responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 8

 

بابا ، واژة فارسی به معنای پدر. این واژه که در اصل از زبان کودکان گرفته شده در بسیاری از زبانها مشترک است و علاوه بر صورت «بابا» بدین صورتها نیز دیده می شود: با «پ »، مانند papa در انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی ؛ با «ت »، مانند tata و atta (آتا) در ترکی ؛ با «د»، مانند dad و daddy در انگلیسی . کلمة «بابا» در عربی و ترکی و بربری و اردو نیز به معنای پدر است . در عربی فعل «بَأبَأ» به معنای بابا گفتن کودک است . «بابا» در فارسی به معنای پدر بزرگ نیز به کار می رود.

کلمة «بابا» مجازاً به معنی پیر و سالخورده و عنوان احترامی برای صوفیان و عارفان و حکیمان در فارسی و ترکی متداول بوده است . در ترکی به هر یک از افرادی که در رأس گروه یا سازمانی قرار دارند، حتی اگر سالمند نباشند، به قصد احترام بابا گفته شده است ، چنانکه به (اُروج رئیس ) بارباروس * ، امیردریادار معروف ترک در شمال افریقا، بابااروج و به کسانی که در رأس تشکیلات اصناف قرار داشتند اخی بابا (به غلط : آهو بابا) گفته می شد. ازینروست که هنوز هم ملوانان ترک ناخدای خود را بابا خطاب می کنند. حسن قوچین ، از امرای دورة شاهرخ ، عنوان امیر بابا داشت . محمود افندی اهل فِلبِه ، از شیوخ و مدرّسان مشهور قرن دهم / شانزدهم ، چون مورد احترام رستم پاشا بود در استانبول نفوذ زیادی کسب کرده و به بابا افندی اشتهار یافته بود. این واژه بعدها مستقیماً به عنوان اسم خاص به کار رفته است ؛ مانند باباگرای (صحیح آن گِرِی ) از خانان کریمه و بابابیگ ازشاعران قرن سیزدهم / نوزدهم آذربایجان که «شاکر» تخلص می کرد.

در مآخذ تاریخی به واژة بابا به عنوان اصطلاحی صوفیانه ، که دست کم از دوران سلجوقیان معمول شده است ، برمی خوریم . هنگامی که طغرل بیگ به همدان آمد به دو نفر صوفی به اسامی باباجعفر و باباطاهر برخورد، به اندرزهای باباطاهر گوش داد و باباطاهر او را دعای خیر کرد (راوندی ، ص 98ـ99). از آن زمان به بعد در ایران و بعدها در آناطولی و روم ایلی ، به مجذوبان و مشایخ و شاعران متصوفی که عنوان بابا داشتند، برمی خوریم ؛ مانند باباافضل کاشی ، شاعر و صوفی ، و باباکمال خجندی و باباسنکو درویش مجذوب و خلیفه هایش که عنوان بابا داشتند و تیمور آنها را در اَندَخود ملاقات کرد. همچنین می توان از باباشمس مسکین در سبزوار در همین دوره و باباسودایی در ابیورد در قرن نهم و باباخداداد و بابافغانی شاعر و باباکوهی و بابانعمت اللّه نخجوانی و غیره نام برد.

به گفتة جمال قارصی ، شیخ کمال الدین خوارزمی (متوفی 671) در میان ترکمنها شیخ بابا نامیده می شد؛ و این دلیلی است بر رواج کلمة بابا در میان نواحی ترک نشین مشرق ایران . بنابراین ، می توان گفت که در سرزمینهای ترک نشین شیوع کلمة بابا (و شکل کوتاه شدة آن : «باب » که مترادف با کلمة «آتا» (به معنی پدر) است ) تحت تأثیر احمد یَسَوی * و طریقة یسویه ، که در میان ترکان رواج فراوان داشت ، بوده است . اگر چه بارتولد ادعا کرده است که کلمة «باب » - که در عربی به معنی «در» است ـ عنوان کسانی بود که در ترکستان به گسترش و انتشار اسلام می پرداختند، هیچ سند و مدرکی دال بر تأیید این ادعا وجود ندارد. در ایران ، بویژه از قرن ششم در تبریز و آذربایجان ، به صوفیانی که عنوان بابا داشتند برمی خوریم ؛ مانند باباحسن سرخابی ، بابااحمد، باباعابدین ، باباعفیف ، بابامزید، بابافرج ، باباچوپان مراغی ، باباقلی اردبیلی ، باباطالب ترک و بسیاری دیگر. شیخ بزرگ باباحسن سرخابی (متوفی 610) که محمود شبستری در سعادتنامه با احترام از او یاد کرده است ، به گفتة ابن کربلائی مؤلف روضات الجنان ، به «بابای هفتاد بابا» شهرت داشته است ، از آنرو که هفتاد بابا ملازم مجلس او بوده اند. از اسامی این هفتاد بابا که در روضات الجنان (ج 1، ص 49ـ50) آمده پیداست که اکثر آنان از آذربایجان بوده اند. افلاکی دَدَه ، مؤلف مناقب العارفین ، از بابامرندی که در آناطولی در دربار سلجوقیان نفوذ بسیاری داشته ، نام برده است (ج 1، ص 146). بابامرندی ، چنانکه از نامش بر می آید، منسوب به باباهایِ آذربایجان بوده ؛ و براق بابا نیز که در پایان همین قرن ، در دورة ایلخانیان ، کم و بیش نقش سیاسی ایفا می کرده ظاهراً منسوب به این گروه بوده است . با اینهمه ، مهمترین شخص در تشکیلات این صوفیان ـ که از آذربایجان تا آناطولی گسترده بود ـ بابااسحاق (یا به تعبیر مریدانش : بابا رسول اللّه ) است که در زمان غیاث الدین کیخسرو دوم (حک . 634ـ643) جنبش بزرگ معروف به «عصیان باباییها» را تدارک دید (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به بابایی * ، بکتاشیه * ). مشایخ طریقت بکتاشیه منتسب به حاجی بکتاش که از مریدان او بودند، همگی از عنوان بابا استفاده می کردند. به مشایخ و پیروان عقاید ملامتیة قدیم در خراسان و مشایخ و درویشان طریقتهایِ قلندریه و حیدریه نیز، که از اختلاط اصول باطنی با سنن دینی تُرک به وجود آمده اند، عنوان بابا داده شده است . وجود بسیاری از درویشان مانند گِییکْلی بابا در اولین قرن حکومت عثمانی دلیلی بر این مدعاست . اسناد فراوان دال بر ادامة استفاده از اصطلاح بابا در ایران بعد از قرن نهم وجود دارد، و از وجود بابا رکن الدین در اصفهان و شیوخی با نامهای بابابیات و بابارجب مجذوب در شیراز و از شاعران و مجذوبانی مانند بابااصلی دماوندی و باباسلطانی قلندر قمی و باباطالب اصفهانی اطلاع داریم . در قرن یازدهم ، در اکثر نقاط ایران به شیوخ خانقاههای حیدری (حیدری خانه ) برمی خوریم که مانند بکتاشیها عنوان بابا داشته اند. شاه عباس اول باباسلطان قلندر را به شیخیِ خانقاهِ حیدری که در چهار باغ قرار داشت تعیین کرد و پس از او نیز بنوبت ، باباحیدر و پسرش باباشفیع و پسر دیگرش بابارضی را به این مقام منصوب کرد. شیخِ حیدری خانة قزوین هم عنوان بابا داشت .

در اصطلاح اداری ، در قلمرو ممالیک مصر و شام و حکومت عثمانی به واژة بابا برمی خوریم . به گفتة قَلقَشندی (ج 5، ص 470) ابتدا به مهترانی که مسئول طشت خانه بودند از روی احترام عنوان بابا داده شد و بعد در قرن دهم به طور کلی ، این اصطلاح شامل تمام مأموران طشت خانه شد. به چهل نفر از حاجبان ادارة حرمخانة دربار عثمانی نیز این عنوان داده شد که به متصدی آنها آغاباباسی می گفتند. در دربار عثمانی ، «اُجاقِ» آغابابا نیز وجود داشت که مقر آنها زیر درِمیانی (از دروازه های دربار) بود و باربران مورد نیاز دربار را با اخذ ضمانت استخدام و تربیت می کردند.

بر اثر گسترش واژة بابا از قدیم الایام در میان ترکها، این کلمه به مفهوم صوفیانه در اسامی نقاطی که صوفیان در آن زندگی می کرده اند به کار رفته است ؛ مانند قصبة باباداغی (به اعتبار نام صاری صالتق بابا که مزارش در آنجاست ) و قصبة زنگی بابا بر سر راهی که از خیوه به کراسنو وُدْسْک می رود و روستای بابانقاش در تراکیه و قصبة بابااَسکی * . همچنین نامهایی مانند باباداغی و بابابورنی ، خاطرة درویشانی را که در این نقاط سکونت داشته اند محفوظ می دارد.


منابع :
(1) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان قرائی ، تهران 1344ـ1349 ش ؛
(2) احمدبن اخی ناطور افلاکی ، مناقب العارفین ، چاپ تحسین یازیجی ، آنکارا 1959ـ1961؛
(3) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، اورته آسیا تورک تاریخی حقنده درسلر ، استانبول 1927، ص 171؛
(4) محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ترجمه سی ، از مترجم عاصم ؛
(5) محمدعلی تربیت ، دانشمندان آذربایجان ، تهران 1314 ش ، ص 58،61؛
(6) عبدالرحمن بن احمد جامی ، نسائم المحبة (ترجمه از نفحات )، ترجمة علیشیرنوایی ، نسخة خطی کتابخانة ملی پاریس ؛
(7) همو، نفحات جامی ترجمه سی ، ترجمة لامعی ، استانبول 1289، ص 489 و بعد؛
(8) دولتشاه سمرقندی ، تذکرة الشعرا ، چاپ ادوارد براون ، ص 286،421،463؛
(9) ( محمدبن علی راوندی ، کتاب راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق ، چاپ محمد اقبال ، تهران 1333 ش ) ، شرف الدین علی یزدی ، ظفرنامه ، چاپ مجموعة آثار هندی ، ج 1، ص 310؛
(10) عطا، تاریخ ، ج 1، ص 302؛
(11) ( احمدبن علی قلقشندی ، صبح الاعشی ، قاهره 1383/1963 ) ؛
(12) فؤاد کوپریلی ، تورک ادبیاتنده ایلک متصوفلر ، استانبول 1919، ص 108؛
(13) طاهر نصرآبادی ، تذکرة نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران 1317 ش ، ص 141، 210 و بعد، 284؛
(14) سعید نفیسی ، رباعیات باباافضل کاشی ، تهران 1311 ش ، ص 4؛
(15) عثمان نوری ، مجلة امور بلدیه ، ج 1، ص 549 و بعد؛
(16) عبدالباقی نهاوندی ، مآثررحیمی ، ج 3، ص 1259، 1292؛


(17) Barbier de Meynard, Supplإment aux dictionnaires turcs , Ë , 251;
(18) G.Demombynes, La Syrie ب l'إpoque des Mamelouks, Paris 1923,l Ë Ë ;
(19) J.Deny, Sar i Salt i q et le nom de la ville de Baba dagh i , Mإlanges offerts a ¦ M. Emile Picot , Paris 1913, Ë Ë , 1-15;
(20) R. Dozy, Supplإment aux dictionnaires Arabes , Beirut 1981, Ë , 47;
(21) C. Huart, Les Saints des derviches tourneurs , Paris 1922, Ë ,113 f.;
(22) F. Justi, Iranisches Namenbuch , Marburg 1895;
(23) Karl Lokotsch, Etymologishes Wخrterbuch der europجischen Wخrter orintalischen Ursprungs , Heidelberg 1927.

/فؤاد کوپریلی ( د.ا.ترک )/

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست