صابونی، اسماعیلبن عبدالرحمن، ، صابونی، اسماعیلبن عبدالرحمن، کنیه اش ابوعثمان، عالم و محدّث شافعی قرن پنجم. مهمترین شرح حال زندگی او را عبدالغافر فارسی (ص176ـ181) آورده است و مطالب دیگر منابع عمدتاً مبتنی بر آن¬اند (برای نمونه، رجوع کنید به ابنعساکر، ج9، ص8ـ12، 13؛ سبکی، ج4، ص273ـ279). صابونی در 373 به دنیا آمد (فارسی، ص180؛ ابنعساکر، ج9، ص11). نسب او از طرف مادرش، زین البیت، به ابوسعد یحییبن منصوربن حسنویه سلمی، مشهور به زاهد اکبر(متوفی 287)، می رسد( فارسی، ص176ـ177؛ سبکی، ج4، ص274؛ نیز رجوع کنید به صابونی، 1419، ص314ـ315) میرسد. نسب پدری وی نیز مشهور بوده است. خود صابونی (1419، ص184) ابوحامد احمدبن اسماعیل را نیای پدری¬اش و ابوعبدالله محمدبن عدیبن حمدویه صابونی را پدربزرگِ پدرش معرفی کرده و در جایی دیگر (1419، ص315، 318)، عدیبن حَمْدُویه ( جدّ چهارمش) و دو فرزند او( ابوعبدالله و ابوعبدالرحمن) را در زمرۀ بزرگان اهل حدیث خوانده است. پدر صابونی، ابونصر عبدالرحمنبن احمد واعظ، از عالمان شافعی و واعظان مشهور ساکن نیشابور بوده است. او را به سبب تعصبات مذهبی-اش، فردی به احتمال بسیارحنفی در سال 382 به قتل رساند (فارسی، ص177؛ ابنعساکر، ج9، ص11؛ ذهبی، ج9، ص735). از این رو، صابونی (1419، ص184) از پدرش با تعبیر «والدی الشهید» یاد کرده است. بولیت (ص134ـ135) احتمال داده که وی همان ابونصر واعظی است که سبکی (ج3، ص170) از تغییر مذهب وی از حنفی به شافعی خبر داده است. این احتمال با توجه به کشته شدن ابونصر به سبب گرایش دینی اش معقول مینماید.
ابوطیب سهلبن محمد صعلوکی تربیت صابونی را پس از مرگ پدرش برعهده گرفت. صابونی از خردسالی به جای پدر به منبر وعظ میرفت و صعلوکی نیز دراین کار او را بسیار تشویق مینمود و خود در آن مجالس حضور مییافت. شهرت مجالس موعظۀ او تا بدان حد بود که عالمان شافعی برجستۀ نیشابور، چون ابواسحاق اسفراینی و ابنفورک، نیز در آن مجالس حضور مییافتند. وی دراین مجالس به فارسی و عربی وعظ میکرد (فارسی، ص177؛ ابنعساکر، ج9، ص9). وصف فارسی (همانجا) دربارۀ جلسات وعظ صابونی، تبحر او را در وعظ و سبب شهرتش را به واعظ نشان می دهد(رجوع کنید به فارسی، ص176؛ ابنعساکر، ج9، ص3، 4؛ ابنعدیم، ج4، ص1676). برخی اشارات دربارۀ مجالس وعظ او در نیشابور وهرات و برخی شهرهای دیگر در منابع آمده است (ابنعساکر، ج9، ص6ـ7؛ ابنعدیم، ج4، ص1676ـ1678).
صابونی در بخشی از مجالس موعظهاش داستانهای عبرتآمیز نیز نقل میکرده است که نمونههایی از آن در رونق المجالس (ص15ـ17، 49ـ50)، تألیف شده در قرن پنجم احتمالاً در نیشابور، نقل شده است. به نوشتۀ ابوالفضل بیهقی (ص628)، سلطان مسعود غزنوی در سال 426 منصب خطابت نیشابور را رسماً به صابونی تفویض کرد که موجب آزردگی قاضی صاعد، بزرگ حنفیان نیشابور، شد. صابونی شعر نیز می گفته و برخی از اشعار عربی او در منابع نقل شده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابنعساکر، ج9، ص4ـ5؛ ابنعدیم، ج4، ص1674ـ1676).
صابونی نزد مشایخ شافعی خراسان( خاصه نیشابور)، همچون ابوبکربن مهران مقری، ابوالحسین خفاف، حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله جوزقی و شیخ شافعیان سرخس( زاهربن احمد سرخسی) و دیگر افراد هم طبقۀ آنان، به سماع حدیث و فراگیری مذهب شافعی پرداخت، هر چند از لحاظ نگرش کلامی بیشتر به اهل حدیث گرایش داشت (رجوع کنید به ابنعساکر، ج9، ص3؛ سبکی، ج4، ص283ـ284). از دیگر استادان وی، ابوطاهر محمدبن فضلبن خزیمه بود که صابونی نزد او کتاب التوحید جدّش، ابنخزیمه، را خواند (صابونی، 1419، ص223؛ ابنحجر عسقلانی، المعجم المفهرس، ص52). او از محدّثان شام و حجاز نیز حدیث شنید (فارسی، ص176). دیدار او از سرخس و روایت حدیث از زاهربن طاهر سرخسی زمانی بود که ابوسعید ابوالخیر میهنی نیز در آنجا حضور داشت و نزد سرخسی شاگردی میکرد (رجوع کنید به سبکی، ج5، ص308ـ309).
به گفتۀ عبدالغافر فارسی (ص176)، صابونی در خراسان و هند و طبرستان و شام و بیت المقدس و حجاز به تحدیث پرداخت. فارسی (ص176) و سمعانی (رجوع کنید به سبکی، ج4، ص284) گفتهاند که مردم از صابونی بسیار سماع حدیث کردهاند. ابنعدیم (ج4، ص1673) فهرست کردن نام ناقلان از صابونی را به دلیل کثرتشان موجب تطویل سخن دانسته است. از جملۀ آنان، ابوبکر اسماعیلبن احمد بیهقی (متوفی 507) بوده است(رجوع کنید به سمعانی، ج1، ص83ـ 84؛ برای نام دیگر کسانی که از صابونی سماع حدیث کرده اند، رجوع کنید به سمعانی، ج1، ص101، 111، 126، 144، 157؛ ابنعساکر، ج9، ص3ـ4). سمعانی بسیاری ازاین اشخاص را ملاقات کرده و گاه به اثری اشاره نموده که آن را به روایت از صابونی در طریق خود داشته است (رجوع کنید به سمعانی، ج2، ص283ـ284). آخرین کسی که از صابونی سماع حدیث نموده، ابوعبدالله فُراوی بوده (ذهبی، ج9، ص734؛ سبکی، ج4، ص284) که ابنعساکر (ج9، ص4) به واسطۀ او از صابونی روایت نقل کرده است.
صابونی در میان شافعیان نیشابور جایگاه بسیار برجستهای داشته است و آنان به او لقب «شیخالاسلام» (فارسی، ص176؛ ابنعساکر، ج9، ص5ـ6)، «امام المسلمین» (ابنعساکر، ج9، ص5) و «سیف السنة» داده بودند(فارسی، ص178؛ سبکی، ج4، ص276). وی در مناظره بسیار متبحر بوده و در دفاع از مذهب شافعی نقش مهمی داشته است (رجوع کنید به فارسی، ص178ـ179؛ ابنعساکر، ج9، ص7). صابونی در دانش تفسیر نیز تبحر داشته و با عنوان «المفسر» شناخته میشده است (فارسی، ص176؛ ابنعساکر، ج9، ص3، 6ـ7، 8). ادنهوی (ص117)، بدون ذکر نام کتاب وی، نوشته که وی در تفسیر صاحب تألیف بوده است.
صابونی با وجود سفرهای فراوانش، بیشتر ایام زندگی خود را در نیشابور گذرانده است (رجوع کنید به فارسی، ص176؛ ابنعساکر، ج9، ص7، 8؛ ابنعدیم، ج4، ص1680). وی در 402 در مسیر حج، به حلب ( ابنعدیم، ج4، ص1672) و در 432 به دمشق رفت(ابنعساکر، ج9، ص3). البته احتمال دارد که تاریخ ورود وی به حلب تصحیف شده و او در همان سال ورودش به دمشق، به حلب هم رفته باشد. ابنعساکر (ج9، ص3ـ4) از حدیث گفتن صابونی در دمشق و برگزاری مجالس موعظۀ او سخن گفته و از برخی محدّثان دمشقی، که از وی حدیث سماع کردهاند، نام برده است. صابونی با برخی محدّثان هم¬عصر خود نیز مکاتبه داشته که مضمون خلاصهای از یکی از مکاتبات او را ابنعساکر (ج9، ص9ـ10) گزارش کرده است (نیز رجوع کنید به فارسی، ص178). او با ابوسعید ابوالخیر نیز مراوداتی داشته (ابنعدیم، ج4، ص1676) و محمدبن منور میهنی (ج1، ص122، 129) برخی مطالب راجع به ابوسعید را از وی نقل کرده است.
صابونی حدود هفتاد سال به وعظ و خطابه اشتغال داشت و بیست سال خطیب مسجد جامع نیشابور بود (رجوع کنید به فارسی، ص176؛ ابنعساکر، ج9، ص8). شاید شهرت یافتن او به شیخالاسلام نیز با این منصب وی ارتباط داشته است (رجوع کنید به بولیت، ص135ـ136). او به عنوان فرستادۀ سلطان محمود غزنوی به هند سفر کرد (ابنعساکر، ج9، ص7؛ ابنعدیم، ج4، ص1678). وی یکی از کسانی بود که در فتنۀ مشهور نیشابور، در تأیید فتوای ابوالقاسم قُشیری که در سال 436 صادر کرده بود، مطلبی نوشت (سبکی، ج3، ص374ـ375).
عبدالغافر فارسی دربارۀ علت مرگ صابونی به نامهای از اهالی بخارا مبنی بر شیوع وبا در آن منطقه اشاره کرده است که مردم برای رفع این مشکل از او درخواست دعا کرده بودند. وی در مجلس وعظ خود در خصوص این واقعه و دوری از معصیت مبالغۀ بسیار کرد، به گونهای که حال خودش نیز دگرگون شد و درد شدید شکم گرفت و در حالی که از درد فریاد میزد مجبور به ترک منبر شد. در روز هفتم بیماریش، سکرات موت بر او ظاهر شد. صابونی با فرزندان خود وداع، و وصایای خود را بیان کرد. سپس مقری مخصوص خود را فرا خواند. مقری به خواندن قرآن مشغول بود و زمانی که سورۀ یس را میخواند، حال صابونی دگرگون شد. در آن حالت صابونی حدیث مشهور نبوی را می خواند، با این مضمون که هر کس آخرین کلامش تهلیل باشد، به بهشت میرود. سرانجام، وی در عصر همان روز در 449 درگذشت. سپس جنازۀ او در محلۀ حرب، که مدفن خاندان صابونی در آنجا بود، به خاک سپرده شد (فارسی، ص179ـ180؛ ابنعساکر، ج9، ص11ـ12؛ قس ادنهوی، ص118، که تاریخ وفات او را 447 گزارش کرده است؛ نیز قس ابنعدیم، ج4، ص1684، به نقل از ابوعلی حنبلی، که سال درگذشت وی را 450ذکر کرده است).
فارسی برخی گزارشهایی را که دربارۀ خوابهایی است که پس از مرگ او دیده شده و اشعاردر رثای او را آورده است (رجوع کنید به ابنعساکر، ج9، ص12ـ14؛ ابنعدیم، ج4، ص1685ـ1686). ابوالقاسم قشیری، که در هنگام درگذشت صابونی در طوس بود، نامهای در تعزیت او به نیشابور فرستاد که بخشی از آن را فارسی نقل کرده است (رجوع کنید به سبکی، ج4، ص282، 284ـ285). قبر صابونی تا مدتها بعد وجود داشته و ابوسعد سمعانی از زیارت فراوان قبر او و اجابت دعا در کنار قبرش سخن گفته است (رجوع کنید به سبکی، ج4، ص283).
نام برخی از فرزندان صابونی دانسته است: بزرگترین فرزند او ابونصر عبدالله بود (فارسی، ص448) که در راه سفر حج، در آذربایجان درگذشت و جنازه اش به نیشابور بازگردانده شد (ابنعساکر، ج9، ص5؛ ذهبی، ج9، ص625. قس بولیت، ص138، که علت سفر وی را مأموریتی از سوی طغرل بیگ دانسته است)؛ ابوبکر عبدالرحمن (فارسی، ص491)؛ ابوسعد سعید (فارسی، ص371)؛ زهرا که به فاطمه شهرت داشت و با عالمی به نام ابوالحسن علی زهری (متوفی 464) ازدواج کرد( فارسی، ص581) و به نوشتۀ فارسی (ص359) وی دیدگان زنی عالم و محدّث بود؛ خدیجه( متولد404 و متوفی 488) که با عالمی به نام ابوبکر محمدبن محمودبن سوره تمیمی (متوفی 477) ازدواج کرد( فارسی، ص68) و زنی عالم بود که فارسی (ص338) به برخی از سماعیات او اشاره کرده است؛ مبارکه، معروف به ستیک( متولد 415 و متوفی 490)، که با ابواسحاق ابراهیم جیلی (متوفی 451) ازدواج کرد( فارسی، ص157ـ158) به زهد و تصوف شهرت داشت(فارسی، ص387؛ برای بحثی دربارۀ اعقاب و فرزندان صابونی رجوع کنید به فارسی، ص68، 224ـ225، 338؛ بولیت، ص138ـ142). از میان اعقاب صابونی، نوادهاش ابوعثمان اسماعیلبن عبدالرحمنبن اسماعیلبن عبدالرحمن فردی مشهور بوده که در 517، در کهنسالی، در ری درگذشت و جنازه اش را به نیشابور منتقل کردند و به احتمال بسیار در قبرستان خانوادگی خاندان صابونی به خاک سپردند (فارسی، ص202ـ203). صابونی برادری به نام ابوعلی اسحاق داشت که به سجزی نیز مشهور بود. هرگاه صابونی نمیتوانست در مجلس موعظۀ خود حضور یابد، او به جایش به منبر میرفت. ابوعلی اسحاق در 455 درگذشت و در مقبرۀ خانوادگی خاندان صابونی در محلۀ حرب به خاک سپرده شد. ابوعلی گرایشهای صوفیانه داشت (رجوع کنید به فارسی، ص219؛ ابنعساکر، ج8، ص257ـ258).
اثر بسیار مشهور صابونی، کتابی است در بیان اعتقادات با عنوان الرسالة فی إعتقاد أهل السنة و أصحاب الحدیث و الأئمة یا عقیدة السلف و أصحاب الحدیث. چون صابونی خود هیچ نامی برای کتابش عنوان نکرده (صابونی، مقدمه جدیع، ص51)، احتمالاً اسامی مذکور، بویژه نام اخیر، بعدها به عنوان اسم کتاب مطرح شده¬اند (صابونی، مقدمۀ جدیع، ص51ـ53). شاید نام اصلی کتاب، الفصول فی الأصول بوده که ابنحجر عسقلانی (المعجم المفهرس، ص56) طریق خود را در روایت آن ذکر کرده است. در ابتدای یکی از نسخههای خطی کتاب نیز عنوان الفصول فی بیان الأصول نوشته شده است (صابونی، مقدمۀ جدیع، ص52). صابونی دراین کتاب فشردهای کلامی از عقاید اهل سنت بر مشرب اهل حدیث را به شکلی که در زمان خود متداول بوده مطرح کرده است (برای نگاهی تحلیلی به محتوای کتاب رجوع کنید به صابونی، مقدمۀ جدیع، ص62ـ152). ظاهراً در برخی مسائل، اهل حدیث قرون بعدی عقایدی متفاوت با آنچه صابونی آورده است داشتهاند. از جمله، صابونی در آغاز رسالۀ خود از نیت سفر حج و زیارت قبر پیامبر سخن گفته که مصحح سلفی بر آن خرده گرفته است (صابونی، 1419، ص159، پاورقی 1). به گفتۀ صابونی (1419، ص158ـ160)، اواین کتاب را در هنگام سفر حج خود و عبور از شهر آمل طبرستان و گیلان و به خواهش اهل حدیث آنجا نوشته است.این کتاب از آثار مورد توجه عالمان اهل حدیث شام بوده و ابنقیم جوزیه (ص155) نقلی از آن را آورده، کمااینکه بر اساس سلسله سند آغازین نسخه نیز میتوان تداول متن در میان اهل حدیث دمشق را دریافت (رجوع کنید به صابونی، 1419، ص155ـ158). ظاهراً متن مذکور در میان شافعیان نیشابور نیز بسیار مورد توجه بوده است (رجوع کنید به ابنعساکر، ج9، ص12؛ برای سماعات کتاب رجوع کنید به صابونی، 1419، ص322ـ327). صابونی در تألیف این اثر از برخی متون کهنتراستفاده کرده است، از جمله از رسالۀ الإعتقاد ابوالحسن علیبن مهدی مامطیری (صابونی، 1419، ص165ـ170)؛ رسالهای از ابوبکر اسماعیلی جرجانی (صابونی، 1419، ص168ـ169، 192)؛ رسالۀ صریحالسنة محمدبن جریر طبری، که صابونی (1419، ص171ـ172، 173) از آن با عنوان الإعتقاد یاد کرده است؛ و کتاب التوحید ابنخزیمه (صابونی، 1419، ص223ـ224؛ برای برخی منابع دیگر وی رجوع کنید به صابونی، 1419، ص187، 220ـ223، 318). متن مذکور چندین بار منتشر شده است، از جمله ناصربن عبدالرحمنبن محمد جدیع در رسالۀ دانشگاهی خود چاپی تحقیقی ازاین اثر عرضه کرده است (ریاض 1419/1998). ابوالیمین منصوری (قاهره 1423/2003) نیز متن کتاب را، بر اساس چند نسخۀ خطی، تصحیح و چاپ کرده است. عبدالرحمنبن عبدالمجید شمیری نیز آن را چاپ کرده (قاهره 1428/2007) که بر اساس دو چاپ کهنتر کتاب بوده و به نسخه های خطی کتاب دسترسی نداشته است. ظاهراً میاناین چاپها تفاوتهایی وجود دارد.
سبکی (ج4، ص285ـ292) از متن مشابه دیگری به عنوان وصیتنامه صابونی سخن گفته که احتمالاً این متن را از کتاب بغیةالطلب ابنعدیم نقل کرده است. ابنعدیم (ج4، ص1686ـ1693) متن وصیت نامه را از حافظ ابوطاهر سلفی، که آن را به طریق متصل به صابونی روایت کرده، نقل نموده است. صابونی این متن را احتمالاً زمانی که در 432 در سفر حج بوده با خود به همراه داشته و آن را در دمشق عرضه کرده است ( رجوع کنید به ابنعساکر، ج9، ص3).
از دیگر کتابهای غیر موجود صابونی، کتاب المائتین است، مشتمل بر یکصد حدیث و یکصد حکایت و یکصد شعر، که برخی مطالب آن در منابع بعدی نقل شده است. ابنحجر عسقلانی (المعجم المفهرس، ص347ـ348) نسخهای از آن را در اختیار داشته و بخشهایی از آن را نزد مشایخ خود سماع کرده و مطالبی را از آن در آثارش نقل کرده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، ج11، ص221؛ همو، لسان المیزان، ج1، ص348، ج3، ص70). ظاهراً ابوعثمان صابونی داوریهایی دربارۀ احادیث منقول دراین کتاب و راویان آنها نیز داشته است (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص348؛ صالحی شامی، ج1، ص349).
کتاب الدعوات اثر دیگر صابونی است که بیهقی نقلی از آن را در کتاب الأسماء و الصفات (ج2، ص200ـ201) خود آورده است.
اثر دیگر وی کتاب الانتصار است که صابونی (1419، ص210، 264) در عقیدةالسلف به آن اشاره کرده و از گردآوری احادیث راجع به صفات در آن سخن گفته و آن را اثری مفصّل و مسند معرفی کرده است. در عصر صابونی، احادیث راجع به صفات، به دلیل تشبیهی دانستن معتزلیان، مورد بحث بوده و پیش از صابونی، ابنفورک* کتابی دربارۀ این احادیث نوشته بوده است. متن اخیر، فشردهای کوتاه در عقاید اهل سنت و با مشربی نزدیک به اهل حدیث است و همانند عقیدةالسلف صابونی است. هرچند وی فقیهی شافعی بوده، گرایش اهل حدیثی او احتمالاً تحت تأثیر دایی¬اش، ابوالفضل عمر هروی (متوفی 425؛ فارسی،ص 556)، از عالمان حنبلی هرات، بوده است. بااین همه، گرایش کلامی اهل حدیث در میان شافعیان غیر متداول نبوده است (رجوع کنید به اهل حدیث*).
صابونی در نیشابور مدرسهای داشته (فارسی، ص64، 432) که در آن نسخه های نفیسی نگهداری میشده است. از جمله، نسخهای از تفسیری مفصّل در صد جلد که امیر سامانی، خلفبن احمد، دستور فراهم آوردن آن را داده بوده و تا زمان فتنۀ غُزها در 545، در مدرسه نگهداری میشده و ظاهراً در سال مذکور به اصفهان منتقل شده است (عتبی، ص214). صابونی در مدرسه اش گاه مجلس املا نیز، برای محدثانی که به نیشابور میآمدهاند، برگزار می کرده است (رجوع کنید به فارسی، ص432).
منابع : (1) ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، چاپ عبدالقادر شیبه الحمد، ریاض 1421/2001؛ (2) همو، لسان المیزان، چاپ عبدالفتاح ابو غدّة، بیروت 1423/2002؛ (3) همو، المعجم المفهرس أو تجرید اسانید الکتب المشهورة و الاجزاء المنثورة، چاپ محمد شکور محمود حاجی امریر میادینی، بیروت 1418/1998؛ (4) ابنعدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت، بی تا؛ (5) ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/1995ـ2000؛ (6) ابنقیم الجوزیه، اجتماع الجیوش الاسلامیة علی غزو المعطلة و الجهمیة، بیروت 1404/1984؛ (7) ادنهوی، احمدبن محمد، طبقات المفسرین، چاپ سلیمانبن صالح خزی، مدینه 1417/1997؛ (8) ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، چاپ علیاکبر فیاض،مشهد 1350ش؛ (9) احمدبن حسین بیهقی، کتاب الاسماء و الصفات، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت 1423/2002؛ (10) محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1424/2003؛ (11) عبدالوهاببن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1384/1965؛ (12) عبدالکریمبن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، چاپ منیره ناجی سالم، بغداد 1395/1975؛ (13) اسماعیلبن عبدالرحمن صابونی، عقیدةالسلف و اصحاب الحدیث او الرسالة فی اعتقاد اهل السنة و اصحاب الحدیث و الائمة، چاپ ابوالیمین منصوری، قاهره 1423/2003؛ (14) اسماعیلبن عبدالرحمن صابونی، عقیدةالسلف و اصحاب الحدیث او الرسالة فی اعتقاد اهل السنة و اصحاب الحدیث و الائمة، چاپ ناصربن عبدالرحمنبن محمد الجدیع، ریاض 1419/1998؛ (15) اسماعیلبن عبدالرحمن صابونی، عقیدةالسلف و اصحاب الحدیث، چاپ عبدالرحمنبن عبدالمجید الشمیری، قاهره 1428/2007؛ (16) صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود، بیروت 1414/1993؛ (17) محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمنی، ترجمه ناصح جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1373؛ (18) عبدالغافربن اسماعیل فارسی، المنتخب من السیاق، تلخیصابراهیمبن محمد صریفینی، چاپ محمد کاظم محمودی، قم 1403/1362ش؛ (19) مجهولالمؤلف، منتخب رونق المجالس و بستان العارفین و تحفة المریدین، چاپ احمد علی رجائی، تهران 1354ش؛ (20) محمدبن منور میهنی، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، چاپ محمد رضا شفیعی کدکنی ، تهران1366ش؛ (21) Richard W. Bulliet, The Patricians of Nishapur: A Study in Medieval Islamic Social History, Massachusetts, 1972.
/ محمدکاظم رحمتی/