responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6623

 

حوّا و حَيَّه ، حوّا و حَيَّه، دو صورت فلكى مجاور، واقع بر استواى سماوى. در آسمان حوّا به شكل مردى ايستاده تصور شده كه با دو دست، مارى (حيّه) را گرفته است (صوفى، ص 125؛ ترجمه فارسى، ص 87؛ رجوع کنید به شكل 1). حوّا به معناى مارافساى (مارگير) است (ابوريحان بيرونى، 1362ش، ص 92؛ مسعودى مروزى، ص 101). به نوشته ابوريحان بيرونى (همانجا)، از حيّه با عنوان حيّةالحوّاء (مارِ مارافساى) ياد كردهاند كه سر و دنبالِ برآورده دارد و از سرِ مارافساى بلندتر است (نيز رجوع کنید به صوفى، ص 129).

واژههاى حوّا و حيّه در زبانهاى سامى، از جمله عربى، ريشه مشترك دارند، چنان كه حوّا در سريانى به صورت Hawoya و حيه در عبرى Hawa و در سريانى Hewya آمده است (ابنمنظور، ذيل «حيا»؛ مشكور، ج 1، ص 205).

در يونان باستان، حوّا را ( برای دیدن این کلمه به کتاب مراجعه کنید) مىناميدند كه بعدها، به صورتهاى Ophiuculus/Ophiultus/Ophiulcus به زبان لاتينى راه يافت و امروزه به صورت Ophiuchus در زبان انگليسى به كار مىرود (آلن، ص 298). حيّه را نيز (برای دیدن این کلمه به کتاب مراجعه کنید) مىناميدند كه امروزه در زبان انگليسى آن را Serpens مىنامند (همان، ص 374).

در نقوش پيش تاريخى مهر شكل، كه از تپه گيان (در جنوبغرب نهاوند) به دست آمده است، پژوهشگران دو تصوير از پيكرههاى شبه انسانى يافتهاند كه هر كدام مارى را با دو دست گرفتهاند. به عقيده هارتنر (ص 734)، احتمالا اين تصاوير، نخستين نمونه اشكال دو صورت فلكى حوّا و حيّهاند كه منشأ آنها اسطورههاى بينالنهرينى است. ريشه اسطورهاى صورتهاى فلكى حوّا و حيّه در يونان باستان هم روشن نيست، اما در بيشتر روايتها، اُفى اوكوس (حوّا) قهرمانى اسطورهاى است كه بر اژدها يا مارى بزرگ غلبه مىكند (رجوع کنید به گريمال، ص 196). در روايتى ديگر، وى يكى از خدايان يونان باستان است كه از كايرون مهارت شفابخشى مىآموزد و در آسمان چنان تصوير مىشود كه مارى بر چوبدستى او حلقه زده است. نماد پزشكى جديد در غرب ظاهراً برگرفته از نماد اسطورهاى اين صورت فلكى است (بريدى، ص 159، به نقل از گريمال). اين اسطورهها بر تصاوير ترسيم شده از اين دو صورت در نجوم دوره اسلامى نيز تأثير داشتهاند (رجوع کنید به صوفى، ص 137؛ شهمردانبن ابىالخير، ص 444). به دليل مجاورت اين دو صورت فلكى در آسمان، و احتمالا به سبب وجود اسطورههايى با ريشه مشترك درباره آنها، بطلميوس* و به پيروى از وى، صوفى، منجم مشهور دوره اسلامى، اين دو صورت فلكى را پى در پى وصف كرده و ستارگان آنها را در دو جدول متوالى آوردهاند (رجوع کنید به بطلميوس، 1984، ص 354ـ356؛ صوفى، ص 139ـ 141). البته در برخى تمدنها، هر دو را يك صورت فلكى و گاهى ستارگان يكى را جزو ديگرى فرض كردهاند (آلن، ص 297).

بطلميوس (1984، ص 354ـ355) 24 ستاره را در طرح اصلى حوّا و پنج ستاره را در حواشى و خارج از صورت حوّا برشمرده و قدرهاى 24 ستاره اصلى آن را چنين وصف كرده است: پنج تا از قدر سوم، سيزده تا از قدر چهارم و شش تا از قدر پنجم. همچنين حيّه را شامل هجده ستاره دانسته است: پنج تا از قدر سوم، دوازده تا از قدر چهارم و يكى از قدر پنجم. صوفى (ص 139ـ141) نيز تعداد ستارگان حوّا و حيّه را مانند بطلميوس برشمرده، اما براساس رصدهاى خود، ستارگان حوّا و حيّه را در قدرهاى متفاوتى ردهبندى كرده است، چنان كه حوّا را شامل شش ستاره از قدر سوم، نُه تا از قدر چهارم، نُه تا از قدر پنجم و حيّه را شامل پنج ستاره از قدر سوم، يازده تا از قدر چهارم و دو تا از قدر پنجم دانسته است. ابوريحان بيرونى (1373ـ1375، ج 3، ص 1041ـ 1045) نيز در جدولِ ستارگانِ حوّا و حيّه، قدرهاى آنها را از ديد بطلميوس و صوفى مقايسه كرده است. به نوشته صوفى (ص 125، 137)، ستاره اول حوّا را رأسالحوّا يا راعى (شُبان) مىناميدند و بر صفحه اسطرلاب رسم مىكردند. اين ستاره به همراه دو ستاره نَسْرِ واقع و نسرطاير (به ترتيب نورانىترين ستارگان دو صورت فَلكى شَلياق* و عُقاب*) رأسهاى مثلثى تقريباً متساوىالساقين را مىسازند (همان، ص 125؛ ترجمه فارسى، ص 87) كه رأسالحوّا در رأس غربى آن قرار مىگيرد. از ستارگان حيّه، فقط ستاره عُنُقالحيّه (واقع بر گردن مار، حيّه) را، كه نورانىتر است، بر اسطرلاب رسم مىكردند (صوفى، ص 131). به نوشته صوفى (ص 134)، عربهاى قديم ستاره چهارم واقع بر گردنِ مار و ستاره سوم ميان چشم و گوش را به همراه رشته ستارگان واقع بر مَنكِب (كتف)، عَضُد (بازو) و مِرفَق (آرنج) راستِ جاثى*، نَسَق شامى مىناميدند. افزون بر اين، گروه ديگرى از ستارگان رديفِ هم، شامل هفتم تا دهم حيّه، به همراه ستارگان هفتم و هشتم حوا ، كه بر دست چپاند، يعنى در موضعى كه مرد مار را گرفته است، و در ادامه ستاره دوازدهم حيّه (در نقشههاى امروزى اين ستاره در زمره ستارگان حوّاست و با نام v- حوّا شناخته می شود) و نهايتاً ستارگان حوّا را كه به چهار ستاره مجتمع در پاى حوّا مىرسند، جملگى «نَسَقيمانى» مىناميدند (همانجا). بهنوشته صوفى (همانجا)، وجه تسميه نَسَق شامى اين است كه ستارگان آن در ناحيهاى از افق كه جانب شام را نشان مىدهد غروب مىكنند و موضع غروب ستارگان آن ديگرى، جانب يمن را نشان مىدهد. البته صوفى درباره اينكه اعراب كدام ناحيه، قواعد مذكور را در جهتيابى وضع كرده بودند، سخن نگفته است، اما باتوجه به موضع غروب اين دو گروه ستاره و موضع جغرافيايى شام و يمن، ساكنان مشرق عربستان و بخشى از حاشيه جنوبى و شمالى خليجفارس مىتوانستند از اين نشانه در جهتيابى تقريبى بهره ببرند.

همچنين بخشى از آسمان را كه ميان دو نَسَق قرار دارد، روضه و ستارگان كمنور ميان دو نسق را اَغنام مىناميدند (همان، ص 134ـ135). درواقع، روضه محدودهاى از صورتهاى فلكى حوا، حيه، جاثى و شلياق را دربر مىگرفت.

از جلوههاى باشكوه آسمان شبهاى تابستان، بخشى از نوار راه كاهكشان (راه شيرى) است كه از صورت فلكى دَجاجَه تا قوس گسترده است. اين بخش از جنوب حوّا نيز مىگذرد (برنم، ج 2، ص 1264ـ1267). بطلميوس (1984، ص 403ـ 404) طرح نوار راه كاهكشان را در دو صورت فلكى حوّا و حيّه وصف كرده است. او (1984، ص 304) و صوفى (ص 134) در نقلى جالب توجه، به دو پاره بودن راه كاهكشان در دُم مار اشاره كردهاند. همچنين صوفى (همانجا) بهوجود ستارگان كمفروغ در ميان دو بخش آن توجه داده است.

در نقشههاى قديمى بخشى از پيكر مار (حيّه) در پشت مارگير (حوّا) ترسيم مىشد و ازاينرو در فاصلهاى بين ستارگان دوازدهم و سيزدهم حيّه (حوّا و حيّه)، ستارگان دوازدهم و نوزدهم حوّا، متصور در پاى مارگير را ترسيم مىكردند (رجوع کنید به همان، ص 138). اين موضوع سبب شده است كه حتى در نقشههاى امروزى نيز صورت فلكى مار دو پاره ترسيم شود، چنان كه بخش بزرگتر آن را، كه در شرق حوّا واقع است، با نام سرِ مار و بخش غربى را با نام دُمِ مار مىشناسند (رجوع کنید به >فرهنگ نجوم<، ذيل "Serpens"؛ نيز رجوع کنید به شكل 2). نام عربى برخى ستارگان حوّا و حيّه به لاتينى راه يافته است. مثلا، رأسالحوّا به صورت تحريف شده Rasalhague، يا حوّا به صورت Cebalrai، برگرفته از كلبالراعى، بهكار رفته است كه البته اين نام اخير براى ستارگان – جاثی و 28، 29ـ قيفاووس نيز به كار مىرفت. همچنين عُنُقالحيّه به صورت Unukalhai آمده است (كونيچ و اسمارت، ص 44، 54؛ براى تفصيل بيشتر رجوع کنید به همان، ص 44ـ45، 54).

نصيرالدين طوسى در ترجمه صورالكواكب صوفى (ص 96ـ 97)، در ستونى كه خود افزوده، ستارگان حوّا را عموماً از مزاج زُحَل و زهره، و ستارگان حيّه را از مزاج زُحَل و مريخ دانسته است. ظاهراً وى در اين طبقهبندى تحت تأثير كتاب تترابيبلوس (در دوره اسلامى اربع مقالات) بطلميوس بوده است (رجوع کنید به بطلميوس، 1980، ص 55). با وجود اين، به نظر مىرسد كم نور بودن ستارگان اين دو صورت فلكى سبب شده است كه در احكام نجوم دوره اسلامى چندان مورد توجه قرار نگيرند.

گرچه صورت فلكى حوّا در زمره بروج دوازدهگانه منطقةالبروج نيست، اما خورشيد در مسير حركت ظاهرى خود در آسمان درحدود 9 تا 26 آذر، در انتقال از صورت فلكى عقرب بهقوس از بخش جنوبى صورت فلكى حوّا مىگذرد، چنانكه مكث خورشيد در حوّا طولانىتر از مكث آن در صورت فلكى عقرب است (آلن، ص300). صورت فلكى حوّا با صور فلكى عقاب*، جاثى*، ميزان*، قوس*، عقرب* و حيّه مرزمشترك دارد. در نجوم جديد، محدوده غربى ـ شرقى حوّا را از بُعد 15 ساعت و 58 دقيقه تا 18 ساعت و 42 دقيقه، و محدوده شمالى ـ جنوبى آن را از ميل ْ14+ تا ْ30- در نظر مىگيرند. حوّا 34ر948 درجه مربع (يعنى 299ر2%) از مساحت كل كره آسمان را مىپوشاند (بكيچ، ص 252). صورت فلكى حيّه نيز با صور فلكى عقاب، عَوّاء*، اِكليلشمالى*، جاثى، ميزان*، حوّا*، قوس*، سهم* و سنبله* هممرز است. محدوده غربى ـ شرقى آن از بُعد 14 ساعت و 55 دقيقه تا 18 ساعت و 56 دقيقه، و محدوده شمالى ـ جنوبى آن از ميل ْ 26 + تا ْ16- است. حيه 92ر 636 درجه مربع (يعنى 544ر1%) از مساحت آسمان را مىپوشاند (همان، ص 286). در محدوده صورت فلكى حوّا، ستاره كمنورى به نام بارنارد سريعترين حركت ويژه را در بين ستارگان آسمان دارد، زيرا از ديد ناظر زمينى، مقدار جابهجايى موضع ستاره بارنارد بيشتر از ديگر ستارههاست، يعنى در هر 175 سال حدود نيم درجه (همان، ص 252؛ برنم، ج 2، ص 1251).


منابع:
(1) ابنمنظور؛
(2) ابوريحان بيرونى، كتاب التفهيم لاوائل صناعةالتنجيم، چاپ جلالالدين همائى، تهران 1362ش؛
(3) همو، كتاب القانون المسعودى، حيدرآباد، دكن 1373ـ1375/ 1954ـ1956؛
(4) شهمردانبن ابىالخير، روضةالمنجمين، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه ملك، با مقدمه و فهرستها و اصطلاحات نجومى از جليل اخوان زنجانى، تهران 1368ش؛
(5) عبدالرحمانبن عمر صوفى، كتاب صور الكواكب، چاپ عكسى از نسخه خطى كتابخانه بودليان، ش 144Marsh.، فرانكفورت 1406/1986؛
(6) همان: ترجمه صورالكواكب عبدالرحمن صوفى، به قلم نصيرالدين طوسى، چاپ معزالدين مهدوى، تهران 1351ش؛
(7) محمدبن مسعود مسعودى مروزى، جهان دانش، چاپ جليل اخوان زنجانى، تهران 1382ش؛
(8) محمدجواد مشكور، فرهنگ تطبيقى عربى با زبانهاى سامى و ايرانى، تهران 1357ش؛


(9) Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning, NewYork 1963;
(10) Michael E. Bakich, The Cambridge guide to the constellations, Cambridge 1995;
(11) Bernadette Brady, Brady's book of fixed stars, York Beach 1998;
(12) Robert Burnham Jr., Burnham's celestial handbook an observer's guide to the universe beyond the Solar System, New York 1978;
(13) A Dictionary of astronomy, ed. Ian Ridpath, Oxford: Oxford University Press, 1997;
(14) Pierre Grimal, Dictionnaire de la mythologie grecque et romaine, Paris 1986;
(15) Willy Hartner, "Old Iranian calendars", in The Cambridge history of Iran, vol.2, ed. Ilya Gershvithch, Cambridge 1985;
(16) Paul Kunitzsch and Tim Smart, Short guide to modern star names and their derivations, Wiesbaden 1986;
(17) Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G. J. Toomer, London 1984;
(18) idem, Tetrabiblos, edited and translated into English by F.E. Robins, London 1980.

/ حميدرضا گياهى يزدى/

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6623
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست