responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6927

خَثْعَم ، خَثْعَم، قبيله بزرگ عرب كه با بَجيله*، دو تيره قبيله اَنمارند. در سبب نامگذارى اين قبيله وجوه مختلفى گفته شده است. از جمله اينكه خثعم نامِ شترى از آنِ اين قبيله بود و خود قبيله نيز به اين نام خوانده شد. همچنين گفته شده است كه خثعمه به معناى به خون آغشتن است و چون اين قبيله شترى كشتند و دستانشان را به خونش آغشتند و بدينوسيله هم پيمان شدند، خثعم نام گرفتند. پاره اى نيز خثعم را نام كوهى در سَرات* (در غرب عربستان) دانستهاند (رجوع کنید به خليلبن احمد، ذيل مادّه؛ ابندريد، ج 2، ص 515،520؛ ابنعبدالبَرّ، ص 93، 95؛ بكرى، ج 2، ص 489). به هر روى، نياى اين قبيله خثعم خوانده مىشد كه نام اصلى او اقيل/ افتل بود (رجوع کنید به ابنكلبى، 1408، ج 1، ص 343، 356؛ ابنحزم، ص 378).

درباره نسب انمار اختلاف است. برخى آن را از قبايل قحطانى و يمنى الاصل شمرده و نسب او را به كَهلان بن سَبأ رسانده اند و براى تأييد اين نظر حديثى منسوب به پيامبر اكرم روايت كرده اند. پارهاى ديگر انمار را به نِزاربن مَعَدّبن عَدنان* منتسب ساخته و از شاخههاى قبايل عدنانى دانستهاند كه به يمن رفته و در آنجا سكنا گزيده بودند (رجوع کنید به ابن كلبى، 1408، ج1، ص132ـ133، 342ـ343؛ ابنهشام، ج1، ص16، 76ـ 77؛ جوهرى، ذيل مادّه؛ ابنحزم، ص10، 387، 484). مادر خثعم هِند دختر مالك بن غافِق بود (ابنكلبى، 1408، ج 1، ص 343).

خثعم درنتيجه ازدواج با عاتِكه، دختر ربيعةبن نِزار، صاحب فرزندى به نام حُلْف/ حَلِف شد و نسل او از طريق عِفْرِسبن حلف استمرار يافت. فرزندان عفرس كه طوايف خثعم را تشكيل دادند، عبارت بودند از: ناهِس و شَهران (كه بيشتر جمعيت و اشراف خثعم از آنان بودند)، كُرْز، خُبَيْنى، ربيعه، نُوَيهِش و خُسَيْف (همان، ج 1، ص 356؛ ابنحائك، 1368، ج10، ص 5؛ قس ابنحزم، ص390ـ391). (رجوع کنید به كحّاله، ج 1، ص 5، 13، 104؛ براى ديگر طوايف خثعم رجوع کنید به ابنكلبى، 1408، ج 1، ص 356ـ362).

خثعميان در نواحى مرتفع و كوهستانى حجاز و يمن تا تَباله (در جنوبغربى جزيرةالعرب) زندگى مىكردند. آنان نخست در جبالالسَّراة/ السَرَوات و نواحى مجاور و نزديك آن، منزل گزيدند. بعدآ قبيله اَزْد پس از جنگ با خثعم، آنان را از اقامتگاههايشان در اين نواحى كوهستانى راندند (بكرى، ج 1، ص 41، 58، 63؛ ياقوت حموى، ذيل «بارق»؛ قلقشندى، 1402، ص 103).

چون اسلام ظهور كرد، خثعميان به يمن رفتند (رجوع کنید به بكرى، ج 1، ص 63، 90؛ ياقوت حموى، ذيل «بيشه»، «تربه»؛ براى اطلاع از شمارى از منزلگاههاى خثعم رجوع کنید به طبرى، ج 3، ص130؛ ابنحائك، 1403، ص130ـ131، و جاهاى ديگر؛ بكرى، ج 1، ص 103، 168ـ169، و جاهاى ديگر، ج 3، ص 934، 944؛ ياقوت حموى، ذيل «جَنْدَف»، «خَلَصَه»، «راسب»، «عَرْوى»، «عُنّ»، «فازِر»، «نَجدان» و «وَلِيَّه»؛ نولدكه، ص 206، پانويس 3). سكونتگاه خثعم با بركت و داراى زراعت و ميوه بود و بيشتر آذوقه مكه، مانند گندم و جو از آنجا تأمين مىشد. خثعميان در ايام حج كالاهايى همچون عقيق از يمن با خود مىآوردند. آنان نزد حجاج به سَرو (سَرَوات) معروف بودند (قلقشندى، 1402، ص 104ـ105؛ همو، 1405، ص 227). قبيله خثعم در ايام فتوحات اسلامى پراكنده شدند و فقط اندكى از آنان در منزلگاههاى خود ماندند. از آن جمله، عثمانبن ابىنِسعه خثعمى در اوايل قرن دوم در اندلس به حكومت رسيد. پس از وى، نسل او در شهر شَذُونَه مىزيستند كه اقامتگاه خثعميان در اندلس بود (ابنحزم، ص 392؛ قلقشندى، 1402، ص 104).

قبيله خثعم در روزگار جاهليت بت ذوالخَلَصه را كه در تباله قرار داشت، مىپرستيدند (ابنكلبى، 1332، ص 34ـ35). آنان حج بيتاللّه نمىكردند و حرم را حرمت نمىنهادند و همچون قبيله طَىِّء، از معدود قبايل عرب بودند كه در ماههاى حرام مىجنگيدند و حرمت اين ماهها را نگه نمىداشتند (رجوع کنید به ابنهشام، ج 4، ص 235؛ ابنحبيب، 1384، ص 68؛ ازرقى، ج 1، ص 184؛ جوهرى، ذيل «حرم»). از توجه عمومى خثعم به زيارت دير نجران يا كعبه نجران در يمن (رجوع کنید به ياقوت حموى، ذيل «دير نجران»)، مىتوان به رواج اعتقاد به مسيحيت در ميان خثعم پى برد (رجوع کنید به شيخو، ص 938). نام خثعم در پارهاى جنگهاى زمان جاهليت (ايامالعرب) ذكر شده است كه از آن جمله است: يومالمِسْعَط يا يوم جُبَيْلالصباح كه در آن خثعم مغلوب شد (رجوع کنید به ابنحبيب، 1361، ص 462)، يوم عاقل ميان خثعم و بنىحنظله، و يومالقَرن و يوم فيفالريح هر دو ميان خثعم و بنىعامر (كحاله، ج 1، ص 331ـ332) و يوم راكه ميان خثعم و بنىعَكّ (ياقوت حموى، ذيل «راكه»).

در دوران پيش از اسلام، خثعم در قلمرو ساسانيان شناخته شده بود. ظاهرآ در پى تجاوز خثعم (با همدستى قبيله اِياد) به متصرفات ايران، پادشاهان ساسانى حملات مكررى بر ضد آنان سازمان دادند و شاپور ذوالاكتاف بسيارى از آنان را نابود كرد (رجوع کنید به ابنخلدون، ج 2، ص 358ـ359).

در حدود 570 ميلادى (عامالفيل) كه اَبْرَهه پادشاه مسيحى يمن به مكه حمله كرد، اعراب شهران و ناهس به رياست نُفَيْلبن حبيب با او مقابله كردند، اما شكست خوردند و نفيل اسير شد و به ابرهه قول داد وى را در سرزمين عرب راهنمايى كند. پس از آن، خثعميان كه همراه نفيل به اطاعت و يارى وى گردن نهادند، بيشترين اعراب سپاه وى در اين حمله بودند (ابنهشام، ج 1، ص 47ـ48؛ ابنحبيب، 1361، همانجا؛ طبرى، ج 2، ص132).

در سال هشتم، در غزوه طائف على عليهالسلام با گروهى از سواران خثعم برخورد كرد و برخى از آنها را در مبارزه به هلاكت رساند و بتهايشان را به امر پيامبر شكست (مفيد، ج 1، ص 152، 154). در صفر سال 9 نيز، پيامبر گروهى را به فرماندهى قُطْبَةبن عامر به يكى از منزلگاههاى خثعم در ناحيه تباله فرستاد و او پس از كشتن شمارى از مشركان، با پيروزى به مدينه بازگشت (ابنسعد، ج 2، ص 162؛ ياقوت حموى، ذيل «فُتُق»). پيامبر سپاه ديگرى به فرماندهى خالدبن وليد* به سوى خثعم فرستاد. هنگام رويارويى، عدهاى از خثعميان به نشانه نماز به سجده افتادند، اما مسلمانان شتابزده آنها را كشتند، كه پيامبر فرمود نصف ديه آنان را به ورثه بدهند (كلينى، ج 5، ص 43؛ مطيعى، ج 19، ص 263؛ شمسشامى، ج 6، ص 247). چون پيامبر در سال دهم، جريربن عبداللّه بَجَلى را براى تخريب بتخانه ذوالخَلَصَه مأمور ساخت، خثعميان با وى وارد جنگ شدند كه دويست تن از آنان كشته شدند و جرير بر آنان پيروز شد (ابنكلبى، 1332، ص 35ـ36؛ نيز رجوع کنید به بَجَلى*؛ ذوالخلصه*).

پس از ويرانى ذوالخلصه، خثعميان كه دريافتند مقاومت در برابر اسلام بيهوده است، با ارسال هيئتهاى پياپى به مدينه، انقياد خود را از پيامبر و اسلام اعلام كردند. از جمله، هيئتى به همراه عثعثبن زحر و اَنَسبن مُدرِك نزد پيامبر رفتند (ابنسعد، ج 1، ص 348). همچنين در سال دهم، هيئتى از شهر جُرَش يمن، كه مردمى از قبيله خثعم در آن ساكن بودند، نزد پيامبر رفتند و مسلمان شدند (طبرى، ج 4، ص130ـ131). ابورُوَيْحه سَكَنبن ربيعه و اَجْرَم از ديگر سران خثعم بودند كه به حضور پيامبر رسيدند (ابنكلبى، 1408، ج 1، ص 356، 361). پس از آن، خثعميان با طرح پرسشهايى از پيامبر، به آموختن احكام و تعاليم اسلامى توجه نشان دادند (رجوع کنید به بخارى، ج 2، ص 218؛ كلينى، ج 5، ص 58؛ علمالهدى، ج2، ص202؛ طوسى، ج 2، ص249).

در سال يازدهم، پس از وفات پيامبر، چون خثعم راه ارتداد پيش گرفت. جريربن عبداللّه در مأموريتى از طرف ابوبكر، با مرتدان خثعم و بجيله كه به هواخواهى از ذوالخَلَصه برخاسته بودند، جنگ كرد و شمارى از آنان را كشت (طبرى، ج 3، ص 320، 322).

در دوران نخستين خلفا، گروههايى از خثعم در فتوحات ايران و شام، از جمله جنگهاى قادسيه و يرموك در كنار ديگر مسلمانها حضور يافتند (رجوع کنید به ابنكلبى، 1408، ج 1، ص360؛ طبرى، ج 3، ص 464؛ ابنحجر عسقلانى، ج 6، ص 499). پس از تأسيس كوفه در سال 17، شمارى از خثعميان در اين شهر اسكان يافتند (طبرى، ج 4، ص 48). چون عمر ديوان شام را تأسيس كرد، سپاهيان حبشى را (بهسبب عهد اخوتى كه ميان بلال و ابورويحه خثعمى برقرار بود) در زمره قبيله خثعم قرار داد (ابنهشام، ج 2، ص 153؛ ابنسعد، ج 3، ص 234؛ ابناثير، ج 6، ص 114ـ115).

در سال 36، خثعميان ساكن كوفه على عليهالسلام را در جنگ جمل يارى كردند، اما در سال 37 در جنگ صِفّين، خثعميان به دو دسته متخاصم تقسيم شدند. يك دسته با امام على بودند و دسته ديگر در كنار معاويه جنگيدند (رجوع کنید به نصربن مزاحم، ص 257ـ258؛ طبرى، ج 4، ص 499ـ500؛ ابنابىالحديد، ج 5، ص 204ـ205). بعدآ برخى از سران خثعم از امام على جدا شدند و به خوارج پيوستند (رجوع کنید به ابنقتيبه، ج 1، ص 125ـ126؛ طبرى، ج 5، ص 76). در سالهاى 66 و 67 در ماجراى قيام مختار به خونخواهى امام حسين عليهالسلام، و در سال 101 در شورش يزيدبن مُهَلَّب بر ضد يزيدبن عبدالملك اموى، دستههايى از خثعم حضور داشتند (طبرى، ج 6، ص 23، 97، 580).

شمارى از شخصيتهاى منسوب به خثعم كه در تاريخ اسلام نامبردارند، عبارتاند از: سُوَيدبن عَمرو از اصحاب امام حسين كه در كربلا به شهادت رسيد، اَسماء بنت عُمَيس همسر جعفربن ابىطالب، خواهر اسماء به نام سَلمى همسر حمزةبن عبدالمطلب، امّالفضل لُبابه بنت الحارث همسر عباسبن عبدالمطلب (رجوع کنید به ابنكلبى، 1408، ج 1، ص 357ـ359؛ ابنسعد، ج 8، ص 158، 277)، مالكبن عبداللّه از سرداران فتوح در روزگار معاويه، يزيد، و عبدالملك اموى (ابنكلبى، 1408، ج 1، ص 359)، ابندُمَيْنه شاعر (ابوالفرج اصفهانى، ج 17، ص 93) و مصعببن مِقدام محدّث كوفى (سمعانى، ج 2، ص 326). قبيله خثعم واژههايى را به معانى خاص استعمال مىكردند، كه اين مطلب در تاريخ زبان و ادب عربى جالبتوجه است (رجوع کنید به سيوطى، ج 1، ص 463). محمدبن سلمه يَشْكُرى، فقيه و راويه شيعى، كتاب خثعم و انسابها و اشعارها را گرد آورده بوده است (نجاشى، ص 333) كه اكنون اثرى از آن در دست نيست.

امروزه شهران پرجمعيتترين طايفه عربى در بلاد عَسير بهشمار مىرود (زركلى، ج 3، ص 179) و شهرانيان در نقاطى همچون وَديعه، عَرِقَه، عَرين و طَريب سكونت دارند (رجوع کنید به زبيدى، ص 1332). قبيلهاى بهنام خثعم نيز در سَرات، در راه طائف به اَبها، سكنا دارند كه از شاخههاى آن، آلمُرّه، السردان، المَزارِقه و السلمان را مىتوان ياد كرد (رجوع کنید به فؤاد حمزه، ص 148؛ بلادى، ج 1، ص 54؛ براى قبيله ديگرى بهنام خثعم با تيرههاى متعدد در عربستان سعودى رجوع کنید به وائلى، ج 2، ص 465).


منابع :
(1)ابنابىالحديد، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(2) ابناثير، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهيم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره 1970ـ1973؛
(3) ابنحائك، الاكليل من اخبار اليمن و انساب حمير، ج10، چاپ محبالدين خطيب، قاهره 1368؛
(4) همو، صفة جزيرةالعرب، چاپ محمدبن على اكوع، صنعا 1403/1983؛
(5) ابنحبيب، كتاب المُحَبَّر، چاپ ايلزه ليشتن اشتتر، حيدرآباد، دكن 1361/1942، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(6) همو، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قريش، چاپ خورشيد احمد فارق، حيدرآباد، دكن 1384/1964؛
(7) ابنحجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، چاپ علىمحمد بجاوى، بيروت 1412/1992؛
(8) ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛
(9) ابنخلدون؛
(10) ابندريد، كتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/1979؛
(11) ابنسعد (بيروت)؛
(12) ابنعبدالبَرّ، الانباه على قبائل الرواة، چاپ ابراهيم ابيارى، بيروت 1405/1985؛
(13) ابنقتيبه، الامامة و السياسة، المعروف بتاريخ الخلفاء، چاپ طه محمد زينى، ]قاهره 1387/ 1967[، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(14) ابن كلبى، كتاب الاصنام، چاپ احمد زكىپاشا، قاهره 1332/1914؛
(15) همو، نسب مَعَدّ و اليمن الكبير، چاپ ناجى حسن، بيروت 1408/1988؛
(16) ابنهشام، السيرةالنبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، ]قاهره 1355/ 1936[، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(17) ابوالفرج اصفهانى؛
(18) محمدبن عبداللّه ازرقى، اخبار مكة و ماجاء فيها من الآثار، چاپ رشدى صالح ملحس، بيروت 1403/1983، چاپ افست قم 1369ش؛
(19) محمدبن اسماعيل بخارى، صحيحالبخارى، ]چاپ محمد ذهنىافندى[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(20) عبداللّهبن عبدالعزيز بكرى، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقّا، بيروت 1403/1983؛
(21) عاتق بلادى، معجم القبائل العربية : المتفقة اسمآ المختلفة نسبآ او ديارآ، بيروت 1423/2002؛
(22) اسماعيلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بيروت 1407؛
(23) خليلبن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1409؛
(24) ماجد زبيدى، معجم انساب قبائل الجزيرة العربية، بيروت 1425/2004؛
(25) خيرالدين زركلى، الاعلام، بيروت 1984؛
(26) سمعانى؛
(27) عبدالرحمانبن ابىبكر سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، ]قاهره 1967[، چاپ افست قم 1363ش؛
(28) محمدبن يوسف شمس شامى، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خيرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت 1414/1993؛
(29) لويس شيخو، «النصرانية و آدابها بين عرب الجاهلية»، المشرق، سال 15، ش 12 (كانونالاول 1912)؛
(30) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(31) محمدبن حسن طوسى، كتاب الخلاف، چاپ محمدمهدى نجف، جواد شهرستانى، و على خراسانى كاظمى، قم 1407ـ1417؛
(32) علىبن حسين علمالهدى، رسائل الشريف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم 1405ـ1410؛
(33) فؤاد حمزه، قلب جزيرةالعرب، رياض [1933/1352]؛
(34) احمدبن على قلقشندى، قلائد الجُمان فى التعريف بقبائل عربالزمان، چاپ ابراهيم ابيارى، قاهره 1402/1982؛
(35) همو، نهايةالارب فى معرفة انسابالعرب، بيروت 1405/1984؛
(36) عمررضا كحّاله، معجم قبائل العرب القديمة و الحديثة، بيروت 1402/1982؛
(37) كلينى؛
(38) محمدنجيب مطيعى، التكملة الثانية، المجموع: شرح المُهَذّب، در يحيىبن شرف نووى، المجموع: شرح المُهَذّب، ج 13ـ20، بيروت: دارالفكر، [.بى‌تا]؛
(39) محمدبن محمد مفيد، الارشاد فى معرفة حججاللّه علىالعباد، قم 1413؛
(40) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشيعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم 1407؛
(41) نصربن مزاحم، وقعة صفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛
(42) عبدالحكيم وائلى، موسوعة قبائلالعرب، عمان 2002؛
(43) ياقوت حموى؛
(44) Theodor Noldeke, Geschichte der Persen und Araber zur Zeit der Sasaniden, Leiden 1973.
/ محمدرضا ناجى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6927
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست