نهایة الأقدام فی علم الکلام ، کتابی از محمدبن عبدالکريم شهرستانی (متوفی548) در علم کلام به زبان عربی. شهرستاني در اين کتاب، به تفصيل، دلايل و ايرادها و پاسخهايی را در زمينۀ عقايد گروههای مختلف در مسائل جدلی مطرح کرده است (رجوع کنید به استيگروالد ، 1997،ص 63ـ 66). پيچيدگي مطالب کتاب، خواندن آن را دشوار ميکند. درک استدلال او، که اغلب ظرافت بسياری دارد، مستلزم فهم روش اوست. تفکر شهرستانی از عناصر سه جريان فکری، يعنی مکتب اشعری، مکتب ابنسينا و اسماعيليه، ترکيب شده است. اين سه مکتب اسلامی سدههای ميانه کم و بيش جمع ناپذیر به نظر میرسند، اما شهرستانی مفاهيم خاصی از دو مکتب اشعری و سينوی را برگرفته¬است که با مذهب اسماعيلی آشتیپذيرند.
نهاية در حکم مکمل کتاب الملل و النحل است که مشتمل بر عقايد گروههای مختلف اسلامی است. نهاية به بيست فصل تقسيم میشود که در خلال آنها مباحثی دربارۀ قواعد و مبانی کلام اسلامی به ميان میآيد و محدوديتهای مکاتب مختلف کلامی نشان داده می شود. شهرستانی به احتمال بسیار میخواسته است اين نکته را روشن کند که حقيقت را در کلام اسلامی، که راه به بنبست میبرد، نمیتوان يافت. وی در اين اثر، کلام اهل سنّت را با مقايسۀ آرای مختلف معتزلی، فلسفی، شيعی، و ثنوی به دقت تحليل کرده و با تکيه بر دريافت شخصی خويش به معرفی و تبيين آرا، با شيوه و واژگان خاص خود، پرداخته است. به نظر آلفرد گيوم (رجوع کنید به شهرستانی، مقدمۀ گيوم، ص 9)، نهاية با اين هدف نوشته شده است که محدوديتهای افکار فيلسوفان را نشان دهد و روشن کند که عقايد آنان چگونه با اصول اهل سنّت و جماعت سازگار میافتد و در چه مواردی با آنها تعارض دارد. با توجه به اينکه کتاب الملل و النحل شهرستانی در ميان اهل سنّت با استقبال روبه رو نشده بوده و نويسندۀ آن در معرض اين اتهام قرار داشته است که در پرداختن به عقايد فرقههای ديگر بيش از حد موضع بیطرفانه گرفته، انگيزۀ شهرستانی برای کسب اعتماد دوبارۀ اشاعره میتوانسته است در تأليف کتاب نهاية دخيل باشد. به همين دليل، او از بسياری از مواضع مکتب اشعری به صراحت دفاع کرده است تا منزلت خود را حفظ کند و از حوزۀ علمی نظاميه، يعنی مدرسۀ سنّی معتبر بغداد، طرد نشود. باز به همين دليل، او در اين کتاب غالباً عقيدۀ واقعی خود را آشکار نکرده است . اما همچنان¬که آلفرد گيوم (همانجا) به درستی يادآور شده است، «شهرستاني نسبت به مکتب اشعری نوعی وفاداری کلی، اما نه کورکورانه، ابراز میکند.»
با مطالعۀ دقيق نهاية میتوان پی برد که شهرستانی، اشعريت ناب و خالصی را بسط نداده، بلکه عناصر تازهای را از سنّتهای فلسفی و باطنی درآميخته و کلام بازسازی شدهای را مطرح کرده است که برای او جای ترديدی در رد آنچه خود قبول ندارد باقی نمی گذارد. برای نمونه، در آغاز نهاية توضيح داده که فيلسوفان حقيقی گذشته، پيروان هفت رکن حکمت (تالس، آناکساگوراس، آناکسيمنس، امپدوکلس، فيثاغورس، سقراط و افلاطون) بودند. اسماعيليه نيز می خواستند بر هماهنگی تفکرشان با انديشۀ برخی از فرزانگان باستان تأکيد کنند و شهرستانی نيز چنين تأکيدی داشته است. وی بر آن است که فيلسوفان راستين کسانی بودند که عقل خويش را در چهارچوب مختصاتی از ايمان – که امام زمان آن را تعيين کرده بود – به کار می بستند.
شهرستانی، برخلاف مذهب اشعری و در موافقت با مکتب ابنسينا و اسماعيليه، از نوعی سلسله مراتب در خلقت سخن گفته است. وی در تضاد با سنّت اشعری، از عصمت پيامبرتعریفی به دست داده که مطابق آن، عصمت موهبتی الهی و به منزلۀ جزئی مقوّم از سرشت ذاتی پيامبر است. مفهومي از نبوت که در نهاية بسط داده شده است، با ديدگاههای اسماعيليه و فلاسفه قرابت بيشتری دارد تا با عقيدۀ اشاعره. در نظر او (ص 444ـ 445)، برهان صدق پيامبر با ذات او سرشته شده و با عصمت او پيوند خورده است. شهرستانی رويکرد نظری محض فيلسوفانی مانند ابنسينا را اختيار کرده است که معتقدند پيامبر به واسطۀ اتصال با فرشتۀ وحی ، مظهر کمال اعلای انسانی است.
در فصلی از نهاية، که به امامت اختصاص دارد، شهرستانی ديدگاه خود را آشکار نکرده، زیرا دربارۀ اهلالحق و حُنَفا (پيروان حضرت ابراهيم) سخن نگفته است، در حالي که به طور معمول به طرفداری از آنها تمايل بيشتری دارد. او از يک سو نظر اشاعره و از سوی ديگر نظر کلی شيعه را عرضه کرده و بنای او بر اين نيست که به همۀ ادلۀ شيعه حمله کند. وی برخی از انديشههای ذاتی شيعه را مطرح کرده است، بیآنکه مبانی آنها را ابطال کند. شايد انگيزۀ او اين بوده است که به متکلمان اهل سنّت توجه دهد که ادلۀ شيعه نيز ممکن است موجه و صحيح باشند.
شهرستانی در نهاية (ص 385)، برخلاف نظر اشعری، امر الهی را صفت ذاتی خدا ندانسته، بلکه همچون اسماعيليه امر الهی را اصلی ورای صفات تلقی کرده است (استيگروالد،1995، ص 163ـ 175). نظريۀ وی دربارۀ کلمۀ الهی الگوهايی مشابه با الگوهای اسماعيليه دارد (همو، 1996، ص 335ـ 352)، مثلاً در نظامی که او برای مراتب هستی قائل است، کلمات الهی به منزلۀ علل موجودات روحانی تصور ميشوند. شهرستانی در نهاية (ص 316) گفته است: «امر او (خداوند) قديم است و کلمات او کثير و ازلی اند. کلمات مظاهر امر او، و روحانيات مظاهر کلمات، و اجسام مظاهر روحانياتاند. ابداع و خلق به ترتيب در روحانيات و اجسام ظاهر میشوند. اما در باب کلمات و حروف بايد گفت که آنها ازلی و قديماند. چون امر او مشابه امر ما نيست، کلمات و حروف او نيز مشابه کلمات ما نيستند. چون حروف ،عناصرِ کلمات و کلمات اسبابِ روحانيات و روحانيات مدبرِ جسمانيات¬اند، همۀ وجود قائم به كلمۀ الهی و محفوظ به امر الهی است».علاوه بر اين، شهرستانی در نهاية (ص 18ـ 19) مفهوم خلق از عدم را به نحو متفاوتی تفسير کرده است و آن اينکه خلق به معنای خلق از هيچ نيست، بلکه خلقی است که فقط خدا فاعل آن است.
شهرستانی در اين کتاب ،همانند شيعيان، بر اين واقعيت تأکيد کرده که پيامبر صلیالله¬عليه وآله وسلم انبيای پيشين را تأييد نموده و در عين حال جانشين خود را نيز اعلام کرده است. وی، مانند اشعری، عقيده به امکان نصّ خفی را دربارۀ جانشين پيامبر پذیرفته است. اگرچه او ظاهراً برای اجماع اهميت قائل است، به مسلمانان هشدار داده که خداوند پيامبران را نفرستاده است تا آنان نظر و اجتهاد فرديشان را به کار گيرند (همان،ص 486). او در باب نظريۀ تفضيل، دربارۀ ترتيب افضليت خلفای چهارگانه سخنی نگفته، اما تمجيد او از علی عليهالسلام نشان میدهد که به ترجيح اهل بيت اعتقاد داشته است. شهرستانی (ص 478ـ 479) حديثی را ذکر نموده که شيعيان عموماً آن را نقل کردهاند: «زمين هرگز از امامی که قائم به امر الهی است، خالی نخواهد ماند.»
از نهاية الاقدام في علم الکلام نسخههای متعددی در کتابخانههای جهان، مانند استانبول، برلين، بادلين و تهران، موجود است (بروکلمان ، ج 1، ص 551، >ذيل<، ج 1، ص 763؛ افشار، ج 1، ص 781). اين کتاب را نخستين بار آلفرد گيوم تصحيح و همراه با ترجمۀ بخشهايي از آن در >جامع فلسفة شهرستاني> در1312ش/ 1934 در آکسفورد به چاپ رساند. متن عربی همين چاپ بعدها در قاهره و لبنان به طريق افست چاپ شده است.
منابع: (1) ايرج افشار و محمدتقي دانشپژوه، فهرست کتابهاي خطي کتابخانة ملي ملک، تهران 1352ش؛ (2) محمدبن عبدالکريم شهرستاني، نهايةالاقدام في علم الکلام، چاپ آلفرد گيوم، قاهره (بيتا.)؛
(3) Majlis", Carl Brokelmann, Geschichte der arabischen Literatur, Leiden 1943; (4) Diana Steierwald, "L’Ordre (Amr) et al creَation (khalq) chez shahrastānῑ", Folia Orientalia, no 31 (1995); (5) idem, "The Divine World (Kalima) in Shahrastānῑ’s Studies in Religion/ Sciences religieuses, 25.3 (1996); idem, Lapensée philosophique et theólogique de shahrastānῑ (m. 548/ 1153), Sanite ـ Foy (Québec) 1997.