responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7016

خروس ، خروس، جنس نر پرنده‌اى پرورش‌يافته از راسته ماكيان‌سانان و خانواده ماكيانيان/ قرقاول، با نام علمى Gallus gallus، با جايگاهى ويژه در باورهاى دينى و ايرانى. خروسها بيش از چهار هزار سال پيش در جنوب‌شرق آسيا اهلى شدند. نياى مرغ و خروسهاى‌امروزى دست‌كم چهار نوع گوناگون خروس وحشى بوده‌اند (>دايرة‌المعارف علوم مگيل<، ذيل "Domestication", "Chickens, turkeys, pheasant, and quail"؛ قس گژيمك، ج 8، ص 21؛ براى سياه خروس با نام علمى Tetrao mlokosiewicziرجوع کنید بهاسكات و همكاران، ص 107ـ108؛ منصورى، ص 102).

در زبانها و گويشهاى قديم و جديد ايران واژه‌هاى گوناگونى براى ناميدن خروس وجود دارد، مثلا در اوستايى: xraoasaka، xraosya، xraosyoit، پهلوى: xros، كردى: koros، بلوچى: kros(هرن، ج 1، ص 613ـ614). خروه و خروز نيز معادلهاى قديم خروس‌اند (رجوع کنید بههمان، ج 1، ص 614ـ615). ريشه واژه خروس از مصدر خرئوس (khraos)، كه در اوستا به معناى خروشيدن است، گرفته شده است (ياحقى، ذيل واژه). خروس در اوستا با نامهاى پَرُدَرْش (= پيش‌بين، دوربين، از دور بيننده، تيزنگر؛ ونديداد، فرگرد 18، بند 15، 23، 29؛ پورداود، بخش 1، ص316ـ317)، كَرِتودانسو (= خم‌زننده؛ ونديداد، واژه‌نامه فرگرد 18، ص1649؛ بارتولومه، ستون454؛ بهرامى، دفتر1، ص360ـ 361) و كَهْركَتاس (= پرنده شكلك درآور؛ ونديداد، فرگرد18، بند 15، 23؛ بهرامى، دفتر1، ص 372) آمده است. گاه واژه خروس به معناى جنس نر هرگونه پرنده بوده است (رجوع کنید به هرن، ج 1، ص 614). در عربى نيز اسامى و كنيه‌هاى بسيارى براى خروس به‌كار رفته است، از جمله ديك، ديوك/ ديكه (جمع)، دُوَيْك (تصغير)، ابوحسان، ابوحمّاد، ابوسليمان، ابويقظان (رجوع کنید به دميرى، ج 1، ص 489؛ شاكر هادى شكر، ج 1، ص 85).

ويژگيهاى جسمى و رفتارى در منابع تاريخى. خروس از حيواناتى است كه بسيار مورد توجه نويسندگان پيشين بوده است و حتى درباره آن رسائل مستقلى نوشته‌اند. مثلا جاحظ (ج 1، ص 289، 296، ج 2، ص 149، 233) عباراتى را از شخصى به نام صاحب الديك نقل كرده كه احتمالا در زمان جاحظ معروف بوده است (نيز رجوع کنید به سزگين، ج 3، ص370ـ 371). نويسندگان دوره اسلامى درباره جنبه‌هاى گوناگون زيستى اين پرنده، از جمله انواع، خصوصيات جسمى، تنكارشناسى و رفتارى، مطالب فراوانى نوشته‌اند. جاحظ (ج 3، ص 145) انواع گوناگونى از خروس (از جمله هندى، خِلاسى و نبطى) را نام برده است. ظاهر پردار و زيبايش نيز مورد توجه بوده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 194، ج 2، ص 239، ج 5، ص210). رنگ و شكل تاج اين پرنده باعث شده است كه درگذشته براى ناميدن گوگرد سرخ و نيز قلعه‌اى در شهر شيزر سوريه، از واژه‌هاى اعراف‌الديكة (= تاجهاى خروس) و عُرف‌الديك استفاده شود (رجوع کنید به دمشقى، ص 77، 272). اين پرنده را شجاع (جاحظ، ج 2، ص 233)، مغرور و خودشيفته (شهمردان‌بن ابى‌الخير، ص 152) و نادان دانسته‌اند (جاحظ، ج 1، ص 196) و راست ايستادن و تناسبش در راه رفتن باعث شده است كه بر طاووس ترجيح داده شود (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 243). مقابله با اين حيوان شايد باعث كورى يا حتى مرگِ حمله‌كننده شود (همان، ج 1، ص 375ـ376). ميل جنسى شديد و ديگر جنبه‌هاى توليدمثلى او نيز مورد توجه فراوان بوده و گاه به خرافات آميخته است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 373، ج 2، ص 9، 345، ج 3، ص 185ـ186، ج 7، ص 69؛ قزوينى، ص 434؛ دميرى، همانجا). رفتار دو جنس نر و ماده چنان متفاوت است كه حتى جوجه‌ها هم نشانه‌هايى از اين تفاوت را دارند و گاه راههايى براى تشخيص جوجه‌هاى نر و ماده از هم بيان شده است (رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص260؛ شهمردان‌بن ابى‌الخير، ص 153ـ154؛ طوسى، ص 525؛ نيز رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص 154، 264؛ طوسى، ص 523).

احكام، باورها، ادبيات. در آيين ميترايى، خروس به عنوان نماد مهرپرستى، مقام شامخى دارد و در مراسم دينى، خروس سفيد به ميترا هديه مى‌شود (رضى، 1381ش الف، ج 1، ص 444ـ445) و در سحرگاهان پرهيزكاران را براى نيايش بيدار مى‌كند (همو، 1381ش ب، ج 1، ص 557). نقش خروس بر مهرابه‌ها و معابد مهرى گواه اهميت خروس در اين آيين است (رجوع کنید به شين دشتگل، ص 36). حضور سر خروس در پيكره‌هاى مفرغى لرستان (رجوع کنید به مفرغ‌هاى لرستان و صنايع فلزى اسلامى، ص 27ـ28، تصوير10؛ شين دشتگل، ص 36ـ37) نشان از حضور ميترائيسم يا آيينى مرتبط و نزديك به آن در اين منطقه دارد (گيرشمن، 1378ـ1379ش، ج 2، ص 163). بر روى سنگ مهرى از زمان ساسانيان، سه عدد سر انسان وجود دارد كه بر روى خروسى پيوند خورده است (همان، ج 2، ص 166). نقشهاى ويژه خروس روى پارچه‌هاى ساسانى، نشان از مفاهيم وابسته به فرّ ايزدى دارد (رجوع کنید به همو، 1962، تصوير280؛ رياضى، ص 256ـ261، 264، 269، 271، 273 و تصاوير).

در بندهش، خروس تنها پرنده نر تخم‌گذار (ص 85ـ86)، يكى از صد و ده سرده مرغان (ص 79) و آفريده‌اى اهورايى براى از بين بردن ديوان و جادوان (ص 103) است. مطابق شايست ناشايست (فصل10، بند 9) از كشتنش بايد پرهيز كرد. ايرانيان به سبب تقدس خروس، خوردن گوشتش را روا نمى‌دانستند (رجوع کنید به اوشيدرى، ذيل واژه) و حتى گاه آن را مى‌پرستيدند (رجوع کنید به اسدى‌طوسى، ص196، 400). در اسطوره‌هاى ايران باستان خروس، پرنده ويژه امشاسپند بهمن است و از جانب سروش، ايزد شب زنده‌دار، گماشته شده است تا با بانگ خويش ظلمت را دور و مردم را بيدار كند (اوشيدرى، همانجا). طهمورث، خروس و ماكيان را از بين پرندگان براى پرورش برگزيد (فردوسى، دفتر1، ص 36، بيت 15 و 16). كيومرث نيز از مهربانى خروس به جفتش شگفت زده شد و او را به ميان فرزندان خود برد تا پرورشش دهند (بلعمى، ج1، ص117ـ118؛ خواندمير، ج 1، ص495ـ496).

ايرانيان بانگ بهنگام خروس، به‌ويژه خروس سفيد، را خجسته مى‌دانند، زيرا به باور آنان، دور كننده اهريمن است (رجوع کنید به بلعمى، ج 1، ص 118)، اما بانگ بى‌هنگام او را ناخجسته مى‌پندارند، زيرا كيومرث پس از بانگ نابهنگام خروسى در هنگام عبادت شام از دنيا رفت (خواندمير، ج 1، ص 496). البته در اعتقادات زردشتى، بانگ بى‌وقت خروس بد يمن نيست (رجوع کنید به پورداود، بخش 1، ص 322، به نقل از صد در؛ رضى، 1381ش ب، همانجا). به نظر ايرانيان، خروس در روز هفدهم نوروز، كه به نام سروش شب زنده‌دار است، براى برآمدن خورشيد اين روز بانگ برمى‌آورد (ابوريحان بيرونى، 1923، ص 219). شاهان و پهلوانان ايران هرجا مى‌رفتند خروس را به عنوان نشانه سپاه با خود مى‌بردند (پورداود، بخش 1، ص 328). اردشير در نبرد با برادر خود، به زخمى‌كننده برادرش، خروسى زرين بخشيد تا در جلو لشكر با خود داشته باشد. از اين‌رو، آن گروه را خروسان ناميدند (همان، بخش 1، ص 327ـ328). خروس سفيد بيشتر از خروسهاى ديگر مورد توجه بوده است، تا جايى كه وجود آن را در كاروان، به‌ويژه خروس پير را، موجب ترس شير مى‌دانستند (رجوع کنید به شهمردان‌بن ابى‌الخير، ص 153). بنابر نوشته نرشخى (ص 32ـ33)، مغان بخارا هر ساله پيش از برآمدن آفتاب نوروزى به گراميداشت سياوش، بر مدفن او خروسى مى‌كشتند. در زمان صفويه گاه بر مسكوكات مسين نقوش جانورانى از جمله خروس، حك مى‌كردند (رجوع کنید بهاولئاريوس، ص 244). برخى باورهاى ايرانيان درباره خروس هنوز هم پابرجاست (رجوع کنید به بختيارى، ص327ـ 328؛ وكيليان، ج 1، ص 47ـ48).

هرچند ابوريحان بيرونى (1377، ص 46) از ناشايست بودن پرورش ماكيان (مرغ و خروس) در هند سخن رانده، سيرافى (ص 71) از تعداد فراوان خروسهاى هند و بانگ صبحگاهى آنها نوشته است.

خروس در خروج موفق حضرت موسى عليه‌السلام و بنى‌اسرائيل از مصر نقش داشته است، زيرا با بانگ نكردن صبحگاهى، فرعون از تعقيبِ بهنگام آنها بازماند (رجوع کنید به اسفراينى، ج 1، ص 311). در قرآن نامى از خروس برده نشده است، اما مفسران در تفسير آيه 260 سوره بقره، براساس روايات خروس را يكى از چهار پرنده‌اى مى‌دانند كه حضرت ابراهيم عليه‌السلام براى به يقين رسيدن در مورد زنده شدن مردگان انتخاب كرد (همانجا؛ قمى؛ عياشى، ذيل آيه؛ سورآبادى، ج 1، ص 229ـ 230؛ نسفى، ذيل آيه). در روايات، خروس (به‌ويژه خروس سفيد) دوست پيامبر و دشمن شيطان دانسته شده است. همچنين براى خروس برخى ويژگيهاى پيامبران را برشمرده‌اند، از جمله بخشندگى، شجاعت و دانستن هنگامِ نماز (رجوع کنید به مجلسى، ج 62، ص 3ـ9). گاه نيز صحابه در هنگام سفر، با خود خروس حمل مى‌كردند (رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص 259؛ نيز رجوع کنید به دميرى، ج 1، ص490ـ491). براساس روايات معراج، پيامبر در شب معراج خروس سفيد بسيار بزرگى را در عرش ديده است. اين موضوع دستمايه تصويرگران ايرانى معراجنامه‌ها در دوره ايلخانان، تيموريان و صفويه، براى خلق آثارى زيبا و برگرفته از تقدس خروس نزد ايرانيان و روايات اسلامى، شده است (رجوع کنید به ايپشيراوغلو، ص 61ـ62؛ سِگى، لوحه 9؛ شين دشتگل، ص40ـ44). ميل جنسى شديد خروس در نهج‌البلاغه (خطبه 165، ص 236ـ237) مذموم شمرده شده است (نيز رجوع کنید به همان، خطبه 165، ص 236). عربها خروس را حافظ انسان در برابر شيطان و ذبح خروس سفيد را مايه فرودآمدن بدبختى بر ذبح‌كننده و خانواده‌اش مى‌دانستند (رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 377، ج 2، ص 207، 259).

طبق احاديث و روايات، خروس به اوقات نماز آگاه است (رجوع کنید به ابن‌بابويه، 1401، ج 4، ص 3؛ همو، 1363ش، ج 1، ص 277؛ نيز رجوع کنید به دميرى، ج 1، ص 489، 492).

مراسم جنگ خروس از قديم از سرگرميهاى رايج بوده و خروسهايى از نژاد مخصوص براى اين كار تربيت مى‌شده است. شهمردان‌بن ابى‌الخير (ص 156) جنگنده بودن خروس را از ويژگيهاى لازم خروس خوب دانسته است. مراسم جنگ خروس از سرگرميهاى رايج در سراسر ايران، عثمانى، هند و سيلان بوده و مبالغ گزافى براى شرط‌بندى تعيين مى‌شده است. ماليات آن نيز سنگين بوده است (رجوع کنید به سيرافى، ص 85؛ ابن‌خرداذبه، ص 68؛ بدليسى، ج 2، ص 139؛ سيلوا اى فيگروآ، ص 245ـ246). هنوز هم در افغانستان و قسمتهايى از ايران مراسم جنگ خروس رايج است (رجوع کنید به ياحقى، همانجا).

براى خوش‌طعم كردن گوشت خروس، آن را اخته مى‌كردند (جاحظ، ج 1، ص 115، 131، ج 5، ص 341)، هرچند در احاديث اين كار منع شده است (رجوع کنید به دميرى، ج 1، ص 492؛ مجلسى، ج 62، ص 10). ارمنيان ايران شيوه اخته كردن خروس را در زمان صفويه از اروپاييان ياد گرفتند و اولين خروسهاى پروار شده را به شاه‌عباس تقديم كردند (رجوع کنید به تاورنيه، ج 2، ص 106؛ براى گزارش خروس چينى ]؟[رجوع کنید به ابن‌بطوطه، ج 2، ص640؛ ذبح خروس در روسيه رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 2، ص 838؛ در اساطير يونانى رجوع کنید به دانشنامه اساطير جهان، ص 508؛ در مصر رجوع کنید به دمشقى، ص 48ـ49).

ديدن خروس در خواب به صورتهاى گوناگون و گاه متناقض تعبير شده است، از جمله مرگ قريب‌الوقوع (رجوع کنید به طوسى، ص 524)، پيروزى (بيهقى، ص 135)، مردى عجمى (طوسى، همانجا؛ آملى، ج 3، ص 246) و مرد نادان يا غلام (حزين لاهيجى، ص 301؛ نيز رجوع کنید به دميرى، ج 1، ص 496ـ497).

شايد به پيروى از باورهاى زردشتى (رجوع کنید به هرن، ج 1، ص 616)، برخى اندامهاى خروس، به‌ويژه چشم او، در ادبيات حماسى وصف شده است. مراد از چشم خروس در توصيفات و احتمالا صحنه‌هاى تغزلى، سرخى و آراستگى و روشنى، و در صحنه‌هاى حماسى حدّت و صلابت است (رجوع کنید به فردوسى، دفتر1، ص10، بيت100، ص 322، بيت 539، دفتر3، ص 162، بيت 926، دفتر8، ص 116، بيت1522؛ عبداللهى، ج 1، ص 348ـ 349). تاج خروس هم، از حيث رنگ و شكل، موضوع تشبيه بوده است (رجوع کنید به هرن، ج 1، ص 614ـ615؛ بدليسى، ج 1، ص 131). بانگ خروس نيز، كه در نظر ايرانيان باستان رماننده نيروهاى اهريمنى بوده (رجوع کنید به سطور پيشين؛ شايست ناشايست، فصل 10، بند30؛ نيز رجوع کنید به درمعرفتبعضىامورفلاحت، ص107)، به اشعار فارسى راه يافته است (رجوع کنید به فردوسى، دفتر1، ص 287، بيت 23، دفتر3، ص17، بيت 239، ص 368، بيت 861؛ ثعالبى، ص470؛ عبداللهى، ص 352؛ براى تركيباتى نظير خروس بى‌محل، خروس‌خوان، شب به خروس گذاشتن، خروس جنگى رجوع کنید به هرن، ج 1، ص 615ـ616؛ دهخدا، ج 2، ص 737؛ ياحقى، همانجا). خصوصيات ظاهرى و رفتارى خروس به اشعار عربى نيز راه يافته است (رجوع کنید به شاكر هادى شكر، ج 2، ص 86ـ113). در ادبيات عرب، خروس به سبب حيله كلاغ، به بند انسان درآمده و فاقد توان پرواز شده است (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 87).

كاربردها. حكماى يونانى توصيفات مختصرى از خواص دارويى اين جانور داده‌اند. ديوسكوريدس (ص 142) ضَماد گوشت القطورس (محرف واژه]آلِكتوريدِس[ و به معناى خروس) را در رفع اثر گزيدگيها، و پوست چينه‌دانش را براى درد معده مفيد دانسته است. جالينوس نيز آب گوشت آن را روان كننده طبيعت بدن معرفى كرده است (به نقل رازى، ج20، ص 463؛ به نقل ابن‌بيطار، ج 2، ص 88). او از اين جانور براى تشريح و آزمودن دارو استفاده مى‌كرده است (به نقل رازى، ج 7، ص 19؛ به نقل شاپوربن سهل، گ 12). جاحظ (ج 1، ص 229) گفته‌كه گوشت‌آن خشك‌است. حكماى‌اسلامى خواص‌متعددى براى اجزاى مختلف اين جانور ذكر كرده‌اند، از جمله اينكه آن را در رفع تب (اخوينى‌بخارى، ص750)، درمان قولنج (هروى، ص293)، درمان بيماريهاى چشم (همان، ص328)، درمان سرطان و افزايش ميل جنسى (شهمردان‌بن ابى‌الخير، ص 154ـ 155) و درمان شب‌ادرارى (جمالى‌يزدى، ص89) مفيد دانسته‌اند. گاه نيز در بازدارى، براى درمان امراض پرندگان شكارى از آن استفاده مى‌كرده‌اند (رجوع کنید به بازيار عزيزباللّه، ص 88؛ بلدى، ص 251ـ252؛ براى ديگر خواص دارويى و عقايد خرافى درباره خروس رجوع کنید به جمالى يزدى، ص 89ـ90؛ قزوينى، ص 275، 371، 434؛ انصارى شيرازى، ص 171، 177؛ حمداللّه مستوفى، ص 152؛ دميرى، ج 1، ص 496؛ حكيم مؤمن، ص 114ـ115؛ حزين لاهيجى، همانجا؛ عقيلى علوى شيرازى، ص 415ـ417). در آشپزى دوره صفويه هم از خروس استفاده مى‌كردند (رجوع کنید به باورچى بغدادى، ص 164ـ165).


منابع :
(1)شمس‌الدين محمدبن محمود آملى، نفائس الفنون فى عرايس العيون، ج 3، چاپ ابوالحسن شعرانى، تهران 1379؛
(2) ابن‌بابويه، عيون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم 1363ش؛
(3) همو، كتاب مَن لايحَضُرُه الفقيه، چاپ حسن موسوى خرسان، بيروت 1401/1981؛
(4) ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عريان، بيروت 1407/1987؛
(5) ابن‌بيطار؛
(6) ابن‌خرداذبه؛
(7) ابوريحان بيرونى، الآثار الباقية عن القرون‌الخالية، چاپ ادوارد زاخاو، لايپزيگ 1923؛
(8) همو، كتاب البيرونى فى تحقيق ماللهند، حيدرآباد، دكن 1377/1958؛
(9) اخوينى بخارى؛
(10) على‌بن احمد اسدى‌طوسى، گرشاسب‌نامه، چاپ حبيب يغمائى، تهران 1354ش؛
(11) شهفوربن طاهر اسفراينى، تاج‌التراجم فى تفسير القرآن للأعاجم، چاپ نجيب مايل‌هروى و على‌اكبر الهى خراسانى، ج 1، تهران 1375ش؛
(12) درك ا. اسكات، حسين مروج همدانى، و على ادهمى ميرحسينى، پرندگان ايران، تهران 1354ش؛
(13) على‌بن حسين انصارى شيرازى، اختيارات بديعى (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقى مير، تهران 1371ش؛
(14) اوستا، ونديداد، ترجمه هاشم‌رضى، تهران 1376ش؛
(15) جهانگير اوشيدرى، دانشنامه مزديسنا: واژه‌نامه توضيحى آيين زرتشت، تهران 1371ش؛
(16) آدام اولئاريوس، سفرنامه آدام الئاريوس: بخش ايران، ترجمه احمد بهپور، تهران 1363ش؛
(17) حسن‌بن حسين بازيار عزيزباللّه، البيزرة، چاپ محمد كردعلى، بيروت 1416/1995؛
(18) محمدعلى‌بن بوداق باورچى بغدادى، كارنامه در باب طباخى و صنعت آن، در كارنامه و مادة‌الحيوة: متن دو رساله در آشپزى از دوره صفوى، چاپ ايرج افشار، تهران 1360ش؛
(19) على‌اكبر بختيارى، سيرجان در آيينه زمان، كرمان 1378ش؛
(20) شرف‌الدين‌بن شمس‌الدين بدليسى، شرفنامه: تاريخ مفصّل كردستان، چاپ ولاديمير وليامينوف زرنوف، سن‌پترزبورگ 1276ـ1278/ 1860ـ1862، چاپ افست تهران 1377ش؛
(21) عبدالرحمان‌بن محمد بلدى، كتاب الكافى فى البيزرة، چاپ احسان عباس و عبدالحفيظ منصور، بيروت 1403/1983؛
(22) محمدبن محمد بلعمى، تاريخ بلعمى: تكمله و ترجمه تاريخ طبرى، به تصحيح محمدتقى بهار، چاپ محمد پروين گنابادى، تهران 1353ش؛
(23) بندهش، ]گردآورى [فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛
(24) احسان بهرامى، فرهنگ واژه‌هاى اوستائى، تهران 1369ش؛
(25) بيهقى؛
(26) ابراهيم پورداود، فرهنگ ايران باستان، بخش 1، تهران 1356ش؛
(27) عبدالملك‌بن محمد ثعالبى، ثمار القلوب فى المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم،قاهره] 1985[؛
(28) عمروبن‌بحر جاحظ، كتاب‌الحيوان،چاپ عبدالسلام محمدهارون، مصر ?]1385ـ1389/1965ـ 1969[، چاپ افست بيروت[.بى‌تا]؛
(29) مطهربن‌محمدجمالى‌يزدى، فرّخ‌نامه: دائرة‌المعارفعلوم و فنون و عقائد، چاپ ايرج افشار، تهران 1346ش؛
(30) محمدعلى‌بن ابى‌طالب حزين لاهيجى، رسائل حزين لاهيجى، چاپ على اوجبى و ديگران، تهران 1377ش؛
(31) محمدمؤمن‌بن محمدزمان حكيم مؤمن، تحفه حكيم مؤمن، چاپ سنگى تهران 1277، چاپ افست 1378؛
(32) حمداللّه مستوفى، كتاب نزهت‌القلوب، چاپ سنگى بمبئى ] 1311[؛
(33) خواندمير؛
(34) دانشنامه اساطير جهان، زيرنظر ركس وارنر، برگردانِ ابوالقاسم اسماعيل‌پور، تهران : اسطوره، 1386ش؛
(35) درمعرفت بعضى‌امور فلاحت، ]از مؤلفى ناشناخته[، در احمدرضا ياورى، مقدمه‌اى بر شناخت كشاورزىسنتى‌ايران، تهران 1359ش؛
(36) محمدبن‌ابى‌طالب دمشقى، كتاب نخبة‌الدهر فى عجائب البَرّ و البحر، بيروت 1408/ 1988؛
(37) محمدبن موسى دميرى، حياة‌الحيوان‌الكبرى، قاهره 1390/1970، چاپ افست قم 1364ش؛
(38) على‌اكبر دهخدا، امثال و حكم، تهران 1357ش؛
(39) پدانيوس ديوسكوريدس، هيولى‌الطبفى‌الحشائشو السموم، ترجمة اِصْطِفَن‌بن بَسيل و اصلاح حنين‌بن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الياس تِرِس، تطوان 1952؛
(40) محمدبن زكريا رازى، كتاب الحاوى فى الطب، حيدرآباد، دكن 1374ـ1393/1955ـ1973؛
(41) هاشم رضى، آيين‌مهر :پژوهش‌هايى‌در تاريخ آيين رازآميز ميترايى در شرق و غرب، تهران 1381ش الف؛
(42) همو، دانشنامهايران‌باستان :عصر اوستايى تا پايان دوران ساسانى، تهران 1381ش ب؛
(43) محمدرضا رياضى، طرحها و نقوش لباسها و بافته‌هاىساسانى، تهران 1382ش؛
(44) مارى‌رز سِگى، معراج‌نامه :سفر معجزه‌آساى پيامبر(ص)، ترجمه مهناز شايسته‌فر، تهران 1385ش؛
(45) عتيق‌بن محمد سورآبادى، تفسير سورآبادى: تفسيرالتفاسير، چاپ على‌اكبر سعيدى سيرجانى، تهران 1381ش؛
(46) سليمان تاجر سيرافى، اخبار الصينوالهند، تتميم حسن‌بن يزيد سيرافى، چاپ ابراهيم خورى، بيروت 1411/1991؛
(47) گارسياد سيلوا اى فيگروآ، سفرنامه دن‌گارسياد سيلوا فيگوئروآسفيراسپانيا دردربارشاه ‌عباس ‌اول، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران 1363ش؛
(48) شاپوربن سهل، قرابادين، نسخه خطى كتابخانه ملك، ش4234؛
(49) شاكرهادىشكر، الحيوان‌فى‌الادب‌العربى، بيروت1405/ 1985؛
(50) شايست ناشايست: متنى به زبان پارسى ميانه (پهلوى ساسانى)، آوانويسى و ترجمه كتايون مزداپور، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1369ش؛
(51) شهمردان‌بن ابى‌الخير، نزهت‌نامه علائى، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران 1362ش؛
(52) هلنا شين‌دشتگل، «خروس سفيد از متن تا تصوير»، فرهنگ مردم، ش 21 و 22 (بهار و تابستان 1386)؛
(53) محمدبن‌محمود طوسى، عجايب‌المخلوقات، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1345ش؛
(54) منيژه عبداللهى، فرهنگ‌نامهجانوراندر ادب‌پارسىبر پايه واژه‌شناسى،اساطير،باورها،زيبايى‌شناسى‌و...،تهران 1381ش؛
(55) عقيلى علوى شيرازى؛
(56) على‌بن ابى‌طالب(ع)، امام‌اول، نهج‌البلاغة، چاپ صبحى صالح، قاهره1411/1991؛
(57) محمدبن‌مسعود عياشى، كتابالتفسير، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم 1380ـ1381، چاپ افست تهران [.بى‌تا]؛
(58) ابوالقاسم فردوسى، شاهنامه، دفتر1، 3، 8، چاپ جلال خالقى مطلق، تهران 1388ش؛
(59) زكريابن محمد قزوينى، عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات (تحرير فارسى)، چاپ نصراللّه سبوحى، ]تهران [1361ش؛
(60) على‌بن ابراهيم قمى، تفسيرالقمى، بيروت 1412/1991؛
(61) رومن گيرشمن، بيشاپور، ترجمه اصغر كريمى، تهران 1378ـ1379ش؛
(62) مجلسى؛
(63) مفرغ‌هاى لرستان و صنايع فلزى اسلامى: مجموعه موزه خرم‌آباد، ]بى‌جا: بى‌نا، بى‌تا.[؛
(64) جمشيد منصورى، راهنماى صحرائى پرندگان ايران، تهران 1379ش؛
(65) محمدبن جعفر نرشخى، تاريخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوى، تلخيص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوى، تهران 1351ش؛
(66) عبداللّه‌بن احمد نسفى، تفسير القرآن الجليل، المسمى بمدارك التنزيل و حقائق‌التأويل، بيروت: دارالكتاب العربى، [.بى‌تا]؛
(67) احمد وكيليان، رمضان در فرهنگ مردم، ج 1، تهران 1370ش؛
(68) پاول هرن، اساس اشتقاق فارسى، ]با توضيحات يوهان هاينريش هوبشمان[، ترجمه جلال خالقى مطلق، تهران 1356ش؛
(69) هروى؛
(70) محمدجعفر ياحقى، فرهنگ اساطير و اشارات داستانى در ادبيات فارسى، تهران 1369ش؛
(71) ياقوت حموى؛
(72) Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch, Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961.
(73) Roman Ghirshman, Iran parthes etsassanides, Paris 1962.
(74) Bernhard Grzimek, Grzimek's animal life encyclopedia, Detroit 2003-2004.
(75) Mazhar SevketIpsiroglu,Painting and culture of the Mongols,translated from German by E. D. Phillips, NewYork [n.d].
(76) Magill'sencyclopedia of science: animal life, ed. Carl W. Hoagstrom, Pasadena, Calif.: Salem Press, 2002.
(77) Fuat Sezgin, Geschichtedes arabischen Schrifttums, Leiden 1967-.
(78) Jean-Baptiste Tavernier, Les six voyages, de Turquie et de Perse, introduction etnotes de Stephane Yerasimos, Paris 1981.
/ محمد صدر /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 7016
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست