خَرْبَق ، خَرْبَق، اين نام دربرگيرنده دو گياه مختلف دارويى از دو خانواده مختلف شامل خربق سياه با نام علمى هِلِه بوروس نايگر از خانواده آلاله و خربق سفيد با نام علمى وراتروم آلبوم از خانواده گل حسرت است. خربق سياه گياهى علفى، داراى ريشه ضخيم و ساقهاى تا حدود يك متر، گلهاى زنگولهمانند سبز يا سفيد مايل به صورتى با كنارههاى قرمز، و موسم گلدهى اين گياه از پانزدهم دى تا فروردين است. ريشههاى تيرهرنگ و انبوه اين گياه خاصيت درمانى دارد. رنگ ريشه، وجه تسميه اين گياه است (رجوع کنید به قهرمان، ج 2، ص 43؛ زرگرى، ج 1، ص 52). خربق سفيد، گياهى علفى، پايا، داراى ريزوم نسبتآ ضخيم و پوشيده شده از ريشه و ساقهاى به ارتفاع يك متر است با برگهاى متناوب، بزرگ، گلهايى به رنگ سفيد مايل به زرد يا مايل به سبز و به صورت خوشهاى كه در انتهاى ساقه جمع مىشوند. موسم گلدهى اين گياه تير و مرداد است. قسمت مورد استفاده اين گياه در درمان، ريزوم آن است (رجوع کنید به زرگرى، ج 4، ص 599). پراكندگى اين دو گياه را در جنوب و مركز اروپا و نقاط معتدله آسيا گزارش كردهاند. هيچ نمونهاى از اين دو گياه در ايران يافت نشده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 52، 54، ج 4، ص 603).
واژگان. معادل يونانى واژه خربق يعنى )لطفاً به کتاب مراجعه نمایئد)، از دو واژه (ضرر رساندن، خطرناك بودن) و(غذا) تشكيل شده است. براى گياه خربق، نامهاى گوناگونى آمده است. ديوسكوريدس (ص 354، 360) اسامى اِلابورُس، اقطومن، بولوريزن و مالنبوديون را براى خربق سياه و الابورص لوقوص را براى خربق سفيد ذكر كرده است (نيز رجوع کنید به ابنبيطار، ج 2، ص54). بهنظر ابوريحان بيرونى (ص 246) مردى به نام ملمقوس، از شدت عشق به وسواس مبتلا و با اين گياه درمان شد و آن گياه را ملمقونيون ناميدند. البته به نظر مىرسد مالنبوديون و ملمقونيون صورت تحريف شده ملامپوديون باشند كه از نام ملامپوس، پزشك و پيشگوى يونانى، در 1400 سال پيش از ميلاد مسيح گرفته شده است (رجوع کنید به پلينيوس/ پلينى اكبر، ج 7، كتاب 25، ص 171؛ براى معادلهاى رومى، سريانى و آرامى رجوع کنید به ابوريحان بيرونى، ص 244). معادلهاى اين واژه در عربى خانقالذئب و قاتل الذئب است (اگر آن را بكوبند و بر گوشت بپاشند و به گرگ بدهند تا بخورد، بعد از ساعتى مىميرد؛ رجوع کنید به شاد، ذيل واژه). معادل فارسى اين واژه دارى بوربق (ابوريحان بيرونى، ص 244، نيز رجوع کنید به ص 246، پانويس 2) و خال زنكى (انصارى شيرازى، ص 142) بوده است (نيز رجوع کنید به نوزاد، ذيل «پلاخم»).
طبع و خواص. جالينوس، طبع و مزاج هر دو را گرم و خشك (به نقل ابنبيطار، ج 2، ص 55؛ نيز رجوع کنید به هروى، ص 133) دانسته است (قس جرجانى، 1345ش، ص 636).
ديوسكوريدس (ص360ـ361) خواص فراوانى را براى خربق سياه ذكر كرده است، از جمله آنكه خوردن آن بلغم و صفرا را روان مىكند و از پخته آن با عدس و آبگوشتها، براى ايجاد اسهال استفاده مىشود و براى درمان سردرد، ماليخوليا، ديوانگى، درد مفاصل و فلج همراه با سُستى مفيد است. همچنين براى درمان بواسير، سنگينى گوش، جَرَب، بَهَق و دندان درد توصيه شده است. وى (ص 354ـ355) براى خربق سفيد نيز خواصى قائل است از جمله آنكه معده را پاك مىكند و مخلوط كردن آن با سرمهها براى رفع ناراحتى چشم مؤثر است. جالينوس نيز خربق سياه و سفيد را «جالى» معرفى كردهاست و به دليل همين ويژگى براى آن خواصى ذكر كرده كه تقريبآ شبيه همان خواصى است كه ديوسكوريدس ذكر كردهاست (بهنقل ابنبيطار، همانجا). خواصى كه پزشكان اسلامى براى خربق ذكر كردهاند توضيح و تفصيل همان نوشتههاى حكماى يونانى به همراه اضافات مختصرى است؛ چنانكه رازى (ص187، 371ـ373) خوردن شربت خربق سفيد را به همراه ادويه ديگر به شدت قىآور و چهبسا خفهكننده، پايينآورنده نيرو و نبض و احتمالا باعث ايجاد حالت غش و در حالت شديدتر منجر به مرگ دانسته است. در الفلاحةالنبطية (ج 1، ص 344ـ389، 413، 484، ج 2، ص1080ـ 1081، 1098)، خربق سفيد، و خربق سياه جزء سموم دانسته شده و مخلوط كردن برخى بذرها با كوبيده اجزاى خربق قبل از كشت براى دفع آفات مناسب ذكر شده است. اخوينى بخارى (فهرست، ص830، ذيل «خربق سپيد»، «خربق سياه») درمان بيماريهايى از قبيل داءالثّعلب، داءالفيل، احتباس حيض و غيره را با استفاده از خربق سياه و سفيد توصيه كرده است (نيز رجوع کنید به مجوسى، ج2،ص67، 128ـ129؛ علىبنعيسى كحّال، ص357؛ براى مثالهاى منظوم رجوع کنید به حكيم مَيْسرى، ص 37، 44، 56، 221، 225، 238). بهگفته ابنسينا (ج 1، كتاب 2، ص 771ـ772)، مردم آب خربق سياه را در خانهها مىپاشيدند تا خانه را پاك كنند و وقتى كسى مىخواست اين گياه را از زمين بكند، نخست مىبايست نماز بگزارد. او بدل خربق را مازريون و غاريقون (= قارچ آگارى بلان با نام علمى پولىپوروس اُفيسيناليس) و، به قول ماسويه، كندس دانسته است (براى شرح خواص خربق سفيد رجوع کنید به همان، ج 1، كتاب 2، ص 772ـ773). هروى (ص 73، 133ـ135) آن را پاككننده تن و مفيد در درمان بيماريهاى كهنه شش، يرقان، خنازير و برخى بيماريهاى ديگر دانسته است. ابوريحان بيرونى (ص 244ـ247)، جرجانى (1345ش، ص 246، 261، 333، 636؛ 1355ش، ص 635، 745)، ابنبيطار (ج 2، ص 54ـ56)، غَسّانى (ص 122ـ124)، انصارى شيرازى (همانجا) و عقيلى علوى شيرازى (ص 382) نيز خواصى براى اين دو گياه ذكر كردهاند كه به نظر مىرسد بيشتر اين مطلب مأخوذ از نوشتههاى حكماى قبلى باشد. امروزه از ريشه خربقسياه، موادى به نام هلهبورين و هلهبورئين، استخراج مىشود و بهعلت مسمويت حاصل از اين گياه، در طب امروزى چندان استفادهاىاز آن نمىشود. همچنين از ريزوم خربق سفيد، مواد مختلفى از قبيل ژروين و روبىژروين استخراج مىشود (رجوع کنید به زرگرى، ج 1، ص 52ـ54، ج 4، ص 601ـ603).
منابع : (1) ابنبيطار؛ (2) ابنسينا؛ (3) ابوريحان بيرونى، الصيدنة؛ (4) اخوينى بخارى؛ (5) علىبن حسين انصارى شيرازى، اختيارات بديعى (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقى مير، تهران 1371ش؛ (6) اسماعيلبن حسين (حسن) جرجانى، ذخيره خوارزمشاهى، چاپ عكسى از نسخهاى خطى، چاپ علىاكبر سعيدى سيرجانى، تهران 1355ش؛ (7) همو، كتاب الاغراض الطبية و المباحث العلائية، عكس نسخه مكتوب در سال 789 هجرى محفوظ در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، تهران 1345ش؛ (8) حكيم مَيْسرى، دانشنامه در علم پزشكى، چاپ برات زنجانى، تهران 1366ش؛ (9) پدانيوس ديوسكوريدس، هيولى الطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصطِفَنبن بَسيل و اصلاح حنينبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الياس تِرِس، تطوان 1952؛ (10) محمدبن زكريا رازى، المنصورى فى الطب، چاپ حازم بكرى صديقى، كويت 1408/1987؛ (11) على زرگرى، گياهان داروئى، تهران، ج 1، 1368ش، ج 4، 1369ش؛ (12) محمدپادشاهبن غلام محيىالدين شاد، آنندراج : فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1363ش؛ (13) عقيلى علوى شيرازى؛ (14) علىبن عيسى كحّال، تذكرة الكحّالين، چاپ غوث محيىالدين قادرى شرفى، حيدرآباد، دكن 1383/ 1964؛ (15) يوسفبن عمر غَسّانى، المعتمد فى الادوية المفردة، چاپ مصطفى سقا، بيروت ?] 1370/ 1951[؛ (16) الفلاحة النبطية، الترجمة المنحولة الى ابنوحشيه، چاپ توفيق فهد، دمشق 1993ـ1998؛ (17) احمد قهرمان، كورموفيتهاى ايران: سيستماتيك گياهى، ج 2، تهران 1372ش؛ (18) علىبن عباس مجوسى، كاملالصناعة الطبية، بولاق 1294؛ (19) فريدون نوزاد، گيلهگب، رشت 1381ش؛ (20) هروى؛ (21) Plinius/ Pliny [the Elder], Natural history, with an S. Jones, H. translation, vol.7, ed.tr. W. English Cambridge, Mass. 1966.
/ شمامه محمدىفر /