responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6788

 

خالصى ، خالصى، مهدى، عالم مبارز امامى قرن چهاردهم. نام او محمدمهدى نيز ذكر شده است (ميرحامد حسين، ج 1، ص 163؛ حسين على محفوظ، ص 90). پدرش حسين (متوفى 1312) و جدش عبدالعزيز (متوفى 1286) از عالمان كاظمين و خالص (شهرى در شرق بغداد) بودند (رجوع کنید به امين، ج10، ص 157؛ صفىپورى، ذيل «خلص»).

مهدى در 1276 در كَرْخ، از توابع كاظمين، به دنيا آمد. علوم دينى را در كاظمين، نجف و سامرا نزد پدرش و عالمانى چون عباس جَصّانى (متوفى 1306)، محمدحسينكاظمى (متوفى 1308)، ميرزا حبيباللّه رشتى* (متوفى 1312)، ميرزا محمدحسن شيرازى (متوفى 1312) و آخوند ملامحمدكاظم خراسانى* (متوفى 1329) فراگرفت (حرزالدين، ج 3، ص 147؛ امين، همانجا؛ موسوى اصفهانى، ج 2، ص 123ـ124؛ كفائى، ص 139). او در كاظمين به تدريس فقه و اصول و كلام پرداخت و سالها بعد به مرجعيت و شهرت رسيد (رجوع کنید به حرزالدين، ج 3، ص 148). خالصى در كاظمين مدرسهاى دينى با نام مدرسةالزهراء تأسيس كرد و براى تدريس، از عالمانى مانند شيخ حسين رشتى (متوفى 1348) دعوت كرد (همانجا؛ موسوى اصفهانى، ج 2، ص 125). در منابع از شاگردان او نامى برده نشده است.

خالصى در جنگ جهانى اول (1914ـ1918) همگام با مرجع بزرگ شيعه، ميرزا محمدتقى شيرازى* (متوفى 1338)، و شمارى ديگر از علما، برضد انگليسيها فتواى جهاد صادر كرد (ياسرى، ص 9؛
امين، همانجا). او در 1337 در پى دعوت ميرزاى شيرازى براى مشاوره درباره نهضت مبارزه با استعمار به كربلا عزيمت كرد. در 1338، به درخواست سيد ابوالقاسم كاشانى* به بهانه نظارت بر امور زوّار، كه از كاظمين به كربلا مىرفتند، به كاظمين رفت. سپس از آنجا به بغداد رفت و رهبرى انقلاب ضد استعمارى مردم عراق را برعهده گرفت (وردى، ج 5، قسم 1، ص 62؛
آلفرعون، ص 142ـ143؛
صادقى تهرانى، ص 41). فتواى او مبنى بر وجوب بذل مال در راه جهاد و وجوب مصادره اموال تخطىكنندگان از پرداخت آن، مخالفتهايى را در پىداشت، زيرا برخى آن را مُهر تأييدى بر عمل تركهاى عثمانى مىدانستند كه به نام وظيفه دوران جنگ، به مصادره اموال مردم مىپرداختند (وردى، ج 4، ص 130).

خالصى براى صدور فتوايى مشترك از جانب علماى كاظمين درباره جهاد در برابر استعمارگران تلاش كرد، ولى به نتيجهاى نرسيد و به شيوه پيشين خود (يعنى مبارزه مسلحانه برضد انگليس) ادامه داد (همانجا؛
گلشن ابرار، ج 1، ص 501). وى با همراهى فرزندش محمد (متوفى 1383؛
رجوع کنید به خالصىزاده*، محمد) و برخى ديگر، رهبرى جناح چپ جنگ را در منطقه بصره (به مركزيت حويزه) برعهده گرفت (حرزالدين، همانجا؛
علوى، ص 67؛
نفيسى، ص 86). پس از ناكامى مجاهدان عراقى و در پى موافقت بريتانيا با استقلال عراق و تشكيل حكومت ملى، خالصى به بغداد بازگشت و در سخنرانيهاى خود به تحليل و افشاى توطئههاى سياسى پرداخت (حرزالدين، همانجا؛
غروى، ج 2، ص 486؛
صادقى تهرانى، ص 95؛
ميربصرى، ص 266).

خالصى در 1339 پس از درگذشت شيخالشريعه اصفهانى، از مراجع تقليد شيعيان شد (آلفرعون، ص 512ـ 513؛
وردى، ج 6، قسم 1، ص 43) و پذيرفتن مناصب حكومتى را حرام دانست. او در همان سال پس از تشكيل حكومت مستقل در عراق، با اميرفيصل، حاكم عراق (متوفى 1352)، بيعت كرد؛
مشروط بر اينكه استقلال عراق را حفظ كند و آن را از سلطه بيگانگان دور نگهدارد و به تأسيس مجلس نمايندگان پايبند باشد (لانگريگ، ج 1، ص 217؛
آلفرعون، ص 516، 532؛
وردى، ج 6، قسم 1، ص 110؛
عبدالرزاق حسنى، 1384، ص 280ـ281). خالصى در 1340 رياست كنفرانس كربلا را برعهده گرفت كه در آن، حمله وهابيان به عراق محكوم شد (عبدالرزاق حسنى، 1380ـ1388، ج 1، ص 59، 69ـ70؛
نيز رجوع کنید به رهيمى، ص 245ـ247).

خالصى پس از پاي بند نماندن فيصل به شروط بيعتنامه و انعقاد معاهده با انگلستان در 1340/1922، كه در آن مفهوم قيمومت گنجانده شده بود (لانگريگ، ج 1، ص 229، 231؛
نيز رجوع کنید به بزّاز، ص 148ـ150)، بيعت مردم عراق با فيصل را ملغا اعلام كرد (وردى، ج 6، قسم 1، ص 176؛
رهيمى، ص 255ـ 261). هنگامى كه دولت درصدد تشكيل مجلس نمايندگان برآمد تا معاهده مزبور را رسمى كند، تعدادى از علماى بزرگ از جمله خالصى، فتاوايى شديداللحن در تحريم انتخابات صادر كردند (لانگريك، ج 1، ص 236، پانويس 19؛
وردى، ج 6، قسم 1، ص 203؛
سليم حسنى، ص 39؛
رهيمى، ص260). آنان در اين فتواها خواستار لغو نظام استعمارى، خروج مستشاران انگليسى، بازگشت تبعيدشدگان، آزادى بيان و اجازه تأسيس احزاب سياسى شدند (منتشاشويلى، ص 234؛
رهيمى، همانجا).

به گفته محمدرضا طبسى (ص 65ـ66)، خالصى با آنكه مجلس وقت عراق را فرمايشى مىدانست، حضور نمايندگانى از شيعيان را در مجلس و دولت لازم مىشمرد. او در پى تهديد مرزهاى شمالى عراق از سوى تركيه، فتوايى مبنى بر تحريم دفاع از عراق در مقابل تركيه صادر كرد (لانگريگ، ج 1، ص 232؛
وردى، ج 6، قسم 1، ص 213ـ214؛
سليم حسنى، ص 38؛
رهيمى، ص 267). در 1320ش، بهرغم تلاش ملك فيصل براى متقاعد ساختن خالصى به تغيير دادن فتواى پيشينش، او بار ديگر به تحريم انتخابات فتوا داد (وردى، ج 6، قسم 1، ص 216ـ217) و در كاظمين تظاهراتى برضد فيصل بر پا ساخت. سرانجام خالصى و فرزندانش حسن و على، نوه برادرش علىنقى خالصى و يكى از يارانش به نام سلمان قطيفى دستگير و به بصره تبعيد شدند (وردى، ج 6، قسم 1، ص 218ـ221، 224ـ227؛
عبدالرزاق حسنى، 1380ـ1388، ج 1، ص 131؛
رهيمى، ص 272).

تبعيد خالصى اعتراض مردم را در شهرهاى مختلف از جمله بغداد، نجف و كاظمين در پىداشت (رجوع کنید به وردى، ج 6، قسم 1، ص 227ـ228). سپس او و همراهانش به جدّه تبعيد شدند (حبيبآبادى، ج 6، ص 2147). در 1320ش، به درخواست دولت ايران، خالصى پس از انجامدادن مراسم حج راهى ايران شد (آقابزرگ طهرانى، 1404، قسم 3، ص 1160؛
موسوى اصفهانى، ج 2، ص 123؛
عبدالرزاق حسنى، 1380ـ 1388، ج 1، ص 134). در مراسم استقبال مردم بوشهر، او هدف ترور نافرجام مردى انگليسى قرار گرفت. سپس به شيراز و اصفهان رفت و براى ملاقات با سيد ابوالحسن اصفهانى* (متوفى 1325ش/1365) و ميرزا محمدحسين نائينى* (متوفى 1315ش/1355) كه به حمايت از او عراق را ترك كرده بودند، راهى قم شد. خالصى در 1321ش با علماى يادشده درباره چگونگى ادامه مبارزه اختلافنظر پيدا كرد و به مشهد رفت (وردى، ج 6، قسم 1، ص 245ـ248؛
موسوى اصفهانى، همانجا). برخى، سبب رفتن وى را به مشهد، درخواست دولت ايران پس از پخش شايعهاى در جرايد اروپايى مبنى بر نقش خالصى در تحريك به قتل ايمبرى (كنسول ايالات متحده امريكا در تهران) دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به قزوينى، ص 41).

خالصى در مشهد حزبى با نام «جمعية استخلاص الحرمين الشريفين و بينالنهرين» تأسيس كرد و از مسلمانان كشورهاى اسلامى خواست كه با پيوستن به آن، اماكن مقدس حجاز و عراق را از وجود كافران پاك كنند. او كه پيشتر در سفرش به قم فتوا داده بود دولت ايران مىتواند زكات و خمس را براى نيروهاى مسلح مسئولِ حفاظت از مرزها صرف كند، در خراسان فتوا به جواز استفاده از اموال موقوفه امام رضا عليهالسلام براى رفع نيازهاى مالى دولت داد. اين دو فتوا همراه با فتواى وى مبنى بر جايزنبودن برگزارى جشن عيد نوروز در آن سال به دليل اشغال سرزمينهاى مقدس مسلمانان به دست دشمنان، مخالفتهاى برخى از رجال دينى را در پىداشت. حتى شايع كردند كه او بهائى است، زيرا عيد نوروز در آن سال مصادف با سالگرد مرگ عباسافندى، يكى از سران بهائيان، بود. از اينرو، چندين تظاهرات در موافقت و مخالفت با خالصى برگزار شد. سرانجام او كه به دليل اهانتهاى مختلف، سخت آزردهخاطر شده بود، تصميم گرفت به تهران برود، اما پس از ابراز ندامت و اصرار مردم مشهد، همانجا ماند (وردى، ج 6، قسم 1، ص 248ـ251).

خالصى را مردى زاهد، آراسته به اخلاق نيكو، كمحرف و اغلب اوقات متبسم وصف كردهاند (براى نمونه رجوع کنید به موسوى اصفهانى، ج 2، ص 124). او در 16 فروردين 1304 از دنيا رفت (همان، ج 2، ص 125؛
غروى، ج 2، ص 486) و در دارالحفاظ، نزديك مرقد امام رضا عليهالسلام، به خاك سپرده شد (حرزالدين، ج 3، ص 150؛
امين، ج10، ص 157).

آثار مهم مهدى خالصى عبارتاند از: عَناوينالاصول يا العَناوين (بغداد 1342)؛
حاشيه بر كفايةالاصول آخوند خراسانى (بغداد 1328)، كه اولين حاشيه چاپشده بر كفايه به شمار مىرود؛
مختصر الرسائل العمليّة و الاصولالدينية، كه بخش اول آن در 1343 در مشهد چاپ شده است (بروكلمان، >ذيل<، ج 2، ص 839؛
آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 15، ص 350، ج 20، ص 197؛
فضلى، ص 24، 40)؛
القواعدالفقهية (چاپ اول: خراسان 1343)؛
الدَّرارى اللامِعات فى شرح القَطَرات و الشَذَرات (بغداد 1331)، كه حاشيهاى است بر كتاب الطهارة والوقف و الرضاع اثر آخوند خراسانى؛
رساله عمليه او با نامِ الشَّريعةُ السَمحاء فى احكام سيّدِالاَنْبياء (بغداد 1339)؛
رساله فقهىِ (اثبات) تَداخلُ الاَغسال (بغداد 1342)؛
الوَجيزَة فى المواريث (بغداد 1341)؛
المتنجِّس الجافّ لايُنجِّس؛
رساله الحِسام البَتّار فى جهاد الكُفّار كه در جريده صَدَىالاسلام بغداد چاپ شد (آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 1، ص 87، ج 4، ص 17، ج 14، ص 186، ج 17، ص 188، ج 25، ص 52؛
عواد، ج 3، ص 250؛
موسوى اصفهانى، ج 2، ص 124ـ125؛
حرزالدين، ج 3، ص 149ـ150؛
فياض، ص 151)؛
اثر كلامىِ بيان تصحيفالمِنحة الالهية عن النَفثة الشيطانية، ردّيهاى بر ترجمه عربى ملخصِ شهابالدين محمود آلوسى (متوفى 1270) از كتاب تحفه اثناعشريه، تأليف عبدالعزيز دهلوى (متوفى 1239) در رد عقايد شيعه اماميه (آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 3، ص 177)؛
حاشيهاى بر الالفية شهيد ثانى (بغداد 1341)؛
و اشعارى در ادبيات عرب (عواد، همانجا؛
حبيبآبادى، ج 6، ص 2146ـ2147؛
امين، ج 10، ص 157). همچنين برخى آثار و آراى فقهى او نقد شدهاند (از جمله رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، 1403، ج 1، ص 87، ج 5، ص 194، ج 15، ص 238).

راضى و محمدصادق از جمله برادران خالصى بودند. راضى در 1274 در كاظمين به دنيا آمد، همراه با پدر و برادرانش به نجف رفت و پس از فراگيرى ادبيات عرب، فقه و اصول به كاظمين بازگشت، اما بعد از درگذشت عباس جَصّانى، استادش در كاظمين، مجددآ به نجف بازگشت و نزد محمدحسين كاظمى و ميرزا حبيباللّه رشتى فقه و اصول خواند. سپس در درس ميرزاى شيرازى در سامرا حاضر شد و پس از فوت او به كاظمين بازگشت و به نشر احكام و تدريس و اقامه نماز جماعت پرداخت (امين، ج 6، ص 444؛
آقابزرگ طهرانى، 1404، قسم 2، ص 717ـ718).

راضى خالصى، عالمى مشهور در عراق بود و تبحر او را در علوم عقلى و نقلى، فصاحت لسان و بلاغت كلام و نيز حافظه قوىاش را ستودهاند (براى نمونه رجوع کنید به موسوى اصفهانى، ج 2، ص 126ـ127). عبدالحسين بغدادى (متوفى 1325ش/ 1365)، عيسى اَعرجى، مهدى جَرقومى (متوفى 1339)، عبدالحسين و على (فرزندان محمدتقى تسترى كاظمى) از شاگردان وى بودند (امين، ج 6، ص 445). راضى در 1347 در كاظمين از دنيا رفت و همانجا به خاك سپرده شد. فرزند وى، مرتضى، پس از وى عهدهدار اقامه جماعت گرديد (موسوى اصفهانى، ج 2، ص 127ـ128).

برخى از آثار راضى خالصى عبارتاند از: شرح معالم الاصول حسنبن زينالدين عاملى، حاشيه بر قوانينالاصول ابوالقاسم قمى، حاشيه بر الرسائل شيخ انصارى؛
رسالههاى متعدد فقهى؛
و منظومهاى در فقه (رجوع کنید به امين، همانجا).

محمدصادق خالصى نيز از علما و ائمه جماعت كاظمين بود. نورالدينبن حامد واعظى (متوفى 1391) از شاگردان وى بود. او در 1341 در كاظمين از دنيا رفت و همانجا مدفون شد (آقابزرگ طهرانى، 1404، قسم 2، ص 868؛
حسينى اشكورى، ج 2، ص 855).


منابع:
(1) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بيروت 1403/1983؛
(2) همو، طبقات اعلامالشيعة: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد، قسم 1ـ4، 1404؛
(3) فريق مزهر آلفرعون، الحقائق الناصعة فى الثورة العراقية سنة 1920 و نتائجها، بغداد 1415/1995؛
(4) امين؛
(5) عبدالرحمان بزّاز، العراق من الاحتلال حتى الاستقلال، بغداد 1967؛
(6) محمدعلى حبيبآبادى، مكارم الآثار، ج 6، اصفهان 1364ش؛
(7) محمد حرزالدين، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم 1405؛
(8) سليم حسنى، رؤساء العراق : 1920ـ1958ه ، دراسة فى اتجاهات الحكم، لندن 1413/1992؛
(9) عبدالرزاق حسنى، تاريخ الوزارات العراقية، صيدا1380ـ1388؛
(10) همو، الثورة العراقية الكبرى، (لبنان ? 1384)؛
(11) حسين على محفوظ، «البيوتات العلمية»، در موسوعةالعتبات المقدسة، تأليف جعفر خليلى، ج10، جزء3، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407/1987؛
(12) احمد حسينى اشكورى، تراجم الرجال، قم 1414؛
(13) عبدالحليم رهيمى، تاريخ الحركة الاسلامية فى العراق: الجذور الفكرية و الواقع التاريخى (1900ـ 1924)، بيروت 1985؛
(14) محمد صادقىتهرانى، نگاهى به تاريخ انقلاب اسلامى 1920 عراق و نقش علماى مجاهد اسلام، قم : دارالفكر، (بىتا.)؛
(15) عبدالرحيمبن عبدالكريم صفىپورى، منتهىالارب فى لغة العرب، چاپ سنگى تهران 1297ـ1298، چاپ افست 1377؛
(16) محمدرضا طبسى، «مصاحبه با آيتاللّه حاجشيخ محمدرضا طبسى»، حوزه، سال 6، ش 4 (مهر و آبان 1368)؛
(17) حسن علوى، الشيعة و الدولة القومية فى العراق: 1914ـ 1990، قم: دارالثقافة للطباعة و النشر، (بىتا.)؛
(18) كوركيس عواد، معجمالمؤلفين العراقيين فى القرنين التاسع عشر و العشرين، بغداد 1969؛
(19) محمد غروى، مع علماءالنجف الاشرف، بيروت 1420/1999؛
(20) عبدالهادى فضلى، دروس فى اصول فقه الامامية، (بيروت) 1420؛
(21) عبداللّه فياض، الثورة العراقية الكبرى سنة 1920، بغداد 1975؛
(22) محمد قزوينى، «وفيات معاصرين»، يادگار، سال 3، ش 5 (دى 1325)؛
(23) عبدالحسين مجيد كفائى، مرگى در نور: زندگانى آخوند خراسانى، تهران 1359ش؛
(24) گلشن ابرار: خلاصهاى از زندگى اسوههاى علم و عمل از ثقةالاسلام كلينى تا آيةاللّه خامنهاى، تهيه و تدوين جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم، قم: معروف، 1379ش؛
(25) استيون همزلى لانگريگ، العراق الحديث: من سنة 1900 الى سنة 1950، تاريخ سياسى، اجتماعى، و اقتصادى، ترجمة و تعليق سليم طه تكريتى، بغداد 1988؛
(26) آلبرت منتشاشويلى، العراق فى سنوات الانتداب البريطانى، ترجمة هاشم صالح تكريكى، بغداد 1978؛
(27) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن الوديعة فى تراجم اشهر مشاهير مجتهدى الشيعة، او، تتميم روضات الجنات، بغداد ?( 1348)؛
(28) ميربصرى، اعلام السياسة فى العراق الحديث، لندن 1987؛
(29) ميرحامد حسين، خلاصة عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، بقلم على حسينى ميلانى، قم 1404ـ1408؛
(30) عبداللّه فهد نفيسى، دور الشيعة فى تطور العراق السياسى الحديث، بيروت 1405؛
(31) على وردى، لمحات اجتماعيّة من تاريخالعراق الحديث، بغداد 1969ـ1979، چاپ افست (قم )1371ش؛
(32) عبدالشهيد ياسرى، البطولة فى ثورة العشرين، نجف 1386/1966؛


(33) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litterature, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.

/ زحل حسينى آهق /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6788
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست