responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7311

نافع، مولی ابن عمر ، نافع، مولی ابن عمر، کنیه¬اش ابو¬عبدالله، محدّث و فقیه تابعی قرن اول. زمان تولد او معلوم نیست. او هنگام فتوحات، به دست مسلمانان اسیر شد(رجوع کنید به مزی، ج 29، ص 298) و اگر اخبار راجع به اسارت او هنگام فتح کابل در سال 44 صحیح باشد، احتمالاً در هنگام اسارت، نوجوان بوده است (رجوع کنید به خلیفه بن خیاط، ص155). زادگاه وی را، به اختلاف، مغرب، نیشابور (ابرشهر)، کابل، و کوههای براربنده در منطقۀ طالقان (رجوع کنید به ابن سعد، ج 7، ص 423؛ ابن عساکر، ج 61، ص 425-426، 427؛ مزی، همانجا) ذکر کرده¬ و برخی او را دیلمی دانسته اند (رجوع کنید به ابن عساکر، ج 61، ص 427؛ ابن خلکان، ج 5، ص 367). ابن حبان (ج 5، ص 467) هیچ¬یک از این نظرها را نپذیرفته و از مبهم بودن مکان تولد او سخن گفته است (رجوع کنید به د. اسلام، ذیل مادّه). حاکم نیشابوری نیز در تاریخ نیشابور نوشته است که او از اهالی نیشابور بود و هنگام فتوحات خراسان اسیر شد (رجوع کنید به ابن¬عساکر، ج 61، ص 427). در بیشتر منابع و اخبار تاریخی نیز از او جزو اسیران شهر نیشابور یاد شده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابن قتیبه، ص190، 460؛ ابن عساکر، ج 61، ص 424-425، 427). نافع، در خبری، زادگاهش را کوههای براربندۀ منطقۀ طالقان معرفی کرده و احتمالاً دیلمی خوانده شدن او از باب ذکر نام منطقۀ مشهور به جای منطقۀ غیرمشهور بوده است (رجوع کنید به ابن عساکر، ج61، ص426؛ ذهبی، ج 3، ص 328). دربارۀ چگونگی اسیر شدن وی اختلاف وجود دارد (رجوع کنید به خلیفه، ص155؛ ابن قتیبه، ص 460). به نوشتۀ برخی، عبدالله بن عمر در سال 44، هنگام فتح کابل، وی را اسیر کرد( برای نمونه، رجوع کنید به ابوحاتم رازی، 1373، ج4، قسم 1، ص451؛ ابن حبان، ج 5، ص 467؛ مزی، ج29، ص298). ابن عساکر نوشته است (ج 61، ص 427) که ابن عمر، نافع را خرید. نافع سی سال در خدمت ابن عمر بود (رجوع کنید به ابن عساکر، ج 61، ص 429) و به ولای او شهرت یافت و به همین سبب، در منابع از او به نافع مولی ابن عمر یاد شده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابن حبان، ج 5، ص 467؛ مزی، ج 29، ص 298). نام پدرش، کاوس یا هرمز (ابن عساکر، ج 61، ص 427؛ مزی، ج29، ص298) ذکر شده و کادش که ابن عساکر (ج61، ص427) آورده، به احتمال بسیار تصحیف کاوس است.

نافع در مدینه ازدواج کرد و صاحب سه فرزند به نامهای عمر، عبدالله و ابوبکر شد که هر سه از او روایت کرده¬اند (رجوع کنید به ابن قتیبه، ص 460؛ ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 473). ابوبکر، که نامش معلوم نیست، به کنیه اش شهرت دارد ( ابن صلاح، ص331) و احمد بن حنبل (ج 3، ص 99) و ابوحاتم رازی (1373، ج 4، قسم 2، ص 343) او را اوثق فرزندان نافع ذکر کرده اند. عمر نیز در نقل حدیث ثقه دانسته شده است (رجوع کنید به ابن حبان، ج 7، ص 171؛ مزی، ج21، ص513). ابوبکر عبدالله از عبدالله بن دینار و محمد بن مُنْکَدِر حدیث نقل کرده است و از او نیز جریربن عبدالحمید، ابوداود طیالسی و کسانی دیگر حدیث نقل کرده¬اند. مزی (ج 16، ص 214-215) اقول رجالیان را دربارۀ او گردآورده است و ایشان عموماً وی را ضعیف و منکرالحدیث خوانده¬اند(رجوع کنید به ابن حبان، ج 7، ص 54). نافع گرچه اسیر و مولی بود، از بزرگان تابعین و فقهای مدینه به شمار می رفت(رجوع کنید به ابن عساکر، ج 61، ص 423؛ ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 473). وی در بیش از سی حج و عمره، ابن¬عمر را همراهی کرد (رجوع کنید به ابن عساکر، ج 61، ص 429). عبدالله بن جعفربن ابی طالب (ابن حبان، ج 5، ص 467؛ ابن عساکر، ج61، ص428-429) می¬خواست نافع را از ابن¬عمر بخرد، اما ابن عمر نپذیرفت و نافع را آزاد کرد. نافع از برخی صحابه، چون ابوسعید خدری، ابن¬عمر، ابوهریره، و عایشه ، روایت نقل کرده است (ابوحاتم رازی، 1373، ج4، قسم 1، ص452؛ ابن عساکر، ج 61، ص 421، 424-425؛ برای فهرست مشایخ او رجوع کنید به مزی، ج 29، ص 299). هر چند روایت از ابن عمر را برای خود کافی می¬دانسته است (ابن عساکر، ج61، ص 424، 432). روایات وی را از عایشه و حفصه از جمله مراسیل او دانسته¬اند (فسوی، ج2، ص151؛ ابوحاتم رازی، 1403، ص 176؛ دربارۀ دیگر مراسیل او رجوع کنید به خلیلی، ج 1، ص 265، 442؛ ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 475). روایت بی واسطه وی از ام سلمه نیز صحیح نیست(دارقطنی، ج2، ص38) و روایت او از عثمان نیز به صورت مرسل است (ابن حجر عسقلانی، همانجا).

نافع در حدیث، ثقه و کثیرالحدیث بوده ( ابن سعد، ج 7، ص 424؛ ابن عساکر، ج61، ص424) و روایتهای او از ابن¬عمر احادیث صحیح شمرده می¬شده(رجوع کنید به ابن سعد، ج 7، ص 423؛ مزی، ج 29، ص 303-304) و در صحیفه ای مدون در دسترس بوده و نزد نافع خوانده می شده (رجوع کنید به ابن سعد، ج 7، ص 423) و هنگام بروز اختلاف دربارۀ احادیث و اقوال منقول از ابن عمر، به او مراجعه می شده است (رجوع کنید به فسوی، ج1، ص 646؛ ابن عساکر، ج 61، ص 429-430). احتمالاً صحیفۀ مذکور، روایتهایی بوده که مالک از نافع و او از ابن¬عمر نقل کرده که به سلسلة¬الذهب* (رجوع کنید به ابن خلکان، ج 5، ص 367) مشهور است، مشتمل بر چهل و هفت روایت، که نسخه ای از آن به روایت محمد بن ادریس شافعی بوده است. نسخه ای کهن از این مجموعه وجود دارد که احتمالاً شافعی تدوین¬گر اصلی آن بوده است. این روایات، به عنوان احادیثی با اسناد صحیح، مشهور بوده¬اند و به نوشتۀ خلیلی (ج 1، ص 157)، دربارۀ صحیح بودن این احادیث، اتفاق نظر وجود دارد (نیز رجوع کنید به خلیلی، ج 1، ص 205؛ ابن خلکان، ج 5، ص 367). ابن صلاح (ص 16) نیز برخی ستایشهای افراد مختلف را از سلسله سند مذکور نقل کرده است (رجوع کنید به ابن¬عساکر، ج 61، ص 433). متن مذکور را عبدالمعطی امین قلعه جی، با عنوان سلسلة الذهب فیما رواه الامام الشافعی عن مالک عن نافع عن ابن عمر، منتشر کرده است (بیروت 1406/1986). نسخه ای از این مجموعه در اختیار ابن حجر عسقلانی بوده است، که به عشاریات وی نیز شهرت دارد. از جمله کسانی که از نافع روایت نقل کرده اند، مالک بن انس، عبیدالله بن عمر و زهری بوده¬اند (ابوحاتم رازی، 1373، ج4، قسم 1، ص452؛ برای فهرست راویان از نافع رجوع کنید به ابن-عساکر، ج 61، ص 421-422؛ مزی، ج 29، ص 299-303). نافع از فقیهان و عالمان مدینه بوده (خلیلی، ج 1، ص 205؛ ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 473) و آرای فقهی او در متون کهن نقل شده است، از جمله در الام شافعی (برای نمونه، رجوع کنید به ج 1، ص 270، ج 3، ص 4، ج 4، ص 94، 108)، المصنف عبدالرزاق صنعانی (متوفی 211؛ برای نمونه، رجوع کنید به ج 1، ص 65، ج 2، ص 10، 47، 406، ج 3، ص 151) و متون دیگر(برای نمونه، رجوع کنید به فسوی، ج 1، ص 692-693، ج 2، ص 118، 704-705، ج 3، ص 7، 26). از آرای فقهی وی این بوده که نماز خواندن بر سر قبرها را جایز (رجوع کنید به فسوی، ج 1، ص 215، 221) و نماز را بدون خواندن سلامهای آن، باطل می¬دانسته است (رجوع کنید به ابن عبدالبر، ج1، ص487). بیشتر روایات ابن عمر از طریق نافع نقل شده است ( ابن عساکر، ج 61، ص 421؛ ابن خلکان، ج5، ص367). رجال شناسان اهل سنّت متفقاً وی را توثیق کرده و صحیح الروایه دانسته¬اند (برای نمونه، رجوع کنید به ابن حبان، ج 5، ص 467؛ خلیلی، ج 1، ص 157؛ ابن عساکر، ج 61، ص 432-433، 434). خلیلی (ج 1، ص 205) روایتی را از او نقل کرده و آن را نادرست دانسته است، اما این روایت، مبنای حکم فقهی برخی فقیهان مدینه نیز قرار گرفته است (رجوع کنید به ابن عساکر، ج 61، ص 438-439).

درباره حوادث زندگی نافع اطلاع چندانی وجود ندارد. فسوی (ج 1، ص 214-215) از حضور او در نماز میت برخی از شخصیتهای برجستۀ مدینه یاد کرده است.

نافع تندخو و دارای لکنت زبان بود و مالک بن انس، که از کودکی نزد او حدیث می¬شنید، با تندخویی او مدارا می کرد (رجوع کنید به فسوی، ج 1، ص 646-647؛ ابن عساکر، ج 61، ص 427، 435-436). نافع به فرمان عمربن عبدالعزیز، ظاهراً پس از سفری به دمشق (رجوع کنید به ابن عساکر، ج 61، ص 422- 423)، برای تعلیم حدیث به مصر (ابن سعد، ج 7، ص 423؛ ابن عساکر، ج 61، ص 434) و برای گرد آوری صدقه به یمن رفت (ابن عساکر، همانجا). او مورد احترام و تکریم معاصران خود بود (برای نمونه، رجوع کنید به مزی، ج29، ص303-304). جلالت و بزرگی وی مورد اتفاق است (رجوع کنید به ابن¬عساکر، ج 61، ص 433-434؛ ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 474). ابن عساکر (ج 61، ص 422-423) از احادیث مشهور نقل شده از نافع، چند حدیث را نقل کرده که از جملۀ آنهاست حدیث نهی از کشیدن تصویر انسانها و نهی پیامبر از به همراه داشتن قرآن در سرزمینهای غیراسلامی. در اصول کافی (ج 6، ص 61) روایتی نقل شده که در آن امام باقر علیه السلام از نافع، به دلیل نقلی از ابن¬عمر دربارۀ حکم فقهی طلاق، خرده گرفته و او را به سبب نقل مطلبی خلاف گفتۀ ابن عمر سرزنش کرده است. با این حال، ابن شهر آشوب (ج 4، ص300) خبری آورده که بنا بر آن، هنگامی که امام باقرعلیه¬السلام می خواست وصیت امامت را به امام صادق علیه¬السلام بدهد، یکی از شاهدانی را که حاضر نمودند، نافع بود. قاضی نعمان مغربی (ج 1، ص 402-403) نیز نقلی آورده که درسلسله سند آن نام نافع آمده و خبری است دالّ بر اینکه طلحه، پس از گفتگویی با امام علی علیه¬السلام، میدان نبرد را ترک کرد.

نافع، بنا بر قول مشهور، در سال 117درحالی که به یاد فشار قبر می گریست (رجوع کنید به ابن سعد، ج 7، ص 424؛ ابن قتیبه، ص 460؛ ابن عساکر، ج 61، ص 440- 442)، در مدینه درگذشت(خلیلی، ج 1، ص 197؛ برای دیگر تاریخهای درگذشت او رجوع کنید به ابن عساکر، ج 61، ص 423، 424، 426، 443؛ مزی، ج 29، ص 305-306).

در میان اسلام شناسان معاصر، یونبل مدخلی در دائرة المعارف اسلام و سپس مقاله ای مفصّل دربارۀ نافع نگاشته است (همو، 1993، ص 207-244) و در شخصیت تاریخی او تردید کرده است. از دلایل تردید یونبل ، نیامدن شرح حال نافع در طبقات الکبری ابن سعد در چاپ لایدن و اشارۀ جدّی نشدن به نافع در شرح حال ابن¬عمر در طبقات الکبری است (رجوع کنید به یونبل، ص 217-219). یونبل گفته که ابن حجر عسقلانی دربارۀ نافع از ابن سعد مطلبی نقل کرده، اما اینکه این منقولات از طبقات الکبری بوده یا خیر، نیازمند تحقیق است(د. اسلام، ذیل مادّه). ایراد یونبل به ذکر نشدن نام نافع در طبقات الکبری صحیح نیست، چرا که نسخۀ اساس چاپ لایدن ، ناقص بوده و همان چاپ برای تصحیح مجدد مبنا قرار گرفته، اما نسخه¬ای کامل در کتابخانۀ احمد ثالث یافته و منتشر شده که شرح حال نافع در آن، به همراه شرح حال بسیاری از محدّثان مدینه، آمده است. همچنین یونبل (د. اسلام، ذیل مادّه)، به شیوۀ خاص خود به بررسی احادیث، یعنی حلقۀ مشترک، معتقد است که مدار احادیث منقول از نافع چهار تن بوده¬اند، به نامهای موسی¬ بن عقبه، عمر بن نافع، عبیدالله بن عمر بن حفص عمری (متوفی 147) و ایوب سختیانی، و این افراد احادیث منسوب به نافع را به او نسبت داده و از وی روایت کرده¬اند ( برای تفصیل بحث، رجوع کنید به یونبل، 1993، ص 217-244). نکته ای که در آن امکان همرأیی با یونبل وجود دارد، احتمال جعل طریق نافع، از ابن عمر از پیامبراکرم، به عنوان طریقی مشهور در برخی روایات نبوی است. به عقیدۀ یونبل، از نظر سنی امکان سماع مستقیم مالک از نافع محل تأمل جدّی است، چرا که بنا بر گزارشی، مالک در هنگام فتوا دادن در سال 134، «شاب»(جوان) بوده است (د. اسلام، ذیل مادّه). بر همین اساس، یونبل (همانجا) بر آن است که مالک روایات خود را از نافع به نحو وجاده نقل کرده و آنها را از نسخه ای گرفته که مشتمل بر احادیث منقول از نافع بوده است (رجوع کنید به فسوی، ج 1، ص 682). یونبل (همانجا) در تأیید نقل روایت مالک از نافع به صورت وجاده، به شیوۀ عرض و معارضه در روایت احادیث اشاره کرده که از قضا در روزگار نافع تداول یافته و فسوی (ج 2، ص 157) نیز گفته ¬است که از نخستین کسانی که بر آنها احادیث به شیوۀ عرض ارائه شده، نافع و زهری بوده¬اند. شاگردانی که احادیث را بر استادان خود عرضه می کردند، به روایت احادیث می پرداختند و گاه افرادی که از آنها سماع حدیث می کردند، نام فرد واسطه را حذف می¬کردند و روایت را به استادی نسبت می¬دادند که احادیث بر او عرضه شده بود(رجوع کنید به خطیب بغدادی، ص 264-268). به گمان یونبل (همانجا) روایات مالک از نافع نیز به همین ترتیب بوده و مالک خود از نافع سماع حدیث نکرده است.


منابع :
(1) ابن حبان، کتاب الثقات،حیدرآباد دکن 1399/1979؛
(2) ابن حجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، بی جا، 1415/1995؛
(3) ابن حنبل، کتاب العلل و معرفه الرجال، چاپ وصی الله بن محمد عباس، بیروت 1408/1998؛
(4) ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان، چاپ احسان عباس، (چاپ اختصارات)؛
(5) ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، چاپ علی محمد عمر، قاهره 1421/2001؛
(6) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، چاپ یوسف بقاعی، قم 1427/1385ش؛
(7) ابن صلاح، علوم الحدیث، چاپ نورالدین عتر، بیروت 1423/2002؛
(8) ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستذکار، چاپ سالم محمد عطا و محمد علی معوض، بیروت 2000؛
(9) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415-1521/1995-2000؛
(10) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1981؛
(11) احمد بن علی خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایة، چاپ احمد عمر هاشم، بیروت 1406/1986؛
(12) خلیفه بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، چاپ سهیل زکار، بیروت 1414/1993؛
(13) خلیل بن عبدالله خلیلی، کتاب الإرشاد فی معرفة علماء الحدیث، چاپ محمد سعید عمر ادریس، ریاض 1409/1989؛
(14) علی بن عمر دارقطنی، سنن الدارقطنی، چاپ عبدالله هاشم یمانی مدنی، مدینه 1386/1966؛
(15) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 2003؛
(16) ابوحاتم رازی، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن 1373/1953؛
(17) همو، کتاب المراسیل، چاپ احمد عصام کاتب، بیروت 1403/1983؛
(18) محمد بن ادریس شافعی، الام، بیروت 1983/1403؛
(19) عبدالرزاق صنعانی، المُصَنَّف، چاپ حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت1983؛
(20) یعقوب بن سفیان فسوی، کتاب المعرفه والتاریخ، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد 1394-1396/1974-1976؛
(21) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، چاپ علی اکبر غفاری،(اختصارات)؛
(22) یوسف بن عبدالرحمن مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1422/2002؛
(23) قاضی نعمان بن محمد مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، چاپ محمد حسینی جلالی، قم ]1407[؛
(24) G.H.A. Juynboll, “NÁfiÝ the mawla of Ibn Ýumar, and his position in Muslm ÎadÐth literature”, Der Islam, 1993, Band 70, Heft 2, pp.207-244.
(25) EI2, s.v.“ NÁfiÝ”, by G.H.A. Juynboll.


/کیهان سلطانیان/

تاریخ انتشار اینترنتی: 1392/06/02

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7311
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست