وحید قزوینی، محمدطاهر، ، وحید قزوینی، محمدطاهر، کنیهاش ابوالفضل ، مورخ، ادیب و صدراعظم شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی. او در 1015 در قزوین به دنیا آمد (افتخار، ص 128). محزون قزوینی، از نوادگان دختری وحید قزوینی، در نسبنامهای که برای پدرش تهیه کرده، محمدطاهر را فرزند میرزا فتحعلی، پسر ملاخالد( قاضیالقضات شهر قزوین)، ذکر نموده است (دانشپژوه، 1356، ص 205)، اما حزین (ص 46) و شاملو (ج 2، ص 71)، معاصران وحید ، وی را فرزند محمدحسین قزوینی معرفی کرده و مشیزی (ص588) او را فرزند حسینخان قزوینی خوانده است.
خاندان وحید قزوینی از بزرگان و دیوانیان قزوین، همچنین از خطاطان و نویسندگان و شاعران بنام این دوره بودند (اصفهانی، ص 21ـ 22، 25ـ 27؛ نیز رجوع کنید به نسبنامه). سه تن از برادران وحید قزوینی عبارت بودند از: میرزا محمد فصیح، وزیر طالبخان اعتمادالدوله، شاعر و نویسنده؛ میرزا محمدامین آصف، محرر ارقام و وزیر قندهار، شاعر و مؤلف؛ و میرزا محمدیوسف واله، مؤلف خلدبرین(دانشپژوه، 1356، ص 202).
او تحصیل مقدماتی را در قزوین آغاز کرد و در کنار کسب دانش، از شاگردان میرعماد خوشنویسی یاد گرفت (اصفهانی، ص 22؛ حزین ص 46). به نوشتۀ نصرآبادی (ج 1، ص 27) او در فراگیری علوم از کسی بهره نبرد و هیچگاه فرصت آن را نیز نداشت، اما بنا به هوشی که داشت از جمیع علوم بهرۀ وافی برد. سپس به مشاغل دیوانی علاقهمند شد. در زمان شاهصفی دستیار میرزا صالح، توجیهنویس، شد و به نوشتن دفتری از دفاتر توجیه پرداخت و پس از درگذشت میرزاصالح، با لیاقتی که از خود نشان داده بود، جانشین او شد (واله داغستانی، ج 4، ص 2460؛ نصرآبادی، ج 1، ص 26). پس از قتل طالبخان اردوبادی* و صدراعظمی ساروتقی*، او به شغلش ادامه داد و در 1045، به همراه سپاهیان صفوی، شاهد رویارویی آنان با سپاهیان سلطان مراد عثمانی بود (رجوع کنید به وحید قزوینی، ص 273). ساروتقی به سبب درست اندیشی و فضل وحید قزوینی، او را پیشکار و معاون خود کرد. محمدطاهر نیز همۀ کارهای دیوانی را با نظارت و صوابدید ساروتقی انجام میداد. پس از قتل ساروتقی در1055، خلیفه سلطان( صدراعظم جدید) از او دعوت به همکاری کرد و او در همان منصب به کار خود ادامه داد (وحید قزوینی، ص 10ـ 11؛ آذر بیگدلی، بخش سوم، ص 1211؛ افتخار، ص 128؛ عظیمآبادی، ص 1717). چون شاه عباس دوم به مطالعۀ کتابهای تاریخی علاقهمند بود، از وحید خواست تا کتابی دربارۀ وقایع تاریخی دوران او بنویسد (وحید قزوینی، ص 12). بهتدریج اعتبار وحید در دربار صفوی زیاد شد تا اینکه در 1056، به پیشنهاد خلیفه سلطان، به شغل مجلسنویسی و واقعهنگاری دست یافت و از این طریق به خلوت دربار راه پیدا کرد و در سفر و حضر همراه شاه عباس دوم بود (وحید قزوینی، ص 411، 416، 531، 698ـ 699؛ دومان، ج 2، ص270). وی در جنگ قندهار در 1058، به نمایندگی شاه، در جلسات شرکت میکرد(وحید قزوینی، ص 727؛ شاملو، ج 1، ص 427). او مجلسنویسی را تا 1076، زمان مرگ شاهعباس دوم، برعهده داشت. پس از روی کار آمدن شاهسلیمان صفوی، وحید قزوینی مفتش کل بود و خانۀ مجللی در محلۀ خواجو داشت، اما در 1084 به سبب بدگویی شیخ علیخان زنگنه (وزیر اعظم) از او، شاه وحید را برکنار کرد (رجوع کنید به واله اصفهانی، ص 566؛ شاردن، ج 8، ص 61ـ 62؛ مشیزی، ص588).
وحید قزوینی نزدیک هفده سال خانهنشینی اختیار کرد (حسینی خاتونآبادی، ص 547؛ واله اصفهانی، ص 566). بسیاری از آثار قلمی او حاصل این سالهاست.
پس از مرگ شیخ علیخان زنگنه در 1101، شاهسلیمان در 19 جمادیالآخرۀ1102، ضمن اعطای لقب عمادالدوله به میرزا محمدطاهر وحید، وی را صدر اعظم کرد. وحید چهار سال در دورۀ شاهسلیمان و مدت کوتاهی در دورۀ شاهسلطانحسین صفوی (ﺣﻜ: 1105ـ 1130) وزارت کرد (نصیری، ص 90؛ مشیزی، ص587-588؛ افتخار، ص 128؛ رجوع کنید به گوپاموی، ص 741؛ خلیل، ج 3، ص 666).
وحید قزوینی در اوایل صدارتش، بیژن خان، پسر رستمخان، را که دشمن خود میدانست، با توطئه و تحریک شاه سلیمان، از دربار بیرون کرد (کارری، ص 24ـ 25). به گفتۀ کارری (ص 91ـ 92)، به سبب ضعف شاه سلیمان در ادارۀ کشور، حکومت واقعی و مطلق در اختیار میرزامحمدطاهر وحید بود. او فرتوت بود، اما نفوذ بسیاری در دربار داشت. وی با حیله و تزویر و چاپلوسی و سرودن چند بیت شعر برای شاه، اعتماد کامل او را به خود جلب کرده بود. وی در سیاست خارجی از طرفداران جدّی دوستی با دولت عثمانی بود و بر آن بود که عثمانیها برای ایران سدّی هستند در مقابل هجوم مسیحیان و اگر روزی عثمانیها شکست بخورند، نوبت حمله به ایران میشود و ایران توان پایداری در مقابل مسیحیان را ندارد؛ ولی او جنگ پرضرری را با سبحان قلیخان اوزبک ادامه داد. پس از درگذشت شاهسلیمان، او و برخی از بزرگان دربار حسینمیرزا( شاهسلطانحسین) را به جانشینی پدرش انتخاب کردند (حسینی عاملی، ص 105).
در اوایل حکومت شاهسلطانحسین، وحید قزوینی چندی بر مسند وزارت بود. از جمله اقدامات او در این دوره لغو قراردادی بود که در 1107 با دولت پرتغال، دربارۀ درآمد گمرک بندر کنگ، بسته شده بود. سبب این کار، آن بود که بزرگان دربار وی را به سوء استفادههای مالی متهم کرده بودند و او برای حفظ اعتبارش، قرارداد را لغو کرد. کارری (ص 91ـ 95) و فیدالگو (ص 81 ـ 82) نیز از سوءاستفادههای مالی وحید قزوینی در این زمان یاد کرده اند. وی به رشوه گرفتن از مقامات هلندی و بستن قرارداد یک طرفه به نفع دولت هلند متهم بود. وحید قزوینی، به عنوان صدراعظم، ملاقاتهای شاه را تعیین میکرد و فقط درباریان اجازۀ صحبت با شاه را داشتند.
در اسناد کمپانی هلند نوشته شده که او مردی ضعیف است و چندان حرمتی ندارد وعموم از او که به گرفتن هدایا بسیار علاقهمند است نفرت دارند (فلور، ص 60؛ پانویس 10). حزین (ص 47) نیز دربارۀ او معتقد بود که اگر دنیاداری، لیاقت و کمال او را آلوده نمیساخت، جزو بزرگان به شمار میآمد.
محمدطاهر وحید در سال 1110، به روایتی استعفا کرد و به عبادت مشغول شد (خلیل، بخش سوم، ص 666؛ واله داغستانی، ج 4، ص 2460) و به روایتی به سبب ضعف و پیری از کار برکنار شد (حسینی خاتونآبادی، ص 547؛ گوپاموی، ص 741) و پس از چندی درگذشت.
دربارۀ تاریخ درگذشت او اختلاف نظر هست. حزین (ص 47) و افتخار (128)، بدون ذکر تاریخ درگذشت او، سن وی را به هنگام مرگ حدود صد سال دانسته اند. نصرآبادی (ج 1، ص 27) تاریخ فوت او را سال 1112 و خاتونآبادی (ص 547) اواخر سال 1111 یا اوایل 1112 نوشته است. ریو به استناد نامهای از وحید به تاریخ 1111 موجود در موزۀ بریتانیا، تاریخ فوت او را سال 1112 حدس زده است (ص 40ـ 41)، که درست تر به نظر میرسد.
وحید قزوینی ادیب و ریاضیدان و فیلسوف با مشرب فکری مشایی بود (رجوع کنید به دانشپژوه، 1356، ص 202ـ 204). شاردن او را ریاضیدانی قابل دانسته و گفته است که در فلسفه و علوم دینی سرآمد بود (ج 8، ص 62). دومان نیز او را ادیب و با فرهنگ معرفی کرده (ج 2، ص 270) و نوشته که شاهسلیمان از من خواسته است در موضوعات دینی با وحید مباحثه کنم (ج 1،ص 164ـ 165).
وحید قزوینی شاعر نیز بود و اشعار بسیاری در قالب قصیده، مثنوی و غزل سروده است. در شعر، وحید تخلص می کرد (ایمان، ص 696؛ نصرآبادی، ص 27). شاملو (ج 2، ص 70ـ 71) او را در زمرۀ مداحان شاهعباس دوم قرار داده و از نثر قدرتمند او سخن گفته است. عظیمآبادی (ص 1717) او را در نظمسرایی و نثرنویسی یکتای عصر خوانده و او را استادی معنییاب معرفی کرده است. نصرآبادی (ج 1، ص 27) به بدیههسرایی او اشاره کرده و افزوده است تا کسی بیتی می خواند، او ادامۀ آن را میسراید. حزین (ص 46) نیز معتقد بود که وحید در شعر طرز تازهای را رواج داد. اما آذر بیگدلی (ج 3، ص1215ـ 1216) و واله داغستانی (ج 4، ص 2460ـ 2461) گفته اند که اشعار وحید خوب نیست، اما چون صدراعظم بود، تحسینش می کردند. اعتمادالسلطنه (ج 2، ص 993) از کلیات او یاد کرده که به نظم و نثر فارسی و ترکی و عربی است. هدایت (ج 2، بخش 1، ص 158ـ 159) نیز نوشته که اشعار او را خالی از لطف است. دربارۀ تعداد ابیات شعرهای او اختلاف است (نصرآبادی، ج 1، ص 27؛ حزین، ص 46؛ اعتمادالسلطنه، همانجا).
وحید علاوه بر دیوان، مثنویهایی نیز دارد که عبارت اند از: خلوت راز، ناز و نیاز، عاشق و معشوق، فتحنامه قندهار، آلات جنگ، در تعریف نرد، در وصف طنبور، در تعریف عمارت شاهی، در وصف همایون تپۀ اشرف، گلزار عباسی و ساقینامه (وحید قزوینی، مقدمۀ اخوان فرد، ص 262ـ 263؛ آذربیگدلی، پانویس سادات ناصری، ج 3، ص 1213). صائب تبریزی، که دوست وحید بوده، منتخبی از اشعار او فراهم آورده است (همانجا).
از وحید قزوینی آثار منثوری نیز بر جای مانده است، از جمله: تاریخ جهان آرای عباسی* که معروفترین آنهاست؛ رسالهای در حساب (نفیسی، ج 6، ص 110)، مرآتالأعجاز در علم معانی و بیان و بلاغت (آقابزرگ طهرانی ج 20، ص 263)؛ حاشیه بر تلخیص مقالات ارسطو از ابنرشد (دانشپژوه، 1356، ص 202ـ 204)؛ کتاب اصولالدین یا اصول خمسه (منزوی، 1347، ج 14، ص 191؛ دانشپژوه، 1355، ص 15)؛ منشأت یا انشای طاهر وحید، که حاوی نامهها و فرمانهای دولتی و نیز دیباچه هایی که است که بر بعضی کتابها نوشته است(اته، ص 250؛ نفیسی، ج 6، ص 217)؛ منشآت، که در شبهقاره ادیبان از آن استقبال کرده اند و شخصی ناشناس، برای حل مشکلات و غوامض آن، کتابی با عنوان شرح لغات مشکلۀ انشای طاهر وحید نوشته است (منزوی، 1365، ج 5، ص 269).
به خط وحید قزوینی، افزون بر دعای توسل( تحریر در سال 111)، چند بیت از اشعارش نیز در جنگ احمد غلام ثبت شده است (صدرایی خویی، ج 37، ص 150، 318، 422؛ جنگ احمد غلام، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش 3455). فهرستی از آثار او در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی موجود است(درایتی، ج 11). وی علاوه بر زبان فارسی و عربی، به زبان ترکی نیز مسلط بود (فیدالگو، ص 55).
منابع : (1) محمدتقی دانشپژوه، «وحید قزوینی»، در جشننامه استاد مدرس رضوی، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1356ش؛ (2) مصطفی درایتی، فهرستوارۀ دستنوشتهای ایران (دنا)، تهران 1389ش؛ (3) ولی قلیبن داود قلی شاملو، قصصالخاقانی، چاپ حسن ساداتناصری، تهران 1371ش؛ (4) علی صدرایی خویی و دیگران، فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، تهران 1378ش؛ (5) حسین قلیخان عظیمآبادی، نیشتر عشق؛ (6) ویلم فلور، دیوان و قشون در عصر صفوی، ترجمۀ کاظم فیروزمند، تهران 1388ش؛ (7) گرگوریو پریرا فیدالگو، گزارش سفیر کشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسین صفوی، ترجمۀ پروین حکمت، تهران 1357ش؛ (8) جملی کارری، سفرنامۀ کارری، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز 1348ش؛ (9) محمد قدرتالله گوپاموی، تذکره نتایج الافکار، چاپ اردشیر بنشاهی، بمبئی 1336ش؛ (10) احمد منزوی، فهرست مشکرت نسخههای خطی کتابخانههای پاکستان، اسلامآباد 1365ش؛ (11) لطفعلی بیگبن آقاخان بیگدلی شاملو، آتشکده آذر، چاپ حسن ساداتناصری، تهران 1340ش؛ (12) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیفالشیعه، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/ 1983؛ (13) هرمان اته، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ صادق رضازادۀشفق، 1351ش؛ (14) محمدصالحبن ابوتراب اصفهانی، تذکرةالخطاطین، نامۀ بهارستان، سال 6، ش 1ـ 2، دفتر 11ـ 12 (تابستان و زمستان 1384ـ 1385)؛ (15) محمدمحسنخان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران 1364ش؛ (16) عبدالوهاب افتخار دولتآبادی، تذکرۀ بینظیر، چاپ منظورعلی، اللهآباد 1319/ 1940؛ (17) رحم علیخان ایمان، منتخبالطایف، چاپ حسین علیزاده و مهدی علیزاده، تهران 1386ش؛ (18) محمدعلی حزین، تذکرۀ حزین، اصفهان 1334ش؛ (19) عبدالحسین حسینی خاتونآبادی، وقایعالسنین والاعوام، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران 1352ش؛ (20) محمدشفیع حسینی عاملی، محافلالمؤمنین، چاپ ابراهیم عربپور و منصور جغتایی، مشهد 1383ش؛ (21) میرمحمدسعید مشیزی (بردسیری)، تذکره صفویه کرمان، چاپ محمدابراهیم باستانیپاریزی، تهران، 1369ش؛ (22) محمدطاهر نصرآبادی، تذکرۀ نصرآبادی، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران 1378ش؛ (23) محمدابراهیمبن زینالعابدین نصیری، دستور شهریاران، چاپ محمدنادر نصیریمقدم، تهران 1373؛ (24) سعید نفیسی، فهرست نسخ خطی کتابخانۀ مجلس شورای ملی، تهران 1344ش؛ (25) محمدیوسف اله اصفهانی، خلدبرین، چاپ محمدرضا نصیری، تهران 1383ش؛ (26) علیقلی واله داغستانی، ریاضالشعرا، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران 1384ش؛ (27) محمدطاهر وحید قزوینی، تاریخ جهانآرای عباسی، چاپ سیدسعید میرمحمدصادق، تهران 1383ش؛ (28) همو، فتحنامۀ قندهار، در گنجینۀ بهارستان، چاپ فاطمه اخوانفرد، تهران 1380ش؛ (29) رضاقلیخان هدایت، مجمعالفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1382ش؛ (30) John Chardin, voyages du chevalier Chardin en perse, et autres Lieux de l’orient, Paris 1811. (31) Raphaél du Mons missionnaire en perse au XVIIeS, ed. Francis Richard, Paris 1984- 1990. (32) Charls Rieu, supplement to the catalogue of the Persian manuscripts in the British museum, London 1859.
/ سیدسعید میرمحمدصادق/