واژۀ كفاش صیغۀ مبالغۀ عربی از واژۀ فارسی كفش است و فقط در زبان فارسی كاربرد دارد (دهخدا؛ معین، ذیل واژه) . در منابع عربی واژه¬های دیگری چون خفاف(سازندۀ خف)، نعال(سازندۀ نعل) و حذاء به صورت عمومی به كار می¬رود. سازندگان انواع معیّنی از كفشها نیز معمولاً عنوانی منسوب به همان گونه كفش دارند، مانند قَرّاق ( سازندۀ قَرَق در اندلس و شمال افریقا؛ رجوع کنید به مقر، ص189) یا البوابیجه ( سازندۀ بابوج / پاپوش) در فلسطین (كهن ، ص93).
كفش كالای پر مصرفی بوده¬ و از این رو در منابع گوناگون از صدر اسلام به بعد به وجود كارگاهها و بازارهای كفش در شهرهای جهان اسلام اشاره¬های بسیاری شده است ( رجوع کنید به ازرقی، ج1 ، ص604، ج2، ص892، در مكه؛ ابنحوقل، ج1، ص120، صقلیه؛ مقدسی، ص226، در قیروان؛ وزان، ج1، ص233ـ234، در فاس؛ اولیاءچلبی، ج1، ص599ـ600، در استانبول؛ شاردن، ج7 (2)، ص364، در اصفهان؛ كارری، ص22، در تبریز؛ اورسل، ص242، در تهران؛ آهنگ، ص30، در کابل). هر چند که بسیاری از مردمان طبقات فرودست، به¬ویژه در مناطق روستایی و كوهستانی، پا برهنه راه می¬رفتند (رجوع کنید به وزان، ج 1، ص102، 141، 359؛ مقر، ص191). در شهرها، به¬ویژه شهرهای بزرگ جهان اسلام، تولید و فروش انواع كفش، حرفهای پررونق بوده ¬است. ناصرخسرو (ص124) در سال 438 نوشته كه در میان صنعتگران شهر قزوین، جماعت كفشگران از همه بیشتر ¬است. بازارهای كفاشان در مصر، فراوان و بازار كفاشان قاهره مشهور بود (رجوع کنید به مقریزی، خطط، ج3، ص286، 338، 346؛ مصری، ص142ـ143). به گزارش حسن وزان ( ج1، ص233) در حدود نیمۀ قرن دهم، در بازار فاس، یكصد و پنجاه كفاشی وجود داشت . به گزارش هولتسر (ص5 ، 13) در ایران دورۀ قاجار، در شهر اصفهان با جمعیت حدود سی هزار نفر، 250 كفشدوز فعال بودند. ارباب (ص61) شمار كفشدوزیهای قم را در 1295، چهارده باب ذكر كرده¬است. به گزارش خسروی (ص68) در تهران دهۀ 1340 ش، با جمعیت دو میلیون نفر، سی هزار كارگر در سه هزار كفاشی كار میكردند.
در برخی كارگاهها صرفاً كفشهای زنانه تولید می¬شد و زنانه¬دوزی یك رستۀ مستقل شغلی به شمار می¬آمد و برخی نیز اختصاصاً به تولید كفشهای بچه¬گانه می¬پرداختند (رجوع کنید به مقریزی، خطط، ج3، ص346؛ وزان، ج1، ص234؛ دالمانی، ج2، ص574؛ لوطورنو، ج1، ص483). گاه تولید و فروش نوع خاصی از كفش بهصورت تخصصی انجام میشد؛ مانند ارسی¬دوزی، گرجیدوزی، ساغریدوزی، چكمهدوزی، چرمیدوزی و جز آنها در ایران از دورۀ صفوی به بعد (شاردن ، ج7 (2)،ص367؛ تحویلدار، ص98ـ99؛ شهریباف، تاریخ، ج2، ص577).
كفش را یا در همان كارگاه تولیدی برای فروش عرضه میكردند یا پس از تولید ، در دكانهای جداگانه به فروش میرساندند (همانجا). فروش كفش با دوره¬گردی و عرضۀ آن در خانه و اندرونیها نیز مرسوم بود، زیرا در برخی مناطق، زنان اعیان برای خرید به بازار نمیرفتند (مونسالدوله، ص325).
كارگاه كفاشی، حجرهای معمولاً تاریك و نمور بود كه مجموعۀ كار تولید در آن عمدتاً به سه صورت انجام میشد: تكدوزی، كه در آن همۀ عملیات كفشدوزی را یك نفر انجام میداد؛ دو دوزی، كه در آن یك نفر زیر كاری و ساخت بدنۀ اصلی كفش را برعهده داشت و نفر دوم ، روكاری و پرداخت نهایی را انجام میداد؛ و سریدوزی، كه در آن با تقسیم كار تخصصی، هر كارگر بخشی از کار تولید را برعهده داشت و همین شیوه، رایجترین روش تولید در كارگاههای كفاشی بود ¬(شهریباف، همان، ج2، ص579؛ خسروی، ص67). در تكدوزی و دو دوزی، تولید بسیار كند و محدود بود و كفاشان، بسته به نوع كفش، روزانه یك تا پنج جفت كفش تولید میكردند، اما در سریدوزی، بسته به تعداد كارگران، حجم تولید بسیار بیشتر میشد؛ البته در این شیوه، غیبت هریك از كارگران ویژه كار، در روند تولید وقفه ایجاد میكرد (رجوع کنید به خسروی، همانجا،ص 74ـ75؛ مكملی، ص60). تنظیم تعداد كارگران متخصص در هر یك از مهارتهای كفشدوزی، برحسب حجم و كیفیت تولید و نوع كفش، متفاوت بود ولی عموماً كارگران این كارگاهها عبارت بودند از: استادكار و سرپرست كارگاه، كارگری كه دوخت و دوز را انجام میداد، دستیار او و نیز شاگردی كه كار خدماترسانی به این افراد را برعهده داشت (رجوع کنید به¬ شهریباف،همانجا؛ همایونی، ص227ـ 229). در كارگاههای كفاشی در تهران دهۀ 1340ش، معمولاً حدود ده نفر كار میكردند (خسروی، ص68، 74ـ75).
ابزار كار تولید سنّتی كفش از دیرباز تغییر چندانی نكرده¬ بود: نخ، سوزن، درفش، گاز (برای كشیدن رویۀ كفش به قالب)، گاز میخكش، انواع میخ، چكش، گزن (برای بریدن و صاف كردن لبۀ دور كفش)، مشته (برای كوبیدن چرم)، دمی، موم و جز آنها (رجوع کنید به شهریباف، تاریخ، ج2، ص580ـ581، ج4، ص306، 322؛ مكملی، ص55ـ58؛ همایونی، ص229ـ231؛ برای تفصیل دربارۀ اصطلاحات كفاشی در ایران، رجوع کنید به میرزایی، 1386ش). كفاشان برای تأمین مواد اولیه و ابزار مورد نیاز خود، به اصناف دیگر وابسته بودند. برای تهیۀ چرم به دباغان (كهن، ص93؛ نیزرجوع کنید به دباغ / دباغی*) و برای ابزار به فروشندگان ادوات فولادی (رجوع کنید به شهریباف، ج4، ص59). برای ساخت پاشنۀ كفش، سراجان و نیز دورهگردانی از خانهها و كوچهها و پادگانها كفشهای كهنه و خردههای چرم را جمع میكردند و مواد قابل استفاده را به كفاشان میفروختند (رجوع کنید به همان، ج3، ص337 ـ338).
كفاشان به تعمیر و بازسازی كفش نیز میپرداختند. تعمیر یا پینهدوزی كفش عبارت بود از دوخت و دوز شكافتگیها و پارگیهای كفش، عوض كردن پاشنه و نیم تخت و كف ، تنگ و گشاد كردن کفش ، و تعویض بند و سگك و جز آنها (همان، ج2، ص665). كار تعمیر به صورت حرفهای مستقل نیز صورت می گرفت و پینهدوزان یا اسكافیان، هم به صورت دوره-گردی و هم به صورت مستقر در دكانهای كوچك، به آن میپرداختند و برخی از آنها در سطحی محدود، كفشهای تازه هم میدوختند. بر عكس كار كفاشان كه معمولاً در آستانۀ اعیاد و مناسبتهای جشنی رونق میگرفت، كار پینهدوزی همواره پررونق بود (رجوع کنید به كهن، ص96؛ شهریباف، همان، ج2، ص661ـ662).
به علت كمبود اطلاعات دربارۀ قیمتهای تمام شده و نیز قیمتهای فروش انواع كفشها در دورههای گوناگون و میزان تولید و فروش آنها (رجوع کنید به احسن ،ص74؛ حسن وزان، ج1، ص243)، بهسختی می¬توان دربارۀ میزان درآمد كفاشان آگاهی درستی به دست داد. ظاهراً در تابستانها فروش كفش كاهش مییافت؛ به علت گرمی هوا، اغلب مردم گیوه میپوشیدند(هولتسر،ص43). بنابر برخی فهرستهای مالیاتی در اصفهان و تهران عصر قاجاری (همان،ص29؛ نجمی، ص364ـ365)، میزان مالیات تعیین شده برای كفاشان نشان میدهد كه در این دوره درآمد بالایی نداشته¬اند. اما گاه دستگاههای حكومتی یا وقفگذاران، کفش بسیاری به كفاشان سفارش میدادند و كار تولید رونق مییافت (كهن، ص94). در یك نمونه از وقفگذاری ، بدربن حسنویه، از امرای دینور و همدان در قرن پنجم، سالانه سه هزار دینار به كفاشان و اسكافیان میداد كه برای در راه ماندگان سفرحج، كفش بدوزند یا كفشهای آنان را تعمیر كنند (رجوع کنید به ابنجوزی، المنتظم، 1412، ج15، ص105؛ ابنكثیر ، ج11 ، ص354).
صنف كفاشان نیز، همچون اصناف دیگر، زیر نظر یك رئیس ( استاد یا شیخ) فعالیت میكرد كه بر همۀ امور حرفهای، از جمله تهیه و توزیع مواد اولیه و فروش محصول، نظارت داشت و دربارۀ مسائل صنف در برابر مراجع حكومتی پاسخگو بود. در فلسطین عصر عثمانی، رئیس صنف را قاضی( به پیشنهاد اعضای صنف )تعیین می¬کرد و دو نفر را به دستیاری او می¬گمارد (كهن، ص94). تربیت حرفهای شاگردان نیز در درون صنف انجام میشد و شاگرد پس از كسب تأیید در درون صنف و نیز از جانب قاضی، میتوانست به عنوان استادكار در صنف كفاشان وارد شود (همان، ص95) .
برخی كفاشان در تولید كفش، تقلب می¬کردند. ازجمله، از مواد نامرغوب و دست دوم استفاده میكردند (رجوع کنید به شهریباف، همان، ج3، ص338، ج4، ص323) و به همین سبب جماعت كفاش به تنگ چشمی شهرت یافته¬ بود (همان، ج2، ص586). همچنین كفاشان در برابر اعتراضات مشتریان دربارۀ كیفیت و به¬ویژه تنگی یا گشادی كفش، همواره بهانههایی داشتند كه طرف را قانع كنند (رجوع کنید به همان، ج2، ص595ـ596). دیگر عادت حرفه¬ای كفاشان آن بود كه كار مشتریان را به موقع به پایان نمیرساندند، چنانكه دربارۀ این سابقۀ آنان در تأخیر كار، حكایاتی مشهور بود (رجوع کنید به ابنجوزی ، اخبار الظراف، 1386، ص67). ازاینرو، محتسبان علاوه بر منع كفاشان از به كار بردن مواد اولیۀ نامرغوب یا ناپاك در تولید كفش، آنان را از تأخیر در انجام كار مشتریان برحذر میداشتند (رجوع کنید به شیزری، ص73؛ ابناخوه، ص233).
منع و تحریمهای شرعی غالباً در مورد خود كفش بود نه كار كفاشی. با این حال، گاه برخی حاكمان مسلمان با زمینههای شرعی، در این باره احكامی صادر میكردند. مثلاً الحاكم فاطمی در 404 یا 405، دستور داد زنان بدون ضرورت از خانهها خارج نشوند و به همین لحاظ، كفاشان را از ساختن كفشهای زنانه منع كرد (رجوع کنید به ابنجوزی، المنتظم، 1412، ج15، ص101؛ ابنكثیر، ج11، ص353) . گفته¬اند (رجوع کنید به شیزری، همانجا؛ ونشریسی، ج6، ص420؛ مقر، ص128) كه فقها و محتسبان، كفاشان را از ساختن كفشهای صدادار زنانه (رجوع کنید به كفش*) نهی میكردند (برای نمونهای دیگر از این منع کفشهای تجملی زنانه رجوع کنید به مقریزی، خطط، ج4 (1)، ص303).
با آنكه كفاشان از طبقات نسبتاً فرودست عامه به شمار میآمدند، برخی معاریف، از علما و شعرا، به این حرفه منسوب بودند و بسیاری هم عملاً به آن اشتغال داشتند و در نام ایشان عنوان خفاف، نعال / نعالی و حذاء هست (رجوع کنید به سمعانی، ج2، ص190ـ191، 386ـ388، ج5، ص508ـ509؛ ذهبی، تاریخ، ج22، ص75، 79، 95، 175، ج23، ص68، 463، 529، ج25، ص58، 164، 447، ج26، ص119؛ دربارۀ شاعران صادقی افشار، ص96؛ آذربیگدلی، ص520).
منابع: (1) محمد آصف آهنگ، یادداشتها و برداشتهایی از کابل قدیم، کابل 1384ش؛ (2) لطفعلیبیک آذربیگدلی، آتشکدۀ آذر (نیمۀ دوم)، بخش افکار معاصرین، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1378ش؛ (3) ابناخوه، معالم القربه فی احکام الحسبۀ، چاپ محمد محمود شعبان و صدیق احمد عیسی مطیعی، قم 1408؛ (4) ابنجوزی، اخبار الطراف و المتماجنین، چاپ محمد بحرالعلوم، نجف 1386/ 1967؛ (5) همو، المنتظم، چاپ محمود مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/ 1992؛ (6) ابنحوقل، اخ؛ (7) ابنکثیر، البدایۀ و النهایۀ، چاپ دارالفکر العربی، جیزه، (بیتا.)؛ (8) محمدتقیبیک ارباب، تاریخ دارالایمان قم، چاپ مدرسی طباطبایی، تهران 1353ش؛ (9) ابوولید محمدبن عبداللهبن احمد ازرقی، اخبار مکۀ و ماجاء فیها من الأثار، چاپ عبدالملکبن عبداللهبن دهیس، (بیجا)، 1424/ 2003؛ (10) ارنست اورسل، سفرنامۀ قفقاز و ایران، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران 1382ش؛ (11) اولیا چلبی، اولیا چلبی سیاحتنامهسی، استانبول 1314؛ (12) میرزاحسینخان تحویلدار، جغرافیای اصفهان: جغرافیای طبیعی و انسانی و آمار اصناف شهر، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1342ش؛ (13) خسرو خسروی، «کفشگری»، کاوش، ش12، مهر 1342؛ (14) هانری رنه دالمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران 1378ش؛ (15) دهخدا، لغتنامه؛ (16) ذهبی، تاریخالاسلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت 1409؛ (17) سمعانی، انساب، اخ؛ (18) جعفر شهریباف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، زندگی، کسب و کار، تهران 1367ش؛ (19) عبدالرحمانبن نصرشیزری، نهایۀالرتبۀ فی طلب الحسبۀ، چاپ سیدالباز عرینی، بیروت 1401/ 1981؛ (20) صادقی افشار، تذکرۀ مجمعالخواص، ترجمۀ عبدالرسول خیامپور، تبریز 1327ش؛ (21) جملی کارری، سفرنامۀ کارری، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تهران 1348ش؛ (22) روجی لوطورنو، فاس قبل الحمایه، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1412/ 1992؛ (23) محمد معین، فرهنگ معین، تهران 1363ش؛ (24) مقدسی، احسن، اخ؛ (25) آمال مصری، الازیاء المراۀ فی العصر العثمانی، قاهره 1419/ 1999؛ (26) محمد مقر، اللباس المغربی من بدایۀالدولۀ المرینیه الی العصر السعدی، رباط 2006؛ (27) مقریزی، خطط، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن 1425/ 2004؛ (28) محمدکاظم مکمّلی، «چاروقدوزی در زنجان»، هنر و مردم، سال 16، ش187، اردیبهشت 1357؛ (29) مونسالدوله، خاطرات مونسالدوله، ندیمۀ حرمسرای ناصرالدینشاه، چاپ سیروس سعدوندیان، تهران1380ش؛ (30) شهرداد میرزایی، واژهنامۀ توصیفی کفشگری، تهران 1386ش؛ (31) ناصرخسرو، سفرنامۀ ناصرخسرو، چاپ محسن خادم، تهران 1382ش؛ (32) ناصر نجمی، طهران عهد ناصری، تهران 1364ش؛ (33) حسنبن محمد وزان فاسی، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1983؛ (34) احمدبن یحیی ونشریسی، المعیار المعرب و الجامع المغرب عن فتاوی علماء افریقیه و الاندلس و المغرب، چاپ محمد حجی، بیروت – رباط 1401/ 1981؛ (35) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد 1371ش؛ 36- ارنست هولتسر، ایران در یکصدو سیزده سال پیش، بخش نخست: اصفهان، ترجمۀ محمد عاصمی، (تهران 1355ش)؛ نیز رجوع کنید به
(37) Muhammad Manazir Ahsou, Social life under the Abbasids, London – NewYork 1979; (38) Jean Chardin, Noyages du chevalier chandinen perse, Paris 1811; Amnon Coheu, The Guilds of Dttoman Jenusalem, Lieden – Boston – London 2001.