغه » (مارمولک ) بخواند. این نام بر الحاکم سخت گران آمد و هنگامیکه برجوان رااحضار می کرد تا به قتل برساند، پیام او این بود، «به برجوان بگویید که مارمولک کوچک اژدهایی بزرگ شده است و اکنون او را طلب می کند.» آتش خشم الحاکم را غلام خواجة دیگری به نام ابوالفضل رَیدان صقلبی دامن می زد. او به خلیفه هشدار می داد که برجوان به راه کافور * می رود و می خواهد با خلیفه آن کند که کافور با آل اِخْشید کرد. به دستور خلیفه ، برجوان به یک ضربت خنجرِ ریدان ، در شب بیست و هفتم ربیع الا´خر 390، به قتل رسید (ابن صیرفی که روز قتل را ذکر نمی کند؛
ابن خلکان ؛
مقریزی ؛
ابن مُیَسَّر، که اشتباهاً «سبعین » را «تسعین » خوانده است ؛
ابن قلانسی ، و به تقلید او، ابن اثیر، سال واقعه را 389 ذکر می کند.)

قتل برجوان خشم تودة مردم و نیز ترکها را، که لابد از تجدید سلطه و حکومت بربرها بیمناک بودند، برانگیخت . ولی خلیفه ، از بالای دروازة قصر خود، در مقابل جمعیت مسلح ، ظاهر شد، به دفاع از عمل خود پرداخت و برجوان را به توطئه برضد خود متهم کرد و گناه را از جوانی و بی تجربگی خود دانست . نامه هایی با همین مضمون نیز فرستاده شد. در رسالة دروزی حمزه ، موسوم به السیرة المستقیمة ، عبارت جالب توجهی وجود دارد که در آن ، اعدام برجوان به فرمان خلیفة جوان ، آن هم بدون بیم از خشم سپاهیان ، عملی سخت جسورانه تلقی شده است که هنوز هیچ نشده از صفات و خصوصیات خارق العاده و شگفتی که برای الحاکم بر شمرده اند خبر می دهد ( مقتبس ، ج 5، ص 306).

گویند که برجوان مردی با ذوق و سلیقه و دوستدار لذتهای دنیوی بوده است . منزل او محفل شاعران و نوازندگان بود. چون وفات یافت ، لباسهای گوناگون و کتابخانه و اسطبلها و خدم و حشمی از او باقی ماند که موجب حیرت معاصران او شد. در قاهره خیابانی به اسم او نامگذاری شده بود.


منابع :
(1) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، چاپ تورنبرگ ، لیدن 1851ـ1876، ج 9، فهرست ؛
(2) ابن تغری بردی ، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة ، قاهره 1348ـ 1358، ج 4، فهرست ؛
(3) ابن خلدون ،کتاب العبر و دیوان المبتدا والخبر، بولاق 1284، ج 4، ص 57؛
(4) ابن خلکان ، وفیاتِ الاعیان و انبا ابناءالزمان ، چاپ ووستنفلد، گوتینگن 1835ـ1850، ج 1، ص 110؛
(5) ابن صیرفی ، الاشارة الی من نال الوزارة ، ص 27ـ 28؛
ابن قلانسی ، ذیل تاریخ دمشق ، ص 44ـ

(6) 56، 59؛
(7) ابن میسَّر، اخبار مصر، ص 51، 53ـ54؛
(8) یحیی بن سعیدانطاکی ، ذیل التاریخ ، چاپ شیخو، ص 180، چاپ کراچکوفسکی و واسیلیف ، ص 453ـ462؛
(9) محمد عبدالله عنان ، الحاکم بامرالله ،قاهره ( بی تا. ) ، ص 44ـ49؛
(10) احمد بن علی مقریزی ، الخطط ، ج 2،ص 3ـ4، 285؛


(11) I. Hrbek, "Die Slawen im Dienste der Fa ¦ timiden", Aro, XXI, (1953), 575-576;
(12) Inb `Ibr ¦  , Chronographia, Eng.tr., 180, 182;
(13) Ibn Khallika ¦ n, Kita ¦ b Wafaya ¦ t al-A`ya ¦ n, tr.Baron MacGuckin de Slane, Paris 1842-1871, I, 253;
(14) S. Lane- Poole, History of Egypt in the Middle Ages, 124-125;
(15) Silvestre de Sacy, Chrestomathie arabe , I, paris 1826, 52 ff. and 94 ff. of the translation;
(16) idem, Exposإ de la religion des Druzes, I, Paris 1838, cclxxxIv - ccxcv;
(17) Severus b. al-Mukaffa`, Patriarchs ,  , 121;
(18) G. Wiet, L' ـgypte arabe, 197-199.

/ لویس ( د. اسلام ) /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 911
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست