responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6637

 

حوزه علميه بغداد ، حوزه علميه بغداد

نُضج گرفتن حوزه شيعى در بغداد چندان متأخرتر از تاريخ ساخت و افتتاح اين شهر نبوده است. تقارن تاريخ بناى بغداد* (سال 148) با شروع امامتِ امام موسى كاظم، از قدمت بنيانها و ريشههاى علمى و معنوى حوزه بغداد نشان دارد. امام موسىكاظم در زمان خلافت هارونالرشيد، از مدينه به بغداد آورده شد و در اين شهر زندانى گرديد و سپس در همين شهر از دنيا رفت و در مقابر قريش (امروزه شهر كاظمين) به خاك سپرده شد. در واقع از همان آغاز، شمارى از شيعيان در اين شهر اقامت گزيدند. اين پيوند در سالهاى بعد نيز، با توجه به حضور امام جواد* در بغداد از 215 تا هنگام وفات (سال 220) و انتقال اجبارى امام علىبن محمد الهادى به سامرا، در 124 كيلومترى شمال بغداد، و سپس اقامت امام حسن عسكرى در همين شهر و آنگاه فعاليت همه نوّاب اربعه* در بغداد همچنان قابل ملاحظه است. اين سخن البته به معناى اطلاع دقيق ما از تاريخ مشخص تأسيس مراكز تدريس و معارف شيعى در بغداد نيست. گرچه با بررسى زندگينامه شمارى از عالمان شيعى چنين به نظر مىآيد كه شيعيان از اواخر سده دوم در بغداد در كار تعليم و تعلم علوم اسلامى بودهاند.

يكى از قديمترين خاندانهاى شيعى، كه از اواخر سده دوم به اين سو در بغداد فعاليتهاى علمى داشته، خاندان يقطينى است. علىبن يقطين* بغدادى (متوفى 182) كه از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى كاظم بوده، بهويژه از امام كاظم احاديث بسيار نقل كرده است. وى كتاب ماسُئِل عنه الصادق من امور الملاحم و كتاب مناظرته للشاكِّ بحضرة جعفر را نوشته است (ابننديم، ص 279؛ نجاشى، ج 2، ص 107ـ108). از همين خاندان، محمدبن عيسىبن عُبَيْد از اصحاب امام محمدتقى و از راويان برجسته حديث بود. وى كتابهاى بسيارى تأليف كرد، از جمله: كتابالامامة، كتابالمعرفة، كتابالوصايا، كتاب الفَىْءِ و الخمس و كتابالرّجال (نجاشى، ج 2، ص 218ـ219). از ميان وابستگان خاندان يقطينى نيز عالم و فقيه و محدّث و مفسر بسيار پراعتبار، يونسبن عبدالرحمان* (قبل از 125ـ208)، ظهور كرد. وى كه از موالى علىبن يقطين بود، از امام موسى كاظم و امام علىبن موسىالرضا سلاماللّه عليهما احاديث بسيار نقل كرده است. يونس از بزرگانى است كه علماى شيعه بر دانش و صدق گفتار او اتفاقنظر دارند و امام رضا شيعيان را به مراجعه علمى به او توصيه مىكرده است. وى بيش از سى كتاب نوشته، از جمله: جامعالآثار، كتابالشرايع، كتابالعلل الكبير، كتابالصيام و اختلاف الحديث (رجوع کنید به ابننديم، ص 276؛ نجاشى، ج2، ص420ـ422؛ طوسى، 1420، ص 511). از مهمترين رويدادهاى زندگى يونس، مقابله با جريان وقف (رجوع کنید به واقفه/ واقفيه*)، پس از شهادت امام كاظم و دفاع از امامت حضرت علىبن موسىالرضا بود (نجاشى، ج 2، ص :421 ثَبَتَ علىالحقّ).

محمدبن ابىعمير (متوفى 217) از اصحاب امام موسىكاظم و امام رضا عليهماالسلام نيز در بغداد به دنيا آمد و در همان شهر زيست و با جديت و پيگيرى شمار زيادى از آثار اصحاب اماميه را روايت كرد. وى در نظر پيروان همه مذاهب اسلامى محترم بود. او در دوره خلافت رشيد دستگير شد و براى آشكار كردن نام و نشانى شيعيان، هزار تازيانه به او زدند ولى با مقاومت سرسختانه او مواجه شدند. خواهرش در هنگام حبس چهارساله او، كتابهايش را در زمين پنهان كرد كه اين موجب از ميان رفتن آنها شد. وى سپس از حفظ حديث مىگفت، ولى وثاقت او موجب شد كه به روايات مرسَلِ وى اعتماد كنند (همان، ج 2، ص 205ـ206). وى بيش از 94 كتاب نوشت، از جمله اختلافالحديث، و الاحتجاج فىالامامة (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 1، ص 283، 361).

هَمّامبن سهيل و فرزندش محمدبن هَمّام اسكافى و ديگر وابستگان اين خانواده ايرانىتبار بغداد، از راويان حديث بودند. همام در بين علماى امامى منزلت ويژهاى داشت و با امام حسن عسكرى مكاتبه مىكرد. فرزندش محمد اسكافى (متوفى 336) نيز از محدّثان بزرگ شيعه بود. كتاب الانوار فى تاريخالائمة از اوست (نجاشى، ج 2، ص 295ـ297).

فعاليتهاى علمى اين علما، كه فقط گزيدهاى از انبوه عالمان شيعىِ قرن دوم و سوم در بغدادند، در قرنهاى چهارم و پنجم با شتاب و عمق بيشترى پىگرفته شد و به طور كلى چشمگيرترين دوره فعاليت حوزه بغداد مربوط به دهههاى نخستين قرن چهارم تا ميانه سده پنجم است، به ويژه در بيش از صد سالى كه خلفاى عباسى تحت سلطه حاكمان شيعه مذهب آلبويه ديگر قدرت چندانى نداشتند. در اين دوره با ظهور عالمان تأثيرگذارى مثل ابنجنيد، شيخ مفيد، سيد مرتضى و شيخ طوسى حوزه بغداد به اوج شكوفايى خود رسيد. ظهور اين دانشمندان برجسته و پرورش شاگردان فراوان شايسته به دست آنها در حوزه بغداد، خود از مقتضيات زمانه اين دانشمندان بوده است. حوزه بغداد، برخلاف حوزه قم، در محيط تقريبآ يك دست شيعه نشين پانگرفت. در بغداد بهويژه در سده چهارم در كنار شيعيان، مسلمانان پرشمار سنّى، از مذاهب مختلف زندگى مىكردند. اينان برخلاف شيعيان، بسيار زود به گرايشهاى اجتهادى توجه نشان دادند. اختلافات گسترده كلامى ميان پيروان مذاهب مختلف اسلامى و نيز ميان شيعيان بسيار نظرگير بود. در اين فضاى فكرى، مكتب صرفآ حديثى قم و رى نمىتوانست با مكتب فقهى شكل پذيرفته اهل سنّت در بغداد، هماوردى كند؛ چنانكه مقابله با گرايشهاى كلامى متعدد كه بسيارى از آنها خود متأثر از سيطره فلسفه و منطق يونانى بر روح فكرى حاكم بر بغداد بود، كار را بر شيعيان دشوار كرده بود. چنين بود كه حوزه علمى شيعيان بغداد براى نگاهبانى از مكتب تشيع و دفاع از اصول آن و مرزبندى كردن ميان معارف شيعى و مذاهب رقيب نقش منحصر بهفردى بر عهده گرفت. البته مقتضاى ايفاى اين نقش، در آن جامعه مذهبى متكثر، آن بود كه عالمان شيعه مقتضيات زمان را در نظر آورند و به تعامل علمى با ساير دانشمندان روى آورند و با توجه به اوضاع جديد، بهويژه وقوع غيبت امام دوازدهم، در همه حوزههاى علمى و در همه مباحثات متنازَعٌ فيه به پژوهش و تحقيق و تدريس بپردازند و به دانشهايى چون اصول فقه، فقه، تفسير و كلام توجه ويژه نشان دهند. دانشهاى رايج در حوزه علمى بغداد اين رويكرد را به خوبى نشان مىدهد :

فقه و اصول فقه. تدريس فقه از برنامههاى اصلى حوزه علمى بغداد بود. در اين حوزه، افزون بر فراوانى فقهپژوهان برجسته، مانند ابنجنيد اسكافى (قرن چهارم)، شيخ مفيد مشهور به ابنالمعلّم (متوفى 413)، سيدمرتضى علمالهدى (متوفى 436)، سلّار ديلمى (متوفى 448)، شيخطوسى (متوفى 460) و ابنبرّاج (متوفى 481)، شاهد رويكردى نو در نظام فقهى هستيم. پيش از حوزه بغدادِ سدههاى چهارم و پنجم، جدّىترين و رايجترين روش فقهى، روش حديثگرايان يعنى معتقدان به فقه منصوص بود. اينان مانند كلينى و شيخ صدوق، استدلالهاى اجتهادى را در استنباط احكام دخالت نمىدادند و بيشتر بر نصوص تكيه داشتند و البته، متن حديث را به مثابه فتواى خود بيان مىكردند، ضمن آنكه روايات را براساس موازين علم رجال نقادى مىكردند.

در برابر آنان، روش و رويكرد ابنجنيد اسكافى بود كه از قياس در استنباط احكام استفاده مىكرد. ابنجنيد دو كتاب فقهى مهم داشت، تهذيبالشريعة لاحكامالشريعة و الاحمدى فىالفقهالمحمدى. وى در كنار بحث از فقه شيعه به فقه ديگر مذاهب نيز توجه مىكرد (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 310). با اين همه، سيدمرتضى و فقهاى متأخرى چون شهيد اول، شهيد دوم و فاضل مقداد سيورى در عين مخالفت با قياس، آراى ابنجنيد را معتبر دانستهاند. برخى نيز كوشيدهاند گرايش ابنجنيد به قياس را به نحوى موجه سازند (رجوع کنید به دوانى، ج 3، ص 208).

در اين ميان، رويكرد شيخ مفيد و شاگردان حوزه درسى او توانست غالب فقهاى شيعه بغداد را با خود همراه سازد. اين گروه در عين توجه به اخبار و استفاده گسترده از آن در استنباط احكام، رويكرد و گرايش اجتهادى داشتند. اينان نه روش محدّثان را در استنباط احكام كافى مىديدند و نه با استفاده از دادههاى شبه عقلى و قياس موافقتى داشتند. مفيد براى تبيين ديدگاه سوم، كتاب المقنعة را نوشت كه همه ابواب فقه را دربردارد. وى به سلطه فقهى محدّثان بر فقه پايان داد و با استدلالهاى استوار عقلى و با تمسك به سيره اهلبيت عليهمالسلام، در رد ظاهرگرايى آنان مىكوشيد. شيخ مفيد را بايد نخستين فقيهى دانست كه به گردآورى مسائل اصولى پرداخت. وى گزيده اين مسائل را در كتابى گردآورد و نام آن را التذكرة باصولالفقه نهاد (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 2، ص 209). پس از شيخ مفيد، شاگرد ممتاز او، سيدمرتضى، كتاب الذريعة الى اصولالشريعة را در اصول فقه و كتابالانتصار و ناصريات را در فقه نگاشت. كتاب الذريعه او پس از اصولالفقه شيخ مفيد، جامعترين كتاب اصولى شيعه است (رجوع کنید به همان، ج2، ص 360، ج 10، ص 26، ج20، ص370ـ 371). سيد در اين كتاب اقوال علماى اصولى ديگر مذاهب را بررسى و سپس ديدگاه خود را تبيين كرده است. عقل در مبانى اصولى سيد جايگاه ويژه داشت. وى نه تنها با اشاعره كه با ظاهرگرايان شيعه نيز مخالفت مىكرد.

پس از سيد، شاگرد او شيخ طوسى، آثار متعددى در فقه و اصول با نوآوريهاى فراوان پديد آورد. مكتب فقهىاى كه او بنياد نهاده بود تا سده ششم و آغاز درخشش حوزه علميه حلّه همچنان برپا بود و تا زمان ابنادريس حلّى (متوفى 598) كسى را تصور مخالفت با آراى شيخطوسى نبود (رجوع کنید به بخش 6). شيخ طوسى در موضوع اصول، كتاب عُدّةالاصول را نوشت و در مقدمه اين كتاب (ج 1، ص 3ـ6)، تصريح كرد كه وى نخستين كسى در شيعه است كه در اين فن كتابى جامع نوشته است. وى همچنين كتاب المبسوط را با گرايش اجتهادى تأليف كرد. شيخ در اين كتاب به تفريع فروع پرداخت و از اين راه، بدون نياز به قياس و استحسان و ديگر دادههاى شبه عقلى، درصدد برآمد به نيازهاى فقهى جامعه پاسخ دهد. وى پيش از تأليف المبسوط، براى آماده ساختن ذهن جامعه علمى شيعه براى پذيرش اين روش، كتاب النّهايه را به روش فقهاى پيشين نوشته بوده است. اين كتاب تا پيش از تأليف شرائعالاسلام تأليف محقق حلّى، كتاب درسى حوزههاى علمى شيعى بود و علما آن را به شاگردان خود اجازه مىدادند (طباطبائى، ص 368).

شيخ طوسى در كتاب ديگرش، الخلاف، به گستردگى به مقايسه ميان آراى فقهاى مذاهب پرداخته است. اين كتاب امروزه نيز يكى از منابع شناخت آراى فقهى مذاهب اسلامى و مرجع پژوهشگران است.

علم حديث. حوزه علمى بغداد نيز مانند حوزه رى و قم قديم و بهطور كلى عموم حوزههاى علمى شيعى پيش از سده چهارم، در مراحل نخستينِ تكوين عمدتآ حوزهاى حديثى بوده است. حضور محدّثانى كه در حلقههاى درسى امام صادق و امامان بعدى شيعه حديث آموخته بودند در شهر بغداد، زمينههاى چنين رويكردى را هموار مىكرد. علاوه بر محدّثان بزرگى چون ابن ابىعمير و يونسبن عبدالرحمان، حَفْصبن بُخْتُرى از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام (نجاشى، ج 1، ص 324)، يعقوببن يزيد انبارى از اصحاب امام جواد عليهالسلام كه به بغداد نقل مكان كرد و كاتب منتصر عباسى شد (همان، ج 2، ص 426ـ427)، نضربن سُوَيد كوفى كه بغداد را براى سكونت برگزيد (همان، ج2، ص 384) و محمدبن محمد بَجَلى، محدّث كوفى كه در محله كرخ بغداد ساكن شد و جايگاهى معتبر در ميان شيعيان يافت، ولى در پى از دست دادن بينايى خود به كوفه بازگشت (همان، ج2، ص317ـ 318)، كسان ديگرى نيز در تقويت بنيه حديثى اين حوزه سهم جدّى داشتند، از جمله در اين ميان، بزرگترين و مشهورترين و معتبرترين مجموعه حديثىِ منتشر شده در بغداد جامع كافى* تأليف محمدبن يعقوب كلينى (متوفى 329) بود. كلينى كه خود از مشايخ بزرگ رى بود (همان، ج 2، ص290ـ:291 شيخُ اصحابِنا فى وقتِه بالرىّ)، اين كتاب را در بغداد روايت كرد و هارونبن موسى تَلِّعُكْبَرى* (متوفى 385) و ابوغالب زُرارى و ابوعبداللّه كاتب نعمانى و ابوعبداللّه محمدبن احمدبن عبداللّه صفوانى آن را نوشتند (كلينى، ج1، مقدمه حسينعلى محفوظ، ص19ـ20). اينكتاب بلافاصله پساز تأليف در شمار متون درسى حوزهعلمى بغداد درآمد (رجوع کنید به نجاشى، ج2، ص 291). تأليف دو كتاب ديگر از مجموعه كتب اربعه شيعه، الاستبصاروتهذيب، نيز مديون حوزهبغداداست. اينهر دو كتاب را شيخطوسى تأليف كردهاست (رجوع کنید به استبصار*؛
تهذيبالاحكام*). جعفربن محمدبن قولويه قمى (متوفى 368)، از استادان شيخ مفيد نيز در بغداد به نشر حديث پرداخت و كتاب كاملالزيارات و آثار متعدد فقهى نوشت (نجاشى، ج1، ص305ـ 306).

در حوزه حديثى بغداد نيز نقادى روايات كارى جدّى بود. محدّثان بغداد مانند مفيد و شيخ طوسى، با بررسى روايات، صحيح و سقيم آنها را از يكديگر جدا مىكردند. شيخ مفيد در مباحث فقهى و كلامى، احاديثى را كه با عقل صريح در تعارض مىديد، نمىپذيرفت، همچنانكه احاديث را از نظر اطمينان به صدور مورد بررسى قرار مىداد. عدهاى ديگر از محدّثان شيعه بغداد نيز كتابهايى در شناخت روايات ساختگى و موضوعات تأليف كردند. چنانكه ابومحمد ثُبَيْتبن محمد عسكرى، از اصحاب امام دهم و يازدهم، كتاب توليدات بنىامية فىالحديث و ذكر الاحاديث الموضوعة را نوشت (همان، ج 1، ص 293). نجاشى و شيخ طوسى نيز در كتابهاى فهرست و رجال خود، علاوه بر بر گزارش آثار و شخصيتهاى مهم شيعه از آغاز تا آن زمان، راويان سادهانديش و كم دقت و غالى و امثال آنها را نيز معرفى كردند.

كلام و حكمت. فضاى فكرى و فرهنگى بغداد، از قرن سوم به بعد، و مشاجرات مستمر فلسفى و كلامى ميان مذاهب فكرى مختلف، بهويژه دو فرقه بزرگ معتزله و اشعرى، موضوعات و مباحث و مناقشات كلامى و فلسفى متعددى را در ميان آورد. حوزه شيعى بغداد كه در كانون اين مجادلات فعاليت مىكرد، هم به سبب تبعيت از توصيه امامان شيعه به مباحثات عقلانى و هم به تبع ضرورتهاى زمان، به دروس و موضوعات كلامى توجه ويژه نشان داد. از اينرو درس كلام در شمار برنامههاى درسى حوزه بغداد قرار گرفت و استادان نامورى مشغول تدريس مباحث كلامى شدند.

يكى از قديمترين متكلمان شيعى هشام بن حكم بود. وى كه در كوفه زاده شد و سپس در مكتب امام صادق و امام كاظم پرورش يافت، در سال 199 به بغداد آمد و ضمن تجارت، به مباحثات كلامى پرداخت. او دست كم 27 كتاب در حوزه باورهاى دينى و رد بر مخالفان نوشت، مانند الردّ علىالزنادقة، كتاب الشيخ والغلام فى التوحيد، كه ظاهرآ به سبك پرسش و پاسخ ميان شاگرد و استاد بوده است، كتاب اختلافالناس فىالامامة، كتابالرّد على ارسطاطاليس فىالتوحيد، و كتابالمجالس فىالتوحيد (همان، ج 2، ص 397ـ398). كتابهايى كه در نقد و بررسى آراى كلامى هشام نوشته شده نشانه جايگاه ويژه او در دانش كلام است؛
از جمله اين كتابها الاستطاعة على مذهب هشام نوشته حسنبن موسى نوبختى است (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 2، ص 27). شاگردان هشام نيز در نشر مكتب كلامى او نقش ارزندهاى داشتند، چنانكه ابوالحسن علىبن منصور سخنان كلامى استادش، هشام، را در كتاب التدبير فىالتوحيد و الامامة گرد آورد (نجاشى، ج 2، ص 71، 397ـ 398).

يكىاز شاخصترين خاندانهاىعلمى كه متكلمان برجستهاى از ميان آنها برخاستهاند، خاندان نوبختى (رجوع کنید به نوبختيان*) است. مهمترين فرد اين خاندان در عصر غيبت ابوسهل اسماعيلبن على (237ـ311) است كه در زمان خود از بزرگان شيعه و به تعبير نجاشى (ج 1، ص 121) شيخ متكلمان امامى و غير امامى و در شمار اصحاب امام عسكرى بوده است. شيخ طوسى هفده كتاب از وى را خود نامبرده و چند كتاب ديگر را نيز از ابننديم نقل كرده است، از جمله: الاستيفاء فىالامامة، الرّدّ علىاليهود، الرّد علىالغلاة و كتابٌ فىالصفات (رجوع کنید به ابننديم، ص225؛
طوسى، 1420، ص 31ـ32؛
نيز رجوع کنید به نجاشى، همانجا). وى در مناظرات خود با سران مذاهب كلامى ديگر، مىكوشيد نظر شيعه را از گروههاى منحرف جدا سازد. وى در حوزه بغداد تدريس مىكرد و مجلس درس او كانون نقد و كندوكاو مسائل كلامى بود. تلاش او در كلام از دو جهت اهميت دارد؛
نخست آنكه وى علاوه بر دفاع از عقايد مدون كلامى شيعه، كوشيد روشهاى معتزله را در تقرير مسائل كلامى اماميان بهكارگيرد و حتى آموزههاى آن دو را به يكديگر نزديك كند (رجوع کنید به اقبال آشتيانى، ص102)؛
و دوم آنكه ابوسهل نوبختى از اولين كسانى بود كه در اثبات وجوب امامت و بيان اوصاف امام دلايل عقلى آورد و برخلاف متكلمان گذشته به ادله نقلى اكتفا نكرد (همان، ص 102ـ103).

ابوسهل نوبختى شاگردان برجستهاى در كلام تربيت كرد كه از مهمترين آنان ابوالجيشِ بلخى* (متوفى 367) متكلم و محدّث مشهور خراسانى است كه كتابهايى چون النكت و الاغراض فى الامامة، و نقض العثمانية علىالجاحظ را نوشته است. شيخمفيد از او كلام آموخت و كتابهايش را براى ابوالعباس احمدبن على نجاشى معرفى كرد (رجوع کنید به نجاشى، ج2، ص 373ـ374). ديگر متكلم برجسته خاندان نوبختى، ابومحمد حسنبن موسى نوبختى (متوفى بين 301ـ310) خواهرزاده ابوسهل نوبختى است. وى حدود چهل كتاب در حكمت و كلام بهويژه در موضوع توحيد و در رد بر مخالفان نوشته كه از آن همه فقط فرقالشيعه او به دست ما رسيده است. كتاب الآراء و الديانات او را، كه حاوى دانشهاى فراوان بود، شيخ مفيد در حوزه بغداد تدريس مىكرد (همان، ج 1، ص 180).

ابواسحاق ابراهيم نوبختى نيز از بزرگان و قدماى متكلمان شيعهدر نيمهاول قرنچهارماست.علامهحلّى (ص2)از او با وصف «شيخاقدم و اماماعظم» ياد كردهاست. از جمله تأليفات وى كتاب الابتهاج فىاثباتاللذةالعقليه للّه تعالى و نيز كتاب الياقوت است كه علامهحلّى آنرا شرح كرده است. كتاب الياقوت از قديمترين كتابهاى كلامى شيعه است (اقبال آشتيانى، ص171، 177).

يكى از شاگردان ابوسهل نوبختى در حوزه علم كلام، علىبن عبداللّهبن وصيف بغدادى (متوفى 365) بود. وى در مناظرهها با شور و حرارت از معتقدات امامى دفاع مىكرد. همچنين اشعار بسيارى در مدح اهلبيت سرود (رجوع کنید به ياقوت حموى، ج 4، ص1784ـ 1786). ابنجنيد اسكافى، كه پيش از اين از او ياد شد، نيز بيش از سى كتاب در كلام نوشت، از جمله كتابالتحرير و التقرير، و كتاب كشفالاسرار (رجوع کنید به نجاشى، ج2، ص306ـ310).

يكى از بزرگترين استادان كلام در حوزه بغداد و بلكه در سرتاسر جهان اسلام، محمدبن محمدبن نعمان حارثى، معروف به شيخ مفيد يا ابنالمعلّم بود كه كتابهاى متعددى در موضوعات مختلف كلامى تأليف كرد (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 327ـ331؛
نيز رجوع کنید به مفيد*، محمدبن محمد). وى در مناظرههاى كلامى، بهويژه در مسئله امامت، با جريان پرقدرت معتزله روبهرو بود كه آراى مشتركى نيز با زيديه داشتند و سخت سرگرم تبليغ و ترويج ديدگاههاى خود و مناقشه جدّى در عقايد شيعيان امامى بودند؛
او همزمان درصدد ارائه مستدل و مدون باورهاى شيعى بود. وى چندين رساله در نقد ديدگاههاى كلامى معتزله تأليف كرد و آثار متعددى نيز در ساماندهى استدلالى آموزههاى شيعى و مقابله با حديثگرايى غيرعلمى پديد آورد. كتاب تصحيحالاعتقاد او، حاوى توضيحات و نيز نقدها و اعتراضات او بر اعتقادالاماميه شيخ صدوق، نمونهاى از فعاليتهاى علمى وى در همين مسير است. وى كه مردى زبانآور نيز بود، در جلسات مناظره با رقيبان شركت مىكرد. مناظره وى با قاضى عبدالجبار معتزلى درباره امامت معروف است. پيروزى وى در اين مناظره به كسب جايگاه والاى او نزد عضدالدوله ديلمى منجر شد (افندى اصفهانى، ج 5، ص 178).

شاگردان مفيد چون سيدمرتضى و شيخالطائفه ابوجعفر طوسى نيز در كلام خبره بودند. سيدمرتضى در كتاب تنزيه الانبياء، بر نقطه مركزى اختلاف نظر در ميان اماميه و معتزله درباره عصمت انبيا انگشت مىنهد. اماميه برآناند كه پيامبران مرتكب هيچگونه خطا نمىشوند، ولى معتزله فقط ارتكاب گناهان كبيره و گناهانى را كه موجب استخفاف آنها مىشود محال مىدانند. سيد در اين كتاب ضمن رد نظر معتزله، به شبهههاى زنديقان بر پيامبران نيز پاسخ داده است (رجوع کنید به تنزيهالانبياء*). شيخ طوسى نيز چندين اثر كلامى تأليف كرد كه از همه مهمتر، شرح بخش كلام كتاب جملالعلم و العمل سيد مرتضى است با عنوان تمهيدالاصول، و نيز المفصح فىالامامة و مقدمة فىالمدخل الى علمالكلام (رجوع کنید به نجاشى، ج 2، ص 332ـ333).

از مهمترين موضوعات كلامى مطرح در حوزه بغداد و بلكه در محافل علمى اين شهر، موضوع امامت و غيبت امام بود. حوزه بغداد كه مدافع امامت و غيبت بود، رقيبان و مخالفان سرسختى داشت. در رأس مخالفان امامت، خلفاى عباسى بودند كه همواره به امامان به چشم رقباى سياسى خود مىنگريستند و براى تضعيف و نابودى جريان امامت از هيچ كوششى خوددارى نمىكردند. از ديگر مخالفان امامت حنبليها بودند. جريان پرقدرت معتزله نيز گرچه على عليهالسلام امام اول شيعيان را، از نظر علمى، بر ديگر خلفا رجحان مىنهاد، با باور اماميه در امامت و وحيانى دانستن منشأ آن مخالف بود. مدعيان بابيت امام زمان در دوره غيبت صغرى و مخالفت كنندگان با نواب و وكلاى ائمه نيز از فتنههاى درون مذهبى بودند. اينان با سوءاستفاده از مشكلات ناشى از غيبت امام و تنگناها و دشواريهاى سياسى جامعه شيعه، ادعاى نمايندگى امام و دعويهاى نادرست ديگر مىكردند. نام برخى از اين مدعيان دروغين اينهاست: ابومحمد شريعى از اصحاب امام دهم و يازدهم، مدعى بابيت امام زمان (طوسى، 1398، ص 244)؛
احمدبن هلال كرخى (متوفى 267) از اصحاب امام حسن عسكرى كه از پذيرش وكالت محمدبن عثمان سرپيچيد؛
ابوطاهر محمدبن علىبن بلال كه از تسليم كردن اموال امام به محمدبن عثمان خوددارى و خود دعوى وكالت كرد (همان، ص 245)؛
محمدبن احمد معروف به ابوبكر بغدادى، برادرزاده محمد بن عثمان عَمْرى مدعى نيابت امام زمان؛
محمدبن مظفّر معروف به ابودُلَف مجنون از غاليان و مفوضه؛
و محمدبن على شلمغانى (متوفى 322) از عالمان بزرگ و مبرِّز شيعه كه بعدها در پى مخالفت با نيابت حسينبن روح نوبختى و سپس دعوى بابيت امام زمان و ادعاى حلول روح خداوندى در خود انحرافش آشكار شد (همان، ص 248ـ250، 254ـ256).

در اين وضع، رسالت جدّى و دشوار حوزه بغداد، تبيين مبانى امامت و دفع شبهههاى فرقههاى رقيب و مقابله با فتنه انگيزيهاى درون مذهبى به ويژه مدعيان نيابت امام زمان عليهالسلام بود. چنين بود كه متكلمان و محدّثان خردگراى بغداد به تبيين جايگاه معنوى و سياسى امامت و بيان اوصاف و شروط امامان و تفهيم موضوع غيبت همت گماشتند. ابوعيسى محمدبن هارون ورّاق چند كتاب در اثبات معتقدات شيعه در امامت نوشت، مانند كتاب الامامة، السقيفة، و اختلاف الشيعة و المقالات (نجاشى، ج 2، ص 280ـ281). كلينى افزون بر گردآورى و تدريس و شرح صدها حديث درباره امامت و موضوع غيبت، كتابى نيز در رد جريان قرامطه نوشت (رجوع کنید به طوسى، 1420، ص 394) و با تفكيك آراى شيعه امامى از آنان، اتهام همسويى قرمطيان و شيعيان را كه عباسيان بدان دامن مىزدند، رد كرد. محمدبن ابراهيم بن جعفر معروف به كاتب نعمانى (متوفى بعد از 342) از مشايخ شيعه بغداد كه در درس كلينى شركت مىكرد و از راويان كافى بود، كتاب الغيبة و كتابالرد علىالاسماعيلية را نوشت (ابنابىزينب، ص60، 138ـ139، 188، 202، مقدمه، ص12). به نوشته نجاشى (ج 2، ص 302)، كتاب الغيبة در مشهدالعتيقه واقع در جنوبشرقى بغداد تدريس مىشده است. محمدبن قاسم معروف به ابوبكر بغدادى، محدّث شيعى و از معاصران ابنهمّام اسكافى (258ـ336) كتاب الغيبة را نوشت (همان، ج 2، ص 298). ابوسهل نوبختى نيز كتابى در باب غيبت به نام التنبيه تأليف كرد. اين كتاب اكنون در دست نيست اما قطعههايى از آن را ابنبابويه در كتاب كمالالدين (ج 1، ص 88ـ94) درج كرده است. شيخ مفيد نيز علاوه بر چند كتاب در بحث امامت، چند اثر درباره امام زمان و غيبت پديد آورد، از جمله: المسائلالعشرة فىالغيبة، كتابٌ مختصرٌ فىالغيبة، النقض علىالطلحى فىالغيبة، الجوابات فى خروج (الامام) المهدى (عليهالسلام) (نجاشى، ج 2، ص 327ـ330). سيدمرتضى علمالهدى نيز در موضوع امامت كتابهاى ارزشمندى نوشت از جمله الشّافى. وى اين كتاب را در پاسخ مطالب بخش امامت المغنى، اثر قاضىعبدالجبار معتزلى نوشت (1410، ج 1، ص 33). اين كتاب را شيخ طوسى، شاگرد سيدمرتضى، تلخيص كرد (تلخيصالشافى) و بعدها ابوالحسين بصرى در رد آن نقضالشافى را نوشت كه ابويَعْلى سلّار ديلمى در رد اين اثر اخير، النقض علىالنقض را منتشر ساخت و همه اينها در مدت حيات سيدمرتضى اتفاق افتاد (همو، 1346ـ 1348ش، قسمت1، مقدمه گرجى، ص پانزده). اين كتاب اثرى بسيار مفيد در شناخت عمق عقيده امامت در تعليم شيعى است و تفاوت ميان ديدگاههاى شيعه با زيديه و با معتزله را به خوبى نشانمىدهد (همانجا). نويسنده الشافى، در موضوع غيبت نيز كتابى با نام المقنع فىالغيبة نوشته است (رجوع کنید به علمالهدى*). شيخ طوسى نيز درباره غيبت كتاب مبسوطى با نام الغيبة نگاشت. وى اين كتاب را به توصيه استادش شيخ مفيد در تبيين جوانب مختلف غيبت و پاسخ به شبهههاى مخالفان نوشت. شيخ طوسى در اين اثر به همه جوانب مسئله غيبت به گونهاى دقيق و مستدل پاسخ داده است (طوسى، 1398، ص 2).

تفسير قرآن. در حوزه بغداد قرآنپژوهان برجستهاى تربيت شدند: ابومحمد حسنبن موسى نوبختى (متوفى 310) كتاب التنزيه و ذكر متشابهالقرآن را نوشت (آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 4، ص 455). ابوعبداللّه احمدبن محمد جوهرى كتاب مانزل فىالقرآن فى صاحبالزمان را تأليف كرد (نجاشى، ج 1، ص 225). محمدبن عباس معروف به ابنجُحام (زنده در 328) از عالمان ثقه بغداد، علاوه بر تأليف چند كتاب فقهى، كتاب مانزل منالقرآن فى اهلالبيت را در هزار ورق نوشت كه به شهادت گروهى از عالمان همروزگارش مانند آن تا زمان او تأليف نشده بود (همان، ج 2، ص 294ـ295). شيخ مفيد نيز، كتابهايى ويژه علوم قرآن و تفسير نوشته بود، مانند الكلام فى وجوه اعجازالقرآن، البيان فى تأليفالقرآن، و البيان عن غلط قُطْرُب فىالقرآن (نجاشى، ج 2، ص 327ـ331). سيدرضى (متوفى 406) شاگرد مفيد و برادر سيدمرتضى، چندين اثر قرآنى تأليف كرد، از جمله حقائق التأويل فى متشابهالتنزيل، و معانىالقرآن.

سيد مرتضى نيز از قرآنپژوهان بزرگ حوزه بغداد بود. وى در مهمترين اثر قرآنى خود، المُوضِح عن جهة اعجازالقرآن، نظريه صرفه* را در باب اعجاز قرآن مطرح كرد، كه مورد توجه و نقد قرآنپژوهان قرار گرفت. كتاب امالى يا غررالفوائد و دُرَرالقلائد او، در تفسير شمار زيادى از آيات مشكل، حاصل هشتاد جلسه تدريس وى در خانهاش در بغداد است كه متناوبآ برگزار مىشد و در سال 413 به پايان رسيد (علمالهدى، 1373، قسم 1، مقدمه محمدابوالفضل ابراهيم، ص 20). مهمترين و جامعترين و مشهورترين تفسير را در حوزه بغداد، آخرين استاد برجسته اين حوزه، يعنى شيخ طوسى نوشته است. وى در تفسير مشهور التبيان به جنبههاى گوناگون لغوى، بديعى، صرفى و نحوى، فقهى، كلامى و تاريخى آيات توجه كرده است، ضمن آنكه تفسير او تحت تأثير فضاى حاكم بر بغداد آن روزگار بيشتر صبغه كلامى دارد (رجوع کنید به التبيان فى تفسيرالقرآن*).

تاريخ و تراجم و رجال. رواج تاريخنويسى عمومى در بغداد و رونق مباحث كلامى در حوزه شيعى بغداد، كه يكى از اصلىترين مسائل آن موضوع امامت بود، ناگزير از توجه ويژه به تاريخ زندگى ائمه شيعه بود؛
چنانكه نقد و بررسى احاديث و جرح و تعديل آنها محتاج شناخت و بررسى راويان آنها و توجه ويژه به علم رجال بود. از اينرو تاريخ و كتابهاى شرح حال و آثار رجالى در حوزه بغداد بسيار محل توجه واقع شد. محمدبن عمر جعابى (284ـ355) مورخ و تذكرهشناس بزرگ شيعى در اينباره كتابهاى بسيار نوشت، از جمله اخبار آلابىطالب، اخباربغداد، الشيعة من اصحابالحديث و طبقاتهم، كتاب اخبار علىبن الحسين عليهماالسلام (نجاشى، ج2، ص 319ـ320). سيدرضى نيز خصائص الائمة را در تاريخ شيعه نوشت.

ابوالمفضل محمد شيبانى (متوفى 387) نيز از عالمان تاريخدان بغداد بود؛
از كتابهاى تاريخى او مزار اميرالمؤمنين، مزارالحسين، كتابُ مَنْ رَوى حديثَ غديرخم، و كتاب اخبار ابىحنيفة است. نجاشى از اين استاد تاريخدان در حوزه مسائل تاريخى استفاده بسيار كرده است (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 321ـ 322). بخش بزرگى از تأليفات احمدبن محمد جوهرى (متوفى 401) در باب مسائل تاريخ است مانند، اخبار جابرالجعفى، كتاب فى ذكرالشِجاج، كتاب اخبارالسيد (يعنى سيدحميرى شاعر معروف شيعى)، كتاب اخبار و كلاء الائمة الاربعة (همان، ج 1، ص 225ـ226). شيخ مفيد نيز در حوزه تاريخ امامان شيعه آثار مهمى تأليف كرد، از جمله الارشاد فى معرفة حججاللّه علىالعباد، و الجَمَل درباره جنگ جمل در بصره و تحليل آن.

در دانش تراجم و رجالشناسى نيز سهم عمده پژوهشهاى علمى بر دوش حوزه بغداد بوده است. احمدبن محمدبن عمران معروف به ابنالجُندى (متوفى 390 يا 392) ساكن بغداد و از مشايخ نجاشى، كتابالرجال را نوشت (همان، ج 1، ص 224؛
آقابزرگ طهرانى، الذريعة، ج 10، ص 84). احمدبن حسينبن عبداللّه غضائرى معروف به ابنعضائرى (زنده پس از 411) از همدرسان نجاشى، از علماى رجالى حوزه بغداد بود و نجاشى در جرح و تعديل راويان به ديدگاههاى او توجه نشان مىداد (رجوع کنید به نجاشى، ج 1، ص 302ـ303، 358، 417ـ418). اثر رجالى ابنغضائرى برپايه اطلاعات موجود در منابعِ سپسين، تدوين شده و با نام الرجال در 1380ش در قم به چاپ رسيده است.

اما سهم عمده در پيشبرد علم رجال در حوزه بغداد و بلكه در تاريخ شيعه، از آنِ شيخالطائفه ابوجعفر طوسى و ابوالعباس احمدبن علىنجاشى بوده است؛
با اين ملاحظه كه شيخ طوسى يك تنه سه كتاب از كتب اربعه رجالى شيعه را تأليف كرد :

1) الفهرست يا فهرست كتبالشيعة و اصولهم و اسماء المصنّفين و اصحاب الاصول (تاريخ تأليف: 408)، كه در آن حدود نهصد شرح حال از كسانى كه داراى تأليف بوده يا آثارى را روايت كرده بودند، همراه با فهرستى از تصانيف آنان عرضه شده است (دُرياب نجفى، ج 1، ص 23). هدف اصلى در تنظيم اين فهرست معرفى مؤلفان شيعه و آثار آنها بوده است (طوسى، 1420، ص 3ـ4).

2) اختيار معرفةالرجال، كه گزيدهاى سامان يافته از معرفةالناقلين ابوعمرو كَشّى است (شوشترى، ج 1، ص 25ـ26). اين كتاب از معتبرترين اسناد تاريخ شيعه در دوران حيات امامان به شمار مىآيد كه به بيان مناسبات شيعيان با امامان و تشكيلات شيعه و رقابتها و دعويهاى برخى از متشيّعان، شناخت غاليان و بدعتگذاران و جرح و تعديل راويان پرداخته است (نيز رجوع کنید به بخش 5 همين مقاله).

3) الرجال، كه حاوى معرفى بيش از 5800 نفر از راويان امامان است و غرض از تأليف آن، احصاى نامها و جمع آنها و تعيين طبقات آنها بودهاست.

چهارمين كتاب رجالى شيعه را نجاشى* (372ـ450) رجالشناس مسلّم حوزه بغداد نوشته است. كتاب او كه از سنخ فهرست است، غالبآ با عنوان الرجال (كتابالرجال) معرفى مىشود. به اعتقاد شمار زيادى از محققان، كتاب نجاشى بر كتابهاى مشابه، از جمله سه اثر پيش گفته شيخ طوسى، ترجيح دارد (رجوع کنید به نجاشى، ج 1، مقدمه نائينى، ص 15ـ21؛
درياب نجفى، ج 1، ص 30؛
براى تفصيل رجوع کنید به خامنهاى، ص 372ـ412).

دانشهاى ديگر. ذكر دانشهاى رايج در حوزه بغداد چون فقه و اصول و حديث و كلام و رجال به معناى بىتوجهى حوزه بغداد به علوم ديگر نيست؛
بلكه مراد بيان اين واقعيت است كه اولا حوزه بغداد در اين علوم خوش درخشيده و ثانيآ اصلىترين موضوع حوزههاى شيعى و رسالت مذهبى آنها تدريس اين دانشها و پژوهش در آنها بوده است؛
وگرنه پيداست كه علوم ديگرى نيز در اين حوزه محلّ توجه بوده است. مثلا علوم ادبى مانند همه حوزههاى دينى، در حوزه بغداد، هم در سطح مقدماتى و هم در سطح عالى، تدريس مىشده است. از قديمترين عالمان و اديبان شيعى در بغداد بايد به ابويوسف يعقوببن اسحاق معروف به ابنسكّيت (186ـ244) از اصحاب امام جواد و امام هادى اشاره كرد كه در لغت و صرف و نحو و بديع كتابهايى تأليف كرد، از جمله: اصلاحالمنطق، كتابالالفاظ، كتاب الاضداد، كتابالمذكر و المؤنث (نجاشى، ج 2، ص 425). علاوه بر ابنسكّيت، اشخاص ديگرى چون علىبن عبداللّهبن وصيف معروف به ناشىء الاصغر (متوفى ح 365) متكلم و شاعر مشهور اهلبيت (رجوع کنید به ابنخلّكان، ج 3، ص 369ـ371)، ابوعبيداللّه محمدبن عمران مرزبانى (متوفى 384 يا 378) اديب مشهور شيعه (همان، ج 4، ص 354ـ356) و مهيار ديلمى (متوفى 428) شاعر خلاق شيعى و شاگرد سيدرضى در شعر و ادب، درخور ذكرند (همان، ج 5، ص 359ـ363). اما بزرگترين اديب و شاعر شيعه در بغداد كه برخى او را بزرگترين شاعر قريش خواندهاند، شريف رضى از علماى حوزه بغداد بوده (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 3، ص 40ـ41؛
ابنخلّكان، ج 4، ص 414ـ 430) و ديوان شعر او هم به دست ما رسيده است.

علاوه بر اين در حوزه بغداد، رياضيات، هندسه، نجوم، طب و ديگر دانشهاى كاربردى نيز تدريس مىشد. مثلا ابنسكّيت كه بيشتر يك شخصيت ادبى بود، در علوم طبيعى نيز تأليفاتى داشت، از جمله: كتابالطير، كتابالنبات، كتابالوحش، و كتاب الارضين و الجبال و الاودية (نجاشى، ج 2، ص 425ـ426). علىبن حسن علوى، صاحب زيج موسوم به زيجِ ابناعلم، از منجمان بسيار برجسته بغداد بود (آقابزرگ طهرانى، طبقات: نوابغ، ص 178). ابوعبداللّه احمدبن محمد جوهرى و از مشايخ ابوالعباس نجاشى علاوه بر تأليفات مذهبى، كتابى با نام اللؤلؤ و صنعته و انواعه داشته است (نجاشى، ج 1، ص 225ـ226).

كانونهاى آموزش. در عموم گزارشهاى موجود درباره تاريخ آموزش، بيشتر به اسامى معلمان و شاگردان اشاره شده و از مكانهاى آموزش بسيار كم سخن رفته است. با اين حال ترديدى نيست كه مساجد و مكانهاى مقدس از كانونهاى اصلى آموزش در حوزه بغداد بودهاست. بهگزارش نجاشى (ج2، ص302) عدهاى كتاب الغيبه محمدبنابراهيم نعمانى را نزد محمدبن على شجاعى كاتب در مشهد العتيقة، از مراكز دينى شيعيان در جنوب شرقى مدينةالمنصور، مىخواندند. نجاشى (ج2،ص291) همچنين شاهد تدريس كتاب كافى كلينى توسط ابوالحسين احمدبن احمد كوفى كاتب در مسجد لؤلؤى بغداد بوده است. به نوشته طوسى (1414، ص 331)، ابنصلت اهوازى در مسجدش در كوى دارالرقيق بغداد در سال 409 تدريس حديث مىكرده است.

در كنار مساجد، خانههاى علما نيز از محلهاى عمده تدريس بوده است. مثلا نجاشى (ج 2، ص 407ـ 408) شاهد تدريس ابومحمد هارونبن موسى تلّعكبرى در خانه خودش در بغداد بوده است.

جلسات درس و مناظره شيخ مفيد در خانهاش در محله درب رباح تشكيل مىشد و از پيروان همه مذاهب در آن شركت مىكردند (ابنجوزى، ج 15، ص 157). شيخ طوسى در سال 410 در حلقه درس حديث عبدالواحدبن محمد، مشهور به ابنمهدى، واقع در خانه او در درب زعفرانى در ميدان ابنمهدى، و نيز در 411 در مجلس ديگرى از درس حديث در منزل ابن بشران معدّل در بغداد شركت كرد (طوسى، 1414، ص 257، 394). حسينبن محمدبن حسن حُلوانى نيز در 429 در منزلش در كوى بركه زلزل بغداد مجلس درس داشته است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات: النابس، ص 66). حسنبن محمد معروف به ابنالحمامى (متوفى 439)، محدّث امامى و از مشايخ خطيب بغدادى (متوفى 463) در سراى خود در كوى كرخ بغداد تدريس مىكرد (خطيب بغدادى، ج 8، ص 454ـ455).

اين رسم تدريس در خانهها پس از تأسيس مدارس بزرگ نيز ادامه داشت. وقتى ابوالحسن علىبن محمد فصيحى (متوفى 516) استاد درس نحو نظاميه را به جرم تشيع از تدريس باز داشتند، وى در سراى خود به طالبان دانش درس مىداد (ياقوت حموى، ج 5، ص 1964).

نظام آموزشى حوزه بغداد، تا آنجا كه از منابع برمىآيد، كمابيش مانند حوزههاى علمى و مدارس و جوامع بوده است (براى اطلاع بيشتر رجوع کنید به تعليم و تربيت*).

نظام مالى. از نظام مالى حاكم بر حوزه بغداد و طريق امرار معاش استادان و شاگردان هم اطلاع قابل توجهى در دست نيست. از مرور سرگذشت برخى از عالمان و از وجود برخى از اسمها يا القاب مانند بزاز و ورّاق و سبّاك همراه با نام اصلى شمارى از آنان، اين نظر قوت مىگيرد كه آنان از راه كسب و كار گذران زندگى مىكردند. ورّاقى يكى از مشاغل برخى علما بود، چه نياز دائمى محصلان و استادان به كتاب و دفتر موجب رونق اين شغل شده بود. عباسبن موسى، عالم و نويسنده امامى قرن سوم و از اصحاب يونسبنعبدالرحمان، ورّاقى مىكرد و از همين رو به او ابوالفضل ورّاق مىگفتند (رجوع کنید به نجاشى، ج 2، ص 120). محمدبنعلىبن يعقوب معروف به ابوالفرج قنانى كاتب، معاصر و معاشر نجاشى، ورّاق بود (همان، ج 2، ص 326). محمدبن خليل بغدادى، متكلم و صاحب چند اثر كلامى و از شاگردان و ياران هشامبن حكم در ضرب سكه مهارت داشت (همان، ج2، ص211). علىبن عبداللّهبن وصيف (متوفى 365) از متكلمان برجسته نيمه قرن چهارم در كار ساخت لوازم و وسايل برنجين بهويژه قنديلها بسيار ماهر بود (ياقوت حموى، ج 4، ص1785ـ 1786). پيداست كه اشتغال استادانوعالمان به حرفهاى مشخص دست بالا مىتوانست موجب گذرانزندگى خود آنان گردد، اما تأمين هزينه مراكز آموزشى و طلاب نيازمند بودجهاى سنگين و مستمر بود. گواينكه اينگونه مراكز بيشتر از طريق موقوفات و كمكهاى افراد خيّر حمايت مىشدهاند. سيدمرتضى مركزى موسوم به دارالعلم را اداره مىكرد و به شاگردان حوزه درسى خود در اين دارالعلم مقررى ماهيانه مىپرداخت، چنانكه به شيخ طوسى ماهى دوازده دينار و به عبدالعزيزبن براج، هشت دينار پرداخت مىشد. سيدمرتضى همچنين روستايى را براى تأمين كاغذ فقها و طلاب وقف كرده بود (قمى، ص 335).

علاوه بر اينها حاكمان دانشپرور نيز به حوزههاى علوم دينى كمكهاى مالى مىكردند. با توجه به اهتمام عضدالدوله به رسيدگى به وضع مالى دانشمندان رشتههاى مختلف، اعم از فقها، محدّثان، مفسران، متكلمان، نحويان، شاعران، پزشكان و مهندسان و اهتمام خاص او به آبادى كربلا و نجف (ابناثير، ج 8، ص 704ـ705)، احتمالا بايد وضع مالى حوزه علمى شيعى بغداد هم در دوره او بهتر شده باشد.

دوره افول. حوزه بغداد كه به ويژه در عصر آل بويه، با مرجعيت علمى شيخالطائفه به اوج شكوفايى رسيده بود، با ورود طغرل سلجوقى به بغداد، به دعوت خليفه عباسى در 447، از رونق افتاد. سلجوقيان حنفى مذهب توانستند با تحريك فرقهگرايان مذهبى به نفوذ آلبويه بر بغداد پايان دهند. به دنبال حمله سلجوقيان، مدارس و مساجد و كتابخانههاى شيعيان مورد هجوم قرار گرفت و بخش اعظم ميراث مكتوب شيعه از ميان رفت. كتابخانه شاپوربن اردشير (تأسيس 381)، وزيرِ بهاءالدوله ديلمى، با افزون بر ده هزار جلد كتاب به آتش كشيده شد. كتابخانه شيخ الطائفه ابوجعفر طوسى را نيز به غارت بردند و آتش زدند و شيخ طوسى كه قبل از ورود طغرل و سپاهش به بغداد، براى زيارت مرقد اميرمؤمنان عليهالسلام به نجف رفته بود، ناگزيز از اقامت در همانجا شد (ابنجوزى، ج 16، ص 16؛
ابناثير، ج 9، ص350، 637ـ638؛
ذهبى، حوادث و وفيات 441ـ 460ه .، ص 490ـ491). اين مهاجرت اجبارى، پايان درخشش حوزه علميه بغداد و سرآغاز تكوين حوزه ديرسال نجف بوده است. با اين حال، درآمدن سلجوقيان به بغداد را نبايد پايان بخش همه فعاليتهاى علمى حوزه بغداد تلقى كرد، چرا كه علماى شيعه تا قرنها بعد نيز كمابيش به تأليف و تدريس و تربيت شاگردان در حوزه بغداد اشتغال داشتهاند. چنانكه كاظمين، از محلات غربى بغداد و مزار دو تن از امامان شيعه، امام كاظم و امام جواد سلاماللّه عليهما، بهويژه در دوره خلافت ناصر عباسى (حك : 575ـ622)، رونقى گرفته بود و علماى شيعه در اطراف حرم حلقههاى درس داشتند (آلياسين، ص 37). كاظمين كه بعدها به صورت شهرى مستقل در شمال بغداد و پيوسته به آن درآمد، از سده سيزدهم بهاين سو داراى حوزه علمى مستقلى ــ البته تحت تأثير مكتب نجف ــ شد. اين حوزه بهويژه از زمان محمدمهدى خالصى كاظمى كه وى را مؤسس حوزه علمى كاظمين نيز مىدانند، اهميت مضاعف يافت و خاندانهاى علمى مشهورى در آنجا ظهور كردند (رجوع کنید به خالصى، شيخمهدى*؛
نيز رجوع کنید به كاظمين*). اما تقريبآ از ميانههاى قرن پنجم و سدههاى سپسين، كانون اصلى فعاليتهاى حوزه شيعى به جاى بغداد، ابتدا نجف و سپس حلّه بوده است.


منابع:
(1) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بيروت 1403/1983؛
(2) همو، طبقات اعلامالشيعة: النابس فى القرن الخامس، چاپ علىنقى منزوى، بيروت 1391/1971؛
(3) همان: نوابغ الرُّواة فى رابعة المئات، چاپ علىنقى منزوى، بيروت 1390/1971؛
(4) محمدحسن آلياسين، تاريخ حرم كاظمين (عليهماالسلام)، ترجمه غلامرضا اكبرى، (مشهد) 1371ش؛
(5) ابنابىزينب، كتاب الغيبة، چاپ علىاكبر غفارى، تهران ?( 1397)؛
(6) ابناثير؛
(7) ابنبابويه، كمالالدين و تمامالنعمة، چاپ علىاكبر غفارى، قم 1363ش؛
(8) ابنجوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت 1412/1992؛
(9) ابنخلّكان؛
(10) ابننديم (تهران)؛
(11) عبداللّهبن عيسى افندىاصفهانى، رياضالعلماء و حياض الفضلاء، چاپ احمد حسينى، قم 1401ـ؛
(12) عباس اقبال آشتيانى، خاندان نوبختى، تهران 1357ش؛
(13) على خامنهاى، «چهار كتاب اصلى علم رجال»، در يادنامه علامه امينى: مجموعه مقالات تحقيقى به اهتمام جعفر شهيدى و محمدرضا حكيمى، تهران: مؤسسه انجام كتاب، 1361ش؛
(14) خطيب بغدادى؛
(15) محمود دُرياب نجفى، المعجمالموحَّد، قم 1414؛
(16) على دوانى، مفاخر اسلام، ج 3، تهران 1363ش؛
(17) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفيات 441ـ460ه .، بيروت 1414/1994؛
(18) شوشترى؛
(19) عبدالعزيز طباطبائى، «شخصيت علمى و مشايخ شيخطوسى»، در ميراث اسلامى ايران، دفتر2، بهكوشش رسول جعفريان، قم: كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى، 1374ش؛
(20) محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم 1414؛
(21) همو، عدّةالاصول، و بذيله الحاشية الخليلية، لخليلبن غازى قزوينى، چاپ محمدمهدى نجف، (قم )1403/1983؛
(22) همو، فهرست كتب الشيعة و اصولهم و اسماء المصنفين و اصحابالاصول، چاپ عبدالعزيز طباطبائى، قم 1420؛
(23) همو، كتابالغيبة، تهران ?( 1398)؛
(24) حسنبن يوسف علامه حلّى، انوارالملكوت فى شرح الياقوت، چاپ محمد نجمى زنجانى، (قم) 1363ش؛
(25) علىبن حسين علمالهدى، امالى المرتضى: غررالفوائد و دررالقلائد، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1373/1954؛
(26) همو، الذريعة الى اصول الشريعة، چاپ ابوالقاسم گرجى، تهران 1346ـ 1348ش؛
(27) همو، الشافى فى الامامة، چاپ عبدالزهراء حسينى خطيب، تهران 1410؛
(28) عباس قمى، فوايد رضويه در شرححال علماى جعفريه (ع)، چاپ عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، قم 1385ش؛
(29) كلينى؛
(30) احمدبن على نجاشى، رجال النجاشى، چاپ محمدجواد نائينى، بيروت 1408/ 1988؛
(31) ياقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بيروت 1993.

/ سيدعباس رضوى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6637
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست