اسحاقخانقرائی ، اسحاقخانقرائی، از رجال دورۀ فتحعلیشاه قاجار. از تاریخ تولد و آغاز زندگی وی اطلاعی در دست نیست.
فتحعلی شاه برای فتح خراسان و نابود کردن مدعیان از این ایالت، در محرّم 1217 به خراسان لشکرکشید (مفتولی دنبلی، ص 153؛ خاور شیرازی، ج 1، ص 164). وی برای رسیدن به هدفش به حمایت امرای خراسان احتیاج داشت. اسحاقخان ابتدا متحد زمان شاه دُرّانی بود(خاوری شیرازی، ج1، ص163؛ هدایت، ص338)، اما چون با لشکرکشی فتحعلی شاه روبرو شد، او و دیگر خانهای خراسان مصلحت را در پیوستن به شاه قاجار دیدند. اسحاقخان، برای نشان دادن حسن نیت خود، به نیشابور رفت و در آنجا جعفر خان بیات، حاکم نیشابور، را که برضد فتحعلی شاه طغیان کرده بود، به اطاعت از شاه قاجار درآورد و او را با خود متحد کرد و هر دو (خاوری شیرازی، ج 1، ص 164؛ هدایت، همانجا) و نیز دیگر خانهای خراسان برای اظهار اطاعت به اردوی شاه قاجار پیوستند. فتحعلی شاه محمد علی میرزا دولتشاه را، به همراه اسحاقخانقرائی، به تصرف مشهد روانه کرد (خاوری شیرازی، همانجا؛ اعتضادالسلطنه، ص101). فتح مشهد چندین ماه طول کشید و در این بین اسحاقخان و طایفۀ قرائی نقش مؤثری در تصرف مشهد ایفا کردند (رجوع کنید به نوری، ج1، ص 114ـ118).
در 1218 محمد ولی میرزا، پسر دوم فتحعلیشاه و داماد اسحاقخان، به والیگری خراسان گماشته شد. از آن پس، نفوذ اسحاقخان در خراسان افزایش یافت. اسحاقخان در فتح دیگر شهرهای خراسان نیز تأثیر بسیاری داشت، از جمله به همراه طایفۀ خود در فتح تُرشیز و غوریان شرکت کرد و بدین ترتیب، خود را بیش از پیش به والی خراسان نزدیک گرداند (رجوع کنید به نوری، ج1، ص152 – 156).
به درخواست اسحاقخان، والی گری غوریان به برادرزاده اش، یوسف علی خان، سپرده شد (همو، ص 205ـ 206). طولی نکشید که یوسف علی خان برضد محمد ولی میرزا طغیان کرد و حاجی فیروز، حاکم هرات، را به تصرف خراسان تحریک کرد، ولی طغیان وی سرکوب شد و او را دستگیرکردند. اسحاقخان هرچه کوشید محمد ولی میرزا، یوسف علی خان را نبخشید و سرانجام، او را کشت (رجوع کنید به همو، ج1، ص 431ـ 436).
در 1227 فتحعلی شاه، محمد ولی میرزا و اسحاقخانقرائی و ناصرالدین توره( امیر بخارا) را به تهران فراخواند و برای زحماتی که در خراسان کشیده بودند، به آنان التفات کرد(خاوری شیرازی، ج1، ص346؛ هدایت، ص363). اینکه از میان تمام خانهای خراسان، شاه قاجار از اسحاقخان به همراه حاکم خراسان دعوت کرده، نشان دهندۀ نفوذ فوق العادۀ اسحاقخان و احتمالاً وجود اختلافاتی بین اسحاقخان و محمد ولی میرزا است. در 1228 خانهای خراسان، به رهبری اسحاقخان، در صحرای گرگان گرد آمدند و هم قسم شدند تا محمد ولی میرزا را از میان بردارند و در خراسان قدرت را بین خود تقسیم کنند (خاوری شیرازی، ج 1، ص 371؛ هدایت، ص 367). اسحاقخان به تربت حیدریه رفت و با خانهای کرد در 27 شعبان 1228 در چناران دست به غارت زد (خاوری شیرازی، همانجا). محمد ولی میرزا، که از حضور اسحاقخان در این حملات بی خبر بود، او را به مشهد دعوت کرد و محمد خان قاجار و میرزا رضا قلی نوایی وزیر را به استقبال او فرستاد، ولی اسحاقخان هر دو را زندانی ساخت و قلعه و شهر مشهد را به تصرف درآورد (خاوری شیرازی، ج 1، ص 371ـ 372؛ هدایت، همانجا). اسحاقخان، محمد ولی میرزا را نیز زندانی نمود و خانهای خراسان( از جمله نجفقلی خان شادلو حاکم بزونجرد، بیگلرخان چاپشلو حاکم دره جز، سعادت قلی خان بغایرلو حاکم جهان ارغیان، و رضا قلی خان کرد زعفرانلو) را به مشهد دعوت کرد. در این جلسه میرزا هدایت الله مشهدی( از روحانیان بانفوذ مشهد) از خانها خواست تا رهبری اسحاقخان را بپذیرند، ولی آنان مخالفت کردند (خاوری شیرازی، ج 1، ص 372ـ 373؛ هدایت، همانجا). اسحاقخان که از حمایت خانها بی بهره مانده بود و میدانست به تنهایی حریف نیروهای شاه قاجار نمی شود، صلاح را در عذرخواهی از محمد ولی میرزا دید. وی در 28 رمضان همان سال، او را آزاد کرد و روز عید فطر به مسند حکومت خراسان بازگرداند (خاوری شیرازی، ج 1، ص 373؛ هدایت، همانجا). در پی این موضوع، اسحاقخان خبر سرکشی خانهای خراسان و حمایت خود را از والی خراسان به اطلاع فتحعلی شاه رساند (خاوری شیرازی، ج1، 373ـ 374؛ سپهر، ج1، ص248ـ 249).
از آن پس، دشمنی پنهان اسحاقخان و محمد ولی میرزا وارد مرحلۀ جدیدی شد و اسحاقخان کوشید فتحعلی شاه را راضی کند که حکومت خراسان را به شخص دیگری بدهد. در 1229 اسحاقخان پسرش، حسینعلی خان، را در ظاهر برای گرفتن حکومت ترشیز(کاشمر) از شاه قاجار و در اصل برای درخواست برکناری محمد ولی میرزا روانۀ تهران کرد (خاوری شیرازی، ج 1، ص 394؛ هدایت، ص 372). فتحعلی شاه با درخواست واگذاری حکومت ترشیز به حسینعلی خان موافقت، ولی با عزل محمد ولی میرزا مخالفت نمود و معتمدالدوله میرزا عبدالوهاب منشی الممالک را، برای ایجاد آرامش و کسب حمایت خانها، به خراسان فرستاد(خاوری شیرازی، ج1، ص394، 424ـ 425). از آن طرف، اسحاقخان دست از تلاش برنداشت و شخصی به نام حسن بیگ قرائی را به تهران فرستاد تا مجدداً از فتحعلی شاه عزل محمد ولی میرزا را بخواهد. به سبب این حوادث، محمد ولی میرزا از اسحاقخان کینۀ شدیدی به دل گرفت، ولی چون حسینعلی خان حاکم ترشیز بود ا قدامی نکرد، تا اینکه در 1231 که حسینعلی خان به مشهد رفته بود، محمد ولی میرزا، اسحاقخان و حسینعلی خان را به حضور طلبید. در این مجلس، حسینعلی خان با محمد ولی میرزا غیر محترمانه صحبت کرد و محمد ولی میرزا بلافاصله دستور داد پدر و پسر را بکشند و نعش هر دو را در میدان ارک بیندازند و به ضبط داراییها و حبس وابستگان اسحاقخان اقدام کنند (هدایت، خاوری شیرازی، ج1، ص 425؛ سپهر، ج1، 273ـ 274؛ اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج 3، ص 1530). در اواخر ماه رمضان این خبر به فتحعلی شاه رسید. شاه قاجار در ظاهر محمد ولی میرزا را سرزنش کرد، ولی در باطن از کاهش قدرت خانهای خراسان و تقویت حکومت مرکزی در خراسان خشنود بود. محمد ولی میرزا بعد از قتل اسحاقخان به تصرف شهرهایی پرداخت که بستگان اسحاقخان در آنجا حکومت میکردند. از جملۀ این شهرها، ترشیز و تربت حیدریه و سرجام خواف بودند. با روی گردانی طایفۀ قرائی، از بازماندگان اسحاقخان، این شهرها تحت تسلط دولت مرکزی درآمد (خاوری شیرازی، ج1، ص 425ـ 427).
منابع : (1) رضا قلی خان هدایت، فهرس التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی و میر هاشم محدث، تهران 1373ش؛ (2) عبدالرزاق بیگ دنبلی، ماثرالسلطانیه (تاریخ جنگ های اول ایران و روس)، چاپ غلامحسین زرگرینژاد، تهران؛ (3) علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، اکسیر التواریخ، چاپ جمشید کیان فر، تهران 1370ش؛ (4) محمد تقی لسان الملک سپهر، ناسخ التواریخ، چاپ جمشید کیان فر، ج1، تهران 1377 ش؛ (5) محمد تقی نوری، اشرف التواریخ، چاپ سوسن اصیلی، ج1، تهران 1386ش؛ (6) میرزا فضل الله شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران 1380 ش.
/مهدی وزین افضل/