بدیع الدّین قطب المَدار ، در میان عوام مشهور به شاه مدار، یکی از برجسته ترین مشایخ هند که به سبب درازی عمر نویسندگان شرح احوال اولیای هند، از او به متوشلاح یاد کرده اند. آورده اند که وی در 250 در حلب متولد شده و از اعقاب ابو هُرَیرَه * ، یکی از صحابة پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بوده است . قول مندرج در مِرآت مَداری که وی یهودی بوده و در مدینه اسلام آورده ، در هیچیک از مراجع دیگر تأیید نشده است .
تاریخ تولد او نیز، مانند اصل و نسبش ، محل اختلاف است ؛ تذکرة المتّقین آن را اول شوال 442، و مرآت مداری 715 آورده که تاریخ اخیر به حقیقت نزدیکتر است . بنابر آنچه در کتابِ اَعراس و مهرجهانتاب آمده ، پدر وی سیدعلی از نسل امام محمدباقرعلیه السّلام است .
از میان مرشدان و مربیان متعددش طیفورالدین ، عارفِ سوری ، را می توان نام برد. بدیع الدین تعلیمی شایسته دید و بویژه در علوم خفیه ، چون کیمیا و حِیَل طبیعی ، تبحّر یافت .
شاه مدار، که بسیار سفر می کرد، چندین بار به زیارت مکّه رفت ، و یک بار آن را همسفر اشرف جهانگیر سمنانی * بود. در سفرهای خود از مدینه ، بغداد، نجف و کاظمین دیدار کرد، سپس عازم هند شد و با اینکه کشتی او غرق شد خود را بدان سرزمین رساند. در هند به نقاط گوناگون سفر کرد و سرانجام در مَکَنْپور، روستایی در 45 کیلومتری کانپور، مقیم شد، و در 10 جمادی الاولی 844 در همان محل درگذشت .
شاه مدار،به رغم مباحثات گزندة قاضی شهاب الدین دولت آبادی * با او، نزدابراهیم شاه شرقی (حک : 804 ـ
848)، سلطان جونپور و ولینعمت قاضی شهاب الدین ، بسیار محترم بود.
او بسیار زیباروی بود، ازینرو چهرة خود را می پوشاند تا مبادا شیفتگان جمالش در برابرش بر خاک بیفتند. مقبرة باشکوه او، که به امر ابراهیم شرقی بنا شده ، امروز نیز زیارتگاه شمار انبوهی از معتقدان اوست که به مناسبت «عُرس » وی از سراسر هند به مکنپور می شتابند و خیزرانهای بلند آراسته به پارچه ها و پرچمهای رنگین ، به نام «شاه مدار کی چَهریان »، را تا مزارش حمل می کنند.
کرامات بسیاری به او و مریدانش ، مشهور به مَداریها، نسبت می دهند. مَداریها در کوی و برزن شهرها و روستاهای شبه قارة هند و پاکستان ، به نمایش عملیات خارق العاده می پردازند. در تداول عامه ، امروزه «مداری » به معنی «بازیگر دوره گرد» است ( در اصل لقب قطب المدار مأخوذ از اعتقاد مریدان اوست دایر براینکه بدیع الدین از جمله کسانی بوده که «علیهم مدارالعالم » لقبی همچون قطب و غوث (حسنی ، ج 3، ص 28) ) .
(16) Abu'l-Fad ¤ l ـ Ala ¦ m ¦ â , A ¦ Ý i ¦ n-i Akbar i ¦ , tr. Jarrett, Calcutte 1891, ê , 370; (17) Cawnpore district gazetteer , Alla ¦ ha ¦ ba ¦ d 1909, 309-310; (18) Kaykhusraw Isfendiya ¦ r, Dabista ¦ n-i madha ¦ hab, Eng. trans., New York 1937,307; (19) H.A.Rose, A glossary of the tribes and castes of the Punjab and the North-West Frontier Province, I, Lahore 1911, index, ê , Lahore 1926, s.v. ،، Madaris''; (20) Garcin de Tassy, Mإmoire sur... la religion Musulmane dans l'Inde, Paris 1869, 52-59.