واصلبن عطا ، متکلم معتزلی و مؤسس فرقۀ معتزله. وی به غزّال شهرت داشته و کنیه اش ابوحذیفه بوده است (شهرستانی، ج 1، ص 46؛ ابنخلّکان، ج 6، ص 7؛ ابنمرتضی، ص 139ـ 140؛ قس بغدادی، ص 117، حاشیۀ 2). واصل در سال 80 در مدینه زاده شد و هنگامی که به دنیا آمد، برده بود. برخی او را بردۀ بنیضَبّه، برخی بردۀ بنیمخزوم و برخی بردۀ بنیهاشم و غلام محمد حنفیه معرفی کردهاند (رجوع کنید به کعبی، ص 90؛ ابنمرتضی، ص 140). وی احتمالاً تا پایان عمر برده نبوده است، زیرا بردگان امکان فعالیت اجتماعی در حد تأسیس مکتب کلامی نداشتهاند (رجوع کنید به غرابی، ص 74ـ 75). واصل، به احتمال بسیار،عرب نبوده است. احتمال ایرانی بودن وی نیز هرچند زیاد است، دلیل قطعی برای آن وجود ندارد(قس همایی، ص 57؛ مطهری، ص 134).
واصل از تابعین بود. نخست در مدینه تربیت یافت و از صحابه و تابعین آنجا معارف اسلامی را آموخت، از جمله نزد فرزندان محمد حنفیه( ابوهاشم و حسن) درس خواند (عبدالجباربن احمد، ص 234). ابوالقاسم کعبی (همانجا) و قاضی عبدالجبار همدانی (ص 234) نوشتهاند که وی از خود محمد نیز علم آموخته است، اما این سخن با توجه به وفات محمد در سال ،81 به نظر صحیح نمیآید (رجوع کنید به سیدمرتضی، ج 1، ص 114). واصل از مدینه به بصره رفت و به مجلس درس حسن بصری پیوست. گفتهاند که وی چهار سال در آنجا خاموش نشست، اما بیرون مجلس، با پیروان فرقههای مختلف، از جمله خوارج، مناظره میکرد (عبدالجباربن احمد، ص 234ـ 235). وی در بصره با کسانی چون جهمبن صفوان(مؤسس فرقۀ جهمیه) و بشّاربن برد شاعر آشنا شد. با خواهر عمروبن عبید معتزلی ازدواج کرد و در سال 131، بدون فرزند، درگذشت (عبدالجباربن احمد، ص 234؛ ابنمرتضی، ص 143).
واصل به زهد مشهور بود (رجوع کنید به کعبی، ص 67؛ ابوهلال، عسکری، ج 2، ص 138) و قدرت سخنوری خاصی داشت(رجوع کنید به عبدالجباربن احمد، ص 235؛ ابنعماد، ج 1، ص 183).
روزگار واصل دورۀ توجه به علوم مفید در عمل بود و وی، برخلاف بسیاری از معتزلیان بعدی، با فلسفۀ یونان آشنایی نداشت (رجوع کنید به شهرستانی، ج 1، ص 460)، اما اطلاعات بسیاری دربارۀ ادیان و مذاهب عصر خود داشت، از جمله با آرای زندیقان، دهریه، سمنیه و مانویان آشنا بود(رجوع کنید به ابوهلال عسکری، ج 2، ص 135؛ عبدالجباربن احمد، ص 234). از روایات برمیآید که واصل، به¬ویژه در مواجهه و مقابله با عقاید ادیان و مذاهب دیگر، مورد توجه و مراجعۀ متکلمان زمانش بوده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابنمرتضی، ص 143؛ نیز رجوع کنید به ابن ابیالحدید، ج 2، ص 281).
واصل در نشر آرای خویش میکوشید و پیروانی داشت که آنان را، برای تبلیغ اسلام و مجادله با اصحاب ادیان و مذاهب دیگر، به اکناف دارالاسلام میفرستاد و احتمالاً نخستین کسی بوده که چنین کرده است. گفتهاند که فرستادۀ وی، عبداللهبن حارث، عدۀ بسیاری را در مغرب به خود جلب کرد، تا حدی که اهل دارالبیضاء خود را واصلیه مینامیدند (رجوع کنید به حمیری، ص 208). مؤید این سخن متنی است که یکی از پیروان وی نوشته بوده است با عنوان الکتابالمشرقیین من اصحاب ابیحذیفه الی اخوانهم بالمغرب (رجوع کنید به ابنندیم، ص 203). از جانب واصل، قاسمبن سعدی/صعدی به یمن و ایوببن اوثر/ اوتر/ اوتن از جانب وی به الجزیره رفت. همچنین وی حفصبن سالم را برای مناظره با جهمبن صفوان به خراسان فرستاد. حسنبن ذکوان، فرستادۀ او در کوفه، عدۀ بسیاری را به اعتدال گروانید وعثمانبن ابوعثمانالطویل، استاد ابوالهذیل علّاف، از جانب وی به ارمنستان رفت (کعبی، ص 67؛ عبدالجباربن احمد، ص 251، 237؛ حمیری، همانجا؛ ابنمرتضی، ص141ـ 142). نام بشربن سعید و ابوعثمان زعفرانی نیز در شمار شاگردان یا مصاحبان واصل ثبت شده (رجوع کنید به ملطی، ص 38) و طبق بعضی روایات، زیدبن علی نیز از وی علم آموخته است (رجوع کنید به شهرستانی،ج 1، ص 155). شاگردان واصل در بصره به ترویج اعتزال پرداختند و به تعبیری، مکتب معتزلۀ بصره را بنیان نهادند.
از آثار واصل، فقط خطبهای در حمد و تنزیه حق و نبوت پیامبر اسلام، مشهوربه «خطبۀالتی اخرج منهاالراء»، باقی مانده است. این خطبه در بسیاری از کتابهای ادبی نقل شده وعبدالسلام هارون آن را در 1370 در قاهره منتشر کرده است (نیز رجوع کنید به بلبع، ص 192؛ برای اطلاع از دیگر چاپهای این اثر رجوع کنید به بدوی، ج 1، ص 83ـ 84). ابنندیم در الفهرست (ص 253، نیز حاشیۀ 1) این رسالهها را نیز به نام واصل ثبت کرده است: کتاب اصناف المرجئه، کتابالتوبه، کتابالمنزلة بینالمنزلتین، کتاب معانیالقرآن، کتابالخطب فیالتوحید و العدل، کتاب ماجری بینه و بین عمروبن عبید، کتابالسبیل الیمعرفة الحق، کتاب فیالدعوة، کتاب طبقات اهلالعلم والجهل، و کتابالفتیا. علاوه بر اینها، ابنمرتضی (ص 143) از کتابی با عنوان الألف مسألة فی الرد علی المانویة، نوشتۀ واصل، نام برده است. در عقدالفرید (ج 2، ص 210ـ 211) نیز مکتوبی خطاب به عمروبن عبید، به واصل نسبت داده شده است. همچنین شهرستانی (ج 1، ص 47) از رسالهای منسوب به حسن بصری نام برده که در پاسخ عبدالملکبن مروان در مسئلۀ جبر و قدر نوشته شده و احتمال داده است که رساله در واقع از واصل باشد.
چون واصل مؤسس علم کلام است، میتوان او را بنیانگذار کلام معتزلی به طور عام دانست و تمام معتزله را پیروان وی به شمار آورد. اما در منابع ملل و نحل ،فقط عدهای از معتزله را واصلیه خوانده و عقاید خاصی را به ایشان نسبت دادهاند. مطابق نوشتۀ شهرستانی (ج 1، ص 46ـ 49)، اعتزال واصلیه مبتنی بر چهار قاعده بوده است: نفی صفات باری، قول به قدر، منزلت بینالمنزلتین، و حکم دربارۀ اختلاف سیاسی امیرالمؤمنین و محاربانش.
نفی صفاتِ زائد بر ذات از عقاید اصلی معتزله است. به زعم شهرستانی (ج 1، ص 46) واصل به نحو سطحی و فقط بر اساس اتفاق عقلا بر محال بودن وجود دو خدای قدیم، صفات علم و قدرت و اراده و حیات را نفی کرده است. اما در حقیقت، برخلاف گمان شهرستانی، واصل به سبب ناسازگاری وجود صفات قدیم با اصل اساسی معتزله، یعنی توحید، به انکار آن پرداخته است (جهانگیری، ص 20). وی برخلاف غیلان دمشقی (مقتول در 125) که تمام صفات ثبوتی را از خداوند نفی کرده، فقط بر نفی صفاتی تأکید کرده است که مثبت معنایی زاید بر ذاتاند (رجوع کنید به غرابی، ص 121).
قول به قدر، یعنی عقیده به اختیار انسان، واصل را از پیشوایان قدریه ساخته است. هرچند معبد جهنی و غیلان دمشقی در قول به قدر بر واصل سبقت دارند، وی بیش از همه دربارۀ آن سخن گفته و حتی بیش از تقریر قاعدۀ نفی صفات به تبیین آن پرداخته است. وی قدرت حادث انسان را فاعل افعالش میشناخته و انسان را بر همۀ اعمال خود قادر و نسبت به آنها مسئول میدانسته و البته معتقد بوده است که این قدرت را خدا به انسان میدهد. وی تأکید داشته که تکلیف مالایطاق محال است و در این خصوص مدعی ضرورت بوده و به آیات قرآن استناد میکرده است (شهرستانی، ج 1، ص 47؛ جهانگیری، 1383ش، ص 57ـ 60).
منزلت بینالمنزلتین هستۀ اندیشههای کلامی واصل و اساساً کلام معتزلی است. این قاعده معتزله را در برابر دیگر فرق اسلامی قرار داده و اظهار آن نیز سبب شکلگیری اعتزال شده است. ریشه و زمینۀ پیدایی این قاعده مسئلهای است که در کتابهای کلامی به مسئلۀ مرتکب کبیره معروف شده است. در دورۀ واصل، مسلمانان فرد مرتکب گناه کبیره را فاسق میخواندند. بیشتر ایشان فسق را منافی اسلام و ایمان نمیشمردند، اما خوارج فرد فاسق را کافر و مخلد در آتش میدانستند. واصل در این میان عقیده¬ای متفاوت با معاصرانش ظاهر ساخت. وی در مجلس درس حسن بصری جایگاه فاسق را منزلتی میان کفر و ایمان خواند (رجوع کنید به شهرستانی، ج 1، ص 48؛ نیز رجوع کنید به «منزلت بینالمنزلتین»*).
واصل دربارۀ این عقیده مباحثهها و محاجههای بسیاری کرده است (برای نمونه، رجوع کنید به ابنمرتضی، ص 144ـ 146). پس از وی نیز میان معتزله و مخالفانشان بحثهایی جدّی دربارۀ منزلت بینالمنزلتین درگرفته است (برای نمونه، رجوع کنید به خیاط، ص 164ـ 168). واصل معتقد بود که حکم خدا دربارۀ کافران یا منافقان یا مؤمنان بر مرتکب کبیره منطبق نمیگردد و چنین فردی در دنیا منزلتی میان کفر و ایمان دارد. دربارۀ منزلت چنین فردی در آخرت، از واصل یا موافقان وی نوشتهای باقی نمانده، اما طبق نوشتۀ مخالفانش، او معتقد بوده است که مرتکب کبیره اگر بدون توبه از دنیا برود، مانند کافران مخلد در آتش خواهد بود (رجوع کنید به بغدادی، ص 119). این مخالفان به همین سبب معتزله را به خوارج نسبت دادهاند (رجوع کنید به بغدادی، همانجا). حق آن است که واصل و دیگر معتزله، برخلاف خوارج، مرتکب کبیره را صریحاً تکفیر نمیکردند و در بسیاری عقاید دیگر هم مخالف عقاید خوارج بودند. از آنچه قاضی عبدالجبار (ص 235) دربارۀ مناظرات واصل با خوارج نقل کرده است نیز میتوان اختلاف نظر ایشان را دریافت.
دربارۀ اختلاف سیاسی امیرالمؤمنین علی ومحاربان آن حضرت گزارشهای متفاوتی از عقیدۀ واصل نقل شده است. به نظر ابنحزم (ج 4، ص 233) واصل و عدهای دیگر از معتزله بر آن بودند که علی علیهالسلام در جنگ با معاویه و خوارج بر حق بود، ولی دربارۀ جنگ جمل توقف میکردند و یکی از دو گروه را بدون تعیین آن خطاکار می دانستند (نیز رجوع کنید به آمدی، ص 314).
اینکه آیا توقف واصل فقط دربارۀ جنگ جمل بوده یا اطلاق داشته است، به درستی معلوم نیست. اشعری قمی (ص 10) و نوبختی (ص 12ـ 13) عقیدۀ وی را مطلق ذکر کردهاند. اما از ظاهر عبارات بغدادی (ص 119ـ 120)، اسفراینی (ص 63) و شریف جرجانی (ج 8، ص 379) برمیآید که توقف وی فقط دربارۀ گروههای درگیر در جنگ جمل بوده است. شهرستانی (ج 1، ص 49) جنگ صفّین را هم افزوده، ولی دربارۀ جنگ نهروان چیزی نگفته است. به هر حال، چون آثار واصل از بین رفته است و آنچه از وی میدانیم بیشتر از روی نوشتههای مخالفان اوست، اظهارنظر قطعی در این¬باره ممکن نیست، به ویژه آنکه وی با زیدیه مناسبات نزدیکی داشته (رجوع کنید به شهرستانی، ج 1، ص 155؛ ابنمرتضی، ص 142) و از سوی دیگر، مانند بیشتر معتزله، به بنیامیه نظر خوبی نداشته است.
واصل در اصول فقه نیز صاحب نظر بوده است و حتی بعید نیست که در تأسیس این علم با ابوحنیفه و پیروانش انباز بوده باشد (رجوع کنید به جاحظ به نقل از ابوهلال عسکری، ص 134ـ 135؛ نشار، ج 1، ص 426ـ 427). وی نخستین کسی است که چهار طریق برای شناخت حق معرفی کرده است: قرآن، خبر، عقل، اجماع. نیز نخستین کسی است که خبر را به دو قسم عام و خاص تقسیم کرده و گفته همچنان که خبر متباین با امر است، خبر عام هم متباین با خبر خاص است. وی در مسئلۀ نسخ معتقد بوده که نسخ فقط در امر و نهی است و در اخبار واقع نمیشود (ابوهلال عسکری، ص 134؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ص 234). به روایت ابوهلال عسکری (همانجا)، واصل نخستین کسی بوده که قائل به این قول شده است. احتمال دارد که واصل این قول را در برابر اصل بداء شیعه و اعتقاد ایشان به نسخ در اخبار اظهار کرده باشد (رجوع کنید به اشعری، ص39، 53). واصل در تفسیر معنای الفاظ محکم و متشابه در آیۀ 5 سورۀ آلعمران – که از مسائل مورد اختلاف اندیشمندان اسلامی بوده – عقیدۀ خاصی داشته است. وی مقصود از محکم را معصیتی دانسته که خداوند عذاب آن را اعلام کرده ، و مقصود از متشابه را معصیتی شمرده که خداوند بر عقاب به آن تصریح نکرده است (اشعری، ص 222ـ 223).
منابع : (1) سیفالدین آمدی، الامامۀ، چاپ محمد زبیدی، بیروت 1412/ 1992؛ (2) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالاحیاء الکتب العربیه، چاپ دوم، 1385/ 1965؛ (3) ابنحزم، الفصل فیالملل والاهواء والنحل، چاپ محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، بیروت 1405/ 1985؛ (4) ابنخلّکان؛ (5) ابنعبدربه، عقدالفرید، چاپ علی شیری، بیروت 1409/ 1989؛ (6) ابنعماد؛ (7) ابنمرتضی، کتابالمنیة والامل فی شرح الملل و النحل، چاپ محمدجواد مشکور، دمشق 1988؛ (8) ابنندیم؛ (9) ابوهلال عسکری، الاوائل، چاپ محمد المصری و ولید قصاب، دمشق 1975؛ (10) اسفراینی، التبصیر فیالدین، چاپ محمدزاهد کوثری و محمود محمد خضیری، بیروت چاپ دوم 1408/ 1988؛ (11) ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/ 1980؛ (12) اشعری قمی، المقالات والفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1360ش؛ (13) عبدالقاهر بغدادی؛ (14) الفرق بینالفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، مطبعةالمدنی [بیتا.]؛ (15) عبدالرحمن بدوی، مذاهبالاسلامیین، بیروت، چاپ سوم 1983؛ (16) عبدالحکیم بلبع، ادبالمعتزلة، قاهره 1959؛ (17) محسن جهانگیری، مجموعه مقالات، تهران 1383ش؛ (18) همو، «واصلبن عطا: بنیانگذار کلام اعتزال»، مجلۀ فلسفه، ش 12؛ (19) نشوان حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، تهران 1972؛ (20) ابوالحسین خیاط، کتابالانتصار و الرد علیابن الراوندی الملحد، چاپ نیبرگ، قاهره 1344/ 1925؛ (21) سیدمرتضی علمالهدی، امالی، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، قم 1325/ 1907؛ (22) شریف جرجانی، شرح المواقف، منشورات شریف رضی، قم 1325/ 1907؛ (23) شهرستانی، الملل و النحل، چاپ محمدسید کیلانی، بیروت 1406/ 1986؛ (24) عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال و طبقاتالمعتزلۀ، چاپ فؤاد سید، تونس چاپ دوم 1986؛ (25) علی مصطفی غرابی، تاریخ الفرقالاسلامیة، مصر 1948؛ (26) کعبی بلخی، باب ذکر المعتزلة من مقالات الاسلامیین، در عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال و طبقاتالمعتزلة؛ (27) مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم چاپ دهم 1359ش؛ (28) ملطی، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، قاهره 1418/1997؛ (29) چاپ کوثری؛ (30) علی سامی نشار، نشأة الفکرالفلسفیة فی الاسلام، قاهره چاپ سوم 1384/ 1965؛ (31) نوبختی، فرقالشیعة، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف 1355/ 1936؛ (32) جلال همایی، غزالینامه، تهران 1342ش.
/ محسن جهانگیری/