responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6897

خَبّاب بن اَرَتّ ، خَبّاب بن اَرَتّ، از سابقان در اسلام و صحابى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم و حضرت على عليه السلام. درباره نسب او اختلاف است. كسانى كه او را عرب دانسته اند، اغلب وى را تميمى شمردهاند (رجوع کنید به طبرانى، ج 4، ص 54؛ ابن اثير، اسدالغابة، ج 2، ص 98). بر اين اساس، وى را چنين خوانده اند : خبّاب بن ارت بن جَنْدَلة بن سعد بن خُزَيمة بن كعب بن سعد بن زيد منَاة بن تميم (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 164). برخى نام جد وى را، به جاى جندلة، خُوَيلِد ثبت كردهاند (رجوع کنید به طبرانى، همانجا؛ هيثمى، ج 9، ص 299). بعضى نيز او را خُزاعى يا هم پيمانِ بنى زهره دانسته اند (رجوع کنید به ابن اثير، اسدالغابة، همانجا؛ نيز رجوع کنید به ادامه مقاله). گاه اصل خبّاب را از سواد عراق و ناحيه كَسْكَر گفته اند (رجوع کنید به بلاذرى، 1996ـ2000، ج 1، ص 198ـ199؛ ابناثير، الكامل، ج 1، ص 67). از سويى گفته شده است كه ارتّ (پدر خبّاب) از آنرو چنين نام گرفت كه درست نمى توانست به عربى سخن بگويد و هرگاه مىخواست به اين زبان حرف بزند، رتّه (لكنت زبان) پيدا مىكرد (رجوع کنید به بلاذرى، 1996ـ2000، ج 1، ص 199). لذا برخى او را يا از نبطي ها و آراميهاى عراق يا از ايرانيان ساكن كسكر دانسته و مدعى شدهاند، اولاد او براى اينكه پدرشان را عرب خالص قلمداد كنند، او را از قبيله بنى سعدبن زيد مناةبن تميم خوانده اند (رجوع کنید به همانجا؛ زريابخويى، ص 120). به علاوه در روايتى از حضرت على عليه السلام، خبّاب نخستين كسى از نبطيان شمرده شده كه اسلام آورد (رجوع کنید به ابنبابويه، ج 1، ص 312). بنابراين، عراقى بودن خبّاب ارجح از حجازى بودن اوست (رجوع کنید به بلاذرى، 1996ـ 2000، ج 1، ص 198).

كنيه خبّاب، بنابر مشهور، ابوعبداللّه و به قولى ابومحمد يا ابويحيى بوده است (رجوع کنید به ابناثير، اسدالغابة، ج 2، ص 98؛ ابنابىالحديد، ج 18، ص 171)، اما بايد گفت، كنيه ابويحيى كه برخى منابع براى او برشمرده اند، درواقع كنيه صحابى ديگرى است با همين نام (خبّاب)، كه غلام عُتبةبن غَزوان بود و در سال 19 در زمان خليفه عمر (13ـ23) درگذشت. يكى گرفتن اين دو از خطاهاى رايج محدّثان است (رجوع کنید به عسكرى، ص 111ـ112؛ ابناثير، اسدالغابة، ج 2، ص100). گفته شده است كه پيامبر اكرم پسر خبّاب را عبداللّه ناميد و خبّاب را ابوعبداللّه خواند (خطيب بغدادى، ج 1، ص570؛ قس بلاذرى، 1996ـ2000، ج 1، ص 199؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه، كه از خبّاب با كنيه ابوعبد ربّه ياد شده است).

از آنجا كه اكثر منابع وفات خبّاب را در سال 37 و در 73 سالگى ثبت كرده اند (رجوع کنید به ادامه مقاله)، وى بايد در سال هفدهم پس از عام الفيل، و 23 سال پيش از مبعث به دنيا آمده باشد.

خبّاب در يكىاز جنگهاى دوره جاهلى (هنگامى كه احتمالا نوجوان يا جوان بود)، به دست گروهى از قبيله ربيعه اسير گرديد (ابناثير، الكامل، همانجا) و در مكه فروخته شد. امّاَنمار خُزاعى دختر (يا مادر؟) سباع خزاعى ــكه خاندانش هم پيمان بنى زهره بودندــ خبّاب را خريد و آزاد كرد و او جزو مَوالى يا آزادشدگان شد (ابن سعد، ج 3، ص 164، ج 6، ص 14؛ زريابخويى، همانجا). ازاين رو، خبّاب را با انتساب ولاء، خزاعى خوانده اند. از سوى ديگر گفته شده است كه چون ارتّ با مادر سباع ازدواج كرده بود و خبّاب برادر ناتنى سباع بود، خبّاب به آلسباع انضمام يافت و نيز جزو هم پيمانان بنى زهره شد (ابن سعد، ج 3، ص 164؛ بلاذرى، 1996ـ2000، همانجا؛ ابن اثير، اسدالغابة، ج 2، ص 98؛ قس ابنحبيب، 1361، ص 288؛ همو، 1405، ص 244؛ ابنحِبّان، 1393ـ1403، ج 3، ص 106). به هر حال، وى پيش از اسلام آزاد بود و با درآمد شخصى خود (از طريق آهنگرى) گذران معيشت مى كرد (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا).

خبّاب بنارتّ از جمله اولين افرادى بود كه دعوت پيامبر اكرم را پذيرفت و اسلام آورد. بسيارى او را ششمين مسلمان دانسته اند (رجوع کنید به ابن ابى شيبه، ج 8، ص 43؛ طبرانى، ج 4، ص 55؛ ابناثير، اسدالغابة، همانجا) كه پيشاز ورود حضرت رسول به دارالارقم*، مسلمان شد (ابنسعد، ج 3، ص 164ـ165). برخى هم وى را دهمين يا يازدهمين يا بيستمين مسلمان ذكر كردهاند (رجوع کنید به يعقوبى، ج2، ص23؛ ابن شهرآشوب، ج1، ص288؛ ذهبى، ج2، ص324). همچنين او را در زمره معدود مسلمانانى دانسته اند كه اسلام خويش را ظاهر كرد و گاه حتى اولين ايشان به شمار آورده اند (رجوع کنید به ابناثير، اسدالغابة، همانجا؛ ابن حجر عسقلانى، ج2، ص221).

خبّاببن ارتّ قبل و بعد از هجرت، در زمره مسلمانان فقير بود. خود در جايى تصريح كرده است، هنگامى كه به پيامبر اكرم ايمان آورد، درهمى پول نداشت (رجوع کنید به ابونعيم اصفهانى، ج 1، ص 143ـ144؛ ابنابىالحديد، همانجا؛ نيز رجوع کنید به ابنجوزى، 1407، ذيل انعام: 52). خبّاب به عاصبن وائل سهمى، از اشراف قريش، شمشيرهايى فروخته بود. پس از مدتى كه طلب خود را از عاص تقاضا كرد، عاص شرط پس دادن آن را دست برداشتن خبّاب از اسلام بيان نمود. خبّاب در جواب گفت از اسلام دست برنمىدارد تا عاص بميرد و در روز رستاخيز برانگيخته شود. عاص هم به تمسخر گفت، طلبش را همان موقع خواهد داد. در پى آن، آيات 77 تا 80 سوره مريم در شأن وى نازل گرديد (صنعانى، ج 2، ص 13؛ ابنسعد، ج 3، ص 164؛ احمدبنحنبل، ج 5، ص110، 111؛ طبرى، ذيل آيات؛ قس مجلسى، ج 18، ص 162، كه لفظ قَيْنآ (آهنگر) به غنيّآ (ثروتمند) تصحيف شده است).

در ميان آنها كه اسلام خويش را اظهار نمودند، كسانى كه حامى نداشتند همگى به طرز فجيعى شكنجه مىشدند و پيامبر در برابر اين رفتارهاى غيرانسانى، ايشان را به صبر و تحمل دعوت مىكرد (رجوع کنید به بلاذرى، 1996ـ2000، ج 1، ص 199ـ 200). خبّاببن ارتّ را نيز كه از مسلمانان مستضعف بود، شكنجه مىكردند تا از اسلام برگردد. آنان وى را بر سنگهاى تفتيده و آتش خوابانيدند و پشت او را داغ كردند، چندان كه گوشت بدنش رفت و بَرَص گرفت، اما به خواست آنان تن نداد. آثار شكنجهها بر پشت خبّاب پس از گذشت بيش از دو دهه، آشكار بود و باعث تأثر و تعجب خليفه عمر شد (ابنسعد، ج 3، ص 165؛ طبرى، ذيل نحل: 106؛ ابناثير، اسدالغابة، همانجا). سن او در اين هنگام حدود 23 تا 25 سال بود. در تفسير (منسوب به) امام حسن عسكرى عليهالسلام (ص 625ـ626)، كرامتى به خبّاب نسبت داده شده است كه وقتى كفار وى را در غل و زنجير كرده بودند، روى داد.

خبّاببن ارتّ در صدراسلام به فعاليتهاى تبليغى براى گسترش اسلام اهتمام مىورزيد. وى به فاطمه بنت خَطّاب، خواهر عمر، و شوهر وى (سعيدبن زيد) قرآن تعليم مىداد و به كوشش او عمر مسلمان شد (رجوع کنید به ابنهشام، ج1، ص229ـ231).

خبّاب به اختيار هجرت نمود (ابنسعد، ج 3، ص 121) و در مدينه نيز مانند مكه در فقر به سر مىبرد (ابونعيم اصفهانى، ج1، ص143). گفتهاند وى بر ذكر خدا مداومت داشت (همانجا). خبّاب پس از هجرت، در منزل كُلثومبن هَدْم و مدتى در خانه سعدبن عباده سكونت داشت (ابنسعد، ج 3، ص 165؛ بلاذرى، 1996ـ2000، ج 1، ص200ـ201) و رسول خدا ميان او و تميم (غلام خِراشبن صِمَّة) يا جَبربن عَتيك عقد اخوت بست (ابنسعد، ج 3، ص 166؛ ابناثير، اسدالغابة، ج 2، ص 99؛ قس ابنحبيب، 1361، ص :73 ميان خبّاببن ارتّ و جبّاربن صخر).

عبداللّه، پسر خبّاب، اولين يا از نخستين فرزندان متولد شده پساز هجرت بو (رجوع کنید به ابنحجرعسقلانى، ج4، ص64)، پس تولد او را بايد در سال اول هجرى بدانيم. دختر خبّاب زينب نام داشت (همان، ج8، ص156ـ157). وى تنها يك روايت نقل كرده است (رجوع کنید به ابنسعد، ج8، ص290ـ291؛ احمدبنحنبل ج6، ص372). احتمالا او از عبداللّه كوچكتر بوده، بنابراين ازدواج خبّاب با همسرش، مليكه (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ج8، ص320)، بايد در اواخر دوره مكه يا اوايل هجرت رخ داده باشد.

خبّاببن ارتّ در همه غزوات، از جمله بدر و احد و خندق، شركت كرد (ابنسعد، ج3، ص 166؛ نيز رجوع کنید به احمدبنحنبل، ج5، ص108؛ طبرانى، ج4،ص55؛ ابنابىالحديد، ج18، ص171). به روايتى، رسول خدا وى را به نگهدارى و تقسيم غنايم بدر گمارد (رجوع کنید به ابنحبيب، 1405، ص 244؛ شمس شامى، ج 4، ص 62).

قبل از مبعث، خبّاب آهنگر و در شمشيرسازى استاد بود، به حدى كه دقت و توانايى او در ساخت و تعمير شمشيرها مَثَل شده بود (رجوع کنید به زَبيدى، ذيل «خبب»). به اين ترتيب پس از هجرت، باتوجه به اهتمام مسلمانان به جهاد و نياز آنان به سلاح، به طور طبيعى بايد محل كسب درآمد خبّاب را از همين طريق بدانيم. او همنشين رسول خدا بود (ابونعيم اصفهانى، همانجا) و به شدت شيفته آن حضرت بود (رجوع کنید به نسائى، ج 3، ص 217؛ احمدبن حنبل، ج 5، ص 108ـ109).

خبّاب در كوفه سكنا گزيد (ابنسعد، ج 6، ص 14). گفته شده كه وى از اولين كسانى بود كه در اين شهر از آجر براى ساختن بنا استفاده كرد (ابنجوزى، 1412، ج 4، ص 221). نيز گفته شده است خليفه عثمان (حك 23:ـ35) قريه اسبينيا/ اسبينا از توابع كوفه، و به روايتى صَعْنَبى، از ديگر قراى سواد، را به خبّاب اقطاع داد (ياقوت حموى، ذيل «استِينِيا» و «صَعنَبى»؛ قس بلاذرى، 1407، ص 381ـ382). با اين حال، وى هنگام مرگ نگران بود كه مبادا اجر كار و مجاهدت خويش را در دنيا گرفته باشد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 166ـ167).

خبّاب در اواخر عمرش به بيمارى پوستى سخت و مزمنى مبتلا شد. او را به واسطه اين بيمارى از بكّايين (بسيار گريهكنندگان) و نوّاحين (بسيار نوحهكنندگان) خواندهاند (رجوع کنید به ابونعيم اصفهانى؛ ابناثير، اسدالغابة، همانجاها).

بنابر آنچه در پارهاى منابع آمده، خبّاب به علت بيمارى در جنگ صفّين حضور نداشت و در سال 37 پس از آنكه امام على عليهالسلام براى جنگ از كوفه بيرون رفت، خبّاب درگذشت. چون امام به كوفه بازگشت، گور وى را ديد و از مرگ او مطّلع شد (رجوع کنید به طبرى، تاريخ، ج 5، ص 61؛ طبرانى، ج 4، ص 56؛ ابنحجر عسقلانى، ج 2، ص 221؛ قس بلاذرى، 1996ـ2000، ج 3، ص :33 سال 36)، اما بنابه روايت محمدبن عمر واقدى، خبّاب در سال 37 هنگامى كه امام از صفّين به كوفه بازگشت، درگذشت و امام بر او نماز گزارد و وى را به خاك سپرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 167، ج 6، ص 14؛ خليفةبن خياط، ص 144؛ بلاذرى، 1996ـ2000، ج 1، ص 202). روايتى نيز حاكى از آن است كه خبّاب پس از آنكه با امام على در جنگهاى صفّين و نهروان حضور يافت و به كوفه بازگشت، در سال 37 يا 39 درگذشت (رجوع کنید به ابناثير، اسدالغابة، ج 2، ص100؛ همو، الكامل، ج 3، ص 351؛ ابنابىالحديد، ج 18، ص 172)، اما اين روايت درست نيست زيرا ميان او و فرزندش، عبداللّه، خلط شده است. بنابراين، قول قابل قبول همان سال 37 است.

در منابع، عمْر خبّاب بيشتر از 73 سال گفته شده است (رجوع کنید به ابنسعد؛ ابناثير، اسدالغابة، همانجاها)، ليكن گاه از 63 سال (ابنحجر عسقلانى، ج 2، ص 222) و 50 سال (ابنحِبّان، 1393ـ1403، ج 3، ص 106؛ همو، 1379، ص 44) نيز سخن به ميان آمده است كه هيچكدام را نمىتوان پذيرفت، زيرا اگر سن او در هنگام وفات 50 سال بوده باشد، مفهومش اين است كه همزمان با مبعث به دنيا آمده است، حال آنكه او يكى از اولين مسلمانان بوده است. نيز اگر 63 سال را بپذيريم، يعنى وى در هنگام مبعث 13 ساله بوده و اين در حالى است كه هيچ يك از منابع او را در هنگام اسلام آوردنش نوجوان ننوشتهاند.

خبّاب نخستين كسى بود كه بيرون كوفه، نزديك دروازه شهر، بهخاك سپرده شد (ابنسعد، ج3، ص167؛ ابنابىالحديد، همانجا). برخلاف رسم معمول، كه مردگان را در خانهها يا بر سر در ورودى منازلشان دفن مىكردند، خبّاب براى اولين بار وصيت كرد او را در بيرون كوفه (نجف كنونى) به خاك بسپارند (نصربن مزاحم، ص530؛ طبرى، تاريخ؛ طبرانى؛ ابناثير، اسدالغابة، همانجاها). اگرچه در پارهاى روايات گفته شده است خبّاب هنگام وفات ثروتى هنگفت (به قولى چهل هزار درهم) داشته است (رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 166؛ احمدبن حنبل، ج 5، ص 110، ج 6، ص 395ـ396؛ بلاذرى، 1996ـ2000، ج 1، ص 202)، اما على عليهالسلام چون بر گور خبّاب حضور يافت، فرمود «خدا بيامرزد خبّاب پسر ارتّ را، به رغبت اسلام آورد و از روى فرمانبردارى هجرت كرد و به گذران روزْ قناعت نمود، و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى نمود» (نهجالبلاغة، كلمات قصار، ش 43؛ قس نصربن مزاحم؛ طبرى، تاريخ، همانجاها).

خبّاببن ارتّ چندين فرزند داشت (ابناثير، اسدالغابة، همانجا)، از جمله عبداللّه، عامل على عليهالسلام در نهروان، كه به دست خوارج كشته شد (ابنشهر آشوب، ج 2، ص 369). نسل خبّاب تا زمان ابنهشام (متوفى 218) در كوفه باقى بود (رجوع کنید به ابنهشام، ج 2، ص 503).

از خبّاببن ارتّ 32 حديث نقل شده كه وى از رسول خدا روايت كرده است (رجوع کنید به احمدبن حنبل، ج 5، ص 108ـ112؛ ذهبى، ج 2، ص 324). برخى از افرادى كه از او روايت كردهاند، عبارتاند از: فرزندش عبداللّه، مسروق، ابووائل، ابومَعْمَر، قيسبن ابىحازم،علقمةبن قيس، ابوامامه باهلى (ابنسعد، ج 3، ص 164؛ ابناثير، اسدالغابة، ج 2، ص 98ـ99؛ ذهبى، ج 2، ص 323). فقهاى شيعه و اهل سنّت در پارهاى احكام فقهى به روايات خبّاببن ارتّ استناد كردهاند (براى نمونه رجوع کنید به طوسى، ج 3، ص 515، ج 5، ص 481؛ نووى، ج 1، ص 279، ج 3، ص60، 422ـ423، 427؛ علامه حلّى، تذكرةالفقهاء، ج 1، ص120، ج 3، ص 186ـ187؛ همو، منتهىالمطلب، ج 4، ص 351ـ352). از خبّاببن ارتّ رواياتى در دست است حاكى از اينكه على عليهالسلام پيش از ديگران به پيامبر ايمان آورد و به اسلام گرويد، در حالى كه بالغ بود (رجوع کنید به مفيد، ص 274؛ ابنابىالحديد، ج 13، ص 234).


منابع :
(1)ابنابىالحديد،شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/1965ـ1967، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(2) ابنابىشيبه، المصنَّف فى الاحاديث و الآثار، چاپ سعيد محمد لحّام، بيروت 1409/ 1989؛
(3) ابناثير، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، تهران : انتشارات اسماعيليان، [.بى‌تا]؛
(4) همو، الكامل فىالتاريخ، بيروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛
(5) ابنبابويه، كتاب الخصال، چاپ علىاكبر غفارى، قم 1362ش، ابنجوزى، زادالمسير فى علم التفسير، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه، بيروت 1407/1987؛
(6) همو، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
(7) ابنحِبّان، كتاب الثقات، حيدرآباد، دكن 1393ـ1403/ 1973ـ1983، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(8) همو، كتاب مشاهير علماء الامصار، چاپ م. فلايشهمر، قاهره 1379/1959؛
(9) ابنحبيب، كتاب المُحَبَّر، چاپ ايلزه ليشتن اشتتر، حيدرآباد، دكن 1361/1942، چاپ افست بيروت [.بى‌تا]؛
(10) همو، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قريش، چاپ خورشيد احمد فارق، بيروت 1405/1985؛
(11) ابنحجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت 1415/ 1995؛
(12) ابنسعد (بيروت)؛
(13) ابنشهر آشوب، مناقب آلابىطالب، نجف 1956؛
(14) ابنهشام، سيرةالنبى، چاپ محمد محيىالدين عبدالحميد، ]قاهره [1383/1963؛
(15) ابونعيم اصفهانى، حليةالاولياء و طبقاتالاصفياء، چاپ محمدامين خانجى، بيروت 1387/1967؛
(16) احمدبن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بيروت: دارصادر، [.بى‌تا]؛
(17) احمدبن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق 1996ـ2000؛
(18) همو، فتوحالبلدان، چاپ عبداللّه انيس طبّاع و عمر انيس طبّاع، بيروت 1407/ 1987؛
(19) التفسير المنسوب الى الامام ابىمحمد الحسنبن على العسكرى عليهمالسلام، قم: مدرسة الامام المهدى (ع)، 1409؛
(20) خطيب بغدادى؛
(21) خليفةبن خياط، تاريخ خليفةبن خياط، رواية بقىبن خالد ]مخلد[، چاپ سهيل زكار، بيروت 1414/1993؛
(22) ذهبى؛
(23) محمدبن محمد زَبيدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شيرى، بيروت 1414/ 1994؛
(24) عباس زرياب خويى، سيره رسولاللّه: از آغاز تا هجرت، تهران 1376ش؛
(25) محمدبن يوسف شمس شامى، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خيرالعباد، چاپ عادل احمدعبدالموجود و علىمحمد معوض، بيروت 1414/ 1993؛
(26) عبدالرزاقبن همام صنعانى، تفسير القرآن، چاپ مصطفى مسلممحمد، رياض 1410/1989؛
(27) سليمانبن احمد طبرانى، المعجم الكبير، چاپ حمدى عبدالمجيد سلفى، چاپ افست بيروت 1404ـ?ـ140؛
(28) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(29) همو، جامع؛
(30) محمدبن حسن طوسى، كتاب الخلاف، چاپ محمد مهدى نجف، جواد شهرستانى، و على خراسانى كاظمى، قم 1407ـ1417؛
(31) حسنبن عبداللّه عسكرى، تصحيفات المحدثين، چاپ احمد عبدالشافى، بيروت 1408/ 1988؛
(32) حسنبن يوسف علامه حلّى، تذكرةالفقهاء، ]بىجا[: منشورات مكتبة الرضوية لاحياء الآثار الجعفرية، [.بى‌تا]؛
(33) همو، منتهىالمطلب فى تحقيق المذهب، مشهد 1412ـ1424؛
(34) علىبن ابىطالب(ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ محمد عبده، بيروت [.بى‌تا]؛
(35) مجلسى؛
(36) محمدبن محمد مفيد، الفصول المختارة، چاپ على ميرشريفى، بيروت 1414/1993؛
(37) احمدبن على نسائى، سنن النسائى، بشرح جلالالدين سيوطى، بيروت 1348/ 1930؛
(38) نصربن مزاحم، وقعة صفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛
(39) يحيىبن شرف نووى، المجموع: شرح المُهَذّب، بيروت: دارالفكر، [.بى‌تا]؛
(40) علىبن ابوبكر هيثمى، مجمعالزوائد و منبعالفوائد، بيروت 1408/1988؛
(41) ياقوت حموى؛
(42) يعقوبى، تاريخ؛
(43) EI2, s.v. "Khabbab b. al-Aratt" (by M. J. Kister).
/ محمود مطهرى نيا /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6897
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست