حِصْنكَیفا ( حسنكیف ) ، شهرى در ولایت (استان) ماردین واقع در جنوب شرقى تركیه. این شهر در كنار رود دجله، در30َ َْ41 طول شرقى و´ 40 ˚37عرض شمالى قرار دارد (رجوع کنید به >اطلس جغرافیایى تركیه <، بخش 2، نقشه 94). حصنكیفا به كشاورزى مشهور است. پنبه، حبوبات، سبزى، انار و توت از محصولات آنجاست. عدهاى از اهالى آن به پرورش بز و گوسفند اشتغال دارند و از پشم و گوشت و شیر آنها استفاده میكنند. برخى اهالى نیز در صنایعسنّتى، دستى، نساجى و مواد غذایى فعالیت دارند (ابوحجر، ص 2، 4).
واژه حصن كیفا به صورتهاى حصن كیبا (یاقوت حموى ذیل مادّه)، حصن كیف (حافظابرو، ج 2، ص 24)، حسنكیفا (ماردینى، ص 62)، رأسالقول (بدلیسى، ص 198)، رأس كیفا (ابنخرداذبه، ص 73؛ ابناثیر، ج 2، ص 534)، حسن كیف، كیفاس و كیفى (تتوى، ص 304، پانویس 232؛ لسترنج، ص 113) نیز ضبط شده است. حِصْن به معناى قلعه و دژ، و كیفا یا كیبا به معناى صخره است و نام شهر از نام قلعه آن (رجوع کنید به ادامه مقاله) گرفته شده است. یاقوت حموى (همانجا) اصل واژه كیفا را ارمنى دانسته است. به نوشته بدلیسى (ص 199ـ201)، حاكم قلعه شخصى از اعیان عرب، به نام حسن، را دستگیر كرد و در زندان شكنجه داد تا اینكه حسن با حیله گریخت و از همان زمان، مردمْ او و قلعه را حسنكیف نامیدند. بدلیسى در روایت دیگرى نوشته است كه بانى قلعه شخصى به نام كیفابن طالون بود و از همینرو، قلعه را حِصْن كیفا نامیدند.
ابنشداد (ج 3، قسم 2، ص 529ـ532) شرح مفصّلى از قلعه دارد: حصنكیفا بر كوهى مرتفع واقع شده است، از سه طرف كوهها بر آن مشرفاند و از یك سو، قلعه بر رود دجله مشرف است. قلعه داراى قصرهاى سلطنتى و یك مسجدجامع است. آب مورد نیاز از چشمههاى اطراف تأمین میگردد، بهویژه از چشمهاى كه از كوه طور عبدین سرچشمه میگیرد و وارد قلعه میشود. در زیر قلعه، راهروهایى حلزونیشكل وجود دارد كه ساكنان قلعه از طریق آنها براى استحمام به دجله میروند، بدون آنكه كسى آنها را ببیند. این راهروها چنان وسیعاند كه قاطرها از طریق آنها آب دجله را حمل میكنند. همچنین قلعهداراى خندقى است كه منازل و مغازههایى دارد، ولى كسى در آنجا ساكن نیست و داراى پلى است كه از طریق آن به رَبَض (حومه شهر) میروند و به هنگام حملات دشمن، پل را قطع میكنند و به داخل خندق میروند و در آنجا خرید و فروش میكنند و همانجا نیز مستقر میشوند، بیآنكه دشمن آنها را ببیند. راههاى ورودى قلعه بسیار تنگ و باریكاند، به طورى كه دو نفر از كنار هم نمیتوانند رد شوند.
از دیگر آثار تاریخى حصن كیفا اینهاست: جامعالرزق (متعلق به 811)؛ جامع سلیمان (متعلق به 752)؛ قوچ جاهى (متعلق به قرن هشتم)؛ مزارى از قرن نهم؛ گوشه امام عبداللّه كه براساس كتیبه آن به نام على پسر اوزون حسن، در 883 مرمت شده است؛ مقبره زینلبیگ پسر اوزونحسن؛ و پلى بر روى رود دجله (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).
درباره فتح حصنكیفا به دست مسلمانان اطلاع دقیقى وجود ندارد. از فتح منطقهاى، كه حصن كیفا نیز جزو آن بوده است، به عنوان فتح جزیره یاد شده است. در این فتوحات عیاضبن غنم* فهرى به دستور عمربن خطّاب بسیارى از شهرهاى جزیره* را با جنگ یا صلح فتح كرد (ابناعثم كوفى، ج 1، ص 329ـ331، 336؛ نیز رجوع کنید به عمرى، ص 140ـ141، كه این فتوحات را بین سالهاى 18 تا 20 ضبط كرده است). به گفته ابناثیر (ج 2، ص 534)، عیاضبن غنم در سال 17، پس از فتح سُمَیساط، روانه سَروج و سپس رأس كیفا (حصن كیفا) شد و با ساكنان آن مصالحه كرد (نیز رجوع کنید به حسین مؤنس، ص 129).
در قرن سوم، ابنخرداذبه (ص 73) حصنكیفا را، با نام رأسكیفا، یكى از شهرهاى دیار مُضَر ضبط كرده ولى در قرن بعد، مقدسى (ص 137، 141) آن را جزو شهرهاى دیاربكر دانسته و نوشته است كه این شهر كلیساهاى بسیار و قلعهاى مستحكم دارد و آب آشامیدنى اهالى از رود دجله تأمین میشود.
ابنحوقل حصنكیفا را قلعهاى بلند و مستحكم با راههاى تنگ وصف كرده و نوشته داراى حومهاى است با بازارها، چشمهها، مسافرخانهها و منازلى كه با سنگ و گچ بنا شده، ولى آب و هواى آن، بهویژه در تابستان، بسیار بد است، به طورى كه موجب شیوع وبا میشود. در این شهر پلى سنگى بر روى دجله بنا شده كه امیر فخرالدین قراارسلان در 510 آن را مرمت كرده است (ابنحوقل، ص 224؛ افزوده از حاشیهنویس مجهولالاسم قرن ششم، به نقل از لسترنج، ص 113).
در قرن هفتم، قزوینى (ص 420) حصنكیفا را در كنار دجله ضبط كرده است و یاقوت حموى كه حصن كیفا را دیده (همانجا)، ضمن تشریح موقعیت آن در كنار دجله و میان آمِد و جزیره ابن عمر*، نوشته شهر در دو سوى دجله بنا شده و بر روى دجله پلى است كه من در تمامى بلاد بزرگتر از آن ندیدهام، این شهر متعلق به حاكم آمد از فرزندان داوودبن سُقمانبن اَرتُق است. یك قرن پس از یاقوت حموى، حمداللّه مستوفى (ص 104) نوشته حصن كیفا شهرى بزرگ بوده و اكنون قسمتى از آن خراب و بخشى از آن آباد است. در قرن هشتم، ابوالفداء (تقویمالبلدان، ص 280ـ281) حصن كیفا را از شهرهاى دیاربكر* به شمار آورده و افزوده است افرادى كه لقب حَصكَفى دارند به این شهر منسوباند. در قرن نهم، حافظ ابرو (ج 2، ص 24) حصن كیفا را در كنار دجله از دیاربكر به صورت حصن كیف ضبط كرده و نوشته است كه به صاحب آن سلطان میگویند. در اواخر قرن نهم، حِمْیرى (ص 316) فاصله میان حصنكیفا و سَروج را شش فرسنگ ضبط كرده است. در قرن دهم، بدلیسى (ص 201) نوشته است در این ناحیه حدود سیزده قبیله زندگى میكردند.
حصنكیفا در ادوار گوناگون بین حكومتها دست به دست شده است. در قرن چهارم، به سبب ضعف و ناتوانى عباسیان، تحت سیطره حمدانیان* قرار گرفت. منطقه دیاربكر، كه حصن كیفا جزئى از آن محسوب میشد (رجوع کنید به واقدى، ص 10؛ غندور، ص 96)، در آغاز تحت سلطه ناصرالدوله حمدانى بود، پس از مرگ وى و برادرش سیفالدوله، این منطقه به بازماندگان آنان واگذار شد. در زمان ابوتغلب، كه حمدانیان با رومیان درگیر شدند، رومیان تا نصیبین و دیاربكر پیشروى كردند، ولى آلبویه مجدداً این منطقه را تحت نفوذ خود درآوردند (رجوع کنید به حسنابراهیم حسن، ج 3، ص 117ـ119). در 380، باذِكُرد*، حاكم دیاربكر، به قتل رسید. ابوعلیحسنبن مروان، خواهرزاده باذ، با استقرار در قلعه حصنكیفا، املاك دایى خود را تصرف كرد (ابناثیر، ج 9، ص 71؛ ابنعبرى، ص 173؛ ابوالفداء، المختصرفى اخبارالبشر، ج 1، جزء2، ص 126). در 495، معینالدین سُقمان در برابر خدمتى كه بهحاكم موصل كرده بود، حصنكیفا را پاداش گرفت (ابناثیر، ج 1، ص 343؛ ابنشداد، ج 3، قسم 2، ص 532؛ ابوالفداء، المختصر فى اخبارالشعر، ج 1، جزء2، ص 215؛ ابوخلیل، ص 89). به روایتى دیگر، سلطان محمد سلجوقى او را به حكومت آن شهر فرستاد (رجوع کنید به لین ـ پول، ص166ـ167).
در دوره حكومت اَرتُقیان بر این ناحیه، حصنكیفا به شكوفایى رسید. شاهان ارتقى از 495 حصنكیفا را مركز حكومت خود قرار دادند. در 502، ارتقیان به سه شاخه تقسیم شدند. شاخه اول «حصن كیفا و آمد» نام داشت و به شاخه سقمانیان، منسوب به معینالدین سقمانبن ارتق (سقمان اول)، یا ارتقیه حصنكیفا، معروف بود (شمیسانى، ص 141ـ143). پس از سقمان اول، بنیانگذار سلسله ارتقیان، به ترتیب ابراهیمبن سقمان، داوودبن سقمان، قراارسلان، و نورالدین محمد بر این ناحیه حكومت كردند، ولى در 629 قدرت خود را از دست دادند و ایوبیان* حصنكیفا را تصرف كردند (رجوع کنید به ابنفرات، ج 4، جزء1، ص 99ـ100؛ ابنتغرى بردى، ج 6، ص 94، 98؛ زامباور، ص 99، 228؛ طقوش، ص 70).
ملك كامل ایوبى پسرش، ملك صالح، را حاكم حصنكیفا كرد و او به امور شهر سامان بخشید (ابنتغرى بردى، ج 6، ص 319)، ولى در همین زمان ساكنان برخى قلاع، مانند جدیده و قرشیه، به همراه اهالى حصن كیفا بر وى شوریدند (حموى، ص 242ـ243). در 648 دیاربكر و حصن كیفا مدتى در دست فرزند ملك صالح، یعنى ملك معظم تورانشاه، قرار گرفت (ابنوردى، ج 2، ص 260؛ عینى، ج 1، ص 23؛ ابنتغرى بردى، ج 6، ص 364؛ ابنسباط، ج 1، ص 345).
در 658/1260 مغولها حصنكیفا را تصرف و پس از غارت تقریباً ویران كردند (د. اسلام، همانجا)، هرچند اخلاف ایوبیان بیش از دو دهه همچنان بر حصنكیفا حكومت راندند، از جمله ملكسلیمان، ملكمحمد، ملكعادل، ملكاشرف، ملكخلیل و ملكخلف.
در 866 حسنبیگبن على آققوینلو پس از هفت ماه محاصره، قلعه و شهر را تصرف كرد و به حكومت دویست ساله ایوبیان در این ناحیه پایان داد (بدلیسى، ص 201ـ204؛ ابنتغرى بردى، ج 16، ص 273).
آققوینلوها و قراقوینلوها نیز بر سر تصرف حصنكیفا پیوسته درگیرى داشتند، از آن جمله درگیرى اوزون حسن آققوینلو و جهانشاه قراقوینلو بود كه به پیروزى اوزون حسن انجامید (طهرانى، ج 1، ص 242). در این دوره حكام حصنكیفا سالیانه مقادیرى پیشكش به آققوینلوها میدادند (همان، ج 1، ص 247).
با ضعف حكومت آققوینلوها، ملك خلیل دوباره امور حصنكیفا را در دست گرفت. وى با خواهر شاه اسماعیل اول صفوى ازدواج كرد، ولى پس از مدتى میان ملك خلیل و شاه اسماعیل اختلاف افتاد و شاه اسماعیل او را به همراه بزرگان كُرد دستگیر كرد، ولى او در زمان جنگ چالدران* از زندان گریخت و خود را به حصن كیفا رساند. پس از وى فرزندانش، ملك حسین و ملك سلیمان، در این شهر حكومت كردند. سلیمان كلیدهاى قلعه را به خسروپاشا، میرمیران دیاربكر و والى آنجا، داد و او نیز كلیدها را تقدیم سلطان سلیمان قانونى كرد (بدلیسى، ص 205ـ211).
چون دیاربكر براى دولت عثمانى، از حیث دسترسى به ایران و تهدید آن، بسیار مهم بود، افزون بر نزاعهایى كه در دوره شاه اسماعیل اول صفوى و سلطان سلیمان قانونى بر سر این شهر رخ داد، در زمان سلطان سلیم دوم حصنكیفا به تصرف دولت عثمانى درآمد (اوزون چارشیلى، ج 2، ص 274ـ275).
حصنكیفا، به سبب موقعیت خاصش، در طول تاریخ دانشمندان و ادیبان فراوانى داشته است كه بیشتر آنان لقب حصكفى، منسوب به حصنكیفا، داشتهاند، از جمله علاءالدین محمدبن على حصكفى*، فقیه و محدّث حنفى قرن یازدهم (براى اسامى دیگر بزرگان آنجا رجوع کنید به ابنتغرى بردى، ج 5، ص 328؛ بقاعى، ج 1، ص 60؛ ابنعماد، ج 8، ص 359، 366؛ شوكانى، ج 1، ص 39).
منابع : (1) ابناثیر؛ (2) ابناعثم كوفى، كتابالفتوح، ج 1، حیدرآباد، دكن 1388/ 1968؛ (3) ابن تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/ [? 1963[ ـ 1972؛ (4) ابنحوقل؛ (5) ابنخرداذبه؛ (6) ابنسباط، صدقالاخبار، تاریخ ابنسباط، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، طرابلس 1413/1993؛ (7) ابنشداد، الاعلاق الحظیرة فى ذكر امراءالشام و الجزیرة، ج 3، قسم 2، چاپ یحیى عبّاره، دمشق 1978؛ (8) ابنعبرى، تاریخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانى یسوعى، بیروت 1958؛ (9) ابنعماد؛ (10) ابنفرات، تاریخ ابنالفرات، ج 4، جزء1، چاپ حسن محمد شماع، بصره 1386/1967؛ (11) ابنوردى، تاریخ ابنالوردى، نجف 1389/1969؛ (12) اسماعیلبن على ابوالفداء، كتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ (13) همو، المختصر فى اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، (بیتا.)؛ (14) آمنه ابوحجر، موسوعةالمدن الاسلامیة، عمان 2003؛ (15) شوقى ابوخلیل، اطلسالتاریخ العربى الاسلامى، بیروت 1423/2002؛ (16) شرفالدینبن شمسالدین بدلیسى، شرفنامه، چاپ محمدعلى عونى، (قاهره? 1926)؛ (17) ابراهیمبن عمر بقاعى، عنوان الزّمان بتراجم الشیوخ و الأقران، ج 1، چاپ حسن حبشى، قاهره 1422/ 2001؛ (18) احمدبن نصراللّه تتوى و همكاران، تاریخ الفى: تاریخ ایران و كشورهاى همسایه در سالهاى 850ـ 984ه ، چاپ على آلداود، تهران 1378ش؛ (19) عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، جغرافیاى حافظابرو، چاپ صادق سجادى، تهران 1375ـ 1378ش؛ (20) حسن ابراهیم حسن، تاریخالاسلام: السیاسى و الدینى و الثقافى و الاجتماعى، ج 3، قاهره 1965، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (21) حسین مؤنس، اطلس تاریخ الاسلام، قاهره 1407/1987؛ (22) حمداللّه مستوفى، نزهةالقلوب؛ (23) محمدبن على حموى، التاریخ المنصورى: تلخیص الكشف و البیان فى حوادثالزمان، چاپ ابوالعید دودو، دمشق 1401/1981؛ (24) محمدبن عبداللّه حِمْیرى، الرّوضالمعطار فى خبر الأقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ (25) عمادالدین خلیل، الامارات لأرتقیة فى الجزیرة و الشّام: 465ـ812ه / 1072ـ1409م، اضواء جدیدة (علیالمقاومة الاسلامیة للصّلیبیین و التَّتَر)، بیروت 1400/ 1980؛ (26) حسن شمیسانى، مدینة ماردین : منالفتح العربى الى سنة 1515م/ 921 ه، بیروت 1407/ 1987؛ (27) محمد شوكانى، البدر الطالع بمحاسن من بعدالقرن السابع، قاهره 1348، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (28) محمدسهیل طقوش، تاریخ الایوبیین فى مصر و بلادالشام و اقلیمالجزیرة: 569ـ 661 ه / 1174ـ1263م، بیروت 1420/1999؛ (29) ابوبكر طهرانى، كتاب دیار بكریه، چاپ نجاتى لوغال و فاروق سومر، آنكارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356ش؛ (30) عبدالعزیز عمرى، الفتوح الاسلامیة عبرالعصور: دراسة تاریخیة لحركة الجهاد الاسلامى من عصر الرسول صلی اللّه علیه وسلم حتى اواخر العصر العثمانى، ریاض 1419؛ (31) محمودبن احمد عینى، عقدالجمان فى تاریخ اهلالزمان، چاپ محمد محمدامین، قاهره 1407ـ1412/ 1987ـ1992؛ (32) محمدیوسف غندور، تاریخ جزیرة ابنعمر: منذ تأسیسها حتى الفتحالعثمانى، نحو 200ـ921ه / 815ـ1515م، بیروت 1990؛ (33) زكریابن محمد قزوینى، آثارالبلاد و اخبارالعباد، بیروت 1404/1984؛ (34) عبدالسلامبن عمر ماردینى، تاریخ ماردین من كتاب «امالعبر»، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى و تحسین ابراهیم دوسكى، دهوك 2002؛ (35) مقدسى؛ (36) محمدبن عمر واقدى، تاریخ فتوح الجزیرة و الخابور و دیار بكر و العراق، چاپ عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق 1417/ 1996؛ (37) یاقوت حموى؛
(38) EI2, s.v. "Hisn Kayfa" (by S. Ory); (39) Stanley Lane- Poole, The Mohammadan dynasties: chronological and genealogical tables with historical introductions, London 1894, repr. 2002; (40) Guy Le Strang The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge 1930; (41) Turkiye cografya atlasi, Istanbul: Dogan Burda Rizzoli, 2004; (42) Ismail Hakki Uzuncarsili, Osmanli tarihi, vol.2, Ankara 1998; (43) Edward von Zambaur, Manuel de genealogie et de chronologie pour l'histoire de l'Islam, Hannover 1927, repr. Osnabruck 1976.