responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7170

خلاصه‌نويسى ، خلاصه‌نويسى، از انواع معمول نوشته‌ها در تمدن اسلامى به معناى پديد آوردن آثارى جديد از طريق كوتاه كردن كتابها به‌ويژه كتابهاى مفصّل. از آنجا كه يكى از اصلى‌ترين كاركردهاى كتابهاى مختصر در جهان اسلام، استفاده متعلمان و دانشجويان از اين نوع از آثار بوده، مى‌توان تاريخ خلاصه‌نويسى را در پيوند با سرگذشت تعليم و تربيت دانست و تاريخ آن را تا قرن نخست يا دست‌كم تا آغاز دوره نگارش در زمان اسلام به عقب برد. از سوى ديگر، مى‌توان ريشه‌هاى خلاصه‌نويسى را در مكاتب تعليمى غيراسلامى و پيشا اسلامى نيز سراغ گرفت. ابن‌نديم (رجوع کنید به ص 312، 314) شمارى از كتابها را برشمرده است كه فلاسفه و دانشمندان يونانى خلاصه كرده بودند.

فوهرمان با مطالعه جوامع يونانى و رومى و دريافت اين نكته كه دانشمند مى‌بايست نماينده تمام شاخه‌هاى فرهنگى باشد، خلاصه‌هاى عربى در حوزه فلسفى و علوم مرتبط با آن را ادامه چنين رويكردى در يونان دانسته است (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Mukhtasar"). با اين ديدگاه مى‌توان خلاصه‌نويسى را با ترجمه آثار يونانى به‌عربى كمابيش هم زمان دانست. ابن‌نديم از اختصار كتابها در قرنهاى دوم تا چهارم بسيار سخن گفته است. در ميان اين آثار از خلاصه‌هاى زيادى از آثار يونانى در قرن دوم و سوم ياد شده كه بيشتر آنها خلاصه‌هاى ترجمه‌هاى آثار فلسفى و منطقى يونانى بوده است (رجوع کنید به ابن‌نديم، ص 309ـ 310).

در قرنهاى بعد خلاصه كردن كتابها به نحو چشمگيرى افزايش يافت. اين آثار با عناوين گوناگونى مانند اختيار، انتخاب، اختصار، مختصر، ايجاز، مختار، موجَز، مقتبس، منتقى، تهذيب، و خلاصه شناخته مى‌شوند. از اين ميان، تهذيب كه عمومآ به هدف اصلاح و بهتر كردن كتاب اصلى صورت مى‌پذيرد و گاه حجم آن بر حجم اصل كتاب پيشى مى‌گيرد، از دايره كتابهاى خلاصه بيرون است. همچنين خلاصه‌هاى تلفيقى را كه از آثار متعدد ديگر اقتباس شده و حتى عنوان خلاصه يا يكى از مترادفات آن را هم دارد، بايد از اين بحث بيرون نهاد (رجوع کنید به د.اسلام، همانجا). نمونه معتبر اين‌گونه كتابها در عربى، المختصر فى اخبار البشر از ابوالفداء (متوفى 732) است كه از تلخيص و تلفيق سيزده كتاب مفصّل فراهم آمده است (رجوع کنید به ابوالفداء، ج 1، جزء1، ص 3). نمونه برتر اين‌گونه آثار در فارسى، كتاب مجمل‌التواريخ و القصص است كه با بهره‌گيرى از كتابهاى پيشينيان تأليف شده است (رجوع کنید به مجمل‌التواريخ و القصص، ص 2).

ميزان كتابهاى تلخيصى در هر رشته با حجم تأليفات در همان رشته تناسب تام دارد. از همين‌رو با اينكه بيشتر كتابها در موضوعات علمىِ شناخته شده در دوره اسلامى، خلاصه مى‌شدند، اما خلاصه‌نويسى در حوزه‌هاى ادبيات، حديث، تفسير قرآن، فقه، تذكره و تا حدى فلسفه رشد چشمگيرترى داشته است. از ميان اين همه، آنچه خلاصه‌نويسى را به صورت رويّه‌اى ثابت و منظم اجتناب‌ناپذير كرد، ضرورت آموزش مذاهب فقهى بود، زيرا بسيارى از اين آثار تلخيص شده فقهى در شمار كتابهاى درسى طلاب بود و آموزش سريع‌تر را تسهيل مى‌كرد. اين ضرورت در همه مذاهب فقهى نيز يكسان بود. مثلا در فقه حنفى ابوجعفر طَحاوى (متوفى 321) كتابى به نام مختصر دارد كه درواقع خلاصه‌اى از فقه حنفى بر پايه تعاليم ابوحنيفه (متوفى 150)، ابويوسف يعقوب انصارى (متوفى 182) و محمدبن حسن شيبانى (متوفى 189) است (رجوع کنید به عبداللّه نذير احمد، ص210؛ قس د. اسلام، همانجا، كه اين كتاب را خلاصه المبسوط محمدبن حسن شيبانى برشمرده است). اين اثر منبع نگارش شرحهاى فراوانى شده است (رجوع کنید به حاجى‌خليفه، ج 2، ص 1627).

از اين قبيل كتابهاى آموزشى در حوزه‌هاى علمى شيعه، يكى مختصر نافع محقق حلّى (متوفى 676) است كه خلاصه‌اى است از كتاب مفصّل‌تر خود او به نام شرائع‌الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام. نام كامل مختصر نافع، آن چنان‌كه محقق حلّى در كتاب ديگرش آورده، اختصار كتاب الشرايع بالمختصر النافع است (رجوع کنید به محقق حلّى، 1318، ص 3؛ همو، 1362ش، پيشگفتار دانش‌پژوه، ص بيست‌وشش). اختصار بيش از اندازه اين اثر و ضرورت شرح مباحث آن براى دانشجويان، محقق حلّى را بر آن داشت تا بر مختصر خود شرحى بنويسد. اين شرح با نام المعتبر فى شرح المختصر در فقه شيعى چندان اهميت يافت كه خود مولد حواشى و شروح بسيارى شد (رجوع کنید به محقق حلّى، 1362ش، همان پيشگفتار، ص بيست‌وهفت ـ سى‌وسه).

جز ضرورت آموزش، علتهاى ديگرى نيز روند خلاصه‌نويسى را سرعت بخشيده است، چنان‌كه گاه صاحبان مناصب حكومتى از نويسنده‌اى مى‌خواستند كه اثر نويسنده ديگر را تلخيص كند (براى نمونه رجوع کنید بهزَبيدى، ج 1، ص 65؛ ياقوت حموى، 1993، ج 6، ص 2458ـ2459).

اين احتمال نيز هست كه خلاصه‌نويسان به خوبى دريافته بودند كه حمل كتابهاى خلاصه، به‌ويژه در مسافرتها، آسان‌تر است. ابراهيم‌بن مصطفى (متوفى 1060) كه وفيات الاعيان را خلاصه كرده، در تعليل تلخيص خود نوشته است كه كتاب ابن‌خلّكان مفصّل و درنتيجه گران‌بها بود و او براى چاره اين مشكل آن را خلاصه كرده است (ابن‌خلّكان، ج 4، مقدمه احسان عباس، ص د ـ ه).

گسترش روزافزون خلاصه‌نويسى به زودى اين شيوه از نگارش را به روشى مستقل و رويّه‌اى معتنابه تبديل كرد. ابن‌حزم (متوفى 456) كه براى نخستين‌بار تأليفات را به اعتبار در نظر گرفتن اهداف آنها به هفت دسته تقسيم كرده خلاصه‌ها را در شمار اين انواعِ هفت‌گانه آورده است (رجوع کنید به ج 2، ص 186، ج 4، ص 103). همين تقسيم‌بندى را نويسندگان بعدى نيز كم‌وبيش تكرار كرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به خازن، ج 1، ص 4؛ ابن‌طَيِّب، ج 2، ص 288). خلاصه‌نويسى كه به نظر ابن‌حزم (همانجاها) براى زدودن زوائد و كوتاه‌تر كردن آثار مفصّل امرى مطلوب و حتى خردپسند بوده، علاوه بر فوايد آموزشى آثار مطلوب ديگرى نيز داشته است. خلاصه‌ها برخى مواقع در حفظ ميراث مكتوب تمدن و فرهنگ اسلامى سهيم بودند. بدين معنى كه در مواردى كه كتاب اصل از ميان رفته و اثرى از آن نمانده، خلاصه برجاى مانده، نشانى از آن ولو به‌صورت ناقص و كم‌رنگ، برجاى گذاشته است. نمونه اين آثار در فارسى، تاريخ بخارا اثر نرشخى است كه اصل عربى و ترجمه فارسى آن از دست رفته و آنچه در دست مانده، تلخيص محمدبن زفر از ترجمه فارسى آن است (رجوع کنید به تاريخ بخارا*). در زبان عربى شمار اين دست خلاصه‌ها بسيار افزون‌تر از زبان فارسى است؛ از جمله التاريخ‌المنصورى كه محمدبن على حموى (نيمه اول قرن هفتم) آن را از روى كتاب ديگر خود، الكشف و البيان فى حوادث الزمان كه ديگر در دست نيست، تلخيص كرده است (رجوع کنید به ياقوت حموى، ص 79، 148).

در كنار اين نوع از فايده خلاصه‌نوشتها، اين نكته را نيز بايد در نظر داشت، كه خلاصه‌نويسى گاه موجدِ آثارى پر ارج و اعتبار حتى برتر از كتاب اصل شده است (براى نمونه‌هايى از اين دست خلاصه‌ها رجوع کنید بهسيوطى، ج 1، ص 87).

در كنار اين فوايدى كه براى خلاصه‌نويسى بيان شده، بايد اذعان كرد كه گاه سؤالات جدّى در برابر اصل ضرورت خلاصه‌نويسى قرار مى‌گيرد، چنان‌كه پاره‌اى از عواقب و لوازم اين كار نيز سخت محل انتقاد و خرده‌گيرى است. خلاصه‌ها از يك‌سو متن مشروح و مبسوط را كوتاه مى‌كنند، اما از ديگر سو در بسيارى از موارد خود نياز به شرح پيدا مى‌كنند. با آنكه خلاصه‌نويسى ذاتآ با شرح تضاد دارد و بر آن است تا تفصيل ناضرورى را بزدايد، در عمل، نگاشتن شرحهاى ديگر را ضرورى مى‌كند و بدين‌ترتيب نه تنها فلسفه وجودى خود را نقض مى‌كند كه به نقيض خود (شرح‌نويسى) مى‌پيوندد. شاهد جالب اين موضوع كتاب مفتاح‌العلومِ سكاكى (متوفى 626) در حوزه علم بلاغت است. اين كتاب را ابتدا خطيب قزوينى (متوفى 739) با نام تلخيص‌المفتاح خلاصه كرد، اما چون دريافت كه در اختصار كتاب افراط كرده است، با توجه به جايگاه آن به عنوان كتاب تعليمى، براى جبران آن شرحى بر تلخيص خود نوشت با نام الايضاح فى المعانى و البيان (رجوع کنید به حاجى‌خليفه، ج 1، ستون210، 473ـ474). علاوه بر خود خطيب، نويسندگان ديگرى نيز تلخيص‌المفتاح را شرح كرده‌اند كه از همه مشهورتر دو شرح مطوّل و مختصر تفتازانى است (رجوع کنید به همان، ج 1، ستون 474ـ476).

نمونه ديگر مختصر قُدورى تأليف احمدبن محمد قدورى (متوفى 428) است. يكى از شروح فراوانى كه بر اين مختصر نوشته‌اند، از آنِ ابوبكر حدّادى عَبّادى است به نام السّراج‌الوهّاج الموضع لكلّ طالب محتاج (سال شرح: 800). حدّادى چون شرح خود را بر مختصر قدورى مفصّل تشخيص داد، آن را مختصر كرد و الجوهرة النيّرة ناميد. در واقع الجوهرة‌النيّرة مختصرِ شرحِ مختصر است (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 1631).

اگر مانند ابن‌حزم (ج 2، ص 186، ج 4، ص 103)، كتابهاى بديع و جديد را به لحاظ اعتبار بر صدر انواع تأليفات بگذاريم، خلاصه‌نويسى در مرتبه پايين است. درواقع چنانچه حاشيه‌نويسى* را همانند شرح‌نويسى به سبب آنكه بر مدار متون اصلى شكل گرفته و هويت مستقلى ندارد، در مسير توليد علمى يك گام به عقب بدانيم، خلاصه‌نويسى و پيامدهاى آن چندگام به عقب است. چه ــهرچه باشدــ در نوع اول (حواشى و شروح)، محور اصلى (متنى كه بر آن حاشيه و شرح نوشته شده) همچنان معتبر و مركز توجه است و حاشيه‌ها و شروح بر مدار آن مى‌گردد و نقطه عزيمت و منبع الهام متن اصلى است. اما خلاصه‌نويسى در نفس خود به معناى به فراموشى سپردن متن است؛ چيزى كه در عمل و در جريان آموزش هم اتفاق افتاده است. شرح و حاشيه نوشتن بر خلاصه‌ها نيز به منزله بازنشاندن فرع و حاشيه (خلاصه‌نوشتها) برجاى اصل (متن اصلى) است و البته حاصل طبيعى اين روند، ايجاد انقطاع ميان محصلان و دانشمندان با كتابهاى اصلى و محروم ماندن از سرچشمه‌ها و عادت كردن متعلمان، همانند نويسندگان، به پخته‌خوارى و بالمآل ركود علمى است. ابن‌خلدون (ج :1 مقدمه، ص 733) گرايش به كتابهاى مختصر را به سبب دشوارفهم و ديرياب بودن، مايه فساد تعليم و آسيب تحصيل دانسته است.

مقايسه خلاصه‌نويسى با دانشنامه‌نويسى/ موسوعه‌نويسى نيز مى‌تواند دلالت خلاصه‌نويسى بر ركود علمى را بازتاباند. درواقع خلاصه‌نويسى با موسوعه‌نويسى كمابيش ماهيتى يكسان و زمينه‌هايى همگون و دلالتهايى مشابه داشته‌اند. بسيارى از موسوعه‌ها چيزى بيشتر از خلاصه‌هايى كه از تلخيص كتابهاى متعدد در موضوعات متنوع پديد آمده‌اند، نيستند. به همين سبب است كه همانند موسوعه‌نويسى، خلاصه‌نويسى نيز در عصر مماليك (حك : 648ـ922) مصر رونقى بسيار چشمگير داشته است. در اين دوره شمارى از مؤلفان به تلخيص آثار ديگران اشتغال داشتند. مثلا در قرن هشتم پركارترين دانشمند مسلمان در حوزه خلاصه‌نويسى، شمس‌الدين ذهبى بود. بشار عوّاد معروف در مقدمه سِيَرُ اعلام‌النبلاء (ج 1، ص 83ـ88) بيش از پنجاه كتاب از مختصرنوشتهاى او را نام برده است (براى آثار خلاصه‌نوشت نويسندگان پركار قرون بعد، چون ابن‌حجر عسقلانى، جلال‌الدين سيوطى و شاگردش ابن‌طولون صالحى رجوع کنید به سخاوى، ج 2، ص 660ـ661، 664، 666ـ667، 669، 680، 683، 690، 692ـ693؛ ابن‌طولون، ص 73ـ148؛ طبّاع، ص 332، 335ـ336، 343، 371، 386ـ388، 396).

به‌طوركلى پاره‌اى از محاسن و معايب خلاصه‌نويسى به روشهاى ويژه يا عمومى خلاصه‌نويسان بازمى‌گردد. وجه مشترك خلاصه‌ها همان كوتاه كردن و حذف بخشهايى از متن اصلى است، اما در همين موضوع، هم خلاصه‌نويسان و هم همه اجزاى يك خلاصه‌نوشتِ نويسنده وحدت‌رويّه و روش يكسان ندارند. به‌طور كلى تلخيصِ عباراتِ يك كتاب دست‌كم دو صورت داشته: يكى اينكه خلاصه‌نويس با حذفها و دگرگون كردنها، جملات را به انشاى خود بازمى‌نوشته است. صورت ديگر اين است كه برخى از عبارات را حذف و برخى ديگر را عينآ نقل مى‌كرده است. شمّاع حلبى (متوفى 936) خلاصه‌كننده الضوء اللّامعِ سخاوى (متوفى 902)، هرجا كه عين عبارت صاحبِ اصل كتاب را نقل كرده، در انتهاى عبارت، جمله «انتهى بحروفه» (عين سخنان صاحب كتاب پايان يافت) را افزوده و هرجا كه عبارت كتاب اصل را تلخيص كرده، عبارت «انتهى ملخّصاً» (چكيده كلام صاحب كتاب پايان يافت) را آورده است (رجوع کنید به ج 1، ص 32). پيداست خلاصه‌هاى نوع اول مى‌توانند حتى به مثابه نسخه دومى براى كتاب اصل در نظر گرفته شوند و در تصحيح انتقادى آن به‌كار آيند. روش ساده و عمومى در خلاصه‌نويسى به ويژه در كتابهاى حديث و تفسير و برخى از آثار تاريخى، حذف سلسله اَسناد است. مثلا خازن در خلاصه‌اى كه از تفسير معالم‌التنزيل بغوى فَرّاء* عرضه كرده، مثل قاطبه خلاصه‌نويسان به همين راه رفته و حتى از اين هم پيش‌تر آمده، چنان‌كه براى رعايت جانب اختصار به‌جاى ذكر پاره‌اى اسامى خاص، حروف اختصارى وضع كرده، مثلا به‌جاى آوردن نام بخارى، حرف «خ» آورده است (رجوع کنید به خازن، ج 1، ص 4). خلاصه‌نويسان در ترتيب مطالب و ابواب كتابها نيز معمولا تصرفاتى كرده‌اند. مثلا مطالبى را كه در كتاب اصل در ذيل دو يا چند عنوان آمده است، همه را در يك باب گرد آورده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌عدى، ج 1، ص 91ـ92؛ مَقريزى، ص 41، 43).

واحد نبودن رويّه خلاصه‌ها با بررسى ميزان اختصار مطالب و حذفها در خلاصه‌هاى مختلف، نيز شناسايى مى‌شود. مثلا شمار افرادى كه شرح احوالشان به‌طور مستقل در الكامل فى ضعفاء الرجالِ ابن‌عَدِىّ و مختصر مقريزى از آن آمده تقريباً يكسان است (رجوع کنید به ابن‌عدى، ج 9، ص 208؛ مقريزى، ص 843)، اما در مختصر شمّاع حلبى از الضوءاللّامعِ سخاوى، بيش از يك هفتم افرادِ مذكور در كتاب الضوءاللّامع حذف شده‌اند. در عين حال، شمّاع حلبى مانند بسيارى ديگر از خلاصه‌نويسان در ازاى اين تلخيص و حذف، سرگذشت 78 تن از مشايخ خود را ــكه نامى از آنها در الضوءاللّامع نبوده ــ افزوده است (رجوع کنید به ج 1، ص 33ـ37).

در كنار اختلافات روشىِ خلاصه‌نويس با صاحب كتاب اصل، ملاحظات مذهبى و احيانآ صوابديدهاى اخلاقى نيز بايد در نظر گرفته شود. مثلا مقريزى در خلاصه خود از كتاب الكامل ابن‌عدى، در هر جاى كتاب كه حاوى مذمّتى بر ابوحنيفه بوده، جاى «حنيفه» را تعمداً خالى گذاشته است (مقريزى، مقدمه دمشقى، ص 34). او با همين رويكرد، شرح‌حال مفصّل ابوحنيفه مذكور در الكامل (ج 8، ص 235ـ 246) را به‌طور كامل حذف و فقط به ذكر نام او بسنده كرده است (رجوع کنید به مقريزى، ص 755). نمونه ديگر خلاصه‌اى است كه شمّاع حلبى از الضوءاللّامع عرضه كرده و به صوابديد خويش از بيان شرح‌حال افرادى كه به‌زعم وى متصف به اوصاف قبيح بوده‌اند يا اشخاص كم اهميت، يكسره چشم پوشيده است (رجوع کنید به ج 1، ص 28ـ32).

خلاصه‌نويسان با اين مايه آزادى عمل در حذف مطالب، ترتيب‌بندى مباحث كتاب و ايجاد تغييرات و دخل و تصرفها، در عمل نشان دادند كه در بسيارى از موارد نظر و سليقه مؤلف اصلى را نمى‌پسنديدند و اين خوشايند صاحبان كتابهاى اصلى نبود. البته بسيارى از مؤلفان آثار، مانند جاحظ (رجوع کنید به ياقوت حموى، 1965، ج 1، ص 11ـ12)، مسعودى (ج 1، ص 22ـ 23) و ياقوت حموى (همانجا) با اصلِ تلخيص و نيز با خلاصه‌كنندگان تأليفات خويش سخت مخالفت مى‌كردند. اما اين مخالفتها و تحذيرها اثر نبخشيد. كتاب الحيوان جاحظ دست‌كم چهار بار در قرنهاى مختلف تلخيص شد (رجوع کنید به ابن‌منظور، مقدمه عبدالحميد، ص 129). كتاب معجم البلدان را يك قرن بعد از ياقوت حموى، صفى‌الدين عبدالمؤمن بغدادى (متوفى 739) با نام مراصدالاطّلاع على أسماء الامكنةو البقاع تلخيص كرد. مروج‌الذهب مسعودى را نيز به‌رغم همه انذارها و نفرينهاى او، ابتدا محمدبن على شاطبى (متوفى 684) با نام عُقودالجمان فى مختصر اخبار الزمان و سپس ابراهيم اَبشيهى در 1118 خلاصه كردند (بروكلمان، ج 3، ص 58ـ59).

درواقع مؤلفان آثار از يك سو علاقه‌اى به خلاصه شدن كتابهايشان نداشتند و از سوى ديگر، به تجربه، خلاصه شدن آثار خويش را پيش‌بينى مى‌كردند. ازاين‌رو برخى از آنان، خود به تلخيص آثار خويش پرداختند. مثلا به گفته حاجى‌خليفه (ج 2، ستون 1933)، ابن‌تغرى بردى (متوفى 874) از بيم خلاصه كردن ديگران، خود النجوم‌الزاهرة را تلخيص كرد و آن را الكواكب‌الباهرة من النجوم‌الزاهرة ناميد. همچنين در قرن پنجم، ابوالحسن على‌بن احمد واحدى نيشابورى، تفسير قرآنى در سه نسخه به صورت بسيط، وسيط و وجيز نوشت (ابن‌خلّكان، ج 3، ص 303). او با اين كار هم نياز دانشجويان و آسان‌گيران را برآورد و هم كتابش را از خطر تلخيص به دست ديگران دور نگاه داشت. ابن‌كثير نيز اثر معتبر خويش البداية و النهاية را با عنوان الكواكب الدّرارى خلاصه كرد (حاجى‌خليفه، ج 2، ص 1521). در اين موارد نيز خلاصه‌نوشتهاى يك مؤلف هميشه صرفآ اثرى تلخيصى نيست، چرا كه مؤلفى ممكن است در مرحله خلاصه‌نويسى در مطالب كتابش تجديدنظر كند و مطالبى را افزون بر كتاب اصل در خلاصه‌اش بياورد. مثلا رايات المبرّزينِ ابن‌سعيد مغربى (متوفى 685) برگزيده‌اى است از كتاب ديگر او با نام المُغرِب فى حُلَى‌المَغرب (رجوع کنید به ابن‌سعيد مغربى، 1987، ص 38)، با اين همه در مواردى مطالب كتاب رايات المبرّزين افزون‌تر از كتاب اصل است (براى نمونه رجوع کنید بههمان، ص 183ـ185؛ همو، 1964، ج 1، ص 55ـ56).


منابع :
(1)ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسى، چاپ احسان عباس، بيروت 1980ـ1983؛
(2) ابن‌خلدون؛
(3) ابن‌خلّكان؛
(4) ابن‌سعيد مغربى، رايات المبرّزين و غايات المميزين، چاپ محمد رضوان دايه، دمشق 1987؛
(5) همو، المُغرِب فى حُلَى المَغرب، چاپ شوقى ضيف، قاهره 1964؛
(6) ابن‌طولون، الفُلك المسْحون فى احوال محمدبن طولون: سيرة ذاتية للمؤلف و بيان بمؤلفاته البالغة ( 753) كتابا!، چاپ محمد خير رمضان يوسف، بيروت 1416/1996؛
(7) ابن‌طَيِّب، اضاءة الراموس و اضافة‌الناموس على اضاءةالقاموس، چاپ عبدالسلام فاسى و تهامى راجى هاشمى، محمديه، مغرب ]1403ـ1405/1983ـ 1985[؛
(8) ابن‌عدى، الكامل فى ضعفاءالرجال، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت 1418/1997؛
(9) ابن‌منظور، تهذيب حيوان‌الجاحظ، چاپ زهران محمدجبر عبدالحميد، بيروت 1413/1992؛
(10) ابن‌نديم (تهران)؛
(11) اسماعيل‌بن على ابوالفداء، المختصر فى اخبارالبشر: تاريخ ابى‌الفداء، بيروت: دارالمعرفة للطباعة والنشر، [.بى‌تا]؛
(12) كارل بروكلمان، تاريخ الادب‌العربى، ج 3، نقله الى العربية عبدالحليم نجار، قاهره ] 1974[؛
(13) حاجى خليفه؛
(14) محمدبن على حموى، التاريخ‌المنصورى: تلخيص الكشف و البيان فى حوادث‌الزمان، چاپ ابوالعيد دودو، دمشق 1401/1981؛
(15) على‌بن محمد خازن، تفسيرالخازن، المسمى لباب التأويل فى معانى التنزيل، چاپ عبدالسلام محمدعلى شاهين، بيروت 1425/2004؛
(16) ذهبى؛
(17) محمدبن حسن زَبيدى، مختصرالعين، چاپ صلاح مهدى فرطوسى، بغداد 1991؛
(18) محمدبن عبدالرحمان سخاوى، الجواهر و الدرر فى ترجمة شيخ‌الاسلام ابن‌حجر، چاپ ابراهيم باجس عبدالمجيد، بيروت 1419/1999؛
(19) عبدالرحمان‌بن ابى‌بكر سيوطى، المزهر فى علوم اللغة و انواعها، چاپ محمد احمد جادالمولى، على‌محمد بجاوى، و محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره [.بى‌تا]؛
(20) عمربن احمد شمّاع حلبى، القبس‌الحاوى لغرر ضوءالسخاوى، چاپ حسن اسماعيل مروه و خلدون حسن مروه، بيروت 1998؛
(21) ايادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدين السيوطى: معلمة‌العلوم الاسلامية، دمشق 1417/1996؛
(22) عبداللّه نذير احمد، ابوجعفر الطحاوى: الامام المحدث الفقيه (239ه ـ321ه )، دمشق 1411/1991؛
(23) مجمل‌التواريخ و القصص، چاپ سيف‌الدين نجم‌آبادى و زيگفريد وبر، نكارهاوزن 1378ش؛
(24) جعفربن حسن محقق حلّى، مختصر نافع: ]ترجمه فارسى[، چاپ محمدتقى دانش‌پژوه، تهران 1362ش؛
(25) همو، المعتبر فى شرح‌المختصر، چاپ سنگى ]تهران[ 1318؛
(26) مسعودى، مروج (پاريس)؛
(27) احمدبن على مَقريزى، مختصرالكامل فى‌الضعفاء و علل‌الحديث لابن عدى، چاپ ايمن‌بن عارف دمشقى، قاهره 1415/1994؛
(28) ياقوت حموى، كتاب معجم‌البلدان، چاپ فرديناند ووستنفلد، لايپزيگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛
(29) همو، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بيروت 1993؛
(30) EI2, s.v."Mukhtasr", (by A. Arazi and H. Ben Shammai).
/ قنبرعلى رودگر /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7170
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست