responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7300

صاحب فخّ، ، صاحب فخّ، حسین‌بن علی‌بن حسن‌بن حسن‌بن حسن‌بن علی علیه‌السلام، کنیه اش ابوعبدالله، معروف به صاحب فخّ، پیشوای قیامی مشهور به همین نام علیه خلیفۀ عباسی. بر مبنای سن او در هنگام شهادت (41 سال)، وی در سال 128 به دنیا آمده است. پدرش، علی‌بن حسن، بسیار باتقوا و عابد و معروف به علی‌الخیر و علی‌الاغر (نیک) و مادرش، زینب، دختر عبدالله‌بن حسن‌بن حسن‌بن علی (علیه‌السلام) و خواهر محمد (نفس‌زکیه*) و ابراهیم (قَتیل با خَمری) بود. این زن و شوهر، به دلیل تقوا و تعبد فراوان، به زوج صالح معروف بودند (ابوالفرج اصفهانی، ص 174، 364؛ ناطق بالحق، ص 26؛ مُحلی، ج 1، ص 317). علی‌بن حسن در پی قیام نفس‌زکیه (145)، همراه با جمعی دیگر از علویان، به دستور منصور عباسی، دستگیر شد و اندکی بعد در زندان درگذشت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص 176؛ عمری، ص 66؛ محلی، همانجا).

دربارۀ فعالیت سیاسی حسین تا پیش از 169 اطلاع روشنی در دست نیست. بر اساس برخی روایات، گروهی از شیعیان کوفه، مدتی قبل از قیام وی، با او بیعت کرده بودند. افزون بر این، وی مردم مکه و مدینه را نیز به بیعت با خویش فراخواند و داعیانی به خراسان و جَبَل (یا جمیل؟= گیلان) فرستاد (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 193؛ بلعمی، ج 2، ص 1177ـ 1178؛ حسنی، ص 284؛ قس آملی، ص 468).

صرف‌نظر از صحت و سقم این روایات، برخی شواهد بر محتمل بودن تحرکات سیاسی حسین، پیش از قیام 169، صحه می‌گذارند که از آن جمله‌اند: تعلق او به خاندانی با پیشینۀ قیامهای ضدعباسی، احضار وی به بغداد در روزگار مهدی عباسی به سبب نگرانی دستگاه خلافت از فعالیت او، شدت عمل هادی عباسی و عامل او در مدینه با علویان، متهم شدن حسین به درسرداشتن هوای امارت، و بالاخره عملکرد و سخنان حسین در حین قیام (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 200؛ رازی، ص 153ـ 154؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 372؛ آملی، ص 465ـ 467). حتی به روایتی (رجوع کنید به ابن‌تغری بردی، ج 2، ص 59) حسین یک بار پیش از سال 169 قیام کرده بود.

قیام حسین اندکی پس از به خلافت رسیدن هادی عباسی رخ داد. به روایت یعقوبی (ج 2، ص 404)، هادی در جستجوی طالبیان بود و آنان را سخت ترساند و مقرری ای را که مهدی عباسی به آنان می‌داد نپرداخت. به دنبال آن، شیعیان و افرادی دیگر نزد حسین، که مردی بزرگ بود و مذهبی پسندیده داشت و او را بهترین فرد خاندانش می‌دانستند، رفتند و از وضع رقت‌بار خویشاوندان او و شیعیان نالیدند و از او یاری خواستند. اما بنا بر شماری دیگر از منابع، نقطۀ شروع این قیام شدت عمل عمربن عبدالعزیزبن عبدالله عمری (از نوادگان عمربن خطّاب)، والی مدینه و به قولی نایب والی مدینه، بود. گفته شده است که وی بزرگان علوی را واداشته بود تا هر روز خود را به دارالحکومه معرفی کنند و برخی را ضامن و کفیل دستۀ دیگر قرار داده بود. حسین‌بن علی یکی از این ضامنان بود که به همراه یحیی‌بن عبدالله‌بن حسن کفالت حسن‌بن محمدبن عبدالله‌بن حسن (فرزند نفس‌زکیه) را برعهده داشت (طبری، ج 8، ص 192ـ 193؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 372؛ ناطق بالحق، ص 26؛ آملی، ص 469).

عمری شایع کرد که حسن‌بن محمد و دو تن دیگر را درحال شرب خَمر یافته (احتمالاً با هدف بدنام کردن وی و دیگر علویان) و بدین اتهام، به آنان تازیانه زد. این اقدام عمری اعتراض جدّی حسین را برانگیخت. حسن‌بن محمد پس از این ماجرا، یا به دنبال نزاعش با مردی از آل‌عمر، از مدینه خارج شد و چند روز به دارالحکومه نرفت. عمری نیز برای یافتن حسن‌بن محمد با حسین و یحیی (کفیلان حسن) به درشتی سخت گفت و آنان را تهدید کرد (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 192ـ 193؛ رازی، ص 132ـ 134؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 373ـ 374؛ آملی، ص 465ـ 466).

حسین که به اندیشۀ قیام، ساماندهی کرده بود و قصد داشت ده روز بعد، از مدینه روانۀ مکه شود، در برپایی قیام مصمم‌تر شد. چون علاوه بر زمینه‌هایی که پیش از آن فراهم شده بود، موسم حج فرا رسید و حدود هفتاد یا نود تن از شیعیان در خانۀ ابن‌اَفْلَح در مدینه، با حسین دیدار کردند و این دیدار ناراحتی والی مدینه را بیش از پیش برانگیخت (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 193؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 372ـ 374؛ آملی، ص 466، 469). از این رو، حسین در علنی کردن قیام شتاب ورزید. او بزرگان علوی را فراخواند و آنان را به قیام دعوت کرد. این دعوت، به بیعت گروهی از علویان و موالی آنان و شیعیان با وی انجامید که عدۀ آنان را نود تن ذکر کرده‌اند و در آن میان سه تن از فرزندان عبدالله‌بن حسن، یعنی یحیی و ادریس و سلیمان( برادران محمد نفس زکیّه و ابراهیم) حضور داشتند (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 193؛ رازی، ص 134ـ 137؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 374ـ 375؛ آملی، ص466). از علویان دو تن، یعنی امام موسی‌بن جعفر کاظم علیه‌السلام و حسن‌بن‌جعفربن حسن‌بن حسن، از بیعت با حسین خودداری کردند. دربارۀ سبب خودداری امام کاظم علیه¬السلام مطالب متفاوتی از قول ایشان نقل شده است که به نظرمی‌رسد مایل نبودن امام به مبارزۀ مسلحانه (شیوۀ شیعیان زیدی) و نافرجام دانستن چنین شیوه‌ای، دلیل اصلی آن حضرت بوده است. امام کاظم علیه¬السلام به حسین گفت که کشته خواهد شد و قیامش به شکست خواهد انجامید. با وجود این، ]چون وی را مصمم یافت،[ او را به جدیّت در جنگ با دولت فاسق و مؤمن‌نمای عباسی سفارش کرد (رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 366؛ برای روایات زیدی در این باره، قس رازی، ص 135؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 375ـ 376؛ ناطق بالحق، ص 27؛ آملی، ص 470).

قیام حسین در 13 ذیقعدۀ 169 رخ داد(رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 193، 195؛ یعقوبی، ج 2، ص 405، زمان آن را بعد از اتمام مراسم حج دانسته است؛ ‌العیون و الحدائق، ج 3، ص 284، سال 170 را ذکر کرده است). در برخی روایات گفته شده است که یاران حسین هنگام قیام با جامه‌ها یا پرچمهای سفید ظاهر شدند و به این شیوه مخالفت خود را با سیاه‌جامگان عباسی نشان دادند. از این رو، آنان را مُبَیِّضَه خوانده‌اند. آنان در حالی که فریاد «احدٌ احد» سرمی‌دادند، به مسجد رفتند و مؤذن را واداشتند تا عبارت «حی علی ‌خیرالعمل» را به اذان بیفزاید و سپس نماز صبح را به امامت حسین به جای آوردند. پس از نماز، حسین در خطبه‌ای کوتاه، مردم را به بیعت فراخواند و آنگاه گروهی از مردم، برای عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم و انتخاب فردی برگزیده از خاندان پیامبر به عنوان امام و رهبر و رعایت عدالت و حلال و حرام و جهاد با دشمنان، با او بیعت کردند.

عمری، والی مدینه، با شنیدن خبر قیام حسین، ابتدا از دارالاماره متواری شد، اما اندکی بعد، همراه با سپاهیان عباسی مستقر در مدینه و برخی از علویانی که از پیوستن به حسین خودداری کرده بودند( از جمله حسن‌بن جعفربن حسین)، راهی مسجد گردید. در برخورد خونین میان این سپاهیان با قیام‌کنندگان، فرمانده نیروهای عباسی کشته شد و والی و همراهانش هزیمت یافتند و سه روز میان طرفین به جنگ گذشت (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 193ـ 195؛ رازی، ص 137ـ 141؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 375ـ 377؛ آملی، ص 471ـ 472، 474ـ 476). صرف‌نظر از پاره‌ای اظهارنظرهای مغرضانه، از جمله بدسیرتی حسین و بی‌مبالاتی یاران او در مدینه، به نظر می‌رسد این قیام، در مدینه پایگاه مردمی چندانی نداشته است. برخی از واکنش منفی اهالی مدینه به این قیام سخن گفته‌اند؛ درگیریهای مکرر قیام‌کنندگان با حامیان عباسیان، استقبال اهالی از خروج حسین و یارانش از شهر، و واکنش منفی حسین به رفتار اهالی مدینه، گواهی بر این مدعاست (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 194ـ 195؛ بلعمی، ج 2، ص 1178؛ آملی، ص 474، 476ـ477).

حسین و یارانش یازده روز در مدینه ماندند و بر شهر مسلط شدند. حسین بیت‌المال را میان فقیران و مسکینان قسمت کرد. از وقایع مهم این ایام، نزدیک شدن مبارک ترکی، سردار عباسی، با گروهی از سپاهیانش به مدینه بود. حامیان عباسیان در مدینه از آنان استقبال کردند. روز سوم قیام حسین، این سپاه با او وارد جنگ شد، اما چون مبارک ترکی مایل به ادامۀ نبرد نبود، تأثیر چندانی نبخشید و حتی گفته شده است که وی با حسین تبانی و تظاهر به شکست کرد و عقب‌نشینی نمود و سپاهش را از مدینه دور ساخت (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 194ـ 195، 201؛ رازی، ص 141، 144؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 377؛ آملی، ص 472ـ 473، 476ـ 478).

در 24 ذیقعدۀ 169، حسین یکی از یارانش را به حکومت مدینه گماشت و با سپاهی سیصد یا چهارصد نفری راهی مکه شد. بنا به نقلی، میعادگاه قیام او عرفات بود و سی هزار تن از مناطق مختلف با او بیعت کرده بودند (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 195؛ رازی، ص 142ـ 143؛ آملی، ص 473، 477). این رقم البته اغراق‌آمیز و غیرواقعی می‌نماید، اما گروههایی از حجاج و اهالی مکه به او پیوستند و به روایتی، کمتر از پانصد تن با او ماندند (رجوع کنید به یعقوبی، ج 2، ص 404ـ 405) و پیش از جنگ، بسیاری از کسانی که با او بیعت کرده بودند، از وی جدا شدند (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 202؛ محلی، ج 1، ص 325ـ 326).

حسین میان خود و یارانش در مکه رمزی قرار داد که عبارت از «صاحب شتر سرخ» بود (یعقوبی، ج 2، ص 404؛ رازی، ص 142، 147). وی پس از ورود به مکه، حکم آزادی بردگان را داد و در پی آن، بردگان به او پیوستند، که اعتراض برده‌داران را برانگیخت (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 195).

هم‌زمان، تحرکات عباسیان نیز افزایش یافت. به عمری، که از مدینه گریخته بود، دستور داده شد به شهر بازگردد. احمدبن اسماعیل، والی مکه، نیز برکنار و سلیمان‌بن ابی‌جعفر منصور عباسی، که امیرالحاج بود، به جای او گمارده شد و سپاهی چهارهزار تنی (و به روایتی مبالغه‌آمیز چهل هزارتنی) به سوی مکه رفت و هادی عباسی، محمدبن سلیمان‌بن علی عباسی را که همراه خویشانش (عباس‌بن محمد و موسی‌بن عیسی) به حج رفته بود، به فرماندهی جنگ با حسین مأمور کرد. در روایتی نیز سازماندهی کار جنگ، با یَقطین‌بن موسی دانسته شده است. از نقش او و فرزندانش در این سپاه و ترغیب عباسیان به جنگ با حسین یاد کرده‌اند( رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 199، 203؛ رازی، ص 143ـ 145، 147؛ مسعودی، ج 4، ص 185؛ العیون‌ والحدائق، ج 3، ص 284؛ محلی، ج 1، ص 328). نیز در مکه و راههای منتهی به آن، جاسوسانی گماردند تا مانع پیوستن حجاج و اهالی مکه و اطراف آن به حسین شوند (رازی، ص 146).

در ناحیۀ فَخّ (وادی¬ای در شش میلی شمال مکه که وادی زاهر نیز خوانده می‌شد، مسعودی، همانجا؛ یاقوت حموی، ذیل« فخ»)، سپاه حسین با سپاه عباسیان مواجه شد. عباسیان در ابتدا پیشنهاد مصالحه‌ای دادند که بر اساس آن، حسین و یارانش در قبال اطاعت از خلیفه، از عفو و امان او برخوردار شوند. بنا بر نقلی دیگر، وی برای پذیرش یکی از سه راه‌ حل مخیر گردید: پذیرش امان و اطاعت از خلیفه و دریافت مال و اِقطاع، بازگشت به مدینه تا پایان یافتن حج، یا به تعویق افکندن جنگ و تصمیم‌گیری در این باره پس از پایان مراسم حج. حسین پیشنهاد مصالحه را به شدت رد کرد و گفت آنان به هیچ عهد و امانی پای‌بند نیستند و در سخنانی خطاب به یارانش آنان را به جهاد تا پیروزی یا شهادت دعوت کرد و خواست در مبارزه با عباسیان و عمال ستمگر آنان پایداری و شکیبایی ورزند. یحیی‌بن عبدالله‌بن حسن نیز در سخنانی آنان را به جهاد ترغیب کرد. حسین همچنین طی سخنانی، ضمن فراخواندن عباسیان به بازگشت به کتاب خدا و سنّت پیامبر و دوری از گناه و طغیان و یاری ستمگران، بر عزم راسخش برای جهاد در راه خدا تأکید کرد (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 199ـ 200؛ رازی، ص 148ـ 154؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 377ـ 378؛ آملی، ص 480).

روز ترویه (8 ذیحجه) سال 169، حسین و یارانش با سپاه عباسیان روبه‌رو شدند. عباسیان سپاه خود را برای رزم آرایش دادند (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 197؛ قس رازی، ص 147؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 378). پیش از سپیده دم یا هنگام نماز صبح، درگیری آغاز شد و در نبردی شدید و خونین، حسین و بیشتر یارانش که جمع زیادی از علویان از آن جمله بودند، دلیرانه به شهادت رسیدند. سر شهدا (به گفتۀ طبری: یکصد و اندی) را از تن جدا کردند و به بغداد بردند و اجساد شهدا سه روز بر زمین باقی ماند و طعمۀ جانوران شد. در میان اندک بازماندگان این حادثه، به برخی امان داده شد، برخی در حال اسارت کشته شدند یا سالهای طولانی در زندان ماندند و برخی نیز در معرکه زخمی شدند، اما جان به در بردند و گریختند، که از آن جمله یحیی و ادریس‌ پسران عبدالله‌بن حسن بودند. ادریس بعدها حکومت ادریسیان* را در مغرب بنیان نهاد. دربارۀ نحوۀ شهادت حسین اختلاف وجود دارد. به قولی، در میدان نبرد با ضربات شمشیر به پیشانی و پشت سرش، کشته شد. به قولی نیز حمّاد ترکی با پرتاب تیر او را به شهادت رساند (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 197ـ 198، 200؛ رازی، ص 147، 154ـ 161؛ بخاری، ص 16؛ مسعودی، ج 4، ص 185ـ 186؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 365، 378ـ 381؛ ناطق بالحق، ص 26، 28؛ آملی، ص 480ـ 483، 485، 486). برخلاف روایت مشهور (روز ترویه 169)، برخی شهادت حسین را روز ترویه سال 170 (عمری، ص 66) یا روز عرفۀ (نهم ذیحجه)سال 167 (احتمالاً تصحیف 169؛ رجوع کنید به بیهقی، ج 1، ص 411) نوشته‌اند.

پس از حادثۀ فخ، عمری خانه‌ها و نخلستانهای حسین و جمعی از خاندان وی را به آتش کشید و بخشی دیگر از نخلستانها و اموالشان را مصادره کرد. موسی‌بن عیسی عباسی نیز به مدینه رفت و با احضار اهالی شهر به مسجد، آنان را واداشت تا از طالبیان و حسین و یارانش در ملأعام بدگویی کنند (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 200؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 381ـ 382). دربارۀ واکنش هادی عباسی نیز روایات متناقضی در دست است. در برخی از آنها از قساوت او با اسرای این حادثه و آن دسته از امرای عباسی که در جنگ کوتاهی کرده بودند، یاد شده است. از جمله قاسم‌بن محمدبن عبدالله علوی را اسیر کرد و اعضای بدنش را با اره تکه تکه کرد و بر موسی‌بن عیسی عباسی که حسن‌بن محمدبن عبدالله را کشت و اورا اسیر نکرده بود تا خلیفه خود دربارۀ او تصمیم بگیرد، خشم گرفت ودستور داد اموالش را بگیرند. از سوی دیگر، در پاره‌ای روایات گفته شده است هادی کسانی را که سر حسین را نزد وی بردند، شماتت کرد و گفت حسین فردی از خاندان پیامبر بود، نه طغیانگری از ترک یا دیلم. از این رو، گفت کمترین مجازاتشان آن است که از پاداش محرومشان سازد (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 198، 200، 203؛ رازی، ص 159ـ 160؛ مسعودی، ج 4، ص 186؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 379، 381).

حادثۀ فخ یکی از تلخ‌ترین حوادث در تاریخ اسلام و قیامهای علوی بود. وصف امام جواد علیه‌السلام از این حادثه به منزلۀ بزرگ‌ترین ابتلای اهل بیت علیهم السلام پس از واقعۀ کربلا، و روایات نقل شده از پیامبر اکرم و ائمه علیه‌السلام در خصوص پیشگویی این حادثه و مراثی سروده شده دربارۀ آن، گواه این مدعاست (رجوع کنید به بخاری، ص 14ـ 15؛ مسعودی، همانجا؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 366ـ 367، 384ـ 385؛ آملی، ص 463ـ 464، 473ـ 474، 486؛ محلی، ج 1، ص 327ـ 328؛ یاقوت حموی، همانجا). گفته شده است که امام کاظم علیه السلام بر شهدای فخ می‌گریست و از خداوند برای قاتلانشان مرگ و عذاب شدید درخواست می‌کرد و کفالت ایتام و اطفال و بیوگانِ علویان را، که در فخ به شهادت رسیدند، به عهده گرفت (امینی، ص 136ـ 137؛ نیز رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص 380). برخی روایات نیز از پشیمانی برخی امرای عباسی شرکت‌کننده در جنگ و عقوبت دنیوی قاتلان شهدای فخ سخن گفته‌اند (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص 202ـ 203؛ ابوالفرج اصفهانی، ص 383ـ 384؛ محلی، ج 1، همانجا).

حسین‌بن علی بلیغ و سخنور بود. او را برای زهد و تقوا، تعبد و شب زنده‌داری، شجاعت، و بخشندگی فراوانش به فقرا و نیازمندان ستوده‌اند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص 368ـ 371، 380؛ ناطق بالحق، ص 26؛ آملی، ص 465ـ 469). شیخ طوسی (ص 182) وی را در زمرۀ اصحاب امام صادق علیه‌السلام برشمرده است. وی هنگام شهادت 41 یا 57 سال داشت و فرزندی از او به جای نماند (بخاری، ص 15؛ ناطق بالحق، ص 28؛ ص 66؛ فخر رازی، ص 22).

پس از حادثۀ فخ بقایای پیکر شهدای فخ دفن شد. به نوشتۀ بیهقی( همانجا) امام کاظم علیه-السلام بر پیکر حسین نماز خواند. حسین را نیز در فخ به خاک سپردند و مشهد او در آنجا مشهور و زیارتگاه بود. در سال 601 به دستور منصور بالله عبدالله‌بن حمزه( امام زیدی یمن)، قتادة‌بن ادریس( امیرعلوی مکه) بر آن و نیز بر مزار حسن‌بن محمدبن عبدالله بقعه‌ای بنا نهاد (محلی، ج 1، ص 326، 328). این بنا در مدخل وادی فخ، بین راه جده و راه تنعیم، قرار داشت (امینی، ص 176). محل شهادت حسین و یارانش در فخ، اکنون به محلۀ «شهداء» معروف و جزو مکه است (رجوع کنید به بلادی، ج 5، ص 111، ج 7، ص 19).


منابع :
(1) علی‌بن بلال آملی، تتمة مصابیح ابی‌العباس‌الحسنی، در «احمدبن ابراهیم حسنی، المصابیح»، چاپ عبدالله‌بن عبدالله حوثی، صنعاء 1423/ 2002؛
(2) ابن‌تغری بردی، النجوم‌الزاهرة فی ملوک‌مصر والقاهرة، قاهره 1348ـ 1392/1929ـ1972؛
(3) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، چاپ احمد صقر، بیروت 1408/1987؛
(4) محمدهادی امینی، بطل فخ، بیروت 1993؛
(5) ابو‌نصرسهل‌بن عبدالله بخاری، سرّالسلسلة العلویة، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف 1381/ 1962؛
(6) عاتق‌بن غیث بلادی، معجم‌ معالم الحجاز، مکه 1398ـ 1402/ 1978ـ 1982؛
(7) بلعمی، تاریخنامۀ طبری، چاپ محمد روشن، تهران 1366ش؛
(8) علی‌بن زید بیهقی، لباب‌الانساب والالقاب والاعقاب، چاپ مهدی رجائی، قم 140؛
(9) احمدبن ابراهیم حسنی، اخبارالحسین‌بن علی‌الفخی و یحیی و ادریس ابنَیْ عبدالله من کتاب‌المصابیح در «احمدبن سهل رازی، اخبار فخّ»، چاپ ماهر جرّار، بیروت 1995؛
(10) احمدبن سهل رازی، اخبار فخ و خبر یحیی‌بن عبدالله و اخیه ادریس‌بن عبدالله، چاپ ماهر جرّار، بیروت 1995؛
(11) طبری، تاریخ (بیروت)، محمدبن حسن طوسی، رجال‌الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1415؛
(12) علی‌بن محمد عمری، المجدی فی انساب‌الطالبین، چاپ احمد مهدوی دامغانی، قم 1409؛
(13) العیون ‌و الحدائق فی اخبارالحقائق، چاپ دخویه، لیدن 1871؛
(14) محمدبن عمر فخررازی، الشجرةالمبارکة فی انساب‌الطالبیة، چاپ مهدی رجایی، قم 1409؛
(15) کلینی؛
(16) حمیدبن احمد محلی، الحدائق‌الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، چاپ مرتضی‌بن زید محطوری حسنی، صنعاء 1423/ 2002؛
(17) مسعودی، مروج (بیروت)؛
(18) یحیی‌بن حسین هارونی، الافاده فی تاریخ‌الائمةالساده، چاپ محمدکاظم رحمتی، تهران 1387ش؛
(19) یاقوت حموی؛
(20) یعقوبی، تاریخ.
/ پروین گلستانی و سیده رقیه میرابوالقاسمی/

تاریخ انتشار اینترنتی:



1392/05/03

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7300
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست