responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6643

 

حوزه علميه مشهد ، حوزه علميه مشهد

حوزه علميه مشهد كه اينك در شمار مهمترين و معتبرترين حوزههاى علميه شيعى است، مراحل تاريخى مختلفى را پشت سر گذاشته است. در مقاله حاضر روند تاريخى تكوين و تكامل اين حوزه در پنج مرحله بررسى مىشود :

الف) پيش از صفويه

ب) دوران صفويه

ج) از آغاز افشاريه تا انقلاب مشروطه

د) از انقلاب مشروطه تا شهريور 1320

ه ) از شهريور 1320 تا انقلاب اسلامى

و) دوران جمهورى اسلامى

الف) پيش از صفويه. حوزه علميه مشهد، از دوره صفويه و بهويژه با مهاجرت گسترده علماى جبلعامل به شهرهاى ايران و از جمله مشهد، و برپايى مدارس متعدد در اين شهر، صورت كامل و مستقلى پيدا كرد. با اين حال، براساس اطلاعات جسته و گريخته در منابع، برخى از فعاليتهاى علمى از قبيل نقل حديث و تدريس برخى كتابها و مباحث علمى در اين ناحيه، خاصه در حرم امام رضا عليهالسلام در سدههاى پيش از اين دوره نيز رواج داشته است و حتى برخى عالمان بزرگ در اين شهر ساكن بودهاند. مثلا مىدانيم كه پنج مجلس از مجموع مجالس املاى حديث ابنبابويه (متوفى 381)، فقيه و محدّث معروف امامى قرن چهارم، آنچنان كه در كتاب امالى وى (براى نمونه رجوع کنید به ص 103ـ106، 536ـ540)، انعكاس يافته در مشهد و در حرم حضرت امام رضا عليهالسلام برگزار شده است. محمدبن حسن طوسى* معروف به شيخطوسى (متوفى 460) هم كه دوران جوانى خود را در طوس و مشهد گذرانده بود، به احتمال قوى در همين ناحيه و در محافل شيعى، فقه و حديث شيعه را به اندازهاى تحصيل كرده بود كه پس از مهاجرت به بغداد در سال 408، تأليف كتاب مفصّل فقهى ـ حديثى تهذيبالاحكام* را در شرح مقنعه شيخمفيد آغاز كرد (طوسى، مقدمه محمد واعظزاده خراسانى، ص26؛
عطاردى قوچانى، ج 2، ص129). فقيه و متكلم شيعى قرنهاى پنجم و ششم، محمدبن جريربن رستم (متوفى 525) نيز مدتها در مشهد اقامت داشته است (ابناسفنديار، ج 1، ص130). فقيه شيعى نامدار، ابوجعفرمحمدبن حسين شوهانى هم كه در اين عصر در مشهد ساكن بوده از شاگردان ابوعلى طوسى محسوب مىشده است (منتجبالدين رازى، ص165؛
نيز رجوع کنید به ابنشهر آشوب، ص12). از جمله شاگردان ابوجعفر شوهانى، نصيرالدين ابوطالب عبداللّهبن حمزهبن عبداللّه طوسى شارحى مشهدى است (رجوع کنید به بيهقى نيشابورى كيدرى، ج 1، ص 402، ج 2، ص 412). وى تأليفاتى در موضوعات فقهى و كلامى و فلسفى داشته است (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج 3، ص 215ـ216)؛
شاگرد ديگر او فقيه مشهور ابنحمزه طوسى مشهدى است كه به گفته خودش (ص 127، 369) در منزل شوهانى در مشهد از او سماع حديث كرده است. ابوعلى فضلبن حسن طَبْرِسى*، فقيه، مفسر و مؤلف مجمعالبيان نيز مدتى در مشهد ساكن بوده و مدفنش نيز همانجاست (بيهقى، ص 242). ابوالبركات محمدبن اسماعيل مشهدى (متوفى 571) هم در قرن ششم در مشهد سكونت داشته است (رجوع کنید به منتجبالدين رازى، ص 163)، ابنعساكر (متوفى 571) در سفر علمى بلند مدت خود به مناطق شرقى جهان اسلام، خاصه خراسان، در حرم امام رضا عليهالسلام از ابوالبركات سماع حديث كردهاست (رجوع کنید به ج2، ص893). سمعانى دوست و همراه ابنعساكر در برخى از اين سفرها، نيز از همين شخص در حرم امام رضا احاديثى، از جمله صحيفه علىبن موسىالرضا را شنيده و او را مقدّم سادات علوى و از معمرين وصف كردهاست (رجوع کنید به ج2، ص96ـ97). اين ابوالبركات مشهدى كه مناظرهاى هم با ابوبكربن اسحاق كرّامى در باب امامت ابوبكر داشته است (رجوع کنید به تبصرةالعوام، ص70)، در قزوين نزد حسينبن مظفر حمدانى تحصيل علم كرده بود (منتجبالدين رازى، همانجا) و حسينبن مظفر حمدانى خود از شاگردان مبرِّز شيخطوسى بود كه به مدت سى سال در نجف همه تصنيفات طوسى را بر او قرائت كرده بود (همان، ص 43). بنابراين به نظر مىرسد كه در قرن ششم، ميراث علمى شيخطوسى در زمينههاى فقهى ـ اصولى، كلامى و حديثى از طريق شاگردان وى و شاگردان آنان به ديگر شهرها، از جمله مشهد، منتقل شده بود.

هرچند درباره فعاليتهاى علمى در مشهد قرن هفتم كه مقارن با يورش مغولان به مناطق شرقى جهان اسلام، خاصه خراسان بزرگ، و در پى آن مهاجرت پارهاى از اهل علم و فرهنگ به ديگر نقاط جهاناسلام بود، اطلاعات چندانى در دست نيست؛
با اين همه باليدن خواجهنصيرالدين طوسى* در مشهد و در خانوادهاى اهل علم و نزد استادانى كه گرايش شيعى امامى داشتهاند، شاهد و قرينه مهمى است بر اينكه حيات حوزه فقهى و كلامى شيعىِ پاگرفته در مشهد در قرن ششم، دست كم تا حمله مغول و حتى پس از آن، در اين شهر بيش و كم استمرار داشته است.

كهنترين اطلاع درباره وجود نهاد مدرسه در مشهد مربوط به اوايل قرن هشتم است، زمانى كه ابنبطوطه در ديدار خويش از مشهد در 734، ضمن توصيف ساختمان بقعه امام رضا، از وجود مدرسهاى در مجاورت آن خبر داده است (رجوع کنید به ج 1، ص394). گزارش ابنبطوطه متعلق به دوره حاكميت ايلخانان و پيش از ظهور سربداران* در خراسان است و به نظر مىرسد فعاليتهاى سياسى و تبليغى برخى از اميران سربدارى هم كه گرايش امامى داشتند و در اواخر دوران ايلخانان مغول در مقطعى مشهد را مركز فعاليتهاى خود قرار داده بودند، در آماده كردن زمينه براى ايجاد نوعى حوزه علمى شيعى در دورههاى بعدى تأثير مثبت داشته است (رجوع کنید به سيدى، ص 51ـ52).

در قرن نهم و اوايل قرن دهم، در دوره جانشينان تيمور، آرامش و امنيت نسبى به خراسان بازگشت و مشهد مركزيت يافت و مدارسى به همت برخى از سلاطين و اميران و ديگر بزرگان تيمورى در اين شهر بنا شد و فعاليتهاى علمى بار ديگر رونق گرفت. در اين دوره ضمن گسترش و بازسازى شهر و توسعه بناهاى متعلق به حرم، مدارسى چون پريزاد* و دودر و شاهرخيه (بالاسر*) در مشهد ساخته شد. براساس منابعِ در دسترس، اطلاعى در زمينه حضور عالمان شيعى در اين مدارس در اين مقطع زمانى نداريم. با اين حال براساس برخى گزارشها، در اين دوره پارهاى از محافل علمى و جلسات درسى شيعه در منازل عالمان تشكيل مىشده است. از جمله در اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم خاندانى از سادات رضوى در مشهد ساكن بوده كه نقابت سادات اين شهر را هم برعهده داشته است. از اين خاندان دست كم دو تن را مىشناسيم كه خود عالم بودهاند و منزل آنان محل نزول و تدريس دانشمندانى بوده است كه به مشهد وارد مىشدند؛
يكى از آنان سيدمحمدبن پادشاه رضوى مشهدى است كه متكلم، عارف و فقيه مشهور اين عصر، ابنابىجمهورِ احسائى* كه وارث فقه علماى نجف و مكتب حِكْمى ـ عرفانى سيدحيدر آملى بوده (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات: احياء، ص214) او را به علم و تقوا ستوده است (رجوع کنید به مجلسى، ج 105، ص4)؛
و ديگرى، فرزند وى سيدمحسنبن محمد رضوى مشهدى است كه ابنابىجمهور مراتب علم و فقه و حكمت او را به انحاى مختلف ستايش كرده و در ايام اقامتش در مشهد كتاب غوالى اللالى خود را با شرح و توضيح مشكلات آن بر او خوانده و در نيمه ذيقعده 897 اجازه علمى مفصّلى براى وى صادر كردهاست (رجوع کنید به همان، ج 105، ص 4ـ7).

ابنابىجمهور كه مكرر به مشهد سفر مىكرده، مدتها در اين شهر اقامت و افاده علمى داشته است؛
از جمله در يكى از اقامتهايش در اين شهر مباحث كتاب كشفالبراهين خود را، كه كتابى كلامى و شرحى است بر رساله زادالمسافرين خود او، به صورت درس در منزل همين سيدمحسنبن محمد رضوى القا و املا كرده و در 878 از املاىآن فارغ شدهاست (رجوع کنید به ابنابىجمهور، ص482). هم در اين سال است كه ابنابىجمهور با عالمى سنّى مذهب كه از او با وصف «فاضل هروى» ياد كرده طى سه مجلس در باب حقانيت مذهب تشيع در منزل اين سيدمحسنبن محمد و نيز در «مدرسه»اى كه نامى از آن نياورده مناظره كرده است (رجوع کنید به خوانسارى، ج 7، ص 27ـ28). ابنابىجمهور در آغاز اين مناظره اظهار مىدارد كه سيدمحسنبن محمد رضوى و كثيرى از مردم مشهد در جلسات درسى فقه و كلام وى حضور مىيافتهاند (رجوع کنید به همان، ج 7، ص 27). به نظر مىرسد ابنابىجمهور تا پايان عمر در مشهد مانده و به فعاليت علمى خود ادامه داده و هم در اين شهر وفات يافته باشد. حضور طولانى مدت دانشمندى چون ابنابىجمهور در مشهد و تأليف چند كتاب در اين شهر و برگزارى جلسات درس و مناظره، وجود محيط علمى فعال در اين شهر را محتملتر مىسازد.

از ديگر شواهد موجود در زمينه فعاليت علمى در مشهد در اين دوره منشورى است كه از سوى سلطان حسين بايقرا (متوفى 911) صادر شده درباره يك تن از سادات دانشمند به نام افضلالدين سيدمحمد موسوى كه در آن از او به عنوان «افضل اكابر المحدثين» و «مستجمع جميع كمالات صورى و معنوى» ياد شده است، و ظاهرآ وى بايد از عالمان شيعه اين ناحيه باشد كه به عنوان متصدى تعليم و تدريس علم حديث و صدور احكام شرعى در حرم حضرت رضا عليهالسلام منسوب شده و نافذ بودن احكام صادره از سوى ديگر علما و قضات اين ناحيه نيز به تأييد و امضاى وى موكول شده است (رجوع کنید به نظامى باخرزى، ج 1، ص 131ـ133).

ب) دوران صفويه. در دوران صفويه تشيع امامى كه قرنها پيش از ظهور اين دولت بهتدريج در مناطق مختلف ايران باليده بود به مرحله تثبيت نهايى رسيد. مشهد هم در دوره صفويه، علاوه بر اهميت سياسى، از جهت علمى نيز اهميت خاص يافت. رسميت يافتن مذهب شيعه در ايران از يكسو و تلاش براى مقابله علمى با دو دشمن سرسخت صفويه، يعنى ازبكان در شرق و عثمانيان در غرب از سوى ديگر، موجب توجه جدّى دولت صفوى به مسئله تعليم و تعلم و تبليغات دينى در خراسان و بهطور اخص در مشهد شد. آنچه در اين ميان به ترويج تشيع و توسعه و تقويت محافل علمىِ بازمانده از قبل كمك كرد و اين محافل را رفتهرفته به يك حوزه علمى پرمايه و نيرومند مبدل ساخت، همانا مهاجرت شمار درخور توجهى از عالمان شيعه جبلعامل لبنان به مشهد بود. يكى از مهمترين اين شخصيتها حسينبن عبدالصمد حارثى*، پدر شيخبهائى، است كه مدتى هم سمت شيخالاسلامى مشهد را عهدهدار بود و پارهاى از كتابهاى خود را در مشهد نوشت (رجوع کنید به اسكندرمنشى، ج 1، ص 156)، و از او مهمتر و تأثيرگذارتر شيخ حرّ عاملى* بود كه در دوران پختگى علمى خود به مشهد مهاجرت كرد و ساليان دراز به تدريس فقه و حديث و تأليف عمده آثار خود در اين شهر پرداخت. برادر او نيز پس از مرگ وى شيخالاسلام مشهد شد و سالها در اين شهر به تأليف و تدريس مشغول بود. حرّ عاملى شرح حال شمارى از ديگر عالمان مهاجر از جبلعامل لبنان به مشهد را در املالآمل خود آورده است (براى نمونه رجوع کنید به قسم 1، ص30، 42، 79، 175).

از جمله عالمان مشهور كه در حوزه علميه مشهد در دوره صفويه تحصيل يا تدريس كردهاند ميرداماد است كه پيش از سفر به قزوين، نخستين دوره تحصيلات خود را در علوم عقلى و نقلى و رياضى در مشهد گذراند و در همين شهر به مرحله استادى در اين فنون رسيد (رجوع کنید به ميرداماد*، محمدباقر). قاضى نوراللّه شوشترى* هم در آغاز دوران تحصيلات خود از 979 تا 992 در مشهد اقامت داشت و درس خواند. استاد اصلى او در بيشتر علوم نيز دانشمند پرمايهاى به نام ميرعبدالواحدبن على شوشترى بود (رجوع کنید به علاءالملكبن نوراللّه شوشترى، ص 25). نوراللّه شوشترى، ضمن تمجيد از استاد خود، از مباحث كلامى مطرح در آن عهد ميان استادش با برخى از طلاب و علما سخن به ميان آورده است (رجوع کنید به همان، ص 61ـ62). يكى ديگر از شاگردان مولى عبدالواحد شخصى به نام سيدمحسنبن شريف حسينى است كه در علوم عقلى و نقلى تأليفاتى داشته و در فتنه ازبكان در مشهد به قتل رسيده است (رجوع کنید به همان، ص 37). شيخلطفاللّهِ ميسى* نيز در جوانى از جبلعامل لبنان به مشهد كوچ كرد و در اين شهر نزد استادانى چون مولى عبداللّهبن محمود تسترى (مقتول در 997 در حمله ازبكان به مشهد) تحصيل كرد و پس از شهادت استادش به اصفهان رفت (اسكندرمنشى، ج 1، ص 157). حسين اردكانى يزدى متكلم بزرگ عصر شاهطهماسب و از مهمترين شاگردان شيخبهائى نيز در مشهد تدريس داشته و بر كتابهايى چون خلاصةالحساب شيخبهائى و تجريد طوسى شرح نوشته است (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج 3، ص 191ـ196). يكى از مشاهير اواخر عصر صفوى آقاابراهيم مشهدى (متوفى 1148) است كه در حكمت و كلام و فقه شهرت داشته و كتابهاى زيادى در اين زمينهها نوشته است (قزوينى، ص 55). شرححال عمده علماى مشهد در اين عصر در كتابهايى چون املالآمل و رياضالعلماء آمده است. صفويان براى تقويت مذهب شيعه و تربيت عالمان و مبلّغان شيعى، علاوه بر تعمير مدارس پيشين به ساخت مدارس جديد در مشهد همت گماردند. روند تأسيس اين مدارس به صورت جدّى و پيوسته از نيمه دوم قرن يازدهم، يعنى از زمان سلطنت شاهعباس دوم، آغاز شد و تا پايان حكومت صفويه كمابيش استمرار يافت.از جمله در دوران سلطنت او در 1057 مدرسه خيراتخان (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 2، ص 548) و در 1059 مدرسه ميرزاجعفر (همان، ج 2، ص 535ـ538) و سپس مدرسه فاضلخان يا فاضليه در 1075 ساخته شد (همان، ج 2، ص 538ـ539). مدرسه عباسقلىخان هم درست در سال مرگ وى يعنى 1077 تأسيس شد (همان، ج 2، ص 547ـ548). در زمان سلطنت جانشين وى يعنى شاهسليمان هم در 1083 مدرسه ملامحمدباقر مشهور به سميعيه به همت مولىمحمد سميع و تجويز و تشويق ملامحمدباقر خراسانى سبزوارى، نويسنده كفايةالاحكام، احداث شد (همان، ج 2، ص540)، در 1086 مدرسه نواب يا صالحيه بنا شد (همان، ج 2، ص540ـ541). در مجموع در دوره صفويه تا 1100، در مشهد ده مدرسه مهم احداث گرديد (رجوع کنید به اميرشيبانى، ص 27). بدين ترتيب، روند احداث مدارس در اين عهد و اختصاص موقوفات ارزشمند فراوان به آنها از سوى دولتمردان صفوى، مشهد را در آن عهد يكى از فرهنگىترين شهرهاى ايران كرده بود (همانجا).

از كمّ و كيف كتابهاى درسى و نحوه تدريس و احيانآ امتحان محصلان در اين عهد اطلاعات تفصيلى در دست نيست، اما از مطالعه برخى اجازات صادره از سوى برخى از علما معلومات ارزشمندى در اين زمينه به دست مىآيد. مثلا در اجازه علمى حرّ عاملى (متوفى 1104) براى سيدعلاءالملك پسر ميرزاابوطالب علوى موسوى ساكن مشهد كه در نيمه ربيعالآخر 1086 صادر شده از پارهاى از مهمترين كتب حديث شيعه از جمله كتب اربعه نام برده شده كه نشان مىدهد چنين كتابهايى در آن عهد مدار بحثها و پژوهشهاى حديثى بوده است. در اين اجازه همچنين حرّ عاملى اجازه نقل پارهاى از كتابهاى خود از جمله تفصيل وسائلالشيعة الى تحصيل مسائلالشريعة و رسالة الرجعة (نام آن: الايقاظ من الهجعة) را داده است كه نشان مىدهد برخى از تصنيفات او از همان زمان تأليف مورد توجه و مدار مباحثات علمى بوده است (رجوع کنید به حرّعاملى، 1385ش، مقدمه فاضلى، ص 11ـ15). در اجازه علمى ديگرى كه حرّعاملى براى مولى محمدصادق مشهدى در 19 شعبان 1092 صادر كرده (رجوع کنید به همان مقدمه، ص 15) وى اجازه خود را پس از مباحثه با شخص مُجاز و در واقع امتحان ميزان استعداد وى در درك و فهم دقايق و ظرايف احاديث صادر كرده است و اين مىرساند كه در اين عصر دستكم در مراحل عالى تحصيلى و در برخى رشتهها چيزى شبيه امتحان امروزى، البته در مقياسى خردتر و شخصىتر، وجود داشته است.

درباره مقدار شهريه طلاب و حقوق مدرّسان حوزه علميه مشهد در عصر صفوى، به جز پارهاى اسناد مالى بازمانده، اطلاعات درخور توجهى در دست نيست. مثلا براساس يك سند به تاريخ ربيعالاول 1024، ميرزاجعفر رضوى كه در 1007 و بعد از تصرف مشهد به دست شاهعباس به صورت رسمى به عنوان مدرّس آستان قدس رضوى تعيين شد (رجوع کنید به منجم يزدى، ص 171)، از بابت يك سال تدريس ده تومان تبريزى رايج در خراسان دريافت كرد. از متن سند چنين برمىآيد كه مقدار وجه پرداختى به مدرّسان در اين زمان احتمالا بستگى به تعداد طلاب و سطح علمى مدرّس داشته است (حسنآبادى، ص 176، 416). در فرمانى از شاهسليمان در 1078، مقرر شده است كه به ميرزامحمد ابراهيم مدرّس آستان قدس سالانه نود تومان تبريزى حقالتدريس داده شود (گزيده اسناد: فرمانها و رقمهاى آستان قدس رضوى، ص 25). نمونه ديگر در اين باب سندى است مورخ جمادىالاولى 1084 كه براساس آن يكى ديگر از مدرّسان آستان قدس رضوى حقوق ساليانه خود را به صورت جنسى، 28 خروار و 25 من غلّه به صورت مناصفه و به وزن تبريز، دريافت كرده است (حسنآبادى، ص 176ـ177).

از جمله شواهدى كه رونق و نشاط علمى حوزه مشهد را در اين مقطع نشان مىدهد فراوانى تأليف و تصنيف و نيز كثرت كتابت كتابهاى درسى و غيردرسى در رشتههاى مختلف است. نگاهى گذرا فقط به الذريعه آقابزرگ طهرانى گواه اين مدعاست (براى نمونهاى از كتابهايى كه در اين عصر در مشهد تأليف شده رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 1، ص 373، 412، ج 2، ص 404، ج 3، ص 56، 59، ج 5، ص110، براى نمونهاى از نسخههاى كتابت شده در مشهد رجوع کنید به همان، ج 3، ص 121، ج 4، ص 452، ج 6، ص 48، ج 7، ص50ـ51، ج10، ص 115، ج 13، ص 54، 144). همچنين پارهاى از عالمان ساكن مشهد كتابهايى را به نام و براى برخى از سلاطين صفوى تأليف يا ترجمه كردهاند (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج 3، ص 435، ج 11، ص 31، ج 26، ص 197).

يكى از مهمترين مسائلى كه دولت و جامعه و حوزههاى علميه عصر صفوى با آن درگير بودند مسئله چگونگى تعامل فكرى و عملى با جهان اهل سنّت بود. طبعآ اين مسئله در خراسان و خصوصآ در مشهد، كه از دو سو با مناطق وسيع سنّىنشين هممرز بود و بارها از سوى آنان مورد تعرض و نهب و غارت قرار گرفته بود حادتر مىنمود. كتاب الفوائد الطوسيه حرّعاملى را مىتوان تا اندازهاى منعكسكننده جريانها و مسائل فكرى مطرح در حوزه علميه مشهد و رواج بحثهاى كلامى و اعتقادى ميان شيعه و سنّى در اين عصر قلمداد كرد. حرّ عاملى اين كتاب را كه مشتمل بر 102 فائده است، چنانكه در مقدمه كتاب (ص 6) يادآور شده در طوس و در جواب برخى از اهل علم نوشته و در آن با اتكا به تخصص خود كه علم حديث و فقه است به حل و توضيح پارهاى از شبهات، معضِلات و مسائل فقهى، اصولى و كلامى كه در احاديث انعكاس يافته و به احتمال قوى در محيط علمى و احياناً اجتماعى مشهد محل بحث بوده پرداخته است.

ج) از آغاز افشاريه تا انقلاب مشروطه. حوزه علميه مشهد در اين دوره استمرار يافت و صورت متكامل حوزه در دوره صفويه بود. در دوره افشاريه (1148ـ1210) با وجود بىثباتى سياسى، حوزه علميه مشهد به حيات خود ادامه داد و علماى بارزى در مشهد ظهور كردند. مدارس پيشين به حيات خود ادامه دادند و مدرسه جديدى هم به نام مدرسه خواجه رضوان تأسيس گرديد (مولوى، ص 206). مولا محمدرفيع گيلانى، مشهور به رفيعا (متوفى ح 1155)، و مولاشفيع گيلانى (متوفى 1144)، از دانشمندان مهم و مشهور اين دوره به شمار مىروند. مولامحمد رفيعگيلانى در فقه و اصول و تفسير و كلام و حكمت يد طولائى داشته و مرجع علمى و دينى مشهد محسوب مىشد (رجوع کنید به قزوينى، ص 159ـ161). وى كتابهايى چون شرح مقاصد و شرح تهذيب تفتازانى و تفسير بيضاوى و الهيات شفا را تدريس مىكرد و تأليفاتى داشت، از جمله رسالهاى در باب وجوب تعيينى نماز جمعه (رجوع کنید به همان، ص 161). وى مشرب اصولى داشت و با اخباريان مخالف بود (جزايرى، ص 138). پسر وى آقامحمدشريف مشهدى نيز عالمى معتبر و رئيس علماى مشهد بود (قزوينى، ص 178). ميرمحمدتقىبن معزالدين محمد رضوى مشهور به شاهى (متوفى 1150) هم در اين عهد از بزرگترين عارفان و متألهان محسوب مىشد (همان، ص 84ـ86). يكى ديگر از علماى مهم اين عصر در مشهد ميرمحمدتقى مشهدى مشهور به پاچنارى بوده كه در مسئله وجوب تعيينى يا تخييرى نماز جمعه ميان او و مولامحمدرفيع گيلانى رسائلى ردوبدل شده است (همان، ص 83). همچنين سيدمحمد سبزوارى (متوفى 1198) در عصر افشارى مرجعيت داشت و به حكم ميرزانصراللّه پسر نادرشاه به امامت جمعه مشهد منصوب شده بود (مدرس، ص 46).

در اين دوره و دورههاى زنديه و قاجاريه بايد از چند خاندان علمى بزرگ نام برد كه در مشهد پديد آمدند و طى چند نسل رياست علمى و مرجعيت شرعى را برعهده داشتند و غالبآ از سادات رضوى بودند. از جمله خاندان معروف شهيدى كه به مناسبت شهادت سرسلسله اين خاندان، ميرزامحمدمهدى خراسانى* (متوفى 1318) به اين نام موسوم شدهاند. از وصف بليغ محمدحسن زنوزى، شاگرد دانشمند وى در رياضالجنة (روضه 4، قسم 4، ص 619ـ620) درباره مقام علمى و اخلاقى ميرزامحمدمهدى، تسلط وى بر عمده علوم عصر خاصه علوم عقلى و رياضيات آشكار مىشود. وى از شاگردان وحيد بهبهانى بوده است (رجوع کنید به مدرس، ص 55). زنوزى در مشهد نزد وى كتب بسيارى از جمله اشارات ابنسينا و عيونالحساب محمدباقر يزدى (متوفى قبل از 1056) را به درس خوانده است (روضه 4، قسم 4، ص620، 622). وى در فقه شرحى بر كفايةالمقتصد ملامحمدباقر سبزوارى نوشته است (همان، روضه 4، قسم 4، ص620). وى سه پسر داشت كه هر سه عالم بودند. پسر بزرگش ميرزاهدايتاللّه (متوفى 1248) نزد پدر درس خوانده بود (رجوع کنید به مدرس، ص 67) و مثل او از بسيارى از علوم آن عصر آگاهى داشت (زنوزى، روضه 4، قسم 4، ص 621) و در واقع رياست علمى خراسان آن عصر را در دست داشت (مدرس، همانجا). پسر كوچكش ميرزا داوود (متوفى 1240) نيز عالم بزرگى بود و خاصه در رياضيات تبحر ويژه داشت. وى سرآمد علماى عصر بود، چنانكه طالبان اين علم از ديگر شهرها براى استفاده از وى به مشهد مىآمدند. همچنين وى در سفرى كه شيخمحمدتقى اصفهانى*، مؤلف هدايةالمسترشدين، به مشهد كرد، به مدت چهارده ماه در نزد او فقه خواند (همان، ص 68). دو پسر ميرزاهدايتاللّه، يكى ميرزاهاشم (متوفى 1269) بود كه نزد پدر خود درس خواند و به تدريس و ترويج احكام در مشهد مشغول شد و ديگرى ميرزاعسكر (متوفى 1280) كه بعد از پدر امام جمعه مشهد شد (همان، ص 92، 94).

خاندان معروف علمى ديگر در مشهد خاندان قصير است. سرسلسله اين خاندان سيدمحمدبن ميرزامعصوم رضوى معروف به سيّد قصيرِ رضوى* (متوفى 1255) است كه از شاگردان سيدبحرالعلوم و وحيد بهبهانى بود و سالها ضمن تدريس و تأليف در مشهد، توليت افتا و احكام قضايى در كل خراسان را برعهده داشت (آزاد كشميرى، ص 404ـ405؛
مدرس، ص80ـ81). از جمله تأليفات وى در فقه كتاب مصابيح، شامل يك دوره كامل فقه، است (مدرس، ص 82). برادر وى سيدحاجميرزا حسن (متوفى 1287) نزد او در مشهد و نزد شيخمحمدتقى اصفهانى در اصفهان درس خواند و پس از مرگ پدر در مشهد مرجعيت و رياست عام يافت (همان، ص 92ـ93). فرزند سيدمحمد قصير، ميرزامهدى رضوى (متوفى 1267)، هم شاگرد پدر خود و هم شاگرد صاحب جواهر در نجف بود و از او اجازه اجتهاد گرفت و در مشهد به تدريس مشغول شد (همان، ص 89ـ90؛
براى برخى عالمان ديگر از اين خاندان رجوع کنید به رضوى، ص 339ـ340، 344ـ347).

خاندان رضوى يكى ديگر از خاندانهاى معروف علمى در اين دوره است. محمدباقر رضوى (متوفى 1342) نويسنده كتاب شجره طيّبه در انساب سادات رضوى خود عالم و مدرّس معتبرى در حوزه علميه مشهد در اواخر عصر قاجار بوده و شرح لمعه و قوانين و فصول را درس مىداده و تأليفاتى هم در اين زمينه داشته است (رضوى، مقدمه مدرس رضوى، ص 38ـ39). وى در كتاب خود عالمان اين خاندان را معرفى كرده است. از آن جمله ميرزاحبيباللّه رضوى (زنده تا 1196) كه از علماى عصر خود و ملجأ همگان بوده است (رضوى، ص 305). ديگرى عالم بزرگ ميرزامحمد رضوى (متوفى 1266) است كه در نجف نزد صاحب رياض تلمذ كرد و از او اجازه اجتهاد گرفت (رجوع کنید به همان، ص 305ـ306) و در مشهد نيز از سيدمحمدقصير مُجاز شد (رجوع کنید به همان، ص 306ـ307) و در اين عصر رياست عام و مرجعيت تام يافت (همان، ص 309ـ310). ميرزامحمدعلى رضوى (متوفى 1311) نيز شاگرد شيخانصارى بود و از او اجازه اجتهاد گرفت و سالها در مشهد به تدريس پرداخت و كتابهاى فقهى زيادى تأليف كرد (رجوع کنید به همان، ص 295ـ297). بهجز خاندانهاى ياد شده عالمان بسيار ديگرى در مشهد خا صه در عهد قاجار وجود داشتند كه شرححال آنان در كتابهايى چون تاريخ علماء خراسان از عبدالرحمان مدرس و فردوس التواريخ نوروزعلى بسطامى، كه خود از عالمان مبرِّز اواخر قاجار در مشهد بودند، آمده است. حوزه علميه مشهد در اين دوره به تبع رشد و غلبه علماى اصولى در محافل علمى عراق و اصفهان و تحصيل پارهاى از طلاب و علماى مشهد در اين محافل و انتقال ميراث آنها به مشهد، گرايش اصولى بارزى پيدا كرد. بهعلاوه، اين حوزه در همهجا به علوم رياضى شهرت داشت (رجوع کنید به مدرس، ص 108).

در عصر قاجار در كنار مدارس موجود، دو مدرسه جديد در مشهد بنا شد: يكى مدرسه سليمانخان و ديگرى مدرسه نو (حاج صالح) بخارايى كه هنگام تخريب اطراف حرم در سالهاى قبل از پيروزى انقلاباسلامى خراب شد (مولوى، ص 206ـ 207). در زمان فتحعلىشاه از مجموع شانزده مدرسه مشهد، مدرسههاى نواب، ملامحمدباقر (باقريه*)، فاضلخان*، ميرزاجعفر، سعدالدين (پايينپا) و بالاسر فعال و منظم بوده است (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج2، ص313ـ316). ظاهراً در اين دوره به طلاب و مدرّسان شهريه ثابتى داده نمىشد (رجوع کنید به همان، ج2، ص 319).

درباره شيوه اداره مدارس حوزه علميه مشهد در دورههاى مختلف، اطلاعات زيادى در دست نيست. در اين ميان اطلاعات موجود درباره مدرسه فاضلخان يا فاضليه، بهويژه در سالهاى پايانى حكومت ناصرالدينشاه (متوفى 1313)، بيشتر است. از مجموع گزارشها و اسناد راجع به اين مدرسه روشن مىشود كه دستكم در اوايل قرن چهاردهم، اين مدرسه را يك مدير، سه مدرّس، يك كتابدار، يك ناظم يا همان غايبنويس و يك مسئول امور مالى اداره مىكردند، خادمى هم به امور نظافت مدرسه رسيدگى مىكرده است (جهانپور، ص 139). در اين مدرسه هر روز گزارش حاضران و غايبان و اتفاقات روزانه به دقت نوشته و به رئيس مدرسه ارائه مىگرديد (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص 147ـ150). براساس اسناد، مدرسه در اعياد دينى و ملى، وفيات معصومين عليهمالسلام، روزهاى پنجشنبه و جمعه، ايام عرفه و عيد قربان (هشتم، نهم و دهم ذيحجه) و دهه اول محرّم تعطيل بود (رجوع کنید به همان، ص140). شمار طلاب اين مدرسه پيش از خراب شدن آن، به سال 1308ش، 260 تن بود (همانجا). در اين مدرسه طلاب شهريهاى به صورت نقدى دريافت نمىكردند بلكه از انبار مدرسه به صورت جنسى و مثالثه يعنى دو قسمت گندم و يك قسمت جو در چند نوبت به آنان پرداخت مىشد (همانجا). حقوق مدرّسان اين مدرسه نيز به دو صورت نقدى و جنسى پرداخت مىشد كه ميزان آن به نسبت رتبه افراد، متفاوت بود (رجوع کنید به همان، ص 143).

درايندوره اغلب طلاب مدارس مشهد از شهرها و روستاهاى مختلف خراسان بودند. اهداف و انگيزههاى آنان نيز تابع نيازهاى منطقهاى بود كه از آن مىآمدند، مثل روضهخوانى و پيشنمازى و وعظ و امورحقوقى (پروينگنابادى، ص156ـ157). طلاب با استعدادتر براى ادامه تحصيل به نجف رهسپار مىشدند و معدودى هم به آموختن فلسفه و حكمت يا ادبيات عالى عرب مىپرداختند (همان، ص 157). در نيمه دوم عصر قاجار و پيش از حضور حاجملاهادى سبزوارى*، در حوزه مشهد از علوم عقلى استقبال نمىشد و طلاب وقت خود را بيشتر صرف علوم دينى و علوم ادبى مىكردند و از زمان حضور وى در مشهد بار ديگر بازار علوم عقلى گرم شد (رجوع کنید به ادامه مقاله).

د) از انقلاب مشروطه تا شهريور 1320. حوزه علميه مشهد در مقطع زمانى پس از انقلاب مشروطه يعنى 1285ش تا 1314ش كه واقعه گوهرشاد* رخ داد، و خاصه پس از مهاجرت دو روحانى دانشمند به مشهد، حاج آقامحمد نجفى معروف به آقازاده خراسانى* (متوفى 1316ش)، فرزند آخوند خراسانى، و حاجآقا حسين قمى* (متوفى 1326ش) كه هر دو درس خوانده نجف بودند، و نيز شيخ مرتضى آشتيانى*، بهويژه از حيث دروس خارج فقه و اصول بيش از پيش رونق گرفت. در اين مقطع برخى از علماى درجه اول مشهد عبارت بودند از : ميرزاسيدعلى يزدى حائرى معروف به خانى كه صاحب فتوا و مقدّم بر ديگران بود و درس خارج مىگفت (تربتى، ص سىوهفت)؛
شيخ حسنعلى تهرانى كه مقبول عام و خاص بود (همانجا)؛
ميرزاحبيبِ خراسانى* كه از حيث وجاهت عمومى و نفوذ كلمه در درجه اول قرار داشت (همانجا)؛
ملامحمدعلى معروف به حاجى فاضل (رجوع کنید به ادامه مقاله)؛
محمدتقى بجنوردى (همان، ص سىوهشت ـ سىونه)؛
و سيدعلى سيستانى (متوفى 1340) كه از شاگردان سيداسماعيل صدر و ميرزامحمدحسن شيرازى بود و در مشهد به تدريس فقه و اصول اشتغال داشت (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 4، ص 1434؛
شريفرازى، ج 5، ص 216ـ217).

حضور آقازاده خراسانى كه به دنبال درخواست مردم و علماى مشهد از آخوند خراسانى، به مشهد رهسپار شد، از جهت سياسى و به دليل انتسابش به آخوند خراسانى، مايه تقويت مشروطهخواهان در خراسان گرديد (محمدعلى شوشترى، ص240). او در 1325 يعنى يك سال پس از پيروزى مشروطه در شرايطى وارد مشهد شد كه بين علما و اهل علم مشهد، همچون ديگر شهرها، بر سر تأييد يا رد مشروطيت شكاف افتاده بود. برخى چون سيدعلى سيستانى و محمدحسين نجفى از نظر فقهى منتقد مشروطه بودند و با جدّيت در مقابل مشروطهخواهان ايستادند، و كسانى ديگر از جمله شيخ ذبيحاللّه قوچانى، از شاگردان ميرزاى شيرازى و آخوند خراسانى و از مروجان انديشههاى آخوند خراسانى، به حمايت جدّى از مشروطه برخاستند (رجوع کنید به جلالى، 1385ش، ص 137ـ140). روحانيان طرفدار مشروطه بهجز فعاليت در انجمنها، در انتخابات مجلس هم به كوشش پرداختند و اين تلاشها به برگزيده شدن ميرزاعلىآقا مجتهد تبريزى از علماى درجه اول مشهد به عنوان يكى از نمايندگان مشهد در مجلس شوراى ملى انجاميد (همان، ص 143، 145). عالمانى همچون ميرزاحبيب خراسانى هم بودند كه راه ميانه را در پيش گرفته بودند (براى تفصيل رجوع کنید به همان، ص 151ـ154).

از سوى ديگر، حضور آقازاده حوزه مشهد را از حيث علمى قوت بخشيد و درس او بر ديگر درسها ترجيح يافت (محمدعلى شوشترى، ص240ـ241). درس خارج وى در اين برهه يكى از مهمترين و پرمايهترين درسهاى حوزه مشهد بود كه مبناى آن كفايةالاصول پدرش بود. وى چند سالى در مسجد گوهرشاد تدريس مىكرد و در اواخر عمر در اثر فشار حكومت رضاشاه در منزل درس مىگفت (رجوع کنید به پروين گنابادى، ص 156؛
مجتهدى، ص 207). شمار شاگردان درس او سيصد تن گفته شده است (پروين گنابادى، ص 162). آقازاده در مدت اقامت خود در مشهد، عملا رياست حوزه علميه اين شهر را برعهده داشت (محمدعلى شوشترى، همانجا). اهميت درس وى به اندازهاى بود كه چهبسا طلابى هم از نجف براى استفاده به مشهد مىآمدند (پروين گنابادى، همانجا).

حاجآقاحسين قمى هم مرجعى بود كه در رونق بخشيدن به دروس عالى فقه و اصول در اين برهه از تاريخ مشهد سهم اساسى داشت. وى در تهران نزد استادانى چون ميرزاابوالحسن جلوه، آقاعلى مدرسنورى، ميرزاحسن كرمانشاهى، ميرزامحمود قمى، محمدحسن آشتيانى و شيخفضلاللّه نورى فلسفه و عرفان و رياضيات و فقه و اصول خوانده و در نجف و سامرا مراحل عالى فقه و اصول را نزد آخوندخراسانى و ميرزامحمدتقى شيرازى و سيد محمدكاظم طباطبائىيزدى و ديگران گذرانده بود (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نقباء، قسم 2، ص 653). قمى در پى دعوت و درخواست علما و طبقات مختلف مردم مشهد از ميرزامحمدتقى شيرازى مبنى بر گسيل داشتن وى به اين شهر، در 1331 به توصيه ميرزاى شيرازى عازم مشهد شد و در مدت بيش از دو دهه اقامت در اين شهر به تدريس فقه و اصول مشغول گرديد و در بين عوام و خواص مرجعيت عام يافت. وى كه از نظر علمى در زمان خود عالم درجه اول خراسان محسوب مىگرديد، متجاوز از سيصد شاگرد زبده تربيت كرد كه بيشتر آنان جزو استادان و مدرّسان حوزه مشهد و برخى از شهرهاى ديگر شدند و شمارى از آنان نيز خود به مرتبه مرجعيت رسيدند (رجوع کنید به همان، قسم 2، ص 654ـ655؛
صالحى، «خاطرات سيدميرزا حسن صالحى»، موجود در آرشيو تاريخ شفاهى كتابخانه آستان قدس رضوى، ش 217، ص 24ـ25). مدت حضور قمى در مشهد را مىتوان به دو مقطع تقسيم كرد، در مقطع اول وى به دور از قضاياى سياسى به صورت تماموقت به تدريس و تربيت شاگرد مىپرداخت، اما در مقطع دوم در كنار رسيدگى به امور علمى و دينى در موارد لزوم در امور سياسى دخالت مىكرد (صالحى، همان، ص 25). بدينگونه در اثر مساعى قمى حوزه علميه مشهد حوزهاى نيرومند و خود بسنده شد (همان، ص 28، 33) و به لحاظ تدريس همه ردههاى علوم دينى در آن، از مقدمات تا خارج، حتى با حوزه نجف رقابت مىكرد (دوانى، ج 11، بخش 1، ص 65).

در زمان اجراى قانون متحدالشكل كردن لباس در سال 1308ش، مقرر شد روحانيان براى در برداشتن لباس مخصوص اهل علم از نظر صلاحيت علمى امتحان شوند و فقط تعدادى از روحانيان در مشهد از اين امر مستثنا گرديدند (مرواريد، ص 176؛
براى گزارشى ديگر از اين ماجرا رجوع کنید به صالحى، 1385ش، ص53ـ54).

دو ويژگى عمده حوزه علميه مشهد در اين زمان، يكى توجه جدّى به ادبيات عرب و ديگرى تدريس علوم عقلى خصوصاً فلسفه بود (رجوع کنید به واعظزاده خراسانى، ص 196)، استادانى چون عبدالجواد نيشابورى معروف به اديب اول در ادبيات عربى و فارسى و حكيم آقابزرگ شهيدى و فرزندش ميرزامهدى و حاجى فاضل خراسانى و شيخاسداللّه يزدى در تدريس علوم عقلى و عرفان مشهور بودند (رجوع کنید به همانجا). در اين دوره، حلقه درسى اديب نيشابورى* (متوفى 1305ش) به دليل دانش وسيع ادبى و تسلط و مهارت خاصى كه وى در تدريس متون ادب عربى داشت از ديگر دروس ممتاز بود. ويژگى عمده شيوه تدريس اديب در اين بود كه وى از آغاز تا پايان جلسه درس به روش خطابى سخن مىگفت و در اثناى تدريسش اجازه سخن گفتن و اشكال كردن به هيچ كدام از شاگردان نمىداد و خود با مهارت كامل تمامى اشكالات احتمالى و ابهامات درس را به دقت بيان مىكرد (پروين گنابادى، ص 164ـ165). در درس اديب بيش از سيصد طالب علم شركت مىكردند (همان، ص 165). طلاب علاقهمند پس از خواندن جامع المقدمات و شرح قَطْرالنَّدى از ابنهشام و شرح جامى بر كافيه ابنحاجب و الفيه ابنمالك و شرح سيوطى بر آن و شرح نظّام نيشابورى بر كتاب ابنحاجب و مغنىاللبيب ابنهشام و مطول تفتازانى، در مرحله عالى ادبيات به خواندن معلقات سبع و مقامات بديعالزمان همدانى و مقامات حريرى مىپرداختند (همان، ص 158ـ159)، و بعد به خواندن دواوين شاعران عرب از قبيل بُحْتُرى و متنّبى و فرزدق و حماسه ابوتمّام و آثار منثور عربى چون البيان و التبيين و ديگر كتابهاى جاحظ و رسائل خوارزمى و اطواق الذهب زمخشرى و المستطرف ابشيهى و يتيمةالدهر ثعالبى و الاغانى و امثال آنها مبادرت مىورزيدند. طالب علمانى كه به اين مرحله مىرسيدند، به توصيه استادان مطالعه متون ادبى فارسى اعم از موزون و منثور و كتابهاى لغت را شروع مىكردند (همان، ص 159).

تدريس فلسفه و عرفان، بيش و كم در همه ادوار حيات حوزه علميه مشهد رواج داشته است (رجوع کنید به بخشهاى قبلى مقاله)، اما در اين دوره و با حضور شاگردان حاج ملاهادى سبزوارى همچون ملاغلامحسين شيخالاسلام (متوفى 1319ش؛
بامداد، ج 6، ص 172ـ173) در مشهد اين امر رونق بىسابقهاى يافت. حكيم آقابزرگ شهيدى (متوفى 1355) كه در تهران نزد ميرزاابوالحسن جلوه و ميرزا ابراهيم گيلانى اشكورى به تحصيل علوم عقلى و فلسفه پرداخته و فقه و اصول را در نجف نزد آخوند خراسانى خوانده بود (رجوع کنید به رياضى، 1336ش، ص 228ـ 229)، از 1333 تا پايان عمر به مدت 23 سال در حوزه مشهد به تدريس تمام كتب كلامى و فلسفى از قبيل شرح تجريد قوشجى و شرح اشارات خواجه نصيرالدين طوسى و شوارق الالهام و شواهد الربوبية و المبدأ و المعاد و شرح الهداية الاثيرية ملاصدرا و شرح منظومه اشتغال داشت (رجوع کنید به همان، ص230) و شاگردان بسيارى پرورد، نظير حسينعلى راشد و محمود شهابى و مهدى الهى قمشهاى و سيدحسن بجنوردى (براى فهرست كامل شاگردان وى رجوع کنید به مدرس گيلانى، ص 21 و حاشيه صدوقىسها، ص 24ـ32). وى با آنكه آثار ملاصدرا را هم تدريس مىكرد، در فلسفه بيشتر گرايش مشائى داشت (رجوع کنید به رياضى، 1336ش، ص 229). ملامحمدعلى فاضل مشهور به حاجى فاضل خراسانى (متوفى 1342) از مشاهير فلاسفه معاصر است كه فلسفه را نزد حاج ملاهادى سبزوارى و ملاغلامحسين شيخالاسلام و آقاميرزامحمد سروقدى آموخته و در نجف و سامرا نزد ميرزاحبيباللّه رشتى و ميرزاى بزرگ شيرازى، فقه و اصول تحصيل كرده بود و كسانى چون سيدحسن بجنوردى و صدرالدين بادكوبهاى و شيخ اسداللّه يزدى در مشهد نزد وى فلسفه خواندند (رجوع کنید به مدرس گيلانى، ص 155؛
فاضل خراسانى، مقدمه آشتيانى، ص 6). وى در علوم معقول و منقول از مدرّسان نامى زمان خود بود (فاضل خراسانى، همان مقدمه، ص 5). در اواخر دوره رضاشاه با وجود كثرت روحانيان در مشهد، سياست خلع لباس روحانيت به نحوى اجرا شد كه بنابر مشهور بهجز چند تن از روحانيان سرشناس و معتبر كس ديگرى مجاز به برسر نهادن عمامه نبود (رجوع کنید به مديرشانهچى، ص10).

براساس قرائن و مدارك ناقص موجود وضع مالى و معيشتى حوزه علميه مشهد در دوره رياست آقازاده خراسانى و حاجآقاحسين قمى چندان مناسب نبوده است (خامنهاى، ص110). مثلا حقوق ماهيانه اديب، استاد يگانه ادبيات عرب در حوزه مشهد، از محل موقوفات مدرسه نواب 150 ريال (گلشن آزادى، ص 61) و به قولى ديگر ساليانه بين سى تا پنجاه تومان بود و ساليانه 36 تومان هم از بابت حقالتدريس از آستان قدس دريافت مىكرد (رجوع کنید به اديب نيشابورى، مقدمه جلالى پندرى، ص 22).

حوزه علميه مشهد تحت زعامت علماى بزرگى چون حاجآقا حسين قمى و آقازاده خراسانى در دوره پهلوى اول در موارد متعدد به علمكردهاى گوناگون سياسى و اجتماعى حكومت كه با شئونات دينى جامعه منافات داشت واكنش نشان داد. از جمله در 1306ش، طى تلگرامى به دولت وقت، كه به امضاى عمده علماى وقت مشهد رسيد، به ابلاغيه دولت مبنى بر منع امر به معروف و نهى از منكر اعتراض كردند (رجوع کنید به مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست، ص240ـ242). مورد ديگر اعتراض آنان به قضيه جمهورىخواهى رضاخان بود (براى آگاهى بيشتر رجوع کنید به همان، ص 252ـ253). اما مهمترين اقدام علماى مشهد در اين باب اعتراض به قضيه كشفِ حجاب* بود كه در مقابله با آن بسيارى از علماى مشهد زندانى و تبعيد شدند. از علماى درجه اول مشهد هم حاج آقامحمد آقازاده دستگير شد و به تهران انتقال يافت و در اين شهر محبوس ماند و در 1316ش درگذشت (محمدعلى شوشترى، ص 239) و حاجآقاحسين قمى كه براى پيشگيرى از اجراى قانون منع حجاب راهى تهران شده بود تا با شاه ديدار كند و او را از اين اقدام باز دارد، در محل اقامت خود در حضرت عبدالعظيم (شهر رى) تحت نظر و ممنوعالملاقات شد و در پى قيام گوهرشاد به كربلا تبعيد شد («مرحوم آيةاللّهالعظمى حاج آقاحسين قمى»، ص 85ـ88) و بدينگونه حوزه مشهد از هم پاشيد و تقريبآ به حال تعطيل درآمد (رجوع کنید به ادامه مقاله).

ه ) از شهريور 1320 تا انقلاب اسلامى. حوزه علميه مشهد پس از شهريور 1320 وارد دوره ويژهاى از حيات خود شد. احياى دوباره حوزه علميه مشهد پس از سقوط رضاشاه بهطور خاص مرهون كوششهاى سه شخصيت علمى برجسته يعنى ميرزااحمد كفايى و شيخمرتضى آشتيانى و ميرزامهدى اصفهانى بود (رجوع کنید به خامنهاى، ص 28). كفايى فرزند آخوند محمدكاظم خراسانى بود كه نزد وى و ديگر استادان حوزه نجف درس خوانده و سپس به مشهد، كه برادر بزرگترش ميرزامحمد آقازاده زعامت حوزه علميه و رياست دينى آن را سالها برعهده داشت، مهاجرت و خود سالها در آنجا تدريس كرده بود. وى در شرايطى كه از يك سو حوزه علميه مشهد در اثر رخدادهاى پس از واقعه گوهرشاد و ممنوعيت پوشيدن لباس روحانيت، تقريباً خالى از استادان و طلاب شده و به حالت تعطيل درآمده بود (رجوع کنید به مرواريد، ص 176)، و از سوى ديگر تبليغات ضدمذهبى تودهايها در فضاى آزاد اوايل سلطنت پهلوى دوم فضاى دينى و سياسى مشهد را تحت تأثير قرار داده بود، با تكيه بر جايگاه و پشتوانه دينى، علمى و خانوادگى خود و با جلب اطمينان حكومت، مدارس و موقوفات آنها را از دولت پس گرفت و تمام موقوفات اين مدارس را اجارهبندى كرد و براى مدارس متصدى تعيين نمود و از طريق اجاره اين موقوفات براى مخارج مدارس و طلاب و استادان عايداتى فراهم ساخت. درنتيجه بسيارى از استادان و طلاب به حوزه بازگشتند. وى همچنين براى احياى حوزه مشهد، برخى از علماى ديگر شهرها نظير آقابزرگ اشرفى شاهرودى، از شاگردان برجسته ميرزا محمدحسين نائينى*، را به مشهد دعوت كرد (كفايى، ص 96ـ97).

ميرزامهدى اصفهانى* (متوفى 1325ش) هم كه از دانشآموختگان نجف و مسلط بر مبانى فقهى و اصولى مكتبهاى نجف و سامرا و از شاگردان نامبردار نائينى بود و از حدود 1300ش در مشهد سكونت و تدريس داشت و در اين شرايط با تشويق پارهاى از طلاب با تصرف حجرات مدرسه نواب كه تحت تصرف دولت بود (مديرشانهچى، ص 15) بار ديگر درس خارج فقه و اصول خود را، كه در اواخر دوره رضاشاه در منزل برگزار مىكرد، بهطور علنى در مدرسه نواب آغاز كرد (همان، ص 11، 16). وى نخستين عالمى بود كه مبانى اصولى استاد خود نائينى را در مشهد مطرح كرد (همان، ص 12). بهجز ارائه موفقيتآميز درس خارج، آنچه كه اصفهانى را از ديگران ممتاز مىساخت، ارائه معارف و عقايد شيعى به شيوهاى خاص بود، شيوهاى كه بعدها به «مكتب معارفى خراسان» شهرت يافت و مدعاى اصلى آن عدم آميختگى عقايد دينى با هرگونه فراورده فكر بشرى و مشخصاً فلسفه و عرفان است. اصفهانى در ارائه آرا و عقايد خود چنان موفق بود كه بسيارى از طلاب و استادان مبرِّز حوزه مشهد كه برخى از آنان هم اهل فلسفه بودند به مكتب وى گرويدند. آنچه اصفهانى پىريزى كرد به وسيله شاگردانش خاصه شيخ مجتبى قزوينى (متوفى 1346ش) تحكيم و تفصيل داده شد و پس از او چنان گسترش يافت كه به عنوان ويژگى اصلى حوزه علميه مشهد در چند دهه اخير شناخته شد (رجوع کنید به حكيمى، ص 212ـ235).

آشتيانى هم كه از مجتهدان برجستهاى بود كه در نزد پدر خود محمدحسن آشتيانى در تهران و آخوند خراسانى در نجف، تحصيلات عالى را به انجام رسانده و در دوره رضاشاه به مشهد آمده بود و سالها در اين شهر تدريس كرده و پس از ماجراى گوهرشاد به تهران تبعيد شده بود، در اين دوره به مشهد بازگشت و ارائه درس خارج را آغاز كرد (شريف رازى، ج 7، ص 95). در كنار اين دو تن، استادان ديگرى چون كفايى و شيخهاشم قزوينى و شيخمجتبى قزوينى، بهطور محدودترى درس خارج مىگفتند (رجوع کنید به مديرشانهچى، ص 13). دروس ادبيات و سطوح مقدماتى و عالى هم به قوت خود باقى بود و استادان برجستهاى چون ميرزااحمد مدرس يزدى و شيخ كاظم دامغانى و ميرزامحمدتقى اديب نيشابورى در اين مقاطع تدريس مىكردند (همان، ص 11ـ12). از ديگر علماى اين دوره سيديونس اردبيلى* (متوفى 1337ش) است كه پيش از واقعه گوهرشاد در مشهد به تدريس و فعاليت علمى و دينى اشتغال داشت، سپس از مشهد تبعيد شد و پس از سقوط پهلوى اول به اين شهر بازگشت و فعاليت علمى خود را از سرگرفت (شريفرازى، ج 3، ص 61ـ63)؛
همچنين شيخ غلامحسين مجتهد تبريزى (متوفى 1359ش) از دوره پهلوى اول در مشهد به تدريس و اقامه جماعت اشتغال داشت و اقدامات سياسى و فعاليتهاى اجتماعى او مشهور است (همان، ج 7، ص 120ـ 122؛
مشاهير مدفون در حرم رضوى، ج 1، ص 92ـ94).

از جمله عواملى كه در آغاز راهاندازى دوباره حوزه علميه مشهد پس از شهريور 1320، مايه تقويت آن گرديد و نفوذ و اقتدار دينى حوزههاى علميه را نيز به طور كلى و حوزه علميه مشهد را به طور خاص در آنچه با سياست و اجتماع مرتبط است نشان داد، بازگشت مقتدرانه حاجآقاحسين قمى در 1322ش از عراق به ايران بود كه در همه شهرهاى واقع در مسير او تا مشهد با استقبال گسترده علما و مردم مواجه شد. وى در واقع در اين سفر چندين هدف داشت كه يكى از مهمترين آنها رفع مشكل حجاب براى بانوان بود (مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست، ص 264). از اينرو وى در 14 مرداد 1322 طى مكتوبى از نخستوزير وقت تحقق امورى را خواستار شد كه مهمترين آنها از اين قرار است: دولت طى اعلاميهاى رسمى قانون منع حجاب را در سراسر كشور لغو كند، همه موقوفاتى كه دولت تصرف كرده، خصوصآ موقوفات مدارس دينى به حالت قبلى آن برگردد، مدارس مختلط كه در دوره پهلوى اول ايجاد شده بود منحل گردد، تعليم قرآن و شرعيات جزو برنامه درسى مدارس جديد باشد، و مشكلات مربوط به ارزاق عمومى بهطور اطمينان بخشى اصلاح شود (رجوع کنید به همان، ص 269ـ270). با پيگيرى مكرر اين درخواستها دولت به اجراى اين موارد گردن نهاد و قمى پس از درنگ كوتاه در مشهد، به كربلا بازگشت (رجوع کنید به همان، ص 271ـ 272؛
«مرحوم آيةاللّهالعظمى حاج آقاحسين قمى»، ص89).

از جمله عواملى كه در حدود نيمه اول دهه 1320ش تقويت حوزه علميه مشهد را موجب شد حضور كوتاهمدت آيتاللّه حاج آقاحسين بروجردى* در مشهد بود. وى پس از مهاجرت به قم در 1323ش و استقرار در اين شهر در مقام مرجع تقليد، در تير 1324 عازم مشهد شد و سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در اين شهر سپرى كرد. حضور وى در مشهد، ديدارهايش با علما و طلاب و هيئتهاى مذهبى و نيز رسيدگيش به امور مدارس علميه، حوزه علميه مشهد را جان تازهاى بخشيد (رجوع کنید به مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست، ص 413؛
بدلا، ص94ـ95).

در اين برهه شهريه درخورى به طلاب حوزه علميه مشهد پرداخت نمىشد. مقدار اين شهريه گوناگون ذكر شده است. مثلا گفته شده كه شيخعلىاكبر نهاوندى براى مدت كوتاهى ماهيانه پنج تومان به طلاب پرداخت مىكرده است (واعظزاده خراسانى، ص 198ـ199)، يا اينكه در مدرسه سليمانخان به هريك از طلاب ماهيانه 25 ريال از درآمد موقوفه پرداخت مىشده است (همان، ص 199). در همين سالها سيدابوالحسن اصفهانى كه مرجعيت شيعه را برعهده داشت مقرر كرد تا مقلدانش در خراسان وجوهاتشان را به نجف نفرستند و در همان مشهد پرداخت كنند، از اين رهگذر مبالغى پول نزد نهاوندى و كفايى گرد آمد و ميان طلاب مدارس به طور مساوى ماهيانه بين پنج قران تا سه تومان توزيع گرديد (علمالهدى، «خاطرات سيدعبدالجواد علمالهدى»، موجود در آرشيو تاريخ شفاهى كتابخانه آستان قدسرضوى، ش2/266، ص49ـ50). در سالهاى 1324 تا 1325ش، ميرزامحمدتقى اديب نيشابورى براى درس سيوطى ماهيانه دو تومان و براى درس مطول سه تومان از شاگردان خود دريافت مىكرد (رجوع کنید به صالحى، 1385ش، ص 62).

در اثر مساعى ميرزااحمد كفايى و تلاش ديگر مقامات علمى و استادان، شمار مجموع طالب علمان اين حوزه در سال 1327ش به هفتصد تن رسيد (رجوع کنید به جعفريان، ص 29، پانويس). با بهبود يافتن اوضاع، شمار طلاب علوم دينى در سالهاى بعد، هرچند به كندى، رو به ازدياد نهاد. در اوايل دهه 1330ش درآمد حاصل از موقوفات كه صرف هزينههاى جارى مدارس و طلاب و مدرّسان مىشد به اين قرار بود: مدرسه نواب 000، 550 ريال، مدرسه ميرزاجعفر 60،000 ريال، مدرسه خيراتخان 96،000 ريال، مدرسه عباسقلىخان 000، 117 ريال، مدرسه باقريه 000، 204 ريال، مدرسه بالاسر 000، 13 ريال، مدرسه دودر 000 ،48 ريال، مدرسه پريزاد 000 ،17ريال، مدرسه بهزاديه:000، 5 ريال، مدرسه سليمانخان 000، 195 ريال، مدرسه ابدالخان 000، 142ريال، و مدرسه رضوان 500، 18 ريال (رياضى، 1334ش، ص 62ـ64).

حوزه علميه مشهد پس از گذراندن مرحله تجديد حيات و سپس تثبيت در دهه 1320ش، در دهه 1330ش تحول و جهش درخور توجهى را آغاز كرد. سبب اصلى و عمده اين تحول و جهش كه جايگاه علمى و دينى اين حوزه را بيش از پيش استوار كرد و ارتقا بخشيد، مهاجرت آيتاللّه سيدمحمدهادى ميلانى* (متوفى 1354ش) به مشهد و استقرار وى بيش از دو دهه در اين شهر بود. در 1332ش علماى برجسته مشهد در جهت تقويت حوزه و جلوگيرى از مهاجرت طلابِ با استعداد و مدرّسان مشهد به شهرهايى چون قم و نجف، با امضاى طومارى از سيدمحمدهادى ميلانى، از نامورترين استادان حوزه نجف كه در آن زمان در كربلا به سر مىبرد، درخواست مهاجرت به مشهد و اقامت و تدريس در اين شهر كردند (رجوع کنید به صالحى، 1385ش، ص100). ميلانى در 1333ش به مشهد وارد شد و به دعوت و اصرار علماى بزرگ اين شهر در مشهد ماند و در مدت 22 سال در عمل رياست حوزه علميه مشهد را برعهده گرفت و علاوه بر قرار گرفتن در جايگاه مرجعيت، به ويژه پس از درگذشت آيتاللّه بروجردى، با تأسيس مدارسى به سبك جديد و ساماندهى برنامههاى آموزشى و پژوهشى حوزه گامهاى مؤثرى در ارتقاى كيفى حوزه برداشت (رجوع کنید به شريف رازى، ج 7، ص 103ـ104). محور درس خارج اصول ميلانى مبانى متخذ از استادان اصليش شيخمحمدحسين اصفهانى و ميرزاى نائينى بود (شمس، ص 71ـ72). در درس او نزديك به چهارصد طالب علم قريبالاجتهاد شركت مىكردند (شريف رازى، ج 7، ص 103).

ميلانى در جهت ساماندهى حوزه دست به تأسيس چهار مدرسه زد: مدرسهاى براى دروس مقدماتى و متوسطه، كه خاص آموزش خط و انشا و املا و اندكى رياضيات و صرف و نحو و منطق بود و آموزش در آن شش سال طول مىكشيد. در ادامه آن شاگردان به مدرسه متون عالى مىرفتند. در اين مدرسه طلاب تحت تعليم و نظارت استادان به آموختن متون عالى فقه و اصول و كلام مىپرداختند و در كنار اين دروس، دروس جنبى تفسير و حديث و نهجالبلاغه و صحيفه سجاديه و تاريخ اديان گنجانده شده بود. اين دوره هم پنج سال طول مىكشيد (حسينى ميلانى، ج 1، ص 155؛
پسنديده، ج 1، ص 298ـ299). طلاب، اين مرحله را در چهارده دوره آموزشى مىگذراندند و پارهاى از دروس اصلى خود يعنى زبان عربى و فقه و اصول را نيز براساس كتابهاى تازه تأليفى كه خواندن آنها قبلا در حوزه مشهد مرسوم نبود، مثل كتابهاى عربى آسان و اصول الفقه مظفر، به درس مىخواندند (رجوع کنید به پسنديده، ج 1، ص 296، 298). اولين مدرسه كه خاص اين مرحله بود تحت عنوان مدرسه آيتاللّه ميلانى در 1345ش تأسيس شد (همان، ج 1، ص 296). طلاب پس از گذراندن دورههاى آموزشى اين مدرسه براى مراحل بالاتر تحصيل مخير بودند كه به طور تخصصى به فقه و اصول بپردازند يا به تحصيل در ديگر علوم اسلامى و نيز زبان خارجى، كه تخصص در آنها براى يك مبلّغ اسلامى ضرورت دارد، مشغول شوند (حسينى ميلانى، ج 1، ص 155ـ156). براى اين مرحله دو مدرسه در نظر گرفته شده بود. يكى مدرسه امام صادق عليهالسلام كه در 1349ش تأسيس شد و به صورت تخصصى به فقه و اصول مىپرداخت و طلاب آن لازم بود در پايان هر سال درسى رسالهاى در موضوعاتى كه خوانده بودند ارائه كنند؛
دوره اين مدرسه چهار سال بود (همان، ج 1، ص 156؛
پسنديده، ج 1، ص 305). ديگرى مدرسه عالى حسينى بود كه آن هم در 1349ش تأسيس شد و طلاب آن به صورت تخصصى به تحصيل در علومى از قبيل حديث و تفسير و كلام و فلسفه و تاريخ و تاريخ اديان مىپرداختند و در كنار اين دروس ضمن يادگيرى يك زبان خارجى در زمينه سخنرانى و مناظره هم تخصص مىيافتند، طول اين دوره هم چهار سال بود (حسينى ميلانى، همانجا؛
پسنديده، ج 1، ص 307ـ309). اين مدرسه تحت اشراف گروهى متشكل از برخى مدرّسان برجسته حوزه و بعضى از استادان دانشگاه اداره مىشد (رجوع کنید به حسينى ميلانى، همانجا؛
ميلانى، پيشگفتار علىاكبر الهى خراسانى، ص 10). در برنامه درسى اين مدارس موادى گنجانده شده بود كه پيش از آن دستكم در حوزه مشهد سابقه نداشت. به نظر مىرسد مدارس تأسيس شده زير نظر آيتاللّه ميلانى اولين مدارس حوزوى مشهد بودند كه در آنها بهطور رسمى امتحان برگزار گرديد، هرچند اين كار در سنّت حوزوى چندان شناخته شده نبود. ميلانى همچنين به امر تبليغ دينى اهميت زيادى مىداد، ازاينرو شمار فراوانى از روحانيان به همين منظور تحت اشراف وى ساماندهى و در اوقات مشخصى به نقاط مختلف ايران اعزام مىشدند و بدون تبليغات ظاهرى در جهت تقويت بنيه دينى مردم شهرها و روستاها و آگاه كردن آنان از تبليغات ضد دينى و ضد اسلامى فعاليت مىكردند (رجوع کنید به صالحى، 1385ش، ص 104، 108ـ109).

از ديگر اقدامات آيتاللّه ميلانى پشتيبانى از مؤسسات و تشكلهاى دينى غير حوزوىِ مروّج معارف اسلامى، همچون كانون نشر حقايق اسلامى، بود. اين كانون را محمدتقى شريعتى با همكارى تنى چند از روحانيان مشهد تأسيس كرد. كانون نشر حقايق اسلامى در ترويج تفكر نوانديشانه اسلامى و به ويژه پاسخگويى به شبهات جريانهاى ضددينى در بين جوانان و تحصيلكردههاى دانشگاهى مشهد، در دهههاى 1320 تا 1350ش، سهم عمده داشت (رجوع کنید به وحدتى، ص 809).

حوزه علميه مشهد در اوايل دهه چهل شمسى از جهت مالى مجموعآ نسبت به دهههاى قبل وضع مناسبترى پيدا كرد (خامنهاى، ص110؛
ظريف، ص 83؛
واعظزاده خراسانى، ص199ـ200). اما در اواخر اين دهه حوزه مشهد وضع مالى مطلوبى نداشت (رجوع کنید به صالحى، 1385ش، ص 129ـ130). شمار طلاب مجموع مدارس مشهد در اواسط دهه پنجاه شمسى به حدود 2500 تن رسيد (شريف رازى، ج 7، ص 103).

پس از فوت ميلانى با وجود علماى برجستهاى كه در آن وقت در حوزه مشهد، به تدريس اشتغال داشتند (از جمله شيخ محمدكاظم دامغانى، متوفى 1360ش)، زعامت علمى اين حوزه عملا برعهده دو تن قرار گرفت: يكى شاگرد خاص و برجسته ميلانى، سيدابراهيم علمالهدى سبزوارى (متوفى 1378ش، براى شرح حال وى رجوع کنید به مشاهير مدفون در حرم رضوى، ج 1، ص 213ـ214) و ديگرى ميرزاعلى فلسفى (متوفى 1384ش، براى شرححال وى رجوع کنید به شريف رازى، ج 7، ص 153ـ154)، شاگرد برجسته آيتاللّه خوئى كه از مدتى قبل به دعوت ميلانى و به منظور تقويت بنيه علمى حوزه مشهد، در اين شهر ساكن و به تدريس مشغول شده بود (رجوع کنید به صالحى، 1385ش، ص 138ـ139).

حوزه علميه مشهد به نوبه خود در پارهاى از جنبشهاى اجتماعى دهههاى سى، چهل و پنجاه شمسى بيش و كم نقش داشته است. در جنبش ملى كردن صنعت نفت، با وجود برخى فعاليتهاى سياسى پارهاى از گروهها و جمعيتهاى مذهبى و غيرمذهبى در مشهد، حوزه علميه كه مراحل نضجگيرى دوباره پس از تعطيل دوره پهلوى اول را تجربه مىكرد، فعاليت گسترده و متشكلى ارائه نكرد. بااين همه، چند تن از علما نظير سيديونس اردبيلى و ميرزاحسين سبزوارى و حاجآقاحسن قمى طرف مشورت احزاب و گروههاى سياسى قرار مىگرفتند و در موارد مقتضى تلگرامى صادر مىكردند (رجوع کنید به همان، ص90). فعالترين روحانى مشهد در جريان نهضت ملى نفت كه نماينده طلاب تلقى مىشد شيخمحمود حلبى از خطبا و مدرّسان مبرّز مشهد بود (براى نمونه رجوع کنید به جلالى، 1377ش، ص 119ـ121؛
صالحى، 1385ش، ص 91ـ92).

در آستانه شكلگيرى قيام 15 خرداد 1342، در حوزه علميه مشهد چهار جناح حضور فعال داشتند: طرفداران سيدمحمدهادى ميلانى كه درواقع رياست علمى حوزه مشهد را برعهده داشت؛
طرفداران حاجآقاحسن قمى فرزند مبارز حاجآقا حسين قمى و از مراجع مشهد كه در مخالفت با رژيم پهلوى بىپروا عمل مىكرد؛
طرفداران شيخمجتبى قزوينى از مهمترين شاگردان ميرزامهدى اصفهانى و استاد برجسته فقه و نيز معارف و داراى مشرب مخالف با فلسفه، كه در جريان نهضت امام خمينى از ايشان حمايت مىكرد؛
و طرفداران ميرزااحمد كفايى و ميرزاحسين فقيه سبزوارى كه در واقع در جهت خدمت به مردم و حوزه با رژيم پهلوى مماشات مىكردند، هرچند در چشم مردم، وابسته به رژيم تلقى مىشدند (جلالى، 1378ش، ص 94ـ101). در اين قضايا بيشترين فعاليت سياسى از آنِ ميلانى و قمى بود. ايندو، رسمآ با لايحه جديد انجمنهاى ايالتى و ولايتى مخالفت كردند، در مسئله اصلاحات ارضى موضع صريح گرفتند و در مقابله با همهپرسى لوايح ششگانه دولت معروف به انقلاب سفيد فعاليت جدّى كردند (براى آگاهى بيشتر رجوع کنید به همان، ص 129ـ130، 141ـ212). در پى همين مواجهات صريح بود كه پس از قيام 15 خرداد، آيتاللّه حاج آقاحسن قمى، همزمان با امام خمينى در قم و آيتاللّه محلاتى در شيراز، دستگير و به زندان تهران منتقل شد. از اينرو، آيتاللّه ميلانى، هماهنگ با شمارى ديگر از مراجع قم و علماى بزرگ برخى شهرهاى ايران، در اعتراض به دستگيرى اين سه مرجع تقليد راهى تهران شدند و پس از اطمينان كامل از مصونيت جانى آنان، به شهرهاى خود بازگشتند (رجوع کنید به پانزده خرداد*، قيام). پس از دستگيرى مجدد امام خمينى در 13 آبان 1343 و تبعيد ايشان به تركيه نيز حوزه علميه مشهد واكنش تندى نشان داد و با پيشگامى ميلانى و قمى، تلگرامهايى در جهت اعلام همبستگى با اهداف امام خمينى براى علماى قم ارسال شد (رجوع کنید به همان، ص 226ـ230).

در انقلاب اسلامى 1357ش روحانيان مشهد شركت فعال داشتند و منازل علمايى چون سيدعبداللّه شيرازى و حاجآقاحسن قمى، كه در 17 شهريور 1357 از تبعيد و اقامت دوازده سالهاش در كرج به مشهد بازگشت (شاكرى، ص 94)، كانون تصميمگيرى و پناهگاه مردم بود و پيگيرى و اجراى توصيههاى رهبران نهضت و در رأس آنان امام خمينى و اداره راهپيماييها توسط علما و روحانيان مبارزى چون ميرزاجوادآقا تهرانى، شيخابوالحسن شيرازى، سيدكاظم مرعشى، سيدعلى خامنهاى، شيخعباس واعظ طبسى و سيدعبدالكريم هاشمىنژاد صورت مىگرفت (همان، ص 28). شروع حركت سياسى مردم مشهد را در اين سال بايد تشييع جنازه واعظ معروف تهران، شيخاحمد كافى در 31 تير 1357 دانست كه در جريان آن مدرسه نواب مورد هجوم و غارت نظاميان قرار گرفت (همان، ص 85). برگزارى مراسم چهلم واقعه مدرسه نواب در 9 شهريور 1357 نيز كه موجب بازگشايى آن مدرسه پس از چهل روز شد و در آن سيدعبدالكريم هاشمىنژاد سخنرانى كرد و علماى مهمى چون سيدعبداللّه شيرازى شركت كردند به راهپيمايى بزرگ و تأثيرگذارى انجاميد (همان، ص90ـ92). درواقع در اين سال مدرسه نواب همواره موقعيتى مركزى براى ساماندهى مبارزات و راهپيماييهاى مردم مشهد داشت. بدين ترتيب، روحانيان مشهد كه معرف حوزه اين شهر بودند، تا پيروزى انقلاب رهبرى مبارزات مردمى را برعهده گرفتند.

و) دوران جمهورى اسلامى. طى سه دهه اخير، همزمان با تحولات عميق اجتماعى، دگرگونيهاى عمدهاى در حوزه علميه مشهد رخ داده است. پس از پيروزى انقلاب اسلامى حوزه علميه مشهد در مسير آرمانهاى آن بازسازى شد. عباس واعظ طبسى، از روحانيان فعال سياسى كه در مبارزات پيش از انقلاب در مشهد سهم مؤثرى داشت، از سوى امام خمينى به رياست حوزه علميه خراسان بهطور عام و حوزه علميه مشهد بهطور خاص گمارده شد. وى در آغاز با تشكيل هيئت بررسى حوزه علميه خراسان در 1362ش («گزارشى از شوراى برنامهريزى مديريت حوزه علميه خراسان»، ص 216)، كه در سالهاى اخير به مركز مديريت حوزه علميه خراسان تغيير عنوان داده و از تشكيلات و اختيارات گستردهاى برخوردار شده است (رجوع کنید به ادامه مقاله)، مركّب از برخى مدرّسان و كادر ادارى، به ساماندهى امور علمى و معيشتى حوزه مشهد همت گمارد.

در دوره پس از انقلاب، مدارس فراوانى با گرايشهاى مختلف فكرى بر مدارس پيشين افزوده شد. برخى از مدارس قديم مشهد بازسازى شد، از جمله مدرسه ميرزاجعفر (اين مدرسه در سالهاى پيش از انقلاب، ظاهراً به قصد تعميرات، بسته شده بود) و مدرسه خيراتخان كه هماينك در ضمن مجموعه دانشگاه علوم اسلامى رضوى (براى آگاهى بيشتر رجوع کنید به پسنديده، ج 1، ص 379ـ380) مورد استفاده طلاب قرار مىگيرند و برخى ديگر مثل مدرسههاى پريزاد و دودر، كه هرچند به نحو مطلوبى بازسازى شدهاند، اينك دروس حوزه در آنها تدريس نمىشود و به دليل واقع شدن در مجموعه حرم رضوى، عمدتاً كاربرى تبليغى و ترويجى براى زائران يافتهاند. برخى از مدارس قديم هم، عمدتاً بهسبب گسترش و نوسازى محيط و ابنيه اطراف حرم امام رضا عليهالسلام تخريب شدهاند، نظيرِ مدرسه بالاسر كه رواق دارالولايه برجاى آن ساخته شده است. مدرسه نواب نيز در همين طرح نوسازى تخريب و بر جاى آن مدرسه جديدى بنا شده است كه به مدرسه عالى نواب شهرت دارد و از مهمترين مدارس مشهد براى ارائه دروس عالى محسوب مىشود (براى آگاهى بيشتر رجوع کنید به همان، ج 1، ص 208ـ 241). مدرسه سليمانخان يا سليمانيه نيز تخريب شده و در زمان تأليف اين مقاله (1388ش) به جاى آن در جاى ديگرى مدرسهاى به همين عنوان در حال ساخت است.

مهمترين مدرسه عالى مشهد كه اينك دروس سطح عالى و خارج در آن عرضه مىشود مدرسه آيتاللّه خوئى است كه درواقع يك مجتمع بزرگ آموزش علوم اسلامى است و در آستانه پيروزى انقلاب و به عنوان جايگزين مدارسِ تخريب شده در طرح نوسازى محيط اطراف حرم امام رضا، در ساختمانى قديمى افتتاح شد و پس از انقلاب ساختمان اصلى آن بهتدريج طى سه دهه بنا و تكميل گرديد (براى آگاهى بيشتر رجوع کنید به همان، ج 1، ص 358ـ367).

براساس اطلاعات موجود در مركز مديريت حوزه علميه خراسان در سال تحصيلى 1387ـ1388ش در حوزه علميه مشهد 31 مدرسه سطح يك، و سه مدرسه سطح دو و سه و براساس آمار سال تحصيلى 1386ـ1387ش، پنج مدرسه خوابگاهى وجود دارد. همچنين اينك در حوزه علميه مشهد دوازده مدرسه علميه ويژه خواهران مشغول بهكار است. در مجموع در شهرهاى سه استان خراسان رضوى، خراسان شمالى و خراسان جنوبى غير از مشهد هم 46 مدرسه وجود دارد. برطبق آمار رسمى موجود در كارنماى عملكرد سال 1386 مركز مديريت حوزه علميه خراسان كه در فروردين 1387 منتشر شده، تعداد طلاب سطح يك مشهد 2،410، سطح دو و سه 901،3، و شركتكنندگان در امتحانات خارج فقه 730 و شركتكنندگان در امتحانات خارج اصول 283 تن بوده است (مركز مديريت حوزه علميه خراسان، ص 9ـ 11). تعداد مدرّسان داراى پرونده سطح يك 236، و بدون پرونده 121، كل استادان سطح دو و سه 113، استادان دروس عمومى 86 و استادان دروس خارج فقه و اصول 20 تن بوده است (همانجا). براساس اطلاعات مندرج در جديدترين خبرنامه روابط عمومى مركز مديريت حوزه علميه خراسان (ش 11، آبان 1388، ص 69ـ72) هم اينك در حوزه علميه مشهد گذشته از دروس مقدماتى، و علاوه بر ارائه دهها درس رسائل و مكاسب و كفايه، حدود هجده درس خارج فقه و پانزده درس خارج اصول به توسط استادان ماهر و بعضاً صاحبنظر و مشهور و عمدتآ در مدرسه آيتاللّه خوئى و مدرسه عالى نواب عرضه مىگردد.

در سالهاى اخير، طلاب حوزههاى علميه به رسم دانشگاهيان در مدارج مختلف تحصيلى مدرك دريافت مىدارند. در حوزه علميه مشهد اين مدارك را كه پس از ارزيابى طلاب ارائه مىشود، مركز مديريت حوزه علميه خراسان صادر مىكند. مثلا براساس آمار رسمى، اين مركز در 1386ش تعداد 242 مدرك رسمى براى طلاب صادر كرده است (مركز مديريت حوزه علميه خراسان، ص 12).

اداره و برنامهريزى براى مجموع مدراس حوزه علميه خراسان اينك برعهده تشكيلاتى است تحت عنوان «مركز مديريت حوزه علميه خراسان» كه متشكل از بخشهاى زير است: 1) كميسيونهاى تهذيب و اخلاق، پژوهش، آموزش، اجتماعى و ارتباطات، و معيشت و رفاه، 2) مدير اجرايى، 3) پذيرش، 4) آموزش و پژوهش، 5) فرهنگى سياسى، 6) مركز مشاوره، 7) دفتر امور خواهران، 8) اهلسنّت (همان، ص 2ـ25).

در دوران پس از انقلاب اسلامى، مكتب معارفى خراسان معروف به مكتب تفكيك (درباره اين اصطلاح رجوع کنید به حكيمى، ص 46ـ76)، با اتكا بر شخصيتهاى عمدهاى نظير آيتاللّه حسنعلى مرواريد (متوفى 1383ش) و ميرزاجوادآقا تهرانى (متوفى 1368ش) و خاصه سيدجعفر سيدان به حيات خود ادامه داده و تا حد زيادى غلبه خود را به عنوان جريان فكرىِ ناقد تفكر فلسفى از منظر آموزههاى دينى، و در برابر، ارائهكننده نظامى معرفتى مبتنى بر قرآن و حديث، حفظ كرده است. با اين همه تفكر فلسفى و تدريس متون فلسفه اسلامى نيز در اين سالها در حوزه مشهد رواج پيدا كرده است. در دو دهه اخير دفتر تبليغات اسلامى خراسان در اين زمينه البته سهم بسيار مؤثرى داشته است، نه تنها در ترويج فلسفه و كلام اسلامى بلكه همچنين در آشناسازى طلاب با فلسفه غرب و به طور كلى دينپژوهى با روشها و رويكردهاى جديد، از طريق برگزارى دورههاى متعدد درسى؛
حتى دروسى چون نهايةالحكمه و اسفار، در كنار تفسير و عقايد جزو دروس رسمى حوزه علميه قرار گرفته است (رجوع کنید به خبرنامه روابط عمومى مركز مديريت حوزه علميه خراسان، ص 72). گفتنى است كه دفتر تبليغات اسلامى خراسان نهادى است كه در عمر بيش از دو دهه فعاليت خود در مشهد با برقرار كردن ارتباط نزديك با بدنه حوزه، و از رهگذر تأسيس رشتهها و برگزارى دورهها و تكدرسهاى مختلف مورد نياز حوزه كه در دروس رسمى بهطور جدّى جايى براى آنها در نظر گرفته نشده و نيز انتشار مجلات و ارائه ديگر خدمات آموزشى و پژوهشى، عملا بيشترين تأثير را بر مجموعه حوزه علميه مشهد گذاشته است و توجه طلاب را به آموختن و پژوهيدن ديگر علوم اسلامى از جمله علوم قرآنى و تفسير و حديث و فلسفه و كلام و نيز پارهاى از علوم انسانى جلب كرده است.


منابع:
(1) محمدعلىبن صادق آزاد كشميرى، نجومالسماء فى تراجمالعلماء: شرح حال علماى شيعه قرنهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم هجرى قمرى، چاپ ميرهاشم محدث، تهران 1382ش؛
(2) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيفالشيعة، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بيروت 1403/1983؛
(3) همو، طبقات اعلامالشيعة : احياءالداثر منالقرن العاشر، چاپ علىنقى منزوى، تهران 1366ش؛
(4) همو طبقات اعلامالشيعة: نقباء البشر فىالقرن الرابع عشر، مشهد، قسم 1ـ4، 1404؛
(5) ابن ابىجمهور، كشفالبراهين فى شرح رسالة زادالمسافرين، چاپ وجيهبن محمد مسبِّح، بيروت 1422؛
(6) ابناسفنديار، تاريخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران ?(1320ش)؛
(7) ابنبابويه، امالىالصدوق، بيروت 1400/1980؛
(8) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عريان، بيروت 1407/1987؛
(9) ابنحمزه، الثاقب فىالمناقب، چاپ نبيل رضا علوان، قم 1412؛
(10) ابنشهرآشوب، معالمالعلماء، نجف 1380/1961؛
(11) ابنعساكر، معجمالشيوخ، چاپ وفاء تقىالدين، دمشق 1421/2000؛
(12) عبدالجواد اديب نيشابورى، زندگى و اشعار اديب نيشابورى، چاپ يداللّه جلالى پندرى، تهران 1367ش؛
(13) اسكندرمنشى؛
(14) محمدحسنبن على اعتمادالسلطنه، مطلعالشمس، چاپ سنگى تهران 1301ـ1303، چاپ تيمور برهان ليمودهى، چاپ افست تهران 1362ـ1363ش؛
(15) عبداللّهبن عيسى افندىاصفهانى، رياضالعلماء و حياض الفضلاء، چاپ احمد حسينى، قم 1401-؛
(16) عبدالرضا اميرشيبانى، «سيماى وقف خراسان در گفتگو با عبدالرضا امير شيبانى: مديركل اوقاف و امور خيريه استان خراسان»، وقف: ميراث جاويدان، سال 9، ش 3 و 4 (پاييز و زمستان 1380)؛
(17) مهدى بامداد، شرححال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14 هجرى، تهران 1357ش؛
(18) حسين بدلا، «مصاحبه با حجةالاسلام و المسلمين سيدحسين بدلا»، حوزه، سال 8، ش 1 و 2 (فروردين ـ تير 1370)؛
(19) علىبن زيد بيهقى، تاريخ بيهق، چاپ احمد بهمنيار، (تهران 1361ش)؛
(20) محمدبن حسين بيهقى نيشابورى كيدرى، حدائق الحقائق فى شرح نهجالبلاغة، چاپ عزيزاللّه عطاردى، تهران 1375ش؛
(21) محمد پروين گنابادى، «مدارس قديم مشهد و شيوه تدريس آنها»، سخن، دوره 24، ش 2 (بهمن 1353)؛
(22) محمود پسنديده، حوزه علميه خراسان، ج 1، مشهد 1385ش؛
(23) تبصرة العوام فى معرفة مقالات الأنام، منسوب به سيد مرتضىبن داعى حسنى رازى، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران: اساطير، 1364ش؛
(24) عبدالسلام تربتى، انديشه شهاب: گزيدهاى از آثار منظوم و منثور عالم وارسته حاج شيخ عبدالسلام (شهابالدين) تربتى قدس سرّه، چاپ علىاكبر شهابى، (تهران ?1357ش)؛
(25) عبداللّهبن نورالدين جزايرى، الاجازة الكبيرة، چاپ محمد سمامى حائرى، قم 1409؛
(26) رسول جعفريان، برگهايى از تاريخ حوزه علميه قم، تهران 1381ش؛
(27) غلامرضا جلالى، تقويم تاريخ خراسان از مشروطه تا انقلاب اسلامى، تهران 1377ش؛
(28) همو، مشهد در بامداد نهضت امام خمينى (ره)، تهران 1378ش؛
(29) همو، «نهضت مشروطه و سرنوشت سه رويكرد سياسى علماى مشهد»، در روحانيت و مشروطه، تهيه و تدوين مجله حوزه، قم: بوستان كتاب، 1385ش؛
(30) فاطمه جهانپور، تاريخچه مكتبخانهها و مدارس قديم آستان قدس رضوى با تكيه بر اسناد (صفويه تا قاجاريه)، مشهد 1387ش؛
(31) محمدبن حسن حرّ عاملى، املالآمل، چاپ احمد حسينى، بغداد ?( 1385)، چاپ افست قم 1362ش؛
(32) همو، الرجال، چاپ على فاضلى، قم 1385ش؛
(33) همو، الفوائد الطوسية، چاپ مهدى لاجوردى حسينى و محمد درودى، قم 1403؛
(34) ابوالفضل حسنآبادى، سادات رضوى در مشهد از آغاز تا پايان قاجاريه، مشهد 1387ش؛
(35) محمدعلى حسينى ميلانى، علم و جهاد: حياة آيةاللّه العظمى السيد محمدهادى الحسينى الميلانى قدس سرّه، ج 1، قم 1427؛
(36) محمدرضا حكيمى، مكتب تفكيك، قم 1383ش؛
(37) على خامنهاى، گزارشى از سابقه تاريخى و اوضاع كنونى حوزه عمليه مشهد، مشهد 1365ش؛
(38) خوانسارى؛
(39) على دوانى، مفاخر اسلام، ج 11، تهران 1377ش؛
(40) محمدباقربن اسماعيل رضوى، شجره طيّبه در انساب سلسله سادات علويه رضويه، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، مشهد 1384ش؛
(41) غلامرضا رياضى، دانشوران خراسان، مشهد 1336ش؛
(42) همو، راهنماى مشهد، مشهد 1334ش؛
(43) محمدحسنبن عبدالرسول زنوزى، رياضالجنة، روضه 4، قسم 4، چاپ على رفيعى، قم 1386ش؛
(44) عبدالكريمبن محمد سمعانى، التحبير فى المعجمالكبير، چاپ منيره ناجى سالم، بغداد 1395/1975؛
(45) مهدى سيدى، تاريخ شهر مشهد: از آغاز تا مشروطه، تهران 1378ش؛
(46) رمضانعلى شاكرى، انقلاب اسلامى مردم مشهد از آغاز تا استقرار جمهورى اسلامى، مشهد 1359ش؛
(47) محمد شريف رازى، گنجينه دانشمندان، تهران 1352ـ1354ش؛
(48) حسين شمس، «گفت و گو با آيةاللّه سيدحسين شمس»، پژوهش و حوزه، سال 2، ش 8 (زمستان 1380)؛
(49) علاءالملكبن نوراللّه شوشترى، فردوس در تاريخ شوشتر و برخى از مشاهير آن، چاپ جلالالدين محدث ارموى، تهران 1378ش؛
(50) محمدعلى شوشترى، خاطرات سياسى سيد محمدعلى شوشترى : خفيهنويس رضاشاه پهلوى، چاپ غلامحسين ميرزا صالح، تهران 1379ش؛
(51) حسن صالحى، «نيم قرن تكاپو: خاطرات آيتاللّه سيد ميرزا حسن صالحى»، به كوشش غلامرضا جلالى، در مدرّس صالح: نكوداشت نيم قرن تكاپوى علمى آيتاللّه سيد ميرزا حسن صالحى، مشهد: بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1385ش؛
(52) محمدبن حسن طوسى، الرسائل العشر، قم ?( 1403)؛
(53) رضا ظريف، «مدارس قديمه مشهد»، پاياننامه ليسانس، دانشكده ادبيات و علوم انسانى، دانشگاه مشهد، 1343ش؛
(54) عزيزاللّه عطاردى قوچانى، فرهنگ خراسان : بخش طوس، تهران 1381ش؛
(55) محمدعلى فاضل خراسانى، شرح دعاء عرفة، چاپ جلالالدين آشتيانى، مشهد 1381ش؛
(56) عبدالنبىبن محمدتقى قزوينى، تتميم امل الآمل، چاپ احمد حسينى، قم 1407؛
(57) عبدالرضا كفايى، «مصاحبه با حجةالاسلام و المسلمين عبدالرضا كفايى (نوه مرحوم آخوند خراسانى)»، در حيات سياسى، فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى: مجموعه گفتار، به كوشش محسن دريابيگى، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انسانى، 1386ش؛
(58) «گزارشى از شوراى برنامهريزى مديريت حوزه علميه خراسان»، انديشه حوزه، سال 1، ش 2 (پاييز 1374)؛
(59) گزيده اسناد: فرمانها و رقمهاى آستان قدس رضوى از دوره صفويه تا قاجاريه، به كوشش ربابه معتقدى، مشهد: سازمان كتابخانهها، موزهها و مركز اسناد آستان قدس رضوى، 1387ش؛
(60) علىاكبر گلشن آزادى، صد سال شعر خراسان، به كوشش احمد كمالپور، مشهد 1373ش؛
(61) مجتهدى، «گفتگو با آقاى مجتهدى (داماد مرحوم آيتاللّه آقازاده)»، در سينا واحد، قيام گوهرشاد، تهران 1366ش؛
(62) مجلسى؛
(63) عبدالرحمانبن نصراللّه مدرس، تاريخ علماء خراسان، چاپ محمدباقر ساعدى خراسانى، مشهد 1341ش؛
(64) مرتضى مدرس گيلانى، منتخب معجمالحكماء، چاپ منوچهر صدوقى سها، تهران 1384ش؛
(65) كاظم مديرشانهچى، پژوهشى درباره حديث و فقه: مصاحبه و مجموعه مقالات، مشهد 1380ش؛
(66) مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست: اسناد و گزارشهايى از آيات عظام نائينى، اصفهانى، قمى، حائرى و بروجردى، 1292 تا 1339 شمسى، به كوشش محمدحسين منظورالاجداد، تهران: شيرازه، 1379ش؛
(67) «مرحوم آيةاللّهالعظمى حاج آقاحسين قمى»، نورعلم، دوره 2، ش 1 (دى 1364)؛
(68) مركز مديريت حوزه علميه خراسان، كارنماى عملكرد سال 1386 مركز مديريت حوزه علميه خراسان، مشهد 1387ش؛
(69) حسنعلى مرواريد، «گفتگو با آيتاللّه مرواريد»، در سينا واحد، همان منبع؛
(70) مشاهير مدفون در حرم رضوى، (تدوين) ابراهيم زنگنه و ديگران، مشهد: بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1382ش ـ؛
(71) علىبن عبيداللّه منتجبالدين رازى، فهرست اسماء علماءالشيعة و مصنفيهم، چاپ عبدالعزيز طباطبائى، بيروت 1406/1986؛
(72) جلالالدين محمد منجم يزدى، تاريخ عباسى، يا، روزنامه ملاجلال، چاپ سيفاللّه وحيدنيا، تهران 1366ش؛
(73) عبدالحميد مولوى، «مدرسه قديمه دينيه نواب»، نامه آستان قدس، سال 6، ش 2 و 3 (بهمن 1344)؛
(74) محمدهادى ميلانى، ديدگاههاى علمى آيةاللّه العظمى سيد محمدهادى ميلانى قدسسرّه: پاسخ به پرسشهاى فقهى، كلامى، فلسفى، عرفانى، تفسيرى و تاريخى، به كوشش غلامرضا جلالى، مشهد 1384ش؛
(75) عبدالواسعبن جمالالدين نظامى باخرزى، منشأ الانشاء، (تدوين )ابوالقاسم شهابالدين احمد خوافى، ج 1، چاپ ركنالدين همايونفرخ، تهران 1357ش؛
(76) محمد واعظزاده خراسانى، «مصاحبه با حجةالاسلام و المسلمين محمد واعظزاده خراسانى»، حوزه، سال 8، ش 1 و 2 (فروردين ـ تير 1370)؛
(77) حسين وحدتى، «كانون نشر حقايق اسلامى از آغاز تا انجام»، در مجموعه آثار همايش استاد محمدتقى شريعتى : مجموعه مقالات، ج 2، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انسانى، 1385ش.

/ اسماعيل باغستانى /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6643
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست