responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6693

 

حيره ، حيره، شهرى باستانى در عراق، در نزديكى شهر باستانى بابِل* كه شهر كوفه در جنوب آن تأسيس شد.

1) جغرافيا و تاريخ. حيره در َ27 ْ44 طول شرقى و َ 1 ْ32 عرض شمالى قرار داشت و جزو سواد* عراق و از مداين هفتگانه اين كشور در اقليم سوم بود (رجوع کنید به ادريسى، ج1، ص379؛ حمداللّه مستوفى، ص 40، 44؛ >اطلس جامع جهان تايمز<، نقشه 35). رود كافر (يا حيره)، منشعب از رودخانه فرات، شهر حيره را سيراب مىكرد. اين شهر موقعيت جغرافيايى و زيستمحيطى مناسبى داشت، چرا كه از يكسو به رود فرات و درياچهاى كه بعدها درياچه نجف خوانده شد، نزديك بود و از سويى ديگر، در حاشيه و مرز بيابانهاى شام و جزيرةالعرب قرار داشت (رجوع کنید به امين، ج 11، ص 377؛ نقشه عمومى خاورميانه). حيره در تاريخ و ادبيات عرب نيز به داشتن آب و هواى سالم، زمينهاى حاصلخيز، باغهاى پرميوه، و جويبارهاى زياد شهره و مَثل بود (رجوع کنید به ابنفقيه، ص 262؛ حمزه اصفهانى، ص 97؛ بكرى، 1992، ج 1، ص 360؛ نيز رجوع کنید به مهران، ص 580). ابوعبيد بكرى (متوفى 487؛ 1364ـ1371، ج 2، ص 479) نوشته است حيره بهترين آب و هوا و حاصلخيزترين زمين و گواراترين آب را دارد و داراى زمستان سرد و تابستان بسيار گرم است تا حدى كه مردم پردههاى منازل خود را از بيم آتش گرفتن بر اثر وزيدن بادهاى گرم برمىدارند.

درباره نام و ريشه حيره ميان مورخان و زبانشناسان اختلافنظر وجود دارد (جوادعلى، ج 3، ص 155؛ مهران، ص 578). برخى واژه حيره را عربى و از ريشه حَيَرَ دانستهاند (رجوع کنید به ابنمنظور؛ زَبيدى، ذيل «حير»؛ غنيمه، ص 11؛ عبدالغنى، ص 9) و برخى ديگر بر اين باورند كه اصل حيره آرامى است و واژه سريانى حرتا، حيرتا، حيرته و حيرتو، به معناى اردوگاه و اقامتگاه، از آن مشتق شده و حيره معادل واژه حاشير/ حاصير در زبان عبرى است (رجوع کنید به جوادعلى، ج 3، ص 155ـ 156؛ غنيمه، همانجا؛ مهران، ص 578ـ579؛ نيز رجوع کنید به صالح احمد على، 1960، ج1، ص73؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه). در برخى نوشتههاى تاريخى سريانى، حرتا به صورت «حيرتا دى طيايه» بهمعناى حيره عرب و «حيرتو دى نعمان دبيث بورسويى» به معناى حيره نعمان در سرزمين پارس، آمده است (جوادعلى، ج 3، ص 156ـ157؛ مهران، ص 579ـ 580؛ عبدالغنى، ص 13). چنين به نظر مىرسد كه واژه حيره آرامى و حير عربى هر دو از يك اصل سرچشمه مىگيرند (رجوع کنید به غنيمه، همانجا).

مورخان و جغرافىنويسان به دليل وسعت، بزرگى و ساختمانهاى آباد و زيباى حيره، صفاتى چون روحاء و بيضاء به اين شهر دادهاند (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 185؛ ابوالفداء، ص 298؛ نيز رجوع کنید به ابنفقيه، ص 181؛ جوادعلى، ج 3، ص 1581). به حيره و كوفه به سبب مجاورت حيرتان نيز گفته شده است (رجوع کنید به ياقوت حموى، 1965، ج 2، ص 375؛ نيز رجوع کنید به ماجد عبداللّه شمس، ص 44). علاوه بر حيره مشهور كه منسوبان به آن حيرى و حارى ناميده مىشوند (رجوع کنید به ياقوت حموى، 1846، ص 150؛ همو، 1965، همانجا)، سه موضع ديگر به همين نام وجود داشتند: محلهاى بزرگ در نيشابور، روستايى در فارس و شهركى در نزديكى عانه در شمال غربى بغداد (رجوع کنید به مقدسى، ص 25، 315، 329، 336، 424؛ بكرى، 1364ـ1371، ج 2، ص 478؛ ياقوت حموى، 1846، همانجا).

ساكنان حيره از ديرباز شامل سه گروه تنوخيهاى مهاجر، مسيحيان عرب و افراد قبايل مختلف بودند. تنوخيها مجموعهاى از قبايل چادرنشين يمنى بودند كه به اطراف رود فرات رفته و در نواحى حيره مقيم شده بودند (رجوع کنید به طبرى، ج 1، ص 612، ج 2، ص 43؛ حمزه اصفهانى، ص 86؛ نيز رجوع کنید به تنوخ*). مسيحيان عرب كه به آنان عبّاد مىگفتند، شهرنشينانِ تابع پادشاهان ساسانى و جزو باسوادترين و برجستهترين طبقات جامعه بودند كه در علم و صنعت و پزشكى و زبانهاى خارجى مهارت داشتند (رجوع کنید به جوادعلى، ج 3، ص 171؛ غنيمه، ص 16ـ 17). قبايل پراكنده عرب نيز از چهارده قبيله (از جمله مَذْحَج، حمير، طئ و كلب) و گروههايى از نبطيان بودند و به آنها احلاف مىگفتند (رجوع کنید به طبرى، ج 2، ص 43؛ ياقوت حموى، 1965، ج 2، ص 378؛ نيز رجوع کنید به غنيمه، ص 16ـ18). عدهاى ايرانى نيز در حيره ساكن بودند (ابنفقيه، ص 162؛ غنيمه، ص 18؛ صالح احمد على، 1960، ج 1، ص 75؛ نيز رجوع کنید به قسطر، ص 36ـ37).

پيشينه. تاريخ دقيق تأسيس حيره و بنيانگذار آن به طور قطعى معلوم نيست (غنيمه، ص 11). به نظر برخى مورخان، حيره به دستور بُختُنَصَّر* پادشاه بابل، تأسيس شده (رجوع کنید به طبرى، ج 1، ص 609، ج 2، ص 43؛ حمزه اصفهانى، ص 86؛ ياقوت حموى، 1965، ج 2، ص 376) و برخى ديگر بناى اين شهر را به اردوان اول (حك : ح 211ـ ح 191ق م) پادشاه نبطيان (يا اشكانيان) نسبت دادهاند (رجوع کنید به ياقوت حموى، 1965، همانجا؛ نيز رجوع کنید به جوادعلى، ج 3، ص 161؛ مهران، ص 578). به گفته ياقوت حموى (1965، ج 2، ص 379)، پس از بختنصَّر حيره ويران شد و شهر انبار عمارت يافت، اما در زمان عمروبن عدى*(رجوع کنید به ادامه مقاله) حيره دوباره آباد گرديد.

با وجود روايات متعدد درباره تاريخ بناى حيره، نخستين نوشته مستند و قطعى كه در آن نام حيره به صورت حيرتا ديده شده، متعلق به 132 ميلادى است (رجوع کنید به جوادعلى، ج 3، ص 157؛ مهران، همانجا؛ نيز رجوع کنید به عنانى، ص 35؛ عبدالعزيز حميد، ص 3). پس از آن، مالكبن فهم اَزْدى در منطقه ميان حيره و انبار، به مدت بيست سال بر تنوخيان چادرنشين، معروف به عرب حومه، فرمان راند و نخستين فرمانرواى تنوخى حيره شناخته شد (رجوع کنید به ابنقتيبه، ص 645؛ يعقوبى، ج 1، ص 208؛ مسعودى، مروج، ج 2، ص 213ـ214). پس از كشته شدن مالك بن فهم به دست پسرش عمرو، حكومت به عمرو و به روايتى به جَذِيمةالأبرش* رسيد. ظاهرآ جذيمه نخستين حاكمى بود كه حيره را مركز حكومتش قرار داد (رجوع کنید به ابنقتيبه، همانجا؛ ابنفقيه، ص 181؛ طبرى، ج 1، ص 613ـ614). با مرگ جذيمه (احتمالا در 268 ميلادى)، حكومت به خواهرزادهاش عمروبن عَدى رسيد. عمروبن عدى كه نخستين حاكم لخميان* حيره به شمار مىآيد، تا 288 ميلادى حكومت كرد و پس از مرگ او، حكومت تا 328 در دست پسرش امرئ القيس البدء (اول)، مشهور به ملك، بود (ابنقتيبه، ص 646؛ يعقوبى، ج 1، ص 209).

نعمان اول (حك: 405ـ433 ميلادى) معروف به اَعور يا سائح، پسر امرئالقيس دوم، يكى از مشهورترين فرمانروايان حيره بود كه در گسترش شهر كوشيد (رجوع کنید به مسعودى، تنبيه، ص 241؛ نيز رجوع کنید به خالدالعسلى، 2002، ج 1، ص 129؛ همو، 1392، ص 695). نعمان نزد شاهان ساسانى منزلت والايى داشت، تا حدى كه يزدگرد اول فرزندش بهرام گور را به وى سپرد تا در حيره پرورش يابد كه همين امر باعث شد تا نعمان دو كاخ معروف خورنق* و سدير را براى شاهزاده ايرانى بسازد (ابنقتيبه، ص 647؛ دينورى، ص 55؛ يعقوبى، همانجا؛ حمزه اصفهانى، ص 88ـ89).

پس از نعمان اول، فرزندش منذر اول سپس نعمان دوم، اسود و منذر دوم حاكم حيره شدند و آنگاه ابويعفر علقمهبن مالك به فرمان قباد ساسانى به حكومت حيره تعيين گرديد (حمزه اصفهانى، ص 89ـ90). در دوران حكومت امرئالقيس سوم (حك : 507ـ514 ميلادى)، قلعه و دو كاخ صنبر و عُذيب در حيره ساخته شد (همان، ص 90ـ91؛ نيز رجوع کنید به غنيمه، ص 163ـ165).

يكى ديگر از مشاهير فرمانروايان لخمى حيره، منذر سوم مشهور به منذربن ماءالسماء (حك: 514ـ 563 ميلادى) بود. او در 529 ميلادى، به دليل نپذيرفتن مرام و عقيده مزدكى، از سوى قباد از حكومت بركنار گرديد و به جايش، حارثبن عمروبن حجر كندى تعيين شد ولى دو سال بعد انوشيروان ساسانى مجددآ منذر را به فرمانروايى حيره بازگرداند، كه تا زمان مرگش همچنان فرمان راند. همسر مسيحى منذر، هند دختر حارثبن عمروبن حجر كندى، دير معروف هند كبرى را ساخت. منذر سوم در مصاف با سپاه حارث اعرجبن جبله غسانى، فرمانرواى عرب شام، كشته شد و به روايتى حيره در پى اين شكست غارت گرديد (رجوع کنید به ابنقتيبه، ص 647ـ648؛ حمزه اصفهانى، ص 91؛ نيز رجوع کنید به احمد امين، ج 1، ص 22).

پس از قتل منذر سوم، فرزندش عمرو سوم كه در تاريخ به نام مادرش به عمروبن هند* مشهور است، به فرمانروايى حيره رسيد (رجوع کنید به طبرى، ج 2، ص 104؛ حمزه اصفهانى، ص 93ـ94؛ بكرى، 1992، ج 1، ص 350). با مرگ عمروبن هند و سپرى شدن دوره حكومت كوتاهمدت چند حاكم در حيره، واپسين حاكم مشهور لخميان، ابوقابوس نعمانبن منذر* معروف به نعمان سوم، به حكومت رسيد. در اين دوره، شعر و ادبيات در حيره رونق بسيارى يافت، به طورى كه جمع زيادى از شعراى بزرگ چون نابغه ذبيانى، مُنخّل يشكرى و حسّانبن ثابت در دربار وى جمع مىشدند و پاداش مىگرفتند (رجوع کنید به ابنقتيبه، ص 648ـ649؛ نيز رجوع کنید به سيدعبدالعزيز سالم، ص 277؛ شطى، ص 83ـ89).

پس از جنگ ذوقار*، خسروپرويز اداره حيره را به فردى به نام آزاذبه همذانى سپرد كه حدود هفده سال (تا 631 ميلادى) در اين شهر حكومت كرد (رجوع کنید به طبرى، ج 2، ص 213؛ ابناثير، ج 1، ص 491).

رويدادها و وقايع پيش از اسلام حيره نشاندهنده اهميت اين شهر است. همچنين، چون پيش از اسلام، حيره شهر مرزى ميان قلمرو ساسانى و روم از يك سو و ساسانيان با حكومتهاى عرب جزيرةالعرب از سوى ديگر بود، جايگاه ويژهاى در ميان شهرهاى منطقه داشت (رجوع کنید به صالح احمد على، 1989، ص 9؛ هاشم يحيى ملاح، ص 219، 241ـ242؛ غنيمه، ص 1).

در منابع تاريخى رواياتى از پيامبر صلىاللّهعليهوآلهوسلم نقل شده كه در آنها به حيره و فتح آن در آينده اشاره شدهاست (رجوع کنید به بلاذرى، ص 341؛
طبرى، ج 2، ص 569). حيره در آغاز فتوحات مسلمانان در عراق، چند بار ميان مسلمانان و سپاه ساسانى دست به دست شد. در سال 13، خالدبن وليد*، سردار سپاه اسلام، با مردم حيره در مقابل پرداخت جزيه صلح كرد، ولى وقتى كارگزار ساسانى حيره از خبر صلح مردم مطّلع شد، در رأس لشكرى به جنگ مسلمانان رفت و شكست خورد. در پى آن، مردم حيره كه تعدادشان بالغ بر ششهزار نفر بود با مسلمانان صلح كردند (بلاذرى، ص 339ـ342؛
بكرى، 1992، ج 1، ص 225).

در سال 14، سپاه اسلام به فرماندهى جريربن عبداللّه بجلى* به حيره رفت و سپاه ساسانيان را شكست داد (رجوع کنید به بلاذرى، ص 353ـ357؛
نيز رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 185ـ194). در اواخر سال 16 نيز سعدبن ابىوقاص پس از جنگ جلولاء* به حيره رفت (بلاذرى، ص 370). در دوره اسلامى، موقعيت حيره اعتبار بيشترى براى آن به وجود آورد، چرا كه اين شهر از يك سو در مسير كوفه به بغداد و دمشق و از سوى ديگر در مسير بغداد به مكه قرار داشت (رجوع کنید به ابنخرداذبه، ص 99؛
حِمْيَرى، ص 207). قبايل و كاروانها نيز از اين موقعيت ممتاز بهره مىبردند (رجوع کنید به غنيمه، ص 224). به همين دليل، بسيارى از جغرافىدانان و مورخان بخش مستقلى از تأليفات خود را به اين شهر اختصاص دادهاند (براى نمونه رجوع کنید به ابنقتيبه، ص 645ـ650؛
يعقوبى، ج 1، ص 208ـ215؛
طبرى، ج 1، ص 609 به بعد؛
مسعودى، مروج، ج 2، ص 212ـ230).

تأسيس اردوگاه و سپس شهر كوفه* (احتمالا از سال 17) سرآغاز افول حيره بود، چرا كه بيشتر مردمش به اين شهر كوچ كردند و از سنگ و آجر كاخها و ديرهاى حيره براى ساخت خانههاى خود بهره جستند كه اين امر بهتدريج موجب ويرانى و خرابى حيره شد (رجوع کنید به ابنحوقل، ص 239؛
مسعودى، مروج، ج 2، ص 230؛
نيز رجوع کنید به غنيمه، ص12؛
صالح احمد على، 1989، ص 22). از زمان شكوفايى كوفه، تحولات و رويدادهاى شهر حيره تا حد زيادى متأثر از كوفه بود. حيره در دوران امويان نيز تا حدودى مسكونى بود (رجوع کنید به عنانى، ص 41). پيش از ويرانى، وقايع متعددى در دوران اموى و عباسى در حيره روى داد. آب و هواى خوب و قرار داشتن در مسير بغداد ـ مكه موجب شد تا اين شهر همواره مورد توجه حكام عباسى قرار گيرد. از رويدادهاى اين شهر در قرن اول، ورود شبيب خارجى در سال 76 به آنجا بود؛
وى هنگام خروج پل شهر را خراب كرد (طبرى، ج 6، ص 239). در 180 هارونالرشيد*، پنجمين خليفه عباسى، مدتى در حيره سكونت كرد و خانههايى در آنجا ساخت (رجوع کنید به همان، ج 8، ص 266ـ267). به گفته مسعودى (مروج، ج 2، ص 230) و بكرى (1992، ج 1، ص 360)، حيره در زمان معتضد عباسى (حك 279:ـ289) ويران شد، اما ظاهرآ دوباره بازسازى گرديد.

در 315، باديهنشينان به حيره يورش بردند و آن را غارت كردند و لذا مقتدر عباسى لشكرى فرستاد و آنها را از حيره دور ساخت (ابناثير، ج 8، ص 180). پس از آن حيره رو به ويرانى كامل گذاشت و ساكنانش روز به روز كمتر شدند تا اينكه در اواسط سده چهارم، به طور كامل ويران شد (د.اسلام، همانجا؛
غنيمه، ص 15؛
ماجد عبداللّه شمس، ص 44).

حيره به سبب داشتن كاخها، ديرها و ديگر آثارش اهميت فراوانى نزد باستانشناسان دارد. در ميان مجموعه آثارى كه از شهر حيره و اطراف آن به دست آمده است، دو كاخ خورنق* و سَدير مهمترند (رجوع کنید به سيدعبدالعزيز سالم، ص 302). كاخ سدير كه تصحيف عبارت فارسى «سه دل» (يا سه در) است، نزديك خورنق قرار داشت. به جز ايندو، قصرهاى طين، فِرس، زوراء، حمر، عُذيب، صنبر، ابىخصيب، عدسيين (نخستين محلى است كه مسلمانان در عراق فتح كردند)، ابيض و سنداد نيز شهرت داشتند (ياقوت حموى، 1965، ج 2، ص 375؛
غنيمه، ص 23ـ26؛
سيدعبدالعزيز سالم، ص 303ـ305). از ميان ديرهاى حيره، ديرالجماجم و دير ابنوضّاح معروفتر بودند (رجوع کنید به غنيمه، ص 43ـ47؛
سيدعبدالعزيز سالم، ص 305ـ307). در سده چهاردهم، باستانشناسان عراقى، انگليسى و ژاپنى حفرياتى در حيره كردند و گزارشهايى از اين حفريات منتشر ساختند (رجوع کنید به جوادعلى، ج 3، ص 160؛
صالح احمد على، 1989، ص 10؛
عبدالعزيز حميد، ص 3ـ9؛
محمودعلى، ص 29).

بزرگان بسيارى به اين شهر منسوباند، از جمله اَكثمبن صيفى، حاجببن زراره، حارثبن ظالم، قيسبن مسعود، عمربن شرير كلبى، عمروبن معدى كرب*، خالدبن جعفر (رجوع کنید به سمعانى، ج 2، ص 297ـ300؛
ياقوت حموى، 1965، ج 2، ص 379؛
سيدعبدالعزيز سالم، ص 298ـ299).


منابع:
(1) ابناثير؛
(2) ابنحوقل؛
(3) ابنخرداذبه؛
(4) ابنفقيه؛
(5) ابنقتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛
(6) ابنمنظور؛
(7) اسماعيلبن على ابوالفداء، كتاب تقويمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاريس 1840؛
(8) احمدامين، فجرالاسلام، ج 1، (قاهره ? 1933)؛
(9) محمدبن محمد ادريسى، كتاب نزهة المشتاق فى اختراقالآفاق، بيروت 1409/1989؛
(10) حسن امين، دائرةالمعارف الاسلامية الشيعية، بيروت 1422ـ1423/ 2001ـ2002؛
(11) عبداللّهبن عبدالعزيز بكرى، كتابالمسالك و الممالك، چاپ ادريان فان ليوفن و اندرىفرى، تونس 1992؛
(12) همو، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقّا، قاهره 1364ـ1371/ 1945ـ1951؛
(13) بلاذرى (بيروت)؛
(14) جوادعلى، المفصل فى تاريخ العرب قبلالاسلام، بيروت 1976ـ1978؛
(15) حمداللّه مستوفى، نزهةالقلوب؛
(16) حمزةبن حسن حمزه اصفهانى، تاريخ سنى ملوكالارض و الانبياء عليهمالصلاة و السلام، بيروت: دارمكتبة الحياة، (بىتا.)؛
(17) محمدبن عبدالمنعم حِمْيَرى، الروضالمعطار فى خبرالاقطار، چاپ احسان عباس، بيروت 1984؛
(18) خالدالعسلى، دراسات فى تاريخ العرب قبل الاسلام و العهود الاسلامية المبكرة، بغداد 2002؛
(19) همو، «العلاقات السياسية بينالمناذره و الغساسنة»، العرب، سال 6، ش 9 (ربيعالاول 1392)؛
(20) احمدبن داوود دينورى، الاخبارالطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر (1379/ 1959)، چاپ افست بغداد (بىتا.)؛
(21) محمدبن محمد زبيدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ج 11، چاپ عبدالكريم عزباوى، كويت 1392/1972، چاپ افست بيروت (بىتا.)؛
(22) سمعانى؛
(23) سيد عبدالعزيز سالم، تاريخالعرب فى عصرالجاهلية، (اسكندريه )1988؛
(24) عبدالفتاح شطى، شعراء امارةالحيرة فىالعصر الجاهلى، قاهره 1998؛
(25) صالح احمد على، محاضرات فى تاريخالعرب، ج 1، (بغداد) 1960؛
(26) همو، معالم العراق العمرانية: دراسة فى المعالم الجغرافية و السكانية مستندة علىالمصادر الادبية، بغداد 1989؛
(27) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(28) عبدالعزيز حميد، «آثار مدينةالحيرة العربية»، بينالنهرين، ش 65ـ 66 (1989)؛
(29) عارف عبدالغنى، تاريخالحيرة فى الجاهلية و الاسلام، دمشق 1993؛
(30) ابراهيم عنانى، «ظهور امارة الحيرة فىالتاريخ العربى و مجالهاالحضارى: العمران و الثقافة»، مجلةالمؤرخ العربى، ج 1، ش 5 (مارس 1997)؛
(31) يوسف رزقاللّه غنيمه، الحيرة: المدينة و المملكة العربية، بغداد 1936؛
(32) مناخيم ى. قسطر، الحيرة و مكة وصلتهما بالقبائل العربية، ترجمة يحيى جبورى، بغداد 1396/ 1976؛
(33) ماجد عبداللّه شمس، «حفريات مقبرةالحيرة»، سومر، ج 45، ش 1 و 2 (1987ـ1988)؛
(34) محمودعلى، «تنقيبات فىالحيرة»، سومر، ج 2، ش 1 (كانونالثانى 1946)؛
(35) مسعودى، تنبيه؛
(36) همو، مروج (بيروت)؛
(37) مقدسى؛
(38) محمد بيومى مهران، دراسات فى تاريخ العربالقديم، اسكندريه: دارالمعرفة الجامعية، (بىتا.)؛
(39) نقشه عمومى خاورميانه، مقياس 000، 750،1:3، تهران : گيتاشناسى، 1382ش؛
(40) محمدبن عمر واقدى، فتوحالشام، بيروت : دارالجيل، (بىتا.)؛
(41) هاشم يحيى ملاح، الوسيط فى تاريخ العرب قبلالاسلام، موصل 1414/ 1994؛
(42) ياقوت حموى، كتابالمشترك وضعا و المفترق صقعا، چاپ فرديناند ووستنفلد، گوتينگن 1846، چاپ افست بغداد (بىتا.)؛
(43) همو، كتاب معجمالبلدان، چاپ فرديناند ووستنفلد، لايپزيگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛
(44) يعقوبى، تاريخ؛


(45) EI2, s.v. "Al-Hira" (by A. F. L. Beeston and Irfan Shahid);
(46) The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005.

/ ستار عودى /



2) اوضاع فرهنگى و اجتماعى. وجود اقوام گوناگون در حيره تنوع لهجهها و زبان را نيز همراه داشت، مردم حيره زبان عربى را با لهجهاى ظاهرآ نزديك به نَبْطى سخن مىگفتند. با اين حال، بسيارى از مردم حيره به واسطه همسايگى با ايرانيان ساسانى و گستردگى مناسبات سياسى، ادارى و تجارى با آنان، با زبان فارسى نيز آشنا بودند. چنانكه برخى از مترجمان عربى ـ فارسى در هنگام فتوحات اسلامى از اهالى حيره بودند (براى نمونه رجوع کنید به طبرى، ج 3، ص 524).

گفته شده است كه برخى بزرگان حيره فرزندانشان را به مكتب مىفرستادند تا زبان و كتابت فارسى را ياد بگيرند (رجوع کنید به يعقوبى، تاريخ، ج 1، ص 212؛
ابوالفرج اصفهانى، ج 2، ص 101ـ102). شايد از همين راه، گروهى از فارسى آموختگان واسطه انتقال تمدن فارسى به حيره شدند. بخش بزرگى از تمدن يونانى و رومى نيز از راه ايران به ميان اعراب راه يافت، از جمله ظاهراً اسيران رومى هرمز اول (حك: 272ـ273) كه در حيره اسكان يافتند، از ميانجيان انتقال فرهنگ يونانى به اين منطقه بودهاند (رجوع کنید به احمد امين، ص 18). ساكنان حيره در كنار زبان عربى و فارسى، زبانهاى ديگرى چون آرامى، يونانى، سريانى و عبرى را نيز به كار مىبردند، چنانكه گفته شده است آشنايى مسيحيان نسطورى با زبان سريانى و يونانى به نفوذ فرهنگى آنان بهخصوص در علوم رايج در يونان و ترجمه بسيارى از كتب علوم و فلسفه از يونانى به سريانى منجر شد. آنان در طب و علوم طبيعى شهرت داشتند، برخى پزشكان نسطورى حيرى علاوه بر حيره، در ايران به طبابت اشتغال داشتند و پيشتازى شهرهاى بصره و كوفه، كه ميراثدار تمدن حيره بودند، در توليد علوم اسلامى، به سبب سابقه درخشان حيره دانسته شده است (رجوع کنید به همان، ص 28ـ29). حنينبن اسحاق* (اسحاقبن حنين* و حبيشبن حسناعسم دمشقى* از مترجمان برجسته حيرى در نهضت ترجمه بودند (رجوع کنید به ترجمه*) و همچنين گفته شده كه نضربن حارث داستانهاى رستم و اسفنديار و پادشاهان ايران را به حجاز منتقل كرده است (رجوع کنید به ابنهشام، ج 1، ص300، 358). به علاوه، بسيارى از كتب پهلوى را كه اغلب آنها تاريخى است، وارثان تمدن حيره ــيعنى عراقيان و به خصوص اهل كوفه و بصره ــ به عربى ترجمه كردهاند، از جمله خداينامه فى السِّيَر، كتاب التاج فى سيرة انوشروان و بسيارى ديگر كه ابنمقفع آنها را ترجمه كرد (ابننديم، ص 132).

محققان و مورخان عموماً درباره انتقال خط از حيره به حجاز اتفاقنظر دارند و گفته شده است كه اندكى پيش از اسلام، مردم عرب حجاز خط را از حيريان آموختند و اهل حيره نيز خط را از اهل انبار فراگرفته بودند (رجوع کنید به بلاذرى، ص 453؛
ابنرسته، ص 192؛
ابننديم، ص 7ـ8). همچنين گفته شده كه خط عربى از خط نبطى گرفته شده كه خود تغييريافتهاى از خط آرامى بوده است (رجوع کنید به بلاشر، ج 1، ص 58ـ65؛
بهار، ج 1، ص 93).

به نظر مىرسد حيره در سه حوزه شعر*، خطابه* و مَثَل* بر ادبيات عرب تأثير گذاشته باشد. از جمله در ذكر سخنان جذيمةالابرش* و افسانههايى درباره زَيّاد و خُوَرنق و سدير و سِنِمّار معمار و جز آنها. شعراى بسيارى از حيره برخاستند، اين شاعران يا در آنجا اقامت داشتند يا شاعرانى بودند كه از عربستان به حيره مىآمدند و حاكمان حيره آنان را گرامى مىداشتند (رجوع کنید به عبدالغنى، ص 365ـ465؛
شطى، ص 89ـ383؛
احمد امين، ص 18)، از جمله عَدِىّبن زيد عبّادى، از شاعران تميمى كه در فرهنگ حيره رشد و نمو يافت. او تحت تأثير فرهنگ ايران علاوه بر زبان و كتابت، كماندارى و بازى چوگان را نيز فراگرفت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 2، ص 97ـ101). مُنَخَّلبن الحارث يَشْكُرى از شاعران عصر جاهلى نيز در اشعارش به نمودهايى از تمدن و فرهنگ حيره، از جمله كاخهاى خورنق و سدير، اشاره كرده است (رجوع کنید به ابنقتيبه، 1405، ص 255). حُرَقَةبنت حسانبن نعمانبن منذراللخمى، از زنان شاعر عصر جاهلى و صدر اسلام، نيز در حيره ساكن بود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 24، ص 63). عَمروبن قميئة، حنينبن بَلْوَعْ، اياسبن قبيصه طائى، ابوقيس تميمى، سُوَيدبن خَذّاق و يزيدبن خَذّاق نيز از شاعران و سخنوران حيرى بودهاند يا دستكم مدتى از عمر خود را در حيره گذرانده يا ملوك حيره را مدح كردهاند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 341ـ358؛
مرزبانى، ص 481؛
ثعالبى، 1403، ج 5، ص 105؛
عبدالغنى، ص 422ـ 423). شاعرانِ معلقات سبع (رجوع کنید به معلقات*) غالباً مورد توجه دربار لخمى بودند و با مدح اين ملوك پاداش فراوانى دريافت مىكردند و در قبال آن عظمت اين ملوك و شكوه دربار آنها را به گوش اعراب مىرساندند. اساساً حاكمان حيره از شعر چون ابزارى سياسى و تبليغاتى بهره مىبردند، چنانكه شاعران به سبب نفوذ و اعتبارشان در ميان عرب مىتوانستند حمايت آنها را در جنگ به نفع حيره و نگاهبانى از كاروانهاى تجارى حيريان كسب كنند (رجوع کنید به بستانى، ج 1، ص 14ـ15، 52ـ 53). شوقىضيف (ج 1، ص 45ـ47) شهر حيره را در روزگار عمروبن هند* (حك : 554ـ570 ميلادى) كانون شكوفايى ادبى مىداند. معروفترين شاعران عرب از جمله طُرْفةبن عبد، متلمّس، عَمروبن كَلثوم، حارثبن حِلَذّه، مثّقب عبدى و مسيّببن عَلَس، از شاعرانى بودند كه به دربار عمروبن هند رفت و آمد داشتند (رجوع کنید به بستانى، ج 1، ص 14ـ15؛
شوقىضيف، همانجا). نابغه ذبيانى، اسودبن يعطُر، حاتم طائى و اعشى كبير نيز از ديگر شاعران و بزرگان ادبى هستند كه به دربار ملوك حيره رفتوآمد مىكردند و به ويژه در وصف فرهنگ و تمدن حيره سهم بسزايى داشتند (رجوع کنید به ابنقتيبه، 1405، ص 87ـ94؛
شطى، ص 15ـ16، 28ـ29، 265ـ 268) جذيمة الابرش، فرمانرواى حيره، در حكمت و خطابه سرآمد بود و اشعارى نيز از وى نقل شده است (رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 362). همچنين نعمانبن منذر، اكثمبن صيفى را به دربار ساسانى فرستاد و وى خطابه خود را در آنجا عرضه داشت (رجوع کنید به احمدزكى صفوت، ج 1، ص 19ـ22).

ريشهيابى بسيارى از مَثَلهاى عربى حاكى از ارتباط اين مَثَلها با حيره و حوادث آن است. در واقع تجربه اين شهر خود را در مثلهاى عرب نشان مىدهد. از جمله: جَزَاءُسِنِمّار (درباره كسى كه كار نيكش را با بدى پاسخ گويند)، صَحيفةُ المُتَلَمِّس (نامهاى كه به دست كسى دهند تا به گيرنده برساند، در حالى كه دستور قتل حاملنامه در آن آمدهاست)، رَجَعَ بِخُفَّىْ حُنَيْن (درباره كسى كه ناكام از معاملهاى بيرون آيد؛
رجوع کنید به ابنقتيبه، 1960، ص 613، 649؛
ثعالبى، 1985، ص 139، 216ـ217، 606).

مردم حيره، كه از اديان گوناگون پيروى مىكردند، به گونهاى مسالمتآميز در كنار هم بهسر مىبردند. در عصر جاهلى بيشتر مردم حيره به پيروى از حاكمان لَخْمى خويش بت مىپرستيدند، از جمله دو بت كه آنها را ضَيْزَنان مىناميدند (رجوع کنید به يعقوبى، تاريخ، ج 1، ص 208ـ209؛
طبرى، ج 1، ص 614ـ615). گروهى از مردم ماه و ستاره مىپرستيدند و برخى نيز تحت تأثير ايرانيان عقايد زردشتى و مانوى داشتند (رجوع کنید به غنيمه، ص 30؛
صالحاحمدعلى، ج 1، ص 79)، چنانكه گفته شده است، زندقه، كه پيش از اسلام بر آيين مانى اطلاق مىشد، از حيره به قريش راه يافت (رجوع کنید به ابنقتيبه، 1960، ص 621؛
ابنرسته، ص 217). آيين مزدك نيز با تلاشهاى تبليغى حارثبن عمربن آكل المراركندى به حيره راه يافت (غنيمه؛
صالح احمد على، همانجاها). بخشى از ساكنان حيره نيز يهودى بودند (رجوع کنید به ابنقتيبه، 1960، همانجا؛
عبدالغنى، ص 493؛
غنيمه، ص 18، 30). بيشتر پادشاهان حيره از قرن پنجم ميلادى به بعد مسيحى بودند و بسيارى از مردم حيره نيز به مسيحيت و بهويژه مذهب نسطورى روى آوردند، چنان كه در ميان قبايل تميم* ، لخم* و تغلب* نيز مسيحيت رواج داشت (رجوع کنید به يعقوبى، البلدان، ص 309؛
عبدالغنى، ص 477ـ492). در منابع اسلامى از انبوهى از ديرهاى مسيحيان در حيره و اطراف آن ياد شده است، از جمله دير ابنوضّاح، دير الجماجم*، ديرعبدالمسيح، ديرابنمزعوق، ديرهند صغرى، ديرهند كبرى، ديرمار مريم، ديرالعذارى، دير بنىمرينا، ديرحنة و ديرالنفير (رجوع کنید به شابشتى، ص 107ـ108، 230ـ231، 244ـ246، و جاهاى ديگر؛
غنيمه، ص 43ـ47). مسيحيان پرشمار حيره در حيات سياسى، دينى، اقتصادى آن حضور قابل توجهى داشتند. در سال 524 ميلادى، مسيحيان حيره پيشنهاد منذربن ماءالسماء را براى ترك اين دين نپذيرفتند و منذر بهسبب كثرت جمعيت آنان كارى از پيش نبرد (رجوع کنید به پيگولوسكايا، ص 104ـ105). به نظر مىرسد مسيحيت نيز از طريق حيره وارد شبهجزيره عربستان شده باشد (جوادعلى، ج 3، ص 172) و ظاهراً دين زردشتى نيز كه در ميان قبيله بنىتميم پيروانى داشت به واسطه مجاورت بنىتميم با حيريان، به ميان ايشان راه يافت (رجوع کنید به ابنرسته، همانجا).

بلاش اول اشكانى (حك : 51م ـ77م يا 78م) شهر «ولوژياس» را نزديك حيره ساخت و قافلههاى تجارى ميان عراق و شام، كه غالبآ تدمرى بودند، در حيره فرود مىآمدند (آذرنوش، ص 49ـ50). عبور بازرگانان مناطق مختلف، از جمله چين و هند، از حيره به سوى عراق و شام سبب ورود اقوام، عقايد، افكار، علوم، فرهنگها و ادبيات گوناگون به اين شهر مىشد؛
ضمن آنكه تجار حيرى نيز در سراسر عربستان در رفتوآمد بودند و موجب انتشار اين عناصر فرهنگى در شبهجزيره مىشدند (رجوع کنید به جوادعلى، ج 7، ص 296ـ297؛
آذرنوش، ص 167ـ 168). بازارهاى ساليانه حيره، كه از زمان نعمانبن منذر دائر مىشد، محل عرضه كالاهايى چون پوست، چرم، جواهر، بُرد و اسب از سرزمينهاى شام، يمن، عمان، حجاز، بحرين، هند و ايران بود (رجوع کنید به قالى، ج 2، ص 44؛
عبدالغنى، ص 252). مناسبات بازرگانى حيره بيشتر با سرزمينهاى شام، ايران، حجاز و يمن بود (رجوع کنید به غنيمه، ص 91ـ 92). ملوك حيره از شركتكنندگان در اين بازارها عوارض و ماليات دريافت مىكردند (رجوع کنید به مُفَضّل ضَبّى، ص 211؛
جوادعلى، ج 8، ص 722). در دوره اسلامى نيز دو بازار اسد و يوسف از بازارهاى مشهور حيره بودند (رجوع کنید به ابنفقيه، ص 181، 183). در معاملات حيره در عصر بنىمنذر، از سكه سربى نُمِىّ (مأخوذ از noummiyon يونانى) استفاده مىشد (رجوع کنید به جواليقى، ص 185، پانويس 6 و 7؛
جوادعلى، همانجا). گذشته از بازرگانى، بهسبب وجود آب و هواى خوب و حاصلخيز، كشاورزى و دامپرورى نيز در شكوفايى اقتصادى شهر مؤثر بودند (رجوع کنید به عبدالغنى، ص 236، 256ـ262).

از زندگى صنعتى و هنرى حيره اطلاعات قابلتوجهى در دست نيست. با اين حال، از برخى اشعار شعراى جاهلى و تحقيقات جديد برمىآيد كه برخى صنايع دستى در اين شهر رواج داشته است، از جمله سفالگرى، پارچهبافى و توليد پوشاك و كفش، طلاسازى، زرىبافى، فرشبافى (معروف به طنافس حيرى)، زينسازى، اسلحه و شمشيرسازى كه شمشيرهاى ساخت اين شهر به حاريه و حيرى شهره بودند (رجوع کنید به شيخو، قسم 2، ص 203، قسم 5، ص 665، 684؛
عبدالغنى، ص 262ـ263؛
غنيمه، ص 81ـ 90؛
آذرنوش، ص 158ـ159).

به سبب مجاورت و مناسبات اقتصادى و سياسى با دولتهاى مقتدر و گسترده ساسانى و رومشرقى، حيره تحت تأثير نظام آموزشى و فرهنگى ايران و رومشرقى قرار گرفت و در دوران حكومت لخميان رونق علمى و ادبى و فرهنگى زيادى يافت. بهويژه مدارس دينى و غيردينى مانند، مدارس شهرهاى رُها*، نصيبين*، بابِل*، جندىشاپور*، نهردعه و فمالبداء، بر حيره تأثيرگذار بودند (رجوع کنید به عبدالغنى، ص 343ـ344؛
غنيمه، ص 54). بناى برخى مدارس نيز به حيريان منسوب است، از جمله ايلياحيرى دير مارايليا را در موصل تأسيس كرد (غنيمه، همانجا). عارف عبدالغنى، در كتاب خود (ص 356ـ361) به تفصيل از ميزان آگاهى حيريان در علوم پزشكى، جغرافيا، كهانت و تعبير خواب گزارش مىدهد.

حيريان در مهندسى و معمارى، از جمله در تزيينات و گچبرى، تحتتأثير بناهاى ساسانى بودند و در ساخت بناها از آجر استفاده مىكردند (رجوع کنید به عبدالغنى، ص 362؛
غنيمه، ص 85ـ86). شيوه معمارى حيريان در معمارى عربى اسلامى نيز تأثير گذاشته است، از جمله در ساخت شهر سامرا (رجوع کنید به عبدالغنى، همانجا).

موسيقى نيز در حيره رونق داشت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 2، ص 341، 352) و عود، صنج، چنگ و تنبور نيز در آنجا رواج داشت (فارمر، ص 5). اجراى موسيقى در سبكهاى نَصب و هَزَج (تهزج) در حيره متداول بود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 2، ص 352). حتى، بنابر برخى اظهارات، نضربن حارث نواختن عود و آواز عباديان حيره را فراگرفت و به حجاز و مكه منتقل كرد (ابنخرداذبه، ص20ـ21).

فرمانروايان حيره به عنوان كارگزاران حكومت ايران تلاش مىكردند در زمينههاى گوناگون از فرهنگ ايران تقليد كنند. اشرافزادگان و اميران حيره به تقليد از شاهزادگان ساسانى چوگان، شطرنج و نرد بازى مىكردند و اغلب سواركارى و تيراندازى فرامىگرفتند و با شاهين و باز به شكار مىرفتند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ج 2، ص 101؛
آذرنوش، ص160). ملوك حيره نهاد قائممقام يا وزير داشتند كه در حيره «الرِدْفْ» خوانده مىشد؛
اين مقام در ميان خاندان بنىيربوع موروثى بود (ابنقتيبه، 1960، ص 651؛
خوارزمى، ص 147). سنّت تاجگذارى نيز در حيره متداول بود (جوادعلى، ج 5، ص 207ـ208).

آداب پردهدارى (جوادعلى، ج 5، ص 225) و سجده كردن در برابر فرمانروا (رجوع کنید به واقدى، ج 2، ص 186) نيز در دربار حيره رواج داشت و حاجيان/ دربانان (دَرَابِنَه) بر در خانه بزرگان حيره مىنشستند و مراقب رفتوآمد افراد بودند. اين بزرگان براى اداره امور مختلف و خاصه امور مالى خود مأمورى برمىگزيدند كه قهرمان ناميده مىشد؛
خدمه خود را نيز نستق مىخواندند، كه گويا كلمهاى فارسى است (رجوع کنید به جواليقى، ص140، 186، 343؛
خفاجى، ص 234، 297؛
شيخو، قسم 3، ص 408؛
آذرنوش، ص 156).


منابع:
(47) آذرتاش آذرنوش، راههاى نفوذ فارسى در فرهنگ و زبان عرب جاهلى، تهران 1374ش؛
(48) ابنخرداذبه، مختار من كتاب اللهو و الملاهى، چاپ اغناطيوس عبده، بيروت 1969؛
(49) ابنرسته؛
(50) ابنفقيه؛
(51) ابنقتيبه، الشعر و الشعراء، او، طبقات الشعراء، چاپ مفيد قميحه و نعيم زرزور، بيروت 1405/1985؛
(52) همو، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛
(53) ابننديم (تهران)؛
(54) ابنهشام، السيرةالنبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره 1355/1936؛
(55) ابوالفرج اصفهانى؛
(56) احمد امين، فجرالاسلام: يبحث عن الحياة العقلية فى صدرالاسلام الى آخر الدولة الاموية، قاهره 1370/1950؛
(57) احمد زكىصفوت، جمهرة خطب العرب فى عصور العربية الزاهرة، (قاهره) 1352/1933؛
(58) بطرس بستانى، ادباء العرب، بيروت 1988ـ1990؛
(59) بلاذرى (بيروت)؛
(60) محمدتقى بهار، سبكشناسى، يا، تاريخ تطور نثر فارسى، تهران 1355ـ1356ش؛
(61) نينا ويكتوروونا پيگولوسكايا، العرب على حدود بيزنطة و ايران من القرن الرابع الى القرن السادس الميلادى، نقله عن الروسية صلاحالدين عثمان هاشم، كويت 1405/1985؛
(62) عبدالملكبن محمد ثعالبى، ثمار القلوب فى المضاف و المنسوب، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره ( 1985)؛
(63) همو، يتيمةالدهر، چاپ مفيد محمد قميحه، بيروت 1403/1983؛
(64) عمروبن بحر جاحظ، البيان و التبيين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بيروت ?( 1367/ 1948)؛
(65) جوادعلى، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1413/ 1993؛
(66) موهوببن احمد جواليقى، المعرَّب من الكلام الاعجمّى على حروف المعجم، چاپ احمد محمد شاكر، قاهره 1942، چاپ افست تهران 1966؛
(67) احمدبن محمد خفاجى، شفاالغليل فيما فى كلام العرب من الدخيل، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجى، (قاهره 2003)؛
(68) محمدبن احمد خوارزمى، مفاتيح العلوم، چاپ ابراهيم ابيارى، بيروت 1404/1984؛
(69) علىبن محمد شابشتى، الديارات، چاپ كوركيس عواد، بغداد 1386/1966؛
(70) عبدالفتاح شطى، شعراء امارة الحيرة فى العصر الجاهلى، قاهره 1998؛
(71) شوقىضيف، تاريخ الادب العربى، ج 1، قاهره ( 1977)؛
(72) لوئيس شيخو، شعرا النصرانية قبل الاسلام، بيروت 1967؛
(73) صالح احمدعلى، محاضرات فى تاريخ العرب، ج 1، (بغداد )1960؛
(74) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(75) عارف عبدالغنى، تاريخ الحيرة فى الجاهلية و الاسلام، دمشق 1993؛
(76) يوسف رزقاللّه غنيمه، الحيرة: المدنية و المملكة العربية، بغداد 1936؛
(77) اسماعيلبن قاسم قالى، كتاب الامالى، بيروت: دارالكتب العلمية، (بىتا.)؛
(78) محمدبن عمران مرزبانى، معجمالشعراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، (قاهره) 1379/1960؛
(79) محمد مُفَضَّل ضَبّى، المفضَّليات، چاپ احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره ?( 1383/ 1963)؛
(80) محمدبن عمر واقدى، فتوح الشام، بيروت: دارالجيل، (بىتا.)؛
(81) يعقوبى، البلدان؛
(82) همو، تاريخ؛


(83) Regis Blachere, Histoire de la litterature arabe, Paris 1952-1966;
(84) Henry George Farmer, A history of Arabian music to the XIIIth century, New Delhi 2001.

/ بهرام امانى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6693
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست