responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6813

 

خان خانان ، خان خانان، ميرزاعبدالرحيم (نيز معروف به ميرزاخان)، دولتمرد و شاعر فارسىگوى شبهقاره هند در قرن دهم و يازدهم. نياكانش از طايفه بهارلو* بودند. پدرش، محمدبيرمخان/ بيرامخان (پسر سيفعلىبيگ) كه نسبش به ميرزاجهانشاه مىرسيد، در شانزده سالگى به خدمتِ همايونشاه بابرى درآمد و از خواص آن پادشاه به شمار مىرفت. همايونشاه، بيرمخان را خان خانان خطاب مىكرد. فرزند بيرمخان در 14 صفر 964 در لاهور متولد شد (هروى، ج 2، ص 425؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 371؛ حليم، ص 59، 62، 93) و اكبرشاه نام عبدالرحيم را براى او انتخاب كرد (حليم، ص 94). پس از كشتهشدن بيرمخان در 968، اكبرشاه سرپرست عبدالرحيم شد و مولانا محمدامين اَنْدْجانى، قاضى نظامالدين بدخشى، حكيم على گيلانى، علامه فتحاللّه شيرازى، وجيهالدين گجراتى، حكيم ميرابوالفتح گيلانى و راجا مانسينگ را به تربيت او گماشت (فريدبن معروف بَكَّرى، ج 1، ص 31؛ حليم، ص 74ـ75، 94ـ97). سپس اكبرشاه، ماهبانو، دختر شمسالدين محمد اَتْكهخان و خواهرخان اعظم ميرزاكوكه، را به همسرى او درآورد (فريدبن معروف بَكّرى، همانجا؛ حليم، ص 102).

عبدالرحيم در فتح گجرات شركت داشت و در اين فتح اكبرشاه او را در قلب لشكر كه جايگاهى مهم و مخصوص براى امراى بزرگ و باتجربه بود جاى داد (نهاوندى، ج 1، ص 797؛ حليم، همانجا). در 981، عبدالرحيمخان با لشكرى از سوى اكبرشاه در جنگ سرنال شركت كرد و پيروز شد (فريدبن معروف بكّرى، ج 1، ص 116ـ117؛ نهاوندى؛ حليم، همانجاها). در 984، اكبرشاه او را به صدارت گجرات گماشت و در همان سال نيز وى مأمور خدمت در ميوار شد و در 989، مقام ميرعرضى (عرضبيگى) يافت و رَنْتَمبور تيول او شد (حليم، ص 102ـ103). در 990، عبدالرحيمخان به اتابكى شاهزاده سليم (جهانگير) رسيد (صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 694؛ حليم، همانجا). در اواخر 991 تا اوايل 992، عبدالرحيمخان از سوى اكبر، مأمور سركوب سلطان مظفر گجراتى شد. پس از پيروزى، اكبر به عنوان پاداش او را خان خانان لقب داد و به منصب پنجهزارى ترفيع داد (هروى، ج 2، ص 375ـ379؛ عليمحمدخان بهادر، ج 1، ص 158ـ162).

در 998، خانخانان منصب وكالت يافت و جونپور تيول او گرديد (بداؤنى، ج 2، ص 260؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 696ـ697). در 998 ملتان و بَكّر، به جاى جونپور، تيول او شد و وى مأمور تسخير تَتّه در ولايت سند گشت (هروى، ج 2، ص 412؛ بداؤنى، ج 2، ص 261؛ محمدمعصوم بكرى، ص250ـ251). در سال 1001، خانخانان سند را جزو قلمرو بابريان نمود (هروى، ج 2، ص 416ـ417، ج 3، ص 521). در 1002، به دستور اكبرشاه به جانب دكن رفت و شاهزاده دانيال پسر اكبرشاه همراه او شد. خانخانان قبل از حركت به سوى دكن، در نامهاى از راجا علىخان، حاكم خانديش، خواست كه به اطاعت اكبر درآيد. راجا علىخان در پاسخ، هدايايى ارزنده براى او فرستاد و از پادشاه بابرى ابراز اطاعت كرد (نهاوندى، ج 2، ص 470، 477ـ478). در آنزمان، چاند بىبىسلطان* سلطنت دكن را در دست داشت. او به خانخانان پيشنهاد صلح داد. خانخانان و همراهانش به اين شرط كه جز احمدنَگَر، تمام مناطق نظامشاهيان به عنوان تاوان به اكبرشاه واگذار شود، صلح را پذيرفتند و سپس در نزديكى بالاپور، شهر جديدى به نام شاهپور بنا كردند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 479ـ481). در 1008، شاهزاده دانيال همراه خانخانان كه آتاليق (اتابك) او شده بود، مأمور تسخير قلعه احمدنگر شد. آنها در 1009 قلعه احمدنگر را تصرف كردند و به حكومت نظامشاهيان* در احمدنگر پايان دادند (رجوع کنید به علّامى، ج 3، ص 774ـ775؛ نهاوندى، ج 2، ص 495ـ499؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 701ـ702).

پس از درگذشت اكبرشاه، جهانگير، جانشين او، خانخانان را مأمور فرونشاندن شورش حكام دكن كرد. در 1017، شاهزاده پرويز (پسر جهانگير)، ميرزاآصفخان جعفر، مانسينگ و خانجهان لودى* مأمور كمك به خانخانان شدند ولى كمتجربگى شاهزاده پرويز و آغاز فصل باران به شكست سپاهيان آنها و از دست رفتن احمدنگر انجاميد. جهانگير كه خانخانان را مسبب شكست مىپنداشت، در 1018 وى را فرا خواند و به آگره فرستاد، تا اينكه در سال 1021، چون شاهزاده پرويز همچنان در سركوبى شورشيان ناكام مانده بود، جهانگير از خانخانان دلجويى كرد. همچنين، او را به منصب شش هزارى ترفيع داد، قنوج و كالپى را در تيول وى و فرزندانش قرارداد و او را بار ديگر به دكن فرستاد. خانخانان در 1025، با شاهزاده خرّم (شاهجهان)، ملك عنبر حبشى را شكست داد و سرزمينهاى از دست رفته را پس گرفت (صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 702ـ703، 706؛ آزاد، ص 625ـ627). جهانگير پس از آنكه شاهعباس صفوى در 1031 قندهار را تصرف كرد، خان خانان و شاهزاده خرّم را براى بازپس گرفتن قندهار به دربار طلبيد. شاهزاده خرّم كه از انتخاب پرويز به وليعهدى ناخرسند بود، از رفتن نزد شاه خوددارى كرد ولى همراه خانخانان به ماندو و سپس به برهانپور رهسپار گرديد (فريدبن معروف بكّرى، ج 1، ص 48ـ49). در 1032، آنان در دكن با سپاهيان شاهزاده پرويز (وليعهد) و مهابتخان (از سرداران) روبهرو شدند. خانخانان پيشنهاد صلح نمود كه شاهزاده خرّم و پرويز پذيرفتند. چون خان خانان نزد شاهزاده پرويز رفت، مهابتخان او را در بند كرد. شاهزاده خرّم نيز به سوى بنگال رفت. در 1033، چون دارابخان (پسر خانخانان) در خدمت شاهزاده پرويز بود، به دستور جهانگير، سرش را بريدند (همان، ج 1، ص 48ـ52؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 706ـ708). سرانجام در 1036، جهانگير خانخانان را از بند رهانيد و استان قنوج را به عنوان تيول و صد هزار روپيه نقد به او اعطا نمود و بارِ ديگر او را خانخانان لقب داد (فريدبن معروف بكّرى، ج 1، ص 58؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 708).

نورجهان بيگم، ملكه جهانگير، كه از شورش مهابتخان ناراضى بود، پس از تأييد جهانگير، خانخانان را به سركوبى مهابتخان فرستاد؛ اما وى در لاهور بيمار شد و اندكى بعد در 1036، در دهلى فوت كرد. جسدِ وى در مقبره همسرش، در نزديكى مقبره همايون، پادشاه بابرى، در دهلى به خاك سپرده شد (فريدبن معروف بكّرى، ج 1، ص 59ـ60؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 708ـ709).

به گفته صمصامالدوله شاهنوازخان (ج 1، ص 709ـ711)، گرچه پدر خانخانان از اماميه بود، اما خودش اهل تسنن بود. او همواره به طور پنهانى يا آشكار به درويشان و علما كمك مالى مىكرد و در شجاعت و سخاوت و دانش و تدبير سرآمد روزگار بود. خان خانان در دهلى، لاهور، آگره، برهانپور، احمدآباد، گجرات، و بندرسورت ساختمانهاى مجلل و بناهاى عمومى مانند حمام، سرا، كاريز، كتابخانه و باغ احداث كرد. همچنين سه كشتى به نامهاى رحيمى، كريمى و سالارى براى حجاج بيتاللّه و زوار مدينه ساخت و مخارج هر سه كشتى را شخصاً پرداخت. او شهر يا ديه جهانگيرپوره را بنا كرد (نهاوندى، ج 2، ص 601ـ602، 606ـ607؛ حليم، ص 213ـ215).

ميرزاعبدالرحيم خانخانان فاضل، زيرك، علمدوست و شاعرى توانا بود. او عربى، فارسى، تركى چغتايى، سنسكريت، هندى و سندى را به خوبى مىدانست، علاوه بر آن، گويا به توصيه اكبرشاه، زبانهاى اروپايى را هم فراگرفته بود. او كه در استخراج مادّه تاريخ مهارت داشت، از يازده سالگى شعر مىسرود و «رحيم» يا «رحيمى» تخلص مىكرد. اشعار وى رباعى، قطعه و غزليات ساده و روان است. اگرچه از سبكِ هندى پيروى مىكرد، اغلب اشعارش از پيچيدگى، مضامين دور از ذهن و عبارات عاميانه خاص اين سبك به دور است (رجوع کنید به نهاوندى، ج 2، ص 559، 562، 592؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، همانجا؛ حليم، ص 243، 298ـ309؛ صفا، ج 5، بخش 1، ص 473ـ474). خانخانان ديوانِ اشعار نيز داشت كه در دست نيست، اما اشعارِ وى در تذكرهها و كتبِ تاريخ آمده است (رجوع کنید به نهاوندى، همانجاها). او در 998، بابرنامه (رجوع کنید به بابر*، ظهيرالدين محمد) را از تركى چغتايى به فارسى ساده و روان برگرداند و به اكبر عرضه نمود. نامههايى از خانِخانان با دو گونه نثر ساده و متكلف به جامانده است (رجوع کنید به صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 696ـ697؛ براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به حليم، ص 119، 243ـ256). خانخانان كتابخانه مجهزى داشت كه شمار كتابهاى آن نزديك به كتابخانه سلطنتى (حدود 000، 24 جلد) بود و در آن كتابهايى متعدد در رشتههاى مختلف وجود داشت. همچنين صدها كتاب به امر وى با تذهيب مخصوص كتابت گرديد كه برخى از آنها هم اكنون در كتابخانههاى معتبر شبهقاره و ايران موجود است (حليم، ص 319ـ321).

خانِ خانان در گسترش ادب و هنر در شبهقاره بسيار كوشيد و فضلا در خدمتش بودند (رجوع کنید به امين احمد رازى، ج 1، ص 462). او از بزرگترين مشوقان شعرا، اديبان، نقاشان و خطاطان زمانِ خود بود و بسيارى از شاعران نامآور سده دهم و يازدهم از جمله نظيرى نيشابورى، شكيبى اصفهانى، عرفى شيرازى، محتشم كاشانى و ملك قمى از بخششهاى او برخوردار شدند. مدايح پراكندهاى نيز در مدح وى در دست است (رجوع کنید به امين احمد رازى، همانجا؛ حليم، ص 323ـ435؛ صفا، همانجا).


منابع:
(1) محمدحسين آزاد، دربار اكبرى، لاهور 2001؛
(2) امين احمد رازى، هفتاقليم، چاپ جواد فاضل، تهران (بىتا.)؛
(3) عبدالقادربن ملوكشاه بداؤنى، منتخبالتواريخ، تصحيح احمد على صاحب، چاپ توفيق ه . سبحانى، تهران 1379ـ1380ش؛
(4) فريدبن معروف بَكَّرى، ذخيرة الخوانين، چاپ معينالحق، كراچى 1961ـ1974؛
(5) محمدمعصوم بكرى، تاريخ سند، المعروف به تاريخ معصومى، چاپ عمربن محمد داودپوته، بمبئى 1938؛
(6) حسين جعفر حليم، شرح احوال و آثار عبدالرحيم خانخانان و خدمات او براى پيشرفت ادبيات فارسى، اسلامآباد 1371ش؛
(7) ذبيحاللّه صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج 5، بخش 1، تهران 1363ش؛
(8) صمصامالدولهشاهنوازخان، مآثرالامرا، كلكته 1888ـ1891؛
(9) ابوالفضلبن مبارك علّامى، اكبرنامه، چاپ آغا احمدعلى، كلكته 1877ـ1886؛
(10) عليمحمدخان بهادر ديوان گجرات، مرآت احمدى، چاپ عبدالكريمبن نور محمد و رحمةاللّهبن فتحمحمد، چاپ سنگى بمبئى 1306ـ1307؛
(11) عبدالباقى نهاوندى، مآثر رحيمى، چاپ محمد هدايت حسين، كلكته ( 1924)ـ 1931؛
(12) احمدبن محمد مقيم هروى، طبقات اكبرى، چاپ بى. دى و محمد هدايت حسين، كلكته 1927ـ( 1935).

/ شكيل اسلم بيگ/

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6813
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست