کبیر ، شاعر و عارف اهل بنارس در شمال هند. وی در همۀ منابع به همین نام مشهور است. تاریخ تولد و وفات او دقیقاً معلوم نیست. در قرن نهم/ پانزدهم میلادی میزیسته است و بعضی محققان، از روایات گوناگون، استنباط کردهاند که میان سالهای 800/ 1398 و 852/ 1448 زندگی می کرده است.(هس ،ص5؛ دانیگر ، ص443) و در نظر ایشان، این روایت از روایتی که تاریخ وفات او را 924/1518 یا 897/ 1492 دانسته محتملتر است (برای این روایات رجوع کنید به جلالی نائینی، ص14). دربارۀ زندگی کبیر ظاهراً تنها اطلاع قطعی آن است که در بنارس و در خانوادهای از کاستِ فرودستِ «جولاهه»های مسلمان به دنیا آمده است (هس، ص5). احتمالاً خانوادۀ او هندو بودند که به اسلام گرویدند. اینکه در یکی از روایات آمده که کبیر پیشتر شکتیپرست بوده، ممکن است مؤید این رأی باشد؛ بدینمعنا که شاید خانوادۀ او از یکی از فرقههای جوکی وابسته به شکتیپرستان، مانند ناتها ، به اسلام گرویده بوده اند (لورترن ، ص26).
باقی مطالب دربارۀ او یا برای دفاع از هندو بودن او هستند یا یکسره افسانهاند. مثلاً میگویند کبیر در زندگی گذشتۀ خود برهمن بوده است و مسلمانان او را به فرزندی پذیرفتهاند، یا اینکه جولاهگان مسلمان در گذشته برهمنانی بودهاند که چون از دست مسلمانان آب خوردهاند تنزل کرده و جولاهه شدهاند، یا آنکه بیوۀ برهمنی به نحو معجزهآسایی او را آبستن شده و او را از کف دست زاییده و سپس در سبدی در رودخانه یا بر سر راه گذاشته است و جولاهگان او را به فرزندی پذیرفتهاند (لورترن، ص43ـ45؛ هس، ص4ـ5). شبیه این افسانهها را دربارۀ همسر و پسر و دختر او هم آوردهاند (جلالی نائینی، ص7؛ د. دین و اخلاق، ص632). از بعضی روایات قدیم برمیآید که کبیر زن و فرزند داشته (لوترن، ص18ـ19؛ قس داستانی که ملاّ محسن فانی، ص178ـ179، دربارۀ همسر او آورده است)، ولی پیروان او مصرّند که مجرد بوده است.
دربارۀ مرگ او نیز افسانه هایی وجود دارد، ازآن جمله است داستان منازعۀ مسلمانان و هندوان بر سرِ جسد او و تبدیل شدن جسد او به تودهای از گُل(ملاّمحسن فانی، ص179؛ قس مجتبائی، ص122ـ123). پس از مرگش نیز، حتی تا اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم میلادی، به او کراماتی چون دیدار با پیامبر اسلام منسوب شده که در کتابی به نام منشور کبیر گرد آمده است (بَهگونه ، ص44، 47).
عقاید کبیر. آنچه در تذکرهها دربارۀ کبیر آمده، متأثر از علایق فرقهای مؤلفان آنهاست. بعضی او را صوفی ای مسلمان شمردهاند و بعضی هندوی آزاداندیشی با گرایشهای ویشنویی و بعضی قهرمان اتحاد هند و مسلمان (دربارۀ این آرای مختلف رجوع کنید به د. دین و اخلاق، ص633). در بعضی روایات، از جمله در قول ملامحسن فانی (ص178)، او شاگرد راماننده2 – که گفته اند از پیروان رامانوجه بوده – بهشمار آمده است. اگر راماننده حدوداً بین سالهای 771/ 1370 تا 844/ 1440 (قس دانیگر، ص462) زیسته باشد، این قول، به لحاظ تاریخی ناممکن نیست. با این حال، حتی اگر چنین ارتباطی بین این دو نباشد، کبیر متأثر از عقاید او بوده و به گروهی از پیروان او تعلق داشته است که خواهان اصلاحات عمیق در اصول و تشریفات آیین هندو بودهاند (روحانی، ص47ـ48؛ د. هندویی، ص396). کبیر در شمار آن مصلحانی در آیین هندو است که به سَنت ها (یعنی قدیسان شاعر) مشهورند و در کنار کسانی چون نامدیو ، از بنیانگذاران «نیرگونه بهکتی» در سدۀ نهم/ پانزدهم میلادی، بهشمار میرود. در واقع، این دو، محل تلاقی دو طریقۀ ویشنویی و نیرگونه بهکتیاند (بهگونه، ص9) و باتوجه به تأثیر تصوف اسلامی بر قدیسانِ بهکتی شمالِ هند، باید عقاید کبیر را متأثر از تصوف اسلامی هم دانست (دانیگر، ص461 و منابع او)، ضمن آنکه عقاید تنترهای ، از جمله به واسطۀ جوکیهای نات، نیز در شکلگیری عقاید او و هم مسلکانش مؤثر بوده است (مارتین ، ص185). از جمله عقاید این سنتها – که معمولاً در مجموعۀ اشعار آنها به لهجههای محلی مندرج است و کبیر هم در آنها شریک است – پرستش ذات متعالی و بیتعین ِ (نیرگونه) خدایی است که کبیر گاه او را «رام»، «رحیم»، و «هری» خوانده است (بهگونه، ص12؛ مجتبائی، ص120). در نزد کبیر انکار حجیت کتابهای مقدّس هندوان و مسلمانان، پرهیز از آداب ظاهری هندویی و مسلمانی( چون نماز و روزه و حج و صدقه و قربانی و پوشیدن لباس خاص برهمنی و تعظیم در معابد) و نشاندن عبادات باطنی به جای آنهاست. از نظر آنان، و هم از نظر کبیر، راه رسیدن به خدا و اتصال با او (Paricaya)، که درد و رنج ناشی از فراق (viraha) است، برای هرکس از هر کاستی میسر است و از همین روست که کبیر به متولیان هندو و مسلمان ِ کار دین و آداب و عبادات ظاهری آنان بدبین است و با لحن تند از آنان انتقاد کرده است (مارتین، ص187؛ وودویل ، ص193، 195، 197، 199). با وجود این، کبیر منکر لزوم راهبر و استاد نیست، اما استادِ نادان، چون برهمنان نادان هندو، را چون کوری دانسته است که راهبر کور دیگر شدهاند و به همین سبب است که از جمله عقاید اصلی او، اعتقاد به «شبده» یا «کلمه» است که برگرفته از عقاید معلمان ویشنویی است و بعضی آن را از جمله مشابهات مسیحیت و تعالیم کبیر دانستهاند (د. دین و اخلاق، ص633؛ قس هس، ص8)، که عبارت است از الهام الهی، و تنها راه رهایی از گمراهی همان است (د. دین و اخلاق، ص633).
تلقی کبیر از دنیای مادی تلقیای است دردناک. آن را لحظه زودگذری میدانند بین دو مرگ، پیوندهای خانوادگی را بیاعتبار میشمارد و زن را «هاویۀ جهنم» و «مایا» میخواند (دانیگر، ص463؛ د. دین و اخلاق، ص633). موجودات را «گندم برشتۀ مرگ» میشمارد که «بعضی در دهان اویند و بعضی در دامن او» و هیچ راه فراری از آن نیست مگر در «سرّ سویدای» آدمی. بدینمعنا که آدمی باید در درونیترین بخش هستی خود غور کند تا از شرّ خودپرستی رها شود و «الماسی» را بیابد که در درون روح او پنهان است و آن سرّی است که گاه آن را اتحاد با «هری» و نیستی ِ وجود خود درهری میشمارد (وودویل، ص199؛ قس د. دین، ص227).
از دیگر عقاید او تناسخ است، هرچند که پیروان جدید او معتقدند که روح در میان دورههای متوالی باززایی وارد بهشت یا دوزخ میشود، ولی ظاهراً کبیر به بهشت و دوزخ مشخص قائل نبوده و مقصود او از این نامها نیکبختی و بدبختی نمادین در همین جهان بوده است (تاراچند، ص198؛ د. دین و اخلاق، ص633).
شهرت کبیر از یک جهت به سبب دوبیتیها و ابیات متعدد منسوب به اوست، که کلمات کبیر یا kabīrvānīs خوانده میشوند و به لهجۀ محلی سروده شدهاند. شمار این ابیات منسوب به او در شمال هند به هزاران بیت میرسد، مسلمانان و هندوان آنها را به آواز میخوانند و مخصوصاً بسیاری از آنها وارد آثار سیکها شده است (روحانی، ص48، 178). مهمترین مجموعه از اشعار او در نزد پیروانش، بیجک نام دارد به معنای «سیاهه»، ولی قدیمترین آنها همانهایی است که در یک متن مقدّس سیکها، گورو گرنت صاحب، وارد شده ، و این به سبب تأثیر عقاید کبیر بر نانک، بنیانگذار آیین سیکها، است (همو، ص48). چون اشعار کبیر، در آغاز، شفاهی منتقل میشده و بعدها به صورت مکتوب درآمدهاند، در درستی انتساب بسیاری از آنها به کبیر تردیدهای جدّی است. بیجک و بسیاری از اشعار او، به همراه تفسیرآنها، چندین بار چاپ شدهاند و از جمله بعضی از آنها را تا گور به انگلیسی ترجمه کرده است، ولی بعضی از اشعار او هنوز به چاپ نرسیدهاند (هس، ص5؛ د. هندویی، ص397).
پیروان طریقۀ کبیر : با آنکه پیروان کبیر معتقدند که او خود طریقهای بنیان نهاده، از شواهد تاریخی چنین برمیآید که پیش از قرن یازدهم/هفدهم میلادی چنین فرقهای وجود نداشته است (بهگونه، ص30). پیروان کبیر گروهی مسلمان بودند و گروهی هندو. مرکز مسلمانان مَگر بود و هندویان خود دو مرکز داشتند: معبدی در مَگر که خود شعبهای بود از مرکز اصلی آنان در بنارس، و معبدی در چتیسگره . با آنکه کبیر مخالف اختلافات کاستی بود، پیروانش افرادی از کاستهای ناپاک را به خود نمیپذیرفتند و حتی تسبیح پشمی به خود میآویختند تا نشانۀ تمییز آنان از دیگران شود. زنان هم،پس از ازدواج، مجاز به آویختن چنین تسبیحی بودند. مراسم تشرف به طریقۀ کبیر آدابی مفصّل دارد، از جمله شستن پاهای استاد طریقه (mahat) و نوشتن اسم ِ باطن ِ خدا با شبنم بر برگ فلفل که در حکم «پروانۀ» ورود به طریقه است و خواندن «منترهها»، البته این مراسم در همۀ فرقهها یکسان نیست. هر یکشنبه و آخر هر ماه قمری روزه میگیرند و به هنگام افطار سرود می خوانند. از دیگر آداب پیروان کبیر، خواندن سرودهایی آیینی و تقدیم فدیههایی به تمثال کبیر در معبد بنارس است (د. دین و اخلاق، ص633؛ د. اسلام، ص483). در قرن یازدهم/ هفدهم میلادی، تلقی پیروان کبیر از او، وی را با طبقات پایین پیوند میداد و اهل طریقه میکوشیدند در میان طبقات فرودست پیروانی به دست آورند و در بعضی مناطق هم توفیق یافتند، و این توفیق در سدههای دوازدهم و سیزدهم و چهاردهم / هجدهم و نوزدهم و بیستم میلادی در شمال هند ادامه یافت. این روند گرواندن افراد طبقات فرودست به طریقه، امروزه هم ادامه دارد، ولی فرقههایی چون طریقۀ کبیر از زمان استقرار استعمار بریتانیا، به حاشیه رانده شدهاند (بهگونه، ص44ـ45). با این حال، تأثیر تعالیم کبیر آنقدر بود که در دوران معاصر به شخصیت گاندی هم مؤثر افتاد (دانیگر، ص445؛ د. دین، ص227).
منابع : (1) تاراچند، تأثیر اسلام بر فرهنگ هند، ترجمۀ علیاصغر پیرنیا، عزالدین عثمانی، تهران 1374؛ (2) جلالی نائینی، سیدمحمدرضا، طریقۀ گرونانک و پیدایی آئین سیک، تهران 1348؛ (3) روحانی، سیدمحمد، دین سیکها، قم 1388؛ (4) مجتبائی، فتحاله ، پیوندهای فرهنگی ایران و هند در دورۀ اسلامی، ترجمۀ ابوالفضل محمودی، تهران 1389؛ (5) ملاّمحسن فانی، ]بهاشتباه منسوب به کیخسرو اسفندیار[، دبستان مذاهب، بهاهتمام رحیم رضازادهملک، تهران 1362؛ (6) Bahuguna, Rameshwar Prasad, Conflict and assimilation in Medieval North Indian Bhakti, an Alternative Approach, New Delhi, Doniger, Wendy, The Hindus, and altemative history, Penguin, USA 2011. (7) Encyclopedia of Hinduism, Edited by Denise cush, Catherine Robinson, Nichael York, S.V. “Kabir” (by Ron Geaves), Encyclopedia of Islam, EI2, s.v. “Kabir” (by Alis Asani). (8) Encyclopedia of Religion, eds. Mircea Eliade, 1987, Vol.8, s.v. “Kabir” (by Charlotte Vaudeville). (9) Encyclopedia of Religion and Ethics, eds. (10) Hestings, 1980, vol.VII, s.v. “Kabir” (by R. Burn). (11) Hess, Linda and shukdev Singh, The Bījak of Rabir (Essay and Notes), First edit San Francisco 1983. (12) Lorenzen, David N., Kabir legends and Anatadas’s Kabir, Parachary, Albany, N.Y. Suny Press 1997. (13) Martin, Nancy M., s.v. “North Indian Hindi Devotional Literature” in The Blackwell companion to Hinduism, Edited by Gavin Flood, Blackwell, 2003. (14) Vaudeville, Charlotte, s.v. “Kabir and Interior Religion”, in History of Religions, vol.3, No.2 (winter, 1964), The Unversity of Chicago Press.
/ سمیه فرجی /