responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7143

خطيب قزوينى ، خطيب قزوينى، جلال الدين محمدبن عبدالرحمان، اديب، نظريه پرداز بلاغت، خطيب و قاضى القضات مصر و شام در سده هاى هفتم و هشتم. نام وى در تمام منابع محمد آمده، ولى خواندمير (ج 3، ص 265) نام او را محمود و ابنكثير در يكجا (ج 14، ص 184) نام پدر وى را عبدالرحيم ذكر كرده است. كنيه هاى او را ابوالمعالى و ابوعبداللّه نوشته اند (رجوع کنید به ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 159؛ صفدى، 1962، ج 3، ص 242) و به سبب عهده دارى منصب خطابت در دمشق و مصر او را خطيب دمشق و خطيب مصرى نيز گفته اند (رجوع کنید به سبكى، ج 9، ص 161؛ حاجى خليفه، ج 1، ستون210؛ مدرس تبريزى، ج 2، ص 148). در برخى منابع خطيب قزوينى را از خاندان ابودُلَفِ عِجْلى* (متوفى 226)، اديب، شاعر، موسيقىدان و از اميران دوره عباسيان (حك : 132ـ656)، دانسته اند (رجوع کنید به ابن فضل اللّه عمرى، همانجا؛ صفدى، 1962، ج 3، ص 243؛ ابن قاضى شهبه، ج 2، ص 286). خاندان ابودلف به دليل شورش بر خلافت عباسيان به طبرستان و قزوين كوچ كردند (براى تفصيل رجوع کنید به احمد مطلوب، ص100ـ101). از بازماندگان اين خاندان در قزوين عبدالكريم رافعى* قزوينى، مؤلف كتاب التدوين فى اخبار قزوين (متوفى 623) بود كه با خانواده خطيب قزوينى نسبت خويشاوندى داشت (ابوالفداء، ج 2، جزء4، ص 129؛ ابنوردى، ج 2، ص 464).

خاندان خطيب اصلا از قزوين بودند ولى برادر خطيب، امام الدين، در تبريز به دنيا آمد (ابن طولون، ص 82) و خطيب قزوينى در شعبان 666 در موصل زاده شد (ذهبى، ص 205؛ صفدى، 1962، ج 3، ص 242؛ سلامى، ج 1، ص260). پدر و پدربزرگ خطيب نيز قاضى القضات بودند (رجوع کنید به يافعى، ج 4، ص 301؛ خوان دمير، همانجا). معاصران خطيب يعنى ذهبى، ابن فضل اللّه عمرى، ابن وردى (كه مطالب تاريخ ابى الفداء درباره خطيب قزوينى نيز از اوست)، صَفَدى، ابن نُباته، يافعى، سُبْكى، اسنوى، محمدبن رافع سلامى و ابن كثير از وى ياد كرده اند (رجوع کنید به ادامه مقاله). به تصريح ابن وردى (همانجا) نويسندگان معاصر خطيب قزوينى نسبت به ذكر جزئيات زندگانى او احساس نياز نكرده اند و ازاينرو آگاهى ما از زندگانى وى چندان فراوان نيست.

خطيب نزد پدرش دانش اندوخت و دانشهاى رايج عصر خود را از منقول و معقول نزد شمس الدين اَيْكى، شهاب الدين اَربِلى، شيخ عزالدين فاروثى و ديگران فراگرفت (ذهبى، ص 205ـ206؛ يافعى، همانجا؛ نُعَيْمى دمشقى، ج 1، ص 196). او از فاروثى و ديگران حديث نيز نقل كرده است (ذهبى، ص 206؛ يافعى، همانجا). خطيب قزوينى به گفته تمام منابع شافعى و به تصريح صفدى (1418، ج 4، ص 492) اشعرى مسلك بوده است. خطيب را فردى ذوالفنون، علامه، جامع معقول و منقول، امام در بلاغت و استاد در فقه، لغت، تدريس و خطابت معرفى كرده اند (رجوع کنید به ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 160، 167؛ ابن وردى؛ صفدى، 1962؛ يافعى، همانجاها).

شاعر و نويسنده هم روزگار خطيب، ابن نُباته* در ضمن يك قصيده (رجوع کنید به ص 495ـ497) و در جايى ديگر با نثرى مسجّع (رجوع کنید به سبكى، ج 9، ص 158ـ159) به جامعيت علمى خطيب اشاره كرده است. از جمله شاگردان خطيب در علوم بلاغى ابن فضل اللّه و بهاءالدين سُبْكى بوده اند. سبكى تلخيص المفتاح خطيب قزوينى را نيز روايت كرده است (رجوع کنید به ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 163؛ ابن قاضى شهبه، ج 3، ص 127؛ ابن طولون، ص 107). بسيارى نيز نزد خطيب اصول فقه آموختند (رجوع کنید به ابن قاضى شهبه، ج 2، ص 287ـ288). خطيب از مشايخ اجازه صفدى و ابوعبداللّه ابن مرزوق نيز بوده است (رجوع کنید به صفدى، 1962، ج 3، ص 243؛ مَقَّرى، ج 5، ص390، 392، 394). بِرْزالى* نيز از خطيب حديث نقل كرده است (رجوع کنید به سلامى، ج 1، ص 259؛ ابن قاضى شهبه، ج 2، ص 287؛ براى ديگر شاگردان خطيب و كسانى كه از او روايت كرده اند رجوع کنید به احمد مطلوب، ص120ـ121).

خطيب مردم را به فراگيرى اصول فقه و معانى و بيان ترغيب مى كرد (ابن حجر عسقلانى، ج 4، ص 5). او در جوانى به همراه پدرش و برادرش راهى بلاد روم ]آسياى صغير، آناطولى[ شد و در 686 كه بيست ساله بود (قس صفدى، 1418، ج 4، ص 493 كه سن او را حدود سى سال دانسته است) قاضى منطقه اى در آنجا شد (همو، 1962، ج 3، ص 242؛ ابن حجر عسقلانى، ج 4، ص 3)، هرچند ابن تغرى بِردى (1423، ج10، ص 104) به دليل حنفى بودن بيشتر ساكنان آن منطقه، در قاضى شدن فردى شافعى مذهب در آنجا ترديد كرده است. به گفته ابن كثير (ج 14، ص 185) خطيب قزوينى و برادرش پس از 690 وارد دمشق شدند (قس احمد مطلوب، ص 108 كه گفته برادر خطيب، امام الدين، در 689 در دمشق تدريس مى كرده است) و خطيب نزد شيخ برهان الدين، فرزند تاجالدين سبكى شيخ شافعيان، به عنوان مُعيد (تكراركننده درس استاد براى شاگردان) در مدرسه بادرائيه* مشغول به كار شد. او چندين سال در دمشق براى مطالعه به كتابخانه هايى مى رفت كه كتابهاى ارزشمند وقف شده در آنها نگهدارى مىشد و تمام روز در آنجا مطالعه مىكرد (رجوع کنید به ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 160). او در شعبان 693 در مدرسه مسروريه به تدريس پرداخت (ابن كثير، ج 13، ص 336) و در 696 جانشين برادرش در مقام قضاى دمشق شد (صفدى، 1962، همانجا؛ سبكى، ج 9، ص 158؛ ابنفرات، ج 8، ص 230ـ231). در 699 نيز مدرّس مدرسه امينيه* دمشق، از مدارس شافعيان، شد و در اول محرّم 705 جانشين نجم الدين ابن صَصْرى* در مقام قضا گرديد. مدتى نيز خطيب مسجدجامع اموى در دمشق بود (صفدى، 1418، همانجا؛ نعيمى دمشقى، ج 1، ص 196) كه گويا به فرمان نايب السلطان، افرم، و در شوال 706 بوده است (رجوع کنید به ابن كثير، ج 14، ص 42). در ذيقعده 709 خطيب به طور موقت از خطابت دمشق كنار گذارده شد و قاضى بدرالدين محمد حنبلى به جاى وى خطبه خواند، اما در 710 مجددآ خطيبِ دمشق شد (همان، ج 14، ص 56).

در 724 قاضى القضاتى شام به خطيب قزوينى پيشنهاد شد، اما به سبب بدهي هاى فراوان خطيب و كردار زشت فرزندش عبداللّه، او را براى اين شغل مناسب نديدند. البته ملك ناصر محمدبن قلاوون، حاكم وقت، با پرداخت بدهي هاى خطيب، كه سى هزار يا صد هزار درهم بود (رجوع کنید به ابنبطوطه، ج 1، ص 108؛ ابن حجر عسقلانى، ج 4، ص 4)، و صدور دستور براى ماندن فرزندش در مصر، در رجب 724 خطيب را به قاضى القضاتى شام برگزيد (ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 162؛ صفدى، 1418، ج 4، ص 493ـ494). خطيب در اين سمت به يارى فقيران شتافت و دارايي هاى اوقاف را صرف آنان كرد (صفدى، 1418، ج 4، ص 494). وى همزمان در مدارس عادليه و غزاليه نيز به تدريس پرداخت (نعيمى دمشقى، همانجا؛ ابن طولون، ص 88).

به گفته ابن بطوطه (ج 1، ص 102، 107)، در 726 مسجد دمشق سيزده امام جماعت داشت و خطيب، امام جماعت شافعيان و مقدّم بر همه بود و در دارالخطابه سكنا گزيده بود، در جمادىالآخره 727 (قس ابن اياس، ج 1، قسم 1، ص 466 كه اين سال را به اشتباه 733 دانسته است) خطيب قزوينى قاضى القضات مصر شد و يازده سال در اين سمت ماند (صفدى، 1418، همانجا؛ اسنوى، ج 2، ص 167؛ ابن كثير، ج 14، ص 185) و در مدارس ناصريه، صالحيه و دارالحديث الكاملية مصر نيز به تدريس پرداخت (ابن طولون، همانجا). فرزند ديگر خطيب، بدرالدين محمد، نيز خطيب دمشق و مدرّس مدرسه شاميه* جوانيه شد. در اين دوران قدر و منزلت خطيب قزوينى نزد ملك ناصر افزايش يافت (ابنفضلاللّه عمرى، همانجا؛ ابنتغرى بردى، 1423، ج10، ص 104) و وى بسيارى از درخواستهاى مردم را با حاكم در ميان گذاشت و در موارد متعددى از آنان نزد حاكم شفاعت كرد (رجوع کنید به ابنفضلاللّه عمرى، هانجا؛ صفدى، 1962، ج 3، ص 242). به تعبير صفدى (1418، ج 4، ص 492) خطيب بيشتر شبيه وزير بود تا قاضى؛ زيرا آنچه مى خواست نزد سلطان عملى مىكرد (نيز رجوع کنید به خواندمير، ج 3، ص 265). در سالهاى قاضى القضاتى خطيب، كردار نادرست فرزند خطيب، عبداللّه، به جايى رسيد كه مردم نزد سلطان از او شكايت كردند (ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 162ـ163) و به همين سبب سلطان در 738 خطيب قزوينى را از سمت قاضىالقضاتى مصر عزل كرد (ابناياس، ج 1، قسم 1، ص 476). بهگفته ابنوردى (ج 2، ص 464) خانه خطيب قزوينى در مصر كه بيش از يك ميليون درهم ارزش داشت، مصادره شد. خطيب پس از عزل، به عنوان قاضى و جانشين شهاب الدين محمد اربلى راهى شام شد (مَقريزى، ج 3، ص240)، ولى پس از مدتى فلج شد و بر اثر بيمارى درگذشت (ذهبى، ص 206؛ صفدى، 1962، ج 3، ص 243؛ يافعى، ج 4، ص 301). به هنگام بيمارى خطيب، فرزندش بدرالدين محمد عهده دار كارهاى او بود (ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 163؛ نعيمى دمشقى، ج 1، ص 197). بيشتر منابع درگذشت وى را در 15 جمادى الاولى 739 در 73 سالگى و در دمشق دانسته اند (رجوع کنید به ذهبى، ص 205؛ صفدى،1962، همانجا). ابن فضل اللّه عمرى (ج 9، ص 167) سن او را هنگام وفات 74 نوشته است (براى تعيين روز مرگ خطيب رجوع کنید به ج 1، ص 258؛ مقريزى، ج 3، ص 252، 262). ابن تغرى بردى (1383ـ1392، ج 9، ص 318) نيمه جمادى الآخره 739 را تاريخ درگذشت وى ذكر كرده است. پيكر خطيب قزوينى را باشكوه بسيار تشييع كردند و در مقبره صوفيه در دمشق به خاك سپردند (رجوع کنید به ذهبى، ص 205ـ206؛ صفدى، 1962، همانجا؛ سلامى، ج 1، ص 259).

پس از درگذشت خطيب قزوينى اشعار فراوانى در رثاى او سروده شد (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ج 4، ص 5). از جمله ابننُباته كه در زمان حيات خطيب نيز اشعارى در مدحش سروده بود (رجوع کنید به ابننباته، ص 161، 198ـ199، 495ـ497، 552ـ554) و ابنفضلاللّه عمرى (ج 9، ص 164ـ167) مرثيههايى براى وى سرودند. خطيب قزوينى بخشنده، بردبار، هوشمند، فصيح و شيرين گفتار و در مناظره چيرهدست بود (ذهبى، ص 206؛ صفدى، 1962، ج 3، ص 242ـ243؛ يافعى، همانجا؛ ابنحجر عسقلانى، ج 4، ص 3، 5). خطيب بسيار فتوا مىداد (ابنكثير، ج 14، ص 185؛ براى نمونه فتواهاى وى رجوع کنید به سبكى، ج 9، ص 161) و خطى خوش داشت كه صَفَدى (1418، ج 4، ص 495) و سيوطى (ج 1، ص 157) نمونه هايى از آن را در اختيار داشتند.

خطيب قزوينى علاوه بر عبداللّه و بدرالدين محمد، دو فرزند ديگر به نامهاى عبدالرحيم تاج الدين و عبدالكريم صدرالدين داشت كه هر دو به خطابت و تدريس اشتغال داشتند (براى تفصيل رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ج 2، ص 361، 401؛ نعيمى دمشقى، ج 1، ص 133).

خطيب را مؤلفى ذوالفنون در شاخههاى گوناگون دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابن تغرى بردى، 1383ـ1392، همانجا)، آثار او بدين قرار است :

1) تلخيص المفتاح، تلخيصى است از باب سوم مفتاح العلوم* سكّاكى* در علم بلاغت. تلخيص المفتاح مورد پسند جويندگان اين علم قرار گرفته است (رجوع کنید به قلقشندى، ج 1، ص 185؛ طاشكوپرى زاده، ج 1، ص 194). به تعبير خود خطيب قزوينى (1350، ص 22ـ23)، وى بهسبب پيچيدگى و دشوارى متن مفتاح العلوم آن را تلخيص كرده و شواهد و امثال و برخى نظرهاى خود را نيز بر آن افزوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). حاشيه ها و شرحهاى فراوانى بر تلخيص المفتاح خطيب نگاشته شده است (براى تفصيل رجوع کنید به تلخيص المفتاح*).

2) الايضاح كه آن را ايضاحال تلخيص و الايضاح فى المعانى و البيان نيز گفته اند (رجوع کنید به سيوطى، همانجا؛ حاجى خليفه، ج 1، ستون210). اين اثر پس از تلخيص المفتاح نوشته شده و به گفته خطيب قزوينى (1428، ص 9) به منزله شرح تلخيص المفتاح است. او در آن از آراى عبدالقاهر جرجانى* و دو كتاب وى، دلائل الاعجاز* و اسرارالبلاغة*، نيز بهره برده است. به گفته امين خولى (ص 183) خطيب هر دو كتاب تلخيص المفتاح و الايضاح را در مصر تأليف كرده است (قس احمد مطلوب، ص 183ـ184 كه گفته هر دو كتاب در شام تأليف شده اند؛ نيز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل «قزوينى»). بر الايضاح خطيب نيز شرحها و حاشيه هايى نوشته شده كه نخستين آنها در سده هشتم و از جمال الدين محمد آقسرايى* است (رجوع کنید به طاشكوپرىزاده، ج 1، ص 195؛ حاجى خليفه، ج 1، ستون 210ـ211؛ بروكلمان، ج 5، ص 253ـ254). الايضاح چند بار به چاپ رسيده و محققان معاصر نيز آن را تهذيب و شرح كردهاند (رجوع کنید به عمر فرّوخ، ج 3، ص 753؛ احمد مطلوب، ص 187ـ190).

خطيب قزوينى در طرح مباحث بلاغى اختلاف نظرهاى خود را با سكّاكى مطرح كرده است، از جمله در تعريف علم معانى (رجوع کنید به سكّاكى، ص70؛ خطيب قزوينى، 1350، ص 37)؛ تقابل خبر و طلب در مفتاحالعلوم سكّاكى (ص 71) و خبر و انشاء در التلخيص فى علوم البلاغه خطيب قزوينى (ص 38)؛ ذكر بحث مجاز عقلى در علم بيان در مفتاحالعلوم (ص 166) و در علم معانى در التلخيص (ص 45)؛ بحث از ايجاز و اطناب در مفتاحالعلوم (ص120) بدون مبحث مساوات و افزودن بحث مساوات در التلخيص (ص 209ـ210، 213)؛ نقل اختلاف نظر سكّاكى با ديگر دانشمندان بلاغت از جمله زمخشرى* در مبحث استعاره (رجوع کنید به خطيب قزوينى، 1428، ص 241ـ242) و افزودن مباحث سرقتهاى شعرى، ابتدا، تخلص و انتها در التلخيص (ص 408ـ435)؛ سكّاكى (ص 179ـ182) بيست آرايه معنوى و شش آرايه لفظى آورده است و خطيب قزوينى (1350، ص 347ـ408) سى آرايه معنوى و هفت آرايه لفظى. اختلاف ديگر خطيب با سكّاكى بر سر نامگذارى برخى آرايه هاست. براى مثال سكّاكى (ص180) آرايهاى را سوق المعلوم مَساقغيره ناميده، ولى خطيب (1350، ص 385) اصطلاح تجاهلالعارف را به كار برده است؛ سكّاكى (همانجا) آرايه ايهام را آورده كه خطيب قزوينى (1350، ص 359) آن را توريه و ايهام ذكر كرده است (براى تفصيل اين اختلاف نظرها رجوع کنید به شوقى ضيف، ص 346ـ347؛ عبدالعزيز عتيق، ص 303ـ310؛ د. اسلام، همانجا).

3) الشَّذْرالمرجانىّ فى شعرالاَرَّجانىّ، كه گزيده اى است از سرودههاى قاضى احمدبن محمد ارّجانى*، شاعر ايرانى تازىگو (متوفى 544). خطيب قزوينى، ارّجانى را شاعرى بزرگ و از مفاخر عجم مىدانست (رجوع کنید به صفدى، 1962، ج 3، ص 243؛ ابن حجر عسقلانى، ج 4، ص 5). اين كتاب كه متأسفانه مفقود گشته با نامهاى السورالمرجانىّ من شعرالارّجانىّ (رجوع کنید به سيوطى، همانجا؛ حاجى خليفه، ج 2، ستون 1009) و المُشَذَّرالمرجانىّ من شعرالارّجانىّ (حاجى خليفه، ج 2، ستون1692؛ بغدادى، ج 2، ص150) نيز ناميده شده است. خطيب قزوينى به سرودههاى ارّجانى بسيار استشهاد جسته است (براى نمونه رجوع کنید به 1428، ص 289، 329، 335، 342).

4) الاصول (رجوع کنید به سلامى، ج 1، ص 259؛ ابن قاضى شهبه، ج 2، ص 287؛ ابنعماد، ج 6، ص 123)، كه به گفته احمد مطلوب (ص 161) در اصول فقه شافعى بوده است.

5) شرح قصيده لاميه ساوى (متوفى 749)، كه در باب عروض است (رجوع کنید به قلقشندى، ج 1، ص 469).

6) شرح قصيده تائيه ابنفارض* (رجوع کنید به ابنقاضى، ج 2، ص 115).

صلاحالدين منجّد (ص 321) دو نسخه خطى با نامهاى شرحالموجز فىالطب و مادةالحياة فى دفع السموم از خطيب قزوينى معرفى كرده كه در هيچيك از منابع كهن نامى از آنها نيامده است.

نثر خطيب قزوينى مانند ديگر نوشته هاى نويسندگان آن دوران مسجّع و مزيّن به آرايه هاى ادبى است (براى نمونه نثرهاى وى رجوع کنید به ابن فضل اللّه عمرى، ج 9، ص 168ـ 170؛ صفدى، 1418، ج 4، ص 498ـ499). خطيب قزوينى افزون بر عربى زبانهاى فارسى و تركى را نيز مىدانست (يافعى، ج 4، ص 301؛ براى نمونه فارسىدانى وى رجوع کنید به اسنوى، ج 1، ص 281؛ ابنعماد، ج 5، ص 109 كه به بحث «ان» نسبت در زبان فارسى اشاره كرده است)، ولى اثرى به آن دو زبان پديد نياورده است. با آنكه خطيب اديبى كامل بود، ولى يك بيت شعر نيز نسروده است (رجوع کنید به سيوطى، همانجا؛ طاشكوپرىزاده، ج 1، ص 194). البته تفتازانى (ص 437) بيت شعرى را به اشتباه از آنِ خطيب دانسته در حالى كه پيشتر عبدالقاهر جرجانى (ص 256) به آن شعر استشهاد كرده بوده است.

خطيب قزوينى در دوران خود سرآمدِ دانشمندان علم بلاغت بود، ولى به دنبال پيروى از سكّاكى در وارد كردن مباحث منطقى و عقلى در علوم بلاغى باعث جمود دانش بلاغت شد كه تا به امروز نيز ادامه داشته است (براى تفصيل رجوع کنید به شوقىضيف، ص 352ـ354؛ د. اسلام، همانجا).


منابع :
(1) ابن اياس، بدائع الزهور فى وقائع الدهور، چاپ محمدمصطفى، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛
(2) ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ على منتصر كتانى، بيروت 1395/1975؛
(3) ابن تغرى بردى، المنهل الصافى، ج10، چاپ محمد محمدامين، قاهره 1423/2003؛
(4) همو، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ1972؛
(5) ابن حجر عسقلانى، الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة، بيروت 1414/1993؛
(6) ابنطولون، قضاة دمشق، چاپ صلاحالدين منجّد، دمشق 1956؛
(7) ابنعماد؛
(8) ابنفرات، تاريخ ابنالفرات، ج 8، چاپ قسطنطين زريق و نجلا عزالدين، بيروت 1939؛
(9) ابنفضلاللّه عمرى، مسالك الابصار فى ممالكالامصار، ج 9، چاپ محمدعبدالقادر خريسات، عصام مصطفى عقله، و يوسف احمد بنىياسين، العين، امارات متحده عربى، 2001؛
(10) ابنقاضى، درّةالحجال فى اسماءالرجال (ذيل وفياتالاعيان)، چاپ محمد احمدى ابوالنور، ج 2، قاهره 1391/1971؛
(11) ابن قاضى شهبه، طبقات الشافعية، چاپ حافظ عبدالعليمخان، بيروت: عالم الكتب، 1407/1987؛
(12) ابن كثير، البداية و النهاية فى التاريخ، ]قاهره [1351ـ1358؛
(13) ابننُباته، ديوان ابن نُباتةالمصرى، مصر 1323/1905؛
(14) ابن وردى، تاريخ ابن الوردى، نجف 1389/1969؛
(15) اسماعيلبن على ابوالفداء، المختصر فى اخبار البشر: تاريخ ابىالفداء، بيروت: دارالمعرفةللطباعة و النشر، [.بى‌تا]؛
(16) احمد مطلوب، القزوينى و شروح التلخيص، بغداد 1387/1967؛
(17) عبدالرحيم بن حسن اسنوى، طبقات الشافعية، چاپ كمال يوسف حوت، بيروت 1407/1987؛
(18) امين خولى، مناهج تجديد فى النحو و البلاغة و التفسير و الادب، ]قاهره [1995؛
(19) كارل بروكلمان، تاريخ الادب العربى، ج 5، نقله الى العربية رمضان عبدالتواب، قاهره 1975؛
(20) اسماعيل بغدادى، هديةالعارفين، ج 2، در حاجىخليفه، ج 6؛
(21) مسعودبن عمر تفتازانى، كتاب المطّول فى شرح تلخيص المفتاح، ]استانبول[ 1330، چاپ افست قم 1407؛
(22) عبدالقاهر جرجانى، كتاب اسرارالبلاغة، چاپ هلموت ريتر، استانبول 1954؛
(23) حاجى خليفه؛
(24) محمدبن عبدالرحمان خطيب قزوينى، الايضاح فى علوم البلاغة، چاپ عبدالحميد هنداوى، قاهره 1428/2007؛
(25) همو، التلخيص فى علوم البلاغة، چاپ عبدالرحمان برقوقى،] قاهره ?1350/ 1932[؛
(26) خوان دمير؛
(27) محمدبن احمد ذهبى، من ذيول العبر للذهبى و الحسينى، چاپ محمد رشاد عبدالمطلب، كويت [.بى‌تا]؛
(28) عبدالوهاب بن على سبكى، طبقات الشافعية الكبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ] 1976[؛
(29) يوسف بن ابى بكر سكّاكى، كتاب مفتاح العلوم، ]قاهره[ 1348، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(30) محمدبن رافع سلامى، الوفيات، چاپ صالح مهدى عباس، بيروت 1402/1982؛
(31) عبدالرحمان بن ابى بكر سيوطى، بغيةالوعاة فى طبقات اللغويين و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1384؛
(32) شوقىضيف، البلاغة: تطور و تاريخ، قاهره ] 1976[؛
(33) خليل بن ايبك صفدى، اعيان العصر و اعوانالنصر، چاپ على ابوزيد و ديگران، دمشق 1418/1998؛
(34) همو، كتاب الوافى بالوفيات، ويسبادن 1962ـ؛
(35) احمدبن مصطفى طاشكوپرىزاده، مفتاحالسعادة و مصباح السيادة، بيروت 1405/1985؛
(36) عبدالعزيز عتيق، تاريخ البلاغة العربية، بيروت: دارالنهضة العربية، [.بى‌تا]؛
(37) عمر فرّوخ، تاريخالادب العربى، ج 3، بيروت 1989؛
(38) قلقشندى؛
(39) محمدعلى مدرستبريزى، ريحانةالادب، تهران 1374ش؛
(40) احمدبن محمد مَقَّرى، نفحالطيب، چاپ احسان عباس، بيروت 1388/1968؛
(41) احمدبن على مَقريزى، السلوك لمعرفة دولالملوك، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بيروت 1418/1997؛
(42) صلاحالدين منجّد، «مصادر جديدة عن تاريخ الطب عندالعرب»، مجلة معهدالمخطوطات العربية، ج 5، ش 2 (جمادىالاولى 1379)؛
(43) عبدالقادربن محمد نعيمى دمشقى، الدارس فى تاريخ المدارس، چاپ جعفر حسنى، ]قاهره [1988؛
(44) عبداللّهبن اسعد يافعى، مرآةالجنان و عبرةاليقظان فى معرفة مايعتبر من حوادث الزمان، حيدرآباد، دكن 1337ـ1339، چاپ افست بيروت 1390/1970؛
(45) EI2, s.v. "Al-Kazwini (Khatib Dimashk)" (by S. A. Bonebakker).
/ باقر قربانى زرّين /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7143
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست