خرّاز، ابوسعيد ، خرّاز، ابوسعيد، شهرت احمدبن عيسى بغدادى، عارف قرن سوم. غير از لقب خرّاز (براى وجوه اين نامگذارى رجوع کنید به ابونصر سراج، ص 196؛ انصارى، ص 159ـ160؛ جامى، ص 72) او را با القاب لسانالتصوف (رجوع کنید به عطار، ص 456) و قمرالصوفية (خطيب بغدادى، ج 4، ص 276؛ ذهبى، ج 13، ص 421) نيز خواندهاند. درباره تاريخ تولد و خانواده اواطلاع چندانى در دست نيست. همچنين اطلاعات پراكندهاىنيز درباره سفرهاى او در دست است (مانند سفر به رملهو بيتالمقدس رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص 205؛ نيز رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). او به احتمال قوى در ايام محنت صوفيان، كه به دست غلام خليل پديد آمده بود، از بغداد به مصر مهاجرت كرد و مدتى را نيز در مكه مجاور بود (انصارى، ص 159؛ جامى، همانجا).
خرّاز با صوفيان بسيارى معاصر يا معاشر بود، از جمله ذوالنون مصرى، ابوعبداللّه نَباجى، ابوعبيد بُسرى، بِشربن حارث، عَمروبن عثمان مكى (رجوع کنید به سلمى، ص 228، 373؛ قشيرى، ص 409، 434؛ انصارى، همانجا) و با برخى از آنها نيز مكاتبه مىكرد (براى برخى از اين مكاتبات رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص 233، 237، 239). گفتهاند كه خرّاز شاگرد محمدبن منصور طوسى بوده و از او و ابراهيمبن بشّار خراسانى روايت كرده است (رجوع کنید به ذهبى، ج 13، ص420؛ جامى، ص 62، 72). برخى چون علىبن محمد واعظ مصرى، ابومحمد جريرى* و علىبن حفص رازى نيز از خرّاز روايت كردهاند (رجوع کنید به سُلَمى، ص 228ـ 229؛ خطيب بغدادى؛ ذهبى، همانجاها).
خرّاز در ميان اهل تصوف، بهويژه در مكتب بغداد، مقامى بلند داشت، از جنيد بغدادى نيز چنين نقل شده است: «اگر ما آنچه را ابوسعيد بدان رسيده از خداوند طلب كنيم، هلاك خواهيم شد» (رجوع کنید به خطيببغدادى، ج4، ص277؛ جامى، ص73). گفته شده است هرچند وى خود را شاگرد جنيد مىخواند، اما درحقيقت از او برتر بود (رجوع کنید به انصارى؛ جامى، همانجاها) . با وجود اين عباسبن مهتدى در باب ورع بر او خرده گرفته است (رجوع کنید به قُشَيرى، ص 115؛ عطار، ص460). خرّاز از ميان معاصرانش، ابنعطا آدمى را بزرگ مىداشت و او را صوفى حقيقى مىدانست (رجوع کنید به انصارى، ص357؛ عطار، ص488).
تصوف خرّاز همچون جنيد با رعايت شريعت همراه بود. او مقام نبوت را برتر از ولايت مىدانست و معتقد بود كه هر نبى قبل از نبوت حائز مقام ولايت بوده است. همچنين او از گروهى از صوفيان دمشق بهسبب قول بدعتآميزشان درباره رؤيت خدا انتقاد كرده بود (رجوع کنید به د.اسلام، همانجا). با وجود اين علماى ظاهر او را بهسبب برخى مطالب، كه در كتاب السّرّ آورده بود، به كفر منسوب كردند (رجوع کنید به عطار، ص 456ـ457؛ ذهبى، ج 13، ص 421). خرّاز در پاسخ كسى كه علت تكفير را از او پرسيد، گفته بود: «گفتم ميان من و حق حجاب نيست» (رجوع کنید به انصارى، ص 183). به خرّاز اشعار اندكى نسبت داده شده است (رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص 256؛ سلمى، ص 232؛ جامى، ص 75).
تاريخ وفات او را به اختلاف بين 277 تا 297 ذكر كردهاند (رجوع کنید به سلمى، ص 228؛ قشيرى، ص 409؛ خطيب بغدادى، ج 4، ص278؛ ذهبى، ج 3، ص420). برخى متأخران (رجوع کنید به زرينكوب، ص 123؛ د. اسلام، همانجا) تاريخ 286 را ترجيح دادهاند.
آرا و آثار. خرّاز زهد و باطنگرايى را در صورت مخالفت با ظاهر شرع، باطل مىدانست (رجوع کنید به سُلَمى، ص 231؛ ابونعيم اصفهانى، ج10، ص 247). درباره سماع از او نقل شده است كه او پيامبر اكرم صلىاللّهعليهوآلهوسلم را در خواب ديده و پيامبر وى را كه در حال خواندن بيتى انگشت بر سينه مىزد، از اين كار نهى كرده (رجوع کنید به عطار، ص 458) و ظاهرآ اين قول به نوعى حرمت سماع را از نظر وى بازمىنمايد.
گفته شده است كه خرّاز اولين كسى بود كه از علم فنا و بقا سخن گفت (رجوع کنید به سُلَمى، ص 228؛ عطار، ص 456). اين قول پذيرفتنى نيست و بهتر است گفته شود كه موضوع فنا و بقا محور مباحث و تعاليم خرّاز بوده است (د. اسلام، همانجا). از نظر او اولين مقام كسى كه به علم توحيد دست يابد و آن را محقق سازد، فناى ذكر اشياء است از قلب او و انفراد او با خداى تعالى (رجوع کنید به قشيرى، ص 302). به عقيده او اولين مقام اهل معرفت، تحيّر با افتقارات و بعد سُرور با اتصال و آنگاه فنا با انتباه و در نهايت بقا با انتظار است كه هيچ مخلوقى به رتبهاى از اين بالاتر دست نمىيابد (رجوع کنید به عطار، ص460). او فنا را فناى بنده از رؤيت بندگى و بقا را بقاى بنده به شاهد الهى تعريف مىكرد و بر آن بود كه وقتى خداوند بخواهد بندهاى را به دوستى برگزيند، ابتدا درِ ذكر را بر وى مىگشايد و سپس او را به قرب رهنمون مىشود (رجوع کنید به هجويرى، ص 316؛ نيز براى معناى قرب حقيقى نزد او رجوع کنید به قشيرى، ص 47)، سپس او را به مجالس انس با خود بالا مىبرد و بر كرسى توحيد مىنشاند. بعد حجابها را از برابر او برمىدارد و او را در دار فردانيت قرار مىدهد و جلال و عظمت خود را بر وى آشكار مىسازد. در اين مرحله، سالك هيچ اراده و خواستى ندارد، در حفظ و حمايت خداوند قرار مىگيرد و فانى مىشود (رجوع کنید به هجويرى، ص 263). توكل آموزه ديگرى است كه در تعاليم ابوسعيد بسيار مورد تأكيد نظرى و عملى واقع شده است (براى حكايات مختلف درباره توكل او براى نمونه رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص 329؛ عطار، ص 459ـ460). مراحل طريق از نظر او با توبه آغاز مىشود و با گذر از مقام خوف و رجاء، سير سالك به ترتيب به مرتبه صالحان، مريدان، مطيعان، اوليا و مقربان مىانجامد (رجوع کنید به ابونعيم اصفهانى، ج10، ص 248). جمله معروف او درباره معرفت در آثار بسيارى از صوفيان (براى نمونه رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص 35؛ ابونعيم اصفهانى، ج10، ص 247؛ انصارى، ص 635) آمده است، بنابر آن معرفت يا حاصل «عين جود» از سوى خداوند است يا ناشى از «بذل مجهود» از سوى بنده. او مَثَل نَفْس آدمى را همچون آبى مىدانست كه در حالت سكون و آرامش پاك و صاف است، اما در صورت حركت، به سبب موادى كه در آن، تهنشين مىشود، تيره مىگردد. نفس آدمى نيز در صورت رويارويى با حوادث و محنتهاست كه تركيب واقعى خود را نشان مىدهد و ازاينرو آدمى بايد خويش را در چنين مواقعى مورد بازجست قرار دهد تا به شناخت خود نايل آيد (رجوع کنید به سلمى، ص 231).
عطار (ص 456)، تأليف چهارصد كتاب را در علم تصوف به خرّاز نسبت داده است كه اغراقآميز است. آثار بهجامانده از ابوسعيد همراه با آثار ديگر او ــكه فقط نامى از آنها به تصريح يا به اشارت در آثار نويسندگان ديگر صوفيه آمده ــ حجم بسيارى را دربرنمىگيرد. به گزارش سزگين (ج 1، ص 646) او علاوه بر كتاب الصدق ــكه آربرى آن را تصحيح و ترجمه و در 1316ش/ 1937 در لندن منتشر كردــ كتابهايى با عناوين المسائل، معيار التصوف و ماهيتُهُ، الصفات، الضياء، الكشف و البيان، الفراغ، الحقايق را نيز تأليف كرده بود، كه نسخههايى از آنها موجود است. پنج كتاب اخير را قاسم سامرايى در 1346ش/1967، در بغداد بهچاپ رساند. در كنار اين آثار از كتاب السّر، كتاب درجات المريدين، ادب الصلاة و جز آنها در آثار برخى صوفيان (رجوع کنید به ابونصر سرّاج، ص 153ـ154، 264؛ عطار، ص 456؛ نيز رجوع کنید به نويا، ص 197ـ199) ياد شده كه به دست ما نرسيده است. الصدق كتاب تعليمى كوچكى براى مبتديان است كه خرّاز در آن تعاليم زاهدانه رايج در زمان خود را با تكيه بر چند مفهوم اساسى مثل صدق، صبر و اخلاق آورده است. او در كتاب الضياء به سبكى فشرده و مبهم، هفت مرتبه كسانى كه آنها را اهل تيهوهيّة و حيروريّة (گمگشتگان و حيرانان) مىنامد وصف كرده است. كتاب الكشف و البيان در اثبات برترى مقام نبوت بر ولايت است و الفراغ حاصل تلاش خرّاز در توضيح تجربه عرفانى، استخراج مبانى انسانشناختى آن و پيوند اين تجربهها با ساختار روانى انسانهاست. او در الصفات با تكيه بر مفهوم كليدى قُرب، به توصيف هفت منزل در سير الىاللّه پرداخته و در الحقايق با توجه به واژگان مربوط به تجربه عرفانى درصدد است تا حقيقت 72 اصطلاح عرفانى را بازشكافد (رجوع کنید به نويا، ص 197ـ215، 229). پل نويا قسمت عمده بخش سوم كتاب معروف تفسير قرآنى و زبان عرفانى را به شرح و توصيف مبسوط عقايد و آثار ابوسعيد خرّاز اختصاص داده است (رجوع کنید به ص 196ـ263).
منابع : (1) ابونصر سرّاج، كتاب اللُّمَع فىالتصوف، چاپ رينولد الين نيكلسون، ليدن 1914، چاپ افست تهران [.بىتا]؛ (2) ابونعيم اصفهانى، حليةالاولياء و طبقاتالاصفياء، چاپ محمدامين خانجى، بيروت 1387/1967؛ (3) عبداللّهبن محمد انصارى، طبقاتالصوفيه، چاپ محمدسرور مولائى، تهران 1362ش؛ (4) عبدالرحمانبن احمد جامى، نفحاتالانس من حضراتالقدس، چاپ محمود عابدى، تهران 1386ش؛ (5) خطيب بغدادى؛ (6) ذهبى؛ (7) عبدالحسين زرينكوب، جستجو در تصوف ايران، تهران 1363ش؛ (8) محمدبن حسين سلمى، طبقات الصوفية، چاپ نورالدين شريبه، حلب 1406/1986؛ (9) محمدبن ابراهيم عطار، تذكرةالاولياء، چاپ محمد استعلامى، تهران 1378ش؛ (10) عبدالكريمبن هوازن قشيرى، الرسالة القشيرية فى علمالتصوف، چاپ معروف زريق و على عبدالحميد بلطهجى، دمشق 1408/1988؛ (11) پل نويا، تفسير قرآنى و زبان عرفانى، ترجمه اسماعيل سعادت، تهران 1373ش؛ (12) علىبن عثمان هجويرى، كشفالمحجوب، چاپ و. ژوكوفسكى، لنينگراد 1926، چاپ افست تهران 1358ش؛ (13) EI2, s. v. "AL- Kharraz" (by W. Madelung). (14) Faut Sezgin, Geschichte des arabischen Schriftums, Leiden 1967- .
/ مريم شعبانزاده /