ریشه این واژه در زبان پهلوی احتمالا کوف و با واژة قفقاز در ارتباط است (مکنزی؛ فره وشی، ذیل واژه؛ فرنبغ دادگی، تعلیقات بهار، ص172) برخی مفسران منظور از حرف مقطعهی «ق» در قرآن (ق: 1) را کوه قاف دانستهاند (برای نمونه ← طبری، جامع، ج26، ص147؛ طبری،1367 ، ج7، ص1740؛ میبدی، ج9، ص274؛ رازی، ج18، ص54ـ55).
گفته شده که قاف کوهی است محیط بر عالم و گرد دنیا برآمده، جنس آن از یاقوت و زمرّد سبز است (مقدسی، ج2، ص46؛ یاقوت، ج4، ص18) از این رو آن را جبلالاخضر نیز خواندهاند (طوسی، ص125). آسمانِ اول که در اصل از مرمر سپید است، سبزیاش را از بازتاب رنگ آن گرفته است (مقدسی، ج2، ص6). از آنجا که در قرآن (نباء: 7) گفته شده کوه ها مایه تثبیت زمین هستند اعتقاد براین بود که خداوند کوه قاف را همچون میخی برای ثبات زمین قرار داده و دیگر کوهها را از آن رویانیده (← یاقوت، ج1، ص22-23) و ریشة همة کوهها را به آن پیوسته است و چون بخواهد بر قومی غضب کند، به فرشتهای که بر این کوه موکل است فرمان میدهد که آن را بجنباند و از این طریق در آن زمین زلزله میافکند و جنبش این کوه همچنین می تواند تمام دنیا را ویران کند(طوسی، ص125ـ126؛ مستوفی، ص198).
در بارة داستان پیدایش کوه قاف و وضعیت جغرافیایی آن نیز گفته شده که خداوند یاقوتی سبز از بهشت فرستاد که طول و عرض آن چند هزار سال راه بود و آن¬را بر کوهان گاوی گذاشت که زمین بر روی آن قرار دارد و سپس از آن یاقوت، کوه قاف که دارای سر و صورت و دندان است، خلق شد (مقدسی، ج2، ص47-48؛ یاقوت، ج1، ص22-23). فاصلة قاف تا آسمان بهاند ازهی قامت یک مرد و آسمان بر فراز آن است و هم چنین طلوع و غروب خورشید از آنجاست (یاقوت، ج4، ص18). ماورای آن عوالم و خلایق فراوانی هستند که حقیقت حالشان را کسی غیر از خدای تعالی نمیداند و آنچه در آن سوی قاف است، مرزهای آخرت به شمار می آید (طبری 1367، ج7، ص1745؛ یاقوت، ج4، ص18) دو شهر جابلقا و جابلسا* در دو سوی این کوه قرار دارند (کربن، ص125). این کوه دارای هفت قلّه است و قلّه های آن هر کدام از یکی از انواع جواهرات ساخته شده و قوسقزح یا رنگینکمان در واقع بازتاب عکس این قلّههاست ( ← هفت لشکر، ص560؛ هدایت، ص122) و چشمة آب حیات* در تاریکیِ پشتِ کوه قاف قرار دارد (نیشابوری، ص330).
برخی معتقد بودهاند که قاف نامِ دیگری برای کوه البرز است (یاقوت، ج4، ص18؛ مقدسی، ج1، ص303، 305) و مؤلف بندهش(ص71) نام یکی از کوههای بوجود آمده از البرز را قاف یا کَپک بیان کرده است ولی میرخواند (ج7، ص421) عقیده دارد که قاف نام سلسله جبالی¬ست که از میان مکّه و مدینه آغاز می شود و پس از گذر از شام و آسیای صغیر به نواحی جنوبی دریای خزر می رسد و با گذر از طوس و نیشابور و بلخ به سراندیب و دریای محیط منتهی می شود.
سهروردی، شیخ اشراق، معنای رمزی برای کوه قاف قائل شد. به عقیده او کوه قاف مجموعه یازده کوه و منشا و مقصد ارواح انسان، رمز فلک نهم و مرز میان عالم محسوس و معقول است (← سهروردی 1348، ج3، ص228-229؛ همو1390، تعلیقات پورنامداریان، ص247؛ کربن، ص127) و کنایه از دشواری¬هایی-ست که نفس باید برای رسیدن به مقصود پشت سر بگذارد (گرد فرامرزی، ص219). احتمالا اولین پیوند سیمرغ* و کوه قاف نیز در کلام سهروردی دیده شد. به عقیده او اگر هدهدی به قصد رفتن به کوه قاف پر و بال خود را بکند و سایه کوه قاف بر او بیفتد آن هدهد پس از هزار سال به سیمرغ تبدیل می¬شود (← سهروردی 1348، ج3، ص314-315؛ پورنامداریان، ص424). در برخی متون عرفانی نیز آشیان سیمرغ در کوه قاف است. عطار در منظومة منطقالطّیر* سفر گروهی از مرغان به سوی سیمرغ را در کوه قاف شرح می دهد (← عطار، 1385، ص263-264؛ همان، مقدمه شفیعی کدکنی، ص167؛ نیز ← سیمرغ*).
کوه قاف به دلیل اهمیت نمادینش( مرز میان عالم محسوس و معقول) در رویاها و واقعات صوفیان نیز ظاهر می شود؛ از جمله روزبهان بقلی* (ص290) در یک رویا خداوند را به صورت یک شیر درنده بر سر کوه قاف می بیند و یا شیخ صفیالدین اردبیلی* در کودکی خود را بر کوه قاف می بیند در حالی که نور ولایت بر او می¬تابد (← ابن بزاز، ص87-88).
منابع : (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابنبزاز اردبیلی، صفوه الصفا، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تیریز1373ش؛ (3) محمّدتقی پورنامداریان، رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تهران 1375ش؛ (4) ابو الفتوح رازی، روضالجَنان و روحالجِنان فی تفسیر القرآن ، چاپ محمّدجعفر یاحقی و محمّدمهدی ناصح، مشهد 1378ش؛ (5) روزبهان بقلی، مشربالارواح، چاپ محرّم نظیف خواجه، استانبول 1973؛ (6) یحییبن حبش سهروردی ، مجموعه مصنفات شیخ اشراق ، تهران 1380ش؛ (7) طبری، جامع؛ (8) همو، ترجمهی تفسیر طبری، چاپ حبیب یغمایی، تهران 1367ش؛ (9) محمَدبن محمود طوسی، عجائبالمخلوقات و غرائب الموجودات، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1382ش؛ (10) فریدالدین عطار نیشابوری، منطقالطّیر، چاپ محمّدرضا شفیعیکدکنی، تهران 1385ش؛ (11) فَرْنبَغ دادَگی، بندهش، چاپ مهرداد بهار، تهران 1385ش؛ (12) علی سلطانی گردفرامرزی، سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایران، تهران1372ش؛ (13)حمدالله مستوفی ، نزهةالقلوب؛ (14) مطهّربن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس1899؛ (15) ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشفالاسرار و عدهالابرار، چاپ علیاصغر حکمت، تهران 1361ش؛ (16) میرخواند؛ (17) ابراهیمبن منصور خلف نیشابوری، قصصالانبیاء، چاپ حبیب یغمایی، تهران 1386ش؛ (18) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران 1356ش؛ (19) هفت لشکر (طومار جامع نقالان)، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران 1377ش؛ (20) یاقوت حموی؛ (21) یشتها، ابراهیم پورداود، تهران 1356ش.
Henry Corbin, Terre Celeste et corps de resurrection, Buchet\Chastel 1979. (22) D.N Mackenzie, A Concise Pahlavi Dictionary, London1971.