خرما ، خرما، ميوه مغذى درخت خرماى معمولى با نام علمى Phoenix dactylifera متعلق به خانواده خرما. درخت خرما (در عربى : نخل/ نخلة)، گياهى است دوپايه و هميشه سبز، به ارتفاع هجده تا سى متر، كه در انتها داراى تاجى گسترده از برگهاى متعدد (سى ـ چهل عدد) بسيار بزرگ شانهاى و بلند تا پنج متر است. تنه آن استوانهاى، بدونانشعاب و پوشيده از جاى زخمهاى برگهاى افتاده است. اين درخت گلهاى تكجنس كوچك و مجتمع در گلآذين رژيم، و ميوه سته واقعى دارد. گردهافشانى اين درخت را معمولا انسان با تكان دادن گلهاى نر روى گلهاى ماده انجام مىدهد و تكثيرش با رويش هسته، يا پاجوش صورت مىگيرد. نژادها يا جورهاى متفاوتى از خرما در شمال افريقا و جنوب آسيا، از جمله در مناطق جنوبى ايران كاشته شده است. در عراق و ايران به ترتيب بيش از 450 و 80 نوع خرما مىرويد. خانواده خرما به ملكههاى دنياى گياهان معروفاند (مور، ص 4ـ5؛ بهرامى، ج 1، ص 411ـ413؛ پارسا، ج 8، ص 139ـ141؛ قهرمان، 1365ش، ج 8، لوحه 965؛ همو، 1373ش، ج 4، ص 66ـ67؛ ايرانشهر، ج 2، ص1650ـ1651؛ زرگرى، ج 4، ص 525؛ مظفريان، 1383ش، ص 484ـ485؛ همو، 1379ش، ص 316؛ ثابتى، ص 509؛ ميلن، ص 272).
درخت خرما در هيچجا به صورت وحشى نروييده است. اين امر احتمال منشأ يافتن آن از گونههاى ديگر و مساعدت انسان و گذر زمان در ايجاد و گزينش آن را مىرساند. برخى منشأ آن را نخل برّى با نام علمى Ph. sylvestrisكه در هند مىرويد (رجوع کنید به زرگرى، همانجا؛ بمبر، ص 45) و برخى ديگر منشأ آن را دو رگهاى بين گونه فوق و انواع ديگر از جملهPh. canariensis ياPh. reclinata دانستهاند (رجوع کنید به عبدالجبار بكر، ص 2؛ بك، ص 185). درباره خاستگاه درخت خرما اختلافنظر وجوددارد. گاه آن را به اطراف خليجفارس (مظفريان، 1383ش، ص 485) و گاه نيز به بابِل (واقع در عراق)، عربستان، افريقاى شمالى، يا بلوچستان متعلق دانسته و گفتهاند كه از بينالنهرين (عراق) وارد ايران شده است (رجوع کنید به ثابتى؛ زرگرى، همانجاها؛ الفتى، ج 1، ص 325؛ حتّى، ص 19ـ20).
واژگان و ادبيات. شايد جزء اول نام علمى گياه خرما يعنى phoenix از نام سرزمين فنيقيه، كه به سرزمين نخل شهرت داشته است، مشتق شده باشد. البته در ادبيات روم و يونان نيز بين اين واژه و ققنوس ارتباط وجود دارد. همچنين جزء دوم يعنى dactylifera و واژه date انگليسى از واژه عبرىالاصل «51.7» (دِكَل) به معناى نخل گرفته شده است (سِگِو، ج 1، ص 332؛ عبدالجبار بكر، ص 13؛ لوكاس، ج 1، ص 101؛ فاروقى، ص30؛ قس ليدل و اسكات، ذيل "برای دیدن این کلمه به کتاب مراجعه کنید"، به معناى ارغوانى). نام هيروگليفى خرما، به معناى شيرين بوده است (عبدالجبار بكر، ص 11). در پهلوى واژه خرما به صورتهاى armav، hormak، xormak، xarma، xurmakو xorma (خسرو قبادان و ريدك وى، ص 25؛ فرهوشى، 1358ش، ص 201؛ مكنزى، ذيل "Xorma"؛ طاووسى، ص153؛ پاشنگ، ص267) و درخت خرما به صورت mogآمده است (فرهوشى، همانجا). به همين سبب موغستان معادل نخلستان است (فسائى، ج 1، ص 178، پانويس 1). هماكنون نام برخى از مكانها در كرانه خليجفارس و حتى دور از ساحل، از جمله هرمز شامل تركيباتى است كه جزئى از آنها موغ/ مغ/ مز است (رجوع کنید به فسائى، ج 2، ص2000، 2060؛ بندهش، يادداشتها، ص180ـ181، پانويس 12). واژه خرما از زبان فارسى به زبانهاى هندوچين راه يافته است (لاوفر، ص 385ـ386، 391).
همچنين در فارسى و عربى براى اجزا، محصولات، انواع و نژادهاى متفاوت و نيز انواع تغييرات زيستى، از جمله مراحل مختلف رشد و نمو درخت و ميوه خرما و نيز وسايل ساخته شده از اندامهاى مختلف اين درخت، اسامى فراوان و متنوعى وجود دارد كه گاه از اين اسامى در ساختن مشتقات و تركيبات گوناگون استفاده شده است (افشار، ص 294ـ295؛ حكمت يغمائى، ص240ـ245؛ سديدالسلطنه، ص 58ـ59؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله). ميوه خرما براساس مراحل هفتگانه رشد و رسيدگى به ترتيب به اين اسامى معروف است: طَلع/ وَليع، بَلَح، خُلال، بُسر، قَسب، رطب و تمر (رجوع کنید به حكيم مؤمن، ص 64). در اين ميان شايد قديمترين و مفصّلترين بحث واژگانى خرما در منابع عربى زبان، اثر دينورى (گياهشناس قرن سوم) باشد (رجوع کنید به دينورى، ج 2، ص293ـ324، ش1061؛ براى منابع ديگر رجوع کنید به ثعالبى، كتاب فقه اللغة، ص312ـ313؛ ابوريحان بيرونى، ص 151؛ ابنسيده، ج3، ص 209ـ229؛ ميدانى، 1345ش، ص 513ـ 518؛ زمخشرى، قسم 1، ص 106ـ108؛ تحفةالاحباب، ص 13؛ زَبيدى، ذيل «نخل»؛ فرهوشى، 1355ش، ص 21ـ22؛ دهخدا، ذيل «خرما»؛ الفنبين، ص 89؛ معلوف، ذيل «تمر»، «نخل»؛ احمد عيسى، ص 138، ش 16؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل «تمر»). كثرت واژههاى مرتبط با درخت خرما و نيز محصولات و مصنوعات حاصل از آن نشان از اهميت اين گياه در زندگى بشر دارد.
در ادبيات فارسى و عربى از جمله در امثال و كنايات، واژههاى خرما و نخل به فراوانى بهكار رفته است، مثل «خرما به بصره بردن» در فارسى و معادلش در عربى بهصورت «كَمُسْتَبْضِع التّمرالىهَجَر»، يا «خرماخورده منع خرما نتواند كرد» (رجوع کنید به اصمعى، ص206؛ ميدانى، 1407، ج 3، ص 39؛ شاد، ج 7، ص4310ـ 4311؛ دهخدا، همانجا؛ عفيفى، ذيل «خرما به بصره و زيره به كرمان بردن»؛ واعظى، ص 135ـ136؛ دهخدا، ذيل «خرما»، «نخل»؛ رنگچى، ص407ـ409؛ حكمت يغمائى، ص268ـ273؛ واعظى، ص102ـ135؛ قرشى، ص 164؛ عزّاوى، ص99ـ119).
اهميت و تاريخچه كاشت
الف) در قلمرو اسلامى پيش از اسلام. درخت خرما از ديرباز درختى مقدس، زيبا و مورد احترام و توجه بوده است، بهطورى كه در معابد و هنگام انجام مراسم مذهبى و ملى و نيز در كاخهاى پادشاهان وجود داشته است (رجوع کنید به ادامه مقاله). اين درخت نزد سومريان، بابليان، آشوريان و در مصر قديم جزو مقدسات بوده است (دورانت، ج 1، ص 237؛ عبدالجبار بكر، ص 6، 11). بر مهرهاى عيلام قديم و هخامنشيان و مسكوكات عبرانيان قديم نقش درخت خرما ديده مىشود (ميراحمدى، ص 22؛ اتابكزاده، ص 21؛ حميدى، ص 364؛ هاكس، ذيل «خرما»). ايرانيان در تشريفات جشن نوروز از درخت خرما استفاده مىكردند (پطروشفسكى، ج 1، ص 395). اهميت درخت خرما تا آنجاست كه در كتب و رسوم اديانى چون يهوديت، مسيحيت و اسلام بهگونه ستايشآميزى از آن ياد شده است. نخل طور/كليم، درختى است كه حضرت موسى را در وادى ايمن راهنمايى كرد (طه:10ـ12؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله). عبرانيان شاخههاى نخل را بهمجالس خود مىبردند. به همين سبب هنگام ورود مسيح عليهالسلام به اورشليم با خود برگهاى نخل حمل كردند و راه او را با آنها فرش كردند. همچنين حمل برگهاى خرما نشانه پيروزى آنان بود و بهسبب اهميتى كه درخت خرما برايشان داشت، گاه نام فرزندان خود را تامار مىگذاشتند (سفر پيدايش، 6:38؛ انجيل متّى، 21 :8؛ انجيل يوحنّا، 12 :13؛ نيز رجوع کنید به هاكس، همانجا؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل «نخل»؛ اتابكزاده، ص 21؛ عبدالجبار بكر، ص 14ـ18؛ كاروترز، ص 309؛ >گنجينه مصور كتاب مقدس<: ذيل "Palm" و "Palm tree"). خرما مهمترين و مشهورترين ميوه در عراق بوده است. تعدد عبارتهاى تلمود بابلى درباره خرما به اين امر اشاره دارد (عبدالجبار بكر، ص 15ـ18؛ نيز رجوع کنید به كلمنت، ص 84). اعراب برخى از درختان نخل را (مانند نخل نجران) مىپرستيدند (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 4، ص 753؛ نيز رجوع کنید به دورانت، ج 4، بخش 2، ص 783).
در بناهاى باشكوه نيز استفاده از خصوصيات ظاهرى درخت خرما مشاهده مىشود. سرستونهاى تالارى بزرگ در مجموعه بناهاى باشكوه كَرَنك مصر به شكل برگ خرما تراشيده شده است (رجوع کنید به دورانت، ج1، ص 172ـ173). همچنين ظاهرآ در شهر قديم حلوان دو درخت خرماى مشهور بوده است كه داستانها، امثال و اشعارى درباره آنها در منابع عربى وجود دارد (رجوع کنید به رشيدالدين وطواط، ص 122ـ123؛ ياقوت حموى، ج 2، ص 318ـ321). خُمارَوَيْه دوم (270ـ282) از حاكمان طولونى مصر به شيوه ايرانيان باغى سلطنتى ساخته بود و تنه درختان خرما را با طلا پوشانده بود (رجوع کنید به واتسون، ص 118؛ نيز رجوع کنید به باغ*).
درباره تاريخچه كاشت و استفاده از اين درخت مطالب فراوان و گاه متناقضى وجود دارد. گفته شده كه خرما از ميوههايى بوده كه خداوند هنگام هبوط آدم به او داده است (طبرى، تاريخ، سلسله 1، ص 127). به روايتى، انوسبن شيثبن آدم عليهالسلام نخستين كسى بود كه درخت خرما را كاشت (ثعالبى، لطائف المعارف، ص 6) و شايد خرما اولين درختى باشد كه كاشته شده است. فسيل هستههاى خرماى هفت هزار ساله و سابقه كشت 6500 ساله، خبر از قدمت كشت اين درخت مىدهد (اتابكزاده، همانجا؛ كلمنت، ص 83 ـ84؛ بك، ص185؛ الفتى، ج1، ص324ـ 325). از گذشتههاى دور انسان به نقش خود در گردهافشانى درختان خرما پى برده است و حتى در قانوننامه حمورابى (ص 43) قوانينى در اين باره وجود دارد. در زمان عيلاميان، كشاورزان شهر بزرگ ليان (= آفتاب درخشان؛ در اطراف بوشهر كنونى) خرما كشت مىكردند (ياحسينى، ص23، 25). پلينيوس/ پلينىاكبر نيز درباره خرما بسيار سخن گفته است (رجوع کنید به ج 7، ص527، فهرست، ذيل "Palma"). از جالب توجهترين نوشتههاى او مىتوان به درختان خرماى تيسفون (رجوع کنید به ج 2، كتاب 6، ص 437)، نخلهاى مشهور كنار معبد عمّون (ج 4، كتاب 13، ص 165)، برخى خصوصيات گياهشناسى خرما (ج 4، كتاب13، ص113، 115، 117)، روييدن درخت خرما بر روى پايه مجسمه سزار و نيز در قربانگاه ژوپيتر (ج5، كتاب 17، ص 169) و خواص دارويى آن (ج6، كتاب23، ص477، 479، 481، ج 7، كتاب14، ص27، 117، 119) اشاره كرد. بهنوشته پلينيوس (ج 5، كتاب 17، ص41) برخى تصور مىكردند كه در بابل از كاشتن برگهاى خرما، درخت خرما پديد مىآوردند. به نوشته هرودوت (كتاب 1، بند193) اهالى بابل در سراسر دشت نخلستانهايى با درختان بارور داشتند. هرودوت سپس به نحوه تلقيح خرما اشاره كرده (رجوع کنید به همانجا)، ولى عامل گرده افشان را، به اشتباه، نوعى حشره دانسته است. به گواه تاجرى يونانى در قرن اول ميلادى، از اُبُلَّه (شهرى باستانى در كنار رود دجله و شمال نهر بزرگ ابلّه) و عمان مقدار زيادى خرما به بهروچ (در غرب هند) و شبهجزيره عربستان صادر مىشده است (>تجارت و دريانوردى درياى اريتره<، ص 105ـ106). شاپور، فرزند هرمز، قيصر شكست خورده را مجبور كرد كه به جاى هر درخت خرمايى كه كندهاند، درخت زيتونى بكارند (ثعالبى مرغنى، ص 527). استرابون (ج 8، ص 133) از انواع خرماهاى مصر ياد كرده و برخى را غيرقابل خوردن دانسته است. نزد اعراب پيش از اسلام با توجه به نوع زمين، احداث نخلستان از جمله باغبانيهاى مقرون به صرفه بوده است (دورانت، ج 4، بخش 1، ص200).
وجود منظومه درخت آسوريگ متعلق به پارتيان كه به انشاى ساسانيان بهجا مانده است (رجوع کنید به ادامه مقاله) نشان از اهميت ديرين خرما در ايران دارد. حتى گاه اعتقاد بر اين است كه ايرانيان اولين كسانى بودند كه خرما را در يكى از جزاير خليجفارس يافتند و آن را منتقل و تكثير كردند (رجوع کنید به الفلاحة النبطية، ج 2، ص 1341). پلينيوس (ج 4، كتاب 14، ص 255) از شراب خرما ياد كرده كه پارتيان، هنديها و تمام شرقيها آن را مىساختند. در زمان لشكركشى اسكندر ميوههاى خرما جان سربازانش را در ناحيه گدروسيا (احتمالا مناطقى در جنوب شرق ايران) نجات داد (استرابون، ج 7، ص 135). طبق >كتاب وى<، نوشته وىشو، در پايتخت ساسانيان خرما وجود داشته است (رجوع کنید به پورداود، ص 51) و انوشيروان بر خرمابنان ماليات بسته بود (مسكويه، ج 1، ص 98ـ99). از ميزان ماليات مشخص مىشود كه نخل و خرماى فارسى بر نخل و خرماى آرامى (عراقى) برترى داشته است، زيرا خسرو انوشيروان به ازاى هر چهار درخت خرماى فارسى يا هر شش درخت خرماى آرامى يك درهم خراج مىگرفته است. ضمنآ او ماليات را از درختان پراكنده برداشته بود (نولدكه، ص 367ـ368، 404، پانويس 59). در زمان ساسانيان دجله و فرات به هنگام طغيان، غرب ايران را از لحاظ آبيارى خرما و ديگر گياهان غنى مىساخت (دورانت، ج 4، بخش 1، ص 168). نرسى، پسرخاله خسرو انوشيروان، مالك باغهاى نرسيان بود كه در آنها خرماهاى شاهانه توليد شد. اين خرما فقط مخصوص پادشاه و مقربان او بود (طبرى، تاريخ، سلسله 1، ص 2168؛ ابناثير، ج 2، ص 436). خرما پيش از دودمان تانگ (618ـ906) از ايران به چين برده شده است (لاوفر، ص 385، 387؛ قس آذرى دميرچى، ص 44).
ب) دوره اسلامى. مدينه، نخستين شهر اسلامى، اقتصاد كشاورزى داشت و در اين ميان درخت خرما از اهميت خاصى برخوردار بود، به طورى كه در اواخر ذيحجه سال دوم هجرت، در غزوه سويق، ابوسفيان از رهبران مشركان مكه، در انتقام جنگ بدر به مدينه حمله كرد و درختان خرما را آتش زد (طبرى، تاريخ، سلسله1، ص1364ـ 1365). جاحظ، در قرن سوم (به نقل واتسون، ص1) از وجود 360 نوع خرما در بصره خبر داده است. يك قرن بعد در الفلاحةالنبطية (ج 2، ص 1344) انواع خرما بىشمار ذكر شده است. هماكنون نيز انواع متعددى از خرما در بصره و ديگر شهرهاى عراق وجود دارد (عزّاوى، ص23ـ30، 33ـ 40، 42ـ46). بهنوشته ابودلف خزرجى در قرن چهارم، در صميره (= سيمره) و گرگان درختان خرما وجود داشته (ص 61، 83) و حتى خرماىايران بهعراق صادر مىشدهاست (رجوع کنید به اصطخرى، ص 154). دجله و فرات در آبيارى و رونق نخلستانهاى شهرهاى عراق نقش مهمى داشتهاند (رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ص 42، 46). مسلمانان پس از تصرف جزيره صقليه (سيسيل) در قرن چهارم، كاشت درختانى چون خرما را در آنجا معمول كردند (عزيزاحمد، ص 61). در الفلاحةالنبطية به انواع گوناگونى از نخل اشاره شده است (رجوع کنید به ج 3، فهرست، ص 71). ابنخرداذبه (متوفى ح 300؛ ص 61ـ62، 71، 134، 171) از وجود خرما در نواحى متعدد از جمله مسير دريايى بصره تا هند ياد كرده است. خرما در شهرهايى چون بصره و كرمان بسيار فراوان و ارزان بود (رجوع کنید به ابنبطوطه، ج 1، ص 197؛ فرصت شيرازى، ج 2، ص602؛ د. اسلام، ذيل «تمر»). ابنبطوطه (ج 1، ص 256، ج 2، ص 686، 690، 713) از وجود نخلهايى مشهور به سبوتالنخل در وادى خصيب يمن و فراوانى و مرغوبى خرماى شهر سجلماسه در مغرب ياد كردهاست (نيز رجوع کنید به عبداللطيف بغدادى، ص 31). اهميت درخت خرما چنان بوده است كه وقتى كشاورزى به تظلم نزد امير سبكتگين آمد و از يكى از پيلبانان امير بهعلت حيف و ميل خرمايش شكايت كرد، سبكتگين امر به كشتن آن پيلبان داد و غرامت فراوانى به كشاورز پرداخت كرد (رجوع کنید به بيهقى، ص 582ـ583). رشيدالدين فضلاللّه (ص 71) نارگيل و خرما را از جمله درختانى دانسته كه اگر سرشان قطع شود ديگر بار نمىآورند. ابونصرى هروى در سال 921 روش و شرايط كشت خرما را بيان كرده است (رجوع کنید به ص 193ـ194). در زمان صفويه (حك : ح 906ـ1135) خرماى فارس، خوزستان، سيستان و كرمان (كه بهترين خرما بود) صادر مىشد (ياورى، ص 17). در رساله كشاورزى متعلق به همان زمان با عنوان در معرفت بعضى امور فلاحت (ص 113ـ114، 132)، بهطريقه تكثير و غرس درخت خرما اشاره شده است. مورخان و سياحان به فراوانى از درختان خرما در مناطق مختلف ايران، مخصوصآ جنوب ايران، ياد كردهاند كه نشاندهنده رونق كشت و كار اين درخت در گذشته است. برخى از درختان خرماى اين مناطق، از درختان مناطق عربنشين تنومندتر و بارآورتر و گاه لطافت و شيرينىشان سرآمد بوده است (رجوع کنید به استرابون، ج 7، ص 155؛ شاردن، ج 3، ص 339ـ340؛ ماركوپولو، ج 1، ص 97، 107؛ سيلوا اى فيگروآ، ص 54، 169، 387ـ390؛ بابن و اوسه، ص 156؛ تاريخ ايران، ص 238ـ239؛ فرصت شيرازى، ج 2، ص 445، 596؛ فسائى، ج 2، ص 1276ـ1278). در قرن سيزدهم، خرما از يمن و عربستان به ايران وارد و از ايران نيز به هند صادر مىشده است (ژوبر، ص220ـ221).
تاريخچه مصرف. از گذشتههاى دور تا اكنون اجزاى مختلف خرما و درخت آن مصارف گوناگونى داشته است. مثلا در تهيه ظروف و برخى ابزارهاى مورد نياز از چوب، برگ و الياف آن استفاده مىشده است. در مصر، حفره شكمى مردهها قبل از موميايى كردن با شيره خرما شسته مىشد. همچنين برخى مواد غذايى از جمله پنير و شيره و نيز علوفهاى از درخت خرما تهيه مىشد (هرودوت، كتاب 1، بند44، 193، كتاب 2، بند86، كتاب 3، بند20؛ زمخشرى، قسم 1، ص 108؛ حتى، ص 19؛ حكمت يغمائى، ص 245ـ253؛ واعظى، ص 64ـ68). در منظومه درخت آسوريگ، در مناظرهاى ميان بز و نخل، خرما فوايد خود را برمىشمارد (رجوع کنید به ص 43ـ53) و خود را خوراكى شاهانه ذكر مىكند (رجوع کنید به ص 45). در اوستا خرما خوردنىترين ميوه زمين برشمرده شده است (رجوع کنید به پورداود، ص 74). در بندهش (ص 88) نيز از خرما ياد شده است. همچنين خرمابن جزو گياهان دوپاره آمده كه به اندازه همه گياهان ميان آسمان و زمين مىارزد و مشى و مشيانه براى كباب كردن گوسفند از هيزمش استفاده كردهاند (همان، ص 82، 90). وقتى كه كيخسرو درباره بهترين ميوهها از ريدك پرسيد، او خرماى هرات را جزو نيكوترين ميوهها ذكر كرد (رجوع کنید به خسرو قبادان و ريدك وى، همانجا). خرما از خوراكهاى رايج ميان سومريان بوده است (لوكاس، ج 1، ص82). به نوشته هرودوت (كتاب 1، بند193) اهالى بابل از خرما غذا تهيه مىكردند. ارزش غذايى خرما آنچنان است كه گاه يك عرب بدوى روزهاى پىدرپى را با چند دانه خرما و اندكى شير به سر مىبرد (دورانت، ج 4، بخش 1، ص 201). پيش از اسلام، از خرما باده تهيه مىكردند بهطورى كه بنابر برخى نقلها، مردم مدينه شراب خرما مىنوشيدند (رجوع کنید به باده*، بخش 2 و 3). در گذشته نخلبندها از درخت خرما وسايلى زينتى مانند درخت، گل و ميوه مىساختند (برهان؛ معين؛ شاد، ذيل «نخلبند»).
در آشپزى قديم و جديد مردم عرب و تمدنهاى ايرانى و هندى از ميوه خرما در تهيه انواع غذاها و شيرينيها استفاده مىشد. تنوع شيرينيهاى تهيه شده از خرما مخصوصآ در كتب عربى به فراوانى ديده مىشود (رجوع کنید به ابنعديم، ج2، فهرست گياهان، ص1010، ذيل «تمر»؛ كنزالفوائد، ص 22ـ23، 55، 129ـ131؛ بسحاق اطعمه، نمايه غذاها، ص 321؛ آشپزباشى، ص 211، 218ـ219، 246، 251؛ نادرميرزا قاجار، ص 82ـ85؛ نسخه شاه جهانى، ص 6؛ ناصر، ص 179ـ181؛ عبداللطيف بغدادى، ص 64ـ65). امروزه هم در ايران مخصوصآ در مناطق جنوبى از ميوه خرما و تركيبات حاصل از درخت خرما به شكل شيره و پنير و نيز در تهيه برخى غذاها، حلواها و انواع شيرينى استفاده مىكنند (د. ايرانيكا، ذيل "Date palm"؛ فرهوشى، 1355ش، ص 21؛ نوربخش، ص 422، 443؛ حكمت، ص70، 140، 142).
نقش چشمگير خرما در تغذيه باعث شد تا سازمان خواروبار و كشاورزى سازمان ملل متحد (فائو) در سال 1357ش/ 1978، مؤسسه تحقيق و توسعه نخل را در بغداد تأسيس كند (فاروقى، ص 32). طبق آمار رسمى منتشرشده فائو در 2008، مصر، ايران و عربستان سعودى بهترتيب بزرگترين توليدكنندگان خرما در جهان هستند (رجوع کنید به نمودار1). همچنين در ايران مطابق نتايج طرح آمارگيرى از باغداريهاى كشور در 1386ش، خرما در اكثر استانهاى كشور كاشته و از آن بهرهبردارى مىشود و كل توليد خرماى كشور معادل 1023126 تن است (رجوع کنید به مركز آمار ايران، ص 167؛ ايران. وزارت جهاد كشاورزى، ج 1، ص 79؛ نيز رجوع کنید به نمودار2). بخشى از خرماى ايران عمدتآ به كشورهايى نظير امارات متحده عربى، پاكستان و كشورهاى اروپايى صادر مىشود (رجوع کنید به واعظى، ص 145؛ نيز رجوع کنید به همان، ص60ـ 68، 145ـ 148؛ عرفان، ص57ـ68، 102ـ109).
ديگر جنسها و گونههاى خانواده خرمايان داراى مصارف بسيار مهمى بودهاند؛ از جمله نوشتن بر روى برگهاى خانواده خرما كه نخستين بار مصريان از آن استفاده كردند و سپس، دستكم از قرن دوم به بعد، ساكنان آسياى شمالى و مركزى و نيز مسلمانان هند اين روش را بهكار گرفتند (پلينيوس، ج 4، كتاب 13، ص 139، 141؛ سوارنا كمال، ص 1ـ2؛ براى ديدن تصاوير برخى از آثار بهجامانده از اين نسخهها رجوع کنید به لودرز، 1979الف، ص 96ـ112، همو، 1979ب، ص330ـ357). همچنين در هند از نخل هندى با نام علمى Palma sylvestrisشكر تهيه مىشود (بالفور، ذيل "Date palms").
بهسبب اهميت خرما در زندگى عربها، كتابها و رسالههاى مستقلى درباره آن به زبان عربى نوشته شده است، از جمله كتاب التمر ابوزيد سعيدبن اوس انصارى بصرى (متوفى 215)؛ كتاب النخل و الكرم اصمعى* (متوفى 216)، صفة النخل محمدبن زياد معروف به ابناعرابى كوفى (متوفى 231)، كتاب الزرع و النخل جاحظ (متوفى 255)، النخلة/ النخل ابوحاتم سجستانى (متوفى 255) و كتب ديگرى از ايندست (رجوع کنید به عبدالجبار بكر، ص 27ـ28؛ عزّاوى، ص 6ـ10). مفصّلترين باب الفلاحة النبطية (ج 2، ص 1339ـ1453) درباره كشت خرماست كه شايد حجم آن با كتابى مستقل قابل مقايسه باشد.
باورها. نقل است كه پس از هبوط آدم و به درخواست او جبرئيل دوشاخه (در اصل دو برگ، زيرا آنچه بر روى درخت خرما مشاهده مىشود برگهاى بلندند، نه شاخه) از درخت خرما از بهشت براى او آورد تا از خنكاى آنها بهرهمند شود. آنها روييدند و آدم از ميوه و سايهشان استفاده كرد. به هنگام فرارسيدن زمان مرگ آدم، به فرمان خداوند دوچوب از آن درخت در كفن او پيچيده شد. از آن پس استفاده از اين دو چوب با نام جريدتين در هنگام دفن متداول و به عنوان سنّت پيامبران معروف شد (عبدالجليل قزوينى، ص618؛ نيز رجوع کنید به حكمت يغمائى، ص255). تأثير خرما در زندگى بشر بهگونهاى بوده است كه گاه آن را خواهر و شبيه انسان دانستهاند و صفاتى از قبيل تذكير و تأنيث، دارا بودن فهم و شعور و حتى توانايى عاشق شدن برايش قائل بودهاند. همچنين براى گرفتن پنير درخت و درنتيجه از بين رفتن خرمابن، اصطلاح كشتن يا قربانى كردن را بهكار مىبرند (رجوع کنید به الفلاحة النبطية، ج2، ص1339ـ1340، 1358ـ1363؛ شهمردانبن ابىالخير، ص 213ـ215؛ هدين، ص 448؛ باستانى پاريزى، ص 53ـ55؛ حكمت يغمائى، ص 255ـ257؛ واعظى، ص 99ـ 100).
مردم با اين اعتقاد كه درختان به تسبيح خداوند مشغولاند دو چوب نخل روى قبر درگذشتگان خود مىگذارند (نوربخش، ص 498ـ499؛ نيز رجوع کنید به ماسه، ج 2، ص 333). در علم تعبير خواب، ديدن درخت خرما را نمادى از زن، مال فراوان يا علم مىدانند (رجوع کنید به ابنسيرين، ص370ـ371؛ باستانى پاريزى، ص 54؛ آملى، ج 3، ص 257). در برخى شهرهاى ايران در مراسمى نخل گردانى، در روز عاشورا تابوتوارهاى بهنام نخل را كه احتمالا زمانى از چوب نخل تهيه مىشده يا به شكل نخل بوده است در عزاى امام حسين عليهالسلام بر دوش مىكشند (رجوع کنید به عاشورا*). در سالهاى اخير نيز به پيروى از يك سنّت ديرينه فراموش شده، در برخى شهرهاى خرماخيز، در هنگام چيدن خرما، جشن خرما برپا مىشود (رجوع کنید به «جشن خرما»، ايران، ش 3998، 21 مرداد 1378، ص 23).
قرآن و حديث. در قرآن در حدود چهل آيه و نيز در بسيارى از احاديث از خرما و درخت آن سخن به ميان آمده است كه نشان از اهميت اين ميوه و فوايد آن دارد. در قرآن بيش از همه ميوهها و درختان به خرما و واژههاى مرتبط با آن اشاره شده است (رجوع کنید به ابوالفتوح رازى، ج 7، ص 21ـ22، 402ـ405، ج 11، ص 93ـ 94؛ تفسير نمونه، ج 5، ص370ـ371، ج 11، ص 172ـ 175، ج 22، ص 236، ج 23، ص 111ـ112؛ نيز رجوع کنید به فاروقى، ص 23ـ 34؛ عبدالمنعم فهيمهادى و دينا محسن بركه، ص 184ـ 196). از مهمترين اين آيات، آيات 23 و 25 از سوره مريم است كه به تبديل درختى خشكيده بهدرختخرمايى بارور براىتغذيه حضرت مريم سلاماللّهعليها اشاره مىكند (رجوع کنید به طبرى، جامع؛ فخررازى، ذيل آيات؛ بلعمى، ج2، ص751ـ 755). خرما شايد مهمترين ميوهاى باشد كه در احاديث و روايات به آن اشاره شدهاست. طبق احاديث درخت خرما از همان گِلى آفريده شد كه حضرت آدم و حوا را از آن آفريدند (رجوع کنید به مجلسى، ج63، ص127ـ128). معصومين علاقه زيادى به خوردن ميوه خرما داشتند و آن را بهترين غذا و دارويى مفيد براى پيشگيرى و درمان بسيارى از بيماريها و نيز مفيد براى مواردى همچون وضع حمل مىدانستند (رجوع کنید به مفضلبن عمر، ص 195، 202؛ برقى، ج 2، ص 337ـ351؛ مجلسى، ج 49، ص102ـ 103، ج63، ص124ـ146؛ محمد عبدالرحيم، ص53ـ 68؛ عزّاوى، ص 99). در احاديث توصيه شده است كه حجاج بههنگام خروج از مكه مقدارى خرما صدقه دهند (رجوع کنید به كلينى، ج 4، ص 533؛ حرّعاملى، ج 14، ص 292).
خواص دارويى. از گذشتههاى دور خرما را مادّهاى مفيد براى بدن و طول عمر دانستهاند (هرودوت، كتاب3، بند21ـ23؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله). بابليها و آشوريها براى خرما ويژگيهاى دارويى قائل بودند. مثلا آن را براى درمان زخمها، دشوارى ادرار، اورام و نيز بيماريهاى چشم به كار مىبردند. بابليها شراب حاصل از شيره گياه خرما (پنير خرما) را شراب زندگى مىناميدند (عبدالجبار بكر، ص10). حكماىاسلامىاز نوشتههاى جالينوس(بهنقل رازى، ج21، قسم1، ص586ـ588، 590) و ديوسكوريدس (1952، ص105ـ106؛ 1934، ص79) در اين زمينه بهره فراوان بردهاند. ديوسكوريدس (1952، همانجا) خرماى عفص (يا بلح) را براى بندآوردن اسهال و سيلان رطوبات رحمى، خونريزى ناشى از بواسير و نيز بهبود زخمها مفيد دانسته است. اگر خرما بيشتر بر درخت بماند تا به حالت بُسْر برسد، قابضتر از حالت قَسب است و ميوه قسب براى درمان خون قىكردن، درد معده، زخم امعاء و درد مثانه، و هستهخرما نيز براى درمان برخىامراض چشم مفيد است.
ظاهرآ قدما براى خرماى كهنه، خواصى متفاوت و بسيار ارزشمندتر از خرماى تازه مىدانستند. نقل است كه در زمان بيمار شدن سعيدبن عثمان، امير خراسان در قرن اول هجرى، سيدهخاتون (ملكه بخارا) براى درمان او دانهاى خرماى چندساله آورد (نرشخى، ص 55ـ56). ابنماسويه (به نقل ابنبيطار، ج 1، ص140) خرماى خشك را براى دباغى (= زدودن رطوبات اضافى) معده و خرماى تر را باعث فساد لثه و دندان دانسته است. حكيم مَيْسَرى در قرن چهارم علاوه بر برشمردن برخى فوايد خرما از قبيل دفع ضرر خوردن خرزهره (ص 145، 234)، مضرات خوردن آن را نيز بيان كرده است (ص 59، 76، 78، 90). اخوينى بخارى (فهرست داروها و خوراكيها، ص830، ذيل «خرما» و تركيبات مرتبط با آن) برخى فوايد خرما از جمله در درمان قولنج، بواسير و جراحت و خونريزى شكم و نيز مضرات آن در انواعى از سنگ كليه، بَرَش و نَمَش، بَهَق و دمل را برشمارده است. رازى (بهنقل ابنبيطار، ج 1، ص140) نيز علاوه بر فوايد، به مضراتش نيز پرداخته و راه اصلاح آن را خوردن سكنجبين و انار ترش و غرغره با سركه يا سكنجبين و شستشوى دهان و دندان دانسته است. ابنسينا به علت معروف بودن خرما از ذكر توضيحات زياد درباره آن خوددارى كرده است (رجوع کنید به ج 1، كتاب 2، ص 624، 702، 755). هروى (ص 44، 78ـ 79، 125) تمر را گرم و مرطوب، اما خرماى نارس را سرد و خشك دانسته و نيز خواصى از جمله فايده خوردن و جويدن خرما با فندق براى كژدم گزيدگى بيان كرده است. ديگر حكماى اسلامى و ايرانى خواصى براى خرما آوردهاند كه اغلب تكرار نوشتههاى پيشينيان است (رجوع کنید به ابنبطلان، ص 16ـ17، 100ـ 101؛ قزوينى، ص245ـ246؛ انصارى شيرازى، ص 83؛ حكيم مؤمن، ص 64؛ انطاكى، ج 1، ص 109ـ110؛ عقيلى علوى شيرازى، ص 272ـ 273). در طب عاميانه مردم ايران جوانه هسته خرما نيز كاربرد دارويى داشته است (رجوع کنید به ماسه، ج 2، ص 348).
امروزه با تشخيص انواع مختلف و فراوان املاح، ويتامينها و ديگر مواد آلى مفيد موجود در ميوه خرما خواص بيشترى براى اين مادّه قائلاند. البته همانطور كه در گياه ـ داروشناسى قديم ميوه خرما در مراحل مختلف رسيدگى داراى خواص متفاوتى بوده است امروزه نيز براى خرماى سبز، خرماخرك، خرماى سنگشكن و خرماى رسيدهتر (رُطَب) خواص گاه متفاوتى قائلاند. ضمنآ علاوه بر ميوه، برخى ديگر از اندامهاى درخت خرما را داراى خواص دارويى مىدانند (رجوع کنید به جزايرى، ص 198ـ204؛ زرگرى، ج 4، ص 525ـ527).
منابع : (1)علاوهبر كتاب مقدس؛ (2) علاءالدين آذرىدميرچى، تاريخروابطايران و چين، تهران 1367ش؛ (3) نوراللّه آشپزباشى، مادةالحيوة: رساله در علم طباخى، در كارنامه و مادةالحيوة: متن دو رساله در آشپزى از دوره صفوى، چاپ ايرج افشار، تهران 1360ش؛ (4) شمسالدين محمدبن محمود آملى، نفائس الفنون فى عرايس العيون، ج 3، چاپ ابوالحسن شعرانى، تهران 1379ش؛ (5) ابناثير؛ (6) ابنبطلان، تقويمالصحة،ترجمه فارسىاز مترجمى نامعلوم (اواخر قرن پنجم/اوايل قرنششم)، چاپ غلامحسينيوسفى، تهران 1366ش؛ (7) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمدعبدالمنعم عريان، بيروت 1407/1987؛ (8) ابنبيطار؛ (9) ابنخرداذبه؛ (10) ابنسيده، المُخصَّص، بيروت 1417/1996؛ (11) ابنسيرين، تفسير الاحلام الكبير، بيروت 1409/1988؛ (12) ابنسينا؛ (13) ابنعديم، الوصلة الى الحبيب فى وصف الطيبات و الطيب، چاپ سليمى محجوب و دريةالخطيب، حلب 1406ـ1408/1986ـ1988؛ (14) ابوالفتوح رازى، روضالجِنان و روحالجَنان فى تفسير القرآن، چاپ محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد 1365ـ1376ش؛ (15) ابودلف خزرجى، سفرنامه ابودلف در ايران، با تعليقات و تحقيقات ولاديمير مينورسكى، ترجمه ابوالفضل طباطبائى، تهران 1354ش؛ (16) ابوريحان بيرونى، الصيدنة؛ (17) قاسمبن يوسف ابونصرىهروى، ارشادالزراعه، چاپ محمد مشيرى، تهران 1356ش؛ (18) سروش اتابكزاده، جايگاه دشتستان در سرزمين ايران، شيراز 1373ش؛ (19) احمد عيسى، معجم اسماء النبات، قاهره 1930؛ (20) اخوينى بخارى؛ (21) اصطخرى؛ (22) عبدالملكبن قريب اصمعى، كتاب الامثال للاصمعى، چاپ محمد جبار معيبد، بغداد 2000؛ (23) ايرج افشار، واژهنامهيزدى، تنظيم و آوانويسىاز محمدرضا محمدى، تهران 1368ش؛ (24) هادى الفتى، تاريخ كشاورزى و دامپرورى در ايران، ج 1، تهران 1374ش؛ (25) علىبن حسين انصارى شيرازى، اختيارات بديعى (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقى مير، تهران 1371ش؛ (26) داوودبن عمر انطاكى، تذكرةاولىالالباب]و[الجامعللعجبالعُجاب، ]قاهره [1416/1996؛ (27) ايرانشهر، تهران: كميسيون ملى يونسكو در ايران، 1342ـ1343ش؛ (28) ايران. وزارت جهاد كشاورزى. معاونت برنامهريزى و اقتصادى. دفتر آمار و فناورى اطلاعات، آمارنامه كشاورزى سال 1382، تهران 1383ش؛ (29) سى. بابن و فردريك اوسه، سفرنامه جنوب ايران، ترجمه و تعليقات محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، چاپ ميرهاشم محدث، تهران 1363ش؛ (30) محمدابراهيم باستانى پاريزى، از پاريز تا پاريس: هفت شهر، هفت جوش، هفترنگ، ]تهران [1367ش؛ (31) احمدبن محمد برقى، المحاسن، چاپ مهدى رجائى، قم 1413؛ (32) محمدحسينبن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معين، تهران 1361ش؛ (33) احمدبن حلّاج بسحاق اطعمه، كليات بُسحق اطعمه شيرازى، چاپ منصور رستگار فسايى، تهران 1382ش؛ (34) محمدبن محمد بلعمى، تاريخ بلعمى : تكمله و ترجمه تاريخ طبرى، بهتصحيح محمدتقى بهار، چاپ محمدپروين گنابادى، تهران 1353ش؛ (35) بندهش، ]گردآورى[ فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛ (36) تقى بهرامى، كتاب فلاحت، تبريز 1313ـ1314ش؛ (37) بيهقى؛ (38) مصطفى پاشنگ، فرهنگ پاشنگ: ريشهيابى واژگان پارسى، تهران 1377ش؛ (39) ايليا پاولوويچ پطروشفسكى، كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1357ش؛ (40) ابراهيم پورداود، هرمزدنامه، تهران 1331ش؛ (41) تاريخ ايران: از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادى، نوشته نينا ويكتوروونا پيگولوسكايا و ديگران، ترجمه كريم كشاورز، تهران: پيام، 1363ش؛ (42) تحفةالاحباب فى ماهية النبات و الاعشاب، مع ترجمته بالفرنساوية و حل مشكلاته لرنو وكلن، پاريس 1934؛ (43) تفسير نمونه، زيرنظر ناصر مكارم شيرازى، ج 5، 11، 22، 23، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1376ش؛ (44) حبيباللّه ثابتى، جنگلها، درختان و درختچههاى ايران، تهران 1355ش؛ (45) عبدالملكبن محمد ثعالبى، كتاب فقهاللغة و سرالعربية، بيروت: دارالكتب العلمية، [.بىتا]؛ (46) همو، لطائفالمعارف، چاپ ابراهيم ابيارى و حسن كامل صيرفى، ]قاهره ?1389/ 1960[؛ (47) حسينبن محمد ثعالبى مرغنى، تاريخ غررالسير، المعروف بكتاب غرراخبار ملوك الفرس و سيرهم، چاپ زوتنبرگ، پاريس 1900، چاپ افست تهران 1963؛ (48) غياثالدين جزايرى، شناخت خوراكيها، تهران 1371ش؛ (49) حرّعاملى؛ (50) عبدالكريم حكمت يغمائى، بر ساحل كوير نمك، تهران 1370ش؛ (51) محمدمؤمنبن محمدزمان حكيم مؤمن، تحفه حكيم مؤمن، چاپ سنگى تهران 1277، چاپ افست 1378؛ (52) حكيم مَيْسَرى، دانشنامه در علم پزشكى، چاپ برات زنجانى، تهران 1366ش؛ (53) حمداللّه مستوفى، نزهةالقلوب؛ (54) حمورابى، شاهبابل، قانوننامه حمورابى، ]برگردان از ترجمه انگليسى از[ كاميار عبدى، تهران 1373ش؛ (55) جعفر حميدى، وزيركشان، تهرن 1369ش؛ (56) در معرفت بعضى امور فلاحت، ]از مؤلفى ناشناخته[، در احمدرضا ياورى، مقدمهاى بر شناخت كشاورزى سنتى ايران، تهران 1359ش؛ (57) ويليام جيمز دورانت، تاريخ تمدن، ج :1 مشرق زمين گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران 1367ش، ج :4 عصر ايمان، بخش 1، ترجمه ابوطالب صارمى، ابوالقاسم پاينده، و ابوالقاسم طاهرى، تهران 1366ش، بخش 2، ترجمه ابوالقاسم طاهرى، تهران 1367ش؛ (58) دهخدا؛ (59) احمدبن داوود دينورى، كتاب النبات، ج :2 حروف س ـ ى، گردآورده محمد حميداللّه، قاهره 1973؛ (60) پدانيوس ديوسكوريدس، هيولى الطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَنبن بَسيل و اصلاح حنينبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الياس تِرِس، تطوان 1952؛ (61) محمدبن زكريا رازى، كتاب الحاوى فىالطب، حيدرآباد، دكن 1374ـ1393/ 1955ـ1973؛ (62) رشيدالدين فضلاللّه، آثار و احياء، چاپ منوچهر ستوده و ايرج افشار، تهران 1368ش؛ (63) محمدبن محمد رشيدالدين وطواط، لطايف الامثال و طرايف الاقوال: شرح فارسى 281 مثل عربى، چاپ حبيبه دانشآموز، تهران 1376ش؛ (64) غلامحسين رنگچى، گل و گياه در ادبيات منظوم فارسى تا ابتداى دوره مغول، تهران 1373ش؛ (65) محمدبن محمد زَبيدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شيرى، بيروت 1414/1994؛ (66) على زرگرى، گياهان داروئى، ج 4، تهران 1369ش؛ (67) محمودبن عمر زمخشرى، پيشرو ادب، يا، مقدمةالادب، چاپ محمدكاظم امام، تهران 1342ـ1343ش؛ (68) پير ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ايران، ترجمه عليقلى اعتمادمقدم، تهران 1347ش؛ (69) محمدعلى سديدالسلطنه، بندرعباس و خليجفارس = اعلامالناس فى احوال بندرعباس، چاپ احمد اقتدارى و على ستايش، تهران 1363ش؛ (70) داوود سِگِو، قاموس عبرى ـ عربى للغة العبرية المعاصرة، ]بيتالمقدس ? 1985[؛ (71) سوارنا كمال، روش حفاظت دستنبشتههاى روى برگ نخل، ترجمه مهرداد وحدتى، ]تهران [1363ش؛ (72) گارسياد سيلوا اى فيگروآ، سفرنامه دن گارسيا د سيلوا فيگوئروآ سفير اسپانيا در دربار شاهعباس اول، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران 1363ش؛ (73) محمدپادشاهبن غلام محيىالدين شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1363ش؛ (74) شهمردانبن ابىالخير، نزهتنامه علائى، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران 1362ش؛ (75) محمود طاووسى، واژهنامه شايست نشايست، شيراز 1365ش؛ (76) طبرى، تاريخ (ليدن)؛ (77) همو، جامع؛ (78) عبدالجبار بكر، نخلةالتمر، بيروت 1422/2002؛ (79) عبدالجليل قزوينى، نقض، چاپ جلالالدين محدثارموى، تهران 1358ش؛ (80) عبداللطيفبن يوسف عبداللطيف بغدادى، كتاب الافادة و الاعتبار، چاپ احمد غسان سبانو، دمشق 1403/1983؛ (81) عبدالمنعم فهيم هادى و دينا محسن بركه، عالمالنبات فى القرآن الكريم، قاهره 1419/1998؛ (82) حيدر عرفان، نخلستان در استان بوشهر (دشتستان بزرگ)، تهران 1374ش؛ (83) عباس عزّاوى، النخل فى تاريخ العراق، بغداد 1382/1962؛ (84) عزيزاحمد، تاريخ سيسيل در دوره اسلامى، ترجمه نقى لطفى و محمدجعفر ياحقى، تهران 1362ش؛ (85) رحيم عفيفى، فرهنگنامه شعرى براساس آثار شاعران قرن سوم تا يازدهم هجرى، تهران 1372ـ1373ش؛ (86) عقيلى علوىشيرازى؛ (87) محمداقتدار حسين فاروقى، گياهان در قرآن، ترجمه احمد نمايى، مشهد 1384ش؛ (88) محمدبن عمر فخررازى، التفسير الكبير، او، مفاتيحالغيب، بيروت 1421/2000؛ (89) محمدنصيربن جعفر فرصت شيرازى، آثار عجم، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران 1377ش؛ (90) بهرام فرهوشى، فرهنگ فارسى به پهلوى، تهران 1358ش؛ (91) همو، واژهنامه خورى، تهران 1355ش؛ (92) حسنبن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران 1382ش؛ (93) الفلاحةالنبطية، الترجمة المنحولة الى ابنوحشيه، چاپ توفيق فهد، دمشق 1993ـ1998؛ (94) محمدبن ابىالخطاب قرشى، جمهرة اشعارالعرب، چاپ خليل شرفالدين، بيروت 1991؛ (95) زكريابن محمد قزوينى، عجايب المخلوقات و غرائبالموجودات (تحرير فارسى)، چاپ نصراللّه سبوحى، ]تهران [1361ش؛ (96) احمد قهرمان، فلور ايران، ج 8، تهران 1365ش؛ (97) همو، كورموفيتهاى ايران: سيستماتيك گياهى، ج 4، تهران 1373ش؛ (98) كلينى؛ (99) كنزالفوائد فى تنويع الموائد، چاپ مانويلا مارين و ديويد واينز، بيروت: دارالنشر فرانتس شتاينر، 1413/1993؛ (100) هنرى استيون لوكاس، تاريخ تمدن: از كهنترين روزگار تا سده ما، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران 1366ش؛ (101) مجلسى؛ (102) محمدعبدالرحيم، موسوعة الغذاء و الاعشاب الطبية فى احاديث سيدالبرية، بيروت 1418/1997؛ (103) مركز آمار ايران، نتايج تفصيلى سرشمارى عمومى كشاورزى :1382 كل كشور، تهران 1383ش؛ (104) مسكويه؛ (105) ولىاللّه مظفريان، درختان و درختچههاى ايران، تهران 1383ش؛ (106) همو، فلور استان يزد، تهران 1379ش؛ (107) لويس معلوف، المنجد فى اللغة و الاعلام، بيروت 1973ـ1982، چاپ افست تهران 1362ش؛ (108) محمد معين، فرهنگ فارسى، تهران 1371ش؛ (109) مفضلبن عمر، توحيد مفضل، ترجمه محمدباقر مجلسى، چاپ باقر بيدهندى، تهران 1379ش؛ (110) منظومه درخت آسوريگ، متن پهلوى، آوانوشت، ترجمه فارسى، فهرست واژهها و يادداشتها از ماهيار نوابى، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1346ش؛ (111) احمدبن محمد ميدانى، السامى فى الاسامى، عكس نسخه مكتوب به سال 601 هجرى قمرى محفوظ در كتابخانه ابراهيمپاشا (تركيه)، تهران 1345ش؛ (112) همو، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت 1407/ 1987؛ (113) مريم ميراحمدى، كتابشناسى تاريخ ايران در دوران باستان، تهران 1383ش؛ (114) نادرميرزا قاجار، خوراكهاى ايرانى، چاپ احمد مجاهد، تهران 1386ش؛ (115) محمدبن جعفر نرشخى، تاريخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصرقباوى، تلخيص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوى، تهران 1351ش؛ (116) نسخه شاهجهانى، چاپ سيدمحمد فضلاللّه صاحب، مدرس 1956؛ (117) حسين نوربخش، جزيره قشم و خليجفارس، تهران 1369ش؛ (118) تئودور نولدكه، تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان، ترجمه عباس زرياب، تهران [1358ش]؛ (119) سجاد واعظى، خرما: درخت زندگى، تهران 1383ش؛ (120) جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، بيروت 1928، چاپ افست تهران 1349ش؛ (121) اسون اندرسن هدين، كويرهاى ايران، ترجمه پرويز رجبى، تهران 1355ش؛ (122) هروى؛ (123) قاسم ياحسينى، «بوشهر از آغاز تاريخ تا حكومت عيلاميان»، كيهان فرهنگى، سال 8، ش 8 (بهمن 1370)؛ (124) ياقوت حموى؛ (125) احمدرضا ياورى، مقدمهاى بر شناخت كشاورزى سنتى ايران، تهران 1359ش؛ (126) Edward Balfour, The cyclopaedia of India and of eastern and southern Asia, 3rd ed. London 1885, repr. Graz 1967-1968. (127) Charles James Bamber, Plants of the Punjab, Lahore 1916. (128) Hans T. Beck, "Caffeine, alcohol, and sweeteners", in The cultural history of plants, ed. Ghillean Prance and Mark Nesbitt, New York: Routledge, 2005. (129) William Carruthers, "Plants", in The Illustrated Bible treasury, ed. William Wright, London: Thomas Nelson and Sons, 1897. (130) Jean Chardin, Voyages duChevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient, ed. L. Langles, Paris 1811. (131) Charles R. Clement, "Fruits", in The cultural history of plants, ibid. (132) The commerce and navigation of the Erythraean Sea, being translations of the Periplus Maris Erythraei by an anonymous writer and partly from Arrian's account of the voyage of Nearkhos, London 1889, repr. Amsterdam: Philo Press, 1973. (133) Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides, tr. John Goodyer, 1655, ed. Robert T. Gunther, Oxford 1934. (134) Josef Elfenbein, A vocabulary of Marw Baluchi, Naples 1963. (135) EIr, s.v. "Date palm" (by Husang Alam). (136) EI2, s.vv. "Nakhl" (by F. Vire), "Tammar" (by M. A. J. Beg). (137) Forough Hekmat, The arts of Persian cooking, Tehran1970. (138) Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago 1952. (139) Philip Khuri Hitti, History of the Arabs:from the earliest times to the present, London 1985. (140)The Illustrated Bible treasury, ed. William Wrigh, London: Thomas Nelson and Sons, 1897. (141) King Husrav and his boy, ed. & tr. Jamshedji Maneckji Unvala, Paris: Paul Geuthner, [n.d.]. (142) Berthold Laufer, Sino-Iranica: Chinese contributions to the history of civilization in ancient IranChicago 1919, repr. Taipei,1967. (143) Henry George Liddell and Robert Scott, A Greek- English Lexicon, Oxford 1977. (144) Heinrich Luders,Bruchstucke buddhistischer Dramen, Berlin 1911, repr. Wiesbaden 1979a. (145) idem, Bruchstucke der Kalpnamanditika des Kumaralata, Leipzig1926,in Heinrich Luders,Bruchstucke buddhistischer Dramen, ibid, 1979b. (146) David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1990. (147) Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East, translated and edited, with notes by Henry Yule 1871, 3rd. ed. by Henry Cordier, 1903-1920, repr. London 1975. (148) Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938. (149) Lorus Milne and Margery Milne, Living plants of the world, New York [1967]. (150) H. J. Moore, Palmae (Flora Iranica, ed. Karl Heinz Rechinger, no. 146), Graz 1980. (151) Christiane Dabdoub Nasser, Classic Palestinian cookery, London 2001. (152) Ahmad Parsa, Flore de l'Iran, vol.8, Tehran 1960. (153) Plinius/ Pliny [the Elder], Natural history, with an English translation by H. Rackhametal., Cambridge, Mass. 1967-1971. (154) J. L. Schlimmer, Terminologie medico-pharmaceutique et anthropologique:franµaise-persane, litho.ed. Tehran 1874, typo repr. Tehran 1970. (155) Strabo, The geography of Strabo, with an Englishtranslation by Horace Leonard Jones, London vol.7, 1966, vol.8, 1949. (156) Andrew M. Watson, Agricultural innovation in the early Islamic world, Cambridge 1983.
/ شمامه محمدىفر /