responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6689

 

حيدريّه ، حيدريّه، دو فرقه از قلندريه، يكى منسوب به قطبالدين حيدر زاوهاى (متوفى ح 618)، و ديگرى منسوب به ميرقطبالدين حيدر تونى (متوفى 830). احوال اين دو فرقه در برخى منابع كهن (رجوع کنید به زرينكوب، ص 367ـ369) و معاصر (مثلا دهخدا؛
دايرةالمعارف فارسى، ذيل «حيدرى»، كه با مراجعه به اين دو منبع، ديگر محققان نيز دچار اشتباه شدهاند؛
شيبى، ج 1، ص 549) خلط شده است.

1) پيروان قطبالدين حيدر زاوهاى، مدفون در تربت حيدريه، از قرن ششم تا نهم با عنوان حيدرى در ايران و هند و آسياى صغير پراكنده بودند. به گفته زكريا قزوينى (متوفى 682؛
ص 256)، جمعى از حيدريان، از تركان مماليك، جامه پشمين مىپوشيدند و پابرهنه راه مىرفتند (قس نظامى باخرزى، ص 106، كه به برهنگى سر و پاى قلندريه* اشاره كرده است). يكى از خلفاى قطبالدين حيدر به نام حاجى مبارك حيدرى، كه معاصر جلالالدين محمد بلخى (متوفى 672) بود، در آناطولى مىزيست (افلاكى، ج 1، ص 215، 467). حكايتى از افلاكى در مناقبالعارفين (ج 1، ص 468) تواضع او را در برابر مولانا و لطف و محبت مولانا را در حق وى نشان مىدهد. به گفته ابنبطوطه (متوفى 779؛
ج 1، ص 394)، حيدريه حلقههاى آهنين در دست و گردن و گوشهاى خود مىكردند و حتى بر اندام نرينه خود حلقه مىگذاشتند تا از وسوسه زناشويى پرهيز كنند (قس حسن دهلوى، ص 23؛
نيز رجوع کنید به آيين قلندرى، مقدمه افشارى، ص 34ـ35، 67، درباره پرهيز قلندران از زن). حيدريه در خراسان به استعمال حشيش شهرت داشتند و آن را در اطراف زاويه خود مىكاشتند و مىخوردند (مَقريزى، ج 3، ص 205ـ207؛
نيز رجوع کنید به «بنگ»*). در قرن هشتم بهگفته حمداللّه مستوفى (ص 154) و در قرن نهم بهنوشته دولتشاه سمرقندى (ص 192)، اين فرقه مشهور بودهاند (نيز رجوع کنید به «قطبالدين حيدر*»).

2) پيروان ميرقطبالدين حيدر تونى از سده هشتم تا سيزدهم در ايران مشهور بودند. به گفته ابنكربلائى (ج 1، ص 467)، كمتر كسى از قلندريه به شهرت ميرحيدر تونى رسيده است. او زاده و پرورده باكوى شروان و از مجذوبان بود. بسيار سفر مىكرد و در هر سرزمينى تكيهاى مىساخت و يكى از پيروان خود را در آنجا ساكن مىكرد. در عهد قرايوسف (حك: 792ـ 823) و پسرش اسكندر (حك: 823ـ841) در تبريز مىزيست و اسكندر به او توجه خاص داشت. حيدر تونى در 830 درگذشت و در تكيه خود در تبريز دفن گرديد (همان، ج 1، ص 467ـ468؛
شوشترى، ج 2، ص 51). به گفته نوراللّه شوشترى (همانجا)، نسب او به امام كاظم عليهالسلام مىرسيد (قس آيينقلندرى، ص183ـ184). مريدانوى شيعه دوازدهامامى بودند (شوشترى، ج 1، ص 82).

حيدريه دوران صفوى سرسلسله خود را سلطان سيدجلالالدين حيدرتونى مىناميدند (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 82، 100، 170، 183). اخلاف آنان، يعنى خاكساريه*، هم سرسلسله خود را سيدجلالالدين حيدر مىدانند. زرينكوب (ص 376) گويد كه اين نام بر ساخته است از نام سيد جلالالدين حسين معروف به جلال ثانى (متوفى 785) پيرجلاليه و سيد قطبالدين حيدر علوى كه ابنبطوطه در اُچ و در مقبره سيدجلالالدين بخارى* با او ملاقات داشت (رجوع کنید به ابنبطوطه، ج 2، ص 414)، اما براساس رسالههاى قلندرى عهد صفوى، مقصود از اين نام همان مير قطبالدين حيدرتونى است (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 170، 183)، چنانكه سند سلسله سيدجلالالدين حيدر هم در نوشتههاى حيدريه دوران صفوى (رجوع کنید به همان، ص 170ـ184) كمابيش به آنچه در روضاتالجنان ابنكربلائى (ج 1، ص 468) درباره سند سلسله ميرقطبالدين حيدر آمده، شبيه است. گفتنى است كه سيد سلطان جلالالدين حيدر نام يكى از نوادگان جلالالدين بخارى نيز بوده كه در 1016 درگذشته است (غلامسرور لاهورى، ج 2، ص 93)، اما حيدريه ظاهراً هيچ ارتباطى با او و طريقهاش نداشتهاند. به نظر مىرسد حيدريه چون قطبالدين حيدر زاوهاى را ــ كه احتمالا سنّىمذهب بودــ مىشناختند (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 99، پانويس 3، ص 103ـ106، كه نام او از نام قطبالدين حيدر تونى تفكيك شده است) و نام سرسلسله آنان بسيار شبيه به نام او بود، براى تفكيك آنان، پيشواى خود را جلالالدين حيدر تونى مىناميدند (رجوع کنید به همان، ص 170، 183).

حيدريه در دوران صفوى بسيار فعال بودند. مشايخ آنان لقب «بابا» داشتند (رجوع کنید به نصرآبادى، ص 430)، چنانكه ميرقطبالدين حيدر هم در تبريز به «بابا حيدر» مشهور بود (ابنكربلائى، ج 1، ص 467). بابايىِ تكيه حيدريه، كه گاه «حيدرىخانه» ناميده مىشد، از مناصب عهد صفوى بود و از جانب شاه اعطا مىشد (رجوع کنید به نصرآبادى، ص 206، 430). اين گروه با پيروان شاه نعمتاللّه ولى*، مشهور به نعمتاللهيه، اختلاف و رقابت داشتند (رجوع کنید به حيدرى ـ نعمتى*) و مدتها با مناقب خوانى، تعصبهاى تولايى و تبرايى را ترويج مىكردند (زرينكوب، ص 369). كمپفر، سفرنامهنويس عهد صفوى، درباره آنان مىگويد كه عمامهاى پنج تَرك از پارچه كهنه بر سر داشتند و پوست گوسفند دباغى نشدهاى بر پشت خود مىانداختند. در دستى چوبدست و در دست ديگر بوق مىگرفتند (ص 137). اين درست با وضع و هيئت ظاهرى خاكساريه عهدقاجار تطبيق مىكند (رجوع کنید به خاكساريه*). حيدريه عهد صفوى با اهلِ فتوت در ارتباط بودند (زرينكوب، ص 370). مجموعه رسائلى كه از قلندران و درويشان آن دوران باقى است و به احتمال بسيار نوشته حيدريه است، به تأثير و نفوذ فتوت* در طريقه آنان دلالت دارد، چنانكه بسيارى از مطالب فتوتنامهها ــ نظير شَدّ (كمربند فتيان) و انواع آن، آيين ميانْ بستن و هفده كمربسته و افسانههاى آن ــ در رسائل مذكور نيز ديده مىشود (رجوع کنید به آيينقلندرى، ص 129ـ134). اين رسائل اهميت چارضرب* و سنگ و تيغ و ابزارهاى تراش را در فرقه حيدريه (رجوع کنید به همان، ص 141ـ142، 146، 164، 170ـ171) و توجه آنان را به سلمانيان (همان، ص 162ـ163) نشان مىدهد و همچنين جامهها و ابزارهاى خاص آنان و آداب و اعتقادات و افسانههاى مربوط به آنها را شرح مىدهد، از جمله پالهنگ، ريسمانى كه به كمر و گردن مىبستند (رجوع کنید به همان، ص 155ـ156)؛
تاج، كلاه نمدى قلندران (همان، ص 176ـ177)؛
تَنوره، پوستى كه قلندران مانند لنگ بر ميان مىبستند (همان، ص 157ـ159)؛
توغ* (همان، ص 161)؛
جَريده، نيزه كوچك قلندران يا عَلَمِ آنان (همان، ص 160)؛
خرقه* (همان، ص 147، 153)؛
دُرّهاى كه در گوش مىكردند (همان، ص 146)؛
سجاده* (همان، ص 147)؛
كَپَنك؛
و جامه نمدين (همان، ص 180).

از سلسله مراتب سلوك در اين طريقه چندان آگاه نيستيم، جز آنكه ظاهراً مريدان چهار پير داشتهاند: پير توبه، كه در آغازِ تشرف به اين طريقه، مريدان را توبه مىداده و به آنان نصيحت و تلقين مىكرده؛
پير مقراض، كه پس از توبه مريد را چارضرب مىكرده؛
پير خرقه، كه به مريد خرقه مىپوشانده؛
و پيرى كه ميانْبندِ مُفرِدى (از سلسله مقامات حيدريه) بر مريد مىبسته است (رجوع کنید به همان، ص 136؛
براى آداب تشرف به آيين آنان رجوع کنید به همان، ص 122ـ123). براساس رسائل قلندران حيدرى دوره صفوى، برخى مناصب قلندران عهد صفوى و لابدّ حيدريه، در تكيههايشان عبارت بوده است از: پيرَه (قائم مقام پير؛
رجوع کنید به همان، ص 175، 178)، چراغچى (همان، ص 175)، خادم، خليفه (همان، ص 178)، دَگَنَكچى (چماقدار؛
همان، ص 175)، ذاكر (همان، ص 174)، سقّا (همان، ص 175)، شمخالى (نگاهبان حربهاى آتشين به نام شمخال؛
همان، ص 174)، كوزهچى (همانجا)، مُفرِد (همان، ص 156) و نقيب (همان، ص 178).

اعتقادات شيعى در نوشتههاى حيدريه نمودار است. آنان علاوه بر چهارده معصوم در شيعه اثناعشرى به چهارده تن از فرزندان برخى ائمه كه به گمان آنان در كودكى شهيد شدهاند، چهارده معصوم مىگفتهاند (رجوع کنید به آيين قلندرى، ص 209ـ210)، كه به اعتقادات فرقه قزلباش مىماند (رجوع کنید به گولپينارلى، ص 174).


منابع:
(1) آيين قلندرى: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندرى، خاكسارى، فرقه عجم و سخنورى، چاپ ابوطالب ميرعابدينى و مهران افشارى، تهران: فراروان، 1374ش؛
(2) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمدعبدالمنعم عريان، بيروت 1407/1987؛
(3) ابنكربلائى، روضاتالجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطانالقرائى، تهران 1344ـ1349ش؛
(4) احمدبن اخىناطور افلاكى، مناقبالعارفين، چاپ تحسين يازيجى، آنكارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش؛
(5) حسنبن على حسن دهلوى، فوائد الفؤاد: ملفوظات خواجه نظامالدين اولياء بدايونى، تصحيح محمدلطيف ملك، چاپ محسن كيانى، تهران 1377ش؛
(6) حمداللّه مستوفى، نزهةالقلوب؛
(7) دايرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، تهران 1345ـ1374ش؛
(8) دولتشاه سمرقندى، كتاب تذكرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، ليدن 1319/1901؛
(9) دهخدا؛
(10) عبدالحسين زرينكوب، جستجو در تصوف ايران، تهران 1363ش؛
(11) نوراللّهبن شريفالدين شوشترى، مجالس المؤمنين، تهران 1354ش؛
(12) كامل مصطفى شيبى، الصلة بين التصوف و التشيع، بيروت 1982؛
(13) غلام سرور لاهورى، خزينةالاصفيا، كانپور 1332/1914؛
(14) زكريابن محمد قزوينى، كتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ فرديناند ووستنفلد، گوتينگن 1848، چاپ افست ويسبادن 1967؛
(15) انگلبرت كمپفر، سفرنامه كمپفر، ترجمه كيكاوس جهاندارى، تهران 1360ش؛
(16) عبدالباقى گولپينارلى، «قزلباش»، ترجمه وهاب ولى، فرهنگ، كتاب اول (پاييز 1366)؛
(17) احمدبن على مَقريزى، كتاب الخطط المقريزية، ج 3، مصر 1325؛
(18) محمدطاهر نصرآبادى، تذكره نصرآبادى، چاپ احمد مدقّق يزدى، يزد 1378ش؛
(19) عبدالواسعبن جمالالدين نظامى باخرزى، مقامات جامى: گوشههايى از تاريخ فرهنگى و اجتماعى خراسان در عصر تيموريان، چاپ نجيب مايل هروى، تهران 1371ش.

/ مهران افشارى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6689
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست