responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6952

خِذلان ، خِذلان، اصطلاحى در كلام اسلامى، مقابل توفيق*. خذلان در لغت عبارت است از ترك يارىِ كسى كه انتظار يارى دارد (رجوع کنید به خليل بن احمد؛ جوهرى؛ زين الدين رازى؛ شرتونى، ذيل«خذل»). در اصطلاح يعنى خدا بنده را به نحوى بيرون از اختيار او از امور ناشايست و شبه هها باز ندارد (رجوع کنید به خليل بن احمد؛ ابنمنظور، ذيل «خذل»). واژه خذلان و مشتقات آن، سه بار در قرآن كريم آمده است. در آيه 160 سوره آلعمران، خذلان از جانب خدا و در مقابل نصرت به كار رفته است. هدف اين آيه تشويق بندگان به طاعت و توكل و برحذر داشتن آنان از معصيت و نافرمانى است، زيرا كسى كه در راه بندگى خدا گام بردارد از نصرتى خلل ناپذير برخوردار مىشود و به عكس، كسى كه به معاصى روى آورد گرفتار خذلانى چاره ناپذير خواهد شد (رجوع کنید به طبرى؛ طوسى؛ فضل بن حسن طبرسى؛ فخررازى؛ آلوسى، ذيل آيه). اين آيه از مستندات اشاعره در زمينه ايمان و كفر بوده است و براساس آن معتقدند كه ايمان تنها به اعانت الهى و كفر تنها به خذلان الهى حاصل مىشود (رجوع کنید به فخررازى، همانجا؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله).

در آيه 22 سوره اسراء، فردى كه به خدا شرك بورزد مخذول معرفى شده است. طبق اين آيه، خذلان از جانب خدا و نتيجه عمل اختيارى انسان (شرك) است (رجوع کنید به فضل بن حسن طبرسى؛ بيضاوى؛ ابن كثير؛ آلوسى، ذيل آيه).

در آيه 29 سوره فرقان، صيغه مبالغه خذلان ــ خذول ــ درباره شيطان به كار رفته است (... وَكانَ الشَّيطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولا : رجوع کنید به راغب اصفهانى، ذيل «خذل»؛ آلوسى، ذيل آيه). در تفسير اين آيه آمده است كه شيطان در دنيا به انسان وعده يارى مىدهد ولى در قيامت از وى تبرى مى جويد و او را تسليم عذاب الهى مى نمايد (رجوع کنید به ابن ابى حاتم؛ ثعلبى؛ فضل بن حسن طبرسى؛ ثعالبى؛ طباطبائى، ذيل آيه؛ نيز رجوع کنید به فيض كاشانى، ذيل آيه؛ حويزى، ج 3، ص 405، ج 4، ص 12، كه اين گمراهى را، گمراهى از راه اميرمؤمنان عليه السلام دانسته اند).

با توجه به آيات فوق، خذلان همچون برخى مفاهيم معادلش، از جمله ضلالت و اضلال، از سويى منسوب به خدا، از سويى منسوب به انسان و از سوى ديگر منسوب به شيطان است.

در حديث، خذلان در مقابل توفيق، از جانب خدا و نتيجه عمل اختيارى انسان، از مظاهر شقاوت و مددرسان جهل معرفى شده است (رجوع کنید به ليثى واسطى، ص 43؛ ابنحاج، ص 77؛ مجلسى، ج10، ص 184، ج 75، ص 12).

از اعمالى كه خذلان و سلب توفيق الهى براى انسان در پى دارد، اينهاست: تعلق خاطر به غير خدا (رجوع کنید به كفعمى، ص 118)؛ ارتكاب گناه (مجلسى، ج70، ص360) و آشكار كردن آن (كلينى، ج 2، ص 428)؛ ترك يارى اميرمؤمنان عليه السلام (حاكم نيشابورى، ج 3، ص 129؛ متقى، ج 11، ص 602، 610، 623؛ نيز دعاى رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله و سلم در روز غدير پس از معرفى امام على براى جانشينى خود كه فرمودند... وَآخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛ مجلسى، ج 97، ص 363)؛ ترك يارى مؤمن در صورت قدرت بر آن (برقى، ج 1، ص 99؛ ابن بابويه، 1417، ص 574؛ مجلسى، ج 71، ص 312، ج 72، ص 17؛ نيز رجوع کنید به ابن بابويه، 1392، ج 4، ص 372؛ حسن بن فضل طبرسى، ص 444؛ مجلسى، ج 74، ص 58)؛ ترك امر به معروف و نهى از منكر (ابن بابويه، 1362ش، ج 1، ص 42؛ متقى، ج 16، ص 192)؛ خُلف وعده (آمدى، ج 2، ص 225)؛ و سپرى كردن عمر در طلب دنيا (ورّام، ج 2، ص 119).

در روايتى از على عليهالسلام نيز آمده است كه خير، به توفيق خدا و شر، به خذلان خدا حاصل مىشود و علم خدا مقدّم بر آنهاست (رجوع کنید به احمدبن على طبرسى، ج 1، ص 311؛ براى ساير روايات درباره خذلان رجوع کنید به ابونعيم اصفهانى، ص 74؛ آمدى، ج 1، ص 319؛ بياضى، ج 3، ص 87؛ بحرانى، ج 1، ص 216؛ مجلسى، ج 1، ص 93).

در كلام اسلامى. خذلان همچون مفهوم مقابل آن، توفيق، بهسبب پيوند خاص آن با مسئله ايمان اهميت يافته است و هر گروه باتوجه به مبانى خود، آن را به صورتى تعريف و تبيين كردهاند. در مباحث كلامى، خذلان با مفاهيمى چون ضلالت و طَبع و خَتم مرتبط يا حتى با آنها يكى دانسته شده است، به گونهاى كه در فهم آراى فرق گوناگون درباره خذلان توجه به اين مفاهيم ضرورى است و تفكيك دقيق ميان آنها ممكن نيست (رجوع کنید به اشعرى، 1400، ص 259ـ262؛ مفيد، ص 116ـ117؛ ابنحزم، ج 3، ص 46ـ50؛ جوينى، ص 212ـ214؛ علامه حلّى، ص 93؛ تفتازانى، ج 4، ص 309؛ جرجانى، ج 8، ص 168ـ169؛ منصورباللّه، ص90ـ93؛ محمدى گيلانى، ص50ـ53). اين مفهوم كه در اصل مأخوذ از آيه 160 سوره آلعمران است، مباحث كلامى گوناگونى ايجاد كرده، از جمله معنا و مصاديق خذلان، ارتباط آن با عمل اختيارى انسان و نيز اينكه آيا خذلان خدا نسبت به بنده به معناى آسان كردن اسباب شر براى فاسق است يا به معناى خلق قدرت معصيت يا فراتر از آن، خلق قدرت كفر يا حتى خلق كفر از جانب خدا؟ اگر گمراه كردن و اغوا را خذلان بر بنده بدانيم، مكلف بودن بندگان چگونه توجيه خواهد شد؟

اشاعره كه براى گريز از محدود شدن قدرت الهى، نظريه كسب و خلق افعال را مطرح كردند و معتقد بودند هر فعل انسانى براساس قدرتى است كه خداوند براى آن فعل به انسان داده است، خذلان را خلق قدرتى كه با آن معصيت مىشود (رجوع کنید به جوينى، ص 254؛ شهرستانى، كتاب الملل و النحل، قسم 1، ص 93؛ همو، كتاب نهايةالاقدام، ص 412؛ تفتازانى، ج 4، ص 312) يا استطاعت گناهكار مخذول (رجوع کنید به مفيد، ص 116) تعريف كردهاند. گاه نيز آن را خلق قدرت يا قوه يا استطاعت كفر يا حتى خلق كفر دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به اشعرى،1400، ص 265؛ ابنفورك، ص 123). ابنفورَك (ص 123ـ124) تأكيد كرده كه تنها قدرت بر كفر خذلان است نه قدرت بر ساير معاصى و شرور. اين تأكيد با رأى اشاعره درباره ايمان و كفر نيز سازگار است (رجوع کنید به اشعرى، 1420، ص 132ـ133). از نظر آنها، كفر و ايمان از جانب خداست و خدا مىتواند در عين آفريدن كفر كافر يا قدرت بر آن، وى را به ايمان مكلف نمايد (رجوع کنید به تكليف*). اشاعره در شرح رابطه خذلان با اضلال و ضلالت، اضلال را قوه كفر يا خلق ضلالت تعريف كردهاند (رجوع کنید به اشعرى، 1400، ص 262؛ جوينى، ص 211). ابنحزم (ج 3، ص30) نيز خذلان را قوهاى از جانب خدا براى بنده دانسته است كه به وسيله آن مرتكب معصيت مىشود. وى (ج 3، ص50) همچنين خذلان را آسان كردن اسباب شر براى فاسق (نيز براى قول اشاعره رجوع کنید به شهرستانى، كتاب الملل و النحل، قسم 1، ص 93) يا مددرسانى قوه شهويه به اضلال (رجوع کنید به ج 3، ص 51) تعريف كرده است.

مخالفان رأى اشاعره، خذلان و اضلال به معناى گمراه كردن و اغوا را براى خداوند ناممكن خوانده و آن را مستلزم بطلان تكليف و بطلان عِقاب كافران دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به شهرستانى، كتاب نهايةالاقدام، ص 411؛ علامه حلّى، همانجا). آنان چنانكه توفيق را از مقوله لطف دانستهاند، خذلان را به منع لطف تعريف كردهاند (رجوع کنید به اشعرى، 1400، ص 264ـ265؛ زمخشرى، ج 3، ص 416؛ تفتازانى، ج 4، ص 312ـ313). متكلمان، بهويژه متكلمان شيعى و معتزلى، گاهى خذلان را بهمعناى هلاكت يا عقاب يا جارى مجراى عقاب دانستهاند. به اين معنا كه خدا به مؤمنان امر كرده كه كفار را لعنت كنند و با آنان بستيزند و اين همه زيانى است كه به كفار مىرسد (رجوع کنید به اشعرى، 1400، ص 265؛ ابنفورك، ص 123؛ قاضى عبدالجباربن احمد، 1382، ج 13، ص 111ـ112؛ علمالهدى، ص 597). همچنين يارى نكردن كافران و فاسقان در امر دين از جانب خدا يا مغلوب شدن آنها در جنگها، از ديگر مصاديق خذلان دانسته شده است (رجوع کنید به قاضى عبدالجباربن احمد، 1382، ج 13، ص 112؛ همو، 1969، قسم 2، ص 726ـ 727). پيروزى كفار در نبرد با مؤمنان نيز، بهسبب زيانى كه براى كفار دارد، يعنى قتل مؤمنان و عقاب اخروى به سبب آن، براى كافران خذلان است (رجوع کنید به همو، 1969، قسم 1، ص 164). اما القاى رعب در قلب كفار الزامآ از مصاديق خذلان نيست، بلكه ممكن است لطف هم باشد، زيرا مانع قتل مؤمنان مىشود و ازاينرو منفعت زيادى براى كافران به دنبال دارد (رجوع کنید به همو، 1382، همانجا؛ قس همو، 1969، قسم 2، ص 727).

گاهى خذلان را همچون توفيق بر دو قسم دانسته و گفتهاند كه ممكن است كافر يا بهسبب نداشتن حجت يا بهسبب گناهانش دچار خذلان باشد. در هر دو صورت خذلان به منزله عقاب براى كافر است (رجوع کنید به همو، 1969، قسم 2، ص 726ـ727؛ قس مفيد، همانجا).

تعريف ديگر خذلان باتوجه به مفاهيم مشابه آن همچون طبع و ختم عبارت است از مخذول ناميده شدن بنده از جانب خدا يا حكم به مخذول بودن او (رجوع کنید به اشعرى، 1400، ص 265؛ جرجانى، ج 8، ص 168؛ منصورباللّه، ص 91). بهگفته شهرستانى (كتاب نهايةالاقدام، ص 413ـ414) از نظر قدريه، خذلان الهى آن است كه خدا بنده را به خود واگذارد.

مفهوم خذلان و مباحث وابسته به آن گاه در آثار فلاسفه اسلامى نيز ديده مىشود. براى مثال صدرالدين شيرازى در الحكمةالمتعالية (سفر4، ج 2، ص 377) ضمن بحث از درجات سلوك و دركات بُعد، با استناد به آيه 160 سوره آلعمران از دركه خذلان در مقابل درجه توكل ياد كرده است. همو، در المبدأ و المعاد (ص 303) به مفهوم خذلان، در مقابل مفهوم توفيق، و به معناى آنچه قلب را براى پذيرش وسواس شيطان آماده مىكند، اشاره كرده است.


منابع :
(1) علاوه بر قرآن؛
(2) محمودبن عبداللّه آلوسى، روحالمعانى، بيروت: داراحياء التراث العربى، [.بى‌تا]؛
(3) عبدالواحدبن محمد آمدى، غررالحكم و دررالكلم آمدى، با شرح و ترجمه فارسى هاشم رسولىمحلاتى، تهران 1380ش؛
(4) ابنابىحاتم، تفسير القرآن العظيم، چاپ اسعد محمد طيّب، صيدا 1419/1999؛
(5) ابنبابويه، الامالى، قم 1417؛
(6) همو، كتاب الخصال، چاپ علىاكبر غفارى، قم 1362ش؛
(7) همو، كتاب من لايَحضُرهُ الفقيه، چاپ علىاكبر غفارى، تهران 1392؛
(8) ابنحاج، حزالغلاصم فى افحام المخاصم عند جريانالنظر فى احكامالقدر، چاپ عبدالّله عمر بارودى، بيروت 1405/1985؛
(9) ابنحزم، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، بيروت 1403/1983؛
(10) ابنفورك، مجرد مقالات الشيخ ابىالحسن الاشعرى، چاپ دانيل ژيماره، بيروت 1987؛
(11) ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، بيروت 1412؛
(12) ابنمنظور؛
(13) ابونعيم اصفهانى، امالى الحافظ ابىنعيم احمدبن عبداللّه الاصبهانى، چاپ ساعدبن عمر، طنطا 1410/1989؛
(14) علىبن اسماعيل اشعرى، الابانة عن اصول الديانة، چاپ بشير محمد عيون، دمشق 1420/1999؛
(15) همو، كتاب مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين، چاپ هلموت ريتر، ويسبادن 1400/1980؛
(16) هاشمبن سليمان بحرانى، غايةالمرام و حجةالخصام فى تعيين الامام من طريق الخاص و العام، چاپ على عاشور، بيروت 1422/2001؛
(17) احمدبن محمد برقى، كتاب المحاسن، چاپ جلالالدين محدث ارموى، تهران 1330ش؛
(18) علىبن محمد بياضى، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، چاپ محمدباقر بهبودى، ]تهران[ 1384؛
(19) عبداللّهبن عمر بيضاوى، انوار التنزيل و اسرار التأويل، المعروف بتفسيرالبيضاوى، مصر 1330، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(20) مسعودبن عمر تفتازانى، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عميره، قاهره 1409/1989، چاپ افست قم 1370ـ1371ش؛
(21) عبدالرحمانبن محمد ثعالبى، تفسير الثعالبى، المسمى بالجواهر الحسان فى تفسير القرآن، چاپ علىمحمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت 1418/1997؛
(22) احمدبن محمد ثعلبى، الكشف و البيان، المعروف تفسيرالثعلبى، چاپ على عاشور، بيروت 1422/2002؛
(23) علىبن محمد جرجانى، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدين نعسانى حلبى، مصر 1325/1907، چاپ افست قم 1370ش؛
(24) اسماعيلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بيروت 1407؛
(25) عبدالملك بن عبداللّه جوينى، كتاب الارشاد الى قواطع الادلة فى اصول الاعتقاد، چاپ محمديوسف موسى و على عبدالمنعم عبدالحميد، مصر 1369/1950؛
(26) محمدبن عبداللّه حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، و بذيله التلخيص للحافظ الذهبى، بيروت: دارالمعرفة، [.بى‌تا]؛
(27) عبدعلىبن جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم 1370ش؛
(28) خليلبن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1409؛
(29) حسين بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، چاپ محمد سيدكيلانى، بيروت [.بى‌تا]؛
(30) زمخشرى؛
(31) محمدبن ابى بكر زين الدين رازى، مختارالصحاح، بيروت 1988؛
(32) سعيد شرتونى، اقرب الموارد فى فُصح العربية و الشوارد، قم 1403؛
(33) محمدبن عبدالكريم شهرستانى، كتاب الملل و النحل، چاپ محمدبن فتحاللّه بدران، قاهره [1956/1375]، چاپ افست قم 1367ش؛
(34) همو، كتاب نهايةالاقدام فى علم الكلام، چاپ آلفرد گيوم، قاهره [.بى‌تا]؛
(35) محمدبن ابراهيم صدرالدين شيرازى (ملاصدرا)، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، بيروت 1981؛
(36) همو، المبدأ و المعاد، چاپ جلال الدين آشتيانى، قم 1380ش؛
(37) طباطبائى؛
(38) احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، چاپ محمدباقر موسوى خرسان، نجف 1386/1966؛
(39) حسنبن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، قم 1392/1972؛
(40) فضل بن حسن طبرسى؛
(41) طبرى، جامع؛
(42) طوسى؛
(43) حسنبن يوسف علامه حلّى، كشف المراد فى شرح تجريدالاعتقاد (قسم الالهيات)، چاپ جعفر سبحانى، قم 1375ش؛
(44) علىبن حسين علم الهدى، الذخيرة فى علم الكلام، چاپ احمد حسينى، قم 1411؛
(45) محمدبن عمر فخررازى، التفسيرالكبير، او، مفاتيح الغيب،بيروت 1421/2000؛
(46) محمدبن شاه مرتضى فيض كاشانى، الأصفى فى تفسيرالقرآن، قم 1376ـ1378ش؛
(47) قاضى عبدالجباربن احمد، متشابه القرآن، چاپ عدنان محمد زرزور، قاهره 1969؛
(48) همو، المغنى فى ابواب التوحيد و العدل، ج 13، چاپ ابوالعلاء عفيفى، قاهره 1382/1962؛
(49) ابراهيمبن على كفعمى، محاسبةالنفس، چاپ فارس حسون، قم 1413؛
(50) كلينى؛
(51) على بن محمد ليثى واسطى، عيون الحكم و المواعظ، چاپ حسين حسنى بيرجندى، قم 1376ش؛
(52) على بن حسام الدين متقى، كنزالعُمّال فى سنن الاقوال و الافعال، چاپ بكرى حيّانى و صفوة سقا، بيروت 1409/1989؛
(53) مجلسى؛
(54) محمد محمدىگيلانى، تكملة شوارق الالهام للمولى عبدالرزاق اللاهيجى، قم 1379ش؛
(55) محمدبن محمد مفيد، اوائل المقالات، چاپ ابراهيم انصارى، بيروت 1414/1993؛
(56) قاسم بن محمد منصورباللّه، كتاب الاساس لعقائد الاكياس فى معرفة رب العالمين و عدله فى المخلوقين و ما يتصل بذلك من اصولالدين، علق عليه محمدقاسم عبداللّه هاشمى، صعده 1421/2000؛
(57) مسعودبن عيسى ورّام، تنبيه الخواطر و نزهةالنواظر المعروف بمجموعة ورّام، ]چاپ علىاصغر حامد[، تهران ?] 1376[.
/ مريم كيانى فريد /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6952
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست