responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6822

 

خانلرميرزا ، خانلرميرزا، ملقب به احتشامالدوله، از حاكمان دوره قاجار و پسر عباسميرزا نايبالسلطنه. از تاريخ تولد و آغاز زندگى او اطلاع چندانى در دست نيست. او به دستور محمدشاه حاكم يزد شد (خاورى شيرازى، ج 2، ص 1069ـ 1070) و تا 1255 در آنجا بود. در اين سال، حاكم كرمان و برخى نواحى سيستان شد (سپهر، ج 2، ص 742). در 1256، بهسبب خشونتش در شهر كرمان، مردم بر وى شوريدند (هدايت، ج10، ص 249؛ خورموجى، ص 28؛ احمدى كرمانى، ص 77) و او در ارك حكومتى محصور شد. شاه او را خلع كرد و به پايتخت فراخواند (سپهر، ج 2، ص750). خانلرميرزا در 1257 حاكم همدان شد (هدايت، ج10، ص 255، 263ـ 264؛ سپهر، ج 2، ص 764) و در شعبان 1264 به حكومت مازندران منصوب گرديد (رجوع کنید به احتشامالدوله، ص 215؛ سپهر، ج 3، ص 997).

هنگامىكه ناصرالدينشاه براى تاجگذارى از تبريز راهى تهران بود، وى درصدد برآمد به تهران برود. او در سياهدهن قزوين (تاكستان امروزى) به اردوى ناصرالدينشاه رسيد و تا كرج شاه را همراهى كرد. در اين شهر، شاه جديد حكومت بروجرد و سيلاخور را به او تفويض كرد (احتشامالدوله، ص 216؛ سپهر، ج 3، ص 998ـ999؛ خورموجى، ص 54ـ55؛ صديقالممالك، ص100). ورود او به بروجرد با فتنه و آشوب طوايف بيرانوند در سيلاخور سفلا و جماعت سرلك بختيارى در جاپَلَق و كَمَره همزمان شد. خانلرميرزا با سپاه اندكى كه داشت آنان را سركوب كرد. آشوب ديگرى هم در همان سال در بروجرد اتفاق افتاد كه خانلرميرزا آن را نيز سركوب و قلعه دهكرد را فتح نمود (رجوع کنید به احتشامالدوله، ص 217ـ219؛ سپهر، ج 3، ص 999ـ1000).

او سپس درصدد ايجاد نظم در سيلاخور بختيارى برآمد. در آن منطقه، افراسيابخان باجلان قدرت گرفته بود. وى در عاشورآباد قلعهاى بسيار مستحكم ساخته و به نام خود سكه ضرب كرده بود (خورموجى، ص 55). خانلرميرزا چون نمىخواست آسيبى به مردم وارد شود، درگيرى را به مصلحت ندانست و حكومت باجلان را به افراسيابخان واگذار كرد (احتشامالدوله، ص220ـ221).

خانلرميرزا در 1265 امراى ياغى بختيارى و باجلان و سيلاخور را دستگير كرد و به تهران فرستاد (همان، ص 221ـ222، 224ـ226؛ سپهر، ج 3، ص 1087؛ خورموجى، ص 79ـ80). پس از آن، در دو نوبت، به تأديب خواجهخانجان خان موگويى از لرهاى چهارلنگ بختيارى رفت كه در قلعه فَهره خودسرى مىكرد. هرچند كه خانلرميرزا قلعه را محاصره و برخى را نيز دستگير كرد، اما خانجانخان موفق به فرار شد. خانلرميرزا پس از فتح قلعه، دستور داد آن را با خاك يكسان كنند (احتشامالدوله، ص 228ـ229؛ سپهر، ج 3، ص 1087ـ1088؛ خورموجى، ص80). بدينترتيب خانلرميرزا توانست در ميان طوايف بروجرد و مناطق اطراف آن نظم و امنيت برقرار كند كه رضايت خاطر مردم را در پى داشت (رجوع کنید به حسنعلىافشار، ص 78).

خانلرميرزا در عيد قربان 1266، از سوى ناصرالدين شاه مأمور نظم بخشيدن به گلپايگان و خوانسار شد (احتشامالدوله، ص 232؛ سپهر، ج 3، ص 1116ـ1117). سپس در 1267، ناصرالدينشاه حكومت گلپايگان و خوانسار را به او واگذار كرد (احتشامالدوله، ص 233؛ اعتمادالسلطنه، ص 59؛ قس سپهر، ج 3، ص 1117). او سپس در نيزار ساوه و خلجستان به ديدار شاه رفت و در آنجا شاه انتظام امور فريدن را هم به او واگذار كرد (احتشامالدوله؛ سپهر، همانجاها). همچنين، خانلرميرزا به دستور ميرزاتقىخان اميركبير، فراريان فوج سربندى را تنبيه كرد (خوزستان و لرستان در عصر ناصرى، ص 28).

ناصرالدينشاه در همان سال (1267) حكومت لرستان و خوزستان را نيز، علاوه بر مناطق قبلى، به او واگذار كرد. خانلرميرزا برادرش، ايلدرمميرزا، را از سوى خود مأمور حكومت لرستان كرد و خودش به خوزستان رفت و پس از رسيدگى به امور آنجا (از جمله تعمير پل شوشتر و دستور ايجاد سدى در هويزه/ حويزه به نام سد ناصرى)، به خرّمآباد رفت (روزنامه وقايع اتفاقيه، ش 11، ص 2؛ احتشامالدوله، ص234ـ236، 243، 247؛ سپهر، ج 3، ص 1171ـ 1172؛ خورموجى، ص 109؛ خوزستان و لرستان در عصر ناصرى، ص 34). وى در خرّمآباد به آبرسانى شهر توجه كرد و در مدت دو ماه از تنگ رباط، كه يك و نيم فرسخ با شهر فاصله داشت، نهرى به خرّمآباد كشيد كه به نهر ناصرى معروف شد. خانلرميرزا پس از آن، در 23 ربيعالآخر وارد دزفول شد (احتشامالدوله، ص 235). او در خوزستان و لرستان نيز اشرار بختيارى را تنبيه كرد و احمدخان بختيارى، سركرده آنان، را دستگير نمود و از او التزام گرفت كه ديگر به فتنه و جمعآورى سلاح و نيرو نپردازد. اميركبير از خانلرميرزا خواست كه براى از بين بردن مركز شرارت بختياريها، قلعه را ويران كند، اما او اين خواسته را انجام نداد (خوزستان و لرستان در عصر ناصرى، ص 28ـ29). در اواخر 1267، با انتشار اخبار بركنارى ميرزاتقىخان اميركبير، برخى طوايف سگوند، جودكى، دِلْفان و سلسله، متعرض كاروانهاى راه دزفول و خوزستان شدند. خانلرميرزا به سركوبى آنان پرداخت و نصيرخان جودكى را دستگير و زندانى كرد، اما پس از آنكه پسر نصيرخان جودكى حاكمانى را كه او تعيين كرده بود كشت، خانلرميرزا نيز نصيرخان جودكى را به قتل رساند (احتشامالدوله، ص 239؛ رجوع کنید به سپهر، ج 3، ص 1173ـ1175؛ خورموجى، ص 109ـ110).

در صفر 1268، خانلرميرزا لقب احتشامالدوله گرفت (روزنامه وقايع اتفاقيه، ش 44، ص 2). در اين سال، وى از جانب ميرزاآقاخان نورى مأموريتهايى يافت، از جمله همكارى با ميرزاجعفرخان مشيرالدوله در تعيين سرحدات مرزى، همكارى با انگليسيها در اكتشافات باستانشناسى و حفر چاه در شوش و جلوگيرى از برقرارى تماس بين طوايف پشتكوه و مأموران تعيين سرحدات (خوزستان و لرستان در عصر ناصرى، ص40ـ41، 46ـ49). باتوجه به تنوع طوايف لر و عرب در خوزستان و لرستان و نيز هممرز بودن اين دو منطقه با كشور عثمانى، بخش ديگرى از كارهاى خانلرميرزا مراقبت از تحريكات دولت عثمانى در مرزها و سركوبى شرارتهاى برخى طوايف بود (رجوع کنید به همان، ص 56، 89ـ90). خانلرميرزا در شعبان 1270، شيخجابرخان نصرالملك (پدر شيخخزعل، حاكم خرمشهر) را كه به فساد و اغتشاش متهم شده بود، دستگير نمود و بهجاى او شيخفارِس (شيخالمشايخ قبيله كعب) را حاكم خرمشهر كرد (همان، ص 103ـ104).

در صفر 1273، ناصرالدينشاه از خانلرميرزا خواست كه به استحكام و تقويت مرز بپردازد (همان، ص 175). پس از چندى دولت مركزى ايران از حركت چند كشتى انگليسى به سوى خليجفارس و نيت دولت انگليس به جنگ با دولت ايران آگاه شد، لذا ميرزا آقاخان نورى در 17 صفر، در نامهاى به خانلرميرزا، از وى خواست كه با نيروهاى خود به همراه فوج بهادران زرندى و كزازى به خرمشهر برود (همان، ص 176ـ177).

در 17 ربيعالآخر 1273، دولت انگلستان به ايران اعلان جنگ كرد. نيروهاى انگليسى ابتدا وارد بوشهر شدند و سپس در هفتم جمادىالآخره بهسوى برازجان حركت كردند (همان، ص180ـ181)، اما در نبرد با سپاه ايران متحمل خسارات و ناچار به عقبنشينى به بوشهر شدند. همزمان در فرانسه، نماينده انگلستان با وساطت ناپلئون، با فرخخان امينالدوله، سفير ايران، مشغول مذاكرات صلح درباره هرات و وقايع جنوب ايران بود. ازاينرو، انگليسيها براى اينكه به هنگام صلح فاتح به حساب بيايند با كشتيهايشان به خرمشهر رفتند (پولاك، ج 2، ص 31ـ32). خانلرميرزا كه از مذاكرات صلح امينالدوله در پاريس مطّلع شد، با وجود هشدارهاى صدراعظم درباره توان نظامى انگليسيها، شيوه نظامى مناسبى اتخاذ نكرد (رجوع کنید به هدايت، ج10، ص 758ـ760؛ سپهر، ج 3، ص1420؛ پولاك، ج 2، ص 32). در آخر رجب 1273، نيروهاى دريايى انگلستان با 44 كشتىِ مجهز به تعداد زيادى توپ در آبهاى خرمشهر پهلو گرفت و اردوى خانلرميرزا را گلولهباران كرد (هانت، ص 247؛ سپهر، ج 3، ص 1422). شدت خسارات به حدى بود كه خانلرميرزا متوجه بىنتيجه بودن جنگ شد و چارهاى جز عقبنشينى نداشت (خورموجى، ص 211). وى در دوم شعبان 1273 به اهواز عقب نشست و در ششم شعبان در شوشتر اقامت كرد و نيروهاى انگليسى هم تا اهواز بدون مقاومت پيشروى كردند (سپهر، ج 3، ص 1425ـ1426).

خانلرميرزا در 1274 مأمور محافظت از مرز ايران و عثمانى و سركوب طغيان طايفه كاكاوند شد (خوزستان و لرستان در عصر ناصرى، ص 197ـ198). وى در 1275 از حكومت لرستان، بروجرد و خوزستان بركنار و به حكومت اصفهان منصوب شد (روزنامه وقايعاتفاقيه، ش 441، ص 1؛ اعتمادالسلطنه، ص 53). امنيت راهها و مراقبت از مرزها، ساختن كاروانسرا، سركوبى اشرار، كشت آزمايشى نيشكر، ايجاد تسهيلات براى دريافت ماليات از ايلات و طوايف و يكسانسازى اوزان از جمله كارهاى او در دوران حكومتش در نواحى خوزستان، لرستان و بروجرد بود (رجوع کنید به روزنامه وقايع اتفاقيه، ش50، ص 4، ش 55، ص 3، ش 62، ص 3، ش 199، ص 2، ش 252، ص 4).

شروع حكومت او در اصفهان با خشكسالى مصادف شد كه قحطى و گرانى به همراه داشت. مردم اصفهان اين خشكسالى را نتيجه سوءسلامت خانلرميرزا مىدانستند و به همين دليل، اين قحطى و گرانى به گرانى خانلرميرزايى معروف شد (مهدوى، ج 1، ص 327). شاه در 1276 حكومت بروجرد را ضميمه حكومت اصفهان نمود و به خانلرميرزا واگذار كرد (رجوع کنید به روزنامه وقايع اتفاقيه، ش 467، ص 7).

خانلرميرزا به هنگام حكومت در اصفهان بيمار بود (پولاك، ج 2، ص 74). فرهادميرزا معتمدالدوله هم در نامهاى كه به فرخخان امينالدوله نوشته به ناخوشى و بيمارى وى اشاره كرده است (رجوع کنید به امينالدوله غفارى، قسمت 4، ص 69). خانلرميرزا در اواسط شوال 1278 در تهران درگذشت (روزنامه دولت عليه ايران، ش520، ص 8؛ خورموجى، ص 289). وى همواره مدعى حكومت جاهاى بزرگ بود. او را عاشقپيشه و بسيار خسيس توصيف كردهاند (رجوع کنید به حسنعلى افشار، ص 137؛ خاورى شيرازى، ج 2، ص1070).


منابع:
(1) خانلرميرزا احتشامالدوله، سرگذشت خانلرميرزا احتشامالدوله قاجار، چاپ صفر اميرى، در گنجينه بهارستان : مجموعه 9 رساله در تاريخ دوره قاجار، ج 2، به كوشش سعيد ميرمحمدصادق، تهران: كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراى اسلامى، 1387ش؛
(2) يحيى احمدى كرمانى، فرماندهان كرمان، چاپ محمدابراهيم باستانى پاريزى، تهران 1354ش؛
(3) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، در چهل سال تاريخ ايران، چاپ ايرج افشار، ج 1، تهران: اساطير، 1363ش؛
(4) فرخبن مهدى امينالدوله غفارى، مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امينالدوله، قسمت 4، چاپ كريم اصفهانيان، تهران 1354ش؛
(5) حسنعلى افشار، سفرنامه لرستان و خوزستان (اراك، بروجرد، خرمآباد، دزفول و شوشتر): رويدادهاى شاهمُرد (1264ه .ق)، چاپ حميدرضا دالوند، تهران 1382ش؛
(6) فضلاللّهبن عبدالنبى خاورى شيرازى، تاريخ ذوالقرنين، چاپ ناصر افشارفر، تهران 1380ش؛
(7) محمدجعفربن محمدعلى خورموجى، حقايقالاخبار ناصرى، چاپ حسين خديوجم، تهران 1344ش؛
(8) خوزستان و لرستان در عصر ناصرى: به روايت فرمانهاى ناصرالدين شاه، مكاتبات اميركبير و ميرزا آقاخان نورى با احتشامالدوله، چاپ منوچهر احتشامى، با همكارى آزيتا لقايى و فاطمه معزى، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1383ش؛
(9) روزنامه دولت عليّه ايران، ش 520، 27 شوال 1278؛
(10) روزنامه وقايع اتفاقيه، ش 11، 15 جمادى الآخره 1267، ش 44، 10 صفر 1268، ش 50، 23 ربيعالاول 1268، ش 55، 28 ربيعالآخر 1268، ش 62، 17 جمادىالآخره 1268، ش 199، 2 ربيعالاول 1271، ش 252، 18 ربيعالاول 1271، ش 441، 31 ذيحجه 1275، ش 467، غره ذيحجه 1276؛
(11) محمدتقىبن محمدعلى سپهر، ناسخالتواريخ: تاريخ قاجاريه، چاپ جمشيد كيانفر، تهران 1377ش؛
(12) ابراهيمبن اسداللّه صديقالممالك، منتخبالتواريخ، تهران 1366ش؛
(13) مصلحالدين مهدوى، بيان سُبُل الهداية فى ذكر اعقاب صاحب الهداية، يا، تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير، قم 1367ش؛
(14) رضاقلىبن محمدهادى هدايت، ملحقات تاريخ روضةالصفاى ناصرى، در ميرخواند، ج 8ـ10؛


(15) George Henry Hunt, Outram & Havelock's Persian compaign, to which is prefixed a summary of Persian history, an account of various differences between England and Persia, and an inquiry in to the origin of The late war, by George Townsend, London 1858;
(16) Jakob Eduard Polak, Persien: das land und seine Bewohner, Leipzig 1865.

/ سيد سعيد ميرمحمدصادق /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6822
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست