responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6321

 

حق ، وصف و مصدرى پربسامد در قرآن و حدیث و متون فقهى، دالّ بر راستى و واقعیت. این واژه در فلسفه و عرفان نیز كاربرد فراوان دارد (رجوع کنید به حق و حقیقت*).

1) در لغت و قرآن و حدیث.

بررسى لغوى. براى ریشه حق، دو معناى اصلى ذكر شده است: یكى استحكام و استوارى، چنان‌كه «ثوب محقَّق» به معناى لباس یا پارچه‌اى با بافت محكم است؛ و دیگرى موافقت و مطابقت، چنان‌كه به حفره‌اى كه پاشنه در، در آن قرار می‌گیرد و می‌چرخد «حِقِّ الباب» و به محل اتصال دو استخوان «حُق» می‌گویند (رجوع کنید به جوهرى؛ ابن‌فارس؛ راغب اصفهانى، ذیل واژه). مهم‌ترین كاربردهاى ریشه ح ق ق، نخست مصدرهاى حق و حقیقت به‌معناى واقعیت است و دوم، صفت حق است در وصف اعتقاد یا حكمى كه با واقعیت مطابقت دارد (رجوع کنید به راغب اصفهانى، همانجا؛ براى تفاوتهاى معنایى و كاربردى حق و صدق* رجوع کنید به همانجا؛ تهانوى، ج 1، ص 329؛ ایزوتسو، 1966، ص 97). مشتقات اسمى و فعلى ریشه ح ق ق بر مفاهیم مختلف مادّى و انتزاعى دلالت دارد كه مشهورترین این معانى عبارت‌اند از: نقیض باطل*، موجود ثابت و انكارناپذیر، نامى براى خدا (رجوع کنید به الحق*)، وجوب، شایستگى، یقین، نصیب و بهره، خالص و محض هر شىء، وسط شىء، استوار و ظاهر ساختن، هر نوع بلوغ و رسیدن مانند رسیدن شتربچه به وضعى كه بتوان بر او بار برد، فربه شدن شتر، طلوع خورشید، كامل شدن بهار و معانی‌اى با شهرت كمتر چون پرچم، سفر شبانه، خانه عنكبوت و ظرفى كه بتوان بر روى آن حكاكى نمود (رجوع کنید به خلیل‌بن احمد؛ ازهرى؛ جوهرى؛ ابن‌فارس؛ ابن‌اثیر؛ ابن‌منظور؛ زبیدى، ذیل واژه).

ریشه حق و برخى مشتقات آن، در زبان عرب پیش از اسلام متداول بوده (رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه؛ كالورلى، ص60) و دست‌كم در معانى اصلىِ واقعیت و راستى (براى نمونه رجوع کنید به مُفَضَّل ضَبّى، ص 131، شعر ثعلبةبن صعیر) و بهره یا نصیب (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص 356، شعر معاویه‌بن مالك) در اشعار و مَثَلها به‌كار رفته است. همچنین، دو واژه حاكى از نام خدا، به صورت حق و حقت، در كتیبه‌هاى جنوب عربستان یافته شده است (رجوع کنید به د.اسلام؛ كالورلى، همانجاها).

در برخى دیگر از زبانهاى سامى باستانى، مانند عبرى، كنعانى، آرامى و سریانى، اصلِ «ح ق» به صورتها و معانى گوناگون رایج بوده و در كتاب مقدّس عبرى، 250 واژه از این ریشه آمده است (كالورلى، ص 56ـ57؛ گزنیوس، ص CCCI، ذیل "ppπ"). در عهد قدیم، اشتقاقهاى حق ("PPπ") به معناى حك كردن بر چوب، سنگ یا فلز (قس ابن‌منظور؛ زبیدى، ذیل «حق») اشتقاقهاى حُق و حَقه به معناى ظرفى كه بتوان بر آن حكاكى كرد، ثبت كردن، ترسیم كردن، مقرر كردن، فرمان، قانون، سنّت متداول یا رسم مربوط به خدا یا انسانها، طبیعتِ اشیا، حقوق و امتیاز به‌كار رفته است (رجوع کنید به د.اسلام؛ كالورلى؛ گزنیوس، همانجاها)، اما در میان همه زبانهاى سامى، گسترده‌ترین حوزه معنایى و كامل‌ترین و عالی‌ترین معانى حق و مشتقات آن را در زبان عربى می‌توان یافت كه نه فقط بر افعال و اشیاى مادّى، بلكه بر كیفیات، صفات و واقعیات غیرمادّى نیز دلالت دارد (رجوع کنید به كالورلى، ص 57، 59).

در قرآن. واژه حق و مشتقات آن در قرآن 287 بار، در حوزه‌هاى معنایى گوناگون، به‌كار رفته است (رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل واژه). مهم‌ترین زمینه معنایى واژه حق در قرآن، مربوط به مفاهیم وجود و هستى است. مطابق آیات قرآن، مصداق كامل و منشأ اصلى حق، خداوند است (رجوع کنید به حج: 6، 62؛ نور: 25؛ لقمان: 30). علاوه بر این، الحق یكى از اسماءالحسنى* است (رجوع کنید به طه: 114؛ مؤمنون: 116). آیاتى كه خدا را عین حق دانسته یا با وصف حق توصیف كرده در دو زمینه اصلى بیان شده است: نخست آیاتى كه بر قدرت عظیم خدا به عنوان منشأ هر ایجاد و تغییر و تحول در عالم هستى تأكید می‌كند، مانند آیات مربوط به مراحل خلقت انسان و تدبیر امور او، تدبیر روز و شب و تسخیر موجودات (رجوع کنید به حج: 5، 6، 62؛ لقمان: 30). دسته دوم آیات مربوط به بعث، بازگرداندن انسان به سوى خدا و شهادت اعضا و جوارح بر اعمال انسان است (رجوع کنید به انعام: 62؛ یونس: 30؛ نور: 25؛ قصص: 75). در آیات دسته نخست، حق در مقابل باطل (رجوع کنید به باطل*) ــ یعنى همان بتها و معبودهاى مشركان و هرگونه اختراع بی‌بنیاد ــ به‌معناى امرى بسیار واقعى و نیرویى زنده مطرح می‌شود كه در همه فرایندهاى زندگى و مرگ در جهان هستى سریان دارد (رجوع کنید به ایزوتسو ، 1966، ص 97ـ98) و این حقیقتى است كه به تصریح دسته دوم آیات، در آخرت (رجوع کنید به آخرت*؛ الحاقه*، سوره) بر همگان، حتى كافران و مشركان، نیز آشكار می‌شود.

تفسیر این حوزه معنایى حق، در آثار مفسران، عموماً صبغه‌هاى فلسفى دارد، چنان‌كه مفسران، حق را در این آیات به معناى موجود ثابتى دانسته‌اند كه نمی‌توان در وجود او تردید كرد و هیچ‌گونه باطلى، از نقص و تغییر و فنا، در او راه ندارد. در تحلیل این معنا، فخررازى (ذیل رعد: 14) توضیح می‌دهد كه موجود، یا عدم می‌پذیرد و باطل می‌شود، یا عدم و بطلان ندارد و بنابراین، واجب‌الوجود شایسته‌ترین موجودى است كه می‌توان او را حق نامید. او یگانه موجود مطلق، غنى و قائم به ذات است كه هستى همه موجودات دیگر از اوست و همه مسخَّر و نیازمند اویند و اوست كه نظام حق را در عالم جارى می‌سازد (رجوع کنید به طوسى، التبیان، ذیل طه: 114؛ زمخشرى، ذیل حج: 6؛ طبرسى، ذیل انعام: 62؛ فخررازى؛ قرطبى؛ طباطبائى، ذیل حج: 6). هم‌نشینى وصف حق با صفات ولایت (رجوع کنید به انعام : 62؛ كهف: 44)، علوّ، سلطنت و مالكیت خدا (رجوع کنید به حج: 62؛ مؤمنون: 116) در آیات متعدد، مؤید این معناست.

مفسران با این استدلال كه هستى همه موجودات، جز خدا، به باطل، یعنى نقص و تغییر فنا، آمیخته است (رجوع کنید به قرطبى، ذیل یونس: 53؛ طباطبائى، ذیل انبیاء: 24)، نشان می‌دهند كه دریافت حقیقتِ مفهوم حق، مستلزم اثبات توحید حق (رجوع کنید به توحید*) است. به این بیان كه حقِ حقیقى و محض، كه به هیچ باطلى مشوب نیست، یگانه و همان ذات احدیت است؛ ازهمین‌رو، در تعابیر قرآنى «لاتَقُولوا على اللّهِ اِلّا الحقَّ» (نساء : 171) و «لَه دَعَوةُ الحَقِّ» (رعد: 14)، قول حق و دعوت حق را همان اعتقاد به توحید، تنزیه خدا از شریك یا اداى عبارت تهلیل دانسته‌اند (رجوع کنید به طبرى؛ طوسى، التبیان، ذیل رعد: 14؛ زمخشرى، ذیل نساء: 171؛ طبرسى، ذیل رعد: 14).

چون از حق محض، جز حق صادر نمی‌شود (رجوع کنید به بقره : 147؛ آل‌عمران: 60)، همه افعال خدا در قرآن با تعبیر «بالحق» وصف می‌شود، از خلقت آسمانها و زمین (رجوع کنید به انعام: 73؛ حجر : 85؛ روم: 8 و آیات متعدد دیگر) و خورشید و ماه (رجوع کنید به یونس : 5) تا ارسال رُسُل (رجوع کنید به نساء: 170؛ اعراف: 43)، نزول قرآن بر پیامبر (رجوع کنید به مائده: 48؛ اِسراء: 105)، خروج پیامبر از مدینه براى جنگ بدر (رجوع کنید به انفال: 5)، نزول فرشتگان (رجوع کنید به حجر: 8)، نزول عذاب (رجوع کنید به مؤمنون: 41)، داورى در روز قیامت (رجوع کنید به زمر: 69، 75) و موارد متعدد دیگر. به ‌رغم یكسانى تعبیر به‌كار رفته در این آیات، مفسران معانى مختلفى براى آن ذكر كرده‌اند كه وجه اشتراك بیشتر آنها، توصیف این افعال به حكمت، به معناى فعل داراى هدف و غایت صحیح، یا وقوع حتمى است (رجوع کنید به طوسى، التبیان؛ زمخشرى؛ طبرسى؛ طباطبائى، ذیل آیات، به‌ ویژه آل‌عمران: 4، انعام: 73، یونس: 5، شورى: 17). براساس آیات قرآن، «قول خدا» نیز، كه عین فعل اوست، حق است (رجوع کنید به انعام : 73؛ احزاب: 4؛ ص : 84؛ طباطبائى، ذیل انعام: 73). طباطبائى (ذیل احزاب: 4) حق بودن قول خدا را به این معنا دانسته است كه اگر از چیزى خبر دهد، مطابق با خبر الهى واقع می‌شود و اگر حُكمى را انشا كند، آثارى كه با مصلحت واقعى مطابقت دارد، بر آن مترتب می‌شود. مفسران، اطلاق «حق» بر قرآن یا توصیف نزول آن به «حق» را در آیات متعدد به همین معنا دانسته‌اند (رجوع کنید به آل‌عمران: 3؛ انعام: 114؛ اسراء: 105؛ زخرف: 30ـ31؛ محمد : 2؛ طوسى، التبیان؛ زمخشرى؛ طبرسى، ذیل آیات). همچنین، تركیب اضافى «قَوْلَ الحَقِّ» (رجوع کنید به مریم: 34) درباره حضرت عیسى* علیه‌السلام، عمومآ تعبیرى دیگر از كلمةاللّه (رجوع کنید به آل‌عمران: 45؛ نساء: 171) تفسیر می‌شود (رجوع کنید به زمخشرى؛ فخررازى، ذیل آیه) كه به نحوه خاص خلقت حضرت عیسى به واسطه یك كلمه خدا ــ كُن (آل‌عمران: 59) ــ مربوط است (زمخشرى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به طباطبائى، ذیل آیه). وعده‌هاى الهى، كه از بارزترین مصادیق قول خداوند هستند، در آیات متعدد، با تعبیر «اِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ» (براى نمونه رجوع کنید به یونس: 4، 55؛ هود: 45؛ قصص: 13؛ روم: 60؛ لقمان: 33؛ غافر: 55) وصف شده‌اند. حق بودن وعده‌هاى الهى، مانند نصرت و اعزاز دین پیامبر، برگشت انسانها به سوى پروردگارشان، ثواب و عقاب یا برگرداندن موسى به مادرش، به معناى وقوع حتمى آنهاست (رجوع کنید به طوسى، التبیان؛ زمخشرى، ذیل آیات). همچنین تعابیرى مانند «حَقَّ عَلَیهِمُ القَولُ» (فصلت: 25)، «حَقَّ عَلیهِ كلمةُ العَذابِ» (زمر: 19) و مشابه اینها (رجوع کنید به اعراف: 30؛ اِسراء: 16؛ حج: 18؛ ص: 14)، حاكى از محقق شدن قولِ وعیدى خداوند درباره گمراهى و عذاب كافران در دنیا و آخرت است.

واژه حق، در دلالتى معرفتى، وصفى است براى عقیده (رجوع کنید به راغب اصفهانى، ذیل واژه). از این وجه، حوزه معنایى دیگر حق در قرآن، در زمینه عقیده و فعل انسان است. در آیات متعدد، عقیده مطابق با واقع، حق نامیده شده است (رجوع کنید به انبیاء: 24؛ احقاف: 30؛ راغب اصفهانى، همانجا؛ طوسى، التبیان، ذیل حج: 6، فرقان: 26؛ طباطبائى، ذیل رعد: 17، انبیاء: 18). در این معنا حق مقابل «ظن» و «ضلال» قرار می‌گیرد (رجوع کنید به یونس: 32، 36؛ زمخشرى، ذیل یونس: 35). مثال معروف حق و باطل در آیه 17 سوره رعد بیان می‌كند كه موضع انسانها در برابر حقیقت متفاوت است؛ برخى حق بودنِ حقایقى چون قرآن را درمی‌یابند و برخى نسبت به آن كور و چشم بسته‌اند (رجوع کنید به رعد: 17ـ19). مطابق این تمثیل، از آبى كه خدا از آسمان فرو می‌فرستد، دشتها به قدر خود مقدارى از آب را در خود روان می‌كنند و كف زائد را سیل می‌برد. همچنین زیورآلاتى كه در آتش گداخته می‌شود، مادّه خالصى دارد كه باقى می‌ماند و پس‌مانده‌هایى كه بی‌فایده است (براى تعداد مثالها در این آیه رجوع کنید به ابوالفتوح رازى؛ سیوطى، ذیل رعد: 17). در این تمثیل، ویژگى مهم و مؤكد حق، ثبات و منشأ آثار بودن است و خصوصیت باطل، ظاهرنمایى و بی‌ثمرى است (رجوع کنید به طوسى، التبیان؛ قرطبى، ذیل رعد: 17). به همین ترتیب، در عالم هستى، موجودى حق است كه ثابت باشد و هرچه ناپایدار و میرا باشد، از این جهت، باطل است (رجوع کنید به طباطبائى، ذیل رعد: 17). براین اساس، اگر انسان معتقد به چیزى باشد كه وجود خارجى ندارد، یا براى موجودات، خواص وجودی‌اى فرض كند كه فاقد آن باشند، مانند استقلال یا بقا براى موجودات ممكن‌الموجود، یا اعتقاد به تجسد یافتن خدا در شخص انسانى، این عقاید باطل است (رجوع کنید به عبدالرزاق كاشى، ص 303؛ طباطبائى، ذیل رعد: 17؛ ایزوتسو، 1983، ص 33). قرآن افراد خاصى را به عنوان كسانى كه حق (به‌طور خاص، حق بودنِ قرآن) را در می‌یابند، معرفى كرده است: كسانى كه از جانب خدا به ایشان علم داده شده، صاحبان خردهاى ناب، برخى از اهل كتاب، و مؤمنان (رجوع کنید به بقره: 144؛ مائده: 83، 84؛ رعد: 19؛ حج: 54؛ سبأ: 6؛ شورى: 18). این افراد به احوال اشك ریختن از سر معرفت حق، ایمان آوردن، نرم‌دلى و دارا بودن بصیرت، وصف شده‌اند (رجوع کنید به مائده: 83؛ رعد: 19؛ حج: 54؛ شورى : 18).

علاوه بر حوزه معرفت، به بیان طباطبائى (همانجا) در حوزه افعال انسانها نیز هر فعل هنگامى حق است كه با غایت و نتیجه‌اى كه برایش مقرر شده است (مانند سیرى براى خوردن)، هماهنگ باشد، در غیر این صورت، فعل باطل است. ظاهرآ تعبیر «بِغَیرِالحقّ» در توصیف برخى افعال انسانها از همین باب است؛ افعالى چون غلوّ در دین، بَغىْ (ظلم)، بیرون راندن مؤمنان از سرزمینشان و فَرَح (رجوع کنید به مائده: 77؛ اعراف: 33؛ حج : 40؛ غافر: 75). تعبیر «یا اَیها النّاسُ اِنَّما بَغیكُم عَلى اَنفُسِكُم» در آیه 23 سوره یونس، و تأكید بر اینكه عذاب قوم مستكبر عاد در آخرت خواركننده‌تر از عذاب دنیوى آنهاست (رجوع کنید به فصلت: 16)، دلالتى ضمنى است بر اینكه این‌گونه اعمال، انسانها را به هدف و غایتى كه در پى آن‌اند نمی‌رساند. چون در عالم وجود، حقِ مطلق فقط خداوند است و تنها اوست كه به سوى حق هدایت می‌كند (رجوع کنید به یونس: 32، 35) و دستیابى انسان به حقیقت در اندیشه و كردار، جز با پیروى از دین حق میسر نیست (رجوع کنید به یونس: 35). دین حق، كه همان اسلام است (رجوع کنید به توبه: 29، 33؛ صف: 9؛ نیز رجوع کنید به طوسى، التبیان؛ زمخشرى؛ طبرسى؛ فخررازى، ذیل آیات)، به دلیل موافقت با فطرت و سنّت تكوین، انسانها را در دنیا و آخرت به سعادت می‌رساند (رجوع کنید به طباطبائى ، ذیل توبه : 29، محمد: 2) و به اراده الهى سرانجام بر همه ادیان چیره می‌گردد (رجوع کنید به توبه: 33؛ صف: 9). قرآن در آیات متعدد، به تمثیل یا به تصریح، از پیروزى نهایى حق بر باطل خبر می‌دهد (براى نمونه رجوع کنید به رعد: 17؛ اسراء: 81؛ انبیاء: 18) و انسانها را از معارضه با حق، كتمان حق، در هم آمیختن حق و باطل و تكذیب حق بازمی‌دارد (رجوع کنید به بقره: 42، 146؛ انعام: 5). چون گاهى حق، مدتى پوشیده می‌ماند (براى نمونه رجوع کنید به بقره: 42، 146؛ آل‌عمران: 71؛ یوسف: 4، 100) و مهلت دادن به باطل از سنّتهاى الهى است (رجوع کنید به رعد: 17؛ طارق: 17) و غلبه ظاهرى باطل و دشوارى التزام به حق ممكن است به یأس و تردید اهل حق بینجامد (رجوع کنید به بقره: 214؛ طباطبائى، ذیل انبیاء: 18)، در آیات متعدد، فرمان صبر به پیامبر، با تأكید بر حق بودن وعده‌هاى الهى قرین گشته (رجوع کنید به روم: 60؛ غافر: 55، 77) و تواصى به حق، در كنار تواصى به صبر، از صفات مؤمنان شمرده شده است (رجوع کنید به عصر: 3).

گذشته از دو حوزه معنایى وجودشناسانه و معرفت‌شناسانه، واژه حق در قرآن با دو دلالت حقوقى نیز به‌كار رفته است: یكى به معناى عمل یا تكلیفى كه برعهده فرد است و بر انجام دادن آن تأكید شده است، مانند وصیت كردن (رجوع کنید به بقره: 180) یا رعایت بهره زوجه از سوى زوج در احكام طلاق (رجوع کنید به بقره: 236، 241)، و دیگرى به معناى نصیب یا بهره‌اى كه متعلق به فرد خاصى است، مانند آیاتى كه به دادن حق خویشاوندان، مسكینان و در راه ماندگان امر می‌كند (رجوع کنید به اسراء: 26؛ روم: 38)، یا نگاه داشتن بهره‌اى معین از اموال را براى سائل و محروم، از ویژگیهاى نمازگزاران و متقین برمی‌شمارد (رجوع کنید به ذاریات: 19؛ معارج: 24).

واژه حق در قرآن در یك ساختار نحوى ویژه (براى نمونه رجوع کنید به یتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ، بقره: 121، اِتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، آل‌عمران : 102)، براى تأكید بر انجام دادن كارى به نحو كامل و شایسته به‌كار رفته است؛ مانند تلاوت كتاب خدا، رعایت تقواى الهى، شناختن قدر خدا و جهاد (رجوع کنید به بقره: 121؛ آل‌عمران: 102؛ انعام : 91؛ حج: 74، 78؛ حدید: 27). تعبیر حَقُّ الیقین نیز، كه بعدها از مهم‌ترین اصطلاحات عرفانى شد (رجوع کنید به یقین*)، دوبار در قرآن به كار رفته است (رجوع کنید به واقعه: 95؛ حاقه: 51). اضافه حق به یقین در این تركیب، اضافه بیانیه و براى تأكید بر حقانیت قرآن (رجوع کنید به حاقه : 51) و راستى اَخبار قیامت و وقوع حتمى آن (رجوع کنید به واقعه: 95) است (رجوع کنید به طبرى؛ طوسى، التبیان؛ زمخشرى؛ طبرسى، ذیل آیات).

در حدیث. در جوامع حدیثى، درباره شناخت حق، استوارى در راه حق و تقابل آن با باطل، مطالب بسیارى آمده است. بنابر روایات، شناخت حق از نشانه‌هاى بصیرت و دانایى است (رجوع کنید به كلینى، ج 5، ص 52). همچنین كمال عقل در پیروى از حق و تواضع در برابر آن نهفته است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 16؛ مجلسى، ج 1، ص130، ج 75، ص 127). در مقابل، پیروى از هواى نفس، فراموشى آخرت و كثرتِ نزاع جاهلانه، از جمله عواملى است كه انسان را از حق باز می‌دارد (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 42، 84، حكمت 31؛ كلینى، ج 1، ص 44). طبق حدیثى از پیامبر اكرم، راه معرفت حق، معرفت نفس، راه موافقت با حق، مخالفت با نفس، راه رسیدن به رضایت حق، سخط بر نفس، راه رسیدن به حق، هجرت از نفس، راه طاعت حق، عصیان بر نفس، راه ذكر حق، فراموش كردن نفس و راه قرب به حق و انس با آن، دورى و وحشت از نفس است (رجوع کنید به ابن‌ابی‌جمهور، ج 1، ص 246؛ نیز رجوع کنید به مجلسى، ج 67، ص 72). همچنین در حدیثى منسوب به على علیه‌السلام، معروف به حدیث حقیقت، امام در پى پرسش مُصرّانه كمیل‌بن زیاد از چیستى حقیقت، در چند عبارت عرفانى آن را وصف می‌كند (رجوع کنید به حق و حقیقت، بخش :2 در عرفان اسلامى). در احادیث بر لزوم عمل به حق و پایدارى بر آن بسیار تأكید شده است، حتى اگر پیامدهایى سخت، مانند قطعه‌قطعه شدن یا سوزانده شدن، داشته باشد (رجوع کنید به كلینى، ج 2، ص 91، ج 8، ص140). على علیه‌السلام به فرزند خود سفارش می‌كند براى حق به هر دشواری‌اى وارد شود و شكیبایى ورزیدن در راه حق را نیكوترین خصلت برمی‌شمارد (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، نامه 31). قرین گشتن سفارش التزام به حق با توصیه به صبر، دشوارى پایدارى در راه حق را به خوبى نشان می‌دهد (رجوع کنید به همان، نامه 53). بنابر حدیثى از امام باقر علیه‌السلام، «اِصبِر عَلَى الحَقِّ وَ اِن كان مُرّآ» وصیتِ همه امامان بوده است (رجوع کنید به كلینى، ج 2، ص 91). البته به تصریح امام على علیه‌السلام، حق به‌رغم سنگینى، گوارا، و باطل در عین سبكى، بدفرجام است و اهل حق مدتى كوتاه در سختى و مدتى طولانى در عافیت و آسایش‌اند (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، حكمت 376؛ كلینى، ج 2، ص 255). احادیث بسیارى نیز درباره لزوم بازگو كردن حق حتى در مواردى كه به ضرر فرد باشد، و همچنین گفتن حق در رضا و غضب، وارد شده است (رجوع کنید به نسائى، ج 3، ص 55؛ ابن‌حبّان، ج 2، ص 79؛ ابن‌بابویه، 1362ش، ج 2، ص 526؛ الاختصاص، ص 32). براساس حدیث مشهور نبوى، برترین جهاد، گفتن كلام حق در برابر سلطانِ جائر است (رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج 3، ص 19؛ ابن‌ماجه، ج 2، ص1330؛ متقى، ج 15، ص 923).

برخى از خطبه‌هاى حضرت على علیه‌السلام، بر آمیختگى مداوم حق و باطل و درنتیجه لزوم افشاى باطل براى جلوه‌گر ساختن حق دلالت دارد. در كلام على علیه‌السلام این وضعیت شبهه‌ناك، جولانگاه شیطان براى استیلا یافتن بر اهل باطل خوانده شده، اما در عین حال بر این نكته تأكید شده است كه دوستان خدا به لطف حق و با هدایت نور یقین، نجات می‌یابند (براى نمونه رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 38، 50، 104).

از جمله مسائلى كه در احادیث شیعى بسیار مورد توجه قرار گرفته، توصیف اهل حق است. براساس این روایات، امامان علیهم‌السلام با حق‌اند و حق با آنهاست، امر ایشان حق است و هر قضاوت حقى نزد آنهاست (رجوع کنید به صفار قمى، ص 49؛ كلینى، ج 1، ص 399؛ ابن‌ابی‌زینب، ص 77؛ ابن‌بابویه، 1363ش، ج 1، ص 278). على علیه‌السلام تصریح می‌كند كه رایت حق در دست اهل‌بیت علیهم‌السلام است و تنها راه رستگارى، همراهى با آنان و پیروى از آنان است (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 87، 100، 239). همچنین نقل شده كه دین حق دین همراه با ولایت است (رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 432) و روی‌گردانى از ولایت اهل حق مایه هلاك است (ابن‌بابویه، 1362ش، ص 626). اگرچه سخن مشهور على علیه‌السلام («اِعرِف الحَقَ تَعرِف اَهلَهُ») به حارث‌بن حوط در جنگ جمل (رجوع کنید به بلاذرى، ص 239؛ یعقوبى، ج 2، ص210؛ مفید، ص 5؛ طوسى، 1414، ص 626)، بر این دلالت دارد كه شناختن حق بر شناختن اهلِ آن مقدّم است؛ اما در احادیث متعددى از رسول خدا، كه در كتابهاى فریقین آمده است، على علیه‌السلام و عمار یاسر، صراحتآ معیار شناخت حق و اهل آن معرفى شده‌اند (رجوع کنید به طبرانى، 1404، ج 10، ص 96؛ ابن‌بابویه، 1417، ص 83؛ ابن‌عبدالبرّ، ج 3، ص 1139؛ ابن‌ابی‌الحدید، ج 2، ص 297). مضمون این روایات، كه به وقوع اختلاف و نبرد میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر اشاره دارد، درواقع به مسلمانان كمك می‌كرد كه در فضایى كه حق و باطل به‌هم آمیخته بود، حق را از باطل تمیز دهند. در احادیث شیعى به تقابل دولت حق با دولت باطل نیز اشاره شده و مصداق اَتمِّ دولت حق، دولت قائم آل‌محمد علیه‌السلام دانسته شده است كه در آن حق و عدلْ ظاهر، دلها به هم نزدیك، و حدود الهى اجرا می‌شود و حق به اهلش بازمی‌گردد (رجوع کنید به كلینى، ج 1، ص 333، ج 2، ص 446؛ ابن‌ابی‌زینب، ص 334؛ ابن‌بابویه، 1363ش، ج 2، ص 646).

واژه حق در بسیارى از احادیث بر معناى حقوقى دلالت دارد. این معنا در ابعاد گوناگون (مانند حق خدا بر انسان، حق اعضا و جوارح و حقوق متقابل انسانها در مناسبات اجتماعى) مطرح می‌شود. براساس روایات، منشأ تمامى حقوق، حق خدا بر بندگان است (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 216؛ ابن‌شعبه، ص 254)، كه از جمله آنها عبادت خالصانه و اطاعت خدا، شریك نگرفتن براى او و تقواى الهى است (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 191، 216؛ بخارى، ج 3، ص 216؛ ترمذى، ج 4، ص 136؛ ابن‌بابویه، 1414، ج 2، ص 619). اگرچه به گفته على علیه‌السلام حق خدا بر بندگان، موجب ایجاد حق متقابل براى بنده نمی‌شود، اما در صورت التزام بنده به حقوق الهى، خداوند از سرفضل بر خود لازم كرده است به او پاداشى دوچندان دهد (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 216) و امر دنیا و آخرتش را كفایت و او را از عذاب رها كند (رجوع کنید به نهج‌البلاغة؛ بخارى؛ ابن‌بابویه، 1414، همانجاها). اما در مناسبات انسانها هر حقى موجب به‌وجود آمدن حقى براى طرف متقابل می‌شود (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 216). از مجموع احادیث چنین برمی‌آید كه صاحبان حقوق بسیارند، از آن جمله‌اند والدین (رجوع کنید به حق والدین*)، فرزند (رجوع کنید به حق فرزندان*)، همسر (رجوع کنید به حقوق خانواده*)، همسایه (رجوع کنید به جار*)، مهمان، برادر، و دوست. صاحبان حقوق فقط انسانها نیستند. براساس روایات، اعضاى بدن و فرایض دینى (مانند نماز، حج، روزه و صدقه) نیز بر انسان حق دارند (رجوع کنید به ترمذى، ج2، ص 315، ج 3، ص 223، ج 4، ص 33، 338؛ نسائى، ج4، ص 211؛ ابن‌شعبه؛ ابن‌بابویه، همانجاها). مجموعه مفصّل و جامعی‌از این حقوق در رساله‌اى كوتاه از امام سجاد علیه‌السلام، به نام رسالة الحقوق، آمده است (رجوع کنید به رسالة الحقوق*). مطابق این رساله، منشأ تمامى حقوق، حقى است كه خدا بر بندگان دارد. بزرگ‌ترین حق خدا بر بنده، عبادت خالصانه و شرك نورزیدن به اوست. براساس این حق اصلى، در هر نعمتى، حقى بر بندگان واجب شده است، كه همه این حقوق اهمیت یكسانى ندارند. به تصریح امام على علیه‌السلام (رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه 216)، عظیم‌ترین حقى كه خدا بر انسانها واجب ساخته، حقوق متقابل حاكم و مردم است. همچنین بنابر سخن امام على علیه‌السلام (رجوع کنید به همان، خطبه 91)، نهایت حق خدا بر بنده، شناختن خدا تنها از طریق قرآن و سنّت رسول اكرم است.


منابع :
(1) علاوه بر قرآن؛
(2) ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(3) ابن‌ابی‌جمهور، عوالى اللئالى العزیزیة فى الاحادیث الدینیة، چاپ مجتبى عراقى، قم 1403ـ1405/ 1983ـ1985؛
(4) ابن‌ابی ‌زینب، الغیبة، چاپ فارس حسون كریم، قم 1422؛
(5) ابن‌اثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوى، بیروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364ش؛
(6) ابن ‌بابویه، الامالى، قم 1417؛
(7) همو، كتاب الخصال، چاپ علی‌اكبر غفارى، قم 1362ش؛
(8) همو، كتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علی‌اكبر غفارى، قم 1414؛
(9) همو، كمال‌الدین و تمام النعمة، چاپ علی‌اكبر غفارى، قم 1363ش؛
(10) ابن‌حِبّان، صحیح ابن‌حبّان، بترتیب ابن‌بلبان، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت 1414/1993؛
(11) ابن‌حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت : دارصادر، (بی‌تا.)؛
(12) ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه علیهم، چاپ علی‌اكبر غفارى، قم 1363ش؛
(13) ابن‌عبدالبرّ، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، چاپ علی‌محمد بجاوى، بیروت 1412/ 1992؛
(14) ابن‌فارس؛
(15) ابن ‌ماجه، سنن ابن‌ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره 1373/ 1954)، چاپ افست (بیروت، بی‌تا.)؛
(16) ابن‌منظور؛
(17) ابوالفتوح رازى، روض‌الجِنان و روح‌الجَنان فى تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد 1365ـ1376ش؛
(18) الاختصاص، (منسوب به) محمدبن محمدمفید، چاپ علی‌اكبر غفارى، بیروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1402/1982؛
(19) محمدبن احمد ازهرى، تهذیب اللغة، ج 3، چاپ عبدالحلیم نجار، قاهره (بی‌تا.)؛
(20) محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، (چاپ محمد ذهنی‌افندى)، استانبول 1401/1981؛
(21) احمدبن یحیى بلاذرى، انساب ‌الاشراف، چاپ محمدباقر محمودى، بیروت 1394/1974؛
(22) محمدبن عیسى ترمذى، سنن الترمذى و هوالجامع الصحیح، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت 1403/ 1983؛
(23) محمداعلی‌بن على تهانوى، كشاف اصطلاحات الفنون، بیروت: دارصادر، (بی‌تا.)؛
(24) اسماعیل‌بن حماد جوهرى، الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح‌العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بی‌تا.)، چاپ افست تهران 1368ش؛
(25) خلیل‌بن احمد، كتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1409؛
(26) حسین‌بن محمد راغب‌اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، چاپ محمد سیدكیلانى، تهران [? 1332ش[؛
(27) محمدبن محمد زبیدى، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت 1414/1994؛
(28) زمخشرى؛
(29) سیوطى؛
(30) محمدبن حسن صفارقمى، بصائر الدرجات فى فضائل آل ‌محمد «ص»، چاپ محسن كوچه‌باغى تبریزى، قم 1404؛
(31) طباطبائى؛
(32) سلیمان‌بن احمد طبرانى، كتاب‌الدعاء، چاپ مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت 1413؛
(33) همو، المعجم الكبیر، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى، چاپ افست بیروت 1404ـ?ـ140؛
(34) طبرسى؛
(35) طبرى، جامع؛
(36) محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم 1414؛
(37) همو، التبیان فى تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیرعاملى، بیروت (بی‌تا.)؛
(38) عبدالرزاق كاشى، شرح فصوص‌الحكم، چاپ مجید هادی‌زاده، تهران 1383ش؛
(39) علی‌بن ابی‌طالب (ع)، امام اول، نهج‌البلاغة، چاپ صبحى صالح، بیروت 1387/1967، چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(40) محمدبن عمر فخررازى، التفسیرالكبیر، قاهره (بی‌تا.)، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛
(41) محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، بیروت 1405/1985؛
(42) كلینى؛
(43) علی‌بن حسام‌الدین متقى، كنزالعُمّال فى سنن الاقوال و الافعال، چاپ بكرى حیانى و صفوة سقا، بیروت 1409/1989؛
(44) مجلسى؛
(45) محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكریم، قم 1380ش؛
(46) مُفَضَّل‌بن محمد مُفَضَّل ضَبّى، المُفَضَّلیات، چاپ احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره [? 1383/ 1963[؛
(47) محمدبن محمد مفید، الامالى، چاپ حسین استادولى و علی‌اكبر غفارى، بیروت 1414/1993؛
(48) احمدبن على نسائى، سنن النسائى، بشرح جلال‌الدین سیوطى، بیروت 1348/1930؛
(49) یعقوبى، تاریخ؛


(50) Edwin E. Calverley, "Haqq (truth)", The Muslim world, LIV (1964);
(51) EI2, s.v. "Hakk" (by D. B. Macdonald - [E.E. Calverley]);
(52) Wilhelm Gesenius, Gesenius's Hebrew and Chaldee lexicon to the Old Testament scriptures, translated, with additions and corrections from the author's thesaurus and other works by Samuel Prideaux Tregelles, London 1884;
(53) Toshihiko Izutsu, Ethico - religious concepts in the Qur'an, Montreal 1966;
(54) idem, Sufism and Taoism: a comparative study of key philosophical concepts, Tokyo 1983.

/ سیده ‌زهرا مبلّغ /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6321
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست