responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6610

 

حنفيّه (2) آرا و آموزههاى كلامى ، حنفيّه (2) آرا و آموزههاى كلامى. ابوحنيفه اگرچه بيشتر در مقام فقيهى صاحب مكتب شناخته شده، داراى انديشهها و آراى كلامى نيز بوده است كه شاگردانش از وى روايت كردهاند (رجوع کنید به ابوزهره، ج 2، ص 130ـ143) و بعدها مبناى انديشههاى كلامى و بنياد اعتقادى شارحانش قرار گرفته است. البته مكتب كلامى حنفيه، چنانكه در ادامه ديده مىشود، مستقلا ادامه نيافته و كم و بيش در فرقههاى ديگر مستحيل شده است. همچنانكه تعبير «حنفى» در وصف اشخاص، غالبآ به مذهب فقهى آنان اشاره دارد تا مشرب كلاميشان. آشنايى با اين مكتب كلامى عمدتآ مبتنى است بر شناخت آراى ابوحنيفه و بهويژه آثار او (رجوع کنید به ادامه مقاله) كه در حكم مجموعه مرجع متكلمان حنفىمشرب بوده است.

توجه به مباحثهها و مناظرههاى عقيدتى ابوحنيفه، اولين مرزبنديهاى مكتب كلامى حنفى را با ديگر مكاتب و فرق نشان مىدهد.

ابوحنيفه از فعالان محافل علمى و اعتقادى كوفه بوده و در فرصتهاى گوناگون با صاحبان انديشههاى مختلف به مناظره مىپرداخته است. او به بصره، ديگر مركز عمده علمى عراق در آن زمان، نيز سفر كرده و با گروههاى اعتقادى متمركز در آن سامان به مناظره پرداخته، كه مناظره او با خوارج اِباضيه و صُفْريه از آن جمله است (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 15، ص 457؛ ابوزهره، ج 2، ص 133). همچنين از وى مناظراتى با برخى اشخاص بهثبت رسيده است، از جمله با سفيان ثورى، شريكبن عبداللّه، حسنبن صالح، ابن ابىليلى (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 15،ص 511؛ جعفريان، ص 47)، مؤمن الطاق، فضالبن حسن و هيثمبن حبيب صيرفى (رجوع کنید به كشى، ج 2، ص 426؛ مفيد، ص 26؛ طبرسى، ج 2، ص 313ـ316).

در كلام و عقايد نيز رسالههايى از ابوحنيفه يا منسوب به وى برجاى مانده كه مبناى كار حنفيه بوده است. مهمترين رسالههايى كه از وى روايت شده و به مثابه مهمترين اعتقادنامههاى حنفيان و منبع كلامى آنان مورد توجه بوده اين رسالههاست :

1. العالم و المتعلم. راوى اين رساله، ابومقاتل حفصبن سلم سمرقندى، شاگرد ابوحنيفه است كه در مقام متعلم از ابوحنيفه در مقام عالم، پرسشهايى كرده و ابوحنيفه نيز به او پاسخ گفته است. اين رساله مسائل گوناگونى را دربردارد، اما مسئله محورى آن ايمان و كفر است كه از بحث برانگيزترين مسائل آن زمان بوده است (براى تفصيل بيشتر رجوع کنید به العالم و المتعلم*).

2. الفقه الابسط. در واقع، نام آن فقه اكبر بوده است و براى تميز آن از روايت ديگرى از الفقه الاكبر (رجوع کنید به ادامه مقاله)، آن را الفقه الابسط ناميدهاند (رجوع کنید به ابوحنيفه، الفقه الابسط، توضيح كوثرى، ص 597). اين رساله به روايت ابومطيع حكمبن عبداللّه بلخى*، ديگر شاگرد ابوحنيفه، نقل شده است. محور آن نيز كفر و ايمان، قضا و قدر و مشيت الهى است.

3. الفقهالاكبر. مشهورترين متن اعتقادى منقول از ابوحنيفه كه آن را حماد، فرزند ابوحنيفه، روايت كرده است. بر اين رساله شروح و حواشى متعددى نگاشته شده، كه از مشهورترين آنهاست: شرحالفقهالاكبر، منسوب به ابومنصور ماتريدى*، اما در واقع نگاشته ابوالليثِ سمرقندى*؛ و شرح الفقهالاكبر ملاعلى قارى* هروى. هرچند در استناد اصل اين رساله به ابوحنيفه ترديدى نيست، اما نسخههايى از آن در دست است كه با يكديگر اندكى تفاوت دارند و به اعتقاد برخى محققان، بعضى از اين نسخهها را در طول زمان پيروان ابوحنيفه، براى ايجاد هماهنگى با انديشههاى بعدى حنفيان، پديد آوردهاند (براى نسخههاى متفاوت اين رساله و اعتبار و تاريخ احتمالى پيدايى هر يك رجوع کنید به دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 390ـ391؛ نيز رجوع کنید به الفقهالاكبر*).

4. رسالة ابىحنيفة الى عثمان البتّى. نامهاى از ابوحنيفه به عثمانبن سليمانبن جرموز بتّى، فقيه كوفى، است كه در هنگام نگارش اين نامه در بصره سكونت داشته است (رجوع کنید به ابوحنيفه، رسالة، ص 627). موضوع اين رساله نيز ايمان و ارجاء است و ابوحنيفه در آن خود را از اتهام ارجاء مبرا ساخته و منظور خود را توضيح داده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). اين نامه به مثابه متنى اصيل از ابوحنيفه محل توجه است (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذيل «ابوحنيفه»).

5. وصيّة الامام ابىحنيفة فى التوحيد (به اختصار: الوصية). در اين رساله به برخى مسائل اعتقادى، از جمله ايمان، استطاعت، معاد، قرآن و كلام خدا پرداخته شده است.

شيخ محمد زاهد كوثرى، محقق حنفى قرن چهاردهم، اين رسالههاى پنجگانه را، به همراه آثارى از ديگر دانشمندان سنّى، در مجموعهاى با عنوان العقيدة و علمالكلام گردآورده است (براى مشخصات نسخههاى خطى و چاپى اين پنج رساله و ديگر آثار ابوحنيفه رجوع کنید به دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 404ـ406).

علاوه بر رسالههايى كه از ابوحنيفه در كلام روايت شده، روايتهايى نيز درباره مسائل گوناگون كلامى و اعتقادى از وى نقل گرديده است كه جزو منابع مكتب كلامى حنفيه به شمار مىرود. اين روايات در آثار فقهى، حديثى و كتابهاى ملل و نحل و فرقهشناختى پراكنده است و كمالالدين احمد بياضى، از عالمان حنفى قرن يازدهم، در دو اثر اشاراتالمرام من عبارات الامام و الاصول المُنيفة للامام ابىحنيفة، به شرح و بسط آنها پرداخته است.

مهمترين مباحث كلامى مكتب حنفى به اين شرح است :

توحيد و تنزيه. از ديد ابوحنيفه، توحيد خداوند، به معناى توحيد عددى نيست، بلكه توحيد به معناى نفى شريك و شبيه از خداوند است (رجوع کنید به ابوحنيفه، الفقهالاكبر، ص 619؛
نيز رجوع کنید به ماتريدى، ص 19، 23؛
قارى، ص 48ـ49). تنزيه خداوند اصلى است كه ابوحنيفه و حنفيان بر آن تأكيد دارند. از ديد آنان خدا شبيه هيچ مخلوقى نيست و هيچ مخلوقى نيز شبيه خدا نيست (رجوع کنید به ابوحنيفه، الفقهالاكبر، همانجا؛
همو، الفقهالابسط، ص 613؛
نيز رجوع کنید به ماتريدى، ص 38ـ43؛
بزدوى، ص 21ـ28؛
نسفى، ج 1، ص110ـ166؛
صابونى، ص 57ـ60) و از هرگونه جسمانيت و حد و ضد و مِثل، منزه است (رجوع کنید به ابوحنيفه، الفقهالاكبر، ص 620؛
قارى، ص 50ـ52، 88ـ91).

ايمان و ارجاء. بيشترين حجم آثار ابوحنيفه به موضوع ايمان و ارجاء اختصاص يافته است. بسيارى از نويسندگان، از مكاتب مختلف، ابوحنيفه را جزو مرجئه* و بلكه نظريهپرداز ارجاء دانستهاند (براى نمونه رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعرى، ص 6؛
علىبن اسماعيل اشعرى، 1400، ص 138ـ139؛
نيز رجوع کنید به جعفريان، ص 48ـ67).

در برابر خوارج (قائلان به دخالت عمل در ايمان و كافر بودنِ مرتكبِ گناه كبيره) و اصحاب حديث (قائلان به دخالت عمل در ايمان و در عين حال، كافر نبودنِ مرتكبِ گناه كبيره)، مرجئه عمل را از ايمان جدا، و ايمان را غيرقابل فزونى و كاستى مىدانستند. مرجئان تندرو بر عمل تأكيد نمىكردند و شخص مؤمن را هر قدر هم گناهكار باشد، مستحق دوزخ نمىديدند. اما در نيمه نخست قرن دوم، ميان مرجئه و اصحاب حديث گروه ميانهاى پديد آمد كه، در عين تأكيد بر ارزش عمل، در خصوص فزونى و كاستى نيافتن ايمان و جدايى عمل از ايمان، با مرجئه موافق بود. ابوحنيفه در زمره همين گروه قرار داشت. از منظر وى (العالم و المتعلِّم، ص 575)، ايمانْ تصديق و شناخت و يقين و اقرار است. بنابراين، عمل در ايمان دخالتى ندارد (رجوع کنید به همو، الوصية، ص 635). از ديد ابوحنيفه (العالم و المتعلِّم، ص 575ـ576) انسانها بر سه دستهاند: آنان كه با دل و زبان به خدا و دين الهى تصديق و اقرار دارند، اينان در نزد خدا و مردم مؤمن محسوب مىشوند؛
آنان كه به زبان اقرار دارند و به دل تكذيب مىكنند، اينان در نزد خدا كافر و در ديد مردم مؤمن شمرده مىشوند؛
و آنان كه در دل خدا و پيامبر را تصديق مىكنند، اما براى تقيه، در نزد مردم، به زبان اظهار كفر مىكنند، اينان در پيشگاه خدا مؤمن و در چشم مردم كافرند.

از منظر ابوحنيفه (العالم و المتعلِّم، ص 578، 591؛
همو، الفقهالاكبر، ص 622)، ايمان امرى بسيط است و در آن هيچگونه افزونى و كاستى راه ندارد. بر اين اساس، ايمانِ مؤمنِ عادى با ايمان فرشتگان و انبيا و اوليا همانند است، زيرا وى به تمام آنچه ايشان ايمان دارند، ايمان دارد؛
هر چند كه خداوند ثواب ايمان آنان را از ايمان مؤمن عادى افزونتر قرار داده، درست همانگونه كه خود ايشان را بر ديگران برترى داده است.

به اعتقاد ابوحنيفه، طاعت و عصيان هر چند به ايمان نمىافزايد و از آن نمىكاهد، اهميتى بسيار دارد، زيرا عمل در سراى ديگر ثمر مىدهد. طاعت در افزايش درجات انسان اثر مىگذارد و گناه ممكن است باعث عذاب شود. از نگاه ابوحنيفه، تنها يك گناه به طور قطع بخشوده نمىشود و آن شرك است. اما برخلاف ديدگاه مرجئانِ تندرو، كه هيچ معصيتى را باعث تعذيب انسان نمىدانستند، از ديد ابوحنيفه بقيه گناهان (غير از شرك)، تحت مشيت الهى قرار دارند و ممكن است بخشوده نشوند و انسان به سبب آنها عذاب شود؛
از اينرو، وى بر لزوم طاعت و پرهيز از معصيت و نيز بر لزوم استغفار و توبه تأكيد مىورزد (رجوع کنید به همو، العالم و المتعلِّم، ص 578ـ579؛
همو، الفقهالاكبر، همانجا).

با وجود اين، اصحاب حديث، بدون توجه به عنايت ابوحنيفه به طاعت و عصيان، او را در زمره ديگر مرجئان قرار داده و با توجه به وجود احاديثى در مذمت و تكفير مرجئه، به اتهام ارجاء به قدح او پرداختهاند (رجوع کنید به جعفريان، ص 40ـ49). ابوحنيفه در نوشتههاى خود، از جمله در رسالة به عثمان بتّى (ص 627ـ632)، اتهام ارجاء به معناى افراطى خاصش را از خود دور ساخته (نيز رجوع کنید به همو، الفقهالاكبر، ص 622)، هر چند در مواردى آن را ستوده و به معنايى كه خود مىپسنديده، حمل كرده است (براى نمونه رجوع کنید به العالم و المتعلِّم، ص 584ـ585). با گذشت زمان و نزديكى گروههاى موسوم به اهل سنّت، ارجاء ابوحنيفه، ارجاء السنة ناميده شد و اتهام ارجاء از وى دفع گرديد (رجوع کنید به شهرستانى، ج 1، ص 141).

صفات خدا. ابوحنيفه با اكثريت مسلمانان در پذيرش صفات خدا موافق است. او (الفقهالاكبر، ص 619) تمام صفات ذات (همچون حيات، قدرت، علم و مانند آنها) و نيز صفات فعل (همچون خلق و روزى دادن) را مىپذيرد؛
اما تمام صفات الهى، چه ذاتى چه فعلى، را قديم و ازلى و غيرمخلوق مىداند. ظاهراً مسئله چگونگى رابطه ذات و صفات خدا در عصر ابوحنيفه مطرح نبوده است، اما ظاهر عبارات الفقهالاكبر موجود (عالماً بعلمه...، قادراً بقدرته...؛
ص 619)، با نظريه زيادت صفات بر ذات و نيز قديم بودن اين صفات همخوانى بيشترى دارد.

از منظر ابوحنيفه (الفقهالاكبر، ص 620؛
الفقهالابسط، ص 613؛
الوصية، ص 636) تمام صفات خبرى به همان صورت كه در قرآن آمده، پذيرفته شده است، اما كيفيت آنها دانسته نيست؛
بنابراين، وى وجه، يد، نفس و مانند آنها را براى خدا بدون كيفيت مىپذيرد و تأويل آنها به معانى ديگر (مثلا تأويل يد به قدرت يا نعمت) را نمىپذيرد و آن را ابطال اين صفات مىداند. اين نظريه را بعدها اشعريان پذيرفتند (رجوع کنید به علىبن اسماعيل اشعرى، 1420، ص 104ـ112)، اما حنفيان ماتريدى درباره آن اختلاف دارند. برخى، ضمن سلب معانى ظاهرى، معانى حقيقى آنها را به خدا تفويض مىكنند و برخى ديگر به تأويل آنها رضايت دادهاند (رجوع کنید به نسفى، ج 1، ص 183، 187؛
نيز رجوع کنید به جلالى، ص 243ـ246).

قرآن و كلامالهى. مسئله خلق قرآن از مباحث جنجال برانگيز در عصر ابوحنيفه بود. اصحاب حديث او را متهم مىكردند كه به خلق قرآن قائل شده است، و حتى او را نخستين قائل به خلق قرآن معرفى مىكردند (رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 15، ص 518ـ527)؛
اما، مطابق روايات حنفيان، وى خلق قرآن را مردود مىدانسته است (رجوع کنید به سمرقندى، ص 47؛
خطيب بغدادى، ج 15، ص 516ـ518). مطابق الفقهالاكبر موجود (ص 619)، قرآن دو بُعد دارد: بُعد مخلوق، كه همان الفاظ قرآن است كه به تلفظ و قرائت و كتابت درمىآيد؛
و بُعد غيرمخلوق، كه همان جنبه كلام الهى و حقيقت قرآن است. اين نظريه را بعدها ماتريديه* تأييد كردند (رجوع کنید به جلالى، ص 232ـ237).

جبر و اختيار و قضا و قدر. درباره قضا و قدر، ابوحنيفه با نظريه اصحاب حديث، مبنى بر شمول قضا و قدر الهى، همرأى بود (رجوع کنید به الوصية، ص 635؛
همو، الفقهالاكبر، ص 620؛
همو، الفقهالابسط، ص 603، 610؛
نيز رجوع کنید به خطيب بغدادى، ج 15، ص 454، 515ـ516). او براى توجيه شمول قدر الهى و سازگارى آن با اختيار انسان، اين ديدگاه را مطرح ساخت كه انسان داراى قدرت و استطاعتى است كه همراه با فعل است، نه پيش يا پس از فعل، زيرا اگر پيش از فعل باشد، مستلزم بىنيازى انسان از خدا مىشود و اگر پس از فعل باشد، مستلزم حصول فعل بدون استطاعت و توان است و اين نيز محال است (ابوحنيفه، الوصية، ص 636ـ637؛
نيز رجوع کنید به بزدوى، ص 115). اين قدرت كه همراه با فعل است، صلاحيت تعلق به ضدين را دارد (رجوع کنید به ابوحنيفه، الفقهالابسط، ص 602؛
بزدوى، ص 115ـ 123؛
صابونى، ص 110).

ابوحنيفه درباره جبر و اختيار ــ برخلاف قدريه و جبريه كه به اختيار مطلق يا جبر مطلق قائل بودندــ موضعى ميانى اتخاذ كرده و از «لاجبر و لا تفويض و لا تسليط، بل امر بينالامرين» سخن گفته است. مطابق گزارش كمالالدين احمد بياضى (ص 257ـ258)، ابوحنيفه اين نظريه را از امام محمدباقر عليهالسلام آموخته و روايت كرده است. بر اين اساس، ابوحنيفه و پيروان او با نظريه اماميه درباره جبر و اختيار همرأىاند.

امامت و تفضيل خلفا. در دوران ابوحنيفه، پذيرش ابوبكر و عمر و تفضيل آن دو بر ديگر صحابه پيامبر، در ميان غيرشيعيان امرى رايج بوده و او نيز چنين اعتقادى داشته است. اما درباره حضرت على عليهالسلام و عثمان اختلاف بود. طبق الفقهالاكبر (ص 621) و الوصية (ص 636)، ابوحنيفه هر چهار خليفه را به ترتيب خلافت مىپذيرفته و فضيلت ايشان را نيز به ترتيب تصدى خلافت مىدانسته است (نيز رجوع کنید به بزدوى، ص 196). اما، برپايه برخى گزارشها، وى درباره دو خليفه متأخر توقف كرده (رجوع کنید به خطيببغدادى، ج15، ص516) و براساس برخى ديگر، حضرت على را بر عثمان مقدّم مىداشته است (رجوع کنید به صيمرى، ص 132؛
بزدوى، همانجا؛
دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 383).

پس از ابوحنيفه مكاتب مختلفى شكل گرفت كه خود را حنفى مىدانستند و آراى وى را، البته با برداشتى كه خود داشتند، معيار ديدگاههايشان قرار مىدادند. از آن جمله، دو گرايش كم و بيش متقابل بود كه يكى صبغه معتزلى و ديگرى صبغه اشعرى داشت. كانون گروه نخست، كه در مسائلى چون ايمان و ارجاء پيرو ابوحنيفه بودند، بلخ و ماوراءالنهر بود و در برخى شهرهاى ايران، از جمله رى، نيز رد پايى از آنان مىتوان يافت (رجوع کنید به عبدالجليل قزوينى، ص 41، 304، 344، 458، 551ـ552). كسانى چون ابومطيع بلخى، سلمبن سالم بلخى، ابواسحاق زيّات بلخى، ابومقاتل حفصبن سالم سمرقندى، محمدبن شجاع خراسانى معروف به ابنثَلْجى و بِشربن غيّاث مَريسى از جمله شخصيتهاى اين مكتب بهشمار آمدهاند (رجوع کنید به دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 5، ص 387ـ388). اين مكتب تا حدود پايان قرن پنجم دوام يافت و بهتدريج تحت نفوذ ماتريديه (رجوع کنید به ادامه مقاله) قرار گرفت و از ميان رفت.

از اواخر قرن سوم تا اواخر قرن پنجم در ماوراءالنهر و خراسان گروه ديگرى حضور داشتند كه عقايد خود را به ابوحنيفه منتسب مىكردند، اما با كلام و تفكر عقلى بهشدت مخالف، و به لحاظ اعتقادى به اشاعره نزديك بودند. از ديد آنان خداوند پيش از بعثت انبيا چيزى را بر انسان واجب نساخته است؛
از اينرو صرفاً به وجوب شرعى شناخت خدا قائل بودند (رجوع کنید به بزدوى، ص 207). آنان، همچون اهل حديث، ايمان را غيرمخلوق مىدانستند (رجوع کنید به همان، ص 154ـ155). كانون اين انديشه بخارا بود. ابوبكر محمد فضل، ابومحمد اسماعيل بن حسين زاهد، شيخ ابوحفص سفكودرى، صاعدبن محمد استوايى (متوفى 432)، ابوبكر خوارزمى (متوفى 403) و ابوعبداللّه دامغانى (متوفى 478) از جمله افراد اين گروه بودند (رجوع کنید به همان، ص 154؛
نيز رجوع کنید به مادلونگ، ص 33ـ34). اين مكتب نيز در حدود اواخر قرن پنجم، تحت نفوذ مكتب ماتريديه، از ميان رفت.

دو فرقه حنفى مشرب ديگر هم بودند: طحاويه و ماتريديه. فرقه نخست را در اواخر قرن سوم ابوجعفر طحاوى (متوفى 321) در مصر بهوجود آورد. وى، كه معاصر ابوالحسن اشعرى* و ماتريدى بود، همانند آندو، انديشههاى خود را عقايد «اهل سنّت و جماعت» ناميد و آنها را بر پايه انديشههاى ابوحنيفه بنانهاد (رجوع کنید به طحاوى، بيانالسنة؛
نيز رجوع کنید به طحاوى*، ابوجعفر). عقايد او در ميان حنفيان مصر به مثابه عقايد حنفى پذيرفته شد. اين مكتب نيز از اواخر قرن ششم به بعد، تحت نفوذ ماتريديه، از ميان رفت.

فرقه ماتريديه را در اواخر قرن سوم ابومنصور ماتريدى به وجود آورد. اين فرقه راه ميانه دو گروه عقلگرا و حديثگراى مذكور را پيمود و از قرن پنجم به بعد، بهتدريج، بر ديگر گرايشهاى حنفى غلبه يافت و به مثابه مهمترين وارث مكتب اعتقادى ابوحنيفه، به حيات خود ادامه داد (رجوع کنید به ماتريدى*، ابومنصور؛
ماتريديه*؛
نيز رجوع کنید به جلالى، تاريخ و عقايد ماتريديه).


منابع:
(1) ابوحنيفه، رسالة ابىحنيفة الى عثمان البتى، چاپ محمدزاهد كوثرى، در العقيدة و علم الكلام من اعمال الامام محمدزاهد الكوثرى، بيروت: دارالكتب العلمية، 1425؛
(2) همو، العالم و المتعلِّم، چاپ محمدزاهد كوثرى، در همان؛
(3) همو، الفقه الابسط، چاپ محمدزاهد كوثرى، در همان؛
(4) همو، الفقه الاكبر، چاپ محمدزاهد كوثرى، در همان؛
(5) همو، وصيةالامام ابىحنيفة فى التوحيد، چاپ محمدزاهد كوثرى، در همان؛
(6) محمد ابوزهره، تاريخ المذاهب الاسلامية، قاهره ( 1976)؛
(7) سعيدبن عبداللّه اشعرى، كتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشكور، تهران 1341ش؛
(8) علىبن اسماعيل اشعرى، الابانة عن اصول الديانة، چاپ بشير محمد عيون، دمشق 1420/1999؛
(9) همو، كتاب مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين، چاپ هلموت ريتر، ويسبادن 1400/1980؛
(10) محمدبن محمد بزدوى، كتاب اصولالدين، چاپ هانس پيتر لينس، قاهره 1383/1963؛
(11) احمدبن حسن بياضى، اشارات المرام من عبارات الامام، (قاهره) 1368/1949؛
(12) رسول جعفريان، مرجئه: تاريخ و انديشه، قم 1371ش؛
(13) لطفاللّه جلالى، تاريخ و عقايد ماتريديه، قم 1386ش؛
(14) خطيب بغدادى؛
(15) دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، زيرنظر كاظم موسوى بجنوردى، تهران 1367ش ـ ، ذيل «ابوحنيفه» (از احمد پاكتچى)؛
(16) اسحاقبن محمد سمرقندى، السواد الاعظم، ترجمه به فارسى در حدود 370 هجرى قمرى، چاپ عبدالحى حبيبى، تهران 1348ش؛
(17) محمدبن عبدالكريم شهرستانى، الملل و النحل، چاپ محمد سيد كيلانى، بيروت 1406/1986؛
(18) احمدبن محمود صابونى، كتاب البداية من الكفاية فى الهداية فى اصولالدين، چاپ فتحاللّه خليف، اسكندريه 1969؛
(19) حسينبن على صيمرى، اخبار ابىحنيفة و اصحابه، بيروت 1405/1985؛
(20) احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، چاپ ابراهيم بهادرى و محمد هادىبه، (تهران) 1425؛
(21) احمدبن محمد طحاوى، بيانالسنة، چاپ ناصر البانى و زهير شاويش، بيروت 1414؛
(22) عبدالجليل قزوينى، نقض، چاپ جلالالدين محدث ارموى، تهران 1358ش؛
(23) علىبن سلطان محمد قارى، شرحالفقه الاكبر لابى حنيفة النعمان، چاپ مروان محمد شعّار، بيروت 1417/1997؛
(24) محمدبن عمر كشى، اختيار معرفةالرجال، المعروف برجال الكشى، (تلخيص )محمدبن حسن طوسى، تصحيح و تعليق محمدباقربن محمد ميرداماد، چاپ مهدى رجائى، قم 1404؛
(25) محمدبن محمد ماتريدى، كتاب التوحيد، چاپ فتحاللّه خليف، استانبول 1979؛
(26) ويلفرد مادلونگ، مكتبها و فرقههاى اسلامى در سدههاى ميانه، ترجمه جواد قاسمى، مشهد 1375ش؛
(27) محمدبن محمد مفيد، كتاب الامالى، چاپ حسين استادولى و علىاكبر غفارى، قم 1403؛


(28) ميمونبن محمد نسفى، تبصرة الادلة فى اصولالدين على طريقة الامام ابىمنصور الماتريدى، چاپ كلود سلامه، دمشق 1990ـ1993؛


(29) EI2, s.v. "Abu Hanifa al-Nu`man" (by J. Schacht).

/ سيد لطف اللّه جلالى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6610
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست