responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7132

خِطّه ، خِطّه، اصطلاحى كهن به جاى محله يا شهر در دوره اسلامى. خطّه و نيز خِطّ به معناى زمين، خانه، محله يا هر جايى است كه مالكى نداشته باشد و انسان به قصد محدود كردن و مستولى شدن، بر آن خط كشى و علامتگذارى كند و آنگاه با كسب اجازه از حاكم وقت، روى آن زمين به خانه سازى و آبادانى بپردازد (رجوع کنید به خليلبن احمد، ذيل «خط»؛ ابنمنظور، ذيل «خطط»). در منابع اسلامى، اين واژه اصطلاحآ به معناى محدوده معيّن و علامتگذارى شده اى از شهر بوده كه به عنوان محله يا منطقه يا قلمروِ برخى افراد و خاندانها يا قبايل متمايز مىشده است (رجوع کنید به عبدالحميد نافع، ص 7؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص 3، پانويس 1).

اختطاط يا تخطيط به مفهوم مشخص كردن حد و مرز خارجى خطه و نه ضرورتآ نقشه هاى درونى آن است و با اِقطاع به معناى تيولدارى تفاوت دارد (جميل عبدالقادر اكبر، ص 181ـ182؛ نيز رجوع کنید به اقطاع*؛ تيول*). در اغلب منابع كهن تاريخى، فعل خَطَّ يا اختَطَّ، به معناى خط كشيدن و علامتگذارى كردن زمين براى سكونت، همراه با فعل بنا كردن و ساختن ذكر شده است (براى نمونه رجوع کنید به بلاذرى، 1413، ص270ـ272، 337ـ338؛ يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص150ـ151، 472ـ473).

واژه خطه به مرور زمان و به ويژه در مصر دگرگون شد و گسترش يافت، به نحوى كه طى سده هاى بعدى كلماتى چون خُطّ (جمع آن: اخطاط)، قَطيعه (جمع آن: قطايع) و حارَه (جمع آن: حارات) جايگزين آن گرديدند و به يك طايفه يا قبيله يا قشر نيز اطلاق شدند (رجوع کنید به ابن عبدالحكم، ص 132ـ139؛ ابن عبدالظاهر، ص 21؛ ابندقماق، قسم 1، ص 12ـ13، قسم 2، ص 37ـ42؛ ابن تغرى بردى، ج 3، ص 15؛ عبدالرحمان زكى، ص 18ـ19؛ مَقريزى، ج 3، مقدمه ايمن فؤاد سيد، ص 37ـ43؛ عبدالحميد نافع، همانجا).

هر خطه شبيه روستايى كوچك و مجموعه اى از كوچه ها، خانه ها، كاخ ها، ميدان ها، بازارچه ها، مساجد، مدارس و امثال آن بوده است (جميل عبدالقادر اكبر، ص 188؛ محمدكمال سيدمحمد، ص40ـ41).

در تخطيط شهرهاى اسلامى، رسم و عادت چنين بود كه پس از انتخاب محل، مسجدجامع در مركز آن و در مجاورتش دارالاماره و بيت المال ساخته شود (رجوع کنید به عبدالجبار ناجى، ص 187ـ188؛ محمد عبدالستار عثمان، ص 113ـ114، 117؛ نيز رجوع کنید به طبرى، ج 4، ص 44).

خطها با خيابانهاى (سِكَك) وسيع و پهناورى از يكديگر جدا مىشدند و در ميان هر خطه، ميدان وسيعى به نام دَهْناء براى دفن مردگان و بستن اسبها وجود داشت و منازل (دُور، جمع دار) هر خطه در مجاورت يكديگر قرار داشتند (ماوردى، ص 179ـ180؛ نيز رجوع کنید به ماسينيون، ص 17، 66ـ67؛ طاهر مظفر عميد، ص 213). در تقسيم بندى شهرها، بعضآ يك خطه كوچك، در عين حال بخشى از يك خطه بزرگتر هم بود (جميل عبداقادر اكبر، ص 181ـ182).

بنابر مشهور، عُتبَةبن غَزوان به فرمان خليفه عمر در سال 14 يا 16 يا 17 بصره را تخطيط كرد و چند تن از همراهانش را مأمور ساخت براى سكونت هر عشيره (خاندان) خطهاى را مشخص كنند (رجوع کنید به بلاذرى، 1413، ص 337ـ 341؛ يعقوبى، البلدان، ص 235، 233؛ طبرى، ج 3، ص590ـ594).

در هر خطه، مسئولى به نام عَريف* از ميان افراد آن عشيره براى سرپرستى و اداره امور خطه خويش برگزيده مىشد (صالح احمد على، 1406، ص 51؛ همو، 1985، ج 1، ص 87ـ88). معمولا نام هر خطه از نام عشيره ساكن در خطه يا نام رئيس آن برگرفته مىشد. بعضآ نام برخى از اين خطط تا قرن هاى متمادى باقى مىماند (رجوع کنید به عبدالجبار ناجى، ص 164ـ166؛ صالح احمد على، 1406، ص 49، 57؛ همو، 1985، همانجا).

به نظر مى رسد نخستين خطه هاى مسلمانان در اطراف مسجدجامع بصره شكل گرفت و با افزايش جمعيت شهر و سرازير شدن افراد قبايل و عشاير ديگر به شهر تعداد خطط آن نيز رو به افزايش نهاد (صالح احمد على، 1406، ص 49، 51ـ52). در توزيع و تقسيم خطط كه دقيقآ معلوم نيست تا چه حد روابط نَسَبى و قبيلهاى در آن تأثير داشته است (همان، ص 52ـ53)، برخى از عشاير صاحب خطههاى كمترى شدند و بعضى نيز بيش از يك خطه تصاحب كردند (رجوع کنید به ابنسعد، ج 7، ص 241ـ242؛ نيز رجوع کنید به صالح احمد على، 1406، ص 52)، در حالى كه برخى از عشاير اصلا در بصره خطه نداشتند (رجوع کنید به ابندرى، ج 2، ص 501).

ظاهراً زيادبن ابيه در دوران امارت خود بر بصره، خطط اين شهر را دگرگون ساخت و شهر را به دلايل مختلفى، بهويژه دلايل نظامى، به پنج خطه به نامهاى تميم، بكر، اهل العاليه، اَزْد و عبدقيس تقسيم كرد كه هركدام خُمس (جمع آن: اخماس) ناميده مىشدند؛ او در هر خمس تعدادى از عشاير و خاندان ها را اسكان داد و براى هر كدام از اين خطه ها سرپرستى به نام رئيس الخُمْس، كه داراى اختيارات وسيعى بود، تعيين كرد (رجوع کنید به بلاذرى، 1936، ج 5، ص 259؛ طبرى، ج 5، ص 357؛ نيز رجوع کنید به صالح احمد على، 1969، ص 53ـ55؛ عبدالجبار ناجى، ص 163ـ165).

كوفه را سعدبن ابىوقاص و يارانش تخطيط و به هفت بخش (سُبع، جمع آن: أسباع) تقسيم كردند و سپس اين خطط ميان عشاير مختلف براى سكونت توزيع شد (رجوع کنید به بلاذرى، 1413، ص270ـ272؛ يعقوبى، البلدان، ص 235، 310ـ311؛ طبرى، ج 4، ص 44، 46، 48). ظاهرآ تخطيط كوفه در عصر خلفاى نخستين تغيير نكرد (رجوع کنید به طبرى، ج 4، ص 48؛ نيز رجوع کنید به ماسينيون، ص 49ـ52) تا اينكه در دوران امارت زيادبن ابيه، نظام ارباع بهجاى اسباع به كار رفت و براى هر رُبع مسئولى تعيين شد كه به آنان رؤساى ارباع مىگفتند (طبرى، همانجا؛ نيز رجوع کنید به عبدالجبار ناجى، ص 197). اين نظام تا اوايل سده چهارم و انحطاط شأن و منزلت كوفه پابرجا ماند (ماسينيون، ص60ـ62؛ جنابى، ص80).

مسلمانان همچنين شهرهاى مدائن (رجوع کنید به بلاذرى، 1413، ص 284ـ285)، فسطاط (ابنعبدالحكم، ص 91ـ128؛ ابندقماق، قسم 1، ص 3ـ5؛ قلقشندى، ج 3، ص 326ـ329)، قَيْروان (ابنعذارى، ج 1، ص 19ـ20)، بغداد (بلاذرى، 1413، ص 289؛ خطيب بغدادى، ج 1، ص 378، 380، 394ـ415) و قاهره (ابنعبدالظاهر، ص 15ـ34؛ مقريزى، ج 3، ص 69ـ107) را به شيوه ارباع، تخطيط و ميان عشاير مختلف تقسيم و توزيع كردند و هر خطه به نام آن عشيره مشهور گرديد. منصور، دومين خليفه عباسى، شهر مدور بغداد را در سال 141 يا 145 تخطيط و آن را به چهار بخش (ارباع) تقسيم كرد (يعقوبى، البلدان، ص 238ـ254؛ ابنحوقل، ص240ـ242؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 679ـ684). مسلمانان پس از تسلط بر خراسان نيز آن را به پنج خطه (اخماس) تقسيم كردند كه عبارت بودند از: تميم، بكر، ازد، اهلالعاليه و عبدالقيس (صالح احمد على، 1985، ج 1، ص 82). بهجز اين چند شهر، دادههاى تاريخى درباره تخطيط بسيارى از شهرهاى اسلامى محدود و عمومى و بسيار متناقض است (شاكر مصطفى، ج 1، ص 322).

در تخطيط و علامتگذارى خطط، وسايل مختلف بهكار مىرفت كه از آن جمله ريختن خاكستر و بعضاً گذاشتن دانههاى پنبه و سوزاندن آن (طبرى، ج 7، ص 618) يا ريختن آهك (صفدى، ص 123) بود.

تركيب جمعيتى و قبيلهاى هر خطه به مرور زمان و بر اثر جنگها، حوادث طبيعى، رويدادهاى سياسى و توسعه شهر همواره دچار دگرگونى و تغيير بسيار شد و بافت پيشين خود را، مثل بغداد، كاملا از دست داد (صالح احمد على، 1985، ج 1، ص 87ـ88؛ نيز رجوع کنید به يعقوبى، البلدان، ص 254، 311).


منابع :
(1) ابنتغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره 1426ـ1427/ 2005ـ2006؛
(2) ابنحوقل؛
(3) ابندريد، كتابالاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/1979؛
(4) ابندقماق، كتاب الانتصار لواسطة عقدالامصار، بولاق 1310/1893، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(5) ابنسعد (بيروت)؛
(6) ابنعبدالحكم، فتوح مصر و اخبارها، چاپ چارلز سى. تورى، نيوهاون 1922، چاپ افست بغداد ] 1968[؛
(7) ابنعبدالظاهر، الروضة البهية الزاهرة فى خطط المُعزية القاهرة، چاپ ايمن فؤاد سيد، قاهره 1417/1996؛
(8) ابنعذارى، البيان المُغرِب فى اخبار الاندلس و المَغرِب، ج 1، چاپ ژ.س. كولن و ا.لوى ـ پرووانسال، بيروت 1983؛
(9) ابنمنظور؛
(10) احمدبن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، ج 5، چاپ گويتين، اورشليم 1936، چاپ افست بغداد [.بى‌تا]؛
(11) همو، كتاب فتوحالبلدان، چاپ دخويه، ليدن 1866، چاپ افست فرانكفورت 1413/1993؛
(12) جميل عبدالقادر اكبر، عمارةالارض فى الاسلام: مقارنة الشريعة بانظمة العمران الوضعية، بيروت 1419/1998؛
(13) كاظم جنابى، تخطيط مدينة الكوفة عن المصادر التاريخية و الاثرية: خاصة فى العصر الاموى، بغداد 1386/1967؛
(14) خطيب بغدادى؛
(15) خليلبن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1405؛
(16) شاكر مصطفى، المدن فى الاسلام حتى العصر العثمانى، ]كويت[ 1988؛
(17) صالح احمد على، بغداد مدينةالاسلام: الجانب الغربى، بغداد 1985؛
(18) همو، التنظيمات الاجتماعية و الاقتصادية فى البصرة فى القرن الاول الهجرى، بيروت 1969؛
(19) همو، خطط البصرة و منطقتها، بغداد 1406/1986؛
(20) خليلبن ايبك صفدى، نكت الهميان فى نكت العُميان، چاپ احمد زكىبك، مصر 1329/1911؛
(21) طاهر مظفر عميد، تخطيط المدن العربية الاسلامية، بغداد 1986؛
(22) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(23) عبدالجبار ناجى، دراسات فى تاريخ المدن العربية الاسلامية، بيروت 2001؛
(24) عبدالحميد نافع، ذيل خطط المقريزى، تحقيق خالد عزب و محمد سيدحمدى متولى، قاهره 1426/2006؛
(25) عبدالرحمان زكى، القاهرة: تاريخها و آثارها (969ـ 1825) من جوهر القائد الى الجبرتى المورخ، ]قاهره [1386/1966؛
(26) عماد عبدالسلام رئوف، خطط بغداد فى دراسات المؤرخين المحدثين، بغداد 2002؛
(27) قلقشندى؛
(28) لوئى ماسينيون، خطط الكوفة و شرح خريطتها، ترجمة تقىمحمد مصعبى، چاپ كامل سلمان جبورى، نجف 1399/1979؛
(29) علىبن محمد ماوردى، الاحكام السلطانية و الولايات الدينية، قاهره 1393/1973؛
(30) محمد عبدالستار عثمان، المدينة الاسلامية، كويت 1408/1988؛
(31) محمدكمال سيدمحمد، اسماء و مسمّيات من تاريخ مصر ـ القاهرة، بغداد ] 1986[؛
(32) احمدبن على مَقريزى، المواعظ و الاعتبار فى ذكر الخطط و الآثار، چاپ ايمن فؤاد سيد، لندن 1422ـ1425/ 2002ـ2004؛
(33) ياقوت حموى؛
(34) يعقوبى، البلدان؛
(35) همو، تاريخ.
/ ستار عودى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7132
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست