responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6537

 

حمزة‌ بن على زوزَنى ، حمزة‌ بن على زوزَنى، مؤسس و داعى بزرگ مذهب دروزى در قرن پنجم. وى در 23 ربيع‌الاول 375، در زوزَن*، منطقه‌اى بين نيشابور و هرات، به‌دنيا آمد (انورياسين و همكاران، ص 167؛ بدوى، ج 2، ص 599). مدتى در كار نمدمالى بود (رجوع کنید به زركلى، ج 2، ص 278؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذيل «حمزه‌بن على»). او ابتدا در جنديشاپور درس خواند و علوم دينى را فراگرفت (علم‌الدين، ص 509؛ عسراوى، ص 66). در حدود 405 وارد قاهره شد و در زمره داعيان ايرانى، در مجالس حكمت تأويلى كه در دارالحكمه قاهره برپا بود، شركت كرد و به الحاكم بامراللّه*، ششمين خليفه فاطمى، نزديك شد و نزد او به مقام رفيعى رسيد (رجوع کنید به غالب، ص 241؛ انورياسين و همكاران؛ عسراوى، همانجاها).

بنابه گزارش حميدالدين كرمانى در رساله مباسم البشارات (ص 55ـ56)، قاهره (مقرّ خلافت الحاكم بامراللّه) در سال 408 وضع آشفته‌اى داشته و سبب آن ظهور دعوت جديدى بوده داير بر اينكه الحاكم ناسوتِ الوهيت است و خدا درصورت او ظاهر شده است. داعيان معروف اين دعوت و مذهب تازه سه تن بودند : حمزة‌بن على، حسن فَرغانى معروف به اَخرَم، و محمدبن اسماعيل دَرَزى* (محمد كامل حسين، ص 75). مركز فعاليت آنان مسجد رَيدان بود (انورياسين و همكاران، ص 168) در باغى به همين نام در خارج از قاهره (رجوع کنید به مَقريزى، ج 3، ص 23ـ24).

حمزه با داعيان ديگر قرار گذاشته بود كه بدون اجازه او، اسرار و عقايد مذهب جديد را آشكار نكنند. اما بعد از اينكه درزى مناسبات خود را با الحاكم تقويت كرد، الحاكم اداره برخى امور را به او واگذار كرد و درباريان را به تبعيت از وى وادار نمود و درزى با نوشتن نامه‌هايى به داعيان رسمى حكومت (مانند جتكين، داعى‌الدعات اسماعيلى؛ و عبدالرحيم‌بن الياس، وليعهد و والى شام) بر آن شد كه خود را رهبر نهضت مذهبى جديد معرفى كند؛ ازاين‌رو، پيش از موعد مقرر و بدون اجازه حمزه، دعوت جديد را در سال 407 آشكار نمود (رجوع کنید به انطاكى، ص338ـ 339؛ محمد كامل حسين، ص 76، 78؛ انورياسين و همكاران، ص170ـ171؛ غالب، ص242). اين اعلان باعث اختلاف حمزه با درزى و رقابت آن دو در امر رهبرى دعوت تازه شد. درزى برخى ياران حمزه را به خود جذب كرد و خود را سيدالهاديين و سيف‌الايمان خواند و خويش را برتر از حمزه شمرد (رجوع کنید به محمد كامل حسين، ص 76ـ77؛ انورياسين و همكاران، ص 171؛ خطيب، ص 102). در اثناى رقابت شديد حمزه و درزى، در سال 408 روزى درزى و جمعى از يارانش عازم قصر الحاكم بودند كه مردم به آنان هجوم بردند و حدود چهل تن از آنان را كشتند، اما بقيه گريختند. روز بعد شورشيان به مقرّ حمزه در مسجد ريدان حمله كردند و اگر الحاكم آنان را منع نكرده بود، حمزه با دوازده تن از پيروانش به قتل مى‌رسيد. درباره اينكه درزى در شورش سال 408 كشته شد يا مخفى گرديد و در سال 410 درگذشت، اختلاف‌نظر هست (رجوع کنید به محمد كامل حسين، ص80؛ غالب، ص 248).

پس از اينكه درزى به‌كلى از صحنه غايب شد و اخرم نيز در 408، مدت كوتاهى پس از اعلان دعوت جديد، به قتل رسيد، تمام مسئوليتِ دعوت جديد بر عهده حمزه قرار گرفت. او به خود القابى چون هادى المستجيبين، امام الزمان، قائم الزمان، و المنتقم من المشركين بسيف مولانا داد و شروع به نگارش رسائلى با محتواى عقايد و آموزه‌هاى دعوت جديد كرد. همچنين به مخالفان خود، به منظور ابلاغ دعوت جديد، نامه نوشت، از جمله در ربيع‌الاول 409 در نامه‌اى، از قاضى‌القضات، احمدبن محمدبن عوام، خواست كه تمام امور شرعى و قضايى موحدان (پيروان دعوت جديد) را به وى واگذارد، اما قاضى نامه را مشتمل بر مضامين كفرآميز دانست و مردم را به قتلِ آورندگانِ نامه تحريك كرد (انطاكى، ص343ـ344؛ محمدكامل‌حسين، همانجا؛ بدوى، ج2، ص 599 ـ 600). حمزه در رساله الغاية و النصيحة (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 94) به اين واقعه اشاره كرده است. پس از آن، حمزه مقرّ سرّى خود را مسجد تبر، در خارج قاهره، قرار داد. مخالفان او به آنجا نيز حمله كردند و درِ مسجد را آتش زدند، اما چون حمزه در داخل مسجد پناهگاه امنى با در سنگىِ محكمى براى خود ساخته بود، مهاجمان نتوانستند به او و يارانش دست يابند.

الحاكم مدتى حمزه را در قصر خود سكونت داد تا اينكه بعد از فرونشستن فتنه، حمزه دوباره به پناهگاه خود در مسجد تبر بازگشت. اين بار تعداد پيروان او به صد هزار تن رسيد. حمزه به دعوت خود نظم جديدى داد و، به تبع نظام اسماعيلى، داعيانى به جاهاى ديگر فرستاد و براى خود و يارانش صفات و القابى

برگزيد. سپس شروع به ارسال نامه به پادشاهان، اميران و بزرگان علم و دين كرد و از آنان دعوت كرد كه به مذهب او وارد شوند. فعاليت وى، به‌ويژه در شام، مؤثر بود. حمزه تا شوال 411 با الحاكم مكاتبه داشت، اما در پىِ غيبت الحاكم در 411، حمزه نيز در همان سال غايب شد (محمد كامل حسين، ص 82 ـ83؛ غالب، ص 249ـ251؛ انورياسين و همكاران، ص 178؛ بدوى، ج 2، ص 602). حمزه در رساله الاعذار و الانذار (رجوع کنید به رسائل الحكمة، ص 247ـ248)، كه بدون تاريخ است، خود را امام خوانده و گفته است كه به‌زودى غايب خواهد شد، اما بعد از مدت كوتاهى برخواهد گشت. او غيبت خود را امتحانى براى پيروان خود خوانده است.

به نوشته يحيى‌بن سعيد انطاكى (متوفى 458؛ ص 372)، بعد از غيبت الحاكم، حمزه فرار كرد و سپس به قتل رسيد. همچنين گفته شده‌است كه حمزه سه سال در مصر مخفى بود و در اين مدت رساله‌هاى بسيارى نوشت و براى ياران خود فرستاد، از جمله رسالة الغيبة را به دست يكى از داعيان، از اسكندريه به شام فرستاد و در سال 418 نيز رساله‌اى براى بهاءالدين على‌بن احمد سُمّوقى معروف به مُقتنى* (يكى از داعيانى كه رهبرى دعوت را بعد از حمزه به دست گرفت) فرستاد مبنى بر از سرگيرىِ نشر و ترويج دعوت (رجوع کنید به غالب، ص 251؛ علم‌الدين، ص510؛ انورياسين و همكاران، ص 179). به هر حال، روشن نيست كه حمزه كى و چگونه درگذشت، اما ظاهرآ بهاءالدين مقتنى مكان اختفاى حمزه را مى‌دانسته، با او ارتباط داشته و تا 430 انتظار بازگشت او را مى‌كشيده‌است (رجوع کنید به محمد كامل‌حسين، ص83؛ ابوعزالدين، ص 106؛ دفترى، ص197). پس از غيبت حمزه، آزار و شكنجه و دستگيرى پيروانش آغاز گرديد (انطاكى، همانجا؛ محمد كامل حسين؛ ابوعزالدين، همانجاها).

عقايد حمزه كه در رساله‌ها و مكتوباتش (رجوع کنید به ادامه مقاله) بيان شده، در واقع، بخش عمده‌اى از اعتقادات و باورهاى دينى دروزيان است. وى معتقد به توحيد معبود بود و در اين باره در رسالة البلاغ و النهاية فى التوحيد (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 75) گفته است معبودى جز مولاى سبحان وجود ندارد، او نه شبيهى در ميان موجودات جسمانى دارد، نه ضدى در ميان موجودات جرمانى، و نه مانند و نظيرى در بين موجودات روحانى. با وجود اين، عقيده توحيد حمزه با عقيده عموم مسلمانان در اين موضوع متفاوت است، زيرا او بر آن بود كه اين معبود يگانه به صورت و هيئت ناسوتى و انسانى درمى‌آيد تا ما به واسطه صورت انسانى و مرئى كه براى ما آشناست، او را بشناسيم وگرنه نمى‌توانيم به حقيقت لاهوتى او معرفت پيدا كنيم. بنابه گفته وى در رسالة‌الغيبة (رجوع کنید به همان، ص 250)، خدا ناسوتِ صورتش را براى ما ظاهر كرد تا براى صورتها مأنوس و آشنا، و به فهم بشر نزديك باشد (نيز رجوع کنید به ابوعزالدين، ص 112ـ113). همچنين او در السيرة المستقيمة (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 125) نوشته است كه خداى معبود به سبب ظهورش درصورت مرئىِ ناسوتى و مباشرتش در بشريت، به ما لطف و نيكى ارزانى داشت. به اعتقاد حمزه و دروزيان، در زمان آنان ظهور خداى معبود در صورت انسانىِ الحاكم بامراللّه بوده است (رجوع کنید به همان، ص 124ـ125؛ محمد كامل حسين، ص 106ـ107؛ دفترى، ص 198؛ ابوعزالدين، همانجا).

حمزه و دروزيان آموزه مراتب يا حدود روحانى و جسمانى را ــكه برگرفته از نظريه صدور نوافلاطونيان است ــ از فاطميان گرفتند و از آن تفسيرهايى جديد كردند. حمزه در رساله سبب‌الاسباب (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 146) مى‌گويد معبود، او را كه عقل كلى و امام اعظم است، از نور خود ابداع كرده است، پيش از آنكه مكان و امكان و انس و جنى باشد (نيز رجوع کنید به همان، ص 242ـ243).

از ديگر عقايد و اَعمالِ حمزه، نسخ و نقض همه شرايع و اِسقاطِ تكاليف شرعى است. وى در رساله النقض‌الخفى (رجوع کنید به همان، ص 49ـ63) درصدد از بين بردن ظاهر و گرويدن به باطن و ابطال تمام فرايض ظاهرى و عبادات عملى است. از نظر او، فريضه موحدان عبارت است از معرفت معبود و تنزيه او از همه اسماء و صفات و نيز معرفت امام قائم‌الزمان كه خود حمزه است و تشخيص او از ساير حدود و همچنين لزوم اطاعت تام از او. سپس شناخت حدود ديگر با نامها و القاب و مراتبشان و وجوب اطاعت از آنان. به عقيده حمزه، اگر انسان به اين تكاليف توحيدى عمل كند، موحد مى‌شود و فرايض و تكاليف ديگر، از جمله شهادتين، نماز، زكات، روزه، حج، جهاد و ولايت، بر او واجب نيست (نيز رجوع کنید به محمد كامل حسين، ص 121). حمزه به جاىِ همه فرايض نسخ شده، هفت خصلت را براى موحدان واجب دانسته است كه عبارت‌اند: از صدق گفتار؛ مراعات برادران؛ ترك همه شرايع؛ برائت از ابليسها و بيزارى از طغيان؛ توحيد يا يگانه دانستن مولا در هر عصر و زمان؛ رضادادن به افعال مولا، هرچه باشد؛ و تسليم امر مولا بودن در پيدا و پنهان (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 66؛ براى آگاهى بيشتر درباره عقايد حمزة‌بن على رجوع کنید به دروزيان*).

رساله‌ها و نامه‌هاى باقى‌مانده از حمزه، همراه با نوشته‌هاى بهاءالدين سُمّوقى و اسماعيل‌بن محمد تميمى*، در مجموعه‌اى ــكه رسائل الحكمة و گاه الحكمة الشريفة خوانده مى‌شودــ گردآورى شده است. اين مجموعه در شش جزء ترتيب يافته است (رسائل‌الحكمة، مقدمه، ص10ـ11؛ دفترى، همانجا). آنچه حمزه نوشته، يا احتمال داده شده كه مكتوب اوست، عبارت‌اند از: 1) النقض‌الخفى، كه آن را در سال 408 نوشته و در آن همه شرايع پيشين را نقض كرده و به باطن محض گرويده، و از عقيده توحيد و الوهيتِ حاكم و امامت خود دفاع كرده است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 49). 2) بدءالتوحيد لِدعوة الحق، كه در آن درباره اسقاط فرايض و نيز خصلتهاى واجب بر موحدان، سخن گفته است. تاريخِ نگارش اين رساله نيز 408 است (رجوع کنید به همان، ص 64). 3) ميثاق‌النساء، كه تاريخ ندارد و درباره عهد و پيمانهايى است كه زنان براى حفظ عفاف و مكارم اخلاقشان بايد بدانها متعهد و ملتزم باشند (رجوع کنید به همان، ص 69). 4) البلاغ و النهاية فى التوحيد، درباره قيامت و ثواب و عقاب، كه در 410 نوشته شده است (رجوع کنید به همان، ص 73؛ قس محمد كامل حسين، ص94؛ بدوى، ج2، ص:521 سال 409). 5) الغاية و النصيحة، كه احتمالا در سال 410 نوشته شده است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 83؛ قس محمد كامل حسين؛ بدوى، همانجاها؛ كه تاريخ آن را 409 ثبت كرده‌اند). حمزه در اين رساله درباره اختلافش با درزى و ديگران سخن گفته است. 6) كتاب فيه حقائق ما يظهر قُدّام مولانا الحاكم من الهزل، كه بدون تاريخ است، اما ظاهراً پيش از 411 (سال اختفاى الحاكم) نوشته شده است. در اين نوشته، تمام افعال و حركات روزانه الحاكم داراى معانى و تأويلات توحيدى تلقى گرديده‌است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص97ـ 110). 7) السيرة المستقيمة، درباره ادوار كبرا و صغرا و حدود، كه در 410 نوشته شده است (رجوع کنید به همان، ص 111؛ قس محمد كامل حسين، ص 95؛ بدوى، ج 2، ص 522، كه تاريخ آن را 409 ذكر كرده‌اند). 8) كشف الحقائق، درباره تفاوت حدود از نظر فاطميان و داعيان جديد و نيز درخصوص لاهوت معبود و ناسوت او. اين رساله در سال 410 نوشته شده است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص130؛ قس محمد كامل حسين، همانجا، كه تاريخ آن را 409 نوشته است). 9) سبب‌الاسباب، كه بدون تاريخ است و در آن از داعيان و مراتب آنان و نيز تأويل بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحيم سخن رفته است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 146). 10) رسالة الدامغة للفاسق. 11) الرد على النُصَيْرى لَعَنَهُ المولى فى كل كَوْرٍ و دَوْرٍ، كه بدون تاريخ است و از مهم‌ترين آثارى است كه در آن درباره اعتقاد فرقه‌هايى مانند نُصَيريه به اباحت و اشتراك در اموال ــكه برخلاف عقيده دروزيان است ــ اطلاعاتى آمده است (رجوع کنید به همان، ص 163). 12) رسالة الرضى و التسليم الى كافّة الموحدين، كه در آن الوهيت الحاكم (به عنوان محور دعوت جديد) با سلسله تأويلاتى اثبات گرديده و به مخالفتهاى درزى و ديگران با حمزه اشاره شده است. اين رساله در 410 نوشته شده است (رجوع کنید به همان، ص 175؛ قس محمد كامل حسين، همانجا: سال 408؛ بدوى، ج 2، ص :523 سال 409). 13) رسالة التنزيه الى جماعة الموحدين، كه همانند رساله كشف الحقائق، درباره حدود و مراتب آنها و تفاوت ديدگاه حمزه با فاطميان درباره حدود است. اين رساله در 410 نوشته شده است (رجوع کنید به رسائل الحكمة، ص 185؛ قس محمد كامل حسين؛ بدوى، همانجاها، كه تاريخ نگارش آن را 409 ذكر كرده‌اند). 14) الصبحة الكائنة، كه در آن حمزه از شورش مردم مصر برضد داعيان دعوت جديد و از نحوه فرار و پناه بردنش به مخفيگاه سخن گفته است. تاريخ اين رساله 410 است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 202؛ قس محمد كامل حسين، ص :96 سال 408؛ بدوى، ج 2، ص 524: سال 409). 15) سِجِلُّ المجتبى، در تعيين مرتبه اسماعيل‌بن محمد تميمى. اين رساله از لحاظ بيان برخى حوادث تاريخى آن دوره اهميت دارد (رجوع کنید به رسائل الحكمة، ص 206). 16) تقليد الرضى و سفير القدرة، در تعيين مرتبه محمدبن وَهْب قرشى، اين رساله در سال 410 نوشته شده است (رجوع کنید به همان، ص 208؛ قس بدوى، همانجا: سال 409). 17) تقليدالمقتنى، در تعيين‌مرتبه المقتنى، تاريخ نگارش آن، سال 411 است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص213؛ قس بدوى، ج 2، ص :525 سال 410). 18) رسالة حمزة الى اهل الكدية البيضاء. 19) رسالة حمزه الى الموحدين من اهل اَنْصِناء، كه در آن پيروان خود را در شهر انصنا (در مصر) به صبر و تسليم در برابر قضاى الهى دعوت كرده است. تاريخ نگارش اين رساله 411 است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 219؛ قس محمد كامل حسين؛ بدوى، همانجاها: سال 410). 20) رسالة الى ولىِّ العهد عبدالرحيم‌بن الياس، كه در آن حمزه، عبدالرحيم‌بن الياس را به اعتراف به الوهيت الحاكم فرا خوانده است (رجوع کنید به رسائل‌الحكمة، ص 223). 21) رسالة الى خماربن جيش سليمانى عكّاوى، كه در آن حمزه وى را از ادعاى برادر الحاكم بودن برحذر داشته است (رجوع کنید به همان، ص 225). 22) رسالة الى قاضى القضاة احمدبن عوام. در اين نامه حمزه از قاضى مى‌خواهد كه خود را از اين منصب خلع كند، زيرا احكامى كه صادر مى‌كند، به سبب بى‌اعتقادى‌اش به الوهيت الحاكم، بى‌ارزش است (رجوع کنید به همان، ص 227). 22) رسالة التحذير و التنبيه، كه در آن حمزه درباره جايگاه و مرتبه خود و اينكه او امام و ناطق حقيقى است كه خداوند او را قبل از خلق آسمانها و زمين آفريده، سخن گفته است (رجوع کنید به همان، ص 242). 24) رسالة الأَعذار و الإنذار، كه در آن از ضرورت تمسك به عقيده توحيد و شناخت حدود و پاداش حمزه به پيروان خويش سخن رفته است (رجوع کنید به همان، ص 246). 25) رسالة الغيبة، كه حمزه آن را پس از گذشت چند ماه از غيبت الحاكم، براى ابويَعْلى (از مشايخ آل‌بستان در سرزمين شام) فرستاد. تاريخ نگارش آن سال 411 است (رجوع کنید به همان، ص250).

به نظر عبدالرحمان بدوى (ج 2، ص 549)، در رسائل‌الحكمة رساله‌هاى شماره 5 تا 14 در جزء اول، 15 تا 35 در جزء دوم، و 44 در جزء سوم از مكتوبات حمزه‌اند، اما محمد كامل حسين (ص 94ـ98) رساله شماره 5 (ميثاقُ ولىّالزمان) از جزء اول و شماره 18 (رسالة النساء الكبيرة) و شماره 25 (شرطُالامام صاحب الكشف) و شماره‌هاى 29 تا 32 (المناجاة مناجاة: ولىّ الحق، الدعاءُ المستجابُ، التقديس دعاء السادقين (الصادقين) و ذكرُ معرفةِ الامام) و رساله 35 (رسالةُ الغيبة) را از جزء دوم و رساله 44 (رسالةُ بنى ابى حِمار) را از جزء سوم، جزو آثار حمزه ذكر نكرده است. همچنين رساله‌هاى ديگرى، كه در مجموعه رسائل الحكمة موجود نيست، از تأليفات حمزه شمرده شده است (رجوع کنید به انورياسين و همكاران، ص 166).


منابع:
(1) يحيى‌بن سعيد انطاكى، تاريخ الانطاكى، المعروف بصلة تاريخ اوتيخا، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، طرابلس 1990؛
(2) انورياسين، وانل سيد، و بهاءالدين سيف‌اللّه، بين‌العقل و النبى، پاريس 1981؛
(3) عبدالرحمان بدوى، مذاهب الاسلاميين، بيروت 1971ـ1973؛
(4) محمداحمد خطيب، عقيدة الدروز: عرضٌ و نقض، رياض 1409/1989؛
(5) رسائل‌الحكمة، لحمزة‌بن على، اسماعيل تميمى، و بهاءالدين سموقى، ديار عقل، لبنان: دارلاجل المعرفة، 1986؛
(6) خيرالدين زركلى، الاعلام، بيروت 1999؛
(7) نجيب عسراوى، المذهب التوحيدى الدرزى، برزيل 1990؛
(8) سليمان سليم علم‌الدين، تَذَكَّر يا مروان : المدارس الفكرية و التيارات السياسية و دعوة التوحيد الدرزيّة، بيروت 1998؛
(9) مصطفى غالب، الحركات الباطنية فى‌الاسلام، بيروت 1402/1982؛
(10) احمدبن عبداللّه كرمانى، رسالة مباسم البشارات بالامام الحاكم بامراللّه، در محمد كامل حسين، طائفة الدروز: تاريخها و عقائدها، قاهره 1962؛
(11) محمد كامل حسين، همان؛
(12) احمدبن على مَقريزى، كتاب‌الخطط المقريزية، ج 3، مصر 1325؛


(13) Nejla M. Abu-Izzeddin, The Druzes: a new study of their history, Faith and society, Leiden 1984;
(14) Farhad Daftary, The Isma Ilis: their history and doctrines, Cambridge 1992;
(15) EI2, s.v. "Hamza b. `ALi " (by W. Madelung).

/ على توكلى‌قوچانى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6537
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست