responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6552

 

حِمْص ، حِمْص، استان و شهرى در سوريه.

1) استان. وسيع‌ترين استان سوريه، به مركزيت شهر حمص كه در مركز سوريه قرار دارد و از شمال به استانهاى حماه و رقّه، از شمال‌شرقى به استان ديرالزور، از جنوب‌شرقى به كشورهاى عراق و اردن، از جنوب به استان دمشق و از مغرب به استان طرطوس و كشور لبنان محدود است (الموسوعة العربية، ج 8، ص 562ـ563؛ الموسوعة العربية العالمية؛ خوند، ذيل مادّه). استان حمص شامل شش منطقه ادارى و 21 ناحيه است (رجوع کنید به الموسوعة العربية، ج 8، ص 564؛ بهنسى، ص 53). ناهمواريهاى ابورجمين (ارتفاع 394،1 متر)، بلعاس، بويضه و عمور، و دشت پهناور حمص در مشرق نهرالعاصى (اورنتس)، و دشت بقيعه در مغرب اين رود، از عوارض مهم اين استان‌اند (رجوع کنید به وصفى زكريا، ج 1، ص 121؛ جبّور، ص 80؛ الموسوعة العربية، همانجا).

آب و هواى استان حمص در زمستان، معتدل و سرد و مرطوب و در تابستان، معتدل و گرم خشك است (الموسوعة العربية، همانجا). درياچه قطينه (حمص) ــكه درگذشته قدس ناميده مى‌شد (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 12، ص 6، 273)ــ در بيست كيلومترى جنوب‌غربى شهر حمص، از ذخيره آب نهرالعاصى تشكيل شده است و به فراوانى ماهى شهرت دارد (ميدودكو و اوسيپوف، ص 256). بر روى اين رود، سدّى به ارتفاع 4ر7 متر و طول 130’1متر بسته شده كه به همراه سدّ رستن، در تأمين آب زمينهاى كشاورزى و آب آشاميدنى آباديهاى استان مؤثر است (رجوع کنید به بهنسى، ص 55؛ الموسوعة العربية، همانجا). منابع و معادن مهم استان، نفت، گاز، آهن و اورانيوم است (رجوع کنید به الموسوعة العربية، ج 8، ص 564ـ 565).

ذرت، گندم، پنبه، چغندرقند، ميوه و انواع سبزى از محصولات آنجاست و صنايع آن، نساجى، پتروشيمى، سيمان، صنايع شيميايى، صنايع روغنى، كنسروسازى و پشم است (رجوع کنید به ابوحجر، ص 185).

منطقه حمص قبل از اسلام مقصد مهاجرانى از قبايل بنى‌كلب، كِنْده، تَنوخ*، طَى، حَجر، كَلْب و هَمْدان/ حَمْدان بود (رجوع کنید به ابن‌شداد، ج 2، قسم 2، ص 38، پانويس 2؛
بهنسى، ص 57؛
الموسوعة العربية العالمية، همانجا). قبايل بَهراء* و حِمْيَرْ و غسّان در سده‌هاى سوم و چهارم در استان حمص به‌سر مى‌بردند (يعقوبى، البلدان، ص 324؛
ابن‌حائك، ص 245ـ246؛
قلقشندى، ص 348). ثَعلبيه، سوالمه، آل‌نعيم، آل‌فضل، عنزه و موالى (كه در قرنهاى يازدهم و دوازدهم در آنجا ساكن شدند) از قبايل مهم حمص به‌شمار مى‌روند (رجوع کنید به بكرى، 1403، ج 1، ص 341؛
ابن‌خانقاه، مقدمه عمر، ص 57؛
وصفى زكريا، ج 2، ص 353، 365، 382، 396؛
نيز رجوع کنید به جبّور، ص220، 224، 227). همچنين تمركز اصلى تركمنها در شام، در اواسط سده چهاردهم/ بيستم در حمص بود (بشور، ص 34).

در آمار سال 1379ش/2000، جمعيت استان حمص بالغ بر 000’ 365’1 تن بود (>سالنامه جمعيتى 2003<، ص 276). شهر حمص 41% جمعيت استان را در خود دارد (رجوع کنید به ادامه مقاله) و پس از آن، شهرهاى رستن، تدمر، قصير و تلبيسه، به‌ترتيب، پرجمعيت‌ترين شهرهاى استان‌اند (رجوع کنید به الموسوعة العربية، ج 8، ص 564).

بسيارى از راههاى اصلى شمال به جنوب كشور، مانند حلب ـ دمشق، و راههاى شرقى ـ غربى از اين استان مى‌گذرند (نک به >نقشه جمهورى عربى سوريه<).

2) شهر. در حدود 160 كيلومترى شمال دمشق*، در دشت حاصلخيز حمص، در ارتفاع 508 مترى قرار دارد و پس از دمشق و حلب*، سومين شهر پراهميت كشور است (رجوع کنید به خوند، همانجا؛
دبيات، ص 18). اين شهر در مغرب بادية‌الشام* و در فاصله مستقيم سى كيلومترى از مرز لبنان واقع است (رجوع کنید به خوند، همانجا؛
>نقشه جمهورى عربى سوريه<). نهرالعاصى شهر را به دو قسمت غربى و شرقى تقسيم مى‌كند. قسمت شرقى ــكه بافت قديم شهر در آنجا شكل گرفته ــ وسيع‌تر، ولى قسمت غربى كوچك‌تر و نوسازتر است (رجوع کنید به بهنسى، ص 55؛
>نقشه جمهورى عربى سوريه<). جبل شومريه (به بلندى 072، 1 متر) و جبل جَرَح (به بلندى 060 ،1متر) معروف‌ترين ناهمواريهاى پيرامون شهر هستند (رجوع کنید به >نقشه جمهورى عربى سوريه<). ميانگين دماى ساليانه در حمص ْ16 و ميانگين بارش ساليانه آنجا ششصد ميليمتر است (د. اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 397).

شهر حمص با راههاى اصلى به شهرهاى حلب، حماه، تدمر و بندر طرطوس مرتبط است (رجوع کنید به دبيات، ص 248؛
>نقشه جمهورى عربى سوريه<). در دهه‌هاى اخير، شهر به‌جز در قسمت غربى (كه محدوديت طبيعى داشته) بيشتر در مجاورت راههاى اصلى گسترش يافته و اين گاه به جابه‌جايى و انتقال صنايع به خارج از شهر انجاميده است (رجوع کنید به دبيات، ص 146، 174؛
الموسوعة العربية، ج 8، ص 563). اين شهر، همچنين به‌سبب تجارت محصولات كشاورزى و بعضى كالاهاى صنعتى با صحرانشينان شرق حمص، به بازار بادية‌الشام بدل شده است (رجوع کنید به خوند، همانجا).

نام اين شهر را بسيارى از مورخان مانند دينورى (ص 172)، بلاذرى (ص180) و ابن‌اثير (ج 2، ص 311) و جغرافيانويسانى مانند اصطخرى (ص 61)، مقدسى (ص 154)، بكرى (1403، ج 1، ص260) و زهرى (ص70) و لغت‌شناسان قديمى مانند صاحب‌بن عباد (ج 7، ص50) و ابن‌دريد (ج 1، ص 543) و همچنين بسيارى از مؤلفان سده‌هاى اخير به صورت حِمْص ضبط كرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به كحّاله، ص 533؛
شُرّاب، ص 142)؛
اما ضبط حُمص نيز در منابع ديده مى‌شود (براى نمونه رجوع کنید به دام، ص 80؛
سامى، ذيل مادّه؛
>اطلس تاريخى اسلام<، ص 20). حمص در دوره يونانيان و روميها، ايمسيا/ اِمسا (جوادعلى، ج 2، ص 622؛
الموسوعة العربية العالمية، همانجا؛
ابوخليل، ص 9، 268) و در قرون وسطا، از سوى صليبيان شهر شتر ناميده مى‌شد (ميدودكو و اوسيپوف، ص 254ـ255). نام اين شهر با ضبطهاى ديگرى مانند اميسّا، اميسا، امسّا، حُمسا و حِمسا نيز ديده شده است (رجوع کنید به جوادعلى، ج 2، ص 41، 622، ج 3، ص 95).

نام حمص از واژه حث (نام قبيله) يا از واژه اميساى يونانى يا از واژه‌اى آرامى كه گوياى موقعيت شهر در دشت است، گرفته شده است (خورى، قسم 1، ص 37). بناى اين شهر به حمص‌بن مُكنف عَمليقى يا به حمص‌بن مَهْربن جان‌بن مكنف‌بن عمليق منسوب است (ياقوت حموى، ذيل مادّه؛
حافظ‌ابرو، ج 1، ص 343). برخى مؤلفان، بناى آن را به يونانيان نسبت داده‌اند (رجوع کنید به بكرى، 1992، ج 1، ص 183ـ184؛
ياقوت حموى؛
حافظ ابرو، همانجاها؛
محمدعلى‌پاشا، ص 102). بنابر قولى ديگر، يكى از اولاد نسل دهم كنعان، به‌نام صمار، حمص را بنيان نهاده است (رجوع کنید به خورى، همانجا). چون اين شهر ميان نهرالعاصى و فرات قرار دارد، به آن شبه بين‌النهرين نيز گفته شده است (الموسوعة العربيه، ج 8، ص 566). حمص مرز شمالى بلاد عرب بوده (ابن‌حائك، ص 84ـ85) و به گفته ياقوت حموى (همانجا) كه آن را در اقليم چهارم دانسته، زيتون از اين شهر به فلسطين برده شده است.

تاريخ پيش از اسلام. تاريخ مشخص حمص از هزاره سوم پيش از ميلاد، كه حمص از شهرهاى مهم مملكت إبلا به شمار مى‌رفت، شروع مى‌شود (رجوع کنید به ابوخليل، ص 9). آثار به‌دست آمده از اين شهر نشان مى‌دهد كه در 2300ق م، گروهى از قبيله روثان در آنجا به‌سر مى‌بردند. پس از آنان، طوايفى از عمالقه به حمص رفتند و سپس آموريها تا 1900ق م در حمص زندگى كردند (رجوع کنید به خورى، قسم 1، ص 32، 39ـ44). از 1900ق م تا 1225ق م حمص ابتدا در تصرف مصريها بود كه بر نهرالعاصى سدّ بستند و سپس در اختيار اقوام هكسوس، حثيون و ميتانيون بود. در زمان حثيون، حمص شهر مركزى آنان بود و سراسر دشتهاى مشرق شهر تا تدمر و فرات و تمام حوضه آبريز نهرالعاصى تابع آنجا بود. پس از آن، تقريبآ به مدت پانصد سال حمص به دست فينيقيان، عبرانيان و آراميان افتاد (رجوع کنید به همان، قسم 1، ص 71ـ81، 94، 119). از 732ق م تا 331ق م آشوريان، كلدانيان و سپس مدتى ايرانيان بر حمص حكومت كردند (رجوع کنید به همان، قسم 1، ص 169).

از 331ق م اسكندر مقدونى شهر را تصرف كرد و به مرمت آنجا و نيز بستن سدّى نزديك درياچه قطينه پرداخت. حمص از اين زمان تا سال 80ق م در اختيار سلوكيان قرار داشت (همان، قسم 1، ص 212؛
الموسوعة العربية، همانجا). در سال 64ق م روميان حمص را گرفتند و مدتها بر آنجا حكومت كردند (رجوع کنید به خورى، قسم 1، ص 274؛
حتى، ج 1، ص340). در سده‌هاى اول و دوم ميلادى، به‌سبب گسترش دولت تدمر، حمص مدتى تابع آنجا شد و احتمالا از سال 79 تا 235 ميلادى تابع امپراتورى روم گرديد (رجوع کنید به ابوخليل، ص 26؛
خورى، قسم 1، ص 296، 309ـ335). در اين دوران، مسيحيت در آنجا رواج يافت كه يكى از نشانه‌هاى آن احداث كليساهاى متعدد بود، از جمله امّالزنّار در سال 59 ميلادى و كليساى برباره (رجوع کنید به الموسوعة العربية، همانجا). پس از روميان، حكام تدمر بار ديگر شهر را 37 سال، تا 273 ميلادى، در اختيار داشتند تا اينكه اين شهر در قلمرو امپراتورى روم شرقى قرار گرفت (رجوع کنید به خورى، قسم 1، ص 344، 354؛
حتى، ج 1، ص 317، 440؛
ابوخليل، ص 29).

از سال 307 ميلادى، امپراتور قسطنطين اول (متوفى 337 ميلادى) بر شهر مسلط شد و در آنجا به مسيحيت رسميت بخشيد. در 391 ميلادى بت‌پرستى در حمص تحريم شد و معبد شمس ــكه بتكده حمصيان بودــ به كليساى قديس يوحنا بدل گرديد. در 495 ميلادى، دمشق، تدمر و بعلبك تابع حمص بودند (الموسوعة العربية، همانجا). در زمان حكومت روم شرقى در حمص، اين شهر يكى از مراكز فينيقيان نيز به‌شمار مى‌رفت (حتى، ج 1، ص 389). زلزله‌هاى سالهاى 447، 526 و 528 ميلادى بسيارى از قسمتهاى شهر را ويران كرد (رجوع کنید به الموسوعة العربية، ج 8، ص 566ـ567).

كليساى هيلانى/ هلانى ــكه از عجايب جهان به‌شمار مى‌رفت ــ در حمص واقع است و از شكوفايى حمص در دوره روم شرقى حكايت مى‌كند (رجوع کنید به مسعودى، ص 144؛
بكرى، 1992، ج 1، ص 311).

در 540 ميلادى، انوشيروان ساسانى حمص را تصرف كرد (رجوع کنید به دينورى، ص 69؛
ثعالبى مرغنى، ص 612) و پس از آن، ساسانيان حدود هفتاد سال در شهر فرمانروايى كردند، اما مقارن ورود اسلام، حمص شهرى عربى ـ يمنى و جزو مناطق بنى‌كلب و از نواحى مستقل سوريه به‌شمار مى‌رفت و امپراتور روم شرقى، هرقل، در اين شهر اقامت داشت (يعقوبى، تاريخ، ج 1، ص 157؛
طبرى، ج 2، ص 646؛
مسعودى، ص 272).

تاريخ پس از اسلام. مسلمانان در سال پانزدهم يا شانزدهم هجرت با امضاى صلح‌نامه، كه نخستين صلح مسلمانان بود، وارد اين شهر شدند (رجوع کنید به يعقوبى، البلدان، ص 324؛
طبرى، ج 3، ص 599ـ601؛
محمود سعيد عمران، ص 78) و عبادة‌بن صامت انصارى نخستين والى حمص شد؛
مسلمانان، كليساى قديس يوحنا را مسجد كردند و در نگهدارى آثار و باروى شهر كوشيدند (بلاذرى، ص 179؛
الموسوعة‌العربية، ج 8، ص 562، 567). اندكى پس از ورود مسلمانان به حمص، بيش از پانصد تن از صحابه در اين شهر ساكن شدند (رجوع کنید به بهنسى، ص 67ـ69).

در سال 21، خالدبن وليد*، كه ساكن حمص بود، درگذشت و خارج از دروازه شمالى شهر دفن شد؛
سپس معاويه، كه والى عثمان‌بن عفان در شام بود، حمص را در اختيار گرفت و در سال 33 عبدالرحمان‌بن خالدبن وليد* را والى حمص كرد (طبرى، ج 4، ص 144، 321؛
ابن‌اثير، ج 3، ص 21؛
ابن‌عثمان، ص 161). در زمان معاويه، خراج جُندِ حمص 000 ،350 دينار بود (يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 233).

در سال 37 و در نبرد صفّين، بيشتر اهالى شهر، به‌نفع معاويه به جنگ با حضرت على عليه‌السلام پرداختند (دينورى، ص160، 172؛
الموسوعة العربية العالمية، همانجا). در اواخر دوره اموى، مردم اين شهر با مروان دوم، آخرين خليفه اموى، به مخالفت برخاستند ولى سركوب شدند. مروان در 127 باروى شهر را ويران كرد و با آنكه اهالى امان خواسته بودند، به قتل آنان پرداخت (بلاذرى، ص 183؛
يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص340؛
مسعودى، ص 325).

در سال 132، با روى كار آمدن عباسيان، حمص تابع عراق شد (رجوع کنید به بيطار، ص 66). مخالفتهاى بسيار اهالى حمص با حكام عباسى ــ مانند قيام سال 190 در زمان هارون‌الرشيد، شورش برضد امين در سال 194 و برضد نماينده‌اش اسحاق‌بن سليمان، و مخالفتهاى پراكنده در سده سوم با حكام عباسى ــ نشان‌دهنده مقبول نبودن حكومت آنان در اين شهر است (رجوع کنید به يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 428، 446، 490، 495، 505؛
ابن‌اثير، ج 6، ص 227). در سال 139 اهالى حمص در فتوحات مسلمانان در اندلس مشاركت داشتند و افرادى از اين شهر در سپاه عبدالرحمان‌بن معاويه در اشبيليه مستقر شدند. اين امر موجب شد تا اشبيليه از آن پس به نام حمص معروف شود (ابن‌اثير، ج 5، ص 491؛
نيز رجوع کنید به حتى، ج 2، ص 156). در سال 250، مستعين عباسى براى سركوب شورشهايى كه به اخراج نماينده‌اش، كيدربن عبداللّه اشروسنى، از شهر انجاميد، به حمص حمله كرد و بسيارى را كشت (يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 495).

حمص، پيش از آنكه در 254 در قلمرو طولونيان قرار گيرد، با چند درگيرى ديگر روبه‌رو بود كه مهم‌ترينِ آنها، حمله موسى‌بن بغاى كبير (سردار ترك دربار عباسى) به شهر و اسارت بزرگان و كشتار بسيارى از اهالى حمص بود (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 7، ص 134ـ135؛
ابوخليل، ص 54). در اواخر دوره طولونيان*، وصيف‌بن صوار تكين (حاكم حمص)، براى دفاع از شهر، دستور حفر خندق داد (خورى، قسم 2، ص 144ـ145).

در 333، سيف‌الدوله حمدانى بر حمص مسلط شد و حمدانيان بيش از هفتاد سال در آنجا حكم راندند. در زمان آنان، روميها، به‌ويژه در نيمه دوم سده چهارم، بارها به حمص حمله كردند، اهالى را كشتند، به آثار آنجا آسيب رساندند و شهر را آتش زدند. پس از حمدانيان، حمص چند قسمت شد و هر قسمت در اختيار يك حكومت قرار گرفت: بنى‌مرداس شرق حمص را در اختيار داشتند و فاطميان، سلاجقه و اتابكان، هريك، بر قسمتى از حمص مسلط بودند (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 8، ص 417، 596، 604، 682، ج 9، ص90؛
الموسوعة العربية، ج 8، ص 567).

در سده‌هاى اوليه اسلامى، جغرافى‌دانان و مؤلفان مسلمان درباره اين شهر گزارشهايى داده‌اند. ابن‌حائك (ص40) آن را نيكوترين شهرها و زُهْرى (ص70) آن را شهرى با باغ و مزارع بسيار معرفى كرده است. در اين سده‌ها، حمص يكى از پنج كوره (استان) شام بود (رجوع کنید به ابن‌رسته، ص 107؛
اصطخرى، ص 61؛
ابن‌حوقل، ص 168، 177؛
بكرى، 1992، ج 1، ص 498). خيابانهاى حمص، دست‌كم تا اواخر سده سوم، سنگ‌فرش بود (رجوع کنید به ابن‌فقيه، ص 112؛
جيهانى، ص 181؛
نيز رجوع کنید به اصطخرى، همانجا). در اواخر قرن چهارم، اين شهر با قلعه‌اى مستحكم، بزرگ‌ترين شهر شام بود (مقدسى، ص 154، 156). حمصِ دوره اسلامى، با بادية‌الشام و تدمر ارتباط بسيارى داشت و داراى توابع بسيار بود (رجوع کنید به ابن‌خرداذبه، ص 75ـ76). صالح‌بن مرداس در 414 بر شهر و قلعه حمص تسلط يافت (خورى، قسم 2، ص 179). در 422، نصربن مرداس، حاكم حمص، گروهى از كردان را در قلعه سَّفح اسكان داد. از آن پس اين قلعه به حِصن‌الاكراد* معروف شد (ابن‌شداد، ج 2، قسم 2، ص 115). در 485 تاج‌الدوله تُتُش* حمص را تصرف كرد (ابن‌اثير، ج10، ص 202ـ203؛
نيز رجوع کنید به د. اسلام، ج 3، ص 398؛
حتى، ج 2، ص 204ـ207). حمص از جمله شهرهايى است كه نخستين جنگهاى صليبى در اوايل سده ششم، در آن روى داد و اين شهر درگير جنگهاى سخت شد و آسيب فراوان ديد (رجوع کنید به >اطلس تاريخى اسلام<، ص 22). در 517 طغتكين، صاحب دمشق، نيز به حمص حمله كرد و آنجا را آتش زد (ابن‌اثير، ج10، ص 617). اين شهر يكبار در 523 و سپس در 531 تابع زنگيان* شد (همان، ج10، ص 658ـ659، ، ج 11، ص50).

حمصِ دوره زنگيان بيشتر به صورت اقطاع* اداره مى‌شد (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 11، ص 338، 417). در 559، نورالدين محمودبن عمادالدين زنگى شهر را به اقطاع به اسدالدين شيركوه ايوبى اعطا كرد كه موجب آغاز حكومت سلسله اسدى در حمص شد (د.اسلام، ج 3، ص 399). حمص در دوره زنگيان از دو زلزله سخت (در 552 و 565) آسيب بسيارى ديد. در 570 صلاح‌الدين ايوبى* آنجا را تصرف كرد (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 11، ص 218، 354، 417). ابن‌جبير ــكه در 580 به اين شهر سفر كرده ــ از وضع نسبتاً مساعد شهر خبر داده است. به گفته او (ص 231ـ233)، قلعه آنجا استوار، باروى شهر بسيار نيكو و داراى دروازه‌هاى فلزى است و اين شهر مستطيلى شكل، بازار، مدرسه و خانهايى دارد، از جمله خان‌كبير كه مانند قلعه است، و خان سلطان كه صلاح‌الدين ايوبى آن را ساخته است.

در 662 با مرگ اشرف موسى، حاكم حمص، سلسله اسدى حمص، پس از يكصد سال حكومت، منقرض شد. پس از اين سلسله، حمص استقلال نسبى خود را از دست داد و گاهى به حماه* و گاهى به دمشق وابسته شد (الموسوعة العربية، همانجا؛
خورى، قسم 2، ص230ـ233، 248ـ249؛
د.اسلام، همانجا). در نيمه دوم قرن هفتم، با حمله مغولها به حمص، بارو و دروازه‌هاى شهر از بين رفت (بهنسى، ص 58؛
الموسوعة العربية، همانجا؛
خورى، قسم 2، ص 232، 250؛
نيز رجوع کنید به حمص*، جنگ). پس از اين رويداد، تا 784 مماليك*، و تا 923 چركسها حمص را اداره كردند (ابوخليل، ص 65، 71؛
خورى، قسم 2، ص 241). در 702 زلزله‌اى شديد در حمص موجب كشته شدن بسيارى از اهالى و ويرانى آثار شهر شد، چندان كه تا چند قرن بعد نتوانست جايگاه قديم را باز يابد (رجوع کنید به خورى، قسم 2، ص 253). در سده‌هاى هشتم و نهم، حمص كوچك‌ترين و كم‌اهميت‌ترين قسمت شام بود و از لحاظ مرتبه، هشتمين شهر شام به‌شمار مى‌رفت (رجوع کنید به دمشقى، ص 269؛
ابوالفداء، ص260ـ261). به گزارش ابن‌بطوطه (متوفى 779؛
ج 2، ص 665)، در سال 749 با شيوع وبا سيصد تن از اهالى شهر در يك روز كشته شدند.

در 922 سلطان سليم اول، شهر را تصرف كرد (حتى، ج 2، ص 306ـ309؛
ابوخليل، ص 115). در 1242 وبا، بار ديگر، بسيارى از اهالى را كشت. چهار سال بعد، بر اثر درگيرى شورشيان با عثمانيها، ارگ شهر كاملا ويران شد (خورى، قسم 2، ص 373ـ375؛
الموسوعة العربية، همانجا). در دوره عثمانى، محلات جديدى در قسمت شمالى حمص شكل گرفت (رجوع کنید به ادامه مقاله).

در 1297، مدحت‌پاشا براى تقويت راههاى ارتباطى حمص اقداماتى كرد، كه از آن جمله احداث راه ميان حمص و طرابلس و حماه، و احداث راه‌آهن حمص ـ طرابلس بود كه در 1328/ 1910 بهره‌بردارى شد (رجوع کنید به خورى، قسم 2، ص 384ـ385، 420). ادامه راه‌سازى در حمص در اواخر قرن سيزدهم/ نوزدهم و اوايل قرن بعد، اين شهر را از طريق راه آهن به حلب در شمال و مدينه در جنوب متصل كرد (الموسوعة العربية، ج 8، ص 562ـ563؛
نيز رجوع کنید به حجاز*، راه‌آهن). در دوره عثمانى حمص و توابع آن شصت جامع، پنج مسجد، سه مدرسه و هشت دروازه داشت (سامى، همانجا؛
ابن‌خانقاه، مقدمه عمر، ص 18).

در پايان جنگ جهانى اول، اميرفيصل‌بن حسين (پادشاه عراق) حمص را تصرف كرد (خورى، قسم 2، ص 429) اما پس از جنگ، فرانسويها در 1339/1920 اين شهر را در اختيار گرفتند. مبارزات مردم حمص با آنان، در 1304ش/1925 به درگيرى سختى انجاميد كه با شدت و ضعف تا 1308ش/1929 ادامه يافت (رجوع کنید به معلم، ص 191ـ192؛
خورى، قسم 2، ص 432ـ433، 437، 443ـ444؛
ابوخليل، ص 141). جمعيت شهر از هشت‌هزار تن در 1328/1910 به پنجاه‌هزار تن در 1339/1920 و 000،130 تن در 1341ش/1962 رسيد كه در محله‌هاى تازه تأسيس اسكان يافتند (محمدعلى پاشا، ص 102؛
د. اسلام، ج 3، ص400). در زمان جنگ جهانى دوم، در 1320ش/1941، نيروهاى انگليسى، به‌همراه نيروهاى فرانسوى، وارد حمص شدند و در 1325ش/1946 سوريه را ترك گفتند (خورى، قسم 2، ص450، 452). پس از جنگ، آرامشِ نسبىِ حاكم بر شهر، موجب شد تا صادرات نفت عراق از طريق درياى مديترانه، در 1336ش/1957 از حمص بگذرد. نقش اقتصادى حمص، باتوجه به عبور لوله‌هاى نفتى كركوك از آنجا، موجب شد كه حكومت وقت، پالايشگاه نفتى بزرگى در غرب شهر ايجاد كند (رجوع کنید به بهنسى، ص 69ـ70؛
الموسوعة العربية العالمية، همانجا).

نقشه‌هاى قديم از شهر حمص (تا سال 1337/1918) نشان مى‌دهد اين شهر مستطيلى شكل در جهت شرقى ـ غربى، ديوار مستحكمى دور خود داشته و دروازه جنوب‌غربى مهم‌ترين دروازه شهر بوده است. راه دسترسى به قلعه از نزديك باب تركمن مى‌گذشت. بازار شهر، به طول چهارصد متر، داراى دو جامع بود. اين بازار تا 1359ش/1980 هسته اصلى شهر را تشكيل مى‌داد. از اين سال به بعد، بيشترين گسترش در جهت شمال و مشرق روى داده است (دبيات، ص 185، 192). از 1297ش (= 1336) تا 1324ش/1918ـ1945، شمال و مشرق و جنوب ديوار قديم شهر مسكونى شد. حمص جديد به‌ويژه پس از 1341ش/1962 شكل گرفت كه در آن آباديهاى پيرامون به شهر متصل شدند (رجوع کنید به بهنسى، ص 59). مغرب حمص كه تا 1344ش/1965 گسترش كمترى داشت، پس از اين سال، به‌ويژه در مغرب نهرالعاصى، مسكونى شد و شهر را به صورت دو هسته مجزا (شامل هسته اصلى و بزرگ در سمت راست و هسته كوچك منطقه وَعْر در سمت چپ نهرالعاصى) درآورد (رجوع کنید به دبيات، ص 171؛
بهنسى، ص 59، 114).

اين شهر مساجد قديمى بسيارى دارد كه از مشهورترين آنهاست: جامع نورى، قديم‌ترين مسجد حمص، كه در جاى كليساى قديس يوحنا ساخته شده است (الموسوعة العربية، ج 8، ص 562، 566؛
بهنسى، ص 65)؛
و جامع خالدبن وليد (ميدودكو و اوسيپوف، ص 255)، كه قبر خالدبن وليد، عبدالرحمان‌بن خالد و عبيداللّه‌بن عمربن خطّاب در آن قرار دارد (ياقوت حموى، همانجا؛
بهنسى، ص 67؛
ابن‌خانقاه، همان مقدمه، ص 19ـ21). كليساهاى اين شهر شهرت بسيارى دارد و از اوايل دوره اسلامى، در منابع از آنها ياد شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌خرداذبه، ص 162؛
اصطخرى، ص 61). در حمص، مشهدى منسوب به حضرت امير عليه‌السلام قرار دارد كه روى يكى از ستونهاى آن اثر انگشت حضرت على عليه‌السلام ديده مى‌شود و به گفته ياقوت حموى (همانجا)، گويا كسى در خواب ديده كه اين اثر انگشت حضرت على است. مقام جعفر طيار (رجوع کنید به جعفربن ابى‌طالب*) و قبور اولاد وى در اين شهر قرار دارد. همچنين است قبر علما و بزرگانى چون ابوالحسن كلاعى حمصى، زيدبن حارثه و فرزندش اسامه، ثوبان‌بن بجدد*، مهران (سفينة) غلام رسول‌اللّه، قنبر (غلام اميرالمؤمنين)، مقام كعب‌الاحبار، هود نبى، ابوموسى اشعرى، اسدالدين شيركوه، ابوذر غفارى، عبدالرحمان‌بن عوف، ميسرة‌بن مسروق، و عمربن عبدالعزيز (رجوع کنید به همانجا؛
ابن‌اثير، ج 2، ص 311؛
حافظ ابرو، ج 1، ص 344؛
عثمان، ص 86ـ87؛
محمدعلى پاشا، ص 102). قبر سقراط حكيم نيز در اين شهر است (ابن‌زين‌التقاة، ص 91). اين شهر به دليل مهاجرت پانصد تن از صحابه، محدّثان و راويان بسيارى در سده اول داشته است (رجوع کنید به ابن‌اثير، ج 2، ص 569، ج 3، ص 18، 20). از دوره امويان، نام 34 تن از رجال، قاضيان و محدّثان حمص ذكر شده است. حمص در اين دوره، شاعران متعددى نيز داشته است (رجوع کنید به خورى، قسم 2، ص 97ـ104، 153ـ193؛
حتى، ج 2، ص 182). سمعانى در سده ششم (ج 3، ص 263ـ264) به چند محدّثى كه پيش از وى در حمص بوده‌اند، مانند محمدبن عوف حمصى، حكم‌بن نافع حمصى و عبداللّه‌بن معاويه حمصى، اشاره كرده است.

عبدالصمدبن سعيد حمصى*، قاضى و محدّث سده چهارم و سعادة اعمى حمصى (شاعر)، كمال‌الدين طبيب حمصى (صاحب تأليفات بسيار در طب)، ابن‌خلّال حمصى (منجم) از مشاهير اين شهر در سده‌هاى ششم و هفتم بوده‌اند (رجوع کنید به خورى، قسم 2، ص 234ـ237). در سده‌هاى هشتم و نهم نيز بزرگانى در اين شهر پرورش يافتند از جمله ابن‌حمصى*، فقيه شافعى (رجوع کنید به همان، قسم 2، ص 278ـ286). در دوره عثمانى، قاضيانى چون عبداللّه افندى، عبدالفتاح سباعى و عمربن كرم جاويش؛
و علما و فقهايى چون ابراهيم‌بن على‌بن حسن اتاسى، عبدالمنعم‌بن خضر معروف به ابن‌اشرف، على‌بن زهره، عمرشماع، و ابن‌هلال (فقيه و اديب) در اين شهر به‌سر مى‌بردند (رجوع کنید به همان، قسم 2، ص 315ـ323، 353ـ356؛
ابن‌خانقاه، همان مقدمه، ص 35ـ 42). در دوره اخير و معاصر نيز حمص علما و بزرگانى داشته است، از جمله ابراهيم يازجى، ابراهيم حورانى، عبدالحميد زهراوى، و عيسى‌بن اسعد خورى، مؤلف معروف تاريخ حمص (رجوع کنید به فرفور، ص10، 33، 138، 175، 188؛
خورى، قسم 2، ص 489ـ506).


منابع:
(1) ابن‌اثير؛
(2) ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عريان، بيروت 1407/1987؛
(3) ابن‌جبير، رحلة ابن‌جبير، بيروت 1404/1984؛
(4) ابن‌حائك، صفة جزيرة‌العرب، چاپ محمدبن على أكوع، صنعا 1403/1983؛
(5) ابن‌حوقل؛
(6) ابن‌خانقاه، تاريخ حمص: يوميات محمدالمكى‌بن السيدبن الحاج مكى‌بن الخانقاه، من سنة 1100/1688 الى سنة 1135/ 1722، چاپ عمر نجيب عمر، دمشق 1987؛
(7) ابن‌خرداذبه؛
(8) ابن‌دريد، كتاب جمهرة اللغة، چاپ رمزى منير بعلبكى، بيروت 1987ـ1988؛
(9) ابن‌رسته؛
(10) ابن‌زين‌التقاة، المواكب الاسلامية فى الممالك الشامية، چاپ ايمن عبدالجابر بحيرى، قاهره 1421/2001؛
(11) ابن‌شداد، الاعلاق الخطيرة فى ذكر امراء الشام و الجزيرة، ج 2، قسم 2، چاپ سامى دهان، دمشق 1382/1962؛
(12) ابن‌عثمان، رحلة المكناسى: احراز المعلّى و الرقيب فى حج بيت‌اللّه الحرام و زيارة القدس الشريف و الخليل و التبرك بقبر الحبيب، چاپ محمد بوكبوط، ابوظبى 2003؛
(13) ابن‌فقيه؛
(14) اسماعيل‌بن على ابوالفداء، كتاب تقويم‌البلدان، چاپ رنو و دسلان، پاريس 1840؛
(15) آمنه ابوحجر، موسوعة المدن العربية، عمان 2002؛
(16) شوقى ابوخليل، اطلس التاريخ العربى الاسلامى، بيروت 1423/2002؛
(17) اصطخرى؛
(18) امل ميخائيل بشور، دراسة فى تاريخ سوريا السياسى المعاصر، (بى‌جا): جروس‌برس، (بى‌تا.)؛
(19) عبداللّه‌بن عبدالعزيز بكرى، كتاب المسالك و الممالك، چاپ ادريان فان‌ليوفن و اندرى‌فرى، تونس 1992؛
(20) همو، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقّا، بيروت 1403/1983؛
(21) بلاذرى (بيروت)؛
(22) عفيف بهنسى، سورية، التاريخ والحضارة: المنطقة الوسطى محافظتا حمص و حماة، (دمشق) 2001؛
(23) امينه بيطار، الحياة السياسية و اهم مظاهرالحضارة فى بلاد الشام: 132ـ358ه / 750ـ967م ، دمشق 1980؛
(24) حسين‌بن محمد ثعالبى مرغنى، تاريخ غررالسير المعروف بكتاب غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم، چاپ زوتنبرگ، پاريس 1900، چاپ افست تهران 1963؛
(25) جبرائيل سليمان جبّور، البدو و البادية: صور من حياة البدو فى بادية‌الشام، بيروت 1988؛
(26) جوادعلى، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت 1976ـ 1978؛
(27) ابوالقاسم‌بن احمد جيهانى، اشكال العالم، ترجمه على‌بن عبدالسلام كاتب، چاپ فيروز منصورى، (مشهد) 1368ش؛
(28) عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ ابرو، جغرافياى حافظ‌ابرو، چاپ صادق سجادى، تهران 1375ـ1378ش؛
(29) فيليپ خورى حتى، تاريخ سورية و لبنان و فلسطين، ج 1، ترجمة جورج حداد و عبدالكريم رافق، ج 2، ترجمة كمال يازجى، بيروت 1958ـ1959؛
(30) منير خورى، تاريخ حمص، حمص 1984؛
(31) مسعود خوند، الموسوعة التاريخية الجغرافية، بيروت 1994ـ2004؛
(32) محمدبن ابى‌طالب دمشقى، كتاب نخبة‌الدهر فى عجائب البَرّ و البحر، بيروت 1408/1988؛
(33) احمدبن داوود دينورى، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر (1379/ 1959)، چاپ افست بغداد (بى‌تا.)؛
(34) محمدبن ابى‌بكر زهرى، كتاب الجغرافية، چاپ محمد حاج‌صادق، قاهره (بى‌تا.)؛
(35) شمس‌الدين‌بن خالد سامى، قاموس‌الاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛
(36) سمعانى؛
(37) محمد محمدحسن شُرّاب، فرهنگ اعلام جغرافيايى ـ تاريخى در حديث و سيره نبوى، ترجمه حميدرضا شيخى، تحقيق محمدرضا نعمتى، تهران 1383ش؛
(38) اسماعيل‌بن عباد صاحب‌بن عباد، المحيط فى‌اللغة، چاپ محمدحسن آل‌ياسين، بيروت 1414/1994؛
(39) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(40) هاشم عثمان، مشاهد و مزارات و مقامات آل‌البيت (ع) فى سورية، بيروت 1414/1994؛
(41) محمد عبداللطيف صالح فرفور، اعلام دمشق فى القرن الرابع عشر الهجرى، (دمشق )1408/1987؛
(42) احمدبن على قلقشندى، نهاية الارب فى معرفة انساب‌العرب، بيروت 1405/1984؛
(43) عمررضا كحّاله، جغرافية شبه‌جزيرة‌العرب، چاپ احمدعلى، مكه 1384/ 1964؛
(44) محمدعلى‌پاشا، الرحلة الشامية 1910، حررها و قدم لها : على‌احمد كنعان، ابوظبى 2002؛
(45) محمود سعيد عمران، الامبراطورية البيزنطية و حضارتها، بيروت 1422/2002؛
(46) مسعودى، تنبيه؛
(47) وليد معلم، سورية: 1916ـ1946م، الطريق الى الحرّية، دمشق 1988؛
(48) مقدسى؛
(49) الموسوعة العربية، دمشق: هيئة الموسوعة العربية، 1988ـ، ذيل «حمص» (از عمادالدين موصلى)؛
(50) الموسوعة العربية العالمية، رياض : مؤسسة اعمال الموسوعة للنشر و التوزيع، 1419/1999؛
(51) سرگى ميدودكو و ديميترى اوسيپوف، تاريخ كبير لبلد عريق، ترجمة عياد عيد، دمشق 2002؛
(52) احمد وصفى زكريا، عشائرالشام، دمشق 1403/1983؛
(53) ياقوت حموى ؛
(54) يعقوبى، البلدان؛
(55) همو، تاريخ؛


(56) Nikolaos Van Dam, The struggle for power in Syria: politics and society under Asad and the Ba`th Party, London 1997;
(57) Mohamed Dbiyat, Homs et Hama en Syrie centrale, Damas 1995;
(58) Demographic yearbook 2003, NewYork: United Nations, Dept. of Economic and Social Affairs, 2006;
(59) EI2, s.v. "Hims" (by N. Elisseeff);
(60) An Historical atlas of Islam, ed. William C. Brice, Leiden: Brill, 1981;
(61) Map of the Syrian Arab Republic, scale: 1:1'000'000, Beirut: GEO Projects, 2000.

/ وحيد رياحى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6552
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست