responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6953

خر ، خر (يا درازگوش، الاغ (مأخوذ از تركى)، در عربى: حِمار، اَتان (خر ماده))، پستاندارى از راسته فَردسُمان از خانواده اسبها، با نام علمى Equus asinus، از نژاد خر وحشى افريقايى (Equus asinus africanus)؛ از قديم‌ترين حيواناتى كه اهلى شده و عمومآ به‌دليل بردبارى و استقامت، و نيز لجاجت و بلاهت، به ادبيات و مثلها راه يافته است.

واژگان. واژه خر در اوستايى xara- و در پهلوى xar، در سنسكريت khara، در كردى harو ker، در بلوچى karو xar، در سمنانى xar و xara، و در گيلكى، فَريزَندى، سنگسرى، و نطنزى xar آمده است (رجوع کنید به هُرن، ج 1، ص 606ـ607). در فارسى، علاوه بر نام حيوان، خر در واژه‌هاى تركيبى به معناى بزرگ، نتراشيده و ناهموار نيز به‌كار رفته است، مثلا در خرمگس، خرچنگ، خرسنگ، و خرپشته (رجوع کنید به معين، ذيل واژه). همچنين به عنوان بخشى از نامهاى كسان نيز آمده است، مثلا خرزور و خرپوست (رجوع کنید به منهاج سراج، ج 2، تعليقات حبيبى، ص 361ـ362 كه در عين حال احتمال داده است كه واژه خر در مواردى تصحيف واژه «غر» يا «غور» باشد).

واژه xara در اوستا، موجودى اسطوره‌اى با سه پاست كه در ميان درياى فراخ‌كرت ايستاده است (يشت‌ها، ج 1، ص 133؛ يسنا، بخش 2، هات 42، بند4؛ نيز رجوع کنید به مينوى خرد، فصل 61، ص 81، بند 26ـ27، تعليقات تفضلى، ص 141ـ143). باتوجه به آنچه در بندهش (ص 101ـ102) ذكر شده است، منظور از آن را يكى از حوادث طبيعى چون طوفان و سيل دانسته‌اند (يشت‌ها، ج 1، ص 133، پانويس 1). در ونديداد (ج2، واژنامه فرگرد 7، ص 819، ش 209)، واژه كَثْوَ به معناى خر به كاررفته است.

واژه الاغ اصلا تركى و از ريشه ula- (به معناى محكم بستن حيوان) است، نيز به معناى هر حيوان باربر، سپس به معناى بريد (كه مكرراً در دوره اردوى زرين به‌كار مى‌رفته)، نيز هم‌معنى با اسب كوچك، و به مرور مترادف با خر به‌كار رفته است؛ اين واژه در معناى خر به شكلهاى olacو ulak از طريق عثمانى به زبانهاى رومانيايى، آلبانيايى، صربى و بلغارى راه يافته است (دورفر، ج 2، ص 102ـ107).

واژه عربى حِمار در متون اكدى به شكل «إمرو» ثبت شده است (سلّوم، ص20). همين واژه در آرامى به شكل حمارا و در عبرى به صورت حمور از اكدى وارد شده است (همانجا). در تلمود hamorah و aton نيز به اين معنى آمده‌اند (رجوع کنید به د. جودائيكا، ذيل "Ass").

در زبان عربى، كنيه‌هايى براى خر وجود دارد از جمله ابوصابر، ابوزياد، اُمّ محمود، اُمّ جَحش (رجوع کنید به دميرى، ج 2، ص 48ـ49؛ رفاعى و همكاران، ج 9، ص290).

تاريخچه استفاده از خر. ظاهرآ خر براى اولين‌بار در حدود 3000 ق م در مصر، بين‌النهرين و مناطق مجاور آنها اهلى شده است (رجوع کنید به ديگار، ص 25، 107). در نقاشيهاى باقى‌مانده از مصر باستان، سر خر بر نگاره‌هاى سِت، ايزد شرور و بدكار مصر باستان، نقش شده است (ويو، ص 95ـ96). تصاوير مختلفى نيز از خر اهلى، به‌ويژه در حال حمل بار وجوددارد (>دايرة‌المعارف مصر باستان<، ص 394، 399، 421).تا سده‌هاى بعد، زيبايى خرهاى مصرى توجه‌ها را به خودجلب مى‌كرده است (رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 95؛ عبداللطيف بغدادى، ص 38).

در بين‌النهرين، در قانون‌نامه حمورابى (ششمين پادشاه ازاولين سلسله سلاطين مملكت قديم بابل) قوانينى براى مجازات دزديدن، موفقيت يا ناكامى دامپزشك در درمان خر، كرايه كردن و كشتن آن آمده است (رجوع کنید به ص 33، 66، 68، 71)، كه نشان مى‌دهد خر اهلى، گرچه در مرتبه‌اى فروتر از گاو، جزو داراييهاى فرد و خانواده‌اش به‌شمار مى‌آمده است. در اساطير بين‌النهرين، برخى موجودات عجيب‌الخلقه گوشهايى چون خر داشتند، از جمله لَمَشْتو، ايزدبانوى بدكار، كه چهارپايش نيز خر بود، چنان‌كه در هنر يونانى نيز شيردال (گريفون)ها چنين گوشهايى داشتند (بلك و گرين، ص70ـ71).

در اسطوره‌هاى ايرانى و هندى، در جايى خر از انواع اسب دانسته شده (رجوع کنید به بندهش، ص 79)، و در جايى گفته شده كه همراه با اسب آفريده شده است (بندهش هندى، ص 91). آغاز استفاده از حيواناتى چون گاو و گوسفند و خر به هوشنگ، دومين پادشاه پيشدادى، منسوب است (رجوع کنید به فردوسى، كتاب 1، ج 1، ص20، سطر36). در ونديداد (ج 2، ص 749، بند42)، خر همچون گاو و شتر، ولى در مرتبه‌اى پايين‌تر از آنها،معيار پرداخت دستمزد پزشكان ذكر شده است. پزشكى كه بانوىِ خانه‌سالار را درمان مى‌كرد، دستمزدش به ارزش يك ماده خر بود.

نيز از طريق هرودوت (متوفى 425ق م؛ كتاب 1، بند 133) مى‌دانيم كه ايرانيان پيش از اسلام، گوشت خر را مى‌خوردند. از گزارش هرودوت چنين برمى‌آيد كه كباب الاغ درسته، بنابه رسم، غذاى روز تولد ايرانيان بوده است.

در اسطوره‌هاى ايرانى، جفت كردن خر و اسب و در نتيجه تولد قاطر را به طهمورث (بلعمى، ج 1، ص 129) يا جمشيد (خيام، ص 17) نسبت داده‌اند. در مورد قدمت استفاده از خر در ايران مى‌توان به گفته هرودوت (كتاب 4، بند 129) اشاره كرد كه چون سرزمين سكاها به سبب سرماى شديد خر نداشت، در نبرد، اسبهاى آنها با شنيدن صداى خرهاى ايرانيان وحشت زده شدند و در نهايت، جنگ به سود ايرانيان پايان يافت. همچنين به نوشته ابوريحان بيرونى (ص 256)، در آيينهاى پيش از اسلام، به نشانه وداع با زمستان و آمدن بهار، مردى كوسه بر خرى مى‌نشست، كلاغى به‌دست مى‌گرفت و به راه مى‌افتاد. وى سپس ذكر كرده كه در روزگار خود او هنوز در شيراز اين رسم برقرار بوده است.

در داستانهاى دينى. در داستانهاى اديان سامى (يهوديت و مسيحيت)، بارها خر ذكر شده است. خر مركبِ ارميا، عُزير و بَلْعم و از جمله حيوانات دوست‌داشتنى براى خِضر، و مركب عيسى عليه‌السلام بوده است (دميرى، ج2، ص62ـ64؛ جاحظ، ج7، ص 204؛ عبداللهى، ج 1، ص 315ـ317). فراوانى ذكر خر در عهدين، نشان‌دهنده كثرت كاربرد خر در آن سرزمينهاست (>فرهنگ جهانى كتاب مقدس<، ذيل "Ass"). در منابع‌قديم يهودى، از خرهاى بلند و قوى ياد شده است كه مردمان طبقات بالا بر آنها سوار مى‌شدند. همچنين، خر نه ‌تنها نماد بردبارى كه نماد فهم، كار و زندگى صلح‌آميز بوده است (رجوع کنید به سفر داوران،5: 10؛ د. جودائيكا، همانجا). برخى داستانهاىتاريخى چنين به ذهن متبادر مى‌كنند كه فهيم بودن يا حتى‌نوعى ملهَم بودن خر در اوايل دوره اسلامى هم امرى پذيرفته شده بوده كه به مرور تغيير يافته است، مثلا گُميز كردن خرراهب در محلى، به تعبير راهب نشان‌دهنده آن بود كه درآينده در آنجا شهرى و در آن نقطه مزگتى (مسجدى) ساخته مى‌شود و همين باعث بناى شهر واسط شد (بلعمى، 1366ش، ج 2، ص 811).

در عهد جديد نيز بارها از خر ياد شده است. حضرت عيسى بر الاغ و كره الاغ سوار مى‌شد كه به صلح‌دوستى وى اشاره دارد (> رجوع کنید به دانشنامه معيار كتاب مقدس<، ذيل "Ass"؛ هاكس، ذيل «الاغ»). او هنگام ورود به بيت‌المقدس بر خرى سوار بود و كوران و بيماران را شفا داد و از آن پس روحانيان و پزشكان به تأسى از آن حضرت، بر خر سوار مى‌شدند (ياحقى، 1386ش، ذيل واژه). خر عيسى به امثال و حكم فارسى نيز راه يافته است (رجوع کنید به دهخدا، 1363ش، ج 2، ص 733؛ براى آيات و روايات رجوع کنید به ادامه مقاله).

پيشينه شناخت و وصف. از قديم به درستى خر و اسب را از جنسى واحد، و آنها را تنها حيواناتى مى‌دانستند كه با غير از خودشان جفت‌گيرى مى‌كنند. خر را داراى حافظه‌اى قوى مى‌دانستند. در منابع كهن ذكر شده است كه خر همچون اسب و بز كيسه صفرا ندارد. چون طبع سرد دارد، تحمل سرما را ندارد و در سرزمينهاى سرد يافت نمى‌شود، و كوچكى يا بزرگى اندام اين حيوان تابعى از محل جغرافيايى زيست آن است (رجوع کنید به ارسطو، 1977، ص 26، 83، 365؛ ابن‌سينا، 1406، ج 3، فن 8، ص 7؛ قزوينى، ص 395). همچنين بيمارى خاصى را وصف كرده‌اند كه دردى در سر خر عارض مى‌شود و سبب خون‌ريزى از بينى آن مى‌گردد و هرگاه اين خون يا بلغم سرخ رنگ به ريه حيوان برسد، موجب مرگش مى‌شود (ارسطو، 1977، ص360). ابن‌سينا (1406، ج3، فن8، ص 107) اين بيمارى را سرماخوردگى و ناشى از تحمل نداشتن خر در برابر سرما دانسته است. دندانهاى خر نر بيش از خر ماده، و قلب خر بزرگ است و بيش از بيست سال عمر مى‌كند (ارسطو، 1966، ج 2، ص 13، 73؛ همو، 1978، ص 74). در گزارشى جالب توجه، جاحظ (ح 160ـ255) گرايشات همجنس‌گرايانه خرها را ثبت كرده است (ج 4، ص 51ـ52). خرهاى مصرى، يمانى و مغربى را خرهاى مرغوبى مى‌دانستند (صاحب تاج‌الدين، ج1، ص139؛ ابن‌مُنذِر، ج 1، ص 329)، ابن‌منذر (ج1، ص 283) هفت رنگ براى خرها برشمرده است.

از برخى نژادهاى مرغوب خران در ايران اطلاع داريم، از جمله تاورنيه (1014ـ1100/ 1605ـ1689؛ ج 2، ص 103) از گونه‌اى خر از نژاد عربى نام برده كه خوش‌حالت و تندرو، گران‌تر از اسب، و مورد علاقه تاجران اصفهانى بوده است. همچنين مرى شيل (متوفى 1286/1869) در خاطراتش (ص 144ـ145) از نژادى در منطقه يزد سخن گفته است كه سفيدرنگ، بلندقد، بردبار و بسيار گران‌قيمت و موردتوجه تجار و ملاها بوده است. به گمان او، اين نوع شايد از نژاد گورخرهاى اطراف يزد بوده است. مرى شيل (همانجا) از الاغى كوچك‌جثه ولى بسيار قوى هم سخن گفته است كه در قشون از آن استفاده مى‌كردند. خر بندرى كه كوچك‌اندام و تيزتك است و در سواحل جنوب‌غربى ايران زندگى مى‌كند نيز، به مثلهاى فارسى راه يافته است (رجوع کنید به شاملو، حرف الف، دفتر1، ص 723ـ724).

خواص. براى اجزاى مختلف خر خواص درمانى قائل بودند، از جمله اينكه گذاشتن گوشت يا پيه خر بر زخم سبب بهبود آن مى‌شود (ديوسكوريدس، ج 1، ص 164؛ ابن‌بيطار، ج 2، ص 35). جگر بريان شده خر براى درمان مصدوعين (افرادى كه سردرد دارند) يا مصروعين و پيشگيرى از ابتلا به آن مفيد است (ديوسكوريدس، ج 1، ص 140؛ على‌بن سهل طبرى، ص423؛ اسحاق‌بن سليمان اسرائيلى، ج 4، ص 31؛ ابن‌سينا، 1408، ج 1، كتاب2، ص 532؛ قزوينى، همانجا). مخلوط سرگين خر با شراب در درمان عقرب‌گزيدگى به‌كار مى‌آيد (ديوسكوريدس، ج1، ص 168؛ اسحاق‌بن سليمان اسرائيلى، ج 4، ص30ـ32؛ دميرى، ج 2، ص 91ـ92؛ انطاكى، ج 1، ص 147ـ148؛ حكيم مؤمن، ص 94) و سرانجام اينكه خوردن گوشت بريان خر آفت سموم را باز مى‌دارد (محمدبن ايوب طبرى، ص 53). شير خر نيز به عنوان دارو در درمان برخى بيماريها تجويز مى‌شد (اخوينى بخارى، ص 164، 271، 318؛ نيز رجوع کنید به عبداللهى، ج1، ص320). طبيعتآ بسيارى از خواصى كه به اجزاى مختلف خر نسبت داده شده است، در زمره باورهاى خرافى قرار مى‌گيرد (رجوع کنید به ادامه مقاله؛ نيز رجوع کنید به ابن‌بيطار، همانجا؛ انصارى شيرازى، ص130؛ شاملو، حرف الف، دفتر1، ص720ـ722).

در اسلام. در قرآن پنج بار در موارد مختلفى به خر اشاره شده است، مانند «الحِمارِ يَحمِلُ اَسفاراً» (جمعه: 5) كه اشاره دارد به اينكه نسبت خر با مطالب علمى كتابهايى كه حمل مى‌كند نسبت تباين است و درس‌آموختگانى كه به دانسته‌هاى خود پايبند نيستند نيز با دانش خود همين نسبت را دارند و «اَنكَرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمير» (لقمان: 19) كه به ناپسندى صداى خر و نهى از ايجاد صداهاى گوشخراش اشاره دارد. در داستان نوح، ابليس به دُم خر مى‌چسبد و داخل كشتى مى‌شود (سورآبادى، ص 129).

احاديث فراوانى در مورد خر وجود دارد. در احاديث، حضرت عيسى را گاه راكب‌الحمار ناميده‌اند (رجوع کنید به ابوالفتوح رازى، ج 3، ص 326؛ از پيامبر نقل شده است كه با شنيدن صداى سگ و خر در شب بايد به خدا پناه برد زيرا آنها چيزهايى را مى‌بينند كه آدميان نمى‌بينند (مجلسى، 1403، ج 61، ص 196). بنابر اين احاديث، پيامبر براى تواضع بر خر سوار مى‌شد (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 160؛ مجلسى، 1403، ج 16، ص 215؛ همو، ج 73، ص 288، 299) و خوردن گوشت خر را مكروه و خوردن گوشت اسب را مجاز، اما در قحطى خوردن گوشت انواع فربه خر را مجاز مى‌دانست (ابوداود، ج 3، ص 356ـ357؛ دميرى، ج 2، ص 87ـ88).

بنابر روايات، هر دو خرِ پيامبر اسلام (عفير و يعفور) تحفه پادشاهان براى او بودند (رجوع کنید به بلعمى، 1366ش، ج 1، ص 316). طبق روايتى، كه برخى به جد آن را معتبر ندانسته‌اند يعفور از جمله غنايمى بود كه در فتح خيبر به پيامبر رسيد و از نسلى بود كه تمام آنها خران پيامبران بودند. پيامبر با يعفور سخن مى‌گفت و پس از درگذشت پيامبر، يعفور خود را در چاهى افكند (رجوع کنید به ابن‌جوزى، ج 1، ص 293ـ294؛ ابشيهى، ج 2، ص 235؛ مجلسى، 1403، ج16، ص 100ـ101؛ همو، ج 22، ص 457؛ نيز رجوع کنید به كلينى، ج 1، ص 237). ائمه نيز خر را به چهارپايان سوارى ديگر ترجيح مى‌دادند (رجوع کنید به مجلسى، 1369ش، ص277؛ براى احاديث بيشتر رجوع کنید به عبداللهى، ج1، ص 281ـ282، 284ـ 287). در داستانهاى دينى شيعه حكايتهايى در باب سخن گفتن خرها وجود دارد (رجوع کنید به سبزوارى، ص 261ـ267).

اكنون جز در فقه شيعه كه خوردن گوشت خر در آن مكروه ذكر شده (رجوع کنید به حرّعاملى، ج 25، ص 51؛ توضيح‌المسائل مراجع، ج 2، ص 532)، در ساير مذاهب اسلامى خوردن گوشت خر حرام است (زحيلى، ج 4، ص 2593ـ2594، 2597). همين حكم در مورد شير خر نيز صادق است (رجوع کنید به دميرى، ج 2، ص 88). عمومآ براى اسب و خر زكات قائل نيستند، مگر اينكه براى تجارت باشند (زحيلى، ج3، ص1914ـ 1915، 1929). همچنين، خر به عنوان خون‌بها قابل قبول نيست و مهريه همسر نيز نمى‌تواند تعيين شود (ابشيهى، همانجا). خر از جمله حيواناتى است كه زدن آن حرام است (دميرى، همانجا).

به‌رغم اين حرمت و كراهت، در سفرنامه‌هاى دوره‌هاى مختلف به مواردى از عرضه گوشت خر به‌طور علنى برمى‌خوريم، مانند موردى كه ناصرخسرو در شهر لحسا (اَحساء) ديده بود (رجوع کنید به ص 151) يا آنچه سيلوا اى فيگووآ از سفر به هرمز نقل كرده است كه مردم به هنگام ضرورت گوشت اسب، شتر يا خر مى‌خوردند (رجوع کنید به ص 419).

در ادبيات. در ادبيات فارسى و عربى خر به كرّات ذكر شده است. در داستانهاى كليله‌ودمنه هرجا كه خر حضور دارد، منظور نشان دادن بلاهت و ساده‌ لوحى است (پنچاتنترا، ص 328ـ 331، 342، 374ـ377). تحت ستم بودن خر از مضامينى است كه از قديم مورد توجه بوده، از جمله در رساله بيست‌ودوم از رسائل اخوان‌الصفا (ج 2، ص 187) خر از حيواناتى است كه از اذيت و آزار آدميان به پادشاه پريان شكايت مى‌كند. داستانى با همين مضمون را در هزارويكشب (ج 1، ص 518) نيز مى‌يابيم. در قصه‌هاى مثنوى مولوى، گاه نماد نفس بهيمى، گاه نماد عالمان ظاهرى، گاه تقليدكنندگان، گاه نماد نادانى و حماقت، و گاه نماد رامى و بردبارى است (رجوع کنید به خيريّه، ص 67ـ78؛ شعبانى، ص 166ـ205). در برخى داستانها، خر گرچه نادان و فريب‌خورده است، ولى نوعى هوش هم برايش قائل شده‌اند و در مواردى با ترفندهايى مى‌تواند از مهلكه جان به در بَرَد، مثل داستان شگال خرسوار (رجوع کنید به سعدالدين وراوينى، ص 81ـ88). در مجموع در ادبيات فارسى، خر بيشتر نمادِ نادانى و غفلت است (رجوع کنید به كليله ‌و دمنه، ص 253ـ259؛ تقوى، ص 205ـ206، 286ـ 287؛ مجد خوافى، ص 163ـ165). خر ملانصرالدين مظهر انقياد و نيز هماهنگى با طنزهاى صاحبش است و در كنار او برجستگى خاصى دارد (ياحقى، 1386ش، همانجا). در ادبيات متأخر فارسى نيز به مواردى برخورد مى‌كنيم كه در غالب موارد از نام خر براى بيان نقد و هزل و هجو استفاده شده است؛ از جمله خرنامه از محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، كه ظاهرآ ترجمه از متن فرانسوى خاطرات خر از كنتس دوسگور بوده و مطالب زيادى را اعتمادالسلطنه بنابه وضع اجتماعى آن زمان ايران در آن گنجانده است (اعتمادالسلطنه، مقدمه فريدون آدميت، ص 23ـ24)، خر تو خر و خرنامه هر دو از هزليات ميرزاده عشقى و انتقاد تندى از اوضاع روزگار اوست (رجوع کنید به ص 382ـ384).

در ادبيات تركى نيز مثنوى خرنامه، هجونامه‌اى در باب مسائل اجتماعى، از يوسف سنان‌الدين شيخى، شاعر سده نهم عثمانى، شهرت دارد (مين‌منگى، ص 117ـ118).

باشگاه خران در اوايل دهه 1320ش، گويا به وسيله نماينده نظامى دولت انگلستان، در شهر كرمانشاه تأسيس شد (رجوع کنید به قاسمى، ص ] 4[ـ7؛ قس افشار، ص 67ـ68، 70). در 1326ش نشريه توفيق* آن را دستمايه كار خود قرار داد كه با توقيف اين روزنامه، اين موضوع نيز منتفى شد (قاسمى، ص ] 4[). در 1346ش، مجددآ روزنامه توفيق تشكيل رسمى آن را اعلام كرد و مستمسك ديگرى براى نوشته‌هاى طنزآميز و انتقادى بود. مضامين تند انتقادى حزب خران تا سال توقيف روزنامه توفيق در 1350ش ادامه داشت (رجوع کنید به توفيق، ص50ـ67).

در فرهنگ مردم، آيينها، مثلها. حداقل در چند سده اخير، خر چهارپاى طبقات متوسط، تاجران و اهل علم بوده است (رجوع کنید به شيل، ص 144؛ نجمى، ص69). خريدوفروش خر در بازار مال‌فروشها انجام مى‌شد و در همين بازار در تهران سده سيزدهم، خرهاى درشت ورامينى را رنگ تيره مى‌زدند و به جاى قاطر مى‌فروختند، امرى كه ظاهرآ منشأ مَثَل «خر رنگ كردن» است (نجمى، ص70؛ شهرى، 1367ـ1368ش، ج 1، ص 345). براى خرها از انواع پالانهاى ساده تا طلاكوب استفاده مى‌كردند (رجوع کنید به شهرى‌باف، 1367ـ1368ش، ج 2، ص55ـ59).

از ديگر موارد گفتنى در فرهنگ مردم، رفتن به دنبال ماما با خر ماده‌اى كه وضع حمل كرده، همراه با خركچى بود. در اين مواقع، خر را به زور و جبر نمى‌راندند و معتقد بودندكه تمام اين كارها به زايمانِ راحت‌تر زائو كمك مى‌كند (همان، ج 5، ص 655ـ656).

شايد معروف‌ترين روايت مربوط به خر در باورهاى عامه ايرانيان مربوط به خر دَجّال باشد كه در پايان دنيا از چاهى در كوفه، خراسان، يا يهوديّه اصفهان بيرون مى‌آيد. هر موى او سازى مى‌زند و از گوشهايش نان دو آتشه بيرون مى‌ريزد و به جاى مدفوع، خرما مى‌ريزد. دَجّال بر اين خر سوار است و عوام‌الناس در دام اين عوام‌فريبى مى‌افتند و به دنبال آن‌مى‌روند (هدايت، ص144؛ ماسه، ج2، ص366؛ ياحقى، 1369ش، ذيل «دجّال»).

در فرهنگ عامه از ديرباز عقيده بر اين بود كه به هنگام تولد، مهره‌اى زير زبان يا در گردن كره الاغ، يا حتى خر بالغ، است كه براى گزيدگيها، زخمها، ورمها و مسموميتها سودمند است. زنان طالب آن بودند چون عقيده داشتند كه با ساييدن و ريختن آن در غذاى شويشان او را فرمان‌بردار خود مى‌كنند (جمالى‌يزدى، ص 37؛ كتيرائى، ص 423ـ425). پشكل ماچه الاغ را براى درمان بسيارى از ناخوشيها چون گل‌مژه به كار مى‌بردند (شاملو، حرف الف، دفتر 1، ص 725)، البته باور به فايده‌هاى درمانى سرگين خر از قديم‌الايام وجود داشته است (رجوع کنید به ديوسكوريدس، ج 1، ص 168؛ اسحاق‌بن سليمان اسرائيلى، ج4، ص 32؛ جرجانى، ص 158؛ حكيم مؤمن، همانجا). همچنين خوردن مغز خر را باعث نادانى مى‌دانستند (كتيرائى، ص 426).

در پيشگويى و تعبير خواب، ديدن خر از قديم معانى خاص داشته است؛ وجود واژه حمار در يكى از كتيبه‌هاى پيشگويى عراق باستان گزارش شده است (رجوع کنید به سلّوم، همانجا). همچنين در كتاب تعبير الرويا اثر آرتميدوروس/ اَرطاميدورس اِفِسيسى (سده دوم ميلادى)، ترجمه حنين‌بن اسحاق (متوفى 260)، سركشى خر يا قاطر بر كسى در خواب، نشان‌دهنده مكرى است كه از فردى فرودست بر او مى‌رود (ص 221). در دوره اسلامى، ديدن خر در خواب نشانه بخت و بزرگوارى تعبير مى‌شد و رنگ خر در خواب تعبير ويژه‌اى مى‌يافت (رجوع کنید به تفليسى، ص 219ـ 221). ديدن خواب خرِ عُزير به معناى ظهور معجزه و گاه به معناى رها شدن از سختيها بود (حسن‌بن بهلول، ص 418؛ دميرى، ج 2، ص 92ـ94؛ نابلسى، ج 1، ص 165ـ167).

در فارسى امروز نيز، خر به معناى نادان، لجباز، زودباور، و عاجز در برابر انجام‌دادن كارها به‌كار مى‌رود و اصطلاحات و مَثَلهاى فراوانى درباره آن وجود دارد، از جمله: خرِديزه كه مَثَل لجبازى است (شهرى‌باف، 1367ـ1368ش، ج 2، ص 59، ج 5، ص 41ـ42)؛ خر تب مى‌كند، احتمالا با توجه به اينكه خر سرما را دوست ندارد؛ خر خود را راندن؛ خوشبخت آنكه كره‌خر آمد الاغ رفت؛ الاغ پيش فلانى افلاطون است و بسيارى ديگر (رجوع کنید به دهخدا، 1377ش، ذيل «خر» و «الاغ»؛ فرهنگ كنايات سخن، ج1، ص490ـ493؛ شاملو، حرف الف، دفتر 1، ص720ـ 725؛ شكورزاده، فهرست، ذيل «الاغ» و «خر»؛ شهرى‌باف، 1370ش، ص 322ـ331؛ نجفى، ج 1، ص 535ـ 540؛ براى امثال عربى رجوع کنید به ميدانى، ج1، ص408ـ409، 453).

در پايان، به اين دو مورد نيز بايد اشاره كرد: ذكر لقب حمار براى مروان، آخرين خليفه اموى (حك : 127ـ132)، به دليل بردبارى بيش از حد او (رجوع کنید به ذهبى، حوادث و وفيات 121ـ140 ه .، ص 534)؛ و «قضيه حمار» در هندسه، به اين معنى كه به دليل وضوح و بديهى بودنش خر نيز بر آن وقوف دارد (براى بيانى موجز رجوع کنید به دايرة‌المعارف فارسى، ذيل «قضيه‌ى حمار»).

براى حمار وحشى رجوع کنید به گورخر*؛ براى حمار هندى رجوع کنید به كرگدن*.


منابع :
(1) آرتميدوروس/ ارطاميدورس افسيسى، كتاب تعبيرالرويا، نقله من اليونانية الى العربية حنين‌بن اسحاق، چاپ توفيق فهد، دمشق 1964؛
(2) محمدبن احمد ابشيهى، المستطرف فى كلّ فنّ مستظرف، چاپ مفيد محمد قميحه، بيروت 1406/1986، چاپ افست قم 1368ش؛
(3) ابن‌بيطار؛
(4) ابن‌جوزى، كتاب‌الموضوعات، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، ]بيروت[ 1403/1983؛
(5) ابن‌سينا، الشفاء، الطبيعيات، ج 3، الفن‌الثامن: الحيوان، چاپ ابراهيم مدكور و ديگران، ]قاهره [1970، چاپ افست قم 1406؛
(6) همو، القانون فى‌الطب، چاپ ادوار قش، بيروت 1408/1987؛
(7) ابن‌مُنذِر، كاشف هَمِّ الويل فى معرفة امراض الخيل، او، كامل الصناعتين ‌البيطرة ‌و الزرطقة، المعروف بالناصرى، چاپ عبدالرحمان دقّاق، پاريس 1411ـ1416/ 1991ـ1996؛
(8) ابوالفتوح رازى، تفسير روح‌الجِنان و روح الجَنان، قم 1404؛
(9) سليمان‌بن اشعث ابوداوود، سنن ابى‌داود، چاپ محمد محيى‌الدين عبدالحميد، ]قاهره، بى‌تا.[، چاپ افست ]بيروت، بى‌تا.[؛
(10) ابوريحان بيرونى، كتاب التفهيم لاوائل صناعة التنجيم، چاپ جلال‌الدين همائى، تهران 1362ش؛
(11) اخوان‌الصفا، رسائل اخوان‌الصفاء و خلّان‌الوفاء، چاپ عارف تامر، بيروت 1415/1995؛
(12) اخوينى بخارى؛
(13) ارسطو، طباع‌الحيوان، ترجمة يوحنابن بطريق، چاپ عبدالرحمان بدوى، كويت 1977؛
(14) همو، فى اعضاءالحيوان: المقالات 11ـ 14 من كتاب‌الحيوان، الترجمة القديمة من اليونانية الى‌العربية، چاپ رمكه كروك، آمستردام 1978؛
(15) اسحاق‌بن سليمان اسرائيلى، كتاب الاغذية، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه سليمانيه، چاپ فؤاد سزگين، فرانكفورت 1406/ 1986؛
(16) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، خرنامه (منطق الحمار)، چاپ على دهباشى، تهران 1379ش؛
(17) ايرج افشار، «تازه‌ها و پاره‌هاى ايرانشناسى»، بخارا، ش 67 (مهر ـ آبان 1387)؛
(18) على‌بن حسين انصارى شيرازى، اختيارات بديعى (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقى مير، تهران 1371ش؛
(19) داوودبن عمر انطاكى، تذكرة اولى الالباب ]و [الجامع للعجب‌العجاب، ]قاهره[ 1416/1996؛
(20) اوستا، ونديداد، ترجمه هاشم رضى، تهران 1376ش؛
(21) همو، يسنا، گزارش پورداود، بخش 2، چاپ بهرام فره‌وشى، تهران 1356ش؛
(22) همو، يشت‌ها، گزارش پورداود، چاپ بهرام فره‌وشى، تهران 1356ش؛
(23) محمدبن محمد بلعمى، تاريخ بلعمى: تكمله و ترجمه تاريخ طبرى، به تصحيح محمدتقى بهار، چاپ محمد پروين‌گنابادى، تهران 1380ش؛
(24) همو، تاريخنامه طبرى، چاپ محمد روشن، تهران 1366ش؛
(25) بندهش، ]گردآورى[ فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛
(26) بندهش هندى: متنى به زبان پارسى ميانه (پهلوى ساسانى)، تصحيح و ترجمه رقيه بهزادى، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1368ش؛
(27) پنچاتنترا. فارسى، پنچاكيانه، يا، پنج داستان، برگردان مستقيم از متن سنسكريت به زبان فارسى، ترجمه مصطفى خالقداد هاشمى عباسى، چاپ ]محمدرضا [جلالى نائينى، ]حسن [عابدى و تاراچند، تهران 1363ش؛
(28) حبيش‌بن ابراهيم تفليسى،كامل‌التعبير، چاپ محمدحسين ركن‌زاده آدميت، تهران 1372ش؛
(29) محمد تقوى، حكايتهاى حيوانات در ادب فارسى، تهران 1376ش؛
(30) توضيح‌المسائل مراجع: مطابق با فتاواى دوازده نفر از مراجع معظم تقليد، گردآورى محمدحسن بنى‌هاشمى خمينى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1378ش؛
(31) فريده توفيق، روزنامه توفيق و كاكاتوفيق، تهران 1383ش؛
(32) عمروبن بحر جاحظ، كتاب‌الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/1965ـ 1969[، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(33) اسماعيل‌بن حسن جرجانى، خُفّى علائى (خفّ علائى يا الخفية‌العلائية)، چاپ على‌اكبر ولايتى و محمود نجم‌آبادى، تهران 1369ش؛
(34) مطهربن محمد جمالى يزدى، فرّخ‌نامه: دائرة‌المعارف علوم و فنون و عقائد، چاپ ايرج افشار، تهران 1346ش؛
(35) حرّ عاملى؛
(36) حسن‌بن بهلول، كتاب‌الدلائل، چاپ يوسف حبى، كويت 1408/1987؛
(37) محمدمؤمن‌بن محمدزمان حكيم مؤمن، تحفه حيكم مؤمن، چاپ سنگى تهران 1277، چاپ افست 1378؛
(38) حمورابى، شاه بابل، قانون‌نامه حمورابى، ]برگردان از ترجمه انگليسى از[ كاميار عبدى، تهران 1373ش؛
(39) عمربن ابراهيم خيام، نوروزنامه، چاپ على حصورى، تهران 1357ش؛
(40) بهروز خيريه، نقش حيوانات در داستان‌هاى مثنوى معنوى، تهران 1385ش؛
(41) دايرة‌المعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، تهران 1345ـ1374ش؛
(42) محمدبن موسى دميرى، حياة‌الحيوان‌الكبرى، چاپ ابراهيم صالح، دمشق 1426/2005؛
(43) على‌اكبر دهخدا، امثال و حكم، تهران 1363ش؛
(44) همو، لغت‌نامه، زيرنظر محمدمعين و جعفر شهيدى، تهران 1377ش؛
(45) ژان‌پير ديگار، مردم‌شناسى انسان و حيوانات اهلى، ترجمه اصغر كريمى، تهران 1385ش؛
(46) پدانيوس ديوسكوريدس، هيولى‌الطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَن‌بن بَسيل و اصلاح حنين‌بن اسحاق، چاپ سزار ا.دوبلر و الياس تِرِس، تطوان 1952؛
(47) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ‌الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفيات 121ـ140ه .، بيروت 1411/1991؛
(48) عبدالسلام رفاعى، محمدمحسن عيد، و انور عبدالحق، اسرار عالم‌الحيوان، در موسوعة اهل‌البيت الكونية، ج 9، بيروت 1423/2002؛
(49) وهبه مصطفى زحيلى، الفقه‌الاسلامى و ادلّته، دمشق 1418/1997؛
(50) اسماعيل‌بن محمدجعفر سبزوارى، كتاب مجمع‌النورين مشهور به حيوان، تهران [.بى‌تا]؛
(51) سعدالدين وراوينى، مرزبان‌نامه: با معنى واژه‌ها و شرح بيتها و جمله‌هاى دشوار و تعيين بحور اشعار تازى و پارسى و برخى نكته‌هاى دستورى و ادبى و امثال و حكم، چاپ خليل خطيب‌رهبر، تهران 1363ش؛
(52) محمدداود سلّوم، معجم‌الكلمات الاكَّدية فى‌اللغات الشرقية القديمة و الاغريقية و اللاتينية، بيروت 2003؛
(53) عتيق‌بن محمد سورآبادى، قصص قرآن مجيد، بر گرفته از تفسيرابوبكر عتيق نيشابورى مشهور به سورآبادى، چاپ يحيى مهدوى،تهران 1365ش؛
(54) گارسيا د سيلوا اى‌فيگروآ، سفرنامه دن‌گارسياد سيلوا فيگوئروآ سفير اسپانيا در دربار شاه‌عباس اول، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران 1363ش؛
(55) احمد شاملو، كتاب كوچه، حرف الف، دفتر1، تهران 1377ش؛
(56) معصومه شعبانى، شاخه مرجان : رمزپردازى حيوانات در مثنوى معنوى، تهران 1386ش؛
(57) ابراهيم شكورزاده، ده هزار مثل فارسى و بيست و پنج هزار معادل آنها، مشهد 1372ش؛
(58) جعفر شهرى‌باف، تاريخ اجتماعى تهران در قرن سيزدهم، تهران 1367ـ1368ش؛
(59) همو، قند و نمك: ضرب‌المثلهاى تهرانى، تهران 1370ش؛
(60) مرى لئو نورا شيل (وولف)، خاطرات ليدى شيل: همسر وزير مختار انگليس در اوائل سلطنت ناصرالدين شاه، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران 1368ش؛
(61) محمدبن محمد صاحب تاج‌الدين، كتاب‌البيطرة، ج 1، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه سليمانيه استانبول، مجموعه فاتح، ش 3608، فرانكفورت 1405/1984؛
(62) على‌بن سهل طبرى، فردوس الحكمة فى‌الطب، چاپ محمد زبير صديقى، برلين 1928؛
(63) محمدبن ايوب طبرى، تحفة‌الغرائب، چاپ جلال متينى، تهران 1371ش؛
(64) عبداللطيف‌بن يوسف عبداللطيف بغدادى، كتاب الافادة و الاعتبار، چاپ احمد غسان سبانو، دمشق 1403/1983؛
(65) منيژه عبداللهى، فرهنگ‌نامه جانوران در ادب پارسى بر پايه واژه‌شناسى، اساطير، باورها، زيباشناسى و...، تهران 1381ش؛
(66) محمدرضا بن ابوالقاسم عشقى، گفته‌هاى ميرزاده عشقى، چاپ داود على بابائى، تهران 1382ش؛
(67) على‌بن ابى‌طالب(ع)، امام اول، نهج‌البلاغة، چاپ صبحى صالح، قاهره 1411/ 1991؛
(68) ابوالقاسم فردوسى، شاهنامه فردوسى، چاپ ژول‌مول، تهران 1369ش؛
(69) فرهنگ كنايات سخن، به سرپرستى حسن انورى، تهران: سخن، 1383ش؛
(70) فريد قاسمى، روزنامه حزب خران، تهران 1388ش؛
(71) زكريا بن محمد قزوينى، عجايب‌المخلوقات و غرائب الموجودات (تحرير فارسى)، چاپ نصراللّه سبوحى، ]تهران[ 1361ش؛
(72) محمود كتيرائى، از خشت تا خشت، تهران 1378ش؛
(73) كليله و دمنه،ترجمه كليله و دمنه، انشاى ابوالمعالى نصراللّه منشى، چاپ مجتبى مينوى، تهران 1343ش؛
(74) كلينى؛
(75) مجدخوافى، روضه خلد، چاپ حسين خديوجم، تهران 1345ش؛
(76) محمدباقربن محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، بيروت 1403/1983؛
(77) همو، كتاب حلية‌المتقين، قم 1369ش؛
(78) محمد معين، فرهنگ فارسى، تهران 1381ش؛
(79) عثمان‌بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصرى، چاپ عبدالحى حبيبى، كابل 1342ـ1343ش؛
(80) احمدبن محمد ميدانى، مجمع‌الامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت 1407/1987؛
(81) مينوى‌خرد، ترجمه احمد تفضلى، تهران : توس، 1364ش؛
(82) عبدالغنى‌بن اسماعيل نابلسى، تعطير الانام فى تعبيرالمنام، چاپ افست قم 1378؛
(83) ناصرخسرو، سفرنامه حكيم ناصرخسرو قباديانى مروزى، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1363ش؛
(84) ابوالحسن نجفى، فرهنگ فارسى عاميانه، تهران 1378ش؛
(85) ناصر نجمى، دارالخلافه تهران، تهران 1362ش؛
(86) ژ. ويو، اساطير مصر، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل‌پور، تهران 1375ش؛
(87) جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، بيروت 1928، چاپ افست تهران 1349ش؛
(88) صادق هدايت، فرهنگ عاميانه مردم ايران، تهران 1378ش؛
(89) پاول هرن، اساس اشتقاق فارسى، ]با توضيحات يوهان هاينريش هوبشمان[، ترجمه جلال خالقى مطلق، تهران 1356ش؛
(90) هزار و يكشب، به‌كوشش بهرام افراسيابى، تهران: سخن، 1378ش؛
(91) محمدجعفر ياحقى، فرهنگ اساطير و اشارات داستانى در ادبيات فارسى، تهران 1369ش؛
(92) همو، فرهنگ اساطير و داستان‌واره‌ها در ادبيات فارسى، تهران 1386ش؛
(93)

Aristoteles, Maqala tashtamil ala fusul min kitab al-Hayawan li-Aristu, vol.2, ed. and tr. J. N. Mattock, Cambridge 1966.
(94) Jeremy Black and Anthony Green, Gods, demons and Symbols of ancient Mesopotamia,London1992.
(95) Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente im Neupersischen Wiesbaden 1963-1975.
(96) Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982.
(97) The Encyclopedia of ancient Egypt, ed. Helen Strudwick, London: Amber Books, 2007.
(98) Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago 1952.
(99) The International standard Bible encyclopedia, ed. Geoffrey W. Bromiley, Michigan: William B. Eerdmans, 1979- 1988, s.v. "Ass" (by Roland K. Harrison).
(100) Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938.
(101) Mine Mengi, Eski Turk edebiyati tarihi, Ankara 2007.
(102) Jean-Baptiste Tavernier, Les six voyages de Turquie et de Perse, introduction et notes de Stephane Yerasimos, Paris 1981.
(103) The Universal Bible dictionary, ed. A. R. Buckland, London: The Religious Tract Society, [n. d.].
/ نگار نادرى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6953
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست