responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6674

 

حيدر، شيخ حيدر ، حيدر، شيخ حيدر، پنجمين شيخ طريقت صفوى، پدر شاه اسماعيل مؤسس سلسله صفوى در ايران. پدرش شيخجنيد* صفوى و مادرش خديجه بيگم، خواهر اوزون حسن آق قوينلو، بود (حسينى استرآبادى، ص 25). حيدر ظاهراً اندكى بعد از كشته شدن پدرش، در جمادىالآخره 864 در آمِد متولد شد (رجوع کنید به فضلاللّهبن روزبهان، ص 293؛ قس منشىقمى، ج 1، ص40؛ پيرزاده زاهدى، ص 68، كه تولد او را در 873 دانستهاند). اوزونحسن آققوينلو كه در رقابت با جهانشاهبن قرايوسف، حكمران قراقوينلو، با شيخ جنيد صفوى متحد شده و خواهر خود را به عقد وى در آورده بود، ظاهرآ در ادامه همان سياست، سرپرستى خواهرزاده خود را نيز برعهده گرفت (رجوع کنید به فضلاللّهبن روزبهان، همانجا). اوزون حسن پس از غلبه بر رقيبان قراقوينلو و گوركانى خود، بر آذربايجان مسلط و در 874 وارد اردبيل شد. وى شيخحيدرِ ده ساله را، به عنوان مرشد طريقت صفوى، به جاى شيخجعفر صفوى، به رياست خانقاه منصوب كرد. اين امر اشتياق مريدان آن خاندان را برانگيخت و بسيارى از آنان، كه عمومآ در آناطولى، طالش و سياهكوه بودند، براى زيارت شيخ حيدر روانه اردبيل شدند (فضلاللّهبن روزبهان، ص 293، 295؛ روملو، ج 11، ص 407، 611). حمايت همه جانبه اوزون حسن از وى به رونق روزافزون خانقاه اردبيل كمك كرد. اوزون حسن در حمايت از حيدر، دختر خود، حليمهبيگم آغا، را به عقد او درآورد (خواندمير، ج 4، ص 427؛ اسكندرمنشى، ج 1، ص 19).

از آن پس شيخحيدر علاوه بر انديشيدن به انتقام پدر، براى تداوم راه و نيل به مقاصد او نيز گام برداشت. به همين مناسبت، علاوه بر رهبرى مذهبى مريدان، بخشى از اوقات خود را به امور نظامى و ساخت اسلحه براى مسلح كردن افرادش اختصاص داد. او خود تعداد زيادى نيزه، شمشير، زره و سپر ساخت، چنان كه خانقاه وى به قورخانه بدل گرديد (رجوع کنید به فضلاللّهبن روزبهان، ص 295ـ296؛ روملو، ج 11، ص 611ـ612). او همچنين به سازماندهى مريدانش پرداخت و كلاه مخروطىشكلِ دوازده تَركِ سرخ رنگى (تاج حيدرى) براى آنان ساخت كه مدعى بود حضرت على عليهالسلام در عالم رؤيا به وى الهام كرده است (رجوع کنید به عالمآراى صفوى، ص30؛ قس اسكندرمنشى، همانجا، كه ساخت كلاه را الهام غيبى دانسته است). ساخت و استعمال اين كلاه، مىتواند مبيّن اعتقاد صفويان به تشيع دوازده امامى، در آن زمان باشد (رجوع کنید به بوداق منشىقزوينى، ص 119؛ حسينىاسترآبادى، ص 26). حمايت اوزون حسن و ترغيب اطرافيان خود به استفاده از اين كلاه نيز به ترويج آن كمك كرد. به اين ترتيب، تشكل مريدان طريقت صفوى، تحت عنوان جديد قزلباش* تحكيم و توسعه يافت (رجوع کنید به عالمآراى صفوى، همانجا؛ واله اصفهانى، ص 53).

با مرگ اوزون حسن در 882 و روى كار آمدن فرزندش يعقوببيگ، ارتباط خانقاه صفوى با دربار آققوينلو قطع شد و يعقوببيگ كارگزاران دولتى و اطرافيان خود را با جديت از به كاربردن تاج حيدرى منع كرد (رجوع کنید به عالمآراى صفوى، ص 31). شيخحيدر كه در 888 نيروهاى خود را براى نيل به اهدافش آماده مىديد، ظاهراً براى آزمودن آمادگى نيروهايش و نيز به منظور كسب غنايم براى تأمين تجهيزات لشكركشى، به تقليد از پدرش، عازم سرزمين چركس*ها در داغستان شد (رجوع کنید به اسكندرمنشى، همانجا؛ قس روملو، ج 11، ص :611 889). از آنجا كه راه او ناگزير از شروان مىگذشت، كسب موافقت يعقوببيگ، كه داماد شروانشاه نيز بود و به نوعى بر او رياست داشت، لازم بود. از اينرو پس از كسب اجازه از دربار آققوينلو، شيخ حيدر با مريدان خود به چركسها حمله كرد و غنايم زيادى به دست آورد. در بازگشت، شيخحيدر براى گرفتن انتقام پدر، قصد كرد به شروانشاه حمله كند ولى به علت خستگىِ مريدان و لزوم تجهيز بيشتر سپاه از اين كار صرفنظر كرد. او پس از رسيدن به اردبيل، براى جلوگيرى از سوءظن يعقوببيگ، بخشى از غنايم را به دربار او ارسال و مابقى را ميان مريدانش پخش كرد و از آنها خواست اين غنايم را صرف تهيه وسايل جنگى كنند (فضلاللّهبن روزبهان، ص 296ـ297؛ روملو، ج 11، ص 611ـ612، 614). پس از آن، ظاهراً براى تحكيم نفوذ خود در منطقه گيلان، به بهانه آنكه شيخ زاهد گيلانى*، مراد و مرشد جدش (صفىالدين اردبيلى*)، درعالم رؤيا از وى خواسته تا قبر در حال تخريبش را تعمير كند، به آن منطقه رفت و به مرمت مقبره شيخ زاهد گيلانى مشغول شد (رجوع کنید به روملو، ج 11، ص 614ـ615). سندى از شيخحيدر، ظاهراً مربوط به همين زمان، در دست است كه در آن شيخ حيدر حق مالكيت يكى از اعقاب شيخ زاهد گيلانى را بر املاك موروثيشان به رسميت شناخته و تأييد كرده است. بخشى از اين سند نشان مىدهد كه احتمالا شيخ حيدر در آن ناحيه حكومتگونهاى تشكيل داده بود يا آنكه كارگزاران دولتىِ اين منطقه از فرمان وى تبعيت مىكردند (رجوع کنید به پيرزاده زاهدى، ص 103ـ104؛ قس ساعدى، ص 75، كه او را والى شرع در خياو (مشكينشهر كنونى)، برزند و مغان دانسته است).

چهار سال پس از لشكركشى نخست، در 892 شيخحيدر به همان شيوه قبل با چركسها جنگيد و غنايم زيادى به دست آورد (فضلاللّهبن روزبهان، ص 297ـ298؛ روملو، ج 11، ص 614). در اواخر 892، با شيوع طاعون در تبريز، يعقوببيگ به ناچار به اصفهان و سپس به قم رفت (فضلاللّهبن روزبهان، ص 266ـ 267؛ روملو، ج 11، ص 615). در اوايل 893 خديجهبيگم، كه براى زيارت به قم رفته بود، به اردوى يعقوببيگ شتافت تا از وى براى بار سوم اجازه غزاى شيخ حيدر در چركس را بگيرد. يعقوببيگ بىدرنگ از شروانشاه خواست تا با حيدر همكارى كند (فضلاللّهبن روزبهان، ص 299؛ قس روملو، ج11، ص615ـ 616، كه از فرمان يعقوببيگ به حيدر براى كمك به سپاهيان شكستخورده صوفى خليل موصللو، از سرداران آققوينلو، در گرجستان خبر داده است). حيدر پس از آنكه عده زيادى از مريدانش در طالش و قراباغ به وى پيوستند، ظاهراً به عزم جنگ با چركسها، اما در باطن براى گرفتن انتقام پدرش از شروانشاه به راه افتاد. او پس از عبور از رود كورا (كر)، در منطقه محمودآباد كه اهالى آن غيرمسلمان (و احتمالا مسيحى) بودند، به غارت و كشتار پرداخت (رجوع کنید به فضلاللّهبن روزبهان؛ روملو، همانجاها). سپس به بهانه ابلاغِ فرمانِ يعقوببيگ به شروانشاه و در واقع براى كسب آگاهى كامل از اوضاع و احوال درونىِ قلمرو شروانشاه، يكى از مريدان خود را به شروان فرستاد. شروانشاه سفير او را پذيرفت و براى يارى دادن به وى در امر غزا اعلام آمادگى كرد و سفيرى نزد حيدر فرستاد. هنگامى كه حيدر از اشتغالِ شروانشاه به ازدواج فرزندانش و پراكندگى نيروهاى نظامى وى خبردار شد، سفيرِ او را پياده به شروان بازگرداند تا به اربابش اطلاع دهد كه حيدر براى گرفتن انتقام پدرش آمده است و زمانِ جنگ با او را در منطقه شماخى تعيين كرد. سفير، اندك زمانى پيش از موعد مقرر به دربار رسيد. شروانشاه كه فرصت تدارك نيرو نداشت، اموال و حرمسرايش را به قلعه گلستان فرستاد و با سربازان اندكى كه داشت براى مبارزه با شيخحيدر آماده شد. قزلباشان به راحتى مقاومت سپاهيان شروان را درهم شكستند و آنان را به درون قلعه گلستان راندند. آنگاه شهر را تصرف و اهالى را قتلعام كردند. شيخحيدر همچنين با استفاده از توپ و منجنيق، كار را براى محاصرهشدگانِ گلستان تنگ كرد. شروانشاه از سلطان يعقوببيگ و ظاهرآ از ابوالمعصوم خان، حكمران ايالت طبرسران (تبرسران) يارى خواست (رجوع کنید به فضلاللّهبن روزبهان، ص300ـ303؛ عالم آراى شاهاسماعيل، ص 27؛ عالمآراى صفوى، ص 31، با اين ملاحظه كه در منبع اخير نام طبرسران به خطا طبرستان آمده است). سپاهيان پراكنده شروان وقتى از وضع شروانشاه مطّلع شدند، در مناطق شمالى شروان گردهم آمدند و با اعزامِ فرستادهاى به قلعه گلستان، از محاصرهشدگان خواستند تا همراه با آنان و به طور همزمان، سپاهيان قزلباش را مورد حمله قرار دهند. اين سفير به اسارت قزلباشان افتاد و شيخحيدر محاصره قلعه را رها كرد و با شتاب به محل تجمع سپاهيان شروان تاخت و آنها را تارومار كرد. اگرچه، محاصرهشدگان منظور شيخ را از ترك محاصره نمىدانستند، اما اين امر به آنها فرصت داد تا از قلعه گلستان به قلعه مستحكم سلوط پناه ببرند. از آن سو، يعقوببيگ در پاسخ به استمداد شروانشاه، به سرعت خود را از سلطانيه به اردبيل رساند و سپاهى به فرماندهى سليمانبيگ بيژناوغلو و شاهزاده ابراهيمبن جهانگير، پسرعمويش، به مقابله قزلباشان روانه كرد (فضلاللّهبن روزبهان، ص 304ـ308). شيخ كه قلعه سلوط را در محاصره داشت، به محض شنيدن اين خبر، براى آنكه از دو سو محاصره نشود، به طرف قلعه دربند رفت؛ اما محافظان آن كه از مستحكمترين قلاع منطقه بود، مانعِ عبور او شدند. حيدر به قلعه حمله كرد، اما نتوانست آن را بگشايد (رجوع کنید به منشىقمى، ج 1، ص 38ـ39؛ اسكندرمنشى، ج 1، ص20). در همين گيرودار، مطلّع شد كه نيروهاى يعقوببيگ براى كمك به شروانشاه به شماخى رسيدهاند و شروانشاه از قلعه سلوط خارج شده و همراه با آنها به سوى او روانه شدهاند. حيدر ناگزير محاصره دربند را رها كرد و به سوى جنوب برگشت. دو سپاه در 24 رجب 893 در طبرسران با همديگر برخورد كردند. شيخ حيدر در نبردى تن به تن بر سليمانبيگ غلبه كرد، اما تيرى به شيخ اصابت كرد (روملو، ج11، ص617ـ618؛ منشىقمى، ج1، ص 39؛ قس د. اسلام، چاپ اول، ذيل مادّه، كه به خطا زمان اين جدال را 898 ضبط كرده است). تلاش فراوان قزلباشان براى انتقال او به جايى امن نتيجه نداد و دربان يعقوببيگ، موسوم به علىآقا، بر شيخ دست يافت و سرش را از تن جدا ساخت (فضلاللّهبنروزبهان، ص316ـ317؛ قس روملو، ج11، ص618، كه اين كار را به سليمانبيگ نسبت داده است). سپاهيان يعقوب بيگ سرِ حيدر را همراه فتحنامه نزد او فرستادند. به دستور يعقوببيگ، سر او را در كوچههاى تبريز گرداندند و بعد آن را در ميدان تبريز آويزان كردند (فضلاللّهبن روزبهان، ص 317ـ318؛ روملو، همانجا؛ قس زنو، ص430 كه نوشته است سر او را جلوى سگان انداختند). قزلباشان جسد شيخ حيدر را در همان نزديكىِ ميدان جنگ (در طبرسران) دفن كردند (جهانگشاى خاقان، ص 47؛ اسكندرمنشى، همانجا؛ قس خواندمير، ج 4، ص 434؛ منشىقمى، ج 1، ص 40، كه اين امر را به سران سپاه آققوينلو نسبت دادهاند). شاهاسماعيل در دومين لشكركشى خود به شروان (حدود 915)، جنازه پدر را به اردبيل منتقل كرد و در خياو به خاك سپرد (رجوع کنید به اسكندرمنشى، ج 1، ص 21).

از او سه پسر به نامهاى سلطان على، ابراهيم و اسماعيل بر جاى ماند (غفارىقزوينى، ص 262). مريدان، ظاهراً طبق وصيت شيخحيدر، سلطان على را به جاى پدر منصوب كردند (رجوع کنید به عالم آراى صفوى، ص 32؛ روملو، همانجا).


منابع:
(1) اسكندرمنشى؛
(2) بوداق منشىقزوينى، جواهرالاخبار: بخش تاريخ ايران از قراقويونلو تا سال 984ه .ق، چاپ محسن بهرامنژاد، تهران 1378ش؛
(3) حسين پيرزاده زاهدى، سلسلة النسب صفويه، برلين 1343؛
(4) جهانگشاى خاقان: تاريخ شاهاسماعيل، چاپ اللّه دتا مضطر، اسلامآباد: مركز تحقيقات فارسى ايران و پاكستان، 1364ش؛
(5) حسنبن مرتضى حسينىاسترآبادى، تاريخ سلطانى: از شيخصفى تا شاهصفى، چاپ احسان اشراقى، تهران 1366ش؛
(6) خواندمير؛
(7) حسن روملو، احسنالتواريخ، چاپ عبدالحسين نوائى، ج 11، تهران 1349ش؛
(8) كاترينو زنو، سفرنامه كاترينوزنو، در سفرنامههاى ونيزيان در ايران: شش سفرنامه، ترجمه منوچهر اميرى، تهران: خوارزمى، 1381ش؛
(9) غلامحسين ساعدى، خياو، يا، مشكينشهر، تهران 1354ش؛
(10) عالمآراى شاهاسماعيل، چاپ اصغر منتظرصاحب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1349ش؛
(11) عالمآراى صفوى، چاپ يداللّه شكرى، تهران: اطلاعات، 1363ش؛
(12) احمدبن محمد غفارى قزوينى، تاريخ جهانآرا، تهران 1343ش؛
(13) فضلاللّهبن روزبهان، تاريخ عالمآراى امينى، چاپ مسعود شرقى، تهران 1379ش؛
(14) احمدبن حسين منشىقمى، خلاصة التواريخ، چاپ احسان اشراقى، تهران 1359ـ1363ش؛
(15) محمديوسف واله اصفهانى، خلدبرين: ايران در روزگار صفويان، چاپ ميرهاشم محدث، تهران 1372ش؛


(16) EI1, s.v. "Haidar (Shaikh Haidar)" (by Cl. Huart).

/ محسن رحمتى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6674
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست