خراسان (3) ، خراسان (3) زبانها و گويشهاى خراسان. خراسان قديم به مراتب گستردهتر از خراسان كنونى، شامل سه استان خراسان جنوبى و رضوى و شمالى، بوده است (رجوع کنید به بخش اول مقاله). اقوام متعددى از ديرباز در اين سرزمين ساكن بوده و به زبانها و گويشهاى گوناگونى سخن مىگفتهاند، مانند فارسها، عربها، تركها، كردها، بلوچها، تاتها و حتى گروههاى كوچكترى نظير يهوديان، كوليها و بربرها (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Khurasan"؛ د. ايرانيكا، ذيل "Khorasan.I").
اين مقاله مشتمل است بر :
الف) واژهشناسى خراسان
ب) سير تاريخى و تحول زبانها و گويشهاى خراسان
ج) زبانهاى رايج در خراسان
د) گويشهاى رايج در خراسان
الف) واژهشناسى خراسان. خراسان به لحاظ ساختارصرفى، اسمى است مركّب از دو جزء خُر (xor) و آسان(asan). جزء اسمى خُر صورت تحول يافته خور (xwar،به معنى خورشيد) است. در برخى از متون كهن نيز خوربدون «واو» و به شكل خُر آمده است، مانند يكى از قديمترين قطعههاى شعر هجايى فارسى كه منسوب به باربد استو ابنخرداذبه (متوفى 300؛ ص 18) آن را نقل كرده است(نيز رجوع کنید به تفضلى، ص 338). جزء دوم واژه خراسان صفت فاعلى آسان است كه از بن مضارع آس (as) از فعل آسيدن (به معنى آمدن) و پسوند صفت فاعلى ساز «- آن» (-an) ساخته شده است. خوراسان (xwarasan) در زبان پهلوى ساسانى به معناى مشرق است كه معادل آن در پهلوى اشكانى هوراسان (hwarasan) است (رجوع کنید به مكنزى، ذيل "xwarasan"؛ فره وشى، ذيل "xvarasan"؛ رضائى باغ بيدى، 1385ش، واژهنامه عسكر بهرامى، ص 188).
در وجه تسميه خراسان اقوال مختلفى وجود دارد. حافظ ابرو در كتاب جغرافياى تاريخى خراسان (ص 9ـ10)، از قول ابندغفل نسابّه نوشته است: «خراسان و هيطل فرزندان عالمبن سامبن نوحاند كه از بابل بيرون آمدند و خراسان در سرزمينى كه بعدها به نام او نامگذارى شد سكنا گزيد». خاقانى نيز در قصيدهاى كه در وصف و ستايش خراسان سروده، به اين مطلب اشاره كرده است (رجوع کنید به ص 296).
ابوالفداء در تقويمالبلدان (ص 441) آورده است كه خور به معنى آفتاب و آسان به معنى موضع و مكان شىء است. به گفته وى (همانجا) برخى معنى واژه خراسان را «به آسانى بخور» ذكر كردهاند، ولى خود او قول نخست را صحيحتر دانسته است. هرچند كه هومباخ و داورى (ص 74) هر دو معناهاى موردنظر او را رد كردهاند. فخرالدين اسعد گرگانى در منظومه ويس و رامين (ج 1، ص 171) آورده است كه خراسان در زبان پهلوى به صورت خورآسان بوده و به معنى مكانى است كه خورشيد از آن برمىآيد. به نظر مىرسد منظور فخرالدين اسعد گرگانى از زبان پهلوى همان پهلوى اشكانى بوده است، زيرا در اين زبان بن مضارع فعل آمدن آس است (رجوع کنید به گيلَن، ص 49؛ رضائى باغبيدى، 1381ش، ص 130؛ همو، 1385ش، ص 120ـ 121). او همچنين در مصراع «خراسان آن بود كز وى خور آسد»، صورت سوم شخص فعل مضارع (آسد) را به كار برده است (قس هرن، ج 1، ص 28، پانويس 2 كه در آنجا «آسد» سوم شخص مفرد فعل ماضى تلقى شده است). در اين صورت خراسان مفهومى برابر خورآيان (به معنى خورشيد در حال آمدن) مىيابد (هومباخ و داورى، ص 72؛ گيلن، همانجا).
هرن (ص 28) معناى سرزنان و طلوعكنان را براى جزء آسان در خراسان قائل شده و شواهدى از زبان بلوچى ذكر كرده است: آسغ (asa) به معنى برآمدن، طلوع كردن ستارگان و روشاسان (ros-asan) به معناى طلوع خورشيد است. هنينگ (ص 120) مفهوم آمدن را براى ريشه آس صحيح دانسته و معناى طلوع كردن و برآمدن را رد كرده است.
در مجموع كليه معانى به دست داده شده براى واژه خراسان آن قدر به هم نزديكاند كه مىتوان اختلاف ميان آنها راناديده گرفت.
ب) سير تاريخى و تحول زبانها و گويشهاى خراسان. سرزمين خراسان قدمتى بسيار دارد. در كتيبه باستانى بيستون، نام قديم آن پَرثَوه (parava) ذكر شده است. پرثوه مسكن قبيلهاى از نژاد سكاها بود كه سالها پس از مرگ اسكندر يونانيان را از ايران بيرون رانده و سلسله قدرتمند اشكانيان (حك : ح 250ـ ح 280ق م) را تشكيل دادهاند. زبان اين قوم پهلوى نام داشت (رجوع کنید به بهار، ج 1، ص 15). واژه «پهلوى» در واقع همان صورت تحوليافته پرثوه است كه طبق قوانين تحولات آوايى با تبديل /r/ به /hl/ و حذف مصوت پايانى اين واژه به صورت /pahlav/ درآمده و با افزودن پسوندِ نسبت به صورت /pahlavi/ به كار رفته است. نام پهلوى بعدها براى دو زبان به كار گرفته شد: پهلوى شمالى و شمال شرقى كه خاص مردم آذربايجان و خراسان كنونى بوده و آن را پهلوى اشكانى يا پارتى ناميدهاند و پهلوى جنوبى و جنوب غربى كه با پهلوى اشكانى به لحاظ گويش و خط تفاوت داشته است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 74ـ75) و به پهلوى ساسانى شهرت دارد (رجوع کنید به پهلوى*، زبان و ادبيات).
به اعتقاد اورانسكى (1358ش، ص 216) زبان پارتى شامل تعداد كثيرى از لهجههاى ايرانى ميانه است كه در سرزمين خراسان و بخش جنوب غربى آسياى مركزى و شمال و شمال غربى ايران متداول بوده است. او (1378ش، ص 82) در خصوص اهميت و نقش زبان پارتى در خراسان به اين مطلب اشاره كرده است كه مانى هنگام فرستادن مبلّغ خود به خراسان وى را اكيدآ به يادگيرى زبان و خط پارتى سفارش كرده بود. پس از انقراض سلسله اشكانيان، ساسانيان (حك : 226ـ652ميلادى) روى كار آمدند. در آغاز دوره ساسانيان هنوز زبان پارتى از رسميت نيفتاده بود و كتيبهها و فرمانهاى شاهان نخستين ساسانى علاوه بر زبان فارسى ميانه (پهلوى ساسانى) به اين زبان نيز نوشته مىشد. اين دو زبان قرابت خاصى با هم داشتند (باقرى، ص 75).
از آغاز سلطه سياسى ساسانيان بر سراسر ايران و از جمله سرزمين خراسان، تأثير متقابل اين دو زبان به تدريج به سود فارسى ميانه شد. مردم كه پيشتر به زبان پارتى تكلم مىكردند به تدريج سخن گفتن به فارسى ميانه را آغاز كردند كه اين كار به دليل شباهت زياد ساختمان اين دو زبان براى مردم دشوار نبود. البته زبان غالب، نخست در شهرها و مراكز بزرگ اقتصادى و ادارى و فرهنگى و امتداد جادههاى عمده رواج يافت و لهجههاى پارتى در نقاط روستايى دوردست و نواحى كوهستانى شمال غربى مدت زمان بيشترى باقى ماندند. در هر حال به هنگام ورود اسلام به ايران، زبان فارسى ميانه در سراسر خاك خراسان رايج گشته بود. مردم پارتى زبان شرق ايران نيزبخشى از واژههاى قديم و خصوصيات آوايى زبان پارتى راوارد زبان فارسى ميانه كردند (اورانسكى، 1358ش، ص 216ـ 217). براى مثال در پهلوى جنوبى واج z وجود نداشته است، اما در پهلوى متداول در خراسان، اين واج در بعضى واژههاوجود داشته و ظاهرآ فقط در واژههاى مأخوذ از پارتى ديده شده است (صادقى، ص 122ـ 124). هيچ يك از گويشهاى موجود ايران دنباله مستقيم زبان پارتى نيست (اورانسكى،1358ش، ص 217).
گويشهاى امروزى خراسان عمومآ گونههايى از زبان فارسى درى* هستند (رجوع کنید به يارشاطر، ص 26). در اواخر دوره استيلاى ساسانى به غير از فارسى ميانه ــكه ساختار نسبتآ كهنش را حفظ كرده بودــ از زبان درى نيز به عنوان زبان محاوره رايج در دربار و در پايتخت نام برده شده است. البته بنا به قولى زبان درى صرفآ گونه تحول يافتهترى از زبان فارسى ميانه بود كه از همان زمان به فارسى نو (يعنى فارسى به كار رفته در متون اوليه پس از اسلام) شباهت داشت و به عنوان زبان ارتباطى مشترك در تمام قلمرو ساسانيان، از جمله خراسان به كار مىرفت (لازار، ص 263). بنا به قولى ديگر، پيدايش زبان درى احتمالا در سده پنجم ميلادى و در نتيجه انتقال فارسى ميانه گفتارى به نواحى شرقى قلمرو ساسانيان و آميختگى آن با زبانهايى چون پارتى بوده است (رضائى باغبيدى، 2009، ص 162؛ نيز رجوع کنید به كريستنسن، ج 1، ص 5). درباره چگونگى پيدايش زبان درى نظرهاى متفاوتى وجود دارد (رجوع کنید به صادقى، ص 22ـ48؛ بهار، ج 1، ص 19ـ25؛ نيز رجوع کنید به درى، زبان). در زمان ورود اسلام به ايران، محدوده زبان درى به طرز چشمگيرى گسترش يافت و به تدريج ساير گويشهاى شرق ايران متروك شدند (لازار، همانجا). در اين زمان نابودى زبانها به سبب گسترش فارسى درى از طريق مناسبات تجارى در تمام مناطق ايران، از قفقاز تا آسياى مركزى، چشمگير بوده است. گويشهاى ميان رى و خراسان ــبه استثناى ناحيه سمنان كه در طول جاده اصلى تجارت قرار داشتندــ تا حد زيادى از بين رفتند. در شرق ايران از خراسان تا سيستان گونههاى زبان فارسى درى، بر گويشهاى ديگرى نظير گويش گرگانى غالب شدند (ويندفور و آربور، ص 247). در آن زمان نه فقط فارسى درى با گويشهاى متداول در نواحى ديگر ايران اختلاف داشت، بلكه بين گويشهاى رايج در خراسان و ماوراءالنهر آن دوره نيز اختلاف بارزى وجود داشتهاست. امروزه نيز اين گونه اختلافات در گويشهاى مختلف خراسان تا حدودى مشهود است. در برخى از متون معتبر قديم نيز به وجود اختلافهايى در گويشهاى خراسان آن دوره اشاره شده است. براى مثال، مقدسى در كتاب احسنالتقاسيم فى معرفةالاقاليم (ص 325ـ 334) با ذكر برخى از جزئيات به بيان تفاوتهاى زبان ساكنان اقليم خراسان پرداخته است. او (ص 335ـ336) زبان مردم بخارا را درى دانسته است كه نامه شاهان بدان نوشته مىشد و درباريان بدان گفتگو مىكردند. او افزوده است كه كمتر شهرى در خراسان يافت مىشود كه روستاهايش زبانى جداگانه نداشته باشند.
پس از به وجود آمدن حكومتهاى مستقل ايرانى در خراسان و ماوراءالنهر، زبان فارسى درى نخست زبان دربارى و ادارى شد و سپس به تشويق حاكمان ادب دوست ايرانى (مانند يعقوب ليث صفار) زبان شعر و نثر آن نواحى گرديد. پس از مدتى در قرن چهارم شاعران بزرگى مانند رودكى، دقيقى، فردوسى، كسايى و ديگران ظهور كردند و آثارى به اين زبان پرداخته شد. از آن پس در نواحى ديگر ايران نيز شاعران و نويسندگان از همين زبان فارسى درى كه ديگر به صورت يك زبان رسمى درآمده بود، استفاده مىكردند (صفا، ج 1، ص 163ـ165).
زبان فارسى درى كه خاستگاه آن خراسان بوده است در عالم اسلام پس از زبان عربى بيشترين خدمت را به گسترش فرهنگ اسلامى كرده و بيش از آن در اشاعه و بالندگى مدنيت و فرهنگ ايرانى مؤثر بوده است. از اين زبان كلمات، جملات و مثلهاى بسيارى به متون ادبى عربى و متون اسلامى وارد شده و حتى پيشتر از آن، احتمالا از طريق سلمان فارسى در ميان نخستين مسلمانان در مدينه بهكار رفته بوده است (رجوع کنید به صادقى، ص 60ـ63؛ مينوى، ص 62ـ77).
گويشهاى امروز خراسان وارثان بر حق زبان درى محسوب مىشوند. امروزه گنجينه اين گويشها و زبانها و گويشهاىديگرى كه در طول زمان و به تدريج به سرزمين خراسان راه يافتهاند، غناى بسيار زيادى به فرهنگ و تمدن اين سرزمين بخشيده است.
منابع : (1) ابنخرداذبه، مختار من كتاباللهو و الملاهى، چاپ اغناطيوس عبده، بيروت 1969؛ (2) اسماعيلبن على ابوالفداء، كتاب تقويمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاريس 1840؛ (3) يوسف ميخائيلوويچ اورانسكى، زبانهاى ايرانى، ترجمه علىاشرف صادقى، تهران 1378ش؛ (4) همو، مقدمه فقهاللغه ايرانى، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1358ش؛ (5) مهرى باقرى، تاريخ زبان فارسى، تهران 1373ش؛ (6) محمدتقى بهار، سبكشناسى، يا، تاريخ تطور نثر فارسى، تهران 1355ـ1356ش؛ (7) عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، جغرافياى تاريخى خراسان در تاريخ حافظابرو، چاپ غلامرضا ورهرام، تهران 1370ش؛ (8) بديلبن على خاقانى، ديوان، چاپ ضياءالدين سجادى، تهران 1368ش؛ (9) حسن رضائى باغبيدى، تاريخ زبانهاى ايرانى، اوساكا 2009؛ (10) همو، دستور زبان پارتى (پهلوى اشكانى)، تهران 1381ش؛ (11) همو، راهنماى زبان پارتى (پهلوى اشكانى)، تهران 1385ش؛ (12) علىاشرف صادقى، تكوين زبان فارسى، تهران 1357ش؛ (13) ذبيحاللّه صفا، تاريخ ادبيات در ايران، تهران 1363ـ1370ش؛ (14) فخرالدين اسعد گرگانى، ويس و رامين، ج 1، چاپ مجتبى مينوى، تهران 1314ش؛ (15) بهرام فرهوشى، فرهنگ پهلوى، تهران 1352ش؛ (16) مقدسى؛ (17) مجتبى مينوى، «يكى از فارسيات ابونواس»، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، سال 1، ش 3 (فروردين 1333)؛ (18) پاول هرن، اساس اشتقاق فارسى، ]با توضيحات يوهان هاينريش هوبشمان[، ترجمه جلال خالقى مطلق، تهران 1356ش؛ (19) هلموت هومباخ و غلام د.داورى، «نامخراسان»، نشريه انجمن فرهنگ ايران باستان، سال 11، ش 2 (اسفند :1351 يادنامه آنكتيل دوپرون)؛ (20) احسان يارشاطر، «زبانها و لهجههاى ايرانى»، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، سال 5، ش 1 و 2 (مهر و دى 1336)؛ (21) Arthur Emanuel Christensen, Contributions a la dialectologie iranienne, Copenhagen 1930-1935. (22) EIr., s.v. "Khorasan.I:ethnic groups" (by Pierre Oberling). (23) EI2, s.v. "Khurasan" (by C. E. Bosworth). (24) A. Ghilain, Essai sur la langue Parthe : son systeme verbal d'apres les textes manicheens du Turkestan oriental, Louvain [1966]. (25) W. B. Henning, Selected papers, Acta Iranica, 14, Tehran and Liege 1977. (26) Gilbert Lazard, "Le Persan", in Compendium linguarum Iranicarum, ed. Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, 1989. (27) David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1990. (28) Ahmad Tafazzoli, "Some Middle-Persian quotations in classical Arabic and Persian texts", in Memorial Jean de Menasce, ed. Ph. Gignoux and A.Tafazzoli, [Tehran]: Fondation culturelle iranienne, 1974. (29) Gernot L. Windfuhr and Ann Arbor, "New Iranian languages : overview", in Compendium linguarum Iranicarum, ibid.
/آرزو نجفيان/
ج) زبانهاى رايج در خراسان
1. زبان عربى. تاريخ رخنه تدريجى اقوام مختلف به سرزمين خراسان در دوره اسلامى هنوز كاملا روشن نيست، اما به نظر مىرسد نخستين قوم غيرفارس، مسلمانان عرب بودند كه در سدههاى نخست هجرى در سرزمين خراسان سكنا گزيدند (رجوع کنید به ايوانوف، 1926، ص 149). آنان از جنوب خراسان وارد اين ناحيه شدند و پس از فتح طبس و قهستان به سوى نواحى شمالى رفتند (رجوع کنید به ياقوت حموى، ذيل «الطبسان»؛ باسورث، ص 5). بيشتر ساكنان عرب كنونى جنوب خراسان بازماندگان مهاجرانى هستند كه در قرون اوليه اسلامى از بصره و كوفه به اين ناحيه آمدند (رجوع کنید به عباسى، ص 31ـ34؛ زرينكوب، ص 367ـ 368). در چند قرن اخير تراكم جمعيت ساكنان عربزبان در برخى از نواحى جنوب خراسان به اندازهاى بوده كه از آن با نام عربخانه* ياد شده است (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 947). در حال حاضر عربخانه يكى از دهستانهاى شهرستان نهبندان، از توابع استان خراسان جنوبى، است كه برخى از ساكنان آن عرباند (رجوع کنید به فرهنگ جغرافيايى آباديهاى كشور: استان خراسان جنوبى، شهرستان نهبندان، ص 34). عربهاى بازمانده در خراسان بسيار اندكاند و به صورت پراكنده در برخى از نواحى شهرستانهاى نهبندان و درميان، در استان خراسان جنوبى، و در شهر سرخس، در استان خراسانى شمالى، سكنا گزيدهاند (جانى، ص 27؛ نيز رجوع کنید به ايوانوف، 1926، ص 156؛ د. ايرانيكا، ج 2، ص 217).
به لحاظ نسبشناسى عربهاى شمال خراسان با عربهاى جنوب خراسان متفاوتاند؛ عربهاى شمال خراسان از نوادگان عربهايى هستند كه در زمان نادرشاه افشار (حك : 1148ـ1160) از خوزستان به سرخس كوچانده شدند (ييت، ص 35).
در حال حاضر فقط عربهاى جنوب خراسان به زبان عربى تكلم مىكنند. ايوانوف (همانجا) در وصف زبان آنها نوشته كه زبان اين عربها نامفهوم و خشك است و واژگان آن تقريبآ فارسى، اما دستورزبان (نحو) آن عربى است. آوازها و حتى لالاييهاى اين زبان به فارسى است و زبان عربى واقعى، مطلقآ براى آنها قابل فهم نيست. عباسى (ص 34) واژگان زبان مردم اين ناحيه را بسيار كهن دانسته است. به نظر وى اغلب واژههاى رايج در اين زبان از واژههاى كهنه زبان عربى محسوب مىشوند كه امروز به كار نمىروند و بسيارى از عربزبانان حتى قادر به فهم آن نيستند. اسماعيل جانى (ص 131) با تأييد اين موضوع، نمونههايى از اين گويش را ذكر كرده است. براى مثال مردم اين منطقه واژه «ظالع» را به صورت aleo (انسان گنگ)، واژه «يَخبطُ» را به صورت «يتْخَبَّطْ» (yetxabbat: شبانگاه و كوركورانه حركت كردن) و «فحلاه» را به صورت مِخلا (mexla: توبره علف) به كار مىبرند. جانى (ص 14) معتقد است كه با تدقيق در پيكره زبانى گويش عربى درميان به شباهتهاى بسيارى ميان اين گويش و لهجه بنىتميم (قبايل عراقى كه در قرون اوليه اسلامى به خراسان هجرت كردند) دست يافته و عربهاى شهرستان درميان را به قبيله تميم* منسوب كرده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). دالگرن ضمن تأييد اين مطلب كه اين گويش تأثيرات بسيارى از زبان فارسى پذيرفته، آن را گويشى از گويشهاى عربى سرزمين عراق دانسته است (رجوع کنید به ص 161ـ167).
گويشهاى عربى درميان و عربخانه شباهتها و در عين حال تفاوتهاى بسيارى باهم دارند. دستگاه واجى اين دو گويش به شدت تحت تأثير دستگاه واجى زبان فارسى قرار گرفتهاند. در گويش عربى درميان از چهار واج فارسى p/پ، z/ژ، g/گ، و c/ چ فقط واج z وام گرفته نشده است (جانى، ص 58ـ60)، درحالى كه در گويش عربى عربخانه اين واج نيز ديده مىشود. در اين گويش به جاى واج J/ج در عربى امروز، واج z/ ژ مىآيد. براى مثال hazara (سنگ) تلفظ واژه حجاره در عربى قديم و امروز است (دالگرن، ص 163). در اين دو گويش، همخوانهاى / ذ، z/ ز، d/ ض، z/ظ و t/ ط، t/ ت و /ث، s/س، s/ ص، برخلاف زبان عربى رسمى و تحت تأثير دستگاه صوتى زبان فارسى، اغلب به يك شكل تلفظ مىشوند (رجوع کنید به جانى، ص 14؛ دالگرن، ص 162). گويش عربىِ درميان داراى 24 همخوان و 10 واكه است (جانى، همانجا) كه عبارتاند از:a ، i، u، o، o، e، e، a، a و واكه مركّب ow؛ واكههاى ow, o, e, aدر زبان عربى رسمى وجود ندارد (رجوع کنید به همان، ص 62ـ65). در گويش عربىِ عربخانه واكه مركّب owوجود ندارد در حالى كه دو واكه U (مانند zuft: زوج) و (مانند ctab: كتاب) در دستگاه واكهاىِ اين گويش وجود دارد كه در گويش عربىِ درميان وجود ندارد (رجوع کنید به دالگرن، ص 163).
در اين دو گويش فرايندهاى واجى نظير ابدال، ادغام، قلب، حذف و افزايش به وفور ديده مىشود. نمونههايى از ابدالهاى همخوانى مشترك ميان اين دو گويش ابدال q/ ق به g/ گ. گويش عربىِ درميان: qalb (قلب) رجوع کنید به galb(گلب)؛ گويش عربى عربخانه: aqra (اقرا) رجوع کنید به agra (اگرا)، و ابدال k «ك» به c«چ» است. گويش عربىِ درميان: ekkin (ثكيّن) رجوع کنید به eccin (ثچيّن) در صورتى كه حركت همخوان قبل از واج kفتحه يا كسره باشد؛ گويش عربى عربخانه: aktab (اكتاب) رجوع کنید به actab (اچتاب). اين ابدالها تحت تأثير آشكار زبان فارسى است (جانى، ص 65ـ70؛ دالگرن، ص 162ـ163).
يكى از ابدالهاى واكهاى رايج در گويش عربى درميان ابدال «همزه» به «عين» است. اين ابدال در زبان عربى به ابدال عنعنه مشهور است و قدما آن را به دو قبيله تميم و قيسبن عيلان نسبت دادهاند (جانى، ص 65). فرايند واجى ادغام در افعال نيز در اين گويش رايج است. مانند latehell (لاتحلّ) به جاى لاتحلل. اين فرايند امكان انتساب اين گويش را به گويش عربى قبيله تميم تقويت مىكند (همان، ص 72).
در دستگاه ساختواژى گويش عربىِ درميان و عربخانه ساختار مثنى وجود ندارد و به جاى آن از شكل جمع استفاده مىشود. براى مثال در جمله zuft lahzat anna (ما دو گويش داريم) به جاى عبارت Iahzenشكل جمع آن (lahzat) آمده است. البته در گويش عربى عربخانه فقط اعداد با علامت شكل مثنى به كار مىروند (دالگرن، ص 162ـ163). (لطفاً برای دیدن اصل کلمات و واج های عربی به خود کتاب مراجعه نمایید).
در اين گويش براى جمع بستن اسامى تنها نشانههاى جمع عربى به كار مىرود و واژههاى مفرد فارسى نيز با نشانههاى عربى جمع بسته مىشود. براى مثال الكشورات به جاى كشورها (همان، ص 166). ضماير شخصى منفصل و متصل در گويش عربى درميان و عربخانه با يكديگر تفاوتهايى دارند. ضماير متصل مفرد در گويش عربخانه متناسب با اينكه پس از واكه واقع شوند يا همخوان تفاوت دارند (رجوع کنید به جانى، ص 82؛ دالگرن، همانجا؛ د. ايرانيكا، ج 13، ص 403؛ جدول 1).
در هر دو گويش، در صرف افعال، صيغه هاى مفرد مذكر مخاطب (m tt: خوابيدى «مذكر») و متكلم وحده (m tt: خوابيدم)، يكسان است و با قرينه موجود در جمله بايد آنها را از هم تمييز داد (رجوع کنید به جانى؛ دالگرن، همانجاها). در گويش عربى در ميان براى ساخت ماضى بعيد از فعل كمكى «كُن» (kon ¬ can) به علاوه اسم فاعل استفاده مىشود و براى منفى كردن آن قبل از فعل كمكى حرف نفى «ما» اضافه مىشود، مانند ما چن ضاربين (ma can darbin: نزده بودند). براى ساخت ماضى استمرارى نيز فعل كمكى can به علاوه فعل ماضى ساده به كار مىرود (جانى، ص 84ـ85).
تأثير ساختار زبان فارسى در ساختار افعال و جملات گويش عربخانه نيز ديده مىشود. در گويش عربخانه، جملات اسنادى به دو شيوه بيان مىشوند: از طريق فعل فارسى «هست» كه با يك پسوند صرف مىشود، يا از طريق پسوندهاى ويژه، براى مثال، من هلاكم رجوع کنید به ana halak hasti(اَنَا هلاك هستى)؛ و او (مؤنث) هلاك است رجوع کنید به ehey halak hasta (اِهى هلاك هستَ؛ رجوع کنید به دالگرن، ص 167؛ د.ايرانيكا، همانجا).
2. زبان تركى. درباره تاريخ حضور اقوام ترك در خراسان اقوال مختلفى وجود دارد. ايوانوف (1926، ص 154) تركهاى خراسان را بازمانده مهاجمان تركى دانسته كه در قرن سوم از تركستان به خراسان حمله كردند. فراى و صاييلى (ص 315) تاريخ حضور تركان در خراسان و ماوراءالنهر را به قبل از ورود اسلام به ايران نسبت دادهاند. در منابع جغرافيايى قرون اوليه هجرى نيز درباره حضور تركان خلج* در مناطقى از خراسان بزرگ مطالبى آمده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنحوقل، ص 419؛ اصطخرى، ص 253). به نظر يوهانسون (1998، ص 325)، قسمت اعظم تركهاى ايران از اخلاف سلجوقياناند. سلجوقيان از قبايل غز بودند و تركهاى خراسان در اصل بازمانده دستهاى از اين تركان غز محسوب مىشوند.
شمار تركزبانان خراسان از قرن چهارم تا ششم افزايش درخور توجهى يافت (كالسنيكوف، ص 84). امروزه تركزبانان خراسان به گويشهاى متعددى تكلم مىكنند كه با تركى آذرى و گويش تركمنى خراسان تفاوت دارد (ايوانوف، همانجا؛ قس هيئت، ص 323). گفتنى است كه گويش تركمنى شمال خراسان يكى ديگر از زيرشاخههاى زبانهاى تركى ـ ايرانى است (رجوع کنید به د.ايرانيكا، ج 13، ص 396) كه در اين مقاله به سبب در دسترس نبودن منابع داده بنيادى كه اين گويش را مطالعه كرده باشند، از شرح ويژگيهاى آن خوددارى شده است. به نظر ويندفور تركى خراسانى زيرشاخهاى از زبانهاى تركى ايران است كه گويشهاى مختلف اين گروه علاوه بر شمال شرق ايران (خراسان) در تركمنستان و شمال غرب افغانستان نيز رواج دارد. وى تركى خراسانى را به شش گويش تقسيم كرده است (رجوع کنید به د. ايرانيكا، همانجا؛ نيز رجوع کنید به دورفر، 1998، ص 275؛ قس هيئت، ص 324): 1) گويش بجنوردى، در شمال غربى خراسان؛ 2)گويش قوچانى، در شمال خراسان؛ 3) گويش گوجگى، در شمال شرقى خراسان (گوجك آبادى بزرگى در كنار جاده مشهدـ كلات نادرى است)؛ 4) گويش سلطانآباد (تركى جنوب خراسان؛ سلطانآباد در نزديكى سبزوار است. اين گويش به لحاظ زبانى حدفاصل گويش آذرى و تركمنى است، اما گويش هيچ يك از آن دو محسوب نمىشود)؛ 5) گويش خاروعليا (تركى جنوبشرقى)؛ 6) گويش لنگر (روستايى در منطقه بجنورد خراسان در دره سلمقان).
تركزبانان خراسان بيشتر در مناطق شمال خراسان (بجنورد، شيروان، قوچان، درگز، كلات و اسفراين) و شمال سبزوار و نيشابور (يعنى سرولايت، خور و جُوَين، رباط، مشكان و روستاهاى اطراف) سكونت دارند (هيئت، ص 323). آمار دقيق و به روزى از جمعيت اين تركزبان در دست نيست. يوهانسون (1998، ص 326) تعداد گويشوران اين زبان را در شمال خراسان نزديك به دو ميليون تن دانسته، و هيئت (همانجا) شمار آنان را يك ميليون تن برآورد كرده است. در >دايرةالمعارف جهانى زبانشناسى< (ج 4، ص 189) براساس آمارى از 1356ش/ 1977 تعداد اين گويشوران قريب به چهارصد هزار تن برآورد شده است.
سخنگويان زبان تركى خراسانى اغلب به زبان فارسى نيز سخن مىگويند (همانجا). يوهانسون (2006، ص 10) زبان تركى خراسانى را يكى از زيرشاخههاى زبان تركى غز دانسته است كه در ايران رواج دارد. گويشهاى تركى اوغوزى رايجترين گويشهاى تركى در ايران محسوب مىشوند. در يك سوى پيوستارِ اين گويشها، تركى آذرى و در سوى ديگر تركى خراسانى و تركمنى شمال خراسان قرار دارد. اين طيف از زبانهاى تركى به گويشهاى تركى ـ ايرانى نيز شهرت دارند كه كمابيش تحت تأثير زبان فارسى قرار گرفتهاند. اين تأثير به ويژه در حوزه واژگان است كه در زبان خلجى (رجوع کنید به خلج*) و تركى خراسان جنوبى بيشتر و در تركمنى كمتر محسوس است. البته دستگاه واجى و در حد كمتر از آن، دستگاه ساختواژى و نحوى اين گويشها نيز تحت تأثير ساختمان زبان فارسى است. تركزبانان خراسان از زبان اقوام همجوار، نظير كردها، تاتها و بلوچها نيز تأثير پذيرفته و در عين حال تأثيرات بسيارى بر اين زبانها گذاشتهاند (رجوع کنید به ايوانوف، 1926 ، ص 150؛ نيز رجوع کنید به هيگ، 2006؛ براى مقايسه ساختار گويشهاى تركى خراسان با ساير گويشهاى تركى ايران رجوع کنید به دورفر، 2006).
در گويشهاى متعدد تركى خراسانى، تفاوتهايى در صرف افعال و پسوندهاى تصريفى وجود دارد، علاوه بر اين در سطح واژگان نيز اختلافاتى ميان آنها ديده مىشود (براى نمونه رجوع کنید به هيئت، ص 326؛ دورفر، 1987، ص 249).
در دستگاه آوايى گويشهاى تركى خراسانى واكهها همانند ديگر گويشهاى تركى رايج در ايران (مانند آذرى) است، اما تفاوتهايى در نظام همخوانى ديده مىشود. دو واج خيشومى ـ نرمكامى و خيشومى ـ كامى كه در اين گويشها وجود دارد در برخى ديگر از گويشهاى تركى ايران وجود ندارد. در اين گويشها علاوه بر واج ملازى ـ سايشىِ بىواك x، جفت واكدار آن (y) نيز واجى مستقل است. پايانههاى حالت اسامى در گويش تركى خراسان تاحدودى با ديگر گويشهاى تركى متفاوتاست (رجوع کنید به د. ايرانيكا، ج 13، ص 397؛ دورفر، 1998، ص 274ـ 275؛ جدول 2).
ضماير شخصى و علامت مصدر در تركى خراسانى، تفاوت چندانى با ديگر گويشهاى تركى ايران ندارد (رجوع کنید به د. ايرانيكا؛ دورفر، 1998، همانجاها).
3. زبان كردى كرمانجى. براساس بيشتر منابع موجود كردهاى خراسان در قرون دهم و يازدهم به اين ناحيه انتقال يافتهاند (براى نمونه رجوع کنید به توحدى، ج 1، ص 5؛ ترقىاوغاز، 1381ش، ص 111؛ همو، 1379ش ج، ص 16)، اما جغرافىدانانى نظير اصطخرى (ص 271، 274) و ابنحوقل (ص 443) از وجود قبايل چادرنشين كرد در غرب خراسان نيز خبر دادهاند. در اين منابع محل سكونت كردهاى خراسان نخست مناطق بيابانى حدفاصل شهرها و روستاهاى قهستان يعنى ايالت همجوار با كرمان و سپس در بيابانهاى حوالى شهرهاى اشتروج و اندخود (شهرهايى در جنوب خراسان) ثبت شده است. از سرنوشت اين كردها اخبار قطعى در دست نيست، اما قدر مسلّم آن است كه كردهاى امروز خراسان ــكه در شمال خراسان متمركزندــ از تبار كردهايى هستند كه شاهان صفوى در اوايل قرن دهم براى دفاع از مرزهاى شمال خراسان در مقابل هجوم ازبكها و تركمنها آنان را از كردستان به اين منطقه كوچاندند. مهاجرت كردها به خراسان تا قرون يازدهم و دوازدهم (در زمان نادرشاه) نيز ادامه يافت (رجوع کنید به ايوانوف، 1926، ص 150؛ ترقىاوغاز، 1381ش، همانجا).
گويش كردى رايج در خراسان متعلق بهگروه شمالى زبان كردى است كه اين زبان نيز به نوبه خود به خانواده شمالغربى زبانهاى ايرانى وابستهاست. كردى شمالى، هم ازلحاظ آوايى و هم از لحاظ ساختواژى، از گونههاى ديگر زبان كردى قديمتر و اصيلتراست (رجوع کنید به د.اسلام،چاپدوم،ذيل Kurdistan.V" "Kurds,؛ نيز رجوع کنید به كردى*، زبان و ادبيات). با توجه به اينكه گويشوران اين گويش، ديگر با كردهاى كردستان تعامل ندارند و از سوى ديگر با ساير زبانهاى رايج در خراسان از جمله فارسى و تركى تعامل بسيار داشتهاند، اين گويش برخى ويژگيهاى اوليه خود را از دست داده و ويژگيهاى ديگرى پذيرفته است (ترقىاوغاز، 1379ش الف، ص 71). نظامآوايى كردى كرمانجى خراسان به ميزان درخور توجهى تحت تأثير قوانين آوايى فارسى خراسانى قرار گرفته به گونهاى كه ايوانوف (1927، ص 172) معتقد است نظام آوايى كردى خراسانى مستقل نيست و در واقع قواعد آوايى فارسى رايج در روستاهاى خراسان را داراست. واژگان كردى خراسانى، در مناطق جنوبىتر مملو از واژگان فارسى و در مناطق شمالىتر مملو از واژگان تركى است (همو، 1926، ص 152؛ ترقى اوغاز، 1381ش، ص 112). نخستين مهاجران كردى كه در خراسان سكنا گزيدند، به لهجههاى متفاوتى تكلم مىكردند اما اقامت طولانى آنها در خراسان و تعاملات آنان با يكديگر، گويشى تقريبآ معيار براى اين گويشوران به وجود آورده است. اينگونه معيار در برنامه راديويى كرمانجى مركز خراسان نيز به كار مىرود. دوزبانگى و چندزبانگى در بين كردهاى خراسان رايج است و بسيارى از آنها علاوه بر كردى به تركى و فارسى محلى خراسانى نيز سخن مىگويند و همين امر موجب تأثيرپذيرى زبان كردى كرمانجى از اين زبانها شدهاست. البته اين تأثير متقابل بوده است (ترقى اوغاز، 1381ش، همانجا). در برخى مناطق، تأثير زبان تركى بر كرمانجى بسيار زياد بوده است به گونهاى كه از ميان چهار قبيله كرد اوليه كه به خراسان آمدند (يعنى عمارلو، زعفرانلو، شاديلو و كيوانلو)، دو قبيله زعفرانلو و شاديلو در حال حاضر بيشتر به تركى صحبت مىكنند و تقريبآ كرد محسوب نمىشوند (ايوانوف، 1926، ص 150). كردهايى كه به گويش كردى كرمانجى سخن مىگويند در حال حاضر در شهرستانهاى چناران، درگز، بخشهايى از سبزوار و نيشابور، قوچان و كلات (در استان خراسان رضوى) و شهرستانهاى بجنورد، شيروان، اسفراين و فاروج (در استان خراسان شمالى) سكونت دارند (ترقى اوغاز، 1381ش، همانجا؛ نيز رجوع کنید به فرهنگ جغرافيايى آباديهايى كشور: استان خراسان شمالى، شهرستانهاى اسفراين، شيروان، مانه و سملقان، جاجرم، و بجنورد؛ همان: استان خراسان رضوى، شهرستانهاى قوچان، درگز، سرخس، سبزوار، چناران، ذيل بخش جغرافيايى انسانى، زبان). آمار مستقلى از جمعيت كردهاى خراسان در دست نيست.
به نظر مىرسد اختلافات اندكى در نظام آوايى گويشوران مناطق مختلف كردنشين خراسان وجود دارد. تعداد واكههاى گويش كرمانجى خراسان بين هشت تا ده واج و مشتمل است بر: i, U, u, aª, a, , oª, o, eª, e (رجوع کنید به صادقى؛ ص س؛ حسنپور اميرى گليان، ص ر؛ جلايرلان، ص 8؛ مصطفوى گرو، ص 34؛ ترقىاوغاز، 1381ش، ص 114، 119ـ120). در نظام همخوانى گويش كرمانجى خراسان، علاوه بر 23 همخوانى كه در نظام همخوانى فارسى معيار وجود دارد، واجهاى ديگر نيز ديده مىشود: همخوانهاى انسدادى بىواك و نادميده k¨, t¨, p¨ كه واجهاى متناظر آنها در زبان فارسى k, t, p است؛ همخوان سايشى، نرمكامى و واكدار y/غ؛ همخوان انسدادى ـ سايشى، كامى ـ لثوى، بىواك و حلقى شده c?؛ همخوان خيشومى، نرمكامى و واكدار كه تلفظ آن شبيه تلفظ واژه ban (بانگ) فارسى است، در اين گويش اين همخوان در جايگاه آغازين هجا قرار نمىگيرد و در واژههايى مانند a man(گاو ماده) و aw (سنگينى) وجود دارد؛ همخوان لثوى، كنارى و واكدار lكه شبيه به «ل» مفخم در زبان عربى است، اين همخوان در واژههاى tel (طُرّه مو) و K¨el(سرمه) ديده مىشود؛ همخوان لثوى، لرزشى و واكدار r كه كاملا غلتان است و با لرزش مكرر نوك زبان توليد مىشود؛ و نيم واكه دو لبى wكه واژههايى مانند daw(دوغ)، wara(بيا) و xaw (خواب) وجود دارد (رجوع کنید به ترقىاوغاز، 1381ش، ص 113ـ119؛ د.اسلام، همانجا). در دستگاه ساختواژى گويش كردى كرمانجى برخى ويژگيهاى زبانهاى ايرانى كهن باقى ماندهاست. تمايز ميان حالتهاى مستقيم و غيرمستقيم ضماير (رجوع کنید به جدول 3) و تمايز ميان جنس (مذكر و مؤنث) و كاربرد حروف اضافه پسايند و پيشايند و استفاده همزمان اين دو نوع حروف اضافه از جمله اين ويژگيهاست (رجوع کنید به د.اسلام، همانجا؛ ترقىاوغاز، 1381ش، ص 122ـ125؛ جلايرلان، ص 14ـ15).
در اكثر فعلهاى كرمانجى، ضماير گروه اول (حالت مستقيم) با افعال لازم و ضماير گروه دوم (حالت غيرمستقيم) با افعال متعددى به كار مىروند (رجوع کنید به ترقىاوغاز، 1379ش ب، ص 68ـ70).
يكى از مهمترين ويژگيهاى نحوى گويش كردى كرمانجى خراسان دارا بودن حالت ارگتيواست. در اين گويش تطابق فعل با مفعول صورت مىگيرد، مانند me t¨ di(من تو را ديدم)؛ و me hun din (من شما را ديدم؛ همو، 1381ش، ص 131).
د) گويشهاى رايج در خراسان. علاوه بر زبانهايى كه در بخش پيشين مقاله به آنها اشاره شد، در نواحى مختلف خراسان به گويشهاى متنوعى تكلم مىشود، از جمله گويشهاى تاتى، هزارگى، بلوچى، گويش كوليان خراسان و مجموعه گويشهايى كه در اين مقاله تحت عنوان گويشهاى خراسانى نامگذارى شدهاند و همگى آنها با زبان فارسى درى ارتباط تنگاتنگى دارند. به سبب اختلافنظر زبانشناسان درباره منشأ و ريشه گويش تاتى و هزارگى، اين دو گويش در اين دستهبندى به صورت مجزا آمده و ذيل گويشهاى خراسانى قرار نگرفته است.
1. گويش تاتى. جدا از لهجههاى مختلف گويش تاتى (رجوع کنید به تات*) كه در نواحى شمالغربى ايران رواج دارند، در شمال خراسان نيز گونههايى از اين گويش وجود دارد. چگونگى حضور اقوام تات در خراسان مشخص نيست. تاتزبانهاى خراسان بيشتر در نواحى شمالى آن و در مناطق مختلف شهرستانهاى بجنورد، اسفراين، جاجرم و شيروان زندگى مىكنند (رجوع کنید به فرهنگ جغرافيايى آباديهاى كشور : استان خراسان شمالى، شهرستانهاى بجنورد، اسفراين، جاجرم و شيروان، همانجاها). آمار مشخصى از جمعيت تاتزبانهاى خراسان در دست نيست، اما به گفته صفرزاده (1382ش، ص 22) در شهرستان جاجرم*، واقع در شمال مشرق بجنورد، جلگه پهناورى به نام جلگه شوقان* و منطقه اى به نام چهاردهِ سنخواست وجود دارد كه اغلب ساكنان اين مناطق به گويش تاتى تكلم مىكنند. روستاهاى اين منطقه حدود 000 ،25 تن جمعيت دارد.
در دستگاه واجى گويش تاتى نظام همخوانى همانند زبان فارسى است، اما در نظام واكهاى اختلافاتى ديده مىشود. در اين گويش تقابل ميان واكههاى كوتاه و بلند ــكه خاص زبانهاى ايرانى ميانه است ــ تاحدودى حفظ شدهاست؛ يعنى علاوه بر واكههاى زبان فارسى، دو واكه كشيده e و o نيز در دستگاه واكهاى اين گويش وجود دارد. چهار مصوت مركّبow , ay, ey aw , در اين گويش ديده مىشود. در اين گويش همانند بسيارى از گويشهاى خراسانى (رجوع کنید به ادامه مقاله)، در قياس با فارسى معيار، فرايندهاى آوايى بسيارى ديده مىشود. براى مثال a فارسى معيار پيش از واكههاى v, b پايانى به شكل مصوت مركّبow نمايان مىشود. براى مثال xab (خواب)derafs, xow , derowsتلفظ مىشود. معادل واكه u در فارسى معيار در بسيارى از كلمات گويش تاتى i است، مانند xinبه جاى sizun, xun به جاى suzan و kica به جاى kuce. علاوه بر ابدالهاى واكهاى، در بين همخوانها نيز ابدالهايى ديده مىشود: ابدال Jفارسى به c مانند CiJa به جاى JuJa، ابدال t به d (مانند tid به جاى tut) و ابدال rبه l(مانند balg به جاى barg). در اين گويش در سطح صرف نيز تفاوتهايى با فارسى معيار وجود دارد. علامت جمع اسامى در اين گويش پسوند -u است؛ براى مثال palivu (پهلوها) صورت جمع paliاست (صفرزاده، 1382ش، ص 25ـ39). واژههاى كهن بسيارى در اين گويش ديده مىشود كه امروزه در معرض فراموشى و نابودى است، مانند laqska(پنجره)، fittik(سوت)، xesil (جو نارس) و meska(كره). بسيارى از واژههاى كهن اين گويش با زبان تاجيكى مشترك است. مانند پرمه (مته)، پشخم (پنهان)، پلته (فتيله). علاوه بر اين واژههاى كهن بسيارى در اين گويش وجود دارند كه امروزه متروك شدهاند، مانند برغ (سد و بند خاكى)، غو (فرياد و جيغ و داد)، غيژيدن (لغزاندن؛ رجوع کنید به همو، 1386ش، ص 78ـ87).
برخى از ويژگيهاى نحوى اين گويش عبارتاند از: كاربرد نشانه مفعول صريح re مانند xuna-re atis dayen(خانه را آتش زدهاند)؛ استفاده از اضافه بنوّت حسين ابراهيم (حسين فرزند ابراهيم)؛ و كاربرد مصدر «شدن» به معنى «رفتن»: على شو (به جاى «شد» به معناى رفت؛ رجوع کنید به همان، ص 74). نظام آوايى و واژگانى گويش تاتى شمال خراسان به فارسى درى و تاجيكى نزديك است (رجوع کنید به يارشاطر، ص 17؛ براى اطلاع از ريشهشناسى گويش تاتى رجوع کنید به صفرزاده، 1381ش، ص 183؛ يارشاطر، همانجا؛ كسروى، ص 135؛ اورانسكى، 1378ش، ص 137).
2. گويش هزارگى. هزارگى گويش اقوام هزاره* يا بربرى است كه از 1311، پس از رويدادهاى داخلى كشور افغانستان، به شمالشرق ايران مهاجرت كردند و در نواحى مشهد، نيشابور و قوچان ساكن شدند (رجوع کنید به ايوانوف، 1926، ص 146؛ د. ايرانيكا، ذيل "Hazara.IV"؛ نيز رجوع کنید به موسوى، ص 150ـ151). اين هزارهها به خاورى نيز شهرت دارند. هزارههاى ساكن در ايران پس از ورود به ايران همچنان هويت قومى و گويش هزارگى خود را حفظ كردند. برخى از محققان مردم هزاره را از نژاد مغول دانستهاند (رجوع کنید به تميرخانوف، ص 31؛ محمدجواد خاورى، 1382ش، ص 14)، اما برخى ديگر گفتهاند كه شواهد كافى براى اثبات اين ادعا وجود ندارد (رجوع کنید به وايرس، ص 248؛ محمدتقى خاورى، ص 8).
موسوى (ص 151) تعداد هزارههاى ساكن در ايران را براساس سرشمارى سال 1335ش، سيصدهزار تن و باتوجه به رشد جمعيت تعداد آنان را در سالهاى اخير چيزى در حدود نيم ميليون نفر يا بيشتر تخمين زدهاست.
برخى از محققان با قطعيت گويش مردم هزاره را در زمره لهجههاى كهن فارسى درى خراسانى دانستهاند، اما بررسى نژادشناسى اقوام هزاره از يكسو و وجود واژهها، اصطلاحاتو تركيبات بسيارى كه از زبانهاى تركى، مغولى و پشتو دراين زبان (حدود 20% از واژگان هزارگى را اصطلاحات تركىو مغولى تشكيل مىدهد رجوع کنید به محمدجواد خاورى، 1380ش، ص 16) و وجود آواهاى برگشتى نظير tو q در اين گويش، قرار گرفتن گويش هزارگى در زمره گويشى از گويشهاى فارسى درى را با ترديد مواجه مىسازد (رجوع کنید به د. ايرانيكا، همانجا؛ پولادى، ص 133ـ 138).
ايوانوف (1926، ص 155) در توصيف زبان هزارههاى خراسان نوشته است كه زبان بربرها آميختهاى از زبان فارسى است و اثرى از زبان مغولى آغازين هزارهها در آن يافت نمىشود.
به گفته پولادى (ص 133ـ134)، معلوم نيست كه هزارهها چه زمانى زبان مغولى را از ياد برده و به فارسى سخن گفتن را آغاز كردهاند. مأخذى درباره آنها از زمان استقرارشان در ولايت هزارهجات* افغانستان (در قرن هفتم) تا زمانى كه بابريان (در قرن دهم) به آنها حمله كردند، در دست نيست. هزارهها در زمان بابريان، هنوز به زبان مغولى صحبت مىكردند. به نظر مىرسد آنها زبان اوليه خود را در فاصله قرون دهم تا سيزدهم به منظور فراگيرى زبان جديد (هزارگى) از دست دادهاند. دولينگ (ص 13) اوايل قرن سيزدهم را تاريخ تغيير زبان اوليه هزارهها ذكر كرده است. او (ص 47) معتقد است كه زبان ساكنان ناحيه هزارهجات در قرون وسطا تركيبى از لهجه فارسى و هندى بوده و زبان فارسى به تدريج غالب شده است. دولينگ وجود كلمات بسيارى در اين گويش را كه ريشه سنسكريت* دارند، دليلى براى اثبات ادعاى خود دانسته است.
محمدتقى خاورى (ص 243) معتقد است كه زبان هزارگى يكى از لهجههاى فارسى درى و به لهجه بخارايى شبيه است و اگر در نظام ساختارى نثر قرار گيرد به زبان نوشتارى چيزى شبيه نثر حدودالعالم من المشرق الى المغرب خواهد شد. او شباهتهاى بسيارى را از دو گويش هزارگى و بخارايى ارائه كرده است (رجوع کنید به ص 244ـ271).
در نظام آوايى گويش هزارگى علاوه بر همخوانهاى موجود در فارسى معيار، واج سايشى و واكدار /y/«غ»، نيم مصوت دولبى w و واجهاى برگشتى t و d نيز وجود دارند. به نظر محمدتقى خاورى (ص270) اين همان واجهايى است كه در اوستايى و سنسكريت وجود داشته و امروزه هنديان نيز آنها را به همين صورت تلفظ مىكنند (نيز رجوع کنید به بهار، ج 1، ص 191). واكه هاى مركّب ay، aw و ew در دستگاه واجى گويش هزارگى ديده مىشود، برخلاف نظام واكه اى فارسى درى در اين گويش كشش واكهاى تمايزدهنده نيست؛ اما واكههاى ميانى باقىماندهاند و همانند زبان تاجيكى به جاى واكه a در فارسى درى و معيار، واكه گرد o وجود دارد (رجوع کنید به د. ايرانيكا، همانجا). واكههاى بسيط گويش هزاره i, e, u, uª, o, a است (uª و eواكههاى ميانى هستند). ساختار دستورى گويش هزارگى بسيار به ساخت دستورى فارسى درى شبيه است (رجوع کنید به همانجا). نجيب مايل هروى (ص 138) به سبب همين شباهت، گويش هزارگى را داراى اصيلترين و كهنترين خصيصههاى زبان فارسى دانسته است. به نظر وى ويژگيهاى معمول در گونههاى زبان فارسى سده چهارم و پنجم مانند فعل مركّب به جاى فعل بسيط، حروف، قيود، ادات تنبيه قديم، كاربردهاى افعال پيشوندى قديم، تكرارهاى فعلى، ضماير قديم و ابدالهاى قابل توجه در اين گويش رواج دارد.
در گويش هزارگى مشخصههاى آوايى متنوعى وجود دارد كه در بسيارى از گويشهاى خراسانى نيز ديده مىشود: حذف واج h در آغاز و وسط كلمه مانند azara(ازاره) به جاى hazara(هزاره)؛ قرارگرفتن واكه مركّب aw به جاى واجهاى b و f در مقايسه با فارسى رسمى مانند تلفظ واژه sabz (سبز) به صورت sawz(سوز)؛ ابدال واجهاى r به L و nبه L مانندbalg (بلگ) barg→(برگ) و yalimat (غليمت) yanimat→(غنيمت)؛ ابدال واج sبه s، اين ابدال در تمام صيغههاى ماضى مطلق، استمرارى و نقلى و بعيد كه از مصدر «نشستن» به صورت «شيشتن» (با ابدال e به i) درمىآيد، وجود دارد، مانند sista-bud-am(رجوع کنید به پولادى، ص 155ـ156؛ نيز رجوع کنید به محمدتقى خاورى، ص 257).
در نظام صرفى گويش هزارگى نيز ويژگيهاى متمايزىديده مىشود، در اين گويش جاندارى يك مشخصه تمايزدهنده است؛ پسوند جمع در گويش هزارگى براى اسامى بىجان (kitob→ kitobo) O و براى اسامى جاندار uªاست (biror→ biroruª؛ رجوع کنید به د. ايرانيكا، همانجا؛ پولادى، ص 147ـ 148).
ضماير شخصى منفصل در گويش هزاره ma simu,mu, i/u,tu,وyo/wo و ضماير ملكى متصل -um (i)si/is,tuª,-muª,-(i)si/-is -it,هستند (رجوع کنید به د. ايرانيكا، همانجا)، براى مثال siدر xotu-si(خاتونش، همسرش) ضمير شخصى متصل است. ضماير اشاره اين گويشena (اين)، ona(آن)، ena-mi(اينها) و ona-mu(آنها) هستند (پولادى، ص150). كاربرد حروف اضافه نيز با زبان فارسى معيار كنونى تفاوت دارد. حرف اضافه da به جاى «در» و «به» استفاده مىشود (رجوع کنید به محمدتقى خاورى، ص254ـ255).
افعال و صرف آنها از قوانين كلى زبان فارسى پيروى مىكند، اما اختلافاتى نيز ديده مىشود. در اين گويش همانند زبان فارسى درى استفاده از افعال مركّب به جاى افعال بسيط (مانند ترس خوردن، به جاى ترسيدن) رواج دارد. صرف فعل در زمان ماضى مستمر، شكل متمايزى دارد. چنانكه داشتم مىخواندم، xonda rahi budom (خوانده رهى بودم) و داشتند مىخواندند، xonda rahi budan (خوانده رهى بودن) گفته مىشود. در ساختمان مضارعالتزامى فعل كمكى «توانستن» برخلاف فارسى معيار، پس از فعل اصلى مىآيد. مانند xorda meª-tana(خورده مِتَنه) به جاى مىتواند بخورد (رجوع کنید به همان، ص 266ـ269).
واژههاى گويش هزاره به لحاظ ريشهشناسى به چند دسته تقسيم مىشود: واژههايى كه از زبان مغولى (زبان هزارههاى پيشين) در اين گويش برجاى ماندهاند، مانند abaye (اَبَغِه = عمو)، xotu (خوتو = همسر)، qacar(قَچَر: پيشانى)؛ واژههايى كه ريشه تركى دارند و امروزه در اين گويش بسيار پركاربردند مانند aba(اَبَه: مادر)، ata (اَتَه: پدر) qos (قوش: ابرو)؛ واژههاى پشتو، مانند cuki (چوكى : صندلى)، degli(دگلى: ديگ آشپزى)، gadvad (گَدْوَدْ: مخلوط)؛ از واژههايى كه ريشه سنسكريت و اردو دارند، مانند alay (اَلَى : معشوقه)، palol(پلول: حصير)، vala(وَلَه: مالك، صاحب مال و مكان)؛ و واژههاى دخيل ديگرى كه از زبانهاى انگليسى، روسى و عربى به اين گويش وارد شدهاند (رجوع کنید به پولادى، ص 138ـ146).
امثال و حكم و مَثَلهاى مردم هزاره فراوان، شاعرانه و فلسفى است درواقع مَثَلهاى هزارهها بسيار معروف و شعر و موسيقى آنان مبتنى بر آنهاست (موسوى، ص 82؛ براى اطلاع بيشتر از امثال و حكم مردم هزاره رجوع کنید به محمدجواد خاورى، 1380ش).
3. گويش بلوچى. بلوچى يكى از گويشهاى ايرانى نو است كه جمعيت و قدمت گويشوران آن در خراسان درخور توجه است. بلوچها بيشتر در نواحى شمال خراسان در شهرهاى سرخس (نزديك مرزهاى روسيه) و در برخى مناطق نزديك به نيشابور و سبزوار و جوين و تربت حيدريه و در جنتآباد (مرز افغانستان) مستقرند. البته در نواحى جنوب خراسان مانند بيرجند و قاين نيز قبايلى از بلوچها سكونت دارند. در گذشته بيشتر بلوچها چادرنشين بودهاند، اما امروزه بسيارى از آنها زندگى شهرنشينى را برگزيدهاند. در طى چند نسل بلوچهاى خراسانى كه مهاجرانى از بلوچستان محسوب مىشوند، ارتباط خود را با بلوچها از دست داده و بسيار به فارسها شبيه شدهاند و زبان آنها تغييركرده است (رجوع کنید به ايوانوف، 1926، ص 152؛ د. ايرانيكا، ذيل "Baluchistan.III"؛ اورانسكى، 1358ش، ص 313).
زبان بلوچى به دو گروه لهجههاى اصلى تقسيم مىشود: گروه شمالى يا شمالشرقى و گروه جنوبى يا جنوب غربى (مكرانى). لهجه بلوچى خراسانى همانند گويش بلوچى تركمنستان در زمره لهجه جنوب غربى قرار مىگيرد (اورانسكى، 1358ش، ص 315). در حال حاضر زبان بلوچى جنوب خراسان در مقايسه با بلوچى شمال خراسان به گويش مكرانى نزديك تر است. بلوچهاى شمال خراسان نيز به واسطه همجواريشان با اقوام مختلف كرد و ترك و فارس تأثيرات بسيارى از اين تعدد زبانى ـ قومى پذيرفتهاند. تحقيقات زبانشناختىِ داده بنيادِ مستقلى بر روى گويش بلوچى خراسان صورت نگرفته است (براى اطلاع از مشخصههاى زبانشناختى گويشهاى بلوچى شمالى و جنوبى رجوع کنید به بلوچ و بلوچستان*، بخش :2 زبان بلوچى).
4. گويش كوليان خراسان. كوليان خراسان مردمانى دوره گرد هستند كه در تمامى ايالت خراسان پراكندهاند. بنابه گزارش ايوانوف (1926، ص 157) كوليان خراسان در شهرهاى نيشابور و سبزوار محلههاى اختصاصى دارند، در حالى كه مركز زمستانى آنها در جنوب سربيشه، بيرجند و در مسير سيستان است. ايوانوف (همانجا) معتقد است كه اين كوليان زبان آميختهاى مخصوص به خود دارند كه مىتوان آن را گونه كولىشده لهجهها و زبانهاى محلى اين مناطق دانست، نه بازمانده واقعى زبان كوليان اوليه (رجوع کنید به همو، 1920، ص 284). زبانى كه نياكان اين كوليها بدان تكلم مىكردند، عضوى از شاخه مركزى زبانهاى هندوآريايى بودهاست كه رومانو ناميده مىشود. زبانهاى اردو، پنجابى، راجستانى، گجراتى و هندىنو از ديگر زبانهاى مهم اين شاخه زبانى است (رجوع کنید به >دايرةالمعارف جهانى زبانشناسى<، ج 1، ص 242).
تعدادى از واژههاى گويش كوليان خراسان مشخصآ ريشه هندى دارد كه ممكن است بازمانده زبان كوليان اوليه باشد، اما بخش اصلى اينگونه آميخته مبتنى بر دستور و واژگان زبانهاى گفتارى مردمى است كه كوليان در ميان آنها زندگى مىكنند، نظير فارسى، تركى، كردى، بلوچى. كوليها معمولا از عاميانهترين صورتهاى گفتارى اين زبانها استفاده مىكنند. به همين سبب قواعد آوايى و دستورى آنها معمولا كوتاه شدهاست، ترتيب واجها و هجاها در درون كلمات بازسازى مىشود، واجها يا هجاهاى جديد به واژه افزوده يا از درون آن حذف مىگردد. خوشههاى همخوانى و واكهاى برعكس مىشوند يا پسوندهاى خاصى نظير-dew, -huz, ce, -ci, -tok, -cok, -nok, -ok, -kom, -kim, -tom, -tumبه واژهها افزوده مىشود (ايوانوف،1920، همانجا).
اگرچه نظامآوايى گويش كوليان خراسان به شدت تحتتأثير لهجههاى محلى فارسى رايجِ منطقه قرار گرفته است، اما در پارهاى از موارد آثار برخى از آواهاى هندىالاصل در اين گويش يافت مىشود. مانند آواهاى برگشته q و t در گويش كوليهاى قائنات، نرمكامى و دميدگى اختيارى انسداديهاى لبى p¨و b¨در گويش كوليهاى قائنات، سبزوار و نيشابور (رجوع کنید به رضائى باغبيدى، ص 244). به نظر ايوانوف (1920، ص 285) تلفظ واج در اين گويش پسكامى است و با تلفظ واج نرمكامى در گويشهاى كردى و تركى منطقه كاملا متفاوت است.
در نظام صرفى گويش كوليان خراسان، ضماير شخصى منفصل عبارتاند از: meri (من)teri (تو) uri (او)، mori(ما) و sumori (شما) است. اعداد يك تا ده در گويش كوليان خراسان به شكل زير است (همان، ص 286):
yakot و 1=duyot و 2=sot و 3= corot و 4=panot و 5 =si-sot و 6=hafot و 7= hasot =8 و nuot و 9= daot10 =
اختلافهاى آوايى و صرفى اندكى ميان گويش كوليان مناطق مختلف خراسان وجود دارد. اين اختلافها ممكن است ناشى از تأثير همجوارى كوليان اين مناطق با گويشوران ديگر زبانهاى رايج در اين حوزهها باشد. با مقايسه صورت آوايى فهرست زير كه از برخى واژههاى موجود و با ريشه اصيل هندوآريايى (رومانو) در گويش كوليان سه منطقه سبزوار، نيشابور و قائنات ارائه شدهاست، مىتوان تاحدودى به اختلافات آوايى اين سه لهجه واقف شد (رجوع کنید به رضائىباغبيدى، ص 252ـ253) :
صرف افعال در گويش كوليان قائن، نيشابور و سبزوار شبيه است، اما در گويش كوليان قائن قواعد دستورى اندكى تحتتأثير فارسى محلى قرار گرفته است (ايوانوف، 1920، ص 285).
علاوه بر واژگان بسيارى كه در اين گويش از زبان فارسى و ديگر زبانهاى منطقه نظير تركى، كردى و عربى وام گرفته شده، ريشه بسيارى از واژگان مشخص نيست و احتمالا ساختگى است، كه مهمترين ويژگى صرفى گويش كوليان خراسان به شمار مىرود (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل "Luli").(لطفاً برای دیدن کلمات و واج های گویش های مختلف به کتاب مراجعه نمایید).
منابع : (1) ابنحوقل؛ (2) اصطخرى؛ (3) اعتمادالسلطنه؛ (4) يوسيف ميخائيلوويچ اورانسكى، زبانهاى ايرانى، ترجمه على اشرف صادقى، تهران 1378ش؛ (5) همو، مقدمه فقهاللغه ايرانى، ترجمه كريم كشاورز، تهران 1358ش؛ (6) كليفورد ادموند باسورث، تاريخ سيستان: از آمدن تازيان تا برآمدن دولت صفاريان، ترجمه حسن انوشه، تهران 1370ش؛ (7) محمدتقى بهار، سبكشناسى، يا، تاريخ تطور نثر فارسى، تهران 1355ـ1356ش؛ (8) حسن پولادى، تاريخ هزارهها: اجتماعى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى، ترجمه على عالمى كرمانى، تهران 1381ش؛ (9) حسنعلى ترقىاوغاز، «برخى ويژگيهاى آوايى، ساختواژى و نحوى كرمانجى خراسانى»، در مجموعه مقالات نخستين همانديشى گويششناسى ايران، 9 تا 11 ارديبهشت 1380، به كوشش حسن رضائى باغبيدى، تهران : فرهنگستان زبان و ادب فارسى، 1381ش؛ (10) همو، «پيشينه پژوهشهاى زبانشناختى درباره گويش كرمانجى خراسانى»، خراسانپژوهى، سال 3، ش 2 (پاييز و زمستان 1379الف)؛ (11) همو، «ساختمان فعل در گويش كرمانجى خراسان»، مجله زبانشناسى، سال 15، ش 2 (پاييز و زمستان 1379ب)؛ (12) همو، «مقايسه ساخت فعل در كرمانجى خراسانى، كردى كرمانشاهى و كردى مهابادى»، پاياننامه كارشناسى ارشد آموزش زبان فارسى به غيرفارسىزبانان، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دكتر شريعتى، دانشگاه فردوسى مشهد 1379ش ج؛ (13) لطفى تميرخانوف، تاريخ ملىهزاره، ترجمه عزيز طغيان، ]قم[ 1372ش؛ (14) كليماللّه توحدى، حركت تاريخى كرد به خراسان در دفاع از استقلال ايران، مشهد 1359ـ1373ش؛ (15) اسماعيل جانى، «بررسى و توصيف گويش عربى شهرستان درميان»، پاياننامه كارشناسى ارشد آموزش زبان و ادبيات عربى، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دكتر شريعتى، دانشگاه فردوسى مشهد 1387ش؛ (16) على جلايرلان، «بررسى گويش كرمانجى شمال خراسان»، پاياننامه كارشناسى ارشد فرهنگ و زبانهاى باستانى، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران 1376ش؛ (17) احمدرضا حسنپور اميرى گليان، «واژهنامه ريشه شناسانه گويش كردى كرمانجى شيروان خراسان همراه با توصيف صوتى آن»، پاياننامه كارشناسى ارشد فرهنگ و زبانهاى باستانى، دانشگاه شيراز 1374ش؛ (18) محمدتقى خاورى، مردم هزاره و خراسان بزرگ، تهران 1385ش؛ (19) محمدجواد خاورى، امثال و حكم مردم هزاره، تهران 1380ش؛ (20) همو، دو بيتىهاى عاميانه هزارگى، تهران 1382ش؛ (21) حسن رضائى باغبيدى، «بررسى و طبقهبندى گويشهاى كوليان ايران»، در مجموعه مقالات نخستين همانديشى گويششناسى ايران، همان؛ (22) عبدالحسين زرينكوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، تهران 1380ش؛ (23) محسن صادقى، «بررسى گويش كردى كرمانژى»، پاياننامه كارشناسى ارشد فرهنگ و زبانهاى باستان ايران، دانشگاه شيراز 1377ش؛ (24) حبيب صفرزاده، «پژوهشى در گويش تاتى شمال خراسان و كاربرد آن در تصحيح و شرح متون ادب فارسى»، مجله دانشكده ادبيات و علومانسانى دانشگاه فردوسى مشهد، سال 40، ش 4 (زمستان 1386)؛ (25) همو، «تاتى : گويشى در شمال خراسان»، فرهنگ خراسان، سال 2، ش 7 و 8 (پاييز و زمستان 1381)؛ (26) همو، گويش تاتى شمال خراسان، مشهد 1382ش؛ (27) حبيباللّه عباسى، «نگاهى به پيشينه تاريخى اعراب جنوب خراسان»، در ديار آفتاب (خراسانشناسى)، به اهتمام محمد عزيزى، تهران: روزگار، 1377ش؛ (28) فرهنگ جغرافيايى آباديهاى كشور: استان خراسان جنوبى، شهرستان نهبندان، تهران: سازمان جغرافيايى نيروهاى مسلح، 1388ش؛ (29) فرهنگ جغرافيايى آباديهاى كشور: استان خراسان رضوى، شهرستان چناران، همان، شهرستان درگز، همان، شهرستان سبزوار، همان، شهرستان سرخس، همان، شهرستان قوچان، تهران: سازمان جغرافيايى نيروهاى مسلح، 1384ش؛ (30) فرهنگ جغرافيايى آباديهاى كشور: استان خراسان شمالى، شهرستان اسفراين، همان، شهرستان بجنورد، همان، شهرستان جاجرم، همان، شهرستان شيروان، همان، شهرستان مانه و سملقان، تهران: سازمان جغرافيايى نيروهاى مسلح، 1384ش؛ (31) الى ايوانوويچ كالسنيكوف، «قوميتهاى خراسان از ديدگاه جغرافىدانان مسلمان سدههاى 9ـ13م (3ـ7ق) در خراسان»، ترجمه محسن سليم و محمدعلى موسوى، فرهنگ خراسان، سال 2، ش 5 و 6 (بهار و تابستان 1381)؛ (32) احمد كسروى، مجموعه زبان پاك: آذرى يا زبان باستان آذربايگان، نامهاى شهرها و ديههاى ايران، به كوشش عزيزاللّه عليزاده، تهران 1378ش؛ (33) نجيب مايل هروى، سايه به سايه: دفتر مقالهها و رسالههاى عرفانى، ادبى و كتاب شناختى، تهران 1378ش؛ (34) حسين مصطفوىگرو، «بررسى تاريخى نظام آوايى گويش كرمانجى خراسان»، مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد، سال 40، ش 4 (زمستان 1386)؛ (35) جواد هيئت، سيرى در تاريخ زبان و لهجههاى تركى، تهران 1365ش؛ (36) ياقوت حموى؛ (37) چارلز ادوارد ييت، سفرنامه خراسان و سيستان، ترجمه قدرتاللّه روشنى زعفرانلو و مهرداد رهبرى، تهران 1365ش؛ (38) Sven-Olof Dahlgren, "On the Arabic of Arabkhane in eastern Iran", in Linguistic convergence and areal diffusion: case studies from Iranian, Semitic and Turkic, ed. Eva Agnes Csato, Bo Isaksson, and Carina Jahani, London: Routledge Curzon, 2005. (39) Gerhard Doerfer, "Iran'da Turkler", Turk dili, no.431 (Kasim 1987). (40) idem, "Irano-Turkic", in Turkic-Iranian contact areas: historical and linguistic aspects, ed. Lars Johanson and Christiane Bulut, Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2006. (41) idem, "Turkic languages of Iran", in The Turkic languages, ed. Lars Johanson and Eva A. Csato, London: Routledge, 1998. (42) G. K. Dulling, The Hazaragi dialect of Afghan Persian, [London 1973]. (43) EIr., s.vv. "Arab.IV: Arab tribes of Iran" (by P. Oberling), "Baluchistan.III: Baluchi language and literature" (by J. Elfenbein), "Hazara.IV. Hazaragi dialect" (by Charles M. Kieffer), "Iran.VII: non-Iranian languages of Iran" (by Gernot Windfuhr). (44) EI2, s.vv. "Kurds, Kurdistan.V: language" (by D.N. Mackenzie), "Luli" (by V. Minorsky- [L. P. Elwell- Sutton]). (45) Richard N. Frye and A. M. Sayili, "The Turks in Khurasan and Transoxania at the time of the Arab conquest", The Moslem world, XXXV, no.4 (Oct.1945). (46) Geoffrey Haig, "Turkish influence on Kurmanji: evidence from the Tunceli dialect", in Turkic-Iranian contact areas, ibid. (47) International encyclopedia of linguistics, ed. William Bright, New York: Oxford University Press, 1992. (48) Vladimir Ivanov, "Further notes on gypsies in Persia", J[R]ASB, new series, vol.16, no.7 (1920). (49) idem, "Notes on Khorasani Kurdish", ibid, new series, 23, no.1 (1927). (50) idem, "Notes on the ethnology of Khurasan", The Geographical journal, vol.67, no.2 (Feb. 1926). (51) Lars Johanson, "Code-copying in Irano-Turkic", Language sciences, vol.20, no.3 (1998). (52) idem, "Historical, cultural and linguistic aspects of Turkic-Iranian contiguity", in Turkic-Iranian contact areas, ibid, 2006. (53) Sayed Asker Mousavi, The Hazaras of Afghanistan: an historical, cultural economic and political study, Richmond 1998. (54) Michael Weiers, "Moghol", in The Mongolic languages, ed. Juha Janhunen, London: Routledge, 2003. (55) Ehsan Yarshater, A grammar of southern Tati dialects, The Hague 1969.
/ آرزو نجفيان /