responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6353

 

حقوق زن ، مبحثى مهم با گستره وسیع شاملِ حقوق خصوصى و عمومى زنان. حقوق زن در حوزه خصوصى ناظر به موضوعاتى چون ازدواج، فسخ آن، ارث و حضانت فرزند و در حوزه عمومى شامل حقوق مدنى، سیاسى و اجتماعى اوست.

حقوق زنان در همه جوامع و دورانها همواره به مقتضیات زمان، ویژگیهاى فرهنگى جامعه و نوع مناسبات اجتماعىِ آن عصر بستگى داشته است (مصفّا، ص 102). بررسى پیشینه حقوق زن در ادوار تاریخى نشان‌دهنده تسلط پایدار مردسالارى بر آن است. به تعبیر دیگر، غالباً مزایا و موقعیتهاى مهم اجتماعى در اختیار مردان بوده است و زنان در وضع فرودست قرار داشته‌اند. برخى مصادیق این موضوع در ایران باستان، عرب عصر جاهلى و اروپاى قرون وسطا عبارت‌اند از: جواز تعدد نامحدود زوجات؛ سلب حق انتخاب شوهر از دختران؛ به ارث برده شدن بیوه زنان از جانب نزدیكان همسر؛ مالكیت نداشتن زنان بر اموال خود و محروم بودن آنان از ارث؛ رواج خشونت درباره زنان؛ سهولت قوانین كیفرى در مورد جنایات وارد شده بر زنان؛ و ولایت بسیار گسترده پدر بر فرزندان، از جمله زنده به‌گور كردن دختران در دوره جاهلیت، بدون حق اعتراض مادر (رجوع کنید به دورانت، ج 4، بخش 2، ص 1111ـ1112؛ پیرنیا، ص 413ـ417؛ جوادعلى، ج 5، ص 526ـ568).

این موارد نشان‌دهنده همه واقعیت در مورد وضع زنان نیست. مثلاً در پاره‌اى منابع، برخى آزادیهاى اجتماعى و سیاسى زنان در ایران پیش از اسلام (رجوع کنید به پارساى و همكاران، ص 176، 181) یا رسیدن شمارى از زنان به برخى مناصب مهم در دوران جاهلیت (رجوع کنید به >دایرةالمعارف زنان و فرهنگهاى اسلامى <، ج 5، ص 196ـ199) گزارش شده است؛
اما این موارد استثنایى را نمی‌توان نشان‌دهنده كامل حقوق زن در آن اعصار به شمار آورد و به همگان تعمیم داد.

در شریعت یهود، زن در خانواده وضع حقوقى مطلوبى نداشت. مثلاً شوهر به دلایل جزئى می‌توانست همسر خود را بدون پرداخت مهریه طلاق دهد، ضمن آنكه هر نوع درآمد مالى زن به شوهر تعلق داشت. با وجود این، به گزارش برخى منابع، زن در جامعه مؤثر و فعال بود، حتى در عهد عتیق از برخى زنان با عنوان نَبیه یاد شده است. در عصر تلمودى عقاید متفكران یهود درباره زن، با اوضاع و احوال قرون وسطا وفق داده شد (رجوع کنید به دورانت، ج 4، بخش 1، ص 461ـ462؛
د. جودائیكا، ج 16، ستون 623ـ625؛
شمس، ج 1، ص 18، 114).

پس از ظهور مسیحیت، زنان موقعیت اجتماعى مناسبى یافتند و در گسترش و رواج مسیحیت نقش مهمى داشتند. بر پایه آموزه‌هاى حضرت مسیح، زن از نظر كرامت انسانى با مرد هیچ تفاوتى نداشت. در پاره‌اى از بخشهاى عهد جدید (شامل انجیلهاى چهارگانه)، چگونگى رفتار حضرت مسیح با زنان وصف شده و در بخشهایى دیگر، از جمله برخى رسالاتِ پولُس، به احكام زنان (از جمله توصیه به پیروى از همسر) توجه شده است. به‌رغم آموزه‌هاى عدالت‌محور مسیحیت درباره زنان، تعدادى از آباى كلیسا درباره حقوق زنان دیدگاههایى ناعادلانه داشتند (رجوع کنید به انجیل لوقا، 8: 1ـ3، انجیل مَتّى، 55:27؛
رساله پولُس رسول به غَلاطیان، 28:3، رساله پولس رسول به افسسیان، 5: 22ـ33؛
شمس، ج 1، ص 179ـ198، 249ـ251).

اسلام شخصیت و حقوق زن را مورد توجه بسیار قرار داد؛
از جمله از نگرش و رفتار ناپسند عرب جاهلى درباره زنان و دختران، مانند زنده به گور كردن دختران، سخت انتقاد كرد (رجوع کنید به نحل: 58ـ60). قرآن از یك‌سو از زنان در برابر ستمهایى مانند چند زنىِ نامحدود و غیرمتعهدانه (رجوع کنید به نساء: 3)، به ارث برده شدن زنِ شوهر مرده (نساء: 19) و محروم شدن زنان از حق مالكیت (نساء: 32) حمایت نمود و از سوى دیگر، براى تضمین بیشتر عدالت، قواعدى عام تأسیس كرد كه حاكم بر احكام و حقوق زن و مرد هستند؛
از جمله لزوم معاشرت پسندیده با همسران (رجوع کنید به نساء: 19)، قاعده همانندى و هم‌ترازى حقوق و وظایف همسران (بقره: 228) و، در گستره‌اى وسیع‌تر، قواعد نفىِ عُسر و حَرَج (رجوع کنید به حج: 78) و ممنوعیت اِضرار (بقره: 231، 233؛
طلاق: 6).

قرآن، زن و مرد را از نظر حیثیت انسانى و كسب فضائل اخلاقى و پاداشهاى اخروى همتاى یكدیگر معرفى نمود (رجوع کنید به آل‌عمران: 195؛
نساء: 124؛
نحل: 97؛
احزاب: 35؛
حجرات : 13) و با تأیید پاره‌اى تفاوتهاى حقوقى بین آنها در مواردى مانند سرپرستى خانواده (رجوع کنید به نساء: 34)، جواز تعدد زوجات براى مردان در محدوده‌اى معین (نساء: 3)، ارث (نساء: 11ـ12) و شهادات (بقره: 282)، اصل عدالت را به جاى اصل برابرىِ كامل، زیربناى حقوق زن قرار داد (رجوع کنید به ادامه مقاله). مفسران، به‌ویژه مفسران متأخر، در ذیل این آیات به برابرى زن و مرد در حیثیت انسانى و نیز حكمت تشریع احكامِ نابرابر میان زنان و مردان توجه كرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به طوسى، ذیل نساء: 124؛
طبرسى، ذیل بقره: 282؛
قرطبى، ذیل نساء: 34؛
ثعالبى، ذیل آل‌عمران: 195؛
رشیدرضا، ذیل نساء: 3، 34؛
طباطبائى، المیزان، ج 2، ص260ـ278، ج 4، ص 89ـ90، 344ـ345).

سیره پیامبر اسلام صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم در رعایت حقوق زنان و حرمت نهادن به آنان، موقعیت زنان را در خانواده و جامعه آن روز بسیار بهبود بخشید. برخورد عادلانه ایشان با همسران خود، تكریم عملى زنان، مذمت رفتارهاى عرب جاهلى با آنان و توصیه مردان به رعایت حقوق زنان، از جمله كوششهاى آن حضرت براى تصحیح دیدگاه جامعه، به‌ویژه مردان، درباره شخصیت زن بود (رجوع کنید به بخارى، ج 6، ص 159ـ160، ج 8، ص 149؛
مسلم‌بن حجاج، ج 5، ص 199؛
ابن‌ماجه، ج 1، ص 636، 638؛
حرّعاملى، ج20، ص 167ـ171؛
نورى، ج 14، ص 249ـ251). عبدالحلیم محمد ابوشقه در تحریر المرأة فى عصر الرسالة، وضع زنان صدر اسلام را به‌تفصیل بررسى كرده است.

بخش مهمى از احكامِ منابع جامع فقهى، درباره حقوق زن است. به علاوه، تدوین احكام فقهى راجع به زن در قالب كتابهاى مستقل، از دیرباز در بین فقهاى امامى و اهل سنّت متداول بوده است، از جمله كتاب النساء جعفربن محمد قولویه (متوفى 367)، احكام النساء شیخ‌مفید (متوفى 413) و احكام النساء ابن‌جوزى (متوفى 597؛
رجوع کنید به حاجی‌خلیفه، ج 1، ستون 21؛
آقابزرگ طهرانى، ج 1، ص 302، ج 4، ص 444، ج 24، ص 132).

در منابع جامع فقهى، احكامِ حقوق زن در ابواب گوناگونى مطرح شده است. دسته‌اى از آنها ناظر بر حقوق زن در خانواده است (مانند حضانت*، مَهر* و نفقه*) و بقیه حقوق شخص او، فارغ از جنبه زوجیت، است (مانند مالكیت بر داراییهاى شخصى و ارث). در این میان برخى از احكام زنان با احكام مردان برابر نیست؛
این قبیل احكام بیشتر در مبحث نكاح قرار دارد. از جمله این احكام است: ولایت پدر و جدّ پدرى در امر ازدواج فرزند نابالغ و ولایت نداشتن مادر، جواز تعدد زوجات براى مردان، حق كمتر زن در حضانت فرزند، اختصاص داشتن حق طلاق به زوج، تفاوت میزان ارث‌بَرى دختران و پسران از متوفى، جایز نبودن تصدى منصب قضا براى زن و تفاوت دیه مرد و زن (رجوع کنید به ارث*، دیه*، طلاق*، قضاء*).

متفكران اسلامى این نابرابرى در احكام شریعت را به سبب تفاوتهاى غریزى و طبیعى (اعم از جسمى و روانى) زن و مرد دانسته‌اند. به عقیده آنان، ویژگیهاى طبیعى در هر یك از دو جنس موجب شده كه هریك از زن و مرد در برخى وظایف نقشى بیشتر یا انحصارى داشته باشند. آنان با یادآورى نقش اسلام در ایجاد برابرى در حقوق بنیادین زن و مرد، مجموعه حقوق و تكالیف هریك از آن دو را برابر و متعادل دانسته و بر آن‌اند كه آنچه در مرحله وضع قوانین اهمیت دارد، تحقق عدالت حقوقى و ایجاد تعادل میان حقوق و تكالیف هر یك از دو جنس یا هر فرد انسان است، نه یكسان بودن همه قوانین براى تمامى افراد (بقره: :228 «ولَهُنَّ مِثْلُ الّذى عَلَیهِنَّ بالمعروف»). عدالت به معناى مساوات مطلق نیست و عمل كردن طبق اقتضائات تفاوتهاى واقعى تبعیض محسوب نمی‌شود. احكام مشترك زنان و مردان در اسلام، بر پایه جنبه‌هاى مشترك انسانى است و احكام اختصاصى آنان ناشى از ویژگیهاى متمایزشان است (رجوع کنید به طباطبائى، تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، ص12ـ20، 84 ـ89؛
مطهرى، ص111ـ114؛
سیدقطب، ص54ـ 55؛
مكارم شیرازى، ج 2، ص150). همچنین اهمیت و كاركردهاى متنوع و متعدد خانواده بر پایه متون دینى و فقه اسلامى، اقتضا دارد كه نقش و جایگاه زن در خانواده، هم در مقام همسر و هم در مقام مادر، از لحاظ حقوقى تضمین و تثبیت شود (رجوع کنید به بستان، ص 105ـ108).

بیشتر اندیشمندان اجتماعى، اصل وجود تفاوتهاى طبیعىِ زن و مرد (اعم از تفاوتهاى زیست‌شناختى و روان‌شناختى) را پذیرفته‌اند. در مقابل، برخى از صاحب‌نظران فمینیست برآن‌اند كه تفاوتهاى زن و مرد ــ جز برخى تفاوتهاى آشكار در ساختار بدن ــ از عوامل اجتماعى و محیطى و زمینه‌هاى فرهنگى ناشى شده‌اند. گروهى دیگر از آنان هرچند تفاوتهاى طبیعى میان زن و مرد را پذیرفته‌اند، به تأثیرگذارى آنها بر تفاوتهاى حقوقى معترض‌اند. به نظر آنان زنان و مردان می‌توانند متفاوت و در عین حال برابر باشند (رجوع کنید به فریدمن، ص 23ـ33؛
مشیرزاده، ص240ـ241). به هر حال، هرچند تفاوت برخى از حقوق زنان با مردان در احكام اسلام، از نظر ثبوتى بر مبانى حقوق طبیعى و اصل عدل، باتوجه به تفاوتهاى ذاتى آنان، استوار است، از نظر اثباتى مصادیق و گستره این تفاوتهاى حقوقى، بدون مراجعه به متن دین و مستندات شرعى، دریافت نمی‌شود.

امروزه از سویى، به سبب تغییرات ماهوىِ بسیار در روابط خانوادگى و اجتماعى، موضوعات و مسائل جدیدى درباره زنان پدیدار شده است و از سوى دیگر، شبهات برون دینى متعددى درباره احكام و حقوق زن، به‌ویژه از جانب جنبشهاى دفاع از حقوق زنان، مطرح می‌شود كه به حسب مورد، در مطالعات قرآنى و كلامى و فقهى محلّ توجه قرار می‌گیرد. تحلیل مباحث مربوط به حقوق زنان در متون دینى و فقه باید با رعایت ضوابط دقیق علمى صورت گیرد. مثلا احادیث ناظر بر احكام و حقوق زن را نمی‌توان بدون بررسى و تحلیل سند، دلالت، و محتواى آنها قاطعانه به دین نسبت داد. نكته مهم در زمینه استنباط احكام فقهى، تأثیر زمان و مكان در این فرایند است. همچنین تفكیك میان هنجارهاى دینى از یك‌سو و عادات و رفتارهاى برآمده از سنّتهاى اجتماعى و فرهنگى و سیاسى از سوى دیگر، درخور توجه‌اند.

در مغرب زمین پیش از قرون جدید، به‌ویژه در قرون وسطا، «درجه دوم بودن» زنان وجه غالب و مقبول در میان اندیشمندان غربى بود و گاهى بحثهاى نظرى درباره زن بر این متمركز بود كه آیا زن انسان است؟ مخلوق كامل خداست یا نسخه ناقصى است از مرد؟ و آیا زن و مرد در پیشگاه خدا مساوی‌اند؟ در دوره رنسانس، ظهور و رواج نظریه‌ها و مفاهیمى چون انسان‌مدارى، خِرَدگرایى و برابرى، زمینه‌ساز شكل‌گیرى بحث حقوق زنان در بین اندیشمندان غربى شد. از نیمه‌هاى قرن نوزدهم/ سیزدهم نیز در غرب حركتى در جهت استیفاى حقوق زنان آغاز گردید كه اساس آن مقابله با موقعیت نامناسب زنان در جوامع غربى و تبعیض جنسى نسبت به آنان بود (>دایرةالمعارف فلسفه راتلیج <، ج 3، ص 576ـ579؛
مشیرزاده، ص 5ـ16؛
نیز رجوع کنید به فمینیسم*).

امروزه اصل برابرى حقوق زن و مرد در بیشتر كشورهاى غربى به لحاظ نظرى پذیرفته شده و بر این مبنا قوانینى به تصویب رسیده است، از جمله ممنوعیت تعدد زوجات؛
برابرى زن و مرد در آموزش و اشتغال؛
برابرى همسران در مسائل ازدواج، طلاق، حضانت فرزندان و انتخاب مسكن؛
و اشتراك زن و شوهر در داراییهاى حاصله پس از ازدواج (رجوع کنید به بن‌سعدون، ص 89 ـ100، 124ـ126، 147ـ158). حتى در نظامهاى حقوقى غربى گاهى در دفاع از حقوق زنان افراطهایى صورت گرفته است، از جمله سیاست تبعیض مثبت به نفع زنان تا زمان تحقق برابرى جنسى به هدف جبران بی‌عدالتیهاى گذشته و نیز قوانین حمایتى از زنان در مورد سقط جنین. با این همه، زنان، به‌ ویژه زنان شاغل، در این جوامع مشكلات عملى و حقوقى عمده‌اى دارند، از جمله اینكه حضور زنان در مشاغل مهم و فرایندهاى تصمیم‌سازىِ اقتصادى و سیاسى، در مقایسه با مردان همچنان كمتر و بسیار متفاوت است (رجوع کنید به كالنى، ص190، 195؛
گیدنز، ص 189ـ195؛
زعفرانچى، ص 160ـ164؛
عطایى آشتیانى، ص 99ـ103).

امروزه كشورهاى اسلامى از نظر رویكرد قانون‌گذار به حقوق خصوصى زنان، به سه دسته تقسیم می‌شوند: معدودى از آنها بدون متعهد بودن به رعایت احكام دینى، قوانینى چون ممنوعیت كلى تعدد زوجات و نیز اعطاى حق مساوى به زن و شوهر در طلاق و حضانت را تصویب كرده‌اند. در برابر، تعداد كمى از آنها در مقابل هرگونه اصلاح و تغییر حقوقى مقاومت كرده‌اند. اما رویه حقوقى بیشتر كشورهاى اسلامى درباره حقوق زن دو ویژگى دارد: 1) التزام به احكام دینى، مانند جواز تعدد زوجات و اختصاص حق طلاق به شوهر؛
2) تلاش براى ایجاد تعادل و تشابه بیشتر میان حقوق زن و مرد از راه افزایش حقوق زنان با راهكارهایى كه در فقه پذیرفته شده است، مانند گنجاندن شروط ضمن عقد به نفع زوجه در عقدنامه‌هاى ازدواج (رجوع کنید به> دایرةالمعارف جهان اسلام آكسفورد<، ج 4، ص 337ـ338؛
اندرسون، ص 175ـ179؛
براى تفصیل رجوع کنید به >دایرةالمعارف زنان و فرهنگهاى اسلامى<، ج 2، ص 458ـ473).

در اوایل سده سیزدهم/ نوزدهم، تأثیر اندیشه‌هاى غرب جدید بر مسلمانان، سبب شكل‌گیرى مباحث تازه‌اى درباره وضع زنان در جوامع اسلامى شد. در جهان مدرن غربى، به مدد حضور پررنگ استعمار در كشورهاى اسلامى و نیز جریان روشنفكرى در این كشورها، موقعیت زن مسلمان مورد انتقاد قرار گرفت و تلاش شد افزون بر بازتعریف مناسبات اجتماعى زنان و مردان، مسئله زنان نمادى براى موفقیت حكومتها در سیاست اصلاح و نوسازى شود. ازاین‌رو، با مطرح شدن مسائلى مانند چگونگى تعامل شریعت اسلام با زن (در موضوعاتى مانند تعدد زوجات، طلاق و حجاب) و تأثیر این احكام در منزوى كردن زن مسلمان به لحاظ اجتماعى و سیاسى، ضرورت تغییر وضع او (ضمن مقایسه‌اش با زن غربى) و ضرورت مشاركت دادن زنان در فرایند توسعه و ترقى جامعه، حقوق زن موضوع اصلى و مهم مباحثات و مناقشات در جوامع اسلامى گردید

(رجوع کنید به >دایرةالمعارف زنان و فرهنگهاى اسلامى <، ج 3، ص 394، 396ـ399؛
لیلا احمد، ص 127ـ128، 151ـ155).

متفكران و متكلمان در پاسخ به دیدگاهى كه اسلام را عامل مظلومیت و انقیاد زن مسلمان می‌دانست، آثار متعددى درباره زنان و حقوق آنان در اسلام تألیف كردند و به تبیین ارتباط آموزه‌هاى اسلامى و مباحث راجع به حقوق زن پرداختند. در این میان كسانى چون قاسم امین مصرى و نظیره زین‌الدین درصدد برآمدند با نقد دیدگاههاى سنّتى و اسلامى و طرح رویكردهاى نو، غالباً با الهام از آموزه‌هاى جریان فمینیسم، سنّت را به گونه‌اى تفسیر و تأویل كنند كه با مباحث جدیدِ مربوط به حقوق زنان سازگار باشد. از سوى دیگر، كسانى چون محمد عبدُه، سیدمحمدحسین طباطبایى، سیدقطب و مرتضى مطهرى در آثار خود با بازشناسى متون دینى و تأكید بر شناسایى حقوق بنیادین زن در اسلام، با تأمل در حكمت تشریع احكام اسلامى راجع به زن، به دفاع از این احكام و نقد پاره‌اى دیدگاههاى جدید درباره حقوق زن پرداختند.

در ایران هم، به تبعِ تحولات یاد شده، عده‌اى خواستار دگرگون‌سازىِ وضع زنان شدند. این تكاپو در دوره قاجار آغاز شد و پس از مشروطیت، با رشد روند نوگرایى در جامعه و پدید آمدن فضایى براى ارائه دیدگاههاى تازه درباره زنان، اوج گرفت و به مباحثى چون لزوم آموزش زنان، ارتقاى حقوق مدنى آنان و در نهایت ورود زنان در مناسبات اجتماعى، اقتصادى و سیاسى انجامید (رجوع کنید به صادقى، ص 27ـ34؛
مصفّا، ص110ـ111؛
حافظیان، ص 28ـ29).

این روند پس از دوره قاجار با مقاصدى متفاوت تداوم یافت. از جمله اقدامات پهلوى اول (حك: 1304ـ1320ش) ــ كه هدف آن، نوسازى كشور و تبدیل ایران به كشورى مدرن اعلام شده بودــ فراهم آوردن فرصت بیشتر براى تحصیل زنان بود؛
هرچند براى اشتغال آنان موانع زیادى وجود داشت. با تدوین و تصویب قانون ازدواج (مصوب 1310ش) و قانون مدنى (مصوب 1313ش)، در قوانینِ ازدواج به موضوعاتى مانند سن ازدواج و الزامى شدن ثبت ازدواج توجه شد. به علاوه هدف از كشف حجاب اجبارى زنان در 1314ش، از میان برداشتن موانع ورود آنان به جامعه و مظهر متمدن شدن اعلام شد. سازمانهاى مستقل زنان منحل گردیدند و در 1314ش، براى عملى ساختن اهداف خاص حكومت درباره زنان، «كانون بانوان» شكل گرفت (رجوع کنید به بامداد، ج 1، ص 89ـ92؛
ساناساریان، ص 95ـ 108؛
صادقى، ص 47ـ66؛
آبراهیمیان، ص 144؛
نیز رجوع کنید به كشف حجاب*).

در دوره پهلوى دوم (حك: 1320ـ1357ش)، براساس سیاست نوسازى او در دو دهه 1340ش و 1350ش، در وضع اجتماعى زنان دگرگونیهایى پدید آمد و امكان ورود آنان به سطوح بالاى تحصیلى و اشتغال بیشتر شد. شمارى سازمان و حزب ویژه زنان به وجود آمد، كه مهم‌ترین هدف خود را دستیابى به حق رأى و اصلاحات قانونى در ساختار حقوقى كشور به سود برابرى جنسیتى می‌خواندند. رعایت حجاب براى بانوان آزاد شد و الغاى قانون منع حجاب، با پیگیرى علما و مراجع تقلید تحقق یافت؛
در عین حال، حجاب مانعى براى پیشرفت اجتماعى به‌شمار می‌رفت. در 1345ش «سازمان زنان ایران» تشكیل شد و با تصویب «قانون حمایت خانواده» در 1346ش و با اصلاحاتى در 1353ش، تعدد زوجات محدود و به زنان حق درخواست طلاق داده شد (رجوع کنید به بامداد، ج 1، ص 106؛
آبراهیمیان، ص 444ـ445؛
حافظیان، ص 104ـ 105).

با این همه، به تصریح برخى نویسندگان (براى نمونه رجوع کنید به ساناساریان، ص 103ـ104؛
صادقى، ص 66؛
حافظیان، ص 76ـ79)، خط‌مشى حكومت پهلوى درباره زنان در واقع معطوف به نشان دادن تصویرى تبلیغى از زن ایرانى مدرن بود؛
بنابراین، نه تنها دگرگونى شگرفى در وضع زنان ایجاد نكرد، بلكه به سبب همگام نبودن با نیازها و واقعیات جامعه ایران در آن عصر و ناسازگارى با باورهاى فرهنگى ـ مذهبى زنان ایرانى، نتوانست از حمایت اكثریت آنان برخوردار شود.

پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران (1357ش)، در پى تغییرات اساسى در ساختار سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جامعه، تعریف زن و جایگاه او در اجتماع، متحول گردید و حضور زنان در جامعه بر پایه ضوابط اسلامى تعریف شد، كه بارزترین وجه آن ضرورت رعایت حجاب بود. تمایز نگذاشتن میان زنان و مردان براى حضور در جامعه سبب شد زنان ایرانى به صورت گسترده به فعالیتهاى اجتماعى رو آورند. دستیابى زنان به آموزش، به‌ویژه در سطوح عالى، مهم‌ترین عامل حضور موفق آنان در عرصه‌هاى گوناگون شد. با افزایش سریع نسبت زنان باسواد كشور و به تبع آن، افزایش سهم آنان در آموزش عالى و حضور در عرصه‌هاى ادارى، سیاسى، فرهنگى و هنرى، تحولى كیفى در حقوق اجتماعى زنان صورت گرفت (رجوع کنید به طغرانگار، ص 165ـ199).

حقوق زنان در قوانین فعلى ایران بر دو دسته است : 1)حقوقى كه در قوانین اساسى، مدنى و عادى براى مرد و زن یكسان است و در شریعت، تفاوت حقوق زن و مرد در آنها مقرر نشده است، مانند حق برخوردارى از آموزش و پرورش رایگان، حق امنیت، حق دادخواهى و حق مشاركت در تعیین سرنوشت سیاسى كشور. 2)قوانین و حقوق متمایز با مردان، از جمله در بخشى از حقوق خانواده، حقوق جزا، ارث و شهادات.

بعضى از مصادیق حقوق زنان در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران عبارت‌اند از: حق برخوردارى همه افراد ملت، از زن و مرد، از حمایت قانون‌گذار در همه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى (اصلِ بیستم)؛
مكلف بودن دولت به رعایت حقوق زن در تمام جهات با رعایت موازین اسلامى (اصل بیست و یكم)؛
تأمین حقوق برابر براى زن و مرد در انتخاب شغل (اصل بیست‌وهشتم)؛
تساوى همه در برابر قانون، داشتن امنیت قضایى و حق مشاركت در تعیین سرنوشت سیاسى (اصل سوم). قانون مدنى ایران در مباحث گوناگون بخشِ حقوق خانواده به موارد متعددى از حقوق زنان پرداخته است، از جمله: تعیین سن قانونى براى ازدواج، ریاست مرد بر خانواده و آثار آن، نفقه، طلاق، مَهر و حضانت. علاوه بر این، قوانین متعدد دیگرى نیز در خصوص حقوق زنان به تصویب رسیده است (رجوع کنید به پورارشد و محمودى، ص 121ـ157).

به موجب اصولِ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات، با رعایت موازین اسلامى، تضمین نماید. امورى كه دولت مكلف به انجام دادن آنهاست بر دو دسته‌اند: نخست آنها كه صرفاً به لحاظ زن بودن مطرح شده است، مانند ایجاد زمینه‌هاى مساعد براى رشد شخصیت زن و احیاى حقوق مادّى و معنوى او. دوم امور مربوط به تأمین حقوق زنان به لحاظ مادر بودن و عضویت آنان در خانواده، مانند لزوم ایجاد دادگاه صالح براى حفظ كیان خانواده (مدنى، ج 7، ص100ـ102). همچنین در قانون اساسى و قوانین عادى ایران بر تأمین حقوق برابرِ زن و مرد در انتخاب شغل، بهبود شرایط زنان شاغل، حق برخوردارى زنان از آموزش، تأمین اجتماعى، امنیت اجتماعى، و بهداشت و درمان تأكید شده است (رجوع کنید به طغرانگار، ص 172ـ189، 192ـ196). مطابق قوانین ایران، زنان از اشتغال در كارهاى سخت و زیان‌آور (مادّه 75 قانون كار)، مشاغل منافى حیثیت شخصى و مصالح خانوادگى (مادّه 1117 قانون مدنى)، انتصاب به مناصب عالى قضایى و مشاغل عالى نیروهاى مسلح منع شده‌اند (رجوع کنید به همان، ص 154ـ155).

در طول تاریخ در بیشتر مناطق جهان، از جمله ایران، فعالیتهاى سیاسى ویژه مردان بوده است. زنان، جز مواردى معدود، از ساختار قدرت سیاسى بركنار بودند و سهم آنان در سیاست ــ دست‌كم به‌معناى رسمى آن ــ بسیار محدود بود. به طور كلى، وضع زنان در عرصه سیاست تا اوایل سده چهاردهم/ آغاز سده بیستم، فقدان حقوق سیاسى و مشاركت فعال در امور سیاسى بود (رجوع کنید به فریدمن، ص 44؛
مصفّا، ص 101ـ107). دو شاخص مهم حقوق سیاسى عبارت‌اند از: حقوق انتخاباتى و حضور در مدیریت سیاسى. حق رأى سیاسى زنان از اوایل قرن چهاردهم/ بیستم در اروپا به رسمیت شناخته شد و سپس به سراسر دنیا گسترش یافت (مصفّا، ص 57ـ60؛
طغرانگار، ص 73؛
فریدمن، ص 51ـ54).

از مهم‌ترین مظاهر مشاركت فعالانه سیاسى زنان در ایران پیش از انقلاب اسلامى، جنبش مشروطه بود؛
هرچند سهم سیاسى زنان از دستاوردهاى مشروطه اندك بود و به موجب قانون انتخابات مجلس (مصوب 1329) آنان از حق رأى دادن و نماینده شدن محروم ماندند (رجوع کنید به مصفّا، ص 109ـ110؛
ساناساریان، ص 41ـ44).

در زمان پهلوى اول، به‌رغم تغییراتى در وضع حقوقى و اجتماعى زنان، حقوق سیاسى آنان تغییرى نیافت؛
زنان حق رأى و احراز مناصب سیاسى نداشتند و امكان تأسیس سازمانهاى مستقل سیاسى را پیدا نكردند (آبراهیمیان، ص 144؛
حافظیان، ص 29ـ31). در دوره پهلوى دوم، هرچند پس از 1341ش به فرمان شاه، زنان به‌ظاهر از حق رأى و انتخاب شدن در مجلس شوراى ملى و مجلس سنا برخوردار شدند و در سالهاى بعد، معدودى از آنان به نمایندگىِ مجلس و وزارت دست یافتند، ولى همه آنها از طبقات خاص جامعه بودند و عامه مردم، باتوجه به پایبند نبودن حكومت به آموزه‌هاى اسلام، درباره حضور زنان در عرصه‌هاى سیاسى نظر مثبت نداشتند (رجوع کنید به بامداد، ج 1، ص 18؛
ساناساریان، ص 113، 117ـ118؛
حافظیان، ص 62، 84). منتقدانِ حق رأى زنان بر آن بودند كه در جامعه ایران كه مردان از حقوق سیاسى، از جمله داشتن حق رأى استقلالى و تأثیرگذار ، محروم‌اند، دادن حق رأى به زنان صرفآ جنبه نمایشى دارد و ترفندى براى دموكراتیك نمایاندن حكومت است، نه مشاركت دادن واقعى زنان در سیاست (رجوع کنید به امام خمینى، ج 1، ص 38ـ39، 115؛
ساناساریان، ص 127ـ129).

مشاركت زنان ایرانى در روند پیروزى انقلاب اسلامى در 1357ش بسیار گسترده بود. پس از پیروزى انقلاب، دیدگاههاى صریح امام خمینى درباره لزوم مشاركت سیاسى زنان و تصریحات مكرر ایشان به حقوق سیاسى آنان (رجوع کنید به امام خمینى، ج 2، ص 309، 515، 540، ج 3، ص 514)، سبب شد تا زنان از حقوق سیاسى مشابه مردان برخوردار شوند.

اصل سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بیانگر مشاركت همه مردم در تعیین سرنوشت سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى است و در قوانین انتخاباتىِ تصویب شده پس از انقلاب، براى حضور زنان در عرصه سیاست به عنوان رأى دهنده، هیچ منعى وجود ندارد. همچنین، جز مناصب رهبرى ــ با استناد به مبانى فقهى ــ و ریاست جمهورى (با توجه به اصل 115 قانون اسامى كه «رجل مذهبى و سیاسى» بودن را یكى از شرایط رئیس‌جمهور دانسته است)، در بقیه مناصب براى انتخاب شدن زنان منع شرعى و قانونى، وجود ندارد. به علت فقدان تجربه لازم، حضور زنان در امورسیاسى بسیار كمتر از مردان بوده است، در عین حال سازمانهاى ویژه زنان با اهداف سیاسى در ایران بسیارند (رجوع کنید به طغرانگار، ص 152ـ163؛
مصفّا، ص130ـ131).

حقوق سیاسى زنان در تعدادى از كشورهاى اسلامى تاحدودى رعایت شده، ولى حضور جدّى آنان در عرصه سیاست هنوز با مشكلات جدّى روبه‌روست (رجوع کنید به >دایرةالمعارف زنان و فرهنگهاى اسلامى<، ج 2، ص 88ـ89).

برخى از مظاهر ایجاد و گسترش بحث درباره حقوق زن در ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى عبارت‌اند از: 1)تشكیل نهادها، سازمانها، تشكلها و مراكز خاص زنان، از جمله شوراى فرهنگى ـ اجتماعى زنان، مركز امور مشاركت زنان وابسته به ریاست جمهورى، كمیسیونهاى امور بانوان استانداریها، و سازمانهاى غیردولتى زنان. 2)انتشار مجلات ویژه زنان. 3)تدوین و تصویب قوانین و مقررات متعدد در خصوص حقوق زن. 4)ایجاد و گسترش جریانهاى گوناگون اجتماعى و سیاسى با هدف دفاع از حقوق زنان.

بر لزوم رفع تبعیض از حقوق زن و مرد و برقرارى تساوى آنها، در اعلامیه جهانى حقوق بشر و بسیارى از میثاق‌نامه‌هاى بین‌المللى تأكید شد و، با گسترش توجه به حقوق زنان در سطح بین‌الملل، چندین اجلاس جهانى در زمینه مسائل زنان تشكیل گردید. با این همه، طرفداران تساوى كامل حقوق زن و مرد این اقدامات را براى رفع تبعیض كافى ندانستند و براى تضمین این تساوى، سند تعهدآور محكم‌ترى خواستند. ازاین‌رو، «كنوانسیون رفعِ هرگونه تبعیض علیه زنان» در 1358ش/1979 در مجمع عمومى سازمان ملل متحد به تصویب رسید و در 1360ش/1981 لازم‌الاجرا شد. هدف از تدوین و تصویب این معاهده بین‌المللى، برقرار شدن تساوى كامل زنان با مردان و از میان رفتن همه تمایزها در عرصه‌هاى حقوقى، اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعى و نیز تأمین راههاى مطمئن براى اجراى آنها از سوى دولتهاست (رجوع کنید به توحیدى، ص 9ـ25).

كنوانسیون، علاوه بر مقدمه‌اى نسبتآ طولانى، سى مادّه و شش بخش دارد. بخش نخست به تعهدات عام كشورها براى رفع تبعیض از زنان می‌پردازد. بخشهاى دوم و سوم و چهارم ناظر به اقدامات تضمینى دولتها براى برابرى زنان و مردان در حوزه‌هاى سیاسى، آموزشى و اشتغال و برابرى در مقابل قانون و نیز در عرصه ازدواج و زندگى خانوادگى است. بخش پنجم و ششم هم به ایجاد روشهاى نظارت بین‌المللى و جنبه‌هاى اجرایى كنوانسیون می‌پردازد (رجوع کنید به رئیسى، ص 293ـ306).

شمارى از كشورهاى اسلامى، با قید استفاده از حق شرط (حق تحفظ)، به عضویت كنوانسیون درآمده‌اند و برخى از آنها، از جمله ایران، به كنوانسیون نپیوسته‌اند. پذیرش كنوانسیون، مفاد آن را در زمره قوانین داخلى كشورها قرار می‌دهد و مستلزم همسویى قوانین و مقررات داخلى با آن است.

در ایران سالهاست كه درباره پیوستن یا نپیوستن به كنوانسیون مزبور، در مجامع علمى و سیاسى بحث می‌شود و در مقالات و نوشته‌هاى متعدد، فواید و آثار پیوستن یا نپیوستن به آن بررسى گردیده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص 221ـ 258؛
آیت‌اللهى، ص 181ـ210). گروهى، با تأكید بر منافع سیاسىِ الحاق، خواستار پیوستن به كنوانسیون به صورت مشروط هستند؛
اما برپایه دیدگاه نهادهاى دینى كشور و مراجع تقلید، شرط تحفظ، مشكل تعارض پاره‌اى از مواد كنوانسیون با احكام شرعى را بر طرف نمی‌كند، زیرا مطابق بند دوم مادّه بیست و هشتم كنوانسیون، تحفظاتِ ناسازگار با هدف كنوانسیون، پذیرفته نخواهد شد و روشن است كه هدف اصلى این معاهده‌نامه، یعنى برابرى مطلق حقوق زن و مرد، با شرع سازگارى ندارد. به علاوه، كشورهایى كه با حق شرط به این كنوانسیون پیوسته‌اند، مورد اعتراض دولتهاى غربى قرار گرفته‌اند (رجوع کنید به توحیدى، ص 34؛
«بازشناسى یك رویكرد»، ص 69ـ 87؛
آیت‌اللهى، ص 184ـ191).

بعضى از مواد كنوانسیون، به‌ویژه بخشهاى مربوط به حقوق عمومى زنان، با احكام فقهى و قوانین ایران هم‌خوانى بسیارى دارد، از جمله حق آزادى اندیشه، حق برخوردارى زنان از امنیت، اشتغال، تحصیل و آموزش، تأمین اجتماعى و خدمات بهداشتى (رجوع کنید به رئیسى، ص 57ـ66، 89ـ137). مغایرت كنوانسیون با شرع، بیشتر به بخش چهارم كنوانسیون مربوط است كه با برخى احكام متفاوت زن و مرد در اسلام، از جمله در مورد انتخاب مسكن (بدون آنكه در موقع انشاى عقد، به صورت شرط مطرح شده باشد)، طلاق، سرپرستى خانواده، ولایت بر فرزندان، حضانت و دیه، تعارض دارد و طبق كنوانسیون از مصادیق تبعیض شمرده می‌شود. مراجع دینى، به اتفاق، كنوانسیون را مشتمل بر موارد آشكار خلاف شرع برشمرده و پیوستن به آن را جایز ندانسته‌اند (رجوع کنید به همان، ص 271ـ286). شوراى نگهبان نیز با استناد به مغایرت موادى از كنوانسیون با ضروریات دین اسلام و اصول متعددى از قانون اساسى، الحاق دولت جمهورى اسلامى ایران به كنوانسیون را نپذیرفته است (رجوع کنید به شوراى نگهبان قانون اساسى، ص 319ـ 321).


منابع :
(1) علاوه بر قرآن و كتاب مقدس. عهد جدید؛
(2) آقابزرگ طهرانى؛
(3) زهرا آیت‌اللهى، «حق شرط، نیرنگى براى الحاق»، كتاب نقد، ش 29 (زمستان 1382)؛
(4) ابن‌ماجه، سنن‌ابن‌ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره 1373/ 1954)، چاپ افست (بیروت، بی‌تا.)؛
(5) امام‌خمینى، صحیفه نور، تهران، ج1، 2، 1370ش، ج3، 1371ش؛
(6) جیمز نورمن دالریمپل اندرسون، تحولات حقوقى جهان‌اسلام، ترجمه فخرالدین اصغرى، جلیل قنواتى، و مصطفى فضائلى، قم 1376ش؛
(7) «بازشناسى یك رویكرد : الحاق ایران به كنوانسیون»، در كنوانسیون محو كلیه اشكال تبعیض علیه زنان (مجموعه مقالات و گفت‌وگوها)، قم: مركز مدیریت حوزه‌هاى علمیه خواهران، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1382ش؛
(8) بدرالملوك بامداد، زن ایرانى از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران 1347ـ 1348ش؛
(9) محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح‌البخارى، (چاپ محمد ذهنی‌افندى)، استانبول 1401/1981، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(10) حسین بستان، «جایگاه خانواده از دیدگاه اسلام و فمینیسم»، در مجموعه مصاحبه‌ها، مقالات و میزگردهاى همایش اسلام و فمینیسم، مشهد 1379، ج 1، به اهتمام هادى وكیلى، تهران: نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1381ش؛
(11) نی‌بن سعدون، حقوق زن: از آغاز تا امروز، ترجمه گیتى خورسند، تهران 1379ش؛
(12) فرخ‌رو پارساى، هما آهى، و ملكه طالقانى، زن در ایران باستان، تهران 1346ش؛
(13) نادر پورارشد و شهناز محمودى، «مقایسه حقوق اساسى و حقوق موضوعه مربوط به زن در ایران اسلامى»، در مجموعه مصاحبه‌ها، مقالات و میزگردهاى همایش اسلام و فمینیسم، مشهد 1379، همان؛
(14) حسن پیرنیا، ایران باستانى، یا، تاریخ ایران از زمان بسیار قدیم تا انقراض دولت ساسانى، تهران 1306ش؛
(15) احمدرضا توحیدى، «زنان و اقدامات سازمان ملل»، در كنوانسیون محو كلیه اشكال تبعیض علیه زنان (مجموعه مقالات و گفت و گوها)، همان؛
(16) عبدالرحمان ‌بن محمد ثعالبى، تفسیرالثعالبى، المسمى بالجواهرالحسان فى تفسیرالقرآن، چاپ علی ‌محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت 1418/1997؛
(17) جوادعلى، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1413/ 1993؛
(18) حاجی‌خلیفه؛
(19) محمدحسین حافظیان، زنان و انقلاب: داستان ناگفته، تهران 1380ش؛
(20) حرّعاملى؛
(21) ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ج :4 عصرایمان، بخش 1، ترجمه ابوطالب صارمى، ابوالقاسم پاینده، و ابوالقاسم طاهرى، تهران 1366ش، بخش 2، ترجمه ابوالقاسم طاهرى، تهران 1367ش؛
(22) محمد رشیدرضا، تفسیرالقرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، (تقریرات درس) شیخ محمد عبده، ج 5، مصر 1374؛
(23) مهدى رئیسى، كنوانسیون زنان: بررسى فقهى و حقوقى الحاق یا عدم الحاق جمهورى اسلامى ایران به كنوانسیون رفع كلیه اشكال تبعیض علیه زنان، قم 1382ش؛
(24) لیلاسادات زعفرانچى، «توصیه‌هاى CEDAW، اشتغال زنان، استراتژی‌هاى نظام بین‌الملل»، كتاب نقد، ش 29 (زمستان 1382)؛
(25) الیز ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران : طغیان، افول و سركوب از 1280 تا انقلاب 57، ترجمه نوشین احمدى خراسانى، تهران 1384ش؛
(26) سیدقطب، العدالة الاجتماعیة فى الاسلام، مصر 1377/ 1958؛
(27) محمد شمس، فمینیسم و ادیان ابراهیمى: تفسیر فمینیست‌هاى دیندار از متون مقدس، ج 1، تهران 1386ش؛
(28) شوراى نگهبان قانون اساسى، مجموعه نظریات شوراى نگهبان در مورد مصوبات مجلس شوراى اسلامى دوره ششم ـ سال چهارم (خرداد 82 تا خرداد 83)، تهران 1384ش؛
(29) فاطمه صادقى، جنسیت، ناسیونالیسم و تجدد در ایران (دوره پهلوى اول)، تهران 1384ش؛
(30) محمدحسین طباطبائى، تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، قم: آزادى، (بی‌تا.)؛
(31) همو، المیزان فى تفسیرالقرآن، بیروت 1390ـ1394/ 1971ـ1974؛
(32) طبرسى؛
(33) حسن طغرانگار، حقوق سیاسى ـ اجتماعى زنان قبل و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، تهران 1383ش؛
(34) طوسى؛
(35) زهره عطایى آشتیانى، «كنوانسیون و سهم زنان در تصمیم‌سازی‌هاى بین‌المللى»، كتاب نقد، ش 29 (زمستان 1382)؛
(36) جین فریدمن، فمینیسم، ترجمه فیروزه مهاجر، تهران 1381ش؛
(37) محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بیروت 1405/ 1985؛
(38) آنتونى گیدنز، جامعه‌شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران 1378ش؛
(39) جلال‌الدین مدنى، حقوق اساسى در جمهورى اسلامى ایران، ج 7، تهران 1369ش؛
(40) مسلم‌بن حجاج، الجامع‌الصحیح، بیروت: دارالفكر، (بی‌تا.)؛
(41) حمیرا مشیرزاده، از جنبش تا نظریه اجتماعى: تاریخ دو قرن فمینیسم، تهران 1382ش؛
(42) نسرین مصفّا، مشاركت سیاسى زنان در ایران، تهران 1375ش؛
(43) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، قم 1357ش؛
(44) ناصر مكارم شیرازى، الأمثل فى تفسیر كتاب‌اللّه المنزل، (قم بی‌تا.)؛
(45) حسین‌بن محمدتقى نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط‌المسائل، قم 1407ـ1408؛


(46) Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions, Princeton, N. J. 1983;
(47) Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982, s.v. "Woman [pt.1(" (by Anson Rainey);
(48) Encyclopedia of women & Islamic cultures, ed. Suad Joseph, Leiden: Brill, 2003-2007;
(49) C.T. Kalny, "The great work before us", in Women's rights: a global view, ed. Lynn Walter, Westport, Conn.: Greenwood Press, )c2001(;
(50) Leila Ahmed, Women and gender in Islam: historical roots of a modern debate, New Haven, Conn. )c1992];
(51) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world, ed. John L. Esposito, NewYork 1995, s.v. "Women and social reform: social reform in the Middle East" (by Shahla Haeri);
(52) Routledge encyclopedia of philosophy, ed. Edward Craig, London: Routledge, 1998, s.v. "Feminism" (by Susan James).

/ حسین بستان /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6353
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست