responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6240

 

حسین ‌میرزا بایقَرا ، آخرین سلطان قدرتمند سلسله تیمورى. حسین‌میرزا، پسر منصوربن بایقرا، نواده عمرشیخ در 842 در هرات به دنیا آمد. نسب وى از طرف مادرش، مهدعلیا فیروزه بیگم، نیز به خاندان تیمورى می‌رسید. حسین‌میرزا در هفت سالگى پدرش را از دست داد. در چهارده سالگى به دستگاه میرزا ابوالقاسم بابر*، امیر تیمورى، وارد شد. وى پس از برقرارى صلح میان ابوالقاسم بابر و سلطان ابوسعید گوركان* در 868، به سلطان ابوسعید در سمرقند پیوست، لیكن به دستور او در ارگ سمرقند زندانى شد. پس از چندى، با وساطت مادرش، از زندان آزاد و بار دیگر به ابوالقاسم بابر ملحق گردید (خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 8ـ10).

پس از درگذشت ابوالقاسم بابر در 861، حسین‌میرزا در مرو به حكومت نشست و دختر سلطان سنجر را به زنى گرفت، كه بدیع‌الزمان تیمورى* حاصل این وصلت بود (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1196؛ خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 10ـ11). حكومت حسین‌میرزا در مرو دوامى نداشت. سلطان‌سنجر میرزا درصدد از بین بردن وى برآمد، اما حسین‌میرزا به خوارزم گریخت. حسین‌میرزا در 862 استرآباد را تصرف كرد (عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1196ـ 1197؛ خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 5) و براى سلطان ابوسعید خراج و هدایایى فرستاد و اطاعتش را از او اعلام كرد. وى در 863 به نام سلطان ابوسعید سكه زد و خطبه خواند و از این طریق، موجبات آزادى همسر و پسرش را، كه در هرات زندانى ابوسعید بودند، فراهم ساخت (عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1198ـ1199؛ اسفزارى، بخش 2، ص 230ـ 234)، اما این اطاعت دیرى نپایید و در 864، حسین‌میرزا به طمع دست‌اندازى به خراسان، عده‌اى را به آنجا فرستاد كه آنان تاحدود سبزوار و نیشابور را غارت كردند.

سلطان ابوسعید كه در این زمان بر ماوراءالنهر، تركستان، خراسان و مازندران حاكم بود، به محض شنیدن این خبر به مازندران لشكر كشید. حسین‌میرزا كه می‌دانست از عهده مقابله با او برنمی‌آید، نخست تقاضاى صلح كرد، اما پذیرفته نشد، پس به مقابله ابوسعید رفت كه شكست خورد و به خوارزم فرار كرد و استرآباد به میرزا جلال‌الدین سلطان محمود، پسر سلطان ابوسعید، واگذار شد (اسفزارى، بخش 2، ص 236ـ242؛ عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1216ـ1221؛ اسناد و مكاتبات تاریخى ایران، ص 304ـ306). در 865، در هنگامه نبرد سلطان‌ابوسعید با جوكی‌میرزا، پسر میرزاعبداللطیف، حسین‌میرزا استرآباد را گرفت (دولتشاه سمرقندى، ص 523ـ524). ظاهرآ سلطان ابوسعید كه از یك سو درگیر منازعات داخلى و از سوى دیگر، ناگزیر از مقابله با حریف قدرتمندى چون اوزون‌حسن* آق‌قوینلو بود، حسین‌میرزا را در استرآباد به حال خود واگذاشت. این مطلب را می‌توان از منابع كه از سرگذشت حسین‌میرزا در سالهاى 868 تا 873 اطلاعى نداده‌اند، استنباط كرد.

پس از كشته شدن سلطان ابوسعید به دست اوزون‌حسن در 873، حسین‌میرزا با عنوان «معزالسلطنة و الدنیا و الدین میرزا ابوالغازى» در هرات بر تخت نشست و به خاقان منصور ملقب شد. سپس دوره‌اى درگیرى، كه گاه به جنگ نیز كشیده می‌شد، بین او و پسران متعدد سلطان ابوسعید آغاز شد (عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1367، 1382؛
خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 5ـ6). افزون بر آن، حسین‌میرزا با حریف قدرتمندى چون اوزون‌حسن كه بر سراسر ایران، جز خراسان، استیلا داشت، روبه‌رو بود. هر چند اوزون‌حسن به قلمرو محدود حسین‌میرزا لشكركشى نكرد، از طریق حمایت مدعیان سلطنت تیمورى، سعى برنفوذ و دست‌اندازى بر خراسان داشت (اسناد و مكاتبات تاریخى ایران، ص 316، توضیحات نوائى).

حسین‌میرزا سپس با كمك امیر زین‌العابدین ارلات، امیرالامراى هرات، بلخ و شبورغان را گرفت و امیرشیخ زاهد طارمى را به حكومت استرآباد منصوب كرد. این امیر توانست میرزا منوچهر، برادر بزرگ سلطان ابوسعید و یكى از مدعیان حكومت، را از بین ببرد (عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1377ـ1378؛
خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 138).

با تحكیم نسبى قدرت حسین‌میرزا در هرات، به‌تدریج تا 874 تمام بزرگان خراسان فرمانبردار وى شدند و بالاخره، آمدن امیرعلیشیر نوایى* از دربار سلطان احمد میرزا (یكى از پسران سلطان ابوسعید) به نزد حسین‌میرزا، نقطه عطفى در فرمانروایى سلطان تیمورى ایجاد كرد. امیرعلیشیر تا زمان مرگش در 906، یكى از مؤثرترین و بانفوذترین نزدیكان حسین میرزا بود كه شاید بتوان ادعا كرد بدون وجود او فرمانروایى طولانى سلطان تیمورى در مشرق ایران، كوتاه‌تر و ناكارآمدتر می‌شد (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1379، 1381ـ1382، 1391؛
خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 137ـ138).

از رویدادهاى مهم آغاز حكومت حسین‌میرزا، قدرت گرفتن شیعیان بود. هر چند منابع آن دوره به این نكته به طور مبهم پرداخته‌اند و نگرش مورخانى همچون عبدالرزاق سمرقندى* و اسفزارى به این موضوع خصمانه است، چنین می‌نماید كه حسین میرزا تمایلات شیعى داشته و حتى در اشعارش، حسینى تخلص می‌كرده است. از این‌رو، برخى از شیعیان توانستند مدت كوتاهى بر منابر، خطبه به نام دوازده امام كنند و اسامى خلفا را براندازند، اما این كار دوامى نداشت. حسین میرزا پس از مواجه شدن با مخالفت عبدالرحمان جامى، دستور داد تا خطبه مانند گذشته خوانده شود (اسفزارى، بخش 2، ص 328ـ330؛
عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1391ـ1392).

در 874 یادگارمحمد، پسر بایسنغر*میرزا، با حمایت اوزون حسن، به خراسان لشكر كشید و در سر راه خود استرآباد را از امیرشیخ زاهد طارمى گرفت. حسین‌میرزا براى جلوگیرى از پیشروى یادگارمحمد به مازندران رفت. در 8 ربیع‌الآخر 874، دو لشكر در چناران به هم رسیدند. جنگ به سود هراتیان خاتمه یافت و یادگارمحمد گریخت (اسفزارى، بخش 2، ص 334ـ335؛
عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1395ـ1402؛
خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 139ـ142). حسین‌میرزا چنان از این پیروزى شاد شد كه فتح‌نامه‌هایى به اطراف فرستاد (رجوع کنید به اسناد و مكاتبات تاریخى ایران، ص 349ـ352).

یادگارمحمد پس از شكست در چناران، وقتى به دامغان و سمنان رسید، از اوزون‌حسن كمك خواست و او دو هزار سوار به كمك وى فرستاد. اوزون‌حسن با این كار درخواست حسین‌میرزا را، مبنى بر یارى نرساندن و پناه ندادن به یادگارمحمد، نادیده گرفت (همان، ص 330ـ338). یادگارمحمد به همراه لشكریان تركمان، اسفراین و سبزوار و جوین را گرفت، اما در نواحى جاجرم از حسین‌میرزا شكست‌خورد و گریخت. دیرى نگذشت كه یادگارمحمد، در پى تبانى با شیخ حسن تیمور، استرآباد را هم گرفت. سپس بر قهستان چیره شد و با كشته شدن شیخ زاهد طارمى، بر سراسر مازندران استیلا یافت. در این گیرودار، برخى از امیرانِ حسین‌میرزا نیز به اردوى یادگار محمد پیوستند (طهرانى، ج 2، ص 545ـ547؛
دولتشاه سمرقندى، ص 528 ـ529؛
خواندمیر، 1362ش، ج4، ص143). حسین‌میرزا با آگاهى از این اخبار نامساعد، سلطان احمد میرزا، شوهر خواهرش، را در هرات گمارد و خود به مازندران رفت. در 875 در هرات به نام یادگارمحمد خطبه خواندند و او را به هرات بردند (عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1415ـ 1416؛
اسفزارى، بخش 2، ص 335، 350ـ351، با این ملاحظه كه به اشتباه سال این رویداد را 895 ضبط كرده است؛
خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 146ـ147). حكومت هرات براى یادگارمحمد دوامى نداشت. وى از زمانى كه بر تخت هرات تكیه زد، به عیاشى و ظلم پرداخت. حسین‌میرزا با آگاهى از اوضاع شهر، به هرات شبیخون زد و با استفاده از غفلت یادگارمحمد و همراهانش بر شهر تسلط یافت. بسیارى از تركمانان كشته یا فرارى شدند و یادگارمحمد به قتل رسید (طهرانى، ج 2، ص 550؛
اسفزارى، بخش 2، ص 356ـ360).

حسین‌میرزا در 875، بار دیگر به حكومت هرات دست یافت و به آبادانى خرابیهایى كه تركمانان در خراسان به بار آورده بودند پرداخت. به دستور او، رعایا و پیشه‌وران و كشاورزان دو سال از پرداخت مالیات معاف شدند. وى از كارگزارانش خواست تا در همه موارد با رعایت حال اهالى، به عدالت رفتار كنند (عبدالرزاق سمرقندى، ج 2، جزء3، ص 1430ـ1431)، اما اقدامات صلح‌جویانه حسین‌میرزا براى مدتى قطع شد. این‌بار حكومتِ او را از یك سو اوزون‌حسن و از سوى دیگر میرزاسلطان محمود به خطر انداختند. اوزون‌حسن با شنیدن خبر كشته شدن یادگارمحمد، قصد حمله به هرات را داشت كه با تدبیر حسین‌میرزا و فرستادن هدایا براى او منتفى شد. حسین‌میرزا حتى توانست استرآباد را بدون جنگ و خون‌ریزى از اوزون‌حسن پس بگیرد (طهرانى، ج 2، ص 551ـ552). سپس حسین‌میرزا به سوى بلخ، كه سلطان میرزامحمود بر آن استیلا یافته بود، لشكر كشید. جنگ درگرفت و میرزاسلطان محمود ناگزیر بلخ را ترك گفت. حسین میرزا، احمد مشتاق را در محرّم 876 والى آنجا كرد و سپس به هرات بازگشت (دولتشاه سمرقندى، ص 532ـ533؛
خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 152).

در 878، وقتى احمد مشتاق به میرزاسلطان محمود پیوست، حسین‌میرزا دستور محاصره شهر را داد. با نرسیدن آذوقه به شهر و شیوع قحطى، احمد مشتاق مجبور به تسلیم بلخ شد و حسین‌میرزا پسرش، میرزا بایقرا، را حاكم بلخ كرد (دولتشاه سمرقندى، ص533ـ539؛
خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 161ـ166).

از این زمان به بعد، حسین‌میرزا به آرامشى نسبى دست یافت و به سامان دادن اوضاع پرداخت. در 892 حكومت استرآباد را به امیرنظام‌الدین علیشیر نوایى اعطا كرد، اما با استعفاى امیرعلیشیر در 896، بدیع‌الزمان میرزا زمام آنجا را برعهده گرفت (خواندمیر، 1362ش، ج 4، ص 178ـ179، 184، 187، 199). همچنین از بلخ خبر تبانى درویش على (حاكم آنجا) و برادر امیرعلیشیر با میرزاسلطان محمود رسید. برخى از ملازمانِ سلطان، امیرعلیشیر را به آگاهى از این ارتباط متهم كردند. با این همه، هنگامى كه حسین‌میرزا عزم كرد به حصارشادمان، مقر میرزاسلطان‌محمود حمله كند، امیرعلیشیر را در بلخ گذاشت. در همین زمان، پیش‌قراولان میرزاسلطان محمود، كه قصد شبیخون به اردوى سلطان را داشتند، با ذكاوت حسین‌میرزا شكست خوردند. از این‌رو، میرزاسلطان محمود به صلح راضى شد و حسین‌میرزا، حكومت حصار شادمان، ترمذ، ختلان و بدخشان و قُندوز را به او داد و به بلخ رفت (رجوع کنید به همان، ج 4، ص 190ـ194،200ـ201).

حسین‌میرزا كه به شدت بیمار شده بود، از یك سو ناگزیر از مقابله با مدعیان جدید سلطنت، یعنى پسرانش، شد و از سوى دیگر نیروهاى تازه نفس ازبك خطرى جدّى براى هرات پدید آوردند. او به ناچار در 905 حكومت بلخ را به بدیع‌الزمان داد و نام وى را در خطبه در ردیف اسم خود گذارد (رجوع کنید به روملو، ج 2، ص 919ـ924، 928ـ930). در 906، خبر استیلاى شیبك‌خان* بر سمرقند و بخارا رسید. در 909 ازبكان، كه از نابسامانى دربارهاى بلخ و هرات آگاه بودند، ابتدا بلخ را محاصره كردند، اما نتوانستند بر آنجا دست یابند. حسین‌میرزا كه به بدیع‌الزمان اعتماد نداشت و بدگویى اطرافیان و بیماری‌اش نیز مزید بر علت بود، در حملات ازبكان به بلخ، از فرستادن لشكریان هرات خوددارى كرد. در 911، با حمله شیبك‌خان به میمنه و فاریاب، حسین‌میرزا خواست به بدیع‌الزمان ملحق شود تا به مقابله شیبك‌خان بروند اما اجل مهلتش نداد و در 12 ذیحجه درگذشت (رجوع کنید به خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 210ـ 212، 228، 233ـ239؛
روملو، ج 2، ص 1010ـ1013؛
نیز رجوع کنید به بدیع‌الزمان تیمورى*).

از حسین‌میرزا چهارده پسر و یازده دختر باقی‌ماند (رجوع کنید به خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 240ـ243). او را به عدل و سخاوت ستوده‌اند، اما وى در آخر عمر، با دستور قتل محمد مؤمن میرزا (پسر بدیع‌الزمان)، شهرتش را خدشه‌دار كرد (واصفى، ج 2، ص 334ـ339).

حكومت 38 ساله حسین‌میرزا هر چند به شكوه و بزرگى پیشینیانش نبود و قلمروش فقط به مشرق خراسان محدود می‌شد، به لحاظ فرهنگى و حمایت او از اهل علم و ادب بسیار ممتاز و چشمگیر بود. در زمان او، هرات رونق خاصى داشت. بناها و مدرسه‌هاى عالى ساخته شد (واله اصفهانى، ص 655ـ656). دربار محل رفت و آمد بسیارى از شاعران و ادیبان بود. نورالدین عبدالرحمان جامى*، میرخواند*، كمال‌الدین بهزاد* و سلطانعلى مشهدى* خطاط، از حمایت حسین‌میرزا و امیرعلیشیر برخوردار بودند. حسین‌میرزا به تركى و فارسى شعر می‌سرود و حسینى تخلص می‌كرد. بعدها به دستور حسین صفوى*، اشعار تركى او به فارسى ترجمه شد. كتاب مجالس‌العشاق، كه به حسین‌میرزا نسبت داده شده است، متعلق به وى نیست (همان، ص 667؛
خواندمیر، 1339ش، ج 7، ص 265، 286، 303؛
د. اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 603).


منابع :
(1) معین‌الدین محمد اسفزارى، روضات‌الجنات فى اوصاف مدینة هرات، چاپ محمدكاظم امام، تهران 1338ـ1339ش؛
(2) اسناد و مكاتبات تاریخى ایران: از تیمور تا شاه‌اسماعیل، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1341ش؛
(3) غیاث‌الدین‌بن همام‌الدین خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر فى اخبار افراد البشر، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران 1333ش، چاپ افست 1362ش؛
(4) همو، (تكمله) تاریخ روضةالصفا، در میرخواند، تاریخ روضةالصفا، ج 7، تهران 1339ش؛
(5) دولتشاه سمرقندى، كتاب تذكرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/ 1901؛
(6) حسن روملو، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران 1384ش؛
(7) ابوبكر طهرانى، كتاب دیار بكریه، چاپ نجاتى لوغال و فاروق سومر، آنكارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356ش؛
(8) عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 2، چاپ محمد شفیع، لاهور 1365ـ 1368؛
(9) محمودبن عبدالجلیل واصفى، بدایع‌الوقایع، چاپ الكساندر بلدروف، تهران 1349ـ 1350ش؛
(10) محمدیوسف واله اصفهانى، خلد برین: روضه‌هاى ششم و هفتم (تاریخ تیموریان و تركمانان)، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1379ش؛


(11) EI2, s.v. "Husayn" (by T. Gandjei).

/ شهناز رازپوش /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 6240
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست