responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6536

 

حمزة‌ بن عبدالمطلب ، حمزة‌ بن عبدالمطلب، عموى پيامبر اكرم و از شهداى احد*. كنيه‌اش ابوعُماره و ابويَعْلى (ابن‌سعد، ج 3، ص 8؛ ابن‌قتيبه، المعارف، ص600؛ بلاذرى، ج 3، ص 282) و مادرش هاله بنت اُهَيْب (وُهَيْب)بن عبدمَناف‌بن زُهره (ابن‌كلبى، 1407، ج 1، ص 28؛ ابن‌هشام، قسم 1، ص 109؛ مصعب‌بن عبداللّه، ص 17) بود.

اينكه ثُوَيْبه، كنيز ابولهب، به پيامبر اكرم و حمزه شير داده است (يعقوبى، ج 2، ص 9) و تأكيد پيامبر بر اينكه حمزه برادر رضاعى اوست (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 1، ص 108ـ110؛ كلينى، ج 5، ص 437)، حاكى از حداكثر دو سال اختلاف سنى بين آنهاست (نيز رجوع کنید به ابن‌هشام، قسم 2، ص 96؛ ابن‌سعد، ج 1، ص 108؛ ابن‌عبدالبرّ، ج 1، ص370). اين اختلاف سنى چهار سال هم دانسته شده‌است (واقدى، ج 1، ص70؛ ابن‌عبدالبرّ، ج 1، ص 369) كه باتوجه به ترديد بعضى در مورد شير دادن ثويبه به پيامبر (رجوع کنید به عاملى، ج 2، ص 71ـ78)، ممكن است بيشتر هم باشد. در مجموع، وى احتمالا دو تا چهار سال پيش از عام‌الفيل (سال تولد پيامبر اكرم) متولد شده است. خانه محل تولد وى در مكه در محلى به نام بازان و گويا تا قرن نهم پا برجا بوده است (رجوع کنید به قائدان، ص 149).

بنابر روايتى، پيامبر در بيست سالگى همراه عموهايش در جنگهاى فِجار* (رجوع کنید به ابن‌هشام، قسم 1، ص 186؛ بلاذرى، ج 1، ص 100، 103) و در حِلف‌الفضول* (بلاذرى، ج 2، ص 15) شركت داشته و حمزه نيز در آنها حضور داشته است. وى با ابوطالب و ديگر عموهاى پيامبر در خواستگارى خديجه حاضر بود (همان، ج 1، ص 98)، اما باوجود فاصله سنى كم او با پيامبر و خواندن خطبه ازدواج از سوى ابوطالب (رجوع کنید به يعقوبى، ج 2، ص20)، برخى منابع فقط از حمزه نام برده‌اند (رجوع کنید به ابن‌اسحاق، ص 82؛
ابن‌هشام، قسم 1، ص 189ـ190). در پى پيشنهاد پيامبر براى كمك به ابوطالب، به سبب عيالمندى‌اش، حمزه سرپرستى جعفر را به‌عهده گرفت (رجوع کنید به ابوالفرج‌اصفهانى، ص26؛
قس قاضى نعمان، ج 1، ص 188، كه دليل سرپرستى را تربيت جعفر دانسته است؛
طبرى، ج 2، ص 313، كه به‌جاى حمزه از عباس نام برده است). در روزگار جاهليت، حمزه از جمله فرزندان عبدالمطلب بود كه در قريش رياست يافتند (رجوع کنید به ابن‌حبيب، 1361، ص 164ـ 165). با اين حال، زرياب خويى (ص 171) دخالت حمزه در امور سياسى مكه و توجه او به دين جديد (اسلام) را منتفى دانسته است. به هر روى، حمزه در دوره پيش از اسلام چنان جايگاهى داشت كه بعضى با او پيمان مى‌بستند (رجوع کنید به مؤرِّج سدوسى، ص 28ـ29؛
ابن‌حبيب، 1405، ص 243؛
واقدى، ج 1، ص 153). حمزه شكارچى (ابن‌حبيب، 1405، همانجا) و همدم (نديم) عبداللّه‌بن سائب* بود (همو، 1361، ص 174).

روزى كه پيامبر اكرم صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم خويشان نزديك خود را براى دعوت به اسلام گردآورد (يوم‌الإنذار)، حمزه نيز حضور داشت (ابن‌اسحاق، ص 145ـ146؛
طبرى، ج 2، ص 319ـ320؛
طوسى، الامالى، ص 582). حمزه، كه هنوز مسلمان نشده بود، همچون ابوطالب از پيامبر اكرم در مقابل آزار مشركان حمايت مى‌كرد. گزارشهايى در دست است كه حمزه توهينهاى ابولهب (رجوع کنید به بلاذرى، ج 1، ص 131؛
ابن‌اثير، الكامل، ج 2، ص 70) و ساير مشركان (رجوع کنید به كلينى، ج 1، ص 449) به پيامبر را تلافى مى‌كرد. مى‌توان سخن پيامبر را درباره رعايت خويشاوندى از سوى حمزه (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 3، ص 13ـ14)، اشاره به همين كوششها و سخن ايشان درباره اعمال نيك حمزه (رجوع کنید به همانجا) را اشاره به تلاشهايش بعد از اسلام آوردن او دانست، تا آنجا كه از حواريون آن حضرت به‌شمار رفت (رجوع کنید به ابن‌حبيب، 1361، ص 474).

روزى حمزه از آزار و دشنام ابوجهل به پيامبر و بدگويى او از اسلام خشمگين شد و بى‌درنگ به مسجدالحرام رفت، با كمان خود سر ابوجهل را زخمى كرد و گفت كه حقانيت اسلام برايش آشكار شده و به دين پيامبر گرويده‌است (ابن‌اسحاق، ص 171؛
ابن‌هشام، قسم 1، ص 291ـ292)؛
بى‌شك اين رفتار حمزه ناشى از خشم او بود كه در گزارش تاريخى ، كرامت خدا دانسته شده است (رجوع کنید به ابن‌هشام، قسم 1، ص 292) اما روز بعد، با سخنان پيامبر شك او به يقين بدل شد و با اسلام آوردن وى، از فشار قريش بر آن حضرت كاسته شد (ابن‌اسحاق، ص 172).

براساس روايتى از امام سجاد عليه‌السلام، عامل اسلام آوردن حمزه، غيرت او در ماجرايى بود كه مشركان بچه‌دان شترى را روى سر پيامبر انداختند (رجوع کنید به كلينى، ج 1، ص 449، ج 2، ص 308). با اين حال، به عقيده عاملى (ج 3، ص 153ـ154) به اسلام گرويدن او از ابتدا مبتنى بر آگاهى و شناخت بوده‌است. اسلام آوردن وى را در سال دوم (ابن‌عبدالبرّ، ج 1، ص 369) يا ششم بعثت (ابن‌سعد، ج 3، ص 9؛
ابن‌عبدالبرّ، همانجا) و قبل از مسلمان شدن ابوذر (رجوع کنید به كلينى، ج 8، ص 298) دانسته‌اند. مسلمان شدن حمزه در گرويدن خويشان او به اسلام مؤثر بود (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 3، ص123).

آگاهى ما از زندگى حمزه از اين زمان تا هجرت، ناچيز است. پس از آنكه پيامبر دعوت خود را آشكار ساخت، حمزه نيز به دعوت علنى پرداخت (رجوع کنید به بلاذرى، ج 1، ص 123). وى در كنار پيامبر ماند و به حبشه مهاجرت نكرد (ابن‌هشام، قسم 1، ص 343ـ344؛
ابن‌حِبّان، ج 1، ص 73). در دو يا سه سالى كه مشركان بنى‌هاشم و بنى‌مطلب را در شعب ابى‌طالب محاصره كردند، حمزه با مسلمانان همراه بود (رجوع کنید به ابن‌اسحاق، ص160ـ161). در دومين بيعت عقبه، در سال دوازدهم بعثت، كه جمعى از مردم مدينه با پيامبر پيمان بستند، حمزه همراه حضرت على حاضر و مراقب بود تا مشركان بدانجا نزديك نشوند (قمى، ذيل‌انفال: 30).

حمزه پس از هجرت به مدينه، به خانه كُلثوم‌بن هَدْم يا سعدبن خَيْثَمه (ابن‌سعد، ج 3، ص 9) يا اَسعدبن زُراره از بنى‌نجّار (ابن‌هشام، قسم 1، ص 478)، وارد شد. او كه در پيمان برادرى مسلمانان در مكه با زَيدبن حارثه برادر شده (رجوع کنید به ابن‌حبيب، 1361، ص70) و در روز احد هم او را وصى خود كرده بود (ابن‌هشام، قسم 1، ص 505؛
ابن‌سعد، همانجا)، در پيمان برادرى مدينه، پيش از بدر (رجوع کنید به ابن‌حبيب، 1361، ص 75)، با كلثوم‌بن هدم برادر شد (بلاذرى، ج 1، ص270).

پيامبر اكرم نخستين پرچم نبرد را در ماه رمضان سال اول هجرت براى حمزه بست تا سريّه‌اى را براى حمله به كاروان تجارى قريش كه از شام به مكه بازمى‌گشت، رهبرى كند. حمزه به همراه سى تن از مهاجران تا ناحيه عيص در ساحل دريا پيش رفت و در آنجا، با سيصد سوار از مشركان مكه به فرماندهى ابوجهل روبه‌رو شد. با وساطت مَجدى‌بن عَمرو جُهَنى كه با هر دو دسته قرار صلح داشت، جنگى روى نداد و هر دو سپاه بازگشتند (واقدى، ج 1، ص 9؛
ابن‌هشام، قسم 1، ص 595ـ596؛
ابن‌سعد، ج 2، ص 6). حمزه همچنين در غزوات اَبواء يا وَدّان، ذوالعُشَيْره (ابن‌سعد، ج 2، ص 8ـ9) و بنى‌قَيْنُقاع (همان، ج 3، ص10) پرچم‌دار بود.

در غزوه بدر*، حمزه در نزديك‌ترين بخش سپاه اسلام به مشركان بود (همان، ج 3، ص 12) و پيامبر حمزه، حضرت على و عُبَيْدة‌بن حارث‌بن عبدالمطلب را به مقابله با چند تن از سران مشركان فرستاد. بنابر گزارشهاى متفاوت عُتْبة‌ بن ربيعه (رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص 68ـ69) يا شيبه (مؤرِّج سدوسى، ص 14؛
طبرى، ج 2، ص 445) در مبارزه مستقيم با حمزه كشته شد.

بين غزوه‌هاى بدر و احد، دو واقعه شايان ذكر است: يكى گزارشى در باب شُرب خَمر وى، پيش از تحريم يا اعلام صريح حرمت آن، كه از طريق زُهْرى نقل شده (رجوع کنید به بسوى، ج 1، ص 274ـ 275) و مورد نقد جدى است (رجوع کنید به عاملى، ج 5، ص 289 به بعد) و ديگرى ماجراى سَدّ ابواب است. گويا حمزه يكى از كسانى بود كه از خانه خود به مسجد پيامبر درى داشتند. پيامبر اكرم دستور داد كه همه به‌جز حضرت على اين درها را ببندند و در پاسخ سؤال حمزه از علت اين دستور و استثنا شدن على عليه‌السلام، آن را دستورى از جانب خدا خواند (ابن‌زباله، ص 112ـ113؛
سمهودى، ج 2، ص 477ـ479). اگرچه از پاره‌اى روايات برمى‌آيد كه اين مطلب مربوط به بعد از فتح مكه بوده است، اما نظر اول ترجيح دارد (رجوع کنید به عاملى، ج 5، ص 342 به بعد).

در آستانه غزوه احد در سال سوم، حمزه از جمله كسانى بود كه خواستار جنگ در بيرون مدينه بودند، به حدى كه سوگند خورد چيزى نخورَد تا وقتى در خارج شهر با دشمن بجنگد (واقدى، ج 1، ص 211). وى مسئول قلب سپاه بود (خليفة ‌بن خياط، ص 27)، با دو شمشير مى‌جنگيد (ابن‌سعد، ج 3، ص 12) و در اين جنگ رشادتها نمود (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1408، ج 2، ص460ـ461؛
واقدى، ج 1، ص 226؛
واقدى، ج 1، ص 76، 83، 259،290).

غزوه احد، روز شنبه نيمه شوال سال سوم واقع شد (طبرى، ج 2، ص 502). در اين غزوه، حمزه به دست وَحشى‌بن حرب (ابن‌اسحاق، ص 323؛
ابن‌سعد، ج 3، ص10)، غلام حَبَشىِ دختر حارث‌بن عامربن نَوْفَل يا غلامِ جُبَيربن مُطْعِم، به شهادت رسيد (واقدى، ج 1، ص 285). طبق روايتى، دختر حارث با وعده آزادى وحشى، از او خواست به انتقام پدرش كه در بدر كشته شده بود، محمد صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم، حمزه يا على را بكشد (همانجا). بنابر روايت ديگر، جبيربن مطعم در برابر گرفتن انتقام عمويش، طُعَيْمة‌بن عَدى كه در بدر كشته شده بود، به وحشى وعده آزادى داد (ابن‌اسحاق، ص 323، 329؛
ابن‌هشام، قسم 2، ص70ـ72؛
قس حلبى، ج 2، ص 331)؛
اما بى‌ترديد، انگيزه هِند دختر عُتبه و زن ابوسفيان، براى انتقام گرفتن به دليل كشته شدن پدر، برادر و عمويش در جنگ بدر، بيشتر از جبير يا دختر حارث بود. طبق برخى خبرها، از ابتدا هند با وعده مال، وحشى را به اين كار ترغيب كرد (رجوع کنید به بلاذرى، ج 3، ص 286ـ287؛
قمى، ج 1، ص 116؛
مفيد، ج 1، ص 83). به روايتى، هند براى خوردن جگر حمزه نذر كرده بود (ابن‌سعد، ج 3، ص 12). وحشى ابتدا قول كشتن على عليه‌السلام را داد، اما در ميدان، حمزه را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زيور خود را به وحشى داد و به او وعده ده دينار در مكه داد. سپس كنار بدن حمزه آمد و او را مثله كرد و از اعضاى بريده او، براى خود گوشواره، دست‌بند و خلخال درست كرد و آنها را با جگر حمزه به مكه برد (واقدى، ج 1، ص 285ـ286). گفته شده است معاوية‌بن مُغيüره (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1407، ج 1، ص43؛
نيز رجوع کنید به بلاذرى، ج1، ص338) و ابوسفيان (رجوع کنید به ابن‌هشام، قسم 2، ص 93) هم بدن حمزه را مثله يا زخمى كردند. از شدت ناگوارى آنچه بر پيكر حمزه رفته بود، پيامبر اكرم (ابن‌سعد، ج 3، ص 13ـ14) يا بعضى اصحاب (قمى؛
طوسى، التبيان، ذيل نحل: 126) سوگند خوردند در مقابل، سى تن يا بيشتر از قريش را مثله كنند اما آيه 126 سوره نحل نازل شد و ايشان را به مقابله به مثل و نيز به صبر دعوت كرد (ابن‌اسحاق، ص 335). پيامبر اكرم چون حمزه را بدان وضع ديد، گريست (ابن‌عبدالبرّ، ج 1، ص 374) و آنگاه كه گريه انصار بر كشتگان خود را شنيد، فرمود اما حمزه گريه‌كنندگانى ندارد. سعدبن مُعاذ اين سخن را شنيد و زنان را بر در خانه رسول خدا آورد و آنان بر حمزه گريستند. از آن زمان به بعد، هر زنى از انصار كه مى‌خواست بر مرده‌اى گريه كند، نخست بر حمزه مى‌گريست (واقدى، ج 1، ص 315ـ317؛
ابن‌سعد، ج 3، ص 11، قس ج 3، ص 17). گزارشى حاكى است كه زينب، دختر ابوسلمه، سه روز براى حمزه لباس عزا پوشيد (ابن‌اثير، النهاية، ج 5، ص 68؛
قس زبيدى، ج 2، ص 83).

حمزه نخستين شهيد احد بود كه پيامبر اكرم بر او نماز گزارد و سپس ساير شهيدان را در چند نوبت آوردند و كنار او نهادند و رسول خدا بر آنها و بر او نماز مى‌گزارد. چنان‌كه هفتاد بار بر او نماز گزارد (ابن‌سعد، ج 3، ص 11، قس ج 3، ص 16؛
نيز رجوع کنید به نهج‌البلاغة، نامه 28؛
كلينى، ج 3، ص :186 هفتاد تكبير). حمزه را در پارچه‌اى كفن كردند كه خواهرش صفيه آورده بود (ابن‌سعد، ج 3، ص 15ـ16؛
بلاذرى، ج 3، ص 288ـ289)، چرا كه مشركان او را برهنه كرده بودند (كلينى، ج 3، ص 211). او را تنها دفن كردند (ابن‌شبّه نميرى، ج 1، ص 125ـ126؛
سمهودى، ج 3، ص 935ـ936؛
قس ابن‌سعد، ج 3، ص10؛
طبرى، ج 2، ص 529ـ530: او را با عبداللّه‌بن جحش در يك قبر دفن كردند). از اشاره به نحوه زيارت قبور شهدا مى‌توان گفت كه قبر حمزه و ساير شهداى احد از هم جدا بوده است (رجوع کنید به كلينى، ج 4، ص 560ـ561؛
نيز رجوع کنید به ابن‌جبير، ص 238).

وى را «اسداللّه» و «اسد رسول‌اللّه» لقب داده‌اند (رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص 68؛
ابن‌سعد، ج 3، ص 8). پس از شهادتش هم، طبق حديثى از پيامبر، مورد تأييد الهى قرار گرفت (رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص290) و به سيدالشهداء مشهور شد (نهج‌البلاغة، همانجا؛
مفيد، ج 1، ص 37). واژه حمزه را نيز به معناى شير (رجوع کنید به زبيدى، ج 8، ص 53) يا تيزفهمى (ابن‌دريد، ج 1، ص 45ـ46) دانسته‌اند.

فرزندان حمزه، سه پسر به نامهاى عمارة، يَعلى و عامر بودند (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1407، ج 1، ص 34؛
همو، 1408، ج 1، ص 358؛
ابن‌سعد، همانجا). عمارة (پسر بزرگ حمزه) در فتح عراق حضور داشت (بلاذرى، همانجا). يعلى پنج پسر داشت (ابن‌سعد، ج 3، ص 9). با وجود تأكيد منابع بر عدم تداوم نسل حمزه (رجوع کنید به ابن‌سعد، همانجا؛
ابن‌قدامه، ص 147)، در قرن دهم، بعضى را از نسل او مى‌دانستند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 26، ص 96). نامهاى گوناگونى كه براى دختران حمزه در منابع ذكر شده، به تصريح بيشتر منابع، همه به يك تن بازمى‌گردند كه نام مرجَّح او اُمامه است (براى نمونه رجوع کنید به بلاذرى، ج 3، ص 283؛
ابن‌اثير، اسدالغابة، ج 6، ص 21، 147، 199، 219، 378؛
ابن‌حجر عسقلانى، ج 8، ص 183، 270). پيامبر اكرم جعفربن ابى‌طالب را از آن‌رو كه همسرش (اسماء) خاله امامه بود، به سرپرستى او برگزيد و او را به عقد سَلَمة‌بن ابى‌سَلَمه مخزومى درآورد، هرچند بنابه روايتى، امامه پيش از ازدواج درگذشت (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1407، همانجا؛
ابن‌سعد، ج 3، ص 8ـ9؛
ابن‌حبيب، 1361، ص 64). همچنين طبق يك روايت، به پيامبر پيشنهاد شد كه با امامه ازدواج كند، اما ايشان اين پيشنهاد را به اين دليل كه امامه برادرزاده رضاعى اوست، رد كرد (كلينى، ج 5، ص 437؛
ابن‌سعد، ج 3، ص 11). نام امامه را در شمار راويان حديث غديرخم نيز درج كرده‌اند (امينى، ج 1، ص 139).

گفته شده است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام به زيارت قبر حمزه مى‌رفت و آن را با سنگ‌چين مشخص كرده بود (ابن‌سعد، ج3، ص19؛
ابن‌شبّه نميرى، ج1، ص132). امويان به‌سبب دشمنى با خاندان پيامبر، رفتارى ناشايست با قبر حمزه و ديگر شهداى احد داشتند. گفته شده‌است كه ابوسفيان در عهد عثمان بر قبر حمزه پاى‌كوفت و خطاب‌به‌او گفت آنچه‌ديروز براى حفظ‌آن بر ما شمشير كشيدى، امروزه بازيچه جوانان ماست (ابن‌ابى‌الحديد، ج 16، ص 136). معاويه نيز حدود چهل سال پس از واقعه احد، به قصد جارى كردن آب چشمه و قناتى در احد، و گويا از سر دشمنى با خاندان پيامبر صلى‌اللّه‌عليه‌وآله، دستور داد شهداى احد (از جمله حمزه) را نبش قبر و جنازه آنان را به جاى ديگرى منتقل كنند (واقدى، ج 1، ص 267ـ268؛
ابن‌سعد، ج 3، ص11؛
ابن‌شبّه نميرى، ج 1، ص 133؛
ابن‌اعثم كوفى، ج 2، ص 563). ظاهرآ جاى قبر برخى از شهدا و احتمالا حمزه تغيير كرد (رجوع کنید به واقدى، ج 1، ص 268؛
محمدباقر نجفى، ج 2، ص 257).

گويا در اطراف قبر حمزه دو بنا وجود داشته است: يكى مسجد معروف به مَصْرَعِ حمزه كه محل شهادت و دفن اول او بوده و پس از ويران شدن آن براثر جارى شدن آب، به مشهد نزديك به آن ــكه اكنون به مزار شهداى احد معروف است ــ منتقل شده است، و ديگرى محل ضربه خوردن حمزه بوده است (رجوع کنید به سمهودى، ج 3، ص 922ـ923؛
نجفى، ج 2، ص 256ـ 257). مسجد مزبور در قرن دوم بر روى قبر حمزه برپا بوده است (سمهودى، ج 3، ص 922). ابن‌جبير در 580 قبر حمزه را در فضاى شمالى «مسجدِ حمزه» در دامنه كوه احد، در شمال مدينه زيارت كرد و خاك سرخى را كه منسوب به حمزه بود و مردم به آن تبرك مى‌جستند، ديد (رجوع کنید به ص 228، 238). در اين سال، بنايى از گچ بر قبر حمزه ساخته شد. در 590، به دستور مادر خليفه عباسى، الناصرلدين‌اللّه، مسجد حمزه را توسعه دادند، قبه‌اى بلند و زيبا و استوار با درى از آهن براى مشهد حمزه ساختند و ضريحى منقش از چوب ساج بر قبر نهادند؛
در آهنى را روزهاى پنج‌شنبه باز مى‌كردند (سمهودى، ج 3، ص 921ـ923). يافعى در 734 قبه حمزه را ديد كه در پى سيل شديدى، آب به ارتفاع چند ذراع آن را فراگرفته بود (رجوع کنید به ج 4، ص 218). بناى مسجد مزبور در 890 به دستور ملك اشرف قايتباى، سلطان مملوكى، توسعه يافت (رجوع کنید به سمهودى، ج 3، ص 923). ابراهيم رفعت‌باشا (ج 1، ص 443) از سنّت كهن اجتماع مردم و برگزارى جشن مَولد در كنار مشهد حمزه از اول تا نيمه رجب هر سال، و جعفر خياط (ص 254، 288) از مشاهدات سياحان غربى از مسجد و قبه مرقد حمزه ياد كرده است. در عصر عثمانى، دست‌كم دو بار بنا بازسازى شد (نجفى، ج 2، ص 258). بعدها وهابيها اين قبه را ويران كردند (جعفر خياط، ص 254). پس از آن، تا مدتى حصارى فلزى از قطعات ضريح ائمه بقيع كه در عهد قاجار در ايران سا خته شده ولى نصب نگرديده بود، گرد قبور نصب شد (نجفى، ج 2، ص 262). پس از تسلط وهابيان و روى كار آمدن آل‌سعود در حجاز، قبه و بارگاه حمزه در 1344 تخريب گرديد (جعفر خياط، همانجا؛
نجمى، ص 191، 212). همچنين مسجد حمزه تخريب و مسجد ديگرى كه به مسجد احد، مسجد على و مسجد حمزه معروف است، در اطراف آن، در سمت مغرب مزار شهداى احد، بنا شد (قائدان، ص 332).

نمونه‌اى از تأثير عميق شخصيت حمزه و محبوبيت او آن بود كه پس از شهادتش، برخى صحابيان فرزندان خود را حمزه نام نهادند (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 5، ص 186؛
كلينى، ج 6، ص 19؛
حاكم نيشابورى، ج 3، ص 196؛
دولابى، ص 99). مرگ حمزه و جعفربن ابى‌طالب عامل كاهش اقتدار بنى‌هاشم در مقابل قريش (رجوع کنید به نصربن‌مزاحم،ص42ـ44) و به‌خلافت نرسيدن حضرت على بعد از پيامبر دانسته شده است (كلينى، ج 8، ص 189ـ190؛
نيز رجوع کنید به ابن‌ابى‌الحديد، ج 11، ص 111، 115ـ 116). امام على (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، همانجا؛
نصربن مزاحم، ص460ـ461) و ساير ائمه (رجوع کنید به طبرى، ج 5، ص 424؛
مفيد، ج 2، ص 97) در احتجاج با مخالفان، به خويشاوندى خود با حمزه و جعفر مباهات كرده‌اند (نيز رجوع کنید به نجمى، ص 37ـ50). عباسيان بر خون‌خواهى حمزه تأكيد داشتند (رجوع کنید به ابن‌قتيبه، عيون، ج 1، ص 207) و شِبل‌بن عبداللّه در شعر مشهور خود، امويان را مسئول قتل حمزه دانست و گويا عباسيان، جمعى از امويان را به عنوان انتقام همين قتل كشتند (رجوع کنید به مبرّد، ج 4، ص 8ـ9، 12ـ13).

اشاره به اسب حمزه به‌نام وَرد (رجوع کنید به ابن‌كلبى، 1384، ص20؛
ابن‌حبيب، 1405، ص407)، و شمشيرش، لِياح (ابن‌حبيب، 1405، ص411)، و ديگر متعلقات وى در روايات، حاكى‌از توجه به‌مقام معنوى اوست كه تا قرنها بعد دوام يافت. المهدى لدين‌اللّه ابوعبداللّه محمدبن حسن‌بن قاسم، امام زيدى (متوفى 360)، با شمشيرى منسوب به حمزه مى‌جنگيد (مُحَلِّى، ج 2، ص 112ـ 113) و المعز لدين‌اللّه، خليفه فاطمى (حك : 341ـ365) رؤيايى درباره در اختيار داشتن شمشيرهاى صحابه از جمله شمشير حمزه ديده بود (رجوع کنید به ادريس عمادالدين قرشى، ص 732ـ 733). از جمله نفايس خزانه او، سپرى بزرگ منسوب به حمزه بود (مقريزى، ج 1، ص 417) كه اميرى خاص با جلال و شكوه آن را در مراسم حمل مى‌كرد (ابن‌تغرى بردى، ج 4، ص 86). ابن‌بطوطه (ج 1، ص 77) هم سپر آهنى بزرگى را در قبة‌الصخره در بيت‌المقدس ديده بود كه به گفته عوام، منسوب به حمزه بود.

درباره فضائل و كرامات حمزه روايات بسيارى نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 3، ص 12؛
نجمى، ص 21ـ 35). پيامبر اكرم، حمزه و جعفربن ابى‌طالب و على عليه‌السلام را بهترين مردم (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانى، ص 17) و جزو هفت نفر از بهترين كسان از نسل بنى‌هاشم خواند (كلينى، ج 8، ص50) و نيز على عليه‌السلام، حمزه و جعفربن ابى‌طالب را بهترينِ شهدا ناميد (همان، ج 1، ص450).

غير از مراثىِ سروده شده براى حمزه (براى نمونه رجوع کنید به بلاذرى، ج3، ص290ـ291؛
ظاهرى، ج 2، ص 513ـ514)، آثار مستقلى درباره او تأليف شده كه از آن جمله مى‌توان كتاب اخبار حمزة‌بن عبدالمطلب (نجاشى، ص244) از عبدالعزيزبن يحيى‌بن احمد جَلودى* (متوفى 332) و مطلع‌الشمسين درباره فضائل حمزة و جعفر ذى‌الجناحين (آقابزرگ طهرانى، ج 21، ص 155) از شيخ‌محمدباقر بهارى* (متوفى 1333) را نام برد. درباره او در آثار ادبى هم مطالبى ديده مى‌شود. يك نمونه، اشاره به سيماى نورانى حمزه و ساير شهداى احد در روز قيامت است كه در رسالة‌الغفران ابوالعلاء معرّى (ص 149ـ150) آمده است. آثار حماسى با عنوان حمزه‌نامه، رموز حمزه و مانند آن، مشتمل بر رواياتى است درباره غزوات افسانه‌اى حمزه و مناسبات او با شاهان ساسانى و پادشاهان هند و سند. به احتمال بسيار، مأخذ اصلى اين قبيل آثار، داستانهايى است كه درباره جنگهاى حمزه آذرك* خارجى، در زمان هارون‌الرشيد يا كمى بعد، با عنوان مغازى حمزه نوشته شده و بعدها با تغيير و تحول، به نام حمزة‌بن عبدالمطلب شهرت يافته است (بهار، ج 1، ص 284ـ 285؛
نيز رجوع کنید به حمزه‌نامه*). اين قصه‌ها بسيار رواج يافت و به زبانهاى ديگر نيز ترجمه شد. ابن‌تيميه (ج 7، ص 43) به رواج اين قصه‌ها ميان طايفه‌اى از تركمانها اشاره كرده است. مثنوى صاحب قران‌نامه يكى از آخرين نمونه‌هاى اين قصه‌هاست كه در 1073 به‌نظم درآمده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج19، ص232).


منابع:
(1) آقابزرگ طهرانى؛
(2) ابن‌ابى‌الحديد، شرح نهج‌البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(3) ابن‌اثير (على‌بن محمد)، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهيم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره 1970ـ1973؛
(4) همو، الكامل فى التاريخ، بيروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛
(5) ابن‌اثير (مبارك‌بن محمد)، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوى و محمود محمد طناحى، قاهره 1383ـ1385/ 1963ـ1965، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(6) ابن‌اسحاق، كتاب السير و المغازى، چاپ سهيل زكار، (بى‌جا): دارالفكر، 1398/1978، چاپ افست قم 1368ش؛
(7) ابن‌اعثم كوفى، كتاب الفتوح، چاپ على شيرى، بيروت 1411/1991؛
(8) ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ على منتصر كتانى، بيروت 1395/1975؛
(9) ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره ?( 1383)ـ1392/ ?( 1963)ـ1972؛
(10) ابن‌تيميه، منهاج‌السنة النبوية، چاپ محمدرشاد سالم، (رياض) 1406/1986؛
(11) ابن‌جبير، رحلة ابن‌جبير، چاپ حسين نصّار، قاهره 1992؛
(12) ابن‌حِبّان، كتاب الثقات، حيدرآباد، دكن 1393ـ1403/ 1973ـ1983، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(13) ابن‌حبيب، كتاب المُحَبَّر، چاپ ايلزه ليشتن اشتتر، حيدرآباد، دكن 1361/1942، چاپ افست بيروت (بى‌تا.)؛
(14) همو، كتاب المُنَمَّق فى اخبار قريش، چاپ خورشيد احمد فارق، بيروت 1405/1985؛
(15) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييز الصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على‌محمد معوض، بيروت 1415/1995؛
(16) ابن‌دريد، كتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/1979؛
(17) ابن‌زباله، اخبارالمدينة، چاپ صلاح عبدالعزيز زين سلامه، مدينه 1424/2003؛
(18) ابن‌سعد (بيروت)؛
(19) ابن‌شبّه نميرى، كتاب تاريخ المدينة المنورة: اخبارالمدينة النبوية، چاپ فهيم محمد شلتوت، (جده) 1399/1979، چاپ افست قم 1368ش؛
(20) ابن‌عبدالبرّ، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، چاپ على محمد بجاوى، بيروت 1412/1992؛
(21) ابن‌قتيبه، كتاب عيون‌الاخبار، بيروت: دارالكتاب العربى، (بى‌تا.)؛
(22) همو، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960؛
(23) ابن‌قدامه، التبيين فى انساب القرشيين، چاپ محمد نايف دليمى، بيروت 1408/1988؛
(24) ابن‌كلبى، انساب الخيل فى الجاهلية والاسلام و اخبارها، چاپ احمد زكى، قاهره 1384/1965؛
(25) همو، جمهرة‌النسب، ج 1، چاپ ناجى حسن، بيروت 1407/1986؛
(26) همو، نسب مَعَدّ و اليمن الكبير، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق 1408/1988؛
(27) ابن‌هشام، السيرة النبوية، چاپ مصطفى سقا، ابراهيم ابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، (بيروت): دارابن‌كثير، (بى‌تا.)؛
(28) ابوالعلاء معرّى، رسالة‌الغفران، چاپ بنت الشاطى، (قاهره 1950)؛
(29) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‌الطالبيين، چاپ احمد صقر، قاهره 1368/1949؛
(30) ادريس عمادالدين قرشى، تاريخ‌الخلفاء الفاطميين بالمغرب: القسم الخاص من كتاب عيون الاخبار، چاپ محمد يعلاوى، بيروت 1985؛
(31) عبدالحسين امينى، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، قم 1416ـ1422/ 1995ـ2002؛
(32) يعقوب‌بن سفيان بسوى، كتاب المعرفة و التاريخ، چاپ اكرم ضياء عمرى، بغداد 1394ـ1396/ 1974ـ1976؛
(33) احمدبن يحيى بلاذرى، انساب‌الاشراف، ج 1، چاپ محمد حميداللّه، مصر 1959، ج 2، چاپ محمدباقر محمودى، بيروت 1394/1974، ج 3، چاپ عبدالعزيز دورى، بيروت 1398/1978؛
(34) محمدتقى بهار، سبك‌شناسى، يا، تاريخ تطور نثر فارسى، تهران ?(1321ش)؛
(35) جعفر خياط، «المدينة المنورة فى المراجع الغربية»، در موسوعة العتبات المقدسة، تأليف جعفر خليلى، ج 3، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407/1987؛
(36) محمدبن عبداللّه حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، چاپ يوسف عبدالرحمان مرعشلى، بيروت 1406؛
(37) على‌بن ابراهيم حلبى، السيرة‌الحلبية، چاپ عبداللّه محمد خليلى، بيروت 1422/2002؛
(38) خليفة‌بن خياط، تاريخ خليفة‌بن خياط، چاپ مصطفى نجيب فوّاز و حكمت كشلى فوّاز، بيروت 1415/1995؛
(39) محمدبن احمد دولابى، الذرية الطاهرة، چاپ محمدجواد حسينى جلالى، قم 1407؛
(40) ابراهيم رفعت‌باشا، مرآة‌الحرمين، او، الرحلات الحجازية و الحج و مشاعره الدينية، بيروت: دارالمعرفة، (بى‌تا.)؛
(41) محمدبن محمد زبيدى، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، چاپ على شيرى، بيروت 1414/1994؛
(42) عباس زرياب خويى، سيره رسول‌اللّه، تهران 1370ش؛
(43) على‌بن عبداللّه سمهودى، وفاءالوفا باخبار دارالمصطفى، چاپ محمد محيى‌الدين عبدالحميد، بيروت 1404/1984؛
(44) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(45) محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم 1414؛
(46) همو، التبيان فى تفسير القرآن، چاپ احمد حبيب قصير عاملى، بيروت (بى‌تا.)؛
(47) محمدبن داود ظاهرى، الزهرة، چاپ ابراهيم سامرائى، زرقاء، اردن 1406/1985؛
(48) جعفر مرتضى عاملى، الصحيح من سيرة النبى الاعظم (ص)، بيروت 1415/1995؛
(49) على‌بن ابى‌طالب (ع)، امام اول، نهج‌البلاغة، چاپ صبحى صالح، قاهره 1411/1991؛
(50) نعمان‌بن محمد قاضى‌نعمان، شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، چاپ محمد حسينى جلالى، قم 1409ـ1412؛
(51) اصغر قائدان، تاريخ و آثار اسلامى مكه مكرمه و مدينه منوره، (تهران )1384ش؛
(52) على‌بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، چاپ طيب موسوى جزائرى، قم 1404؛
(53) كلينى؛
(54) محمدبن يزيد مبرّد، الكامل، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره ?( 1376/ 1956)؛
(55) حُميدبن احمد مُحَلِّى، الحدائق الوردية فى مناقب ائمة الزيدية، چاپ مرتضى محطورى حسنى، صنعا 1423/2002؛
(56) مصعب‌بن عبداللّه، كتاب نسب قريش، چاپ لوى پرووانسال، قاهره 1953؛
(57) محمدبن محمد مفيد، الارشاد فى معرفة حجج‌اللّه على‌العباد، بيروت 1414/1993؛
(58) احمدبن على مَقريزى، كتاب المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقريزية، بولاق 1270، چاپ افست بغداد ( 1970)؛
(59) مؤرِّج سدوسى، كتاب حذف من نسب قريش، چاپ صلاح‌الدين منجد، بيروت 1396/1976؛
(60) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى الشيعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم 1407؛
(61) محمدباقر نجفى، مدينه‌شناسى، ج 2، بن 1375ش؛
(62) محمدصادق نجمى، حمزه سيدالشهداء عليه‌السلام، تهران 1383ش؛
(63) نصربن مزاحم، وقعة صفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛
(64) محمدبن عمر واقدى، كتاب المغازى، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966؛
(65) عبداللّه‌بن اسعد يافعى، مرآة‌الجنان و عبرة‌اليقظان، بيروت 1417/1997؛
(66) يعقوبى، تاريخ.

/ مهدى مجتهدى /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6536
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست