حُسنِ ظَنّ ، از صفات نيك و پسنديده اخلاقى، به معناى خوشبينى و گماننيك در حق ديگران، در برابرِ سوءظن به معناى بدبينى و بدگمانى به ديگران. در قرآن كريم اين دو اصطلاح دقيقاً به همين شكل نيامده، اما در آيه 12 سوره نور به «ظنّ خير» و در برابر آن، در دو آيه 6 و 12 سوره فتح، به «ظنّ سَوْء» (گمان بد يا ناپسند) اشاره شده است كه تقريباً همان معانى را می رساند. در ديگر كاربردهاى قرآنىِ واژه ظَنّ و مشتقات آن نيز، باتوجه به قرائن، می توان در مواردى معنا و مفهوم دو اصطلاح ياد شده را بر آنها حمل نمود (از جمله در حج: 15؛ احزاب: 10؛ حُجُرات: 12).
بنابر تصريح قرآن كريم (نور: 12)، مؤمنان بايد به يكديگر حسن ظن داشته باشند. به نوشته مفسران، مؤمنان نبايد به گفتار كسى كه با تهمت زدن به ديگران باعث بدگمانى مؤمنان به يكديگر می شود، وقعى بنهند، زيرا اصل بر اين است كه همگان به دور از زشتيها و بر طريق عدالتاند، مگر اينكه خلاف آن به صورت يقينى ثابت شود (براى نمونه رجوع کنید به طوسى، التبيان؛ فخررازى؛ طباطبائى، ذيل آيه). بر همين اساس، فقيهان و اصوليانْ اصالتِ صحتِ عملِ غير (اصالةالصحة) را اصلى متفقٌعليه كه در همه ابواب عبادات و معاملات جارى است، پذيرفتهاند (رجوع کنید به انصارى، ج 3، ص 345؛ بروجردى، ج 4، قسم 2 ص 78؛ مكارم شيرازى، ج 1، ص 111ـ 118).
به نوشته فخررازى (ذيل حجرات: 12)، دليل نهى قرآن از سوءظن ورزيدن مؤمنان به يكديگر آن است كه اين رذيلت اخلاقى باعث بروز رذيلتهاى ديگرى می شود كه برخى از آنها در آيه يازدهم سوره حجرات بيان شده است. از سوى ديگر به نظر شيخطوسى (التبيان، ذيل حجرات: 12)، خداوند در اين آيه گمان ورزيدنى را نهى كرده است كه صاحب آن با اينكه می تواند، براى اطمينان از صحت آن، به تحقيق بپردازد، چنين نكند و به همان گمانى كه راهى به علم و يقين نبرده است، عمل نمايد. در عين حال، گفته شده است كه سوءظن نهى شده در اين آيه نسبت به اهل خير است وگرنه بدگمانى به اهل فسق قبحى ندارد (نيز رجوع کنید به ابنجوزى؛ قرطبى، ذيل آيه). ميان مفسران اختلاف هست كه آيا سوءظنِ نهى شده، بايد به زبان جارى شود يا حتى اگر در قلب نيز باشد، مشمول اين نهى قرار می گيرد (براى اطلاع از اين اختلاف رجوع کنید به ابنجوزى، ذيل آيه). قرطبى (همانجا) نوشته است كه به عقيده برخى، منظور از ظن در اين آيه تهمت است؛ لذا بهنظر می رسد ابنجوزى (ذيل آيه)، آنگاه كه سوءظن به خدا و مؤمنان را حرام و حسنظن به آنان را واجب دانسته، به همين رأى نظر داشته است.
در احاديث مطالب متنوعى درباره حسنظن و سوءظن و ريشهها و پيامدهاى آن آمده است؛ از جمله اينكه بنابر حديثى از رسول خدا صلی اللّهعليهوآلهوسلم، حُسنِ ظن به خدا، از حسن عبادت آدمى ناشى می شود (ورّام، ج 1، ص 52) و ايمان و سلامت درون خاستگاه آن است (مصباحالشريعة، ص 173). طبق روايتى از امام صادق عليهالسلام، داراشدن صفاى درونى و قلبى از پيامدهاى تخلّق به اين خوى نيكوست و همچنين سبب می شود كه آدمى با ديده احترام و تواضع به ديگران بنگرد (همانجا). شايد از همينرو باشد كه در ادعيه آراسته شدن به اين خوى از خدا خواسته شده است (براى نمونه رجوع کنید به الصحيفه السجادية، ص 182؛ طوسى، مصباح المتهجّد، ص 42، 325) و جملگى امامان شيعه، پيروان خود را به خوشگمانى به ديگران فراخوانده و از بدگمانى بازداشتهاند (رجوع کنید به نهجالبلاغة، حكمت 360؛ حلوانى، ص 109؛ ابنطاووس، ص 167؛ مجلسى، ج10، ص 103، ج 72، ص 195). حتى بنابر حديثى نبوى، بدگمانى به مؤمن، يكى از سه خصلتى است كه خداوند حرام كرده است (رجوع کنید به ورّام، همانجا).
از ديگر سو، بنابر سخنى از على عليهالسلام، آدمى نه تنها بايد از بدبينى مؤمنان به خود بيم داشته باشد (رجوع کنید به ورّام، همانجا)، بلكه بايد بكوشد خوشگمانى ديگران به او از ميان نرود (نهجالبلاغة، حكمت 248)؛ از جمله اينكه حاكمان بايد با احسان به مردم موجبات برقرارىِ حسن ظن دوجانبه را فراهم آورند (همان، نامه 53). با همه اينها، طبق حديثى از على عليهالسلام، در صورت غلبه فساد بر جامعه، جايى براى حسنظن نمی ماند؛ برعكس، در حالتى كه صلاح بر جامعه حاكم باشد، سوءظن از مصاديق ظلم است (حكمت 114؛ نيز براى روايتى از امام هادى عليهالسلام در اين باره رجوع کنید به مجلسى، ج 72، ص 197). همچنين بنابر حديثى ديگر از على عليهالسلام، از زمانهايى كه حسنظن روا نيست، هنگام گزينش كارگزاران حكومتى است (نامه 53).
بنابر احاديث، حسن ظن به خدا بالاتر از همه عبادتهاست (رجوع کنید به متقى، ج 3، ص 134؛ مجلسى، ج 51، ص 258). از همين روست كه مردم براى نيل به اين صفت سخت تشويق و ترغيب شدهاند و اين صفت در شمار حاجتهايى آمده است كه پيشوايان دين، در دعاهاى خويش، از درگاه خدا مسئلت كردهاند (كلينى، ج 4، ص 433؛ ابنبابويه، 1363ش، ج 2، ص 3ـ4؛ مجلسى، ج 82، ص 231، ج 87، ص30، ج 88، ص 81) و خير دنيا و آخرت (كلينى، ج 2، ص 72) و نيل بهشت (فتال نيشابورى، ج 2، ص 503) را از ثمرات آن دانستهاند.
طبق احاديث، حسنظن به خدا به معناى اميد نبستن به غير خدا و ترس از گناهان خويشتن (رجوع کنید به متقى، ج 3، ص 704؛ حرّعاملى، ج 15، ص230)، با مفهوم رجا معنايى تقريباً يكسان دارد (مجلسى، ج 67، ص 399). شايد از همينروست كه در برخى كتابهاى اخلاقى و عرفانى، ذيل بحث رجا مطالبى ذكر شده كه ناظر به موضوع حسن ظن به خداوند است (براى نمونه رجوع کنید به ابوطالب مكى، ج 1، ص 217ـ221؛ قشيرى، ص 202؛ غزالى، ج 4، ص 145؛ فتال نيشابورى، ج 2، ص 501ـ503)
مُفاد برخى احاديث، در عين حال كه مؤمنان را از سوءظن و بدگمانى به يكديگر بازمی دارد (رجوع کنید به كلينى، ج 2، ص 362؛ ابنبابويه، 1362ش، ج 2، ص 624؛ مجلسى، ج 72، ص 194ـ 202)، از آنان می خواهد از كارهايى كه سوءظن ديگران را برمی انگيزد، خوددارى كنند تا رذيلت اخلاقى تهمت، كه از نتايج سوءظن است، فراگير نشود (نهجالبلاغة، حكمت 159؛ نيز رجوع کنید به نراقى، ج 1، ص 318). با اين حال مطابق برخى گزارشها، گاهى انسان براى احتياط و دورانديشى (رجوع کنید به مُناوى، ج 3، ص 546) و حفظ آبرو و مال خويش (مجلسى، ج 74، ص158) بايد به ديگران بدگمان باشد؛ لذا به نظر میرسد كه سوءظن در اين مورد مذموم نيست (رجوع کنید به ابنجوزى، ذيل حجرات: 12؛ مناوى، همانجا). همچنين به مؤمنان توصيه شده است كه در بهجا آوردن حق بندگى خدا، به خود سوءظن داشته باشند (نهجالبلاغة، خطبه 176).
حسنظن و نقطه مقابل آن، سوءظن، در منابع اخلاقى و عرفانى به مناسبتهاى گوناگون، بحث و بررسى شده است. به نوشته ابوطالب مكّى (ج 1، ص 219)، علوّ سالك در مقام محبت، با ميزان اميدوارى و حسنظن او به خدا رابطه مستقيم دارد. وى از نشانههاى مؤمنان را سوءظن داشتن به خود و خوشگمان بودن به ديگران میداند و عكس اين حالت را سزاوار منافقان می شمارد (همان، ج 1، ص 217).
ژندهپيل (ص 94) بازماندن سالك از طى طريق كمال را ناشى از حسنظن و اعتماد مطلق به خود و سوءظن به خدا می داند كه به بروز رذيلت اخلاقىِ عُجب می انجامد. به نظر می رسد سوءظن آدمى به خداوند، از نداشتن معرفتِ صحيح به آن ذاتِ حكيم و قادر مطلق نشئت می گيرد (رجوع کنید به طريحى، ذيل «ظنن»). از سوى ديگر، نراقى (ج 1، ص 316) سوءظن را از رذايل و منشأ آن را قوه غضبيّه می داند و به باور وى، چنانكه حسنظن ريشه در قوّت و ثبات نفس آدمى دارد، سوءظن از جُبن و ضعف نفس سرچشمه می گيرد. حارث محاسبى (ص 151) نيز سوءظن را از گناهان قلب می شمرد و پس از او غزالى (ج 3، ص150) آن را غيبت با قلب و همانند غيبت با زبان، حرام می شمارد. در سبب تحريم سوءظن هم برخى آوردهاند كه چون فقط خدا از اسرار انسانها آگاه است، بنابراين كسى را شايستگى آن نيست كه در وجود كس ديگرى به امر سوء و زشتى معتقد شود، مگر آنكه آن زشتى بر او عيان شود و قابل تأويل به خير هم نباشد (رجوع کنید به همانجا؛ شهيدثانى، ص40ـ41). بنابراين، حسنظن به ديگران يعنى تأويل افعال آنان به بهترين وجهِ ممكن و نه بر وجهِ فاسد (نراقى، ج 1، ص320). در منابع اخلاقى، به نتايج سوءظن هم اشاره شده كه غيبت و تجسس در امور ديگران از جمله آنهاست (براى نمونه رجوع کنید به غزالى، ج 3، ص 151ـ152؛ شهيدثانى، ص 42؛ نراقى، همانجا). همچنين براى درمان آن، مجموعهاى از راههاى نظرى و عملى ارائه شده است (رجوع کنید به شهيدثانى، ص 41ـ42؛ نراقى، ج 1، ص320).
منابع : (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابنبابويه، عيون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم 1363ش؛ (3) همو، كتاب الخصال، چاپ علی اكبر غفارى، قم 1362ش؛ (4) ابنجوزى، زادالمسير فى علم التفسير، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه، بيروت 1407/1987؛ (5) ابنطاووس، كشف المَحَجَّة لثمرة المُهْجَة، نجف 1370/1951؛ (6) ابوطالب مكى، كتاب قوتالقلوب فى معاملة المحبوب و وصف طريق المريد الى مقام التوحيد، قاهره 1310، چاپ افست بيروت (بی تا.)؛ (7) مرتضی بن محمدامين انصارى، فرائدالاصول، قم 1419؛ (8) محمدتقى بروجردى، نهايةالافكار، تقريرات درس آيتاللّه عراقى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، (1364ش)؛ (9) حارث محاسبى، الوصايا، چاپ عبدالقادر احمد عطا، (قاهره 1384/ 1965)؛ (10) حرّ عاملى؛ (11) حسينبن محمد حلوانى، نزهةالناظر و تنبيهالخاطر، قم 1408؛ (12) احمدبن ابوالحسن ژندهپيل، روضة المذنبين و جنة المشتاقين، چاپ على فاضل، (تهران) 1355ش؛ (13) زينالدينبن على شهيدثانى، المصنفات الاربعة، رساله :1 كشفالريبة، قم 1380ش؛ (14) طباطبائى؛ (15) فخرالدينبن محمد طريحى، مجمعالبحرين، چاپ احمد حسينى، تهران 1362ش؛ (16) محمدبن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، چاپ احمد حبيب قصيرعاملى، بيروت (بی تا.)؛ (17) همو، مصباح المتهجّد، بيروت 1411/1991؛ (18) علی بن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحى صالح، بيروت 1387/1967، چاپ افست قم (بی تا.)؛ (19) علی بن حسين (ع)، امام چهارم، الصحيفةالسجادية، چاپ محمدباقر موحدى ابطحى، قم 1411؛ (20) محمدبن محمد غزالى، احياء علومالدين، بيروت: دارالندوة الجديدة، (بی تا.)؛ (21) محمدبن حسن فتال نيشابورى، روضةالواعظين، نجف 1386/1966، چاپ افست قم 1368ش؛ (22) محمدبن عمر فخررازى، التفسير الكبير، او، مفاتيحالغيب، بيروت 1421/2000؛ (23) محمدبن احمد قرطبى، الجامعلاحكام القرآن، بيروت: دارالفكر، (بی تا.)؛ (24) عبدالكريمبن هوازن قشيرى، الرسالة القشيرية، چاپ معروف زريق و على عبدالحميد بلطهجى، بيروت 1408/1988؛ (25) كلينى؛ (26) علیبن حسامالدين متقى، كنزالعُمّال فى سنن الاقوال و الافعال، چاپ بكرى حيّانى و صفوة سقا، بيروت 1409/1989؛ (27) مجلسى؛ (28) مصباح الشريعة، (منسوب به) امام جعفرصادق(ع)، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1400/1980؛ (29) ناصر مكارمشيرازى، القواعدالفقهية، قم 1411؛ (30) محمدعبدالرووفبن تاجالعارفين مُناوى، فيضالقدير: شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير، چاپ احمد عبدالسلام، بيروت 1415/1994؛ (31) محمدمهدیبن ابیذر نراقى، جامعالسعادات، چاپ محمد كلانتر، نجف 1387/ 1967، چاپ افست بيروت (بی تا.)؛ (32) مسعودبن عيسى ورّام، تنبيه الخواطر و نزهةالنواظر المعروف بمجموعة ورّام، (چاپ علی اصغر حامد)، تهران [? 1376[.