responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6615

 

حنين بن اسحاق ، حنين بن اسحاق بن سليمانبن ايوب عبادى، ملقب به ابوزيد، پزشك و متكلم نسطورى و مهمترين مترجم آثار يونانى به عربى و سريانى در سده سوم. ضبط لاتينى نامش يوهان نيتيوس است (مايرهوف، ص 708). سوانح زندگى او در منابع قديم دوره اسلامى نسبتاً به تفصيل آمده است. از جمله ابننديم (ص 352ـ353)، ابنجلجل (ص 68ـ70)، ابنابىاصيبعه (ص 257ـ274)، قفطى (ص 171ـ177) و ابنعبرى (ص250ـ253) هركدام گوشههايى از زندگى او را نقل كردهاند كه البته گفتههاى آنان گاه ناسازگار و مغشوش است و حتى برخى پژوهشگران جديد را نيز به اشتباه افكنده است. دو رساله از آثار حنين نيز دربردارنده اطلاعاتى سودمند و قابل اعتماد درباره زندگى و شيوه علمى او و شاگردانش است : نخست، رنجنامهاى كه وى در آن ماجراى مصائبش در دوره خلافت متوكل را بازگفته و ابنابىاصيبعه (ص 264ـ270) آن را عينآ نقل كرده است؛
دوم، رسالة حنينبن اسحق الى علىبن يحيى فى ذكر ما ترجم من كتب جالينوس كه حنين به خواهش علىبن يحيى درباره ترجمههاى سريانى و عربى آثار جالينوس نگاشته است (مهدى محقق اين رساله را همراه با ترجمه فارسى آن در 1384ش در تهران به چاپ رساند).

اين مقاله شامل اين بخشهاست :

1) زندگى

2) مدرسه ترجمه حنين و روشهاى ترجمه او

3) آرا و آثار پزشكى

4) آثار و انديشههاى فلسفى

1) زندگى. براساس منابع پيش گفته، حنينبن اسحاق به سال 194 در حيره* متولد شد (قس د.اسلام، چاپ دوم، ذيل مادّه: سال 192). پدرش داروفروش (صيدلانى) بود (قفطى، ص 174؛
ابنعبرى، ص250). بنا بر گزارش ابنجلجل (ص 68ـ69)، وى در جوانى مدتى را در فارس به آموختن ادبيات عرب گذراند و گفتهاند از خليلبن احمد* دانش آموخت (نيز رجوع کنید به قفطى، ص 171؛
ابنابىاصيبعه، ص 257؛
ابنعبرى، همانجا؛
و از پژوهشگران معاصر رجوع کنید به يوسف حَبّى، ص 308؛
بروكلمان، ج 1، ص 224؛
قس اوليرى، ص :165 به غلط خالدبن احمد)؛
اما اين مطلب محل ترديد است، زيرا خليل سالها پيش از تولد حنين درگذشته است (رجوع کنید به ابنصاعد اندلسى، ص 192، پانويس 6). از سوى ديگر، بنا بر آنچه ابن ابىاصيبعه از يوسفبن ابراهيم طبيب نقل مىكند، هنگامى كه حنين در مجلس درس طب يوحنابن ماسويه (رجوع کنید به ابنماسويه*) در بغداد حاضر مىشده تقريباً دوازده سال داشته (رجوع کنید به ص 257ـ259) و احتمال آنكه وى پيش از آن تاريخ سفر علمى قابل توجهى داشته باشد اندك است.

اين را مىدانيم كه حنين در حوالى سال 211 بخشى از كتابى از جالينوس* در علم تشريح را از يونانى به سريانى ترجمه كرد و به جبرئيلبن بُختيشوع*، طبيب مشهور دربار مأمون و فرد مورد اعتماد او در بيتالحكمه*، عرضه نمود. جبرئيل چنان از اين ترجمه شگفتزده شد كه حنين را رَبَّن (معلم، استاد) خطاب كرد و پيشبينى كرد كه ترجمههاى او مترجمان بزرگى چون سَرجيس رأس عينى را از اعتبار خواهد افكند (همان، ص 259). اين ترجمه احتمالا نخستين ترجمه حنين بود. او در رساله خود (1384ش، ص 17ـ18) از كتاب فى اصناف الحُمّيات به عنوان نخستين ترجمهاش ياد كرده است كه در هفده سالگى براى جبرئيلبن بختيشوع از يونانى به سريانى درآورده؛
پيش از وى، سَرجيس ترجمهاى نامعتبر از آن انجام داده بود.

ظاهراً اين نخستين ترجمه حنين با ترجمههاى پيشينيان تفاوتى آشكار داشته است، چرا كه يوحنابن ماسويه، كه يكى از اصلىترين حاميان ترجمه در آن روزگار بود، آن را (از نظر بلاغت) به وحى نزديك مىدانست (رجوع کنید به ابنابىاصيبعه، همانجا)، اما حنين خود از ترجمههاى روزگار جوانىاش راضى نبود و در روزگار بعد در اغلب آنها تجديدنظر كرد (رجوع کنید به ادامه مقاله).

براساس نوشته ابنابىاصيبعه (همانجا) مىدانيم كه حنين از اين هنگام تا 215 به ملازمت و شاگردى يوحنابن ماسويه مشغول بود و كتابهاى زيادى از آثار جالينوس را براى او از يونانى به سريانى و عربى ترجمه كرد. پيشرفت وى تا پيش از رسيدن به بيست سالگى چندان درخور توجه بود كه به زودى به تبحر در زبانهاى يونانى، سريانى و فارسى مشهور شد و نظر مأمون (حك : 198ـ218) را به خود جلب كرد. به گزارش ابنابىاصيبعه (ص 260)، مأمون اصلاح ترجمههاى ديگران را نيز به حنين سپرده بود و به او هموزن ترجمههايش طلا مىبخشيد. ابن ابىاصيبعه (همانجا) مدعى است كه برخى ترجمههاى حنين از كتابهاى جالينوس و ديگران را به خط كاتب وى، ازرق، ديده كه بر همه آنها نشان مأمون خليفه بوده و حنين بر روى برخى از آنها نكاتى به يونانى نوشته بوده است (براى آگاهى از جنس و خط اين كتابها رجوع کنید به همان، ص270ـ271).

به نظر مىرسد حنين تا پيش از تشكيل حلقه ترجمه خود، دستكم ده سالى را به تنهايى به كار ترجمه گذراند و در اين مدت بهويژه به ترجمه سريانى كتابهاى جالينوس براى پزشكان جندىشاپور مقيم بغداد مشغول بود (رجوع کنید به ادامه مقاله).

احاطه بسيار زياد حنين بر آثار جالينوس و بقراط و آشنايىاش با علوم يونانى بهتدريج سبب شد كه به عنوان دانشمندى برجسته و پزشكى حاذق نامور شود. از گزارش مسعودى (مروج، ج 4، ص 379ـ381) مىدانيم كه او در مجلس علمى خليفه الواثق (حك : 227ـ232) شركتى فعال داشت، با اين همه تا پيش از حكومت متوكل (حك : 234ـ247) از حضور حنين در ميان پزشكان دربار عباسى اطلاعى در دست نيست. وى ظاهراً در بيست سال باقى عمرش، در آرامش، بهكار ترجمه و طبابت سرگرم بود و دو ماه مانده به مرگ، ترجمه فىاجزاء الطب جالينوس را آغاز كرد؛
ترجمهاى كه مجال به پايان رساندن آن را نيافت و پسرش اسحاق آن را به انجام رساند (حنينبن اسحاق، 1384ش، ص 38، افزوده علىبن يحيى؛
قس همو، 1928، مقدمه مايرهوف، ص 27: فى قوام الصناعات). وى در صفر 260 درگذشت (ابننديم، ص 352؛
ابنخلّكان، ج 2، ص 218؛
قس ابنابىاصيبعه، ص 263ـ 264: سال 264).

از حنين دو پسر به نامهاى داوود و اسحاق برجاىماند. حنين براى آنان المسائل فىالطب را تأليف و چندين كتاب پزشكى ترجمه كرد. داوود در طب شهرت چندانى نيافت و فقط يك كُنّاش* از خود باقى نهاد. اما اسحاقبن حنين* طبيب و مترجمى مشهور شد. او علاوه بر تأليف و ترجمه در پزشكى، در فلسفه نيز آثار زيادى را به عربى ترجمه كرد (رجوع کنید به قفطى، ص 172؛
ابنابىاصيبعه، ص 261ـ262؛
ابنعبرى، ص 252).

2) مدرسه ترجمه حنين و روشهاى ترجمه او. درباره زمان و چگونگى شكلگيرى حلقه ترجمه حنين، اعضاى آن حلقه و نحوه تعامل آنان با يكديگر اطلاع دقيقى در دست نيست. از اشارههاى پراكنده منابع چنين برمىآيد كه حنين شاگردانى در ترجمه داشته است. براى نمونه ابنجُلجُل (ص 69) گزارش داده كه متوكل حنين را به كار ترجمه گمارد و كاتبانى عالم در اختيار او نهاد. مترجمانى نيز زير دست او ترجمه مىكردند و حنين ترجمه آنان را تصفح و اصلاح مىكرد. اما اشارات پراكنده متون براى ترسيم آنچه مكتب ترجمه حنين ناميده مىشود، كافى نيست. از ميان آنچه منابع دوره اسلامى درباره اين مترجم ممتاز گفتهاند بيش از همه فقرهاى از عيونالانباء ابن ابىاصيبعه (ص 262) حائز اهميت است كه گرد آمدن گروهى از مترجمان به دور حنين را توجيه مىكند.

آنچه حنين را از ديگر مترجمان زمانه خود ممتاز مىكرد، صرفاً احاطه او به زبانهاى يونانى و سريانى و عربى نبود بلكه عاملى مهمتر، يعنى دانش بىنظير او در طب يونانى و بهويژه آراى جالينوس، بود، چنانكه ديگر مترجمان آثار طبى از يارى وى بىنياز نبودند. او در رساله خود درباره آثار جالينوس 129 كتاب وى (با تمام جزئيات موضوعات و فصول) را برمىشمارد و داورى خود را درباره ترجمههاى اين آثار ابراز مىكند. منطق توالى اين آثار نه الفبايى است و نه براساس ترتيب تأليف يا ترجمه، بلكه به نظر مىرسد نوعى ترتيب آموزشى و موضوعى در به خاطر سپردن و به ياد آوردن اسامى كتابهاى جالينوس به حنين كمك كرده است. اولين و دومين كتاب، فهرست خودنوشته آثار جالينوس (فينكس) و در ترتيب خواندن كتابهاى او (فى مراتب قراءت كتب جالينوس رجوع کنید به جالينوس*، بخش :2 آثار) است. چهار كتاب بعدى، آنچنان كه خود حنين (1384ش، ص 5ـ6) نيز يادآور شده، به ترتيب همان كتابهايى است كه معلمان قديم طب در اسكندريه، برنامه درسى خود را با آنها شروع مىكردند.

كتابهاى هفتم تا بيستم اين فهرست نيز در زمره كتابهاى درسى مدرسه پزشكى اسكندريه بودند. اين هجده كتاب همراه با كتاب فى الحيلة لحفظ الصحة، كه حنين در رديف هشتاد و چهارم از آن نام برده است (رجوع کنید به همان، ص 47)، در مجموع جوامع اسكندرانيين* را تشكيل مىدادهاند.

حنين رساله ترجمههاى آثار جالينوس را در 48 سالگى، يعنى به سال 242 (1167 اسكندرانى)، نگاشت و در 250 (1175 اسكندرانى)، يعنى ده سال پيش از مرگش، اطلاعات آن را روزآمد كرد و در آن قسمت عمدهاى از 39 سال فعاليت خود و يارانش را در زمينه ترجمه بازگفت (رجوع کنید به همان، ص 63ـ64)، اما اطلاعات اين رساله و ساير منابع در تعيين زمان دقيق شكلگيرى حلقه او چندان راهگشا نيست. سال تولد حُبَيشبن حسن اَعسم دمشقى، عيسىبن على و عيسىبن يحيى، سه تن از اعضاى پركار حلقه حنين، معلوم نيست. همچنين، در رساله درباره زمان ترجمههاى ياران حنين هيچ ذكرى به ميان نيامده است. تاريخ درگذشت هيچيك از سفارشدهندگان اين ترجمهها نيز به قبل از زمان نگارش رساله، يعنى 242، باز نمىگردد. فقط مىدانيم اسحاق، فرزند حنين، در 215 بهدنيا آمد (رجوع کنید به سزگين، 1967، ج 3، ص 267)، پس بعيد است پيش از سال 230 ترجمهاى كرده باشد. ظاهراً زمان آغاز همكارى او با پدرش حوالى 225 بوده است. حنين در اين هنگام اندكى از سى سالگى فراتر رفته بود و خود (1384ش، ص 6) اشاره مىكند كه در اين سن علومى درخور توجه آموخته و كتابهاى بسيار اندوخته بود. اين تاريخ حدسى مناسب براى زمان شكلگيرى حلقه ترجمه اوست، اما اوج فعاليتهاى ترجمانى اين گروه ظاهراً بين سالهاى 230 تا 240 بوده است.

به عقيده حنين ضعف ترجمههاى پيشينيان اغلب از سر بدفهمى محتواى آثار يونانى بود. كسانى چون منصوربن اثاناس، مترجم فى الاخلاق، و ابنسهدا/ شهدا، مترجم فىالفرق، مترجمانى ناتوان بودند (رجوع کنید به همان، ص 5،60)، كسانى چون سَرجيس رأس عينى نيز پيش از ورزيدگى در مدرسه اسكندريه از عهده فهم و ترجمه آثار برنمىآمدند (رجوع کنید به همان، ص 11). چهل و پنج ترجمه سريانى حنين از آثار جالينوس پيشتر از او به دست همين مترجمان به سريانى درآمده بود. بدينسان پيشبينى بختيشوع درباره حنين درست بود. سزگين (1974، ص 454) بر آن است كه بسيارى از آثار يونانى پيش از حنين، افزون بر سريانى، به عربى نيز ترجمه شده بود، در غير اين صورت حنين نمىتوانست بدون وجود سنّتى پرسابقه در زبان عربى، از هفده سالگى به ترجمه آثار دشوار علمى بپردازد. به عقيده او (همانجا) يازده اثر بقراط* و 46 اثر جالينوس كه يعقوبى (ج 1، ص 114ـ118) از آنها ياد كرده، جملگى پيش از ترجمه حنين ترجمههايى داشته است.

حنين روى هم رفته 85 ترجمه سريانى از 84 اثر جالينوس و هشت اصلاح و تلخيص ترجمه پيشينيان از آثار وى را به انجام رساند. بيشتر اين ترجمهها با حمايت اشخاص و برخى به درخواست شاگردان صورت گرفت. شاگردان حنين در ترجمههاى سريانى نقش چندانى نداشتند، اما ترجمه آثار جالينوس به زبان عربى فعاليتى است كه شاگردان حنين نيز در آن مشاركتى جدّى داشتند (براى اطلاعات تفصيلى در اين زمينه رجوع کنید به هاشمى، 1384ش، ص 35ـ36؛
نيز رجوع کنید به همان، جدول 1).

بايد افزود، ترجمههاى مكتب حنين را نمىتوان بدون توجه به سفارشدهندگان ترجمهها بررسى كرد. حنين در رساله خود (1384ش، ص 2) از علىبن يحيى مىپذيرد كه هر ترجمه برحسب قوّت مترجم كتاب و كسى كه كتاب براى او ترجمه شده است، شكل مىگيرد. به تصريح حنين، هر قدر كه سَلمُويةبن بنان (متوفى 225) فهم طبيعى و درايت و عنايت خاص خود را در خواندن كتابها آشكار مىكرد، شوق حنين نيز در ويراسته كردن ترجمهها افزون مىشد (همان، ص 7) و چون يوحنابن ماسويه (متوفى 243) سخن آشكار را دوست داشت و پيوسته مترجم را بدان ترغيب مىكرد، حنين نيز در شرح و ايضاح كامل معانى مىكوشيد (همان، ص 9) و اگر قرار بود چيزى براى او تلخيص كند بسيار دقت و توجه مىكرد (همان، ص 17). براى بختيشوعبن جبرائيل (متوفى 256 يا 257) از سر «عنايت و استقصاء» ترجمه مىكرد (همان، ص 11) و جايى كه مردى خوش فهم، همچون محمدبن عبدالملك، ترجمهاى را سفارش مىداد، حنين در تلخيص اثر مبالغه مىورزيد (همان، ص 28). با آنكه حنين در ترجمههايش سليقه حاميان را رعايت مىكرد، گويا در مواردى حاميانْ خود نيز در عبارات او تصرفاتى مىكردند و ناسخان به اختيار خود از نسخه اصلى يا نسخه تغييريافته رونويسى مىكردند (رجوع کنید به همانجا). گاه تصرفات ناسخان يا خوانندگانى كه مىخواستند ترجمهاى را اصلاح كنند چندان زياد و نادرست بود كه حنين نيز آن اثر را باز نمىشناخت و ترديد مىكرد كه ترجمه از آن او باشد (براى نمونه رجوع کنید به ترجمه سريانى كتاب فى الترياق الى بمفوليانس؛
حنينبن اسحاق، 1384ش، ص 46).

شيوه ترجمه حنين با مترجمان پيش از او تفاوتهايى در خور توجه دارد. خليلبن ايبك صَفَدى (ج 1، ص 79) روش او را ترجمه معنايى در برابر ترجمههاى تحتاللفظى، معرفى كرده و اين روش را درستتر دانسته و ضمناً نوشته كه ترجمههاى حنين تنها در علوم رياضى كه حوزه تخصصى مترجم نبوده محتاج تهذيب و اصلاح است و در زمينههاى پزشكى، منطق، علوم طبيعى و الاهيات، دقيق و قابل اعتماد است. اما برگشترسر*، يكى از مهمترين پژوهندگان آثار حنين، بر آن است كه حنين و شاگردش، حُبَيش، بيش از هر مترجم ديگر در بيان درست و واضح محتواى متون يونانى بر خود سخت مىگرفتند و حتى به قيمت از دست رفتن زيبايى كلام بر ترجمه حرفى اصرار داشتند (ص 28ـ29).

از ديگر ويژگيهاى ترجمههاى حنين تصرفات فرهنگى او در متون اصلى است. نمونهاى برجسته از اين موضوع در ترجمه تعبير الروياى ارطاميدورس اِفْسُسى پيداست. در اين اثر حنين واژه يونانى çθεόبهمعناى اله و جمع آن θεόιبه معناى آلهه را آنجا كه درخور اوصاف خداوند است به اللّه و در غير اين صورت به الملك يا الملائكة ترجمه كرده است تا الاهيات شركآميز يونانى را از متن كتاب بزدايد (رجوع کنید به دبيان، ج 1، ص 108ـ109).

يكى از مهمترين اصول ترجمه نزد حنين و احتمالا شاگردان او تصحيح انتقادى متن يونانى پيش از ترجمه آن بوده است. به نظر كرمر (ص 12ـ13) روشهاى تحليل و تأويل لغوى متن را نخست شارحان يونانى ـ اسكندرانى آثار هومر و ارسطو بهكار بردند و حنين و اصحاب او پيرو سنّت آنان بودند (نيز رجوع کنید به اوليرى، ص 256، كه قائل است حنين روش نقد متون را به همراه زبان يونانى در اسكندريه آموخت) اما به عقيده زكى اسكندر اين روش محققانه ظاهراً در زمان حنين و پيش از او سابقه نداشته است (رجوع کنید به زندگينامه علمى دانشوران، ج 15، ص 235). آنچه حنين (1384ش، ص 5) ذيل معرفى فى الفرق جالينوس مىآورد حاوى اطلاعاتى مهم درباره روش تصحيح متون در مكتب اوست. پايبندى وى به روش تصحيح متون منحصر به ترجمههاى دوره ميانسالىاش نيست. او در ابتداى جوانى نيز از اين ضرورت آگاه بود، اما در اين دوره امكان دستيابىاش به نسخههاى متعدد كمتر بود. او هيچگاه نادرستى و نارسايى ترجمههاى جوانى خود را به سبب ناآگاهى از موضوع يا عدم تسلط به زبان يونانى ندانسته، بلكه عامل اين نقصان را صرفاً دست نيافتن به نسخه منقح و درست معرفى كرده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص 12). گاه با دست يافتن به نسخهاى بهسامانتر و درستتر ترجمهاى را براى دومين بار (براى نمونه: فى القوى الطبيعية) اصلاح مىكرد (رجوع کنید به همانجا)، گاهى نيز بهرغم همه كوششها فقط يك نسخه از يك متن مىيافت، مثلا از فى علم ارسسطراطس فى التشريح جز يك نسخه با افتادگى و نقص فراوان به دست نياورد و بدينسبب با رنج بسيار آن را تلخيص كرد ولى مفهوم كتاب به دست آمد. حنين در اين ترجمه و تصحيح انتقادى خود را ملزم ساخت كه در حد توان از معانى موردنظر جالينوس عدول نكند (همان، ص 24ـ25).

3) آرا و آثار پزشكى. حنين يكى از پركارترين دانشمندان دوره اسلامى است. ترجمهها و تأليفات عربى و سريانى بسيارى به او نسبت داده شده است. براى نمونه، ابنابىاصيبعه (ص 271ـ274) 111 كتاب و رساله تأليفى او را برشمرده است. در رساله ترجمههاى آثار جالينوس نيز به 85 ترجمه سريانى و 33 ترجمه عربى حنين از آثار جالينوس اشاره شده است. پژوهشگران جديد نيز كتابشناسيهايى از آثار او عرضه كردهاند (براى نمونه رجوع کنید به سامرائى و علوچى، ص 47ـ204؛
دبيان، ج 1، ص 128ـ174).

احتمالا بخشى از اين آثار پرشمار را شاگردان مدرسه ترجمه حنين زير نظر او انجام دادهاند (رجوع کنید به احمدامين، ج 1، ص 285) يا شايد چند اثرى از آثار شاگردان او، بهويژه حبيش، به نام وى معروف شده باشد (ابننديم، ص 348). قفطى (ص 177)، با اشاره به اينكه نام حبيش به حنين تصحيفپذير است، برخى ترجمههاى حنين را اثر حبيش دانسته است (نيز رجوع کنید به ابنعبرى، ص 252ـ253؛
حبيشبن حسن اعسم دمشقى*)، اما شمار اين ترجمههاى منحول را نمىتوان چندان زياد دانست، زيرا مهمترين منبع اطلاع ما از ترجمههاى حنين و حبيش رساله ترجمههاى آثار جالينوس است كه در آن حنين با فعل و ضمير اول شخص از خود ياد كرده و ازاينرو امكان خطاى نسخهبرداران در تصحيف حبيش به حنين منتفى است (براى آگاهى از نقش حنين و شاگردانش در ترجمه آثار جالينوس رجوع کنید به هاشمى، 1385ش، ص 47ـ55، جدول 2).

بيشترين ترجمهها و نگارشهاى حنين در حوزه پزشكى است. براساس فهرست دبيان (ج 1، ص 144ـ161)، او در اين رشته 58 كتاب به عربى و 75 كتاب به سريانى ترجمه كرد. آنچه او به سريانى درآورد جملگى اثر جالينوس بود بهجز يك اثر از اريباسيوس* (متولد 325؛
رجوع کنید به همان، ج 1، ص 154ـ161). در ميان ترجمههاى عربى نيز علاوه بر آثار جالينوس و بقراط، دو اثر از اريباسيوس (رجوع کنید به ابننديم، ص350)، يك اثر از بولس*/ فولس اجانيطى (همان، ص 351؛
ابنعبرى، ص 176) و يك اثر منسوب به ارسطو به نام المسائل الطبيعية على نحو المدخل الى صناعة الطب (ششن و همكاران، ص 211) ديده مىشود. مشهورترين ترجمه طبى حنين جوامع شانزدهگانه از آثار جالينوس است كه با عنوان جوامعالاسكندرانيين بهتوسط فؤاد سزگين، در فرانكفورت 2004 بهچاپ رسيده است.

حنين طب را دانشى نظرى مىدانست و منطق علاج او نيز براساس مبانى طب يونانى و اعتدال بخشى به طبايع چهارگانه استوار شده است (دبيان، ج 1، ص 95؛
نيز براى نمونهاى از تجويزهاى درمانى او براساس اين منطق علاج رجوع کنید به حنينبن اسحاق، 1928، ص 178).

دو نگارش طبى نيز از او با اين مشخصات منتشر شده است: المسائل فى الطب للمتعلمين، چاپ محمدعلى ريّان و جلال محمدموسى و مرسى محمد عرب، قاهره 1978؛
شرح كتاب جالينوس الى اغلوقن فى التأتى لشفاء الامراض، چاپ محمدسليم سالم، قاهره 1982.

المسائل فىالطب يا المدخل الى الطب نيز از مشهورترين آثار طبى حنين است. به گفته ابنابىاصيبعه (ص 271) حنين اين كتاب را ناتمام گذاشت و حبيش اعسم آن را به پايان برد. سزگين (1967، ج 3، ص250) اين كتاب را از كثيرالانتشارترين ترجمههاى عربى به لاتينى در غرب مىداند.

4) آثار و انديشههاى فلسفى، حنين در فلسفه و منطق نيز چندين تأليف و ترجمه عربى و سريانى دارد. او افزون بر ترجمه رسالههاى فلسفى جالينوس، از جمله فى البرهان و فى القياسات الوضعيّة و فى اَنَّ المحرّك الاول لايتحرّك (حنينبن اسحاق، 1384ش، ص 58ـ59، 62)، بخشى از تلخيصهاى جالينوس از نوزده رساله افلاطون را به عربى درآورد (براى فهرست اين رسالهها رجوع کنید به همان، ص 61ـ62). همچنين السياسة و النواميس و طيمائوس افلاطون را ترجمه كرد (ابننديم، ص 306). ابننديم (ص 349) به ترجمه كتابى از جالينوس به نام ما ذكره افلاطون فى طيمائوس نيز اشاره كرده است. اين اثر احتمالا قسمتى از مقاله سوم جوامع كتب افلاطون با عنوان جوامع الكتاب المعروف بطيماوس فى العلم الطّبيعى است (رجوع کنید به حنينبن اسحاق، 1384ش، همانجا) كه بدوى در افلاطون فى الاسلام (ص 85ـ119) آن را منتشر ساخت.

حنين همچنين اثرى با نام فيما يقرأ قبل كتب افلاطون نگاشت (ابنابىاصيبعه، ص 273) كه در حكم زمينه و مقدمه مطالعه آثار افلاطون است. اين اثر نشاندهنده كوشش او در پايهگذارى سنّت درست مطالعه آثار فلسفى يونان است؛
كوششى كه با ترجمههاى فلسفى اسحاقبن حنين با جديت بيشتر پيگيرى شد. اشتاين اشنايدر (ص 22)، با استناد به ابنابىاصيبعه، اين كتاب را يكى از تأليفات حنين معرفى كرده، اما بروكلمان (ج 1، ص 225) هم در نقل ضبط اشتاين اشنايدر از نام اين تأليف به خطا رفته است هم در ترجمه دانستن آن. مترجمانِ عربىِ كتابِ بروكلمان نيز با جعل عنوان رسالة عمّا يجدر بالمرء قراءتُه من كتب افلاطون، منشأ بروز اشتباهاتى در كتابشناسيهاى حنين شدهاند (رجوع کنید به ج 4، ص110؛
براى نمونه اشتباهات رجوع کنید به دبيان، ج 1، ص 164، كه به پيروى از بروكلمان اين اثر مجعول را در زمره ترجمههاى عربى حنين در فلسفه ذكر كرده است).

حنين به آثار ارسطو نيز بىتوجه نبود. او المقولات (قاطيغورياس) را به عربى درآورد (ابننديم، ص 309)، ترجمه يحيىبن بطريق از السماء و العالم را تصحيح كرد (همان، ص 311) و دو كتاب نيز درباره اين اثر نگاشت: جوامع كتاب السماء و العالم، و جوامع تفسير القدماء اليونانيين لكتاب أرسطوطاليس فى السماء و العالم (ابنابىاصيبعه، ص 273ـ 274). ارزش برخى ترجمههاى حنين از شروح يونانى ارسطو در آن است كه اصل يونانى اين آثار در دست نيست. دو نمونه از اين شروح، تفسير المفيدوروس لكتاب أرسطوطاليس فى الآثار العُلْوية و مقالة الإسكندر الأفروديسى فىالزمان است (براى متن چاپ شده اين دو اثر رجوع کنید به اسكندر افروديسى، ص 19ـ24؛
المپيودورس، ص 83ـ190). ترجمههاى سريانى حنين نيز گاه واسطه ترجمه عربى برخى آثار ارسطو شده است. مثلا، ترجمه عربى مقاله دوم از السماع الطبيعى برگردان يحيىبن عدى (رجوع کنید به ابننديم، ص310)، الكون و الفساد و كتاب النفس و كتاب العبارة (بارى أرمينياس) هر سه برگردان اسحاقبن حنين (همان، ص 309، 311) و نيز مقالة اللام از كتاب الحروف برگردان متىبن يونس (همان، ص 312)، بعد از ترجمه سريانى حنين از اين آثار انجام گرفت. بهتصريح ابننديم (ص310)، ابنعدى در ترجمه خود از ترجمه سريانى حنين استفاده كرده است و باتوجه به اينكه ترجمههاى سريانى معمولا واسطهاى ميان متون يونانى و ترجمههاى عربى بوده، اين گمان رواست كه اسحاقبن حنين و متىبن يونس نيز در كار خود از ترجمههاى سريانى حنين استفاده كرده باشند. حنين جز اين ترجمهها و تأليفات مربوط به آثار يونانى، كتابهاى مستقلى نيز در فلسفه و منطق نگاشته است. ابنابىاصيبعه (ص 273) چهار تأليف منطقى به او نسبت داده است. مشهورترين اين تأليفات ظاهراً كتاب فىالمنطق بوده است كه ديگران نيز تقسيمبندى و ساختار بديع آن را ستودهاند (رجوع کنید به ابنجلجل، ص 69؛
قفطى، ص 171). ديگر اثر معروف او در فلسفه، نوادر الفلاسفة و الحكماء و آداب المعلمين القدما است (ابنابىاصيبعه، همانجا) كه گزيدهگوييهاى پراكنده از حكيمان باستان است. اصل اين اثر ظاهرآ در دست نيست. بدوى مختصر بر جاى مانده از آن را، كه آداب الفلاسفة نام دارد، منتشر كرده است (درباره منشأ اين كتاب و ترجمههاى عبرى و اسپانيايى آن رجوع کنید به حنينبن اسحاق، 1406، مقدمه بدوى، ص10ـ19). يك بخش از اين كتاب با عنوان «اجتماعات الفلاسفة فى بيوت الحكمة فى الاعياد و تفاوض الحكمة بينهم» را برخى پژوهشگران، از جمله بروكلمان (ج 1، ص 225)، بهاشتباه، اثرى مستقل تلقى كردهاند (نيز رجوع کنید به دبيان، ج 1، ص 162).

هيچيك از آثار فلسفى برجاى مانده از حنين دربردارنده رأى و نظرى بديع نيست. او اگرچه ترجمههاى مهمى در فلسفه داشت، برخلاف قول شهرستانى (ج 2، ص 158) كه او را در زمره فلاسفه اسلامى شمرده است، فيلسوف نبود. حنين چند اثر در كلام فلسفى نگاشت كه نشانه قوّت وى در اين زمينه است. بهعلاوه، او عهد عتيق را از يونانى به عربى ترجمه كرد (مسعودى، تنبيه، ص 112). حنينآموختن تعاليم الهيات نسطورى را احتمالا در حيره آغاز كرد و آن را تا مرحلهاى پيش برد كه سزاوار زنار بستن شد. در منابع به زنار بستن او اشاره شده است (رجوع کنید به قفطى، همانجا؛
ابنابىاصيبعه، ص 262؛
ابنعبرى، ص 252) و زنار بستن مختص كسانى بود كه در مراتب كليسايى به رتبه شماسيّه مىرسيدند. يوسف حَبّى (ص 308، 323) با اشاره به اين موضوع، رأى باوم اشتارك را مبنى بر شماسيّه بودن حنين نقل كرده است. فاروق عمر فوزى (ص 438) علت اصلى محنتهاى حنين را در روزگار متوكل، آراى او در فلسفه و منطق و دين دانسته است.

در فهرست ابنابىاصيبعه (ص 273ـ274) از تأليفات حنين، نام دو اثر به تفكيك از هم آمده است: كتاب فى كيفية ادراك الديانة و كتاب فى ادراك حقيقة الاديان، كه دو نام براى رسالهاى واحد است (حنينبن اسحاق، 1997، ص349، پانويس 4؛
براى نشانى چند نسخه خطى از شروح يوحنابن ميناقبطى، زنده در سده ششم رجوع کنید به عواد، ص 238). اين رساله با رساله ديگرى كه حنين خطاب به علىبن يحيى منجم نوشت (رجوع کنید به ابنابىاصيبعه، ص 274)، مضامين مشتركى دارد. حنين رساله اخير را هنگامى نگاشت كه علىبن يحيى او را به اسلام دعوت كرد. پرسش اصلى اين رسالهها آن است كه چگونه انسان درمىيابد دين او حق است و اديان ديگر باطل؟ (رجوع کنید به حنينبن اسحاق، 1997، ص 349). يكى ديگر از آثار كلامى چاپ شده حنين، مقالة فى الآجال است. او در اين مقاله ارتباط علم پيشين الهى و مرگ را بررسى كرده است. به عقيده او (1991، ص 419ـ420)، مرگ نيز همچون زندگى در زمره امورى است كه نهخير محض است نه شر محض، بلكه گاه خير است و گاه شر؛
و علم الهى نمىتواند سبب شر باشد (براى آگاهى از ديگر آثار دينى حنين رجوع کنید به همان، مقدمه سمير خليل سمير، ص 413ـ 414).

نظرى به عناوين برخى ديگر از آثار حنين، جامعالاطراف بودن او را آشكارتر مىسازد: ترجمه الفراسة، اثر منحول ارسطو (چاپ آنتونلا گرزتى، رم و ونيز 1999)؛
ترجمه تعبير الرؤيا، اثر ارطاميدورس افسسى (چاپ توفيق فهد، دمشق 1964)؛
ترجمه قصة سلامان و ابسال (چاپ شده در تسع رسائل فى الحكمة و الطبيعيات لابنسينا، استانبول 1298) و تأليف تولد النار بين الحَجَرين، خواص الاحجار، فى سبب الذى صارت له مياه البحر مالحة، فىالمدّ و الجزر، مقالة فى قوس قُزَح، كتاب الالوان، كتاب البيطرة، كتاب الفلاحة، كتاب فى الاحكام الإعراب على مذهب اليونانيين؛
فى النحو و تاريخ العالم و المبدأ و الانبياء و الملوك و الامم و الخلفاء و الملوك فى الاسلام (ابننديم، ص 353؛
ابنابىاصيبعه، ص 273ـ274).


منابع:
(1) ابن ابىاصيبعه، عيون الانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بيروت ( 1965)؛
(2) ابنجلجل، طبقات الاطباء و الحكماء، چاپ فؤاد سيد، قاهره 1955؛
(3) ابنخلّكان؛
(4) ابنصاعد اندلسى، التعريف بطبقات الامم : تاريخ جهانى علوم و دانشمندان تا قرن پنجم هجرى، چاپ غلامرضا جمشيدنژاد اول، تهران 1376ش؛
(5) ابنعبرى، تاريخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانى، لبنان 1403/1983؛
(6) ابننديم (تهران)؛
(7) احمدامين، ضحىالاسلام، بيروت: دارالكتابالعربى، (بىتا.)؛
(8) اسكندر افروديسى، مقالة الإسكندرالافروديسى فىالزمان، ترجمة حنينبن اسحاق، در شروح على ارسطو مفقودة فى اليونانية و رسائل اخرى، چاپ عبدالرحمان بدوى، بيروت 1986؛
(9) المپيودورس، تفسيرالمفيدوروس لكتاب ارسطاطاليس فى الآثار العلوية، نقل حنينبن اسحاق و اصلاح اسحاقبن حنين، در همان؛
(10) كارل بروكلمان، تاريخ الادبالعربى، ج 4، نقله الى العربية يعقوب بكر و رمضان عبدالتواب، قاهره 1975؛
(11) جالينوس، جوامع كتاب طيماوس فىالعلم الطبيعى، اخراج حنينبن اسحاق، در افلاطون فى الاسلام: نصوص، حققها و علق عليها عبدالرحمان بدوى، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مكگيل، 1353ش؛
(12) حنينبن اسحاق، آدابالفلاسفة، اختصره محمدبن على انصارى، چاپ عبدالرحمان بدوى، كويت 1406/1985؛
(13) همو، رسالة حنينبن اسحق الى علىبن يحيى فى ذكر ما تُرجِمَ من كتب جالينوس، متن عربى با ترجمه فارسى، چاپ مهدى محقق، تهران 1384ش؛
(14) همو، كتابالعشر مقالات فىالعين، چاپ ماكس مايرهوف، قاهره 1928، چاپ افست بيروت (بىتا.)؛
(15) همو، كيفيّة إدراك حقيقة الديانة للحكيم حنينبن اسحاق النسطورى المتطبّب (رحمهاللّه!)، (چاپ) سمير خليل سمير، در المشرق، سال 71 (تموز ـ كانون الاوّل 1997)؛
(16) همو، مقالة فى الآجال، (چاپ) سمير خليل سمير، در المشرق، سال 65، ش 1 و 2 (ژانويه ـ دسامبر 1991)؛
(17) احمدبن محمد دبيان، حنينبن اسحاق: دراسة تاريخية و لغوية، رياض 1414/1993؛
(18) عامر رشيد سامرائى و عبدالحميد علوچى، آثار حنينبن اسحاق، بغداد 1974؛
(19) فؤاد سزگين، «مكانة حنين فى تاريخ الترجمة من الاغريقى و السريانى الى العربية»، در مهرجان افرام و حنين: بغداد 4ـ7 شباط 1974، بغداد: مجمعاللغة السريانية، 1974؛
(20) رمضان ششن، جميل آقپنار، و جواد ايزگى، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى باللغات العربية و التركية و الفارسية فى مكتبات تركيا، استانبول 1404/ 1984؛
(21) محمدبن عبدالكريم شهرستانى، الملل و النحل، چاپ محمدسيد كيلانى، قاهره 1387/1967؛
(22) خليلبن ايبك صفدى، الغيثالمَسجَم فى شرح لاميّة العجم، بيروت 1411/1990؛
(23) كوركيس عواد، الاصول العربية للدراسات السريانية، بغداد 1409/1989؛
(24) فاروق عمر فوزى، «حنينبن اسحق و السلطة العباسية»، در مهرجان افرام و حنين، همان؛
(25) علىبن يوسف قفطى، تاريخالحكماء، و هو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، چاپ يوليوس ليپرت، لايپزيگ 1903؛
(26) جوئل كرمر، احياى فرهنگى در عهد آلبويه: انسانگرايى در عصر رنسانس اسلامى، ترجمه محمدسعيد حنايى كاشانى، تهران 1375ش؛
(27) مسعودى، تنبيه؛
(28) همو، مروج (بيروت)؛
(29) احمد هاشمى، «آرا و آثار حنينبن اسحاق»، مجله تاريخ علم، ش 5 (بهار و تابستان 1385)؛
(30) همو، «مدرسه ترجمه حنينبن اسحاق»، مجله تاريخ علم، ش 4 (پاييز و زمستان 1384)؛
(31) يعقوبى، تاريخ؛
(32) يوسف حبىّ، «حنينبن اسحاق»، در مهرجان افرام و حنين، همان؛


(33) Gotthelf Bergstrasser, Hunain ibn Ishak und seine Schule, Leiden 1913;
(34) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949;
(35) Dictionary of scientific biography, supplement I, ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner's Sons, 1981, s.v. "Hunayn ibn Ishaq. Hunayn the translator" (by Albert Z. Iskandar);
(36) EI2, s.v. "Hunayn b. Ishak Al-Ibadi" (by G. Strohmaier);
(37) M. Meyerhof, "New light on Hunain ibn Ishaq and his period", Isis, 8(1926);
(38) De Lacy O'leary, How Greek science passed to the Arabs, London 1980;
(39) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ;
(40) Moritz Steinschneider, Die arabishen Ubersetzungen aus dem Griechischen, Graz 1960.

/ سيداحمد هاشمى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6615
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست