1) در قرآن و حديث. خشوع مصدرى عربى است از ريشه خشع كه معناى اصلى آن پايين آوردن است (ابنفارس، ذيل «خشع»). بر اين اساس براى آن معناى نگاه به زمين دوختن (خليلبن احمد، ج 1، ص 112، ذيل «خشع»)، خمكردن سر (ابنفارس، همانجا) و نگاه خود را به زمين دوختن و همزمان صداى خود را پايين آوردن (ابنسيده، ذيل «خشع») نيز ذكر شده كه همگى بهنحوى بهآن مفهوم اصلى برمىگردد.
مهمترين و اصلىترين مترادف واژه خشوع، «خضوع» است (رجوع کنید به جوهرى، ذيل «خشع»). واژهنامههاى فارسى نيز هر دو كلمه را فروتنى كردن معنا كردهاند (رجوع کنید به زوزنى، ج 1، ص170؛ احمدبن على بيهقى، ج 1، ص 223). لغتشناسان نيز معناى آن دو را نزديك به هم دانستهاند، گرچه برخى معتقدند بين آن دو تفاوتهايى وجود دارد. از جمله آنكه، خشوع را فروتنى حقيقى شخص و شرط تحقق آن را خوف ناشى از اعتقاد قلبىِ خشوعكننده به برتر بودنِ آنكه در برابر او خشوع مىكند دانستهاند، در حالى كه خضوع ممكن است صرفآ عملى ظاهرى باشد و از اعتقاد قلبى و خوف حقيقى حاصل نشود (رجوع کنید به خليلبن احمد؛ ابنفارس، همانجاها؛ عسكرى، ص 216؛ براى تفاوت بين «خشوع» و «تضرع» رجوع کنید به راغب اصفهانى، 1332ش، ذيل «خشع»).
در قرآن كلمه خشوع و همريشههاى آن هفدهبار و در شانزده آيه آمده است: يك بار به صورت مصدر (رجوع کنید به اسراء: 109)؛ دوبار به صورت فعل (رجوع کنید به طه: 108؛ حديد: 16) و چهارده بار به صورت اسم فاعل در سيزده آيه (رجوع کنید به محمد فؤاد عبدالباقى، ذيل «خ ش ع»).
بهجز آيه 39 فصّلت و آيه 21 حشر كه خشوع به ترتيب در وصف زمين و كوه بهكار رفته، در بقيه آيات اين حالت به انسان يا برخى از اعضاى بدن او نسبت داده شده است. به اعتقاد مفسران، انتساب خشوع به زمين، كوه و اعضاى بدن انسان كاربرد مجازى (استعارى و تمثيلى) اين فعل است. نسبت دادن آن به چشم يا صورت انسان نيز بهسبب آن است كه اين حالت بيشتر در اين دو بخش از بدن ظاهر مىشود و گرنه منظور همان خشوع انسان، يعنى صاحب آن اعضا، است (رجوع کنید به طبرى، ذيل طه: 108، قمر: 7، نازعات: 9؛ طوسى، ذيل حشر: 21، غاشيه: 2؛ زمخشرى، ذيل فصّلت: 39؛ طباطبايى، ذيل قلم: 43، معارج: 44). براين اساس، آنان خشوع صداى انسان را به ساكت شدن صدا، خشوع زمين را به خشكى و بىآب و علف بودن آن و خشوع چشم و صورت انسان را به ذلت وى تفسير كردهاند (رجوع کنید به طبرى، ذيل طه: 108، فصّلت: 39، قمر: 7؛ طوسى، ذيل غاشيه: 2). چنانكه خشوع قلب را نيز به حقپذيرى آن و نيز تأثيرپذيريش از عظمت خداوند تفسير كرده و آن را در مقابل «قساوت قلب» دانستهاند (رجوع کنید به طوسى؛ طباطبايى، ذيل حديد: 16).
به جز آيات ياد شده از سورههاى فصّلت و حشر، در برخى آيات منظور از خشوع حالت ترس و ذلتى است كه به هنگام مشاهده هولناكى قيامت، بىايمانان را فرامىگيرد (رجوع کنید به طبرى، ذيل طه: 108، شورى: 45، قمر: 7، معارج: 44، نازعات: 9، غاشيه: 2؛ طوسى، ذيل قلم: 43). در ديگر آيات، خشوع بار ارزشى يافته و حالتى پسنديده و رفتارى مؤمنانه، آن هم تنها در برابر خداوند، است (رجوع کنید به آلعمران: 199؛ انبياء: 90؛ مؤمنون: 1ـ2؛ طوسى، ذيل بقره: 45). با اينحال قرآن با لحنى توبيخآميز از مؤمنان خواسته است كه در برابر خدا و كتاب آسمانى او خشوع بورزند (رجوع کنید به حديد: 16؛ درباره عموميت داشتن اين خطاب نسبت به همه مؤمنان يا برخى از ايشان رجوع کنید به طبرى؛ طوسى، ذيل حديد: 16). در آيه 21 سوره حشر نيز انسانهايى كه با وجود قرائت قرآن در برابر خداوند خشوع نمىكنند، سرزنش شدهاند (رجوع کنید به طبرى، ذيل آيه).
براساس اين آيات برپاداشتن نمازى كه انسان را در اطاعت از فرمانهاى الهى يارى رساند تنها از عهده خاشعان در برابر او ساخته است (رجوع کنید به بقره: 45؛ طبرى، ذيل بقره: 45؛ درباره دليل اين تخصيص رجوع کنید به طوسى، ذيل بقره: 45). افزون بر اين، ايمان به قرآن و تدبّر در آيات آن برخشوع انسان خواهد افزود (رجوع کنید بهاسراء: 106ـ109؛ حشر: 21) و خشوع نيز رستگارى خاشعان را به ارمغان خواهد آورد (رجوع کنید به مؤمنون: 1ـ2؛ احزاب: 35).
بهگفته طبرى (همانجا)، اين كلمه در اصل به معناى تواضع و تذلل است. چنانكه طوسى (همانجا) نيز، بر اين اساس كه در زبان عربى، زمين هموار با صفت (خاشع) ياد مىشود، معناى محورى خشوع و كلمات مترادف آن همچون خضوع، تواضع* و تذلل را «لين و سهولة» (ضعف و نرمى) دانسته است. آنان استكانة (تسليم و سلطهپذيرى) و اِخبات (سرفرود آوردن) را نيز مترادفِ خشوع، و استكبار (تكبر ورزيدن) و تعصب را نيز مفاهيم مخالف آن بيان كردهاند (رجوع کنید به طبرى، همانجا؛ طوسى، ذيل بقره: 45، آلعمران: 199). برخى از اين كلمات مترادف در آيات قرآن با همين كاربرد آمدهاند (از جمله رجوع کنید به هود: 23؛ حج: 34ـ35؛ شعراء: 4).
براين اساس از مجموع آراى مفسران چنين برمىآيد كه خشوع در برابر خدا همان اطاعت از اوامر و نواهى اوست كه اين اطاعت بر خوف از عقاب و نيز چنانكه از آيه 21 حشر برمىآيد، بر خشيت ناشى از درك عظمت مقام او استوار است (رجوع کنید به طبرى، ذيل بقره: 45، آلعمران: 199، اسراء: 106ـ109، انبياء: 90، مؤمنون: 1ـ2، احزاب: 35، حديد: 16؛ طوسى، ذيل اسراء: 106ـ109، حديد: 16، حشر: 21؛ زمخشرى، ذيل انبياء: 90). بنابراين خشوع با مفاهيم ديگرى همچون خوف و خشيت* پيوند نزديك دارد (رجوع کنید به خشيت*؛ خوف و رجا*). از همينرو بهنظر طوسى (ذيل بقره: 45)، خشوع وقتى بهعنوان صفتى پسنديده براى كسى مطرح مىشود كه به آن خو كرده باشد و آن را از روى معرفت به خدا و بدون هيچ تكلف و زحمتى انجام دهد.
در اين ميان، طباطبائى (ذيل بقره: 45، انبياء: 90، احزاب: 35)، ضمن پذيرش قرابت معنايى خضوع و خشوع، در مواضع مختلف كوشيده است تا تفاوت آن دو را در مقام ظهور روشن سازد كه خشوع، برخلاف خضوع كه رفتارى ظاهرى است و در اعضا و جوارح شخص بروز مىكند، عملى قلبى و منشأ بروز خضوع است. براين اساس خشوع حالتى است كه براثر مشاهده عظمت خدا در قلب انسان پديد مىآيد و انقطاع او را از غير خدا سبب مىشود (براى تفصيل بيشتر نيز رجوع کنید به همان، ذيل اسراء: 106ـ109، مؤمنون: 1ـ2، نازعات: 9؛ همچنين درباره نسبت دادن خشوع به قلب و جوارح و نيز فقط جوارح رجوع کنید به طبرى، ذيل مؤمنون: 102؛ طوسى، ذيل آلعمران: 199، مؤمنون: 1ـ2؛ زمخشرى، ذيل انبياء: 9، احزاب: 35).
از مطالعه احاديث نيز برمىآيد كه هرگاه از خشوع سخن رفته، حاكى از نسبت بنده با خداست كه افزون بر لفظ خشوع و همريشههاى آن (رجوع کنید به ادامه مقاله) از الفاظ مشابه ديگرى نيز به جاى آن و يا در كنار آن براى بيان اين مفهوم استفاده شده است؛ از جمله استكانة (رجوع کنید به نهجالبلاغة، خطبه 83؛ الصحيفة السجادية، دعاى 141، 251)، ضَرْع (نهجالبلاغة، همانجا)، اخبات (همان، خطبه 91؛ الصحيفة السجادية، دعاى 129، 199) و خَنوع (قاضى نعمان، ج 1، ص 163).
در اين احاديث خشوع امرى عقلانى، در برابر «عُجب» به عنوان كارى جاهلانه، و يكى از اقسام دهگانه فضائل برشمرده شده است كه در فضيلت اخلاقىِ عفاف ريشه دارند (ابنشعبه، ص 16ـ17، 402).
اشاره به پيوند محكم خشوع و ديندارى نيز يكى ديگر از مطالب مطرح در احاديث است. چنانكه ايمان واقعى به خدا جز با خشوع در برابر وى حاصل نمىشود (همان، ص 304) و نخستين گام در خروج فرد از حوزه ديندارى نيز از دست دادن خشوع در برابر خداست (ابن ابىشيبه، ج 8، ص 202). بر همين اساس خشوع از نشانههاى اهل تقوا و نيز از نشانههاى پيروان واقعى خاندان پيامبر دانسته شده است؛ چنان خشوعى كه حال ايشان را همچون حال بيماران كند (نهجالبلاغة، خطبه 193؛ قاضىنعمان، ج 1، ص 59).
پيشوايان دين، رعايت خشوع در برابر خداوند را خواست خود وى دانسته و مؤمنان را به رعايت اين امر، بهويژه در خلوت خود، دعوت كردهاند (رجوع کنید به اشعرى قمى، ص 22؛ كلينى، ج 4، ص 199، ج 8، ص 172). چنانكه اظهار حالت خشوع به هنگام دعا و نيز درخواست از خداوند مبنى بر آراستگى به اين حالت در دعاهايشان كاملا مشهود است (رجوع کنید به الصحيفة السجادية، دعاى 117، 129، 139، 199، 251؛ مسلمبن حجاج، ج 8، ص 82؛ قاضى نعمان، ج 1، ص 163؛ احمدبن حسين بيهقى، ج 7، ص 12).
ازاينرو بر حفظ حالت خشوع به هنگام انجام دادن آيينهاى عبادى، بهويژه نماز، تأكيد بسيار شده (درباره نماز رجوع کنید به ابنابىشيبه، ج 2، ص 64؛ ابنماجه، ج 1، ص 332؛ احمدبن حسين بيهقى، همانجا؛ توصيه به قاريان قرآن رجوع کنید به ابنابىشيبه، ج 8، ص 305؛ ابنابىالدنيا، ص 92ـ93) و توصيههايى نيز براى اجراى بهتر اعمال و آداب ظاهرى آنها ارائه شده است كه ناظر بر رعايت خشوع ظاهرى در اين آيينهاست (درباره اين رعايتها در حالت احرام و نماز در مسجدالحرام و غير آن رجوع کنید به علىبن اسباط، ص 123ـ124؛ درباره حالت ورود به مسجدالحرام رجوع کنید به كلينى، ج 4، ص 401؛ نيز در حالت نماز رجوع کنید به صنعانى، ج 2، ص 266؛ ابنماجه، همانجا؛ كلينى، ج 3، ص 311)؛ در عين حال براساس روايتى مشهور، خشوع ظاهرى در حركات نمازگزار با خشوع قلبى وى نسبت مستقيم دارد (رجوع کنید به صنعانى، همانجا؛ قس احمدبن حسين بيهقى، ج 2، ص 285 كه درباره حركات ظاهرى نمازگزار از لفظ «خضوع» استفاده كرده است). بر اين اساس است كه پيامبر اسلام خشوع در نماز را به تواضع در نماز و اينكه نمازگزار بايد با تمام وجودش رو به سوى خدا بايستد معنا كرده و آن را در كنار وضو، ركوع و سجود يكى از اركان چهارگانه نماز دانسته است (براى روايتى مشابه درباره خشوع و روزه رجوع کنید به قاضىنعمان، ج 1، ص 275) كه بدون اجراى كامل آنها نماز ناقص مانده و پذيرفته نخواهد شد و رعايت دقيق اين اركان موجب پذيرش نماز از سوى خداوند مىشود (همان، ج 1، ص100، 158). همچنين براساس روايتى ديگر نماز عين خشوع در برابر خداوند است (رجوع کنید به صنعانى، ج 2، ص 256).
در روايات بر قلبى بودن خشوع تأكيد بسيار و به تأثير مستقيم خشوع قلب بر رفتار ظاهرى فرد اشاره شده است، اما افراد از اكتفا به خشوع ظاهرى، يعنى خشوع در جوارح بدون حضور خشوع در قلب، كه از آن به خشوع نفاق ياد شده، برحذر داشته شدهاند (رجوع کنید به ابنابىشيبه، ج 8، ص 156، 279، 321؛ كلينى، ج 2، ص 396). چنانكه ايشان را از افراط در خشوع ظاهرى، يعنى محروم ساختن خود از لذتهاى مباح زندگى، نيز نهى كردهاند (رجوع کنید به قاضى نعمان، ج 2، ص 154، 193ـ194). از سوى ديگر پيشوايان دين به اين نكته هم اشاره كردهاند كه همنشينى با پادشاهان و دنيادوستان بر خشوع فرد تأثير منفى خواهد داشت (زيدنرسى، ص 57).
اشاره به نتايج خشوع نيز بخش ديگرى از مطالب روايات را به خود اختصاص داده است، از جمله بالارفتن مقام شخص نزد خداوند (رجوع کنید به ابنابىشيبه، ج 8، ص 267)، رفع عذابالهى از ديگران بهسبب وجود اشخاص خاشع در ميان آنان (احمدبن حسين بيهقى، ج 3، ص 345) و نيز كسب مقام صِدّيقان (خزّاز رازى، ص 257ـ258).
اخلاقيون و عارفان هم در آثار خود به خشوع توجه كردهاند. راغب اصفهانى (1373ش، ص 299) بهتفاوت تواضع و خشوع از منظر گستره عمل آن دو توجه كرده است. او خشوع را برعكس تواضع كه اخلاق و نيز اعمال ظاهرى و باطنى شخص را در برمىگيرد، مربوط به اعضا و جوارح انسان دانسته است.
غزالى (ج 1، ص 227) خشوع را در نسبت آن با خداوند معنا مىكند. به باور او خشوع ثمره ايمان و نتيجه يقين به عظمت مقام اوست. براين اساس وى خشوع را بر پايه معرفتى سهگانه استوار دانسته است: معرفت به احاطه همه جانبه خداوند بر بندگان، معرفت به عظمت مقام خداوند، و معرفت به كوتاهى انسان در امر بندگى او. اين چنين است كه فرد در همه حال، حتى در خلوت خود، در مقابل خداوند خاشع خواهد بود.
با اينحال بهدليل جايگاه ويژه نماز در آموزههاى اسلامى، رعايت خشوع به هنگام انجام آن، مورد توجه خاص غزالى قرار گرفته، تا آنجا كه وى (ج 1، ص 194) خشوع را از اسرار باطنى نماز و معانى نهفته در آن دانسته است كه آيين نماز براى القاى آن به نمازگزار است و او بايد به دنبال كشف آن باشد. بر اين مبنا غزالى (ج 1، ص 211ـ214) خشوع را از اعمال و شروط قلبى نماز دانسته است كه بدون رعايت آنها نماز كامل نمىشود و هركس بهقدر خشوعى كه در نماز دارد از نماز خود بهره معنوى خواهد برد (همان، ج 1، ص 217؛ براى آگاهى بيشتر از نظر وى درباره جايگاه خشوع در ميان اعمال نماز و چگونگى كسب آن رجوع کنید به ج 1، ص 194، 199ـ201، 211ـ214، 215ـ227).
منابع : (1)علاوه بر قرآن؛ (2) ابنابىالدنيا، كتاب الهَمّ و الحزن، چاپ مجدى فتحى سيد، ]قاهره[ 1412/ 1991؛ (3) ابنابىشيبه، المصنَّف فى الاحاديث و الآثار، چاپ سعيد محمد لحّام، بيروت 1409/ 1989؛ (4) ابنسيده، المحكم و المحيط الاعظم، چاپ عبدالحميد هنداوى، بيروت 1421/ 2000؛ (5) ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلىاللّه عليهم، چاپ علىاكبر غفارى، قم 1363ش؛ (6) ابنفارس؛ (7) ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بيروت، بىتا.[؛ (8) احمدبن محمد اشعرى قمى، كتاب النوادر، قم 1408؛ (9) احمدبن حسين بيهقى، السنن الكبرى، بيروت: دارالفكر، [.بىتا]؛ (10) احمدبن على بيهقى، تاجالمصادر، چاپ هادى عالمزاده، تهران 1366ـ1375ش؛ (11) اسماعيلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بيروت [.بىتا]، چاپ افست تهران 1368ش؛ (12) علىبن محمد خزاز رازى، كفايةالاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، چاپ عبداللطيف حسينى كوهكمرى خوئى، قم 1401؛ (13) خليلبن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1409؛ (14) حسينبن محمد راغب اصفهانى، كتاب الذريعة الى مكارم الشريعة، چاپ ابويزيد عجمى، قاهره ?] 1407/ 1987[، چاپ افست قم 1373ش؛ (15) همو، المفردات فى غريب القرآن، چاپ محمد سيدكيلانى، تهران [1332ش]؛ (16) زمخشرى؛ (17) حسينبن احمد زوزنى، كتاب المصادر، چاپ تقى بينش، تهران 1374ش؛ (18) زيدنرسى، اصل زيدالنرسى، در كتاب الاصول الستة عشر من الاصول الاولية فى الروايات و احاديث اهلالبيت عليهمالسلام، قم: دارالشبسترى للمطبوعات، 1363ش؛ (19) عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبيبالرحمان اعظمى، بيروت 1403/ 1983؛ (20) طباطبائى؛ (21) طبرى، جامع؛ (22) طوسى؛ (23) حسنبن عبداللّه عسكرى، معجمالفروق اللغوية، الحاوى لكتاب ابىهلال العسكرى و جزءآ من كتاب السيد نورالدين الجزائرى، قم 1412؛ (24) علىبن ابىطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ محمد عبده، بيروت [.بىتا]؛ (25) علىبن اسباط، نوادر علىبن اسباط، در كتاب الاصول الستة عشر، همان؛ (26) علىبن حسين (ع)، امام چهارم، الصحيفة السجادية، چاپ محمدجواد حسينىجلالى، قم 1380ش؛ (27) محمدبن محمد غزالى، احياء علومالدين، بيروت 1412/ 1992؛ (28) نعمانبن محمد قاضى نعمان، دعائمالاسلام و ذكرالحلال و الحرام و القضايا و الاحكام، چاپ آصفبن علىاصغر فيضى، قاهره ]1963ـ 1965[، چاپ افست ]قم، بىتا.[؛ (29) كلينى؛ (30) محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?] 1397[؛ (31) مسلمبن حجاج، الجامع الصحيح، بيروت: دارالفكر، [.بىتا].
/ الهه هاديان رسنانى و ابوالفضل والازاده /