حَماليّه ، حَماليّه، جنبشى سياسى و دينى در غرب افريقا منشعب از تِجانيه*. حماليّه، جنبشى اسلامى در افريقا كه پس از شريف حَمالّاه به اين نام خوانده شد، و نخستين نويسندگان فرانسوى نيز آن را به اينگونه نوشتهاند (مارتى، ص V)؛ برخى ديگر آن را به صورت حَمااللّه يا حَمَلَه ثبت كردهاند. پيروان وى خود را اِخوان مىخوانند و به عنوان حَمالّيّين نيز شناخته مىشوند. خالفان تجانيهاى ايشان، آنان را به زبان تُكُلُرى، ساپو اِ گو (يازده دانهاى) مىخوانند و آنان را بدعتگذار مىدانند.
اين آيين در اوايل سده چهاردهم/ آغاز سده بيستم در مالى شكل گرفت، البته نه به عنوان انجمن اخوت جديد، بلكه به مثابه تلاشى براى اصلاح تعليمات تجانيه، بهويژه در مورد قرائت دعاى جوهرةالكمال؛ به باور حماليان اين دعا، همانگونه كه در وِردِ تِجانى مشخص شده است، بايد فقط يازده بار خوانده شود نه دوازده مرتبه.
بنيانگذار اين جنبش شيخ سيدى محمدبن عبداللّه، مشهور به شريفالاَخضَر، از اهالى شهر توات* بود. گفته شده كه وى ورد تجانى را از طاهربن ابوطَيّب (تهاربن بو تََيِب)، وكيل زاويه تجانى در تِلِمسان* الجزاير، گرفته است. او در 1322/ 1904 در نيورو اقامت گزيد و تصميم گرفت طريقت تجانيه را به خلوص اوليه آن بازگرداند؛ او موجب شد تا تسبيح يازده دانه پذيرفته شود، اما در 1327/1909 درگذشت و بهرغم كمك برخى بازرگانان ولوف در نيورو، نتوانست آيينش را رواج دهد.
مريد وى، شريف اَمَدو (احمد) حَمااللّه حيدره، متولد 1303/ 1886 كه هنگام مرگ استادش 24 سال داشت، اين آموزه را با موفقيت بيشترى رواج داد. حمااللّه به قبيله اهل سيدى شريف از تِشِت تعلق داشت. پدربزرگ و پدرش، محمد اولد (وَلَد) سَيّدْنا عمر، از خاندان شريفيان، تاجرانى بودند كه در اواخر سده سيزدهم/ نوزدهم در شهر نيورو اقامت گزيده بودند. مادرش، عايشه ديالو، از فولانيهاى نيامنه بود. شيخ حمااللّه نسب خود را از طريق عبداللّه بن حسن بن حسن (عبداللّه محض)، به حضرت على عليهالسلام مىرساند. از اينرو، او از اخلاف شرفاى (سادات) حسنى بود. او در قبيلهاش در مكتب قرآن نزد شيخ اولد سيدى درس خواند و سپس نزد حاج محمد اولد مختار، كه بعدآ دشمن حمااللّه شد، و همچنين نزد شيخ سيدى محمد دانش آموخت. او بهندرت بيرون مىرفت و هميشه لباس سفيد مىپوشيد. او خود را وقفِ عبادت، رياضت و خلسه كرده بود و ادعا مىكرد كه خدا و پيامبر را رؤيت مىكند و بيشتر شهرت وى نيز مبتنى بر همين امر است.
در حدود 1304ش/ 1925، او عنوان شيخ را به دست آورد و مُقَدَّمها (مبلّغان جنبش حماليه) را منصوب كرد. او بدون ترك زاويهاش، قادر بود تا مبلّغان پرشورى را كه آموزههاى وى را در نيورو، وَلاته، كفّه، كايس، تمبرده، نره و نمه ترويج مىكردند، به كارگيرد. آيين وى كه چند سال، چندان مورد توجه مورها قرار نگرفته بود، در سرتاسر منطقهاى وسيع ميان ساكنان سياهپوست كرانههاى رود سنگال و نيجرِ ميانى گسترش يافت. او همچنين مقدَّمهايى در ميان اولاد زَيْن، اهل ترنى، اهل تُگبه، لَدوم، اولادِ ناصر، اولادِ مبارك، اهلْ سيدى محمود، و لَغْلَل داشت. او وردِ پيراسته شده تجانى را تبليغ مىكرد و پيروانش اجازه نداشتند هيچ عقيده ديگرى را بپذيرند؛ اطاعت اِخوان از وى مىبايست مطلق مىبود. گفته مىشد كه او ولى است و برخى نيز او را مهدى مىدانستند. برخى مقامات حكومتى و پليسهاى محلى نيز از مريدان وى بودند. شهرت او در سرتاسر منطقه ساحل زبانزد شد، اما به تدريج تسلط خود را بر پيروان شورشىاش از دست داد.
آموزههاى حمااللّه بهسرعت با مقاومت بسيار شديد حلقههاى تجانى، بهويژه در ميان قبايل كبه دياكته و سيلكه، مريدان عمر بن سعيد فوتى*، روبهرو شد. قادريه و چندين قبيله مور نيز با اين آموزهها به مخالفت پرداختند. ريشه اين خصومت، افزون بر موضوع ورد يازده دانه، به وعظهاى وى در نيورو در مخالفت با خانوادههاى قدرتمند عُمَرى (الحاجعمر) بازمىگشت و ديگر اينكه وعظهاى وى جنبهاى اجتماعى داشت و برضد ساختار جامعه آن دوره بود.
شيخ حمااللّه ورد را براى زنان، اسيران (حَراتين) و جوانان مجاز كرد و آنان را از اقتدار پدرى يا سلطه اربابانشان آزاد ساخت. سرانجام، او به زنان اجازه داد، بدون هيچگونه امتياز طبقاتى، در مراسمى كه مردان حضور مىيافتند، حاضر شوند. او از فساد زنان انتقاد كرد و پوشش مناسب را توصيه نمود.
احمد تجانى قرائت دعاى جوهرةالكمال را ــ طبق دستور پيامبر كه وى را در خواب ديده بودــ يازده مرتبه تجويز كرده بود، اما او همان دعا را در دورهاى كه ناگزير شد با تركان مبارزه كند (سپاهيان ترك، عين مهدى را در 1197/ 1783 و 1201/1787 تصرف كردند)، به دلايلى نامعلوم، دوازده مرتبه قرائت كرده بود. ممكن است اين امر را پسرش، محمدالكبير، بنيان گذاشته باشد.
حاج عمرتال*، كه در 1251/1835 (به تجانيه) پيوست، براساس قرائتهاى يازدهگانه عمل مىكرد و در كتاب الرِماح نوشت كه شمار درست قرائتها يازده مرتبه است.
مريدان حمااللّه، برابرى طبقات، و برابرى زنان و مردان را تبليغ مىكردند. آنان از مخالفان جماعت تال و همچنين برخى از خاندانها با گرايشهاى صوفيانه بودند. اين آيين را مقدَّمها ارتقا بخشيدند، برخى از آنان نظم عمومى را با تبعيت مبالغهآميز از شيخ به هم زدند؛ يكى از فعالترين آنان يكوبه (يعقوب) سيله اهل كايس بود. درگيرى به سرعت از عرصه اجتماعى به امور سياسى كشيده شد. مقامات فرانسوى كوشيدند از ورود به درگيرى مذهبى پرهيز نمايند، اما هنگامى كه برخوردها جدّىتر شد، ناگزير از مداخله شدند: در 1302ش/1923 درگيريهاى سياسى ـ مذهبى بين قبايل لَغْلَل و تنوجيو روى داد و موجب آغاز خصومتى شد كه چندين سال به طول انجاميد. در 1303ش/1924، حماليان به خانه رئيس نيورو حمله كردند؛ شيخ حمااللّه، كه به انگيزه پايان دادن به درگيريها، مداخله نكرده بود، به مدردره فرستاده شد. در 1308ش/1929، يكوبه سيله مايه رسوايى در كايس گشت: تجانيها او را به عياشى و خواندن ترانههاى اغواگرانه متهم كردند، و براى پرهيز از ناآرامى وى را به كدى گسيل داشتند. در همان سال، به سبب موعظههاى او درباره برابرى زنان، استفاده از جواهرات و بىفايده بودن قرآن، درگيريهاى جدّى ديگرى در كدى روى داد؛ وى موجب شد تا پارچههاى نفيس سوزانده شود و گردنبندهاى طلا فروخته شود. بعدآ يكوبه سيله آيين اعترافهاى علنى را سازماندهى كرد كه به طلاقهاى متعدد منجر شد. او همچنين «رقصهاى بهشت» را ترتيب داد. در 26 بهمن 1308/ 15 فوريه 1930، در درگيرى ميان تجانيها و حماليها، پانزده تن كشته شدند. در 1312ش/1933، فوديه سيله خود را مهدى خواند، و پس از تلاش براى حمله به ادارهاى دولتى، در كدال زندانى شد. شيخ حمااللّه از افراطكاريهاى يكوبه و فوديه انتقاد كرد.
در 1312ش/ 1933، حمااللّه با مقامات دولتى آشتى كرد و به نيورو بازگشت. در حدود 1315ش/ 1936، حماليان قبله خود را تغيير دادند و به سوى نيورو، كه آن را «مكه خودشان» خواندند، نماز گزاردند. در 1317ش/ 1938، تنوجيوها به طايفه لغلَل حمالى حمله بردند و رئيس آنان، بهنام بابا، را كه يكى از پسران شيخ بود، به شدت زخمى كردند. بعدآ دوباره به او حمله شد و دشمنانش كف پاهاى او را سوزاندند. در مرداد 1319/ اوت 1940، بابا به تصور اينكه مىتواند انتقام بگيرد چندينبار به چادرها و كاروانهاى تنوجيوها حمله كرد؛ اين حمله با مرگ چهارصد مرد، زن و كودك و فجايع اسفناك پايان يافت. مسئوليت شخصى و مستقيم شيخ ثابت نشد؛ دست كم برخى از حماليان، مانند طايفه ريان، اين تندرويها را محكوم كردند. به هر حال، بابا به الجزاير و سپس به فرانسه تبعيد شد.
از زمان ورود فرانسه به جنگ (جهانى دوم)، به سبب سركوب شديد و سختگيريهاى فزاينده، اخوان (حماليها) پنهان شدند؛ پيروان حماليه بنابه دستور حمااللّه نماز را به دو ركعت كاهش دادند و اداى شهادتين را به بخش نخست آن محدود كردند، گاهى نيز نام حمااللّه را به جاى نام پيامبر قرار دادند، و برخى نشانه جماعت خود را روى پيشانى يا بازوان خود خالكوبى كردند. بنابر اطلاعاتى، در درگيريهاى بعدى در بوبو ديولاسو، عين بربغه و الاغر حماليان دخالت داشتند، اما اين امر موجب گرفتارى اخوان نشد. شيخ در 6 شهريور 1321/ 28 اوت 1942 در مونلوسون درگذشت و در همانجا دفن شد.
پس از جنگ جهانى دوم (1939ـ1945)، حماليان بار ديگر ظهور يافتند، اما تحت فشار و با وجود دشمنى تجانيهاى عمرى، نيمه پنهان بودن خود را حفظ كردند. يكوبه سيله، كه به ساحل عاج تبعيد شده بود، موفقيتهاى بسيارى در آنجا به دست آورد؛ او جامعهاى متشكل از 250 نفر را اداره مىكرد كه اعضاى آن دارايى خود را روى هم گذاشتند و در اعترافها افراط مىكردند. در ميان مردم، مشهور بود كه او قادر به خواندن افكار و ديدن گذشته است. او با بازرگانان مسلمان گگنوآ در نمىآميخت و بيهوده بودن حج را تبليغ مىكرد. در موپتى، محمد كمبرى آلام بسيارى متحمل شد تا از تعاليم خالص شيخ در موضوعات دينى محافظت كند. مريدان وى جداگانه زندگى مىكردند و به مسجد نمىرفتند؛ آنان مناسك مسلمانان را در ميان خودشان به جاى مىآوردند.
در حدود سال 1318ش/ 1939، حمااللّه، تيرنو بوكر سلف تال، شخصيتى بسيار مشهور در مالى، را ــ كه در ميان فولانيها به قديس بودن شهرت يافته بودــ به آيين خود جذب كرد. بوكر دفاع از شيخ را برعهده گرفت و ازاينرو، از خاندان تال طرد شد و اندكى بعد درگذشت، اما مريدانش تعاليم او را ادامه دادند: آنان قرائت دعا را با يازده دانه طبق آموزه حمااللّه انجام مىدهند، اما به پيروى از بوكر بر محبت و عشق به خدا و انسان تأكيد مىكنند.
در 1329ش/1950، هفتاد هزار حمالى در منطقه نيورو ــ گذشته از مسلمانان كه شمارشان به 000،155 تن مىرسيدــ زندگى مىكردند. در خود شهر، بيش از نيمى از مردم از پيروان حماليهاند. آنان اعتقادات خود را در حدود سى مدرسه قرآنى آموزش مىدهند. در ديگر جاهاى مالى، حدود 000، 150 پيرو حماليه در بمهكو، سگو، تمبوكتو، انسونگو، كدال، كايس و بندياگاره وجود دارد. در موريتانى شمار نسبتاً زيادى از آنها در حوض هستند و برخى در نقطه دوردست اتر يافت مىشوند. در بوركينافاسو در اوآهيگويا، دورى، ياكو و بوبو ديولاسو، حدود هشتاد هزار پيرو حماليه وجود دارد، و برخى از آنان نيز در دره سنگال و در نيامى زندگى مىكنند.
(كمتر از چهل سال پس از حوادثى كه منجر به گسترش اين طريقت شد، ظاهراً اكنون بهجز اداى احترامى كه براى شيخِ حمااللّه در ناحيه نيورو مىشود، رقابتى جدّى بين «يازده دانهايها» و «دوازده دانهايها» وجود دارد كه انگيزههاى اصلى آن احتمالا بيشتر اجتماعى ـ سياسى است تا مذهبى. سنّت اين طريقه در جوامع محدودتر، مانند جامعه يكوبهسيله در گاگنُوا (واقع در ساحل عاج)، بهتر حفظ شده است. امروزه تعداد اعضاى پيرو حماليه در مالى كمتر از پنج هزار تن برآورد شده است (كوك، ص 231)).
(2) J. C. Froelich, Les musulmans d'A frique noire, Paris 1962; (3) A. Gouilly, L'islam depuis l'A frique occidentale francaise , Paris 1952; (4) Paul Marty, Etudes sur l'islam et les tribus du Soudan , Paris 1920, L. Massignon, Annuaire du monde musulman, Paris 1954, 320-321; (5) J. S. Trimingham, Islam in West A frica, Oxford 1959, 94, 99.
(6) براى مطالعات منتشر نشده رجوع کنید به د. اسلام، ذيل مادّه.