responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7277

آقاخان ، آقاخان، لَقبی که در حدود سال 1235 از جانب فتحعلی¬شاه قاجار به امام اسماعیلیان نزاری، حسن ¬‌علی¬‌شاه، اعطا نمود اعطا گردید، و سپس به طور موروثی مورد استفادۀ امامان نزاری از آن استفاده کردندقرار گرفت. این لقب از زمان سلطان ¬محمدشاه آقاخان سوم، درواقع، به نام خانوادگی و سلسله¬ای این امامان مبدل گشتشد.

حسن ¬علی¬شاه(، آقاخان اول)، فرزند ششاه خلیل¬الله، چهل و پنجمین امام نزاری، بود. ششاه خلیل¬الله در سال 1206 پس از مرگ پدرش، سیدابوالحسن کهکی، به پیشوایی ششاخۀ اصلی اسماعیلیان نزاری رسید. سیدابوالحسن که ابتداء بیگلربیگی کرمان بود، چند دهه از جانب کریم¬خان زند حکومت کرمان را در دست داشت (وزیری، ¬کرمانی، 1352 ش، ص ص‌543ـ- 565؛ همو، 1353 شش، ص ص‌72، 81، 86، 157؛ علیرضابن عبدالکریم ششیرازی، ص ص‌52ـ- 56؛، رستم ¬الحکماء، ص ص‌378، 415؛ هدایت، ج ج‌9، ص ص‌250، 252، 255؛ اعتمادالسلطنه، 1300، ج ج‌3، ص ص‌53ـ- 54؛ خراسانی فدائی، ص ص‌143ـ- 144)144؛ مَلکُلم، ج 2، ص 109- 110.

شاه ¬خلیل¬الله اندکی پس از رسیدن به امامت، مقر خود را از کرمان به کهک، سکونتگاه اجدادیش، منتقل کرد و حدود 23 بیست و سه سال در آنجا باقی ماند. ششاه ¬خلیل با یکی از منسوبان خویش، بی¬بی سرکاره، دختر محممّد صادق محلّاتی، (متوفی 1230،) از صوفیان نعمت¬اللهی با نام طریقتی ِ صدق ¬علیشاه، که مظفرعلیشاه به وی را خرقه پوشانیده بود)،؛ ازدواج ج ‌کرد .که از او امام بعدی نزاریان ، حسن¬علی¬شاه، در سال 1219 در کهک به دنیا آمد. در سراسر قرن سیزدهم و دهه¬های آغازین قرن چهاردهم،ارتباطات نزدیک میان ¬بینی خاندان امامان نزاری و اقطاب و دیگر صوفیان مشهور طریقۀ نعمت¬اللهی، از جمله رحمت ¬علیشاه و منوّر علیشاه و صفی ¬علیشاه و معصوم علیشاه، مؤلف کتاب معروف طرائق¬الحقایق، در سراسر قرن نوزدهم و دهه¬های آغازین قرنمناسبات نزدیک بیستم میلادی همچنان برقرار بود (معصوم علیشاه، ج ج‌3،) ص ص‌190، 263ـ- 264، 328، 413، 434، 445ـ- 446، 528؛ همایونی، ص ص‌194، 259، 247ـ- 270، 277ـ- 279، 285ـ- 287، 289؛ پورجوادی و ویلسون، ص ص‌121ـ- 123).

در سال 1230 ششاه ¬خلیل¬الله به یزد، که بر سر راه بلوچستان و سند قرار داشت، نقل مکان کرد . به احتمال بسیارقوی، انگیزۀ این تصمیم آن بود که امام نزاری میل داشت به پیروان هندری خود، خوجه¬ها، نزدیک¬تر باشد زیرا آنانها پیوسته برای دیدار امام خود به ایران می¬آمدند. او در یزد گرفتار مشاجرات و رقابت¬های دینی میان پیروان خود و بعضی از رهبران مذهبی محلی گردیده و در سال 1232 در حملۀةه عده¬ای از بازاریان به منزلش، به تحریک ملاحسینی یزدی که از بسط نفوذ امام نزاری در یزد خوشنود نبود، به قتل رسید (هدایت، ج ج‌9، ص ص‌551ـ- 553؛ سپهر، ج ج‌1، ص ص‌292ـ- 294؛، اعتمادالسلطنه، 1300، ج ج‌3، ص ص‌116؛، خراسانی فدائی، ص ص‌144ـ- 145). ششاه ¬خلیل¬الله چهل وپنجمین و آخرین امام ششاخۀ قاسم ¬شاهی اسماعیلیان نزاری بود که تمام مدت پیشوایی خود را در ایران به سر برده بود.؛ جنازۀ او را به ششهر مقدس نجف در عراق بردند و در آنجا مقبره¬‌ای برای او و بعضی از اعقابش ساختند.

پس از ششاه ¬خلیل¬الله، پسر ارشدش محمّدحسن در سیزده سالگی، با شهرت که به حسن ¬علیشاه ششهرت یافت، در مقام به عنوان چهل و شششمین امام¬ اسماعیلیانن نزاری، به جای پدر نشست. اندکی بعد مادرش، بی¬بی سر کاره، به دربار فتحعلی¬شاه قاجار در تهران رفت تا برای ششوهر و فرزندانش دادخواهی کند.

سرانجام مُسببانین قتل ششاه ¬خلیل¬الله مجازات ششدند. به علاوه، فتحعلی¬شاه بر املاک حسن -علیشاه در محلّات افزود و یکی از دختران خود، سرو جهان خانم، را به همسری او داد. سپس وی را به حکومت قم منصوب کرد و لقب افتخاری آقاخان را به او بخشیدعطا کرد. از آن پسزمان به بعد، حسن ¬علیشاه در ایران، به سبب اعطای لقب آقاخان از جانب پادشاه قاجار و مالکیت املاک و پیشینۀ سوابق خانوادگی در محلّات و اطراف آنها (قم و انجدان و کهک)، به آقاخان محلاتی معروف گردید. لقب آقاخان نیز به صورت موروثی در میان اعقاب حسن ¬علیشاه (، آقاخان اول)،، یعنی امامان نزاری عصر جدید، باقی ماند (سپهر، ج ج‌2، ص ص‌158؛ اعتمادالسلطنه، 1300، ج ج‌3، ص ص‌161؛، عضدالدوله، ص ص‌224ـ- 226، 356؛ فیض، ص ص‌555ـ- 561؛ معلم حبیب¬آبادی، ج ج‌3، ص ص‌662 ـ- 672؛ دوماسیا ، 1903، ص ص‌65ـ- 95؛ همو، 1939، ص ص‌25ـ- 59؛ دفتری، 2007، ص ص‌463ـ- 480).

حسن ¬علیشاه(، آقاخان اول)، تا زمان مرگ فتحعلی¬شاه قاجار در 1250، زندگی آرامی در قم و محلّات زندگی آرامی داشت و در دربار قاجار از احترام برخوردار بود. او تا آن زمان نیروی نظامی مجهزی برای خود تدارک دیده بود.

هنگامی که وی برای ادای احترام نسبت به نوه و جانشینی فتحعلی¬شاه، محمّدشاه، عازم تهران شد،گشت در طول راه از نیروی نظامی خود برای اعادۀ نظم استفاده کرد.

محممّدشاه قاجار اندکی پس از بره تخت نشستن، آقاخان اول را در سال 1251 با مشورتِ صدراعظم خود، قائم¬مقام فراهانی (متوفی 1251)، به حکومت کرمان منصوب ک رد. به مناسبت این انتصاب، قاآنی (متوفی 1270) قصیده¬ای در مدح آقاخان و ششرح فضایئل او سرود (←رجوع کنید به قاآنی، ص ص‌180ـ- 181).

کرمان در آن زمان، به سببعلت تهاجمات گروه¬های افغان و بلوچ و نیز ششورش بعضی از ششاهزادگان قاجار که داعیۀ سلطنت داشتند، ناآرام بود. آقاخان در مدت کوتاهی موفق ششد با حمایت قبایئل محلی خراسانی و عطاءاللهی، که از جمله جملۀ پیروان او در کرمان بودند، بدون گرفتن اخذ وجوه دازر خزانۀ قاجاریه، نظم و آرامش را در کرمان برقرار کند. از این زمان به بعد، بیشتر برادر جوان¬تر آقاخان، ابوالحسن¬خان، معروف به سردار (متوفی 1297)، فرماندهی قشون تحت امر آقاخان را برعهده داشت.

آقاخان گزارش پیروزی¬های خود را به¬موقع به تهران فرستاد، اما انتظار او برای دریافت تقدیر از دربار قاجار بیهوده بود و دوران حکومت او نیز چندان طولی نپایید. او در سال 1252، یعنی کمتر از دو سال پس از ورودش به کرمان، در اوضاع و احوال نامعلومی که ظاهراً از خصومت صدراعظم جدید و بسیار قدرتمند قاجار، حاجی میرزاآقاسی، سرچشمه می¬گرفت، از حکومت کرمان عزل و به تهران احضار ششد.

به جای او فیروزمیرزا نصرت¬الدوله، یکی از برادران جوان¬تر محممّدشاه، به حکومت کرمان منصوب ششد. عزل آقاخان به مقابله و برخوردهای متعدد بین امام اسماعیلی و دستگاه قاجار انجامید، که ششامل یک رشته درگیری¬های نظامی نیز گشت. آقاخان اول حوادث ایام جوانی و برخوردهایش را با حکومت قاجاریه، که منجر به مهاجرت همیشگی وی از ایران انجامیگردید، در سرگذشت نامۀ خود موسوم به عبرت¬افزا ششرح داده است.

(ص ص‌47ـ- 48). کتاب عبرت¬افزا ابتدا در سال 1278/ 1862 در بمبئی به صورت چاپ سنگی منتشر ششد و سپس کوهی کرمانی آن را با اغلاط بسیاری¬شمار در 1325 ش در تهران به چاپ رسانید.؛ یک تروجمۀ گجراتی ه این سرگذشت¬نامه به زبان گُجراتی نیز، از این سرگذشت -نامه بلافاصله پس از چاپ اول آن، در هند انتشار یافت. به نظر ایوانف (ص ص‌148ـ-149)، این کتاب را در واقع میرزا احمد وقار شیرازی (متوفی 1298)، فرزند ششاعر معروف وصال ششیرازی، که در 1266 مدتی در بمبئی مهمان آقاخان بود،ه؛ از جانب امام نزاری تألیف کرده است. مطالب عبرت¬افزا با نکات اضافی و همراه با ششجره¬نامۀةه مفصّل خاندان آقاخان، در کتاب آثار محمّدی نیز آمده است. آثار محمّدی را یکی از خدمتگزاران آقاخان، به نام محمدتقی¬بن علی رضا کرمانی، که در سال1310 در محلّات تألیف کرده توسط یکی از خدمتگزاران آقاخان موسوم به محمدتقی¬بن علی رضا کرمانی تألیف یافته، نیز آمده است. نسخۀ اصلی آن این کتاب هنوز به صورت دستنویس در یک مجموعۀ خصوصی در کراچی، پاکستان، وجود دارد. در تألیف این مقاله از رونوشتی از آثار محمّدی استفاده ششده است. این وقایع، که در عبرت افزا با عنوان ششورش از آنها یاد ششده، است در تعدادی از تواریخ معروف دورۀ قاجاریه نیز آمده آمده است (←رجوع کنید به هدایت، ج10، ص ص‌169، 249ـ- 253، 259ـ- 261؛ سپهر، ج ج‌2، ص ص‌248، 334ـ- 335، 350ـ- 356، 358ـ- 360، 364؛ اعتمادالسلطنه، ج ج‌1، ص ص‌916، 927ـ- 929؛همو، 1300، ج ج‌3، ص ص‌165، 173ـ- 174، 175- 177؛ وزیری کرمانی، 1352 شش، ص ص‌602ـ- 604، 608ـ- 613؛ همو، 1353 شش، ص ص‌64، 66، 106ـ- 107، 124، 162ـ- 163، 191؛ خورموجی ،ص25،28ـ 31 ؛ نیز ←رجوع کنید به فدائی خراسانی، ص ص‌56 به بعد؛ احمدی ¬کرمانی، ص ص‌72ـ- 82 ؛ آدمیّت، ص ص‌255ـ- 261؛ باستانی پاریزی، ص ص‌305ـ- 323، 337ـ- 342، 345ـ- 346، 352ـ- 353، 366؛ الگار ، ص 61 ـ- 81).

در هر صورت، در طی اوضاعیششرایطی مغشوش، آقاخان از پذیرفتن قبول عزل خود از حکومت کرمان سرپیچید. او با سپاهیانشن خود در ارگ بم تحصن کرد و آمادۀ مقاومت در برابر سپاهیان قاجاریه به فرماندهی سهراب¬خان ششد، که برای سرکوبی او فرستاده ششده بودند. وی چهارده ماه در بم در محاصره بود. سرانجام، بالاخره وقتی مسلّم ششد که مقاومت بیشتر بیهوده است، وی برادر خود، سردارد ابوالحسن ¬خان، را به ششیراز فرستاد تا از حکمران فارس، فریدون ¬میرزا، استدعا کند که وی ترتیبی دهد تا آقاخان تحت ¬الامان از کرمان خارج ششود. آقاخان با وساطت فریدون ¬میرزا تسلیم ششد و از ارگ بم4 بیرون آمد، اما او را اسیر کردند و امحوالش را به غارت بردند (فرمانفرما، ص ص‌53ـ- 54). او و بستگانش هشت ماه در کرمان در اسارت به-سر بردند،. اما درطی این دوره وی توانست وجوه مذهبی را که نمایندگان نزاریان خراسان و بدخشان و هند برای او می¬آوردند، دریافت کرند. بالاخره در اواخر سال 1254، هنگامی که محمّدشاه قاجار از لشکرکشی بدون نتیجۀ خود از هرات بازمی گشتمراجعت می¬‌کرد، به آقاخان اجازه داده ششد که به تهران برود؛؛ پادشاه قاجار آقاخان را عفو کرد، مشروط بره بازگشتمراجعت آرام او به املاکش خود در محلّات. عفو کرد. آقاخان مجموعۀ مسکونی بزرگ و مستحکمی برای سکونت خود و بسیاری تعداد زیادی از منسوبان و خدمتکارانش در محلّات بنا کرد.

آقاخان در اوایل 1256، پس از گردآوری سپاهی مرکّب از مریدان اسماعیلی خود و دیگران، پیکی به نزد حاجی میرزا آقاسی فرستاد و استدعای اجازۀ ششاهانه برای رفتنی به کمکلّه و انجام دادن مراسم حج،ّ از شاه اجازه خواستکرد. پس از کسب اجازه، آقاخان ابتداء مادر و تعدادی از بستگان خود را به عتبات در عراق فرستاد و خود در اوایل رجب 1256، به همراه بسیاری از مریدانش، محلّات را ظاهراً به قصد حجاز ترک کرد.

تحت ششرایط مُبهمی، آقاخان هنگام ترک محلّات نامه¬هایی داشته است دالّ بر انتصاب مجددش وی به حکومت کرمان در اختیار داشته است (←رجوع کنید به وزیری ¬کرمانی، 1352 ش، ص ص‌608ـ- 609؛ باستانی پاریزی، ص ص‌305ـ- 306). اما آقاخان، به جای حرکت به سویمت بندرعباس، به جانب یزد رفت که بسیاری از پیروان عطاءاللهی وی در آنجا سکونت داشتند، رفت. در همان حال، از سوی حاجی میرزا آقاسی به بهمن ¬میرزا، حاکم یزد، دستور داده ششد که با آقاخان به مقابله برخیزد. آقاخان نیروهای دولتی را ششکست داد و سپس به ششهر بابک کرمان –- که از مراکز اصلی مریدانش بود –- رفت تا از آنجا به عنوان پایگاهی برای عملیات نظامی برای خود جهت تسخیر کرمان استفاده کند. در همان ایام، وی دو قبضه توپ از عوامل انگلیسی به¬دست آورد که در درگیری¬های بعدی با سپاهیان دولتی به او برتری می¬داد (←رجوع کنید به آدمیّت، ص ص‌256).

در اوایل سال 1257، آقاخان قوای چهار هزار نفری دولتی به فرماندهی اسفندیار خان، برادر فضل علی¬خان قره¬باغی حکمران کرمان، را ششکست داد،. ولی دیری نپایید که فضل علی¬خان توانست با قوای 000/2400024 نفری در ریگان، واقع در مرز بلوچستان، ششکست بزرگی به آقاخان وارد آورد. پس از این ششکست، آقاخان بر آن ششد کهتا به عربستان یا هندوستان پناهنده شودگردد،. اما به دلیل بسته بودن راه بندرعباس، در 1257 از مرز گذشته و به همراه بسیاری همراه با عدۀ زیادی از سپاهان و مریدان و خدمتکارانش، به لاش و جوین در داخل خاک افغانستان وارد گشت، که این پایان دورۀ هفتصد ساله اقامت امامان نزاری در ایران بود.

آقاخان اول با جمع کثیری از ملازمانش، در تابستان 1257/ 1841 به قندهار، که در محاصرۀ لشکر انگلیسی ـ- هندی بود، رسید. از آن پس، زمان به بعد میان امام اسماعیلی و دستگاه حکومتی بریتانیا در هندوستان همکاری نزدیکی به وجود آمد.

این همکاری درکتاب عبرت¬افزا و منابع دیگر، به خصوص ص‌اسناد بریتانیایی، ذکر ششده است. هنری راولینسُن ، عامل سیاسی بریتانیا در قندهار، برای تمام مدت اقامت آقاخان در افغانستان روزانه صد روپیه مقرری تعیین کرد. آقاخان بر آن ششد که هرات را بگیردتسخیر کرده و از جانب بریتانیایی¬ها دست نشاندۀ آنان، ها به جای ششجاع¬الملک¬، در کابل به آنجا حکومت کند. این نقشه که ظاهراً از طرف بریتانیایی¬ها به تصویب رسید، به سببعمقلتب قیام محمّد اکبرخان، فرزند دوست محممّدخان، معوق ماند؛ وی کل سپاهیان انگلیسی ـ- هندی را که از کابل عقب¬نشینی کرده بودند، نابود ساخت. این ششورش به قندهار نیز رسید. در آنجا آقاخان با نیروهای خود به ژنرال ویلیام نات کمک کرد تا بتواند قوای انگلیسی خود را در ژوئیه 1842 از قندهار خارج ج‌سازد. نیز در قندهار بود که امام اسماعیلی نمایندگانی را که از جانب پیروانش به بدخشان و سند گسیل ششده بودند، به حضور پذیرفت. جوامع اسماعیلی این مناطق– که بیشترشان اکثراً به ششاخۀ نزاری اسماعیلی از پیروان آقاخان تعلق داشتند –، می¬کوشیدند تا تماس¬های بیشتری با امام خود برقرار کنند.

با ششکست قوای بریتانیا در کابل و قندهار، آقاخان در 1258 / 1842 به سند رفت و کمک¬های بیشتری به دستگاه بریتانیا در هند کمکهای بیشتری رسانید. به خصوص ص‌سواره نظام او در 1259/ 1843 به هند بریتانیایی، به انضمام منطقۀ سند، کمک کرد.

ژنرال چارلز ناپیر ، فاتح انگلیسی سند، به سبب خاطر خدمات آقاخان مقرری سالانه¬ای به مبلغ دو هزار 000/2 لیره برای وی برقرار کرد و مناسبات روابط دوستانۀه بین امام اسماعیلی و دستگاه بریتانیایی در هند را را تحکیم بخشید (←رجوع کنید به آقاخان، عبرت¬افزا، بمبئی، ص ص‌48ـ- 53؛ (ویلیام ناپیر ، 1845، ص ص‌369، 372، 404ـ- 405؛ همو، 1857، ص ص‌224، 226، 245؛ برتون ، ج ج‌1، ص ص‌190ـ- 196؛ پریسیلا ناپیر ، ص ص‌155ـ- 156، 177، 238ـ- 240، 242، 258ـ- 260؛ دفتری، 2007، ص ص‌469ـ- 472).

آقاخان اول از زمان ورودش به سند، تماس خود را با جامعۀ خوجه¬های نزاری، که از عمده پیروانش بودند، تماس برقرار کرد.

این اولین بار در طول تاریخ خوجه¬ها بود که آنان امام خود را از نزدیک در خاک خود می¬دیدند. در 1260/ 1844، آقاخان سند را ترک کرد و پس از یک سال اقامت در گجرات، در 1262/ 1846به بمبئی وارد ششد. در این میان، میانجیگری¬های بریتانیا با دستگاه قاجاریه برای بازگشت مراجعت امام اسماعیلی به موطن خود، ایران، به نتیجه¬ای نرسید. بنابراین وی در 1265/1848، پس از توقف کوتاهی در کلکته، وی در 1265/ 1848 بنابراین برای همیشه در بمبئی اقامت گزید، که و این سرآغاز دورۀ جدیدی در تاریخ اسماعیلیان نزاری به شمارحساب می¬آید. پس از عزل امیرکبیر، که با بازگشت آقاخان به ایران مخالف بود، عزل شد و در سال 1268/ 1852 امام اسماعیلی برای آخرین بار از بمبئی تقاضای بازگشت به ایران را کرد و برای ناصرالدین‌ ششاه قاجار هدایایی فرستاد. اما صدر اعظم جدید، میرزا آقاخان نوری، که با اتمام دوسلتی داشت، نتوانست برای بازگشت او کاری کند و تنها بخشی از املاک خانوادگی او به اقربای او پس داده ششد.

آقاخان اول نخستین امام ششاخۀ قاسم ¬شاهی اسماعیلیان نزاری بود که در هند ساکن ششد. با سکونت وی در هند، خوجه¬های نزاری که از چند قرن جلوتپیشر مهم¬ترین بخش جماعت¬های نزاری را تشکیل می¬دادند، امامشان را در میان خود پذیرا ششدند و پرداخت وجوه مذهبی آنانها نیز به ششیوه¬ای مرتب¬تر انجام گرفت. امام خیلی زود به زودی توانست پایگاه¬ها و اقامتگاه¬های عظیمی در بمبئی، پونا و بنگلور بنیاد کردند.؛ وی به تعداد زیادی از اقربا و بستگان خود، که به¬تدریج ج ‌در بمبئی به وی می¬پیوستند و نیز به فوج ج‌عظیمی از خدم و حشم کمک می¬کرد.

آقاخان در ایام خاص ص ‌مذهبی در جماعت خانۀ اصلی بمبئی (محل اجتماع و اجرای مراسم مذهبی خوجه¬ها) حضور می¬یافت و نماز جماعت خوجه¬ها به امامت او برگزار می¬شد.

وی، وی به عنوان رهبر مذهبی یک جامعۀ مسلمان، از حمایت دولت بریتانیایی هند برخوردار بود و این امر به تحکیم موقعیت و اعمال قدرت او کمک می¬کرد. با این همه، وی در آغاز برای تثبیت اقتدار و مرجعییّت مذهبی خود با مشکلات متعددی عدیده¬ای روبه¬رو بود،. زیرا خوجه¬های نزاری ششبه ¬ قارۀ هند برای مدت زیادی بدون داعی و پیر مانده بودند. در همان حال، سنّت خوجه¬های نزاری، که موسوم به نام سَت پنت ( صراط مستقیم)، بود؛ نیز تحت تأثیر عناصر و عقاید هندو قرار گرفته بود و خوجه¬ها مجبور ششده بودند طی قرون، برای حفظ جان خویش، تقیهّد کنندرده و خود را اهل سنّت یا ششیعیان دوازده امامی بنمایانند. علاوه بر آن، خوجه ¬ها، همچون دیگر مسلمانان هند، برای حل و فصل امور قضایی خود، بیشتر به آداب و عُرف هندوان متوسّل ششده بودند تا به مقررات و احکام اسلامی و این امر به خصوص ص‌ در مورد مسائل مربوط به توارث صادق بود. مجموعۀ این عوامل در ایجاد یک آگاهی قومی و هویت مشخص ص ‌مذهبی تأثیر کمتری داشت. در واقع، اغلب، گروه¬های جدایی¬طلب اغلب ظهور می یافتند ظاهر می¬شدند و برای جامعۀ خوجه ادعای میراث سنّسُنّتی یا اثنای¬عشری می¬کردند.

در چنین اوضاعی و احوالی بود که آقاخان اول دست به اقدامی گسترده کرد تا برای پیروان خوجه، هویت دینی خاصی‌ جهت تعیین و تحدید هویت دینی خاص ص‌برای پیروان خوجه کندزد. در سال 1278/ 1861، وی آقاخان سندی دربارۀ مبنی بر اعمال دینی اسماعیلیان نزاری، در میان خوجه¬ها در هند و ششرق اآفریقا سندی پخش کرد و از آنانها خواست آن را امضاء کنند. از امضاءکنندگان خواسته ششده بود که به عهد و ایمان خویش به امامشان و مذهب ششیعۀ امامی اسماعیلی، طبق تعبیر و تعریف او، اعتراف کنند. بیشتراکثریت خوجه¬های نزاری در هند و ششرق اآفریقا با امضای این سند با امامشان تجدید عهد کردنده و هویت مذهبی خود را طبق تعریف او پذیرا ششدند. اما یک گروه کوچک جدایی¬طلب ابراز مخالفت کرد وه هویت اسماعیلی جامعۀ خوجه را انکار کردند و مرجعیّت آقاخان را نپذیرفتند. آنانها ادعا کردند که خوجه¬ها همیشه سُنّی -مذهب بوده و هیچ ارتباطی با تشیّع نداشته¬اند و آقاخان حق نداشته است در ادارۀ امور آنانها و مالکیت امحوال متعلق به جامعۀةه خوجه هیچگونه دخالتی کندداشته باشد. این گروه، که به باربهای (دوازده برادران) ششهرت یافتندپیدا کردند، در سال 1283/ 1866 دعاوی خود را که به «پروندۀ آقاخان» معروف ششد، در دادگاه عالی بمبئی مطرح ساختند. آقاخان در دفاع از خود، اسناد و مدارک متعددی مختلفی دربارۀ تاریخ جامعۀ اسماعیلیه و پیشوایی خویش و اجدادش به دادگاه عرضهارائه کرد (←رجوع کنید به فیضی ، ص ص‌504ـ- 549؛ ششودان ، ص ص‌82 ـ- 116؛ ماسِلوس ، ص ص‌97ـ- 115).

سرانجام، دادگاه در تمام موارد دعوا دعوا به نفع آقاخان رأی داد. این رأی به¬ طور قانونی و رسمی وضعیّت پیروان خوجه آقاخان را، به عنوان یک جامعۀ «شیعۀ امامی اسماعیلی»، در هند بریتانیایی تثبیت کرد و آقاخان را به عنوان مرشد یا پیشوای روحانی آن جامعه و وارث سلسلۀ امامان دورۀ الموت و ادوار بعدی ششناخت. به علاوه، این حکم تاریخی حقوق او را برای گردآوری همه دیون متعارف و مرسوم دینی، از جمله عُشریه یا دسوند ، تأیید کرد.

اقتدار و مرجعیّت آقاخان، که خوجه¬ها او را «سرکار صاحب» و «پیر سلامت» خطاب می-کردند، دیگر هرگز در ششبه ¬ قارۀ هند یا دیگر مناطق به ¬طور جدّی به معارضه گرفته خوانده نشد.

آقاخان اول به تدریجتدریجاً موفق ششد که نظارت خود را از طریق سازمان سُنّتی جامعۀ خوجه¬های نزاری بر همۀ آنانها گسترش دهد. وی ششخصاً رؤسای جماعته¬ای مهم خوجه را انتخاب و منصوبر می¬کرد. این صاحب منصبان عبارت بودند از یک مُکی که ریاست مذهبی و اجتماعی هر جماعت محلی خوجه را به¬عهده داشت، و دستیار او که با واژۀ کامریا خطاب می¬شد. این صاحب ¬منصبان، با اسامی منشعب از زبان سانسکریت، مسئول نظارت بر مراسم دینی در جماعت ¬خانه و جمع¬آوری وجوه دینی بودند. آقاخان اول فعالیت¬های ادبوجی را نیز تا حدودی در جامعۀ اسماعیلیان پیرو خود احیاء کرد. در بین پیش¬گامان این احیای ادبی، مقدّم بر همه،ةه نوۀ بزرگ او ششهاب¬الدین ششاه حسینی (متوفی 1302/ 11884 م) بود که چند رساله به زبان فارسی دربارۀ تعالیم اسماعیلیان نزاری تألیف کرد (ایوانف، ص ص‌149ـ- 150؛ پونا والا، ص ص‌283ـ- 284؛ دفتری، 2004، ص ص‌152ـ- 153).

آقاخان اول سال¬های آخر عمرش را در آرامش در بمبئی گذرانید. وی اصطبل¬های اسب عالی داشت و ششخصیتی ششناخته ششده در محافل اسب ¬دوانی بود. علاقۀ آقاخان اول را به تربیت و پرورش اسب و ششرکت در مسابقات اسب ¬دوانی، جانشینان او در اروپا توسعه دادند.

حسن ¬علیشاه، آقاخان محلاتی، چهل و شششمین امام نزاریان قاسم‌ ششاهی، پس از یک دورۀ امامت پرحادثۀ ششصت و چهار ساله، در 1298/ 1881 در بمبئی درگذشتوفات کرد. وی را در مقبجقرۀ باشکوهی در ناحیۀ حسن¬آباد بمبئی، در همسایگی یک جماعت ¬خانۀ قدیمی، به خاک سپردند. آقاخان اول هفت بار ازدواج ج ‌کرد و سه پسر به نام¬های آقا علی‌ ششاه، آقا جنگی‌ ششاه و آقا اکبرشاه از او به¬جا ماندند.

پس از درگذشت آقاخان اول، آقا علی¬ ششاه، فرزند ارشد او و یگانه پسرش از سرو جهان خانم، جانشینی او گشت. آقاخان دوم، چهل و هفتمین امام اسماعیلیان نزاری، در 1246 در محلّات متولد ششده و جوانی را در همان¬جا گذرانیده بود. هنگام قیام آقاخان اول در 1256 علی¬شاه همراه مادرش به عتبات در عراق رفت و چند سالی را در آنجا به¬سر برد و در همان ایام زبان عربی و تعالیم نزاریان را آموخت. او در سال 1269 در بمبئی به پدرش پیوست ملحق ششد و از آن پسزمان به بعد مرتباً از جوامع خوجه¬های نزاری، به¬خصوص ص‌ در گجرات و سند، دیدار می¬کرد. او مدتی نیز در کراچی زنداگی کرد و در آنجا بود که جانشینی آینده¬اش، سلطان ¬‌محمدشاه، در سال 1294 از ششمس¬الملوک خانم، یکی از نوادگان فتحعلی¬شاه، زاده ششد (خراسانی فدائی، ص ص‌176ـ- 180 ؛ دوماسیا ، 1903، ص ص‌96ـ- 99؛ همو، 1939، ص ص‌60 به بعد؛ دفتری، 2007 م، ص ص‌477ـ- 480 ؛ د. ایرانیکريا ، ج2، ص172ـ173).

آقا علی ششاه آقاخان دوم مناسبات روابط نزدیکی را که پدرش با بریتانیایی¬ها برقرار کرده بود، حفظ کرد. سِرجیمز فرگوسن ، حکمران بمبئی، وی را به عضویت در ششورای قانون¬گذاری بمبئی منصوب کرد.

آقاخان دوم به طور مشخص ص ‌به بهبود زندگی خوجه¬های نزاری توجه داشت و چندین مدرسه برای کودکان خوجه در بمبئی و دیگر و مناطقنقاط دیگر تأسیس کرد. نیز همچنین به بسیاری تعداد زیادی از خانواده¬های کم¬بضاعت خوجه کمک مالی می¬رسانید. او آقاخان دوم در دورۀ طول امامت کوتاهش، که فقط چهار سال به¬طول انجامید، تماس¬های خود را با جوامع واقع در خارج ج‌ از ششبه ¬ قارۀ هندوستان، به¬خصوص ص ‌با پیروان خود در مناطق بدخشان و، برمه و م ششرق اآفریقا، افزایش داد.

رفاه روزافزون جامعۀ خوجه¬های نزاری و سیاست¬های آقاخان دوم، برای وی اعتبار بسزیاردی در میان مسلمانان هند به¬ وجود آورد، تا آنجا که وی را به ریاست انجمنی که «ائتلاف ملی مسلمانان » نام داشت، برگزیدند. آقاخان دوم در آن مقام، تا زمان مرگش، طرح¬های آموزشی و رفاهی برای مسلمانان هند تدوین و اجرا کرد.

او، مانند پدرش، مناسبات ارتباطات نزدیکی با طریقۀ متصوفۀ نعمت¬اللهی داشت (معصوم علیشاه، ج ج‌3، ص ص‌328، 413، 434، 445ـ- 447، 528؛ همایونی، همانجا؛ پورجوادی و ویلسون، ص ص‌131ـ- 132؛ لوئیسون ، ص ص‌453ـ- 454).

وی قبل از رفتن به هند، با رحمت ¬علیشاه، قطب یکی از ششاخه¬های نعمت¬¬اللهی که در مَحلّات در 1249 مهمان آقاخان اول هم بود، مناسبات روابط نزدیکی پیدا کرده.، او پس از مرگ رحمت در 1278، به¬طور مرتب وجوهی از هند برای قرائت قرآن بر سر مزار او به ششیراز می¬فرستاد. آقاخان دوم با منوّر علیشاه (متوفی 1301)، یکی از جانشینان رحمت، نیز روابط نزدیک داشت. علاوه بر قرآن، در بمبئی، از تعدادی از بزرگان نعمت¬اللهی ایرانی، مهمان¬داری و پذیرایی کرد، از جمله از محمّد معصوم ششیرازی نایئب ¬الصدر (متوفی 1344)، پسر رحمت ¬علی ششاه، و صفی ¬‌علیشاه (متوفی 1316)، بنیان¬گذار یکی از ششاخه¬های نعمت¬اللهی، مهمان¬داری و پذیرایی کرد .،و صفی ¬‌علیشاه، در سفر دوم خود به دهند، که چهار سال به ¬طول انجامید، به درخواست امام نزاری کتاب زبدةه¬‌الاسرار خود را به پایان برد تمام کرد و در همانجا به¬صورت چاپ سنگی کردانتشار داد. آقاخان دوم ششکارگر ماهری نیز بود و دبه¬خاطر ششکار پلنگ ششهرت خاصی داشت. وی در 1302 / 1885 از بیماری ذات¬الریه، که هنگام ششکار در حوالی پونا عارض او ششده بود، درگذشت و در مبقبرۀ خانوادگی در نجف ، در عراق، به خاک سپرده ششد.

پس از آقاخان دوم، یگانه پسر بازمانده از او، سلطان ¬محمّد شاه حسینی، مشهور به آقاخان سوم، جانشین وی ششد. آقاخان سوم، به عنوان چهل و هشتمین امام نزاری، جامعۀ پیروان خود را هفتاد و دو سال، یعنی بیش از هر یک از اسلاف خود، رهبری کرد.

وی به عنوان یک مسلمان اصلاح¬طلب و سیاستمدار بین¬المللی نیز ششهرت یافت که بیشتر به سببعلت نقش او در امور مسلمانان هندوستان و برخی دیگر امور بین¬المللی بود. از این رو، اسناد و منابع فراوانی دربارۀةه زندگی و دستاوردهای او وجود دارد. تفصیل ششرح ¬حال و سیاست¬های ویاو را در کتاب <- خاطرات آقاخان> و نیز دو مجموعۀ < نطق¬ها و نوشتنجات آقاخان> می-توان یافت.، چندین ششرح ¬‌حال نیز دربارۀ از او نوشته ششده است (←رجوع کنید به دوماسیا ، 1939، ص ص‌62ـ- 338؛ سردار اقبال علی¬شاه ؛ مالک ؛ فریش¬آور ، ص ص‌53ـ- 213؛ بووآن ).

آقاخان سوم هنگامی که فقط هشت سال داشت که به امامت اسماعیلیان نزاری رسید. وی تحت سرپرستی و مراقبت مادرش، ششمس¬الملوک،- که ششخصی کاردان بود،- و عمویش، آقاجنگی ششاه (متوفی 1314) بزرگ ششد. او آموزش سنّتی خود را، از جمله در زمینۀةه زبان¬های فارسی و عربی، در بمبئی به پایانانجام رسانید.

در سال 1898، اولین بار از اروپا دیدن کرد؛ و بعدها مقر دائمی خود را در آنجا قرار داد. سلطان محمّد ششاه در طول زندگی¬اش مناسباتروابط نزدیک با بریتانیا داشت و القاب و نشان¬های متعددی از دولت انگلیس دریافت کرد. این روابط حسنه منافع بسیاری برای پیرامونیان پیرامون او در هند و اآفریقا، که تحت حکومت بریتانیا می¬زیستند، به بار آورد.

سیاست دینی آقاخان سوم تا مدتی بر مدار تعریف و تأیید هویت اسماعیلی نزاری مریدانش در ششبه ¬قارۀةه هند و م ششرق اآفریقا متمرکز بود. وی کوشید تا هویت پیروان اسماعیلی خود را از ششیعیان دوازده امامی و اهل سنّت متمایز کند. در عین حال، پیروانش را به احترام گذاشتن به آداب و سنن دیگر جوامع مسلمان ملزم می¬ساخت. به¬طور دقیق¬تر، هویت اسماعیلی پیروان آقاخان در یک سلسله قانون¬های اساسی تعریف می¬شد که وی در مناطق گوناگونمختلفی تدوین کرده بود، تعریف می¬شد.

این قوانین در عین حال روابط ششخصی جامعۀ نزاریان را در زمینۀ موضوعاتی چون ارثوست، ازدواج، طلاق، قیمّومت میعیّنی می¬ساخت. آقاخان سوم هم¬زمان با تعریف و تحدید هویت اسماعیلی پیروان خود، با جدّیت برای تحکیم موقعیّت و سازمان¬دهی مجدد پیروانش به صورت یک جامعۀ متجدد اسلامی با معیارهای بالای تعلیم و تربیت، بهداشت و رفاه اجتماعی، و مشارکت زنان در امور ادینی جامعه می¬کوشید.

به همین منظور، یک ششبکۀ جدید جماعتی و اداری ایجاد کرد و بسیاری از وقت و منابع مالی خود را صرف این امور نمود. این سازمان جدید اداری ششامل ششواراها و هیئت¬های وابسته به آنها بود که در هند و پاکستان و م ششرق اآفریقا به وجود آمد. قدرت و وظایف اصلی این ششوراها، در سطح کشور یا منطقه، در قوانین اساسی نزاریان تعریف ششده بود.

صاحب ¬منصبان این نظام ششورایی را هم ششخص ص‌امام نزاری برای دوره¬های محدودی انتخاب می¬کرد. به علاوه، آقاخان سوم، انجام دادن خدمات داوطلبانه را، که سنّتی قدیمی سنّتی قدیمی در جامعۀ اسماعیلیان سنت بود، در میان پیروان خود تشویق کرد.

وابستگی و صمیمیت عمیق اسماعیلیان نسبت به امامشان و صمیمیت با او، که او را «مولانا حاضر امام» خطاب می¬کردند، چندان بود که همۀ اقدامات اصلاح¬طلبانۀةه آقاخان سوم را، حتی در مورد بعضی تغییرات در آداب و رسوم مذهبی، بدون هیچگونه مخالفتی می پذیرفتند. پذیرا ششوند. ششخص ص ‌امام، به عنوان رهبر مذهبی و رئیس تشکیلات اداری جامعۀ نزاریان، در مرکز همۀ قانون¬های اساسی نزاری قرار داشت و یگانه ششخصی بود که قدرت داشت قانون¬های اساسی را تغییر دهد یا در آنها تجدیدنظر کند.

آقاخان سوم مرتباً با پیروان خود در کشورهای دیگر مختلف تماس داشت و آنانها را از طریق فرمان¬های ششفاهی یا کتبی، که نمایانگر سیاست¬های او در تجددگرایی بودند، هدایت و ارشاد می-کرد.

تعلیم و تربیت اسماعیلیان نزاری، چه زن و چه مرد، در تمام سطوح آموزش از اولویت¬های خاصی در برنامه¬های اصلاحات وی برخوردار بود. آقاخان ششبکۀ وسیعی از مدارس، مؤسسات آموزشی حرفه¬ای، کتابخانه¬ها، باشگاه¬های ورزشی، درمانگاه¬ها و بیمارستان¬ها در هند و پاکستان و م ششرق اآفریقا بنیان نهاد و مراقبت از آنانها را پذیرفتتقبل کرد ( بووآن ، ص ص‌278ـ- 282؛ دفتری، 2007، ص ص‌480ـ- 496).

نیز نقشی اساسی در تبدیل کالج ج‌انگلیسی علیگره به یک دانشگاهی پیشرو ایفا کرد. وی همچنین یکی از بنیان¬گذاران «آل ایندیا مُسلم لیگ » («اتحادیه مسلمانان همۀ هندوستان») بود. آقاخان سوم در همین اوضاع و احوال به دخالت در امور هند نیز کشیده ششد و به¬ طور مؤثر در مذاکراتی شرکت کرد در مذاکراتی که با لکمآال منجر به استقلال هند و پاکستان در حکومت بریتانیا انجامیدگشت، ششرکت کرد.

در دهۀ1310 ش/ 1930 میلادی، وی به نمایندگی از مسلمانان هند در همایشهایی کنفرانس-ههای میزگرد که در لندن تشکیل می¬شد، ششرکت کرد و با کسانی چون مهاتما گاندی و محمّدعلی جناح( مؤسس دولت پاکستان)، دربارۀ آیندۀ ششبه ¬ قارۀ هند به مذاکره پرداخت.

فعالیت¬های بین¬المللی او، پس از انتخاب ششدن در1316ش/ سال 1937 برای یک دوره اجلاسیه، به ریاست جامعۀ ملل در ژنو، به اوج ج ‌خود رسید.

سلطان ¬محمّد ششاه آقاخان سوم در سال 13376ش// 1957 در ویلای خود در نزدیکی ژنو درگذشت. او را در آرامگاه مخصوص ص‌ در اسوان، در کنار رودخانۀ نفیل در مصر، به خاک سپردند. از او آقاخان سوم دو پسر، علی ¬خان (1911ـ- 1960) و صدرالدین (1933ـ- 2003)، باقی ماند.، اما وی در وصیّت¬نامۀةه خود تصریح کرده بود که به سبب ششرایط مدام در حال تغییر دنیا، مصلحت پیروانش در آن بوده است که امام بعدیشان آنها مشخص ص ‌باشد، کسی که که در زمان¬های اخیر پرورش یافته و تحصیل کرده باشد.

لذا، نوۀ خود کریم، فرزند علی¬خان، را به جانشینی خود انتخاب کرد. ششاه کریم حسینی، چهل و نهمین امام نزاریان و امام حاضر آنان، چهارمین امامی است که لقب آقاخان را دارد. وی در سال 1315ش 1355/ 1936 در ژنو به دنیا آمد و پس از تحصیلات مقدماتی در مدرسۀةه رزه در سوئیس، به دانشگاه هاروارد در اآمریکا رفت و در 1338ش 1379/ 1959 در رشتۀ تاریخ اسلام فارغ¬التحصیل ششد. آقاخان چهارم سیاست¬های پدربزرگ خود را در تجددگرایی را درپیش گرفت دنبال کرد و آنها را بسط داد. او برای رفاه پیروانش و دیگر مسلمانان جهان سوم اقدامات بسیاری کرد و دستاوردهای درخشانی داشته است از خود باقی گذاشت (فریش¬آور ، ص ص‌206ـ- 272؛ توبانی ،؛ رووِن و ویلکینسون ؛ دفتری، 2007، ص ص‌496ـ- 504).

آقاخان چهارم از نزدیک بر امور دینی و دنیوی پیروانش در آسیا و اآفریقا و اروپا و اآمریکای ششمالی نظارت می¬کرد. او نظام پیچیدۀ ششورایی را که توسط نیایش¬اش برای ادارۀةه جامعۀ نزاریان به وجود آورمده بوده، حفظ کرد و آن را در اروپا و کانادا و ایالات متحده( – محل سکونت بسیاری عدۀ زیادی از پیروانش که از دهۀ 1360ش/ 1970 میلادی از م ششرق اآفریقا و هند و پاکستان به آن کشورها مهاجرت کرده بودند)- بسط داد. سلطان محمدشاه قانون¬های اساسی جداگانه-ای برای پیروان خوجۀةه خود در ششبه ¬ قارۀ هند و ششرق اآفریقا تدوین کرده بود، اما امام فعلی نزاریان در1365ش/ سال 1986 میلادی یک سند عمومی، با عنوان «قانون اساسی مسلمانان ششیعۀ امامی اسماعیلی»، برای همۀ پیروان خود در دنیا انتشار داد.

آقاخان چهارم برای اجرای طرح¬های اجتماعی و ـ- اقتصادی و آموزشی پیروانش و نیز غیراسماعیلیان در برخی مناطق اآفریقا و آسیا، ششبکۀ اجرایی مفصّلی، با عنوان «شبکۀ توسعۀ آقاخان» ، به¬ وجود آورد که هزینۀ بسیاری از این طرح¬ها در امور تعلیم و تربیت، بهداشت، خانه-سازی و توسعۀةه روستایی، از طریق بنیاد آقاخان تأمین می¬شود. در برنامه¬های او، ایجاد نهادهای عالی آموزشی از اولویت خاصی در برنامه¬های آقاخان چهارم برخوردار بوده است.

در این زمینه می¬توان از مؤسسۀ مطالعات اسماعیلی، دانشگاه آقاخان در پاکستان، و دانشگاه آسیای مرکزی در تاجیکستان نام برد. به علاوه، آقاخان چهارم بسیاری مقدار زیادی از امکانات و منابع خود را صرف ارتقای ششناخت بهتر اسلام، ، نه تنها به عنوان یک دینی با تعابیر ششیعی و سُنّی مختلف، بلکه به عنوان یک تمدن بزرگ جهانی با سنّت¬های فرهنگی گوناگون، کرده است. کرده است.




منابع :
(1) فریدن آدمیت، امیرکبیر و ایران، ویرایش سوم، تهران، 1348ش؛
(2) حسن علیشاه آقاخان محلّاتی، عبرت‌افزا، چاپ سنگی، بمبئی، 1278/ 1862؛
(3) همو،‌ عبرت‌افزا، چاپ حسینی کوهی کرمانی، تهران، 1325ش؛
(4) یحیی احمدی کرمانی، فرماندهان کرمان، چاپ محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ویرایش دوم، تهران، 1354ش؛
(5) محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، تهران، 1298ـ1300/ 1881ـ1883؛
(6) همو،‌ مرآت‌البلدان ناصری، چاپ پرتو نوری علاء و محمد سپانلو، تهران، 1364ش؛
(7) محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، فرمانفرمان عالم، تهران، 1364ش؛
(8) محمدبن زین‌العابدین خراسانی فدائی، هدایت المؤمنین الطالبینی معروف به تاریخ اسماعیلیه، چاپ الکساندر سیمیونوف، تهران 1362ش؛
(9) محمد جعفر خورموجی، حقائق‌الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، ویرایش دوم، تهران، 1363ش؛
(10) محمدهاشم آصف رستم‌الحکماء، رستم‌التواریخ، چاپ محمد مشیری، تهران، 1348ش؛
(11) علیرضا‌بن عبدالکریم شیرازی، تاریخ زندیه، چاپ ارنست، بیر، لیدن، 1888؛
(12) احمدمیرزا عضدالدوله، تاریخ عضدی، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران، 1376ش؛
(13) فیروزمیرزا فرمانفرما، سفرنامۀة کرمان و بلوچستان، چاپ منصورهة نظام‌مافی، تهران، 1380ش؛
(14) عباس فیض، خلاصة‌الحقال، قم، 1330ش؛
(15) حبیب‌الله قاآنی، دیوان، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران، 1336ش؛
(16) محمدتقی لسان‌الملک سپهر، ناسخ‌التواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران، 1344ش؛
(17) معصومعلیشاه، محمدمعصوم شیرازی، طرائق‌الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران، 1339ـ1345ش؛
(18) محمدعلی معلم‌حبیب‌آبادی، مکارم‌الآثار، تهران، 1377ـ1397/ 1957ـ1977؛
(19) احمدعلی‌خان وزیری کرمانی، تاریخ کرمان، چاپ محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، دوم، تهران، 1352ش؛
(20) همو، جغرافیای کرمان، چاپ محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، تهران، 1353ش؛
(21) رضاقلی‌خان هدایت، روضة‌الصفای ناصری، تهران، 1339ش؛
(22) م. همایونی، تاریخ سلسله‌های طریقة نعمت‌اللهیه، تهران، 1358ش؛
(23) Sultan Muhammad Shah, Aga Khan III, The Memoirs of Aga Khan: World Enough and Time, London, 1954.
(24) idem, Selected Speeds and Writings of sir Sultan Muhammad Shah, ed. K.K. Aziz, London, 1997-1998.
(25) H. Algar, “The Revolt of Aghā Khān Mahallātī and the Transference of the Ismā`īlī Imamate to India”, Studia Islamica, 29 (1969).
(26) M. Bovin, La renovation du-shî`isme Ismaélien en Inde et au Pakistan. D’aprés les ecrits et les dicours de Sultān Muhammad Shah Aga Khan (1902-1954),. London, 2003.
(27) Richard F. Burton, Scinde, London, 1851.
(28) Farhad Daftary, The Ismā`īlīs: Their History and Doctrines, 2nd ed., Cambridge, 2007.
(29) idem, Ismaili Literature: A Bibliography of Sources and Studies, London 2004.
(30) Naoroji M. Dumasia, A Brief History of the Aga Khan, Bombay, 1903.
(31) idem, The Age Khan and his Ancestors, Bombay, 1939.
(32) EIr, s.v. “Aqa Khan” (by H. Algar).
(33) W. Frischaure, The Aga Khans, London, 1970.
(34) Asaf A.A. Fyzee, Cases in The Muhammadan Law of Inida and Pakistan, Oxford, 1965.
(35) W. Ivanow, Ismaili Literature: A Bibliographical Survey, Tehran, 1963.
(36) L. Lewisohn, “An Introduction to the History of Modern Persian Sufism, Part I: The Ni`matullāhī Order: Persecution, Revival and Schism”, BSOAS, 61 (1998).
(37) Qayyum A. Malick, His Royal Highness Prince Aga Khan III, Guide, Philosopher and Friend of the World of Islam, Karachi, 1954.
(38) James C. Masselos, “The Khojas of Bombay: The Defining of Formal Membership Criteria during the Nineteenth Century”, in Imtiaz Ahmad, ed., Caste and Social stratification among Muslims in India, New Delhi, 1973.
(39) Priscilla Napier, I Have Sind: Charles Napier in India, 1841-1844, Salisbury, Wiltshire, 1990.
(40) William F. P. Napier, The Conquest of Sciende, 2nd ed., London, 1857.
(41) Ismial K. Poonawala, Biobibliography of Ismā`īlī Literature, Malibu, Calif., 1977.
(42) N. Pourjavady and P.L. Wilson, “Ismā`īlī and Ni`matullāhīs”, Studia Islamica, 41 (1975).
(43) M. Ruthven and G. Wilkinson, Childern of Time: The Aga Khan and the Ismailis, London, 2008.
(44) Sirdar Ikhal Ali Shah, The Prince Aga Khan: An Authentic Life Story, London, 1933.
(45) A. Shodan, A Question of Community: Religious Groups and Colonial Law, Calcutta, 1999.
(46) A. Thobani, Islam’s Quiet Revolutionary: The Story of Aga Khan IV, New York 1993.
/ فرهاد دفتری/



تاریخ انتشار اینترنتی : 1392/03/05

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7277
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست